کابالا، جادو و فرقه هاي سرّی، ريشه های فراماسونری (3)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
درباره ي وجود سازمان يهوديان مخفي در بريتانياي سده هفدهم و نقش اليگارشي يهودي آمستردام در انقلاب پوريتاني انگلستان و تحولات پسين آن در مقالاتي ديگر سخن گفته ايم. در منابع يهودي، داده هاي کافي دال بر اثبات حضور و تکاپوي يهوديان مخفي در انگلستان آن عصر به چشم مي خورد. به نوشته دائرة المعارف يهود، در نيمه اول سده شانزدهم ديونيسيوس رودريگز، پزشک مانوئل اول و ژان سوم پادشاهان پرتغال، به انگلستان رفت و "عضو جامعه يهوديان مخفي" اين کشور شد. در حوالي سال 1630 آنتونيو فرناندز کارواخال به انگلستان مهاجرت کرد و در رأس جامعه يهوديان مخفي اين کشور قرار گرفت. او به يکي از بزرگترين تجار انگليس بدل شد و در دوران انقلاب پوريتاني به تأسيس يک سازمان اطلاعاتي براي کرومول دست زد. و نيز در سال 1643 خانه بارون آنتونيو آورناس دوگراس (اسحاق لوپز سواسو)، تاجر بزرگ هلند و سفير پرتغال در لندن، محل اجتماع سران جامعه يهوديان مخفي مستقر در انگلستان بود. او همان کسي است که سرمايه لازم براي صعود ويليام اورانژ به سلطنت انگليس فراهم آورد.

کابالا، جادو و فرقه هاي سرّی، ريشه های فراماسونری (3)

 

اولين مروج بزرگ فرقه روزنکروتس در انگلستان، طبيب و کاباليست و جادوگري مشکوک به نام رابرت فلاد (1) است که با نامهاي مستعار "رابرتوس فلاستيبوس"، "رودلفوس اوترب"، "آليتوفيلوس" و "جواشيم فريزيوس" (2) مطالب خود را منتشر مي کرد. (3) فلاد پس از اتمام تحصيلات در مدرسه سن جان آکسفورد، به مدت شش سال به سير و سياحت در اروپاي قاره پرداخت. سپس به انگليس بازگشت و پس از اخذ درجه طبابت از آکسفورد عضو کالج پزشکان شد و سرانجام به يکي از طبيبان سرشناس لندن بدل گرديد. به نوشته بريتانيکا، او در زمان زندگي اش به عنوان "جادوگر" مورد انتقاد شديد بود. (4) فلاد مؤلف رساله هاي متعددي است که بسياري از آنها درباره ي علوم خفيه و کابالا و دفاع از فرقه روزنکروتس است. رساله هاي مهم او عبارتند از: پوزشي مجمل: پيراستن [فرقه] برادري صليب گل سرخ [رزکروا] از اتهامات ظن آميز و شرم آوري که به آن متهم شده اند. (5) اين رساله در سال 1616، يعني يکي دو سال پس از انتشار رساله هاي "روزنکروتس" در کاسل و مقارن با انتشار رساله عروسي کيميايي، در شهر ليدن (هلند) به چاپ رسيد. رساله بعدي او نيز در دفاع از فرقه روزنکروتس است با اين عنوان: رساله اي پوزش خواهانه در دفاع از خلوص سازمان صليب گل سرخ در برابر حملات ليبانيوس و ديگران (6) (ليدن، 1617). مهمترين رساله فلاد سوموم بونوم (7) است در معرفي جادو، کابالا و کيميا و دفاع از طريقت روزنکروتس؛ که در سال 1629 در ليدن به چاپ رسيد. چنانکه عنوان رساله نشان مي دهد، منظور فلاد از "سوموم بونوم" (خير مطلق) جادو، کابالا و کيمياست. فلاد در اين رساله ها از عهد عتيق و منابع کابالاي يهودي استفاده فراوان کرده است. سليگمان مي نويسد: فلاد به سان ديگر اسلاف نام آور خود به سراغ اديبان يهودي رفت و تحت تأثير آنها، و نيز آگريپا در سال 1629 بزرگترين اثر خود را نوشت به نام فلسفه موسايي. (8) اين کتاب، که ترجمه انگليسي آن در کوران انقلاب پوريتاني (1659) در لندن منتشر شد، به معرفي جهان شناسي موسايي اختصاص دارد. فلاد در اين کتاب "ظلمت" را ماده نخستين "آب" را ماده ثانوي و "نور الهي" را جوهر هستي مي داند و موسي (عليه السّلام) را به عنوان يک "روزنکروتسي بزرگ" معرفي مي کند. او به سان کاباليست هاي يهودي باور داشت که علت بيماري ها، شياطين و ديوها هستند. اثر ديگر او به نام کل اسرار بيماري ها (9) به طور کامل بر اين يقين استوار است. (10) ماکي از فلاد به عنوان "عضو برجسته انجمن برادري روزنکروتس" ياد مي کند و مي افزايد: "انتشار فرقه روزنکروتس در انگلستان شايد بيش از هر کس ديگر مديون مساعي فلاد باشد". (11)
يکي از دوستان فلاد فردي به نام ميشل ماير (12) است که براساس قرايني چون نام و حرفه و تعلقش به کابالا بايد يهودي باشد. ماير در هلشتاين به دنيا آمد و پزشک مخصوص رودولف دوم، امپراتور روم مقدس (1576-1612) بود. ماير از اعضاي فرقه روزنکروتس و از مروجين کابالا بود و داراي تأليفاتي در اين زمينه. او سفرهاي متعدد به انگلستان داشت. ماير در رساله هايش هدف فرقه روزنکروتس را "پزشکي جهاني" مي خواند و مي نويسد:
کساني که در وجود [فرقه] روزنکروتس ترديد مي کنند بدانند که يوناني ها، مصري ها، اعراب و ديگران چنين سازمان هاي مخفي داشتند... روزنکروتسي ها مانند فيثاغورثيان و مصريان خموشي و رازداري را برگزيده اند. [ولي] جهال کل ماجرا را قصه مي دانند... (13)
در نسل پس از فلاد، معروف ترين چهره اي که در گسترش کاباليسم و تکاپوي فرقه روزنکروتس در بريتانيا نقش داشت، الياس اشمول (14) است. ماکي و کويل از اشمول به عنوان "عتيقه شناس سرشناس" ياد مي کنند. (15) در انگلستان نيمه دوم سده هفدهم و نيمه اول سده هيجدهم، "عتيقه شناسي" (16) به معناي "باستان شناسي" (17) امروزين نيست. اين عنوان به کساني اطلاق مي شد که در شناخت نسخ قديمي، تاريخ و دانش هاي کهن تخصص داشتند. اين دانش ها شامل آشنايي با زبان ها و نسخ کهن انگليسي و يوناني و لاتين و عبري مي شد. روشن است که اين حرفه عرصه مناسبي براي جولان يهوديان مخفي بود. سليگمان از اشمول به عنوان "کيمياگر" نيز ياد کرده است. (18)
الياس اشمول در ليچفيلد انگلستان به دنيا آمد و در لندن درگذشت. پدرش، سيمون اشمول، به حرفه صحافي اشتغال داشت. الياس در 21 سالگي به حرفه عريضه نويسي مشغول شد. در 27 سالگي مأمور وصول ماليات شد و سپس پيمانکار سيورسات قشون سلطنتي. اين مقارن با جنگ داخلي انگلستان (1642-1651) است و مي دانيم که پيمانکاري نظامي در اروپاي آن زمان حرفه اي تقريباً يهودي بود. با وخيم شدن وضع مالي قشون پادشاه، اشمول در لندن اقامت گزيد و عضو "انجمن منجمان" (19) شد. در سال 1649، مقارن با سقوط و اعدام چارلز اول، با ليدي ماينوارينگ، بيوه ثروتمند سِر توماس ماينوارينگ، (20)ازدواج کرد. اين زن حدود 20 سال از اشمول بزرگتر و پيشتر سه بار ازدواج کرده بود. اشمول از آن پس زندگي مرفهي پيش گرفت و به عتيقه شناسي و فعاليت هاي رازآميز مشغول شد. در اين دوران و پس از آن، اشمول از دوستان نزديک ويليام للي، (21) منجم و طالع بين معروف بود. با اعاده سلطنت و صعود چارلز دوم (1660)، در يکي از سمت هاي درباري منصوب شد و در زمره اعضاي اوليه انجمن سلطنتي جاي گرفت. در اوايل سال 1668 ليدي ماينوارينگ درگذشت و اشمول در اواخر اين سال با دختر سِر ويليام دادال (22) ازدواج کرد. اين ويليام دادال نامدارترين عتيقه شناس و تبارشناس انگلستان آن زمان بود. دادال دوست دوران نوجواني و مدرسه چارلز دوم بود و به نوشته بريتانيکا، "با حوادث سياسي آن عصر پيوند نزديک داشت". (23) قاعدتاً به دليل اين رابطه و نيز علاقه چارلز دوم به علوم خفيه و کيمياگري بود که اشمول به موقعيت متنفذي دست يافت و در مناصب متعدد حکومتي منصوب شد. در سال 1669 درجه دکتراي آکسفورد به وي اعطا گرديد. در سال 1667 نامزد دريافت نشان سلطنتي گارتر شد ولي از دريافت آن خودداري کرد تا به ويليام دادال اعطا شود. در سال 1672 کتاب اشمول به نام نهادها، قوانين و مناسک طريقت گارتر (24) منتشر شد؛ آن را به پادشاه تقديم کرد و 400 پوند انعام گرفت. در سال 1677 مجموعه شخصي سکه ها و اشياء کمياب و غريب خود را به آکسفورد اهدا کرد و بر اين اساس "موزه اشمول" (25) در دانشگاه فوق تأسيس شد. پس از مرگ او، کتابخانه و دستنوشته هايش نيز به آکسفورد انتقال يافت. (26) آنتوني وود (27) اشمول را "بزرگترين اعجوبه اي که تاکنون در انگلستان ديده يا شنيده شده" توصيف کرده، وي را به عنوان پرطمطراق "مرکوريوفيلوس آنگليکوس" (28) ملقب ساخته و نوشته است: "خداوند اکسير اعظم را در قلب او جاي داده" و "گنجينه همه گونه خرد و دانش" در ضمير او بود. دکتر کمپبل، نويسنده ديگر زندگينامه اشمول، (29) پس از توصيف گنجينه اي که اشمول به آکسفورد اهدا کرد، مي نويسد: ولي بهترين اکسيري (30) که او از آن بهره مند شد و بر پايه آن به ثروت فراوان رسيد، ليدي ماينوارينگ بود. (31) در يادداشت هاي روزانه منسوب به اشمول سه فقره کوتاه مندرج است که نشان مي دهد او در 29 سالگي (16 اکتبر 1646) به عضويت "فراماسونري" درآمده است. از افرادي چون کلنل هنري ماينوارينگ، (32) توماس وايز، (33) نيکلاس يانگ، (34) ويليام حمون، (35) سِر ويليام ويلسون (36) و غيره به عنوان ساير اعضاي اين سازمان ياده شده است. (37)
يادداشت هاي اشمول موضوع بحث و جدل مورخين فراماسونري است زيرا مهمترين مدرک به سود کساني تلقي مي شود که پيشينه سازماني با نام "فراماسونري" را به پيش از تأسيس گراندلژ انگلستان (1717) مي رسانند يا نهاد فوق را برجوشيده از کاباليسم و تداوم فرقه روزنکروتس مي دانند. اصالت فقرات فوق در اين يادداشت ها از سوي محققيني چون ماکي مورد ترديد است. آنچه به اين نظر قوت مي بخشد فقدان نسخه اصلي اين يادداشت هاست. تا آنجا که نگارنده مشاهده کرده، براي ارجاع به يادداشت هاي اشمول به اولين و قديمي ترين مأخذي که استناد مي شود مقدمه دکتر ريچارد راولينسون بر تاريخ باستاني بر کشاير (38) است. منبع گولد، که به مأخذ کمياب و دست اول ماسوني دسترسي داشته، نيز همين است. او مي نويسد: "آشکار است و دليلي ندارد در اين امر ترديد کنيم که اثر [کتاب اشمول] ويرايش شده و خاطرات [اشمول] را دکتر ريچارد راولينسون نوشته است". (39) بنابراين، کتاب فوق در اصل يادداشت هاي آشفته اشمول است که راولينسون آن را تنظيم و تصحيح کرد و به همراه مقدمه اي، مشتمل بر يادداشت هاي اشمول، در سال 1719، يعني حدود دو سال پس از تأسيس گراندلژ انگلستان و در زمان استاد اعظمي دوستش دکتر دزاگوليه، منتشر نمود. اين کتاب به همراه مقدمه راولينسون در سال هاي 1723 و 1736 تجديد چاپ شد.
دکتر ريچارد راولينسون (40) از اسلاف خانداني است که نام برخي از اعضاي ايشان، به ويژه سِر هنري راولينسون، براي ما ايرانيان آشناست. خاندان راولينسون را نيز بايد در زمره همان کانون دسيسه گري دانست که ويليام اورانژ و سرانجام سلطنت هانوور را در بريتانيا به قدرت رسانيدند. به ادعاي جرج راولينسون، برادر سِر هنري راولينسون، سرآغاز تاريخ اين خانواده به نيمه دوم سده پانزدهم و دوران ادوارد چهارم، بنيانگذار سلسله يورک، مي رسد و از آن زمان تا به امروز راولينسون ها از ملاکين منطقه لانکشاير بوده اند. معهذا، آنان تا سال 1890 که سِر هنري راولينسون "بارونت" شد، به رده اشرافيت راه نيافتند. در واقع، اولين فرد سرشناس اين خاندان رابرت راولينسون است که از هواداران اعاده سلطنت بود و در دوران سلطنت چارلز دوم قاضي صلح لانکشاير شد. پسر او، کرون راولينسون (41) با اليزابت، دختر نيکلاس مانک (42)، اسقف هرتفورد ازدواج کرد. اين نيکلاس مانک برادر جرج مانک، دوک اول آلبرمارل (43)است که نقش اصلي را در صعود چارلز دوم ايفا نمود. اين ازدواج در تاريخ راولينسون ها اهميت فراوان دارد زيرا اعضاي اين خانواده را از سطح متنفذين محلي درجه دو و سه لانکشاير ارتقايي سريع داد و با خاندان هاي حکومتگري چون کاونديش ها و اسپنسر- چرچيل ها و مونتاگ ها مربوط کرد. (44) از سوي ديگر، اين وصلت مي تواند گوياي پيوند راولينسون ها با دسيسه هايي باشد که به اعاده نظام سلطنتي انگليس (45) انجاميد. چنين بود که در دوران سلطنت بي بند و بار چارلز دوم، راولينسون ها در زمره متنفذين لندن جاي گرفتند و در واپسين سال سلطنت جيمز دوم (1688) کرون راولينسون نماينده لانکشاير در مجلس عوام شد. اين اقتدار و ثروت تداوم يافت و از جمله، يکي از برادران کرون، به نام توماس راولينسون، (46) در سال 1706 شهردار لندن بود. ريچارد راولينسون چهارمين پسر اين توماس راولينسون است. (47)
ريچارد راولينسون در 30 سالگي (1719)، کمي پيش از انتشار کتاب فوق، درجه دکتراي حقوق خويش را از مدرسه سن جان آکسفورد اخذ کرد؛ از آن پس به تدريس در اين دانشگاه اشتغال داشت و در کليساي انگلستان تا رده اسقفي ارتقا يافت. او در 29 ژوئيه 1714 به همراه دکتر دزاگوليه به عضويت انجمن سلطنتي درآمد و در 10 مه 1727 عضو انجمن عتيقه شناسي شد. (48) از او به عنوان "بنيانگذار کرسي انگلوساکسون" در دانشگاه آکسفورد ياد مي شود. (49)دکتر راولينسون در حوالي سال 1726 رسماً به عضويت فراماسونري درآمد؛ همزمان در بيش از چهار لژ عضويت داشت و در سال 1734 ناظر اعظم (50)گراندلژ انگلستان بود. از اينروست که گولد از او به عنوان "فراماسون پرشور" ياد کرده است. (51) راولينسون به عنوان "عتيقه شناس" شهرت فراوان يافت و مجموعه اي مفصل از متون قديمي گردآورد که در اواخر عمر به دانشگاه آکفسورد اهدا نمود. "مجموععه راولينسون" که هم اکنون در کتابخانه بادلين نگهداري مي شود، از منابع مهم تاريخ فراماسونري به شمار مي رود و متضمن اسناد متعددي درباره ي تکاپوهاي اوليه فراماسونري است. (52) چنانکه گفتيم، راولينسون از نخستين و متنفذترين اشاعه دهندگان افسانه هاي رايج در باب قدمت فراماسونري بود و از جمله مقدمه او بر تاريخ باستان برکشاير از نخستين منابعي است که حتي پيش از قانون اساسي اندرسون، مطالبي را در اين زمينه اشاعه داد.
متن اصلي يادداشت هاي اشمول در دست نيست. ادعا مي شود گويا تمامي مدارک شخصي او تا اوايل سده هيجدهم موجود بوده و مورد استفاده کساني چون راولينسون و اندرسون قرار گرفته و سپس در جريان شورش هاي انگلستان، يا به علل ديگر، از ميان رفته است. در واقع، به تعبير گولد شهرتي که راولينسون به عنوان نسخه شناس و محقق کسب کرد سبب شد که نقل قول او از يادداشت هاي اشمول "اعتبار" يابد. (53) توجه کنيم که اين شهرت و "اعتبار" دکتر راولينسون بعدها به دست آمد و تاريخ باستاني برکشاير و افاضات راولينسون در زمان انتشار چنين اعتباري نداشت. توماس هرن، (54) مورخ و عتيقه شناس برجسته که مرجعيت علمي او مورد ترديد مورخين انگليسي نيست، در يادداشت هاي روزانه اش نوشت:
به محض اينکه کتاب را باز کردم از نابخردي زننده، جهل و بي دقتي ناشر [ويراستار] حيرت کردم... من اين کتاب را يک نقالي آشفته مي خوانم زيرا هيچ گونه روش يا داوري [درست] در آن ديده نمي شود. (55)
به علاوه، توجه کنيم که در چاپ اول قانون اساسي اندرسون (1723)، که پنج سال پس از مقدمه راولينسون منتشر شد، اشاره اي به پيوند اشمول با فراماسونري مندرج نيست. اين ادعا و ادعاهاي ديگر از اين دست، مانند عضويت چارلز دوم و ويليام سوم و سِر کريستوفر رن در فراماسونري، براي اولين بار در چاپ دوم اين کتاب (1738) عنوان شد. (56)
مطالب فوق نافي ادعاي کساني است که براي فراماسونري قدمتي پيش از تأسيس گراندلژ انگلستان (1717) مي شناسند، ولي نافي وجود يک سازمان پنهاني به نام "روزنکروتس" و تکاپوي اشمول در آن نيست. در واقع، اين پيوند عميق ميان فراماسونري با سنن و ميراث فرقه روزنکروتس است که سبب شده فلاد و اشمول يا حتي آندريا را به عنوان بنيانگذاران و گردانندگان "فراماسونري" مطرح کنند. براي نمونه، راگون (57) فرانسوي که معاصرينش او را "باسوادترين ماسون سده نوزدهم" مي دانستند، بر اين نظر بود که انديشه هاي ماسوني را به شکل خام و بدوي آن مي توان در طريقت هاي رازآميز باستاني رديابي کرد، ليکن اين اشمول بود که در سده هفدهم آن را به شکل کنوني مدون نمود. (58) يا فراماسوني سرشناس در مجله فراماسون ها (59) (لندن، آوريل 1858) رابرت فلاد را "پدر مستقيم" و يوهان آندريا را "پدر باواسطه" فراماسونري مي خواند. از نظر ماکي، اين ادعا مردود است ولي او منکر تأثير رساله هاي فلاد در "شکل گيري فراماسونري نظري" نيست. (60) يادداشت هاي منسوب به اشمول نيز از بيخ و بن مجعول نيست. معقول ترين و معمول ترين، شق اين است که يادداشت هاي اشمول به عضويت او در لژ سازمان مخفي روزنکروتس اشاره داشته و راولينسون اين نام را با "فراماسونري" تعويض کرده است.
تحليل کريستف فردريک نيکلايي (61) درباره ي منشأ فراماسونري مؤيد اين نظر است. نيکلايي، کتابفروش و اديب و منقد برليني، از چهره هاي سرشناس جرياني است که به "روشنگري آلماني" (62) معروف است. او سردبير و ناشر مجله معروف و متنفذ کتابخانه عمومي آلمان (63) بود که در سالهاي 1765 -1792 به عنوان ارگان "فيلسوفان مردمي" منتشر مي شد و بر حيات فکري آلمان آن عصر تأثير جدي برجاي نهاد. نيکلايي دوست لسينگ و مندلسون و ويراستار آثار لسينگ بود.
نيکلايي، برخلاف نظر لسينگ، فراماسونري را نه تداوم طريقت شهسواران معبد، بلکه ادامه فرقه روزنکروتس مي داند. او در سالهاي 1782-1783 کتابي منتشر کرد با نام رساله اي در باب اتهاماتي که به طريقت شهسواران معبد زده مي شود به همراه پيوستي در باب منشأ [فرقه] برادري ماسون ها. (64) چکيده نظر نيکلايي چنين است: فرانسيس بيکن به شدت تحت تأثير آثار و عقايد آندريا و فلاد در زمينه اصلاح و نوسازي جهان قرار گرفت و بر آن شد تا اين آراء را، به روش و گونه اي ديگر، دنبال کند؛ يعني برخلاف آندريا و فلاد با روش هاي تجربي همان نظرات را به اثبات رساند. اين تلاش او به تدوين کتاب آتلانتيس نو انجاميد. در واقع، بيکن در اين کتاب شارح عقايد ماسوني بود. (65) نظريات بيکن مورد توجه چارلز اول قرار گرفت (66) و وي قصد تأسيس نهادي از انديشمندان با همان نام "خانه سليمان" را داشت ولي به دليل جنگ داخلي و سقوط وي اين امر تحقق نيافت. در سال 1646 انجمن سلطنتي با هدف تحقق طرح بيکن تأسيس شد. در همين زمان، انجمن ديگري نيز تأسيس شد که مي خواست از طريق نجوم و کيميا و نمادهاي رازآميز آرمان هاي بيکن را تحقق بخشد. در انجمن خير اشمول و للي عضويت داشتند. آنها براي استتار عمليات رازآميزشان به عضويت "کسوت" ماسون هاي لندن (کمپاني بنايان لندن) درآمدند و جلسات خود را در ساختمان اين صنف برگزار مي کردند. هر چند در آغاز هدف آنها تحقق آرمان هاي بيکن بود، ولي به زودي درگير مسائل سياسي شدند و تکاپوي پنهان خود را در راه اعاده سلطنت چارلز دوم به کار گرفتند. اين سازمان مخفي به تدريج از ميان رفت ولي از درون بقاياي آن در سال 1717 گراندلژ انگلستان پديد آمد. (67) نيکلايي به حوادث انگلستان علاقه داشت و با برخي از رجال ادبي و فکري آن کشور دوست بود. بنابراين، تحليل وي از تحولات داخلي جامعه انگليس آن عصر بايد مبتني بر اطلاعاتي قابل تأمل باشد.
نيکلايي تنها شخصيت علمي نيست که فراماسونري را تداوم فرقه روزنکروتس بريتانيا مي داند. يوهان بوهل (68) نيز بر اين نظر است. بوهل، استاد فلسفه دانشگاه گوتينگن (آلمان)، در اوايل سده نوزدهم به تحقيق درباره ي فرقه روزنکروتس و فراماسونري پرداخت. حاصل کار او رساله اي به زبان لاتين بود که در سال 1803 به "انجمن فلسفي گوتينگن" ارائه کرد. بوهل اين رساله را بسط داد و در سال 1804 به صورت کتابي در بيش از 400 صفحه به زبان آلماني در گوتينگن منتشر نمود با نام در باب منشأ و حوادث اصلي فرقه هاي روزنکروتس و فراماسون (69) در سال 1824، توماس دوکوينزي، (70) اديب و منقد نامدار انگليسي، خلاصه 90 صفحه اي از کتاب بوهل را به زبان انگليسي ترجمه و در مجله لندن (71) منتشر کرد با عنوان پژوهشي انتقادي- تاريخي در منشأ روزنکروتسي ها و فراماسون ها. (72) دوکوينزي بر مطالب بوهل حواشي و نظريات خود را افزوده است. (73) دوکوينزي به فراماسونري نگاه مثبت نداشت و پيشتر در کتاب معروف خود، اعترافات يک ترياک خور انگليسي (1821)، فراماسونري را "شيادي" خوانده بود. (74)
پروفسور بوهل معتقد است که "فراماسونري" اوليه از درون موج شيفتگي سال هاي 1633-1646 به فرقه روزنکروتس پديد شد و هدف آن جادوگري به معناي کابالايي آن بود يعني دستيابي به حقيقت پنهان هستي؛ و رابرت فلاد سازمان اين فرقه را در انگلستان با نام "فراماسونري" ايجاد کرد. بوهل منشأ اين نام را به معماران "خانه روح القدس"، همان خانه اي که در رساله گزارش (فاما) ذکر شده، منتسب مي کند. (75) او نقش اصلي اشمول را در مرحله بعد از فلاد بيان مي دارد و از افراد زير به عنوان ساير اعضاي فرقه ياد مي کند: توماس وارتون پزشک، جرج وارتون، اوترد (76) رياضي دان، دکتر هويت (77) و دکتر پيرسون (78)کشيش، و ويليام للي منجم. (79) وارتون هاي فوق الذکر بايد از خويشان فيليپ وارتون، بارون وارتون چهارم باشند که بعدها (1722) نوه او، دوک وارتون، در سمت استاد اعظم گراندلژ انگلستان جاي گرفت. سِر جرج وارتون (80) نيز از دوستان نزديک اشمول بود و چون اشمول به نجوم و طالع بيني و کيمياگري علاقمند (81). معهذا، بوهل منکر نظر نيکلايي دال بر تکاپوي سياسي سازمان روزنکروتس در اعاده سلطنت انگلستان و صعود چارلز دوم است و نيز منکر نظريه اي است که پيشينه فراماسونري را به طريقت شهسواران معبد وصل مي کند. (82) قاعدتاً به اين دليل است که کتاب بوهل، در سال 1806 مورد بررسي انتقادي نيکلايي سالخورده قرار گرفت. (83)
در سده هاي نوزدهم و بيستم، پيوند تاريخي ميان فراماسونري و فرقه روزنکروتس مورد توجه بوده و هست. براي نمونه، ويليام سانديس، (84) مولف مدخل "فراماسونري" در انسيکلوپديا متروپوليتانا (85) (1845)، پيشينه فراماسونري را به "اشمول و دوستانش" مي رساند. سانديس مي نويسد: الياس اشمول در سال 1646 فراماسون شد. در همين زمان سازمان روزنکروتسي ها در لندن تأسيس شد بعضاً بر بنياد اصول فرقه فوق در آلمان و بعضاً شايد بر اساس طرح "انجمن ادبي" که بيکن در آتلانتيس نو با نام "خانه سليمان" ترسيم کرده بود. اشمول و دوستانش، که در تالار کمپاني بنايان ديدار مي کردند، نشان ها و مناسک اين صنف را اخذ کردند و با نشان ها و مناسک پاگاني و روزنکروتسي آميختند و فراماسونري نظري را پديد آوردند. (86) ديدگاه سليگمان نيز کم و بيش با نظريه نيکلايي انطباق دارد. او مي نويسد:
در سال 1645 گروهي از اعضاي فرقه روزنکروتس انگليس براي ساماندهي امور مجمع خود گرد آمدند. اين افراد عبارت بودند از: ويليام للي، منجم و طالع بين مشهور، الياس اشمول، کيمياگر و عتيقه شناس، جان پارسون [پيرسون]، (87) رابرت موراي و عده اي ديگر. آنان در اين جلسه... بار ديگر بر سري ماندن مجمع خود تأکيد ورزيدند و در عين حال در صدد يافتن راهي براي جذب اعضاي بيشتر برآمدند. الياس اشمول راه حلي يافت. از آنجا که بنا به سنت، هر لندني مجبور بود در يک سازمان صنفي [کسوت] عضويت داشته باشد، اشمول در کمپاني بنايان [ماسون هاي] لندن ثبت نام کرد. ديگران نيز از او پيروي کردند و از آن پس به عنوان اعضاي صنف بنايان [ماسون ها] يکديگر را آزادانه در تالار اجتماعات کسوت فوق ملاقات مي کردند. آداب و آئين هاي فراماسونري از درون همين گروه پيروان اشمول نشئت گرفت. (88)
آنچه در نظر نيکلايي از اهميت تحليلي فراوان برخوردار است، بوهل با آن به مخالفت برخاسته و سانديس و سليگمان آن را مسکوت گذارده اند، رابطه سازمان مخفي اشمول با دسيسه هاي سياسي دوران انقلاب پوريتاني است. (89) به عبارت ديگر، بر اساس نظريه نيکلايي، مي توان فرقه روزنکروتس را سازماني پنهاني دانست که در پيوند با توطئه گراني چون آنتوني اشلي کوپر (ارل شافتسبوري)، جرج مانک (دوک آلبرمارل)، فيليپ وارتون (دوک وارتون) و ادوارد مونتاگ (ارل ساندويچ) صعود چارلز دوم را محقق ساخت. اين همان کانوني است که در چهار دهه پاياني سده هفدهم و اوايل سده هيجدهم خط پيوسته اي را دنبال کرد؛ آشوب ها و توطئه هاي ضد کاتوليکي دوران چارلز دوم را پديد آورد، به صعود ويليام اورانژ ياري رسانيد و سرانجام سلطنت هانوور را در انگلستان مستقر ساخت. مي دانيم که چارلز دوم از دوران تبعيد در هلند با يهوديان رابطه نزديک داشت و يهوديان مخفي چون آلوارو (ياکوب) داکوستا و سر اگوستين کورونل امور مالي او را اداره مي کردند و همانان بودند که واسطه ازدواج او با کاترين براگانزايي شدند. و مي دانيم که در دوران سلطنت چارلز دوم صرافان يهودي به پشتوانه مالي ارتش انگليس بدل شدند و سررشته داري و پيمانکاري نظامي را به دست گرفتند. اين پيوندها همه قرايني است در تأييد نظر فوق.
بهرروي، در حوالي نيمه دهه 1640 يعني در اوج جنگ داخلي (1642 -1651) و هرج و مرج در بريتانيا، اشمول و دوستانش، بر شالوده ميراث رابرت فلاد و ميشل ماير و ديگران، فرقه روزنکروتس را سازمان دادند. در همين دوران (1652) بود که توماس وان، (90) برادر هنري وان (91) شاعر، دو رساله اصلاح عمومي جهان و گزارش فرقه برادري روزنکروتس را به زبان انگليسي ترجمه و در لندن منتشر کرد. (92) او در سال 1656 رساله اي از ميشل ماير را با عنوان قوانين [فرقه] برادري روزکروا (93) از لاتين به انگليسي ترجمه و منتشر کرد. ترجمه انگليسي اين رساله به الياس اشمول اهدا شده است. (94) اين توماس وان را نيز "کيمياگر بزرگ و فيلسوف مجرب"، ستايشگر و شيفته آگريپا و "عضو پرشور فرقه روزنکروتس" خوانده اند. او فراگيري کيميا را در حوزه علميه آکسفورد آغاز کرد و سپس در لندن زير نظر سِر رابرت موراي ادامه داد. موراي در اين زمان وزير امور اسکاتلند بود. (95)
سِر رابرت موراي (96) فوق الذکر، از بنيانگذاران و اولين رئيس انجمن سلطنتي (1666)، نيز به عنوان يکي از پيشکسوتان "ماسوني" سده هفدهم شهرت دارد. اين موراي، چنانکه نام او نشان مي دهد، به طايفه اسکاتلندي موراي تعلق دارد. ماسون ها به طور سنتي مدعي اند که رابرت موراي در سال 1641 در شهر ادنبورگ (اسکاتلند) به عضويت "لژ ادنبورگ" درآمد. (97) در اين لژ برخي از اعضاي خاندان هاي هاميلتون، موراي و هوم (هيوم) عضويت داشتند. (98)گفته مي شود که سر پاتريک هوم (ارل مارچمونت) نيز از اعضاي اين لژ بود. برخي برآنند که اين سِر رابرت موراي فردي بجز سر رابرت موراي معروف، اولين رئيس انجمن سلطنتي، است. (99) هايوود در تعليقات خود بر دائره المعارف ماکي به طور مستند ثابت مي کند که موراي "فراماسون" همان موراي انجمن سلطنتي است. (100) گولد نيز بر اين نظر است. او موراي را به عنوان يکي از شيفتگان علوم خفيه معرفي مي کند. آنتوني وود، موراي را چنين توصيف کرده است: "مردي تنها [مجرد]، بيزار از زنان، مشهورترين کيمياگر، حامي بزرگ فرقه روزنکروتس و رياضي داني برجسته". (101)
تعلق برخي ديگر از بنيانگذاران و اعضاي اوليه انجمن سلطنتي به فرقه روزنکروتس نيز مؤيد نظريه نيکلايي است. يک نمونه، جان اولين، (102)نويسنده و انديشمند انگليسي، است. اولين از دوستان موراي و اشمول بود و در برخي از مکاتباتش از شيفتگي خود به فرقه روزنکروتس سخن گفته است. (103) جان اولين در صعود چارلز دوم نقش داشت و به پاس آن در سمت هاي مختلف جاي گرفت؛ از جمله مدتي (1671-1674) مشاور امور مستعمراتي دربار بود. او در سال 1662 عضو انجمن سلطنتي شد. از جان اولين به عنوان دوست صميمي و مادام العمر ساموئل پيپس (104) ياد مي کنند. (105) اين ساموئل پيپس نيز مدتي (1684-1686) رئيس انجمن سلطنتي بود. او از برکشيدگان ادوارد مونتاگ، ارال ساندويچ اول، است و از فرماندهان اصلي نيروي دريايي انگليس در دوران چارلز دوم و جيمز دوم. با شروع توطئه هاي شافتسبوري و ويگ ها، پيپس راه مستقل خود را رفت و به دليل نزديکي با وليعهد کاتوليک آماج حمله توطئه گران فوق قرار گرفت که او را به قتل گادفري قاضي متهم کردند. با صعود ويليام اورانژ، پيپس برکنار و خانه نشين شد. (106)
نمونه ديگر، جان لاک، متفکر نامدار انگليسي، است که برخي منابع ماسوني او را نيز از پيشکسوتان "ماسون" سده هفدهم مي دانند. هايوود رساله درباب شکيبايي لاک را "از نظر انديشه و روح" يک اثر کلاسيک ماسوني مي خواند و مي افزايد: "لاک محتملاً ماسون بود" (107) جان لاک 13 سال پيش از ظهور نهادي به نام فراماسونري و تأسيس گراندلژ انگلستان درگذشت و بنابراين نمي توانست "ماسون" باشد. لذا، بنظر مي رسد که دعاوي مربوط به تعلق "ماسوني" او مانند دعاوي مشابه درباره ي فلاد و اشمول و موراي و ديگران، ناظر به پيوند وي با گروه هاي مخفي توطئه گر نيمه دوم سده هفدهم باشد. گولد مي نويسد: "جان لاک، پدر انديشه و فلسفه جديد، در جواني مدتي فريفته جاذبه اين رازها [کابالا] شد". (108) در سال 1663 جان لاک 31 ساله در زمره گروه ده نفره اي بود که در نزد پيتر اشتال استراسبورگي، (109) کيمياگر و روزنکروتسي معروف، آموزش مي ديدند. طبق مندرجات برخي از منابع آن عصر، اين پيتر اشتال نيز، مانند رابرت موراي، از زنان نفرت داشت. گولد در حاشيه مي افزايد: ظاهراً اين خصيصه عمومي اين طايفه [ روزنکروتسي ها] بود. (110) چهار سال بعد (1667) لاک به عنوان پزشک به خدمت آنتوني اشلي کوپر (لرد اشلي آن زمان و ارل شافتسبوري بعد) درآمد و کمي بعد (1668) عضو انجمن سلطنتي شد.
رابطه لرد اشلي با جان لاک را فراتر از رابطه يک ارباب و پزشک خصوصي اش توصيف کرده اند و لاک علاوه بر طبابت در مقام منشي و مشاور او نيز جاي داشت. مي دانيم که در اين زمان با حضور لرد اشلي جلسات خصوصي برگزار مي شد که لاک، جان مپلتافت، (111) توماس سيدنهام (112) و کشيش و پزشک ديگري به نام جيمز تيرل (113) در آن شرکت داشتند. لاک در مقدمه رساله اي در باب فهم بشري، که پس از صعود ويليام اورانژ منتشر کرد (1690)، به اين جلسات اشاره کرده است. (114) سيدنهام نيز از اعضاي اوليه انجمن سلطنتي است و قاعدتاً به اين دليل است که نام او به عنوان "يکي از بنيانگذاران طب باليني و دانش بيماري هاي مسري" (115) در تاريخ نگاري غرب به ثبت رسيده است.
لرد اشلي به تکاپوهاي ماوراء بحار تعلق فراوان داشت و لذا در سال 1663 چارلز دوم منطقه کارولينا (در آمريکاي شمالي) را به او و هفت تن از دوستانش واگذار کرد. يکي از نخستين اقدامات لاک، نگارش "قانون اساسي" کارولينا براي اشلي بود. (116) در سال 1672، لرد اشلي به "ارل شافتسبوري" ملقب شد و در پايان اين سال در سمت رئيس قوه قضاييه و مشاور عالي (117) چارلز دوم منصوب گرديد در حالي که فاقد تحصيلات حقوقي بود. (118) هر چند او به زودي معزول شد، ليکن در همين زمان "شوراي تجارت و پلانت کاري خارجي" (119) را تأسيس کرد که به مدت دو سال خود او رئيس و جان لاک دبير آن بود. (120)
به دليل چنين پيوندهايي است که پس از صعود ويليام اورانژ، جان لاک به اقتدار فراوان رسيد و در اين دوران پاياني زندگي اش (1689 -1704) در مقام "رهبر فکري جناح ويگ" (121) جاي گرفت. ريچارد آرون، (122) استاد دانشگاه ولز و مؤلف مقاله "جان لاک" در بريتانيکا (1977) صعود ويليام اورانژ، و به تعبير لاک "انقلاب شکوهمند و بدون خونريزي"، را آرمان اصلي مي داند که شافتسبوري و لاک در راه تحقق آن کوشيده بودند. اين حادثه اي است که به ادعاي دکتر آرون، "سلطنت مشروطه، شکيبايي ديني و آزادي انديشه و بيان" را در انگلستان محقق ساخت. دفاع جانبدارانه دکتر آرون از ارل شافتسبوري خواندني است:
اشلي سياستمداري زورگو و مهاجم بود که دشمنان فراوان داشت. (برخي از آنان اديباني بودند چون جان درايدن (123) شاعر، هم مدرسه اي لاک). حداقل به دليل احترامي که لاک براي لرد اشلي قائل است، بايد ترديد کرد که اشلي چنان شيطاني بوده که دشمنانش گاه ترسيم کرده اند. روشن است که اشلي مدافع استوار سلطنت مشروطه، تداوم پروتستاني سلطنت، آزادي مدني، شکيبايي ديني، حاکميت پارلمان و توسعه اقتصادي بريتانيا بود... از آنجا که اينها آرمان هايي است که جان لاک خود را وقف آن کرده بود، از آغاز ميان سياستمدار [اشلي] و مشاورش [لاک] تفاهم کامل وجود داشت. (124)
اين چه نوع "آزادي مدني" و "شکيبايي ديني" است که درايدن شاعر را، به دليل هجويه هايي که عليه توطئه گران ويگ و شافتسبوري سروده بود، (125) بيکار و تنگدست کرد و او را به دليل تعلقش به مذهب کاتوليک مجبور نمود دو برابر پروتستان ها ماليات بپردازد؛ (126) درياسالاري کاردان چون ساموئل پيپس را برکنار و خانه نشين نمود؛ (127) و حتي مورخي کوشا و سالخورده چون آنتوني وود را از آکسفورد اخراج کرد؟ براي شناخت "آرمان" واقعي شافتسبوري و لاک کافي است به پديده اي توجه کنيم که پيامدهاي شوم آن گريبانگير سه چهار نسل از مردم کاتوليک بريتانيا و ايرلند بود. يکي از مهمترين اقدامات شافتسبوري در دوران اقتدارش در دربار چارلز دوم، تصويب قانوني در پارلمان (1673) بود (128) که به موجب آن کاتوليