چرا خداوند در انجيل به صراحت نام پيامبر اعظم را به محمد(ص) نبرد و به اسم احمد آورده است؟!

(بسم الله الرحمن الرحیم)
كتاب ديني مسيحيان انجيل ناميده مي شود، واژه انجيل در لغت يوناني به معناي مژده و بشارت است (قاموس كتاب مقدس : 111) مسيحيان عقيده ندارند كه عيسي كتابي به نام انجيل آورده است (كلام مسيحي: 49 ـ 50) آنان معتقدند كه بعد از عروج عيسي ـ عليه السلام ـ پيروان وي اقوال، اعمال و حوادثي را كه براي آن حضرت اتفاق افتاده بود به صورت روايت هاي شفاهي، نقل مي كردند و يك سنت شفاهي در بين آن ها رايج بود. (تكوين الاناجيل: 24، كلام مسيحي: 43)

چرا خداوند در انجيل به صراحت نام پيامبر اعظم را به محمد(ص) نبرد و به اسم احمد آورده است؟!

 

تنها در نيمه دوم قرن اول ميلادي بود كه فكر كتابت اين سنت شفاهي در ميان پيروان مسيحيت، قوت گرفت و عده اي به نوشتن اقوال و اعمال عيسي كه در آن زمان رايج بود و از سوي حواريون و شاگردان آن ها نقل مي شد، پرداختند (تكوين الاناجيل:30) و اين نوشته ها را انجيل ناميدند(1)

 

هنگامي كه نهضت كتابت سنت شفاهي مسيحيت آغاز شد هر كسي به تشخيص خود و سبك خاص كه داشت، به تدوين اعمال و اقوال و حوادث مربوط به حضرت عيسي پرداخت (لوقا: 1-4) و بدين ترتيب نوشته هاي متعددي به نام انجيل به وجود آمد (كلام مسيحي: 51-52، دين مسيح: 47، تكوين الاناجيل:30)

 

تعدد متون فوق، باعث شد تا كليسا معين كند كه كدام يك از نوشته هاي مسيحي را معتبر و معيار مي داند و البته اين كار آساني نبود، زيرا همه، نوشته هاي خود را اصيل و معتبر مي دانستند، افزون بر انجيل هاي چهار گانه، كتاب اعمال رسولان و كتاب مكاشفه كه امروزه عهد جديد را تشكيل مي دهند، متن هاي ديگري بنام انجيل توما، انجيل حقيقت، انجيل دوم متي، اعمال پطرس، اعمال يوحنا (دين مسيح : 47:48) و هم چنين برنابا، انجيل ناصريان، انجيل عبرانيان،انجيل مصريان و ... نيز تداول عام داشتند (مقايسه اي ميان تورات و انجيل، قرآن و علم: 110-111)(2)

 

در قرن هاي نخستين ميلادي، فهرست كتاب هاي عهد جديد، با زمان تغيير مي كرد و كم و زياد مي شد، شك و ترديد در اين موضوع تا مجمع روحاني «هيپون» در سال 393 ميلادي، و مجمع روحاني «كارتاژ» در سال 397 ميلادي طول كشيد، (مقايسه ميان تورات و انجيل، قرآن و علم: 111 و 112، دين مسيح: 47 ـ 48، عيسي اسطوره يا تاريخ: 30 – 31) و در مجمع اخير بود كه حذف نهايي به عمل آمد و بيش از صد انجيل از بين برده شد و تنها چهار انجيل نگهداري شد، تا در ليست نوشته هاي عهد جديد كه «كانن» ناميده مي شود وارد شوند (دين مسيح:48) بدين ترتيب در اوائل قرن پنجم ميلادي تنها، چهار انجيل ياد شده در زير توانستند به عنوان انجيل هاي رسمي جايگاه ثابتي را در عهد جديد پيدا كنند (تاريخ تفكر مسيحي:5)


1. انجيل مرقس، اين انجيل در حوالي سال ( 65 – 70) ميلادي توسط شخصي به نام «مرقس» تأليف شده است. تاريخ جامع اديان : 576، تكوين الاناجيل:31)

2. انجيل متي، اين انجيل توسط شخصي به نام «متي» نوشته شده است.

3. انجيل لوقا، اين انجيل در سال هاي (80-90) ميلادي توسط شخصي به نام «لوقا» در انطاكيه خطاب به مشركين تأليف شده است (تاريخ تمدن 3:655، تكوين الاناجيل:31)

4. انجيل يوحنا، اين انجيل در بين سالهاي (95-100) ميلادي توسط شخصي به نام «يوحنا» در آسياي صغير تأليف شده است (تكوين الاناجيل:31)(3)

يكي از اناجيل كه امروزه در دست است، انجيل برنابا است، نام اصلي نويسنده اين انجيل «يوسف» است، وي از پدر و مادر يهودي در جزيره قبرس به دنيا آمده است، جالب است كه برنابا، مي نويسد: چون آدم و حوا از بهشت بيرون شدند، مشاهده كردند كه بالاي دروازه بهشت نوشته شده: «لا اله الا الله محمد رسول الله، (انجيل برنابا فصل 41 آيه 33) در اين انجيل بيش از ده مرتبه نام پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به لفظ (محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ) آمده است (انجيل برنابا 97:19) اين انجيل از ديدگاه دانشمندان مسلمان بيشتر از ساير انجيل ها با واقعيت هاي تاريخي تطابق دارد.(4)

 


قرآن كريم كه نخستين منبع معارف اسلامي است، عيسي ـ عليه السلام ـ را يكي از پيامبران الهي مي شمارد (نساء:171، مريم:30، مائده:17) كه انجيل به عنوان كتاب آسماني بر آن حضرت نازل شده است (مائده: 42، حديد:27) كلمه انجيل دوازده بار در قرآن تكرار شده است، ولي هيچ گاه بصورت جمع «اناجيل» وارد نشده است، و اين يكي از ادله اي است كه نشان مي دهد، انجيل مورد نظر قرآن غير از انجيل هايي است كه مسيحيان آن ها را از جمله كتاب هاي مقدس خود مي دانند نظر دانشمندان اسلامي در مورد انجيل هاي موجود اين است كه، انجيل اصلي به كلي به فراموشي سپرده شده و بجاي آن كتاب هاي ديگري توسط كليسا نوشته شده است (تاريخ يعقوبي، ج1، ص 68-69، ملل و نحل، ج1، ص 221) با وجود اين در استناد اين انجيل ها به حواري ها و شاگردان آن ها شك و ترديد وجود دارد، زيرا اين اناجيل در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم رسميت يافته اند (دين مسيح: 47-48) و آثار خطي باقي مانده از آن ها مربوط به قرن سوم ميلادي است و قبل از اين دوره اثري از آن انجيل ها بدست ما نرسيده است.(5)


قرآن كريم در آيه ششم سوره صف با كمال صراحت از حضرت مسيح نقل مي كند كه وي گفته است: من به آمدن پيامبري كه نام او احمد است بشارت مي دهم.

 


اين جا سوال مهمي مطرح مي شود و آن اين است: پيامبري كه حضرت مسيح از آمدن وي خبر داده، نام او احمد است، و نام مبارك پيامبر، محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد، در اين صورت چگونه اين علامت بر او تطبيق مي شود؟

 


در پاسخ اين سوال لازم است به نكات زير توجه شود:

الف: در تواريخ آمده است كه پيامبر اسلام از كودكي دو نام داشت، و حتي مردم او را با هر دو نام خطاب مي كردند، يكي (محمد) ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ديگري (احمد) اولي را جدش عبدالمطلب براي او برگزيده بود و دومي را مادرش آمنه.(6)

 


ب: هنگامي كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آيه ششم سوره صف را براي مردم مدينه و مكه خواند، قطعا به گوش اهل كتاب نيز رسيد، هيچ كس از مشركان و اهل كتاب ايراد نكردند كه انجيل از آمدن (احمد) بشارت داده، نام تو (محمد) ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است، اين سكوت خود دليل روشن بر شهرت اين اسم در آن محيط است، زيرا اگر اعتراض شده بود براي ما نقل مي شد، از اين بحث به اين نتيجه مي رسيم كه احمد نيز از نام هاي معروف پيامبر اسلام بوده است.(7)

 


قرآن مجيد با صراحت هر چه تمام تر مي فرمايد: اگر پيروان انجيل و تورات، اين دو كتاب را مورد مطالعه قرار دهند نام و خصوصيات پيامبر اسلام را در آن مي يابند، رسول خدا در ضمن حديث طولاني در جواب يهودي فرمود: اولين چيزي كه در تورات نوشته شده است (محمد رسول الله) است، و آن در زبان عبري (طاب) است، آن گاه آيه 175 سوره اعراف را قرائت فرمود: يجدونه مكتوبا عندهم في التورات و الانجيل) يعني نام و نشان و خصوصيات پيامبر اسلام را در اين دو كتاب نوشته شده مي يابند.(8)

 


بشارت انجيل به آمدن فارقليطا: مسيح به زبان عبري سخن مي گفت زيرا او در ميان عبري زبان پرورش يافته بود و از ميان نويسندگان انجيل ها، متي، انجيل خود را به زبان عبري نوشته و سه نفر ديگر انجيل خود را به زبان يوناني نوشته اند در انجيل يوحنا در باب هاي 14 و 15 و 16 حضرت مسيح از آمدن شخصي به نام (فارقليط) پس از خود خبر داده است، فارقليط، لغت سرياني است كه اهل سوريه با آن سخن مي گفتند، و در انجيل هايي كه به زبان سرياني نوشته شده است اين لفظ به كار رفته است، دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق دارند كه اين لفظ سرياني شده لفظ يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در ريشه اصلي اين لفظ اختلاف دارند، محققان اسلامي معتقدند كه ريشه يوناني اين كلمه (پريكليطوس) به معناي محمد و احمد است، ولي مفسران انجيل ريشه آن را (پاركليطوس) به معناي تسلي دهنده دانسته اند و بيشتر مفسران آن را به روح القدوس تفسير نموده اند(9) بايد توجه داشت هنگامي كه ارباب كليسا ديدند كه ترجمه (پريكليطوس) به محمد و احمد به تشكيلات آن ها ضربه شديدي وارد مي كند، بجاي آن (پاركليطوس) نوشتند و اين سند زنده را دگرگون ساختند.(10)

 


در اين جا قرائني به روشني گواهي مي دهد كه مراد از (فارقليط) پيامبري است كه پس از مسيح مي آيد نه روح القدوس.

1. از برخي تواريخ مسيحي استفاده مي شود كه پيش از اسلام در ميان علما و مفسران انجيل مسلم بود كه «فارقليط» همان پيامبر موعود است، حتي گروهي از اين مطلب سوء استفاده نموده خود را فارقليط موعود معرفي نموده اند، مثلا «منتس» كه مردي رياضت كش بود و در قرن دوم ميلادي مي زيست، در سال 187 ميلادي در آسياي صغير مدعي رسالت گرديد و گفت: من همان فارقليط هستم كه عيسي از آمدن او خبر داده است.(11)

2. از تواريخ مسلم اسلامي كاملا استفاده مي شود كه سران سياسي و روحاني جهان مسيحيت در روز هاي بعثت پيامبر اسلام همگي در انتظار پيامبر موعود انجيل بودند، از اين جهت هنگامي كه سفير پيامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد، وي پس از خواندن نامه رو به سفير كرد و گفت: من گواهي مي دهم كه او همان پيامبري است كه جهان اهل كتاب، در انتظار او هستند. همانطور كه حضرت موسي از نبوت حضرت مسيح خبر داده، وي نيز از نبوت پيامبر اسلام بشارت داده و علائم و نشانه هاي او را معين كرده است از اين نصوص استفاده مي شود كه آنان در انتظار پيامبري بودند، و چنين انتظار به طور مسلم ريشه انجيلي داشته است.

 


هم اكنون اين سوال مطرح مي شود كه چرا عيسي ـ عليه السلام ـ در بشارت از آمدن پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اسم احمد را برگزيده است؟ در پاسخ اين سوال نكات زير قابل توجه مي باشد:

1. بشارت عبارت است از خبري كه شنونده از شنيدنش خوشحال شود، با آمدن پيامبري بعد از پيامبر ديگر بدون برتري و فضيلت پيامبر بعدي، بشارت محسوب نمي شود، بشارت وقتي تصور دارد و داراي خاصيت بشارت است كه پيامبر دوم داراي فضيلت و برتري بوده و دعوت پيشرفته تر، و دين كامل تري آورده باشد، در اين صورت است كه بشارت آمدنش باعث خرسندي شده و بشارت به مفهوم واقعي محقق مي شود، بر اين اساس خود آيه بشارت، اشعار و اشاره به برتري و فضيلت، شخصي مورد بشارت بر بشارت دهنده دارد، همان طور كه در نص بشارت، لفظ (احمد) دلالت بر اين دارد كه وي، احمد و افضل از مسيح و انبياي پيش از او است.(12)

 

2. راغب مي گويد: احمد اشاره به اسم پيامبر براي تنبه و توجه دادن به اين مطلب است، هم چنان كه قبل از وجود و ظهور اسم آن حضرت احمد است، وقتي جسم او وجود پيدا كند، در اخلاق و افعال و اقوال خود، محمود خواهد بود، عيسي ـ عليه السلام ـ لفظ (احمد) را بدين جهت براي بشارت برگزيده، تا اعلام نمايد كه او از من و انبياي پيش از من حمد كننده تر است، كشف الاسرار در تأييد راغب مي گويد: الف در لفظ احمد براي مبالغه در حمد است، مبالغه يا در فاعل است، يعني همه انبيا ستايشگران خدا هستند ولي پيامبر اسلام بيشتر از همه ستايشگر است، يا مبالغه در مفعول است، يعني همه انبيا بخاطر صفات حميده شان، محمود و مورد ستايش هستند، ولي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مناقب و فضائل و محاسن بيشتري دارد، كه بخاطر آن ها مورد ستايش بيشتر است.(13)

 


احمد اسم نقل داده شده از وصف افعل، است كه براي تفضيل و برتري بكار مي رود، سپس معناي احمد ستايشگر ترين ستايشگران است، همه انبيا ستايشگران خدا هستند ولي پيامبر اسلام بيشتر از همه ستايشگر است، محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز منقول از وصف است و آن وصف محمود است كه متضمن مبالغه و تكرار است، بنابر اين محمد به كسي گفته مي شود كه پيوسته و مكرر مورد ستايش قرار داشته باشد، رسول خدا بعد از تولد و بعثت چنين بوده است، چون پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از اين كه محمد و مورد ستايش باشد، احمد و ستايشگر خداي خويش بوده است، بدين جهت عيسي ـ عليه السلام ـ اسم احمد را بر محمد مقدم داشته، به اسم احمد از آمدن وي بشارت داده است.(14)

 


از نصوص فوق اين نتيجه استفاده مي شود كه «حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ بدين جهت اسم احمد را براي بشارت برگزيده، تا تنبه داده و بفهماند كه پيامبري كه بعد از من مي آيد، احمد و افضل از من و انبياي قبل از من است و با دعوت پيشرفته تر و دين كامل تري خواهد آمد. و الله عالم بالصواب.

 

 

 

-----------------------------------------------

  • پی نوشت ها:
  • 1. ر.ک: رضوي رسول، مجله تخصصي کلام اسلامي، شماره 49، ص 77.
    • 2. همان، ص 78.
    • 3. ر.ک: رضوي رسول، مجله تخصصي کلام اسلامي، شماره 49، ص 79-80.
    • 4. همان، ص 82-83.
    • 5. رضوي، رسول، مجله تخصصي کلام اسلامي، شماره 49، ص 83.
    • 6. حلبي علي بن برهان الدين، سيره حلبيه، ج1، ص 128، دار المعرفه، بيروت، 1400.
    • 7. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 24، ص 78، دار الکتب الاسلاميه، 1374 ش.
    • 8. صدوق، محمد، امالي، ص 259، مرکز الطباعه و النشر في موسسه البعثه، 1417.
    • 9. سبحاني، جعفر، احمد موعود انجيل، ص 104، بوستان کتاب 1385 ش.
    • 10. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 24، ص 75، دار الکتب الاسلامي، 1374 ش.
    • 11. سبحاني، جعفر، احمد موعود انجيل به نقل از آنيس الاعلام، ج2، ص 179.
    • 12. صادقي تهراني، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج 28، ص 304، انتشارات فرهنگ اسلامي، قم، 1365 ش.
    • 13. حقي اسماعيل، تفسير روح البيان، ج 9، ص 498، دار الفکر بيروت.
    • 14. قرطبي محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج19، ص 83، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ش، ابن حجر. عسقلاني، شهاب الدين، فتح الباري، ج6، ص 404، دار المعرفه للطباعه و النشر، بيروت.

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:29 دی 1392 - 20:52

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد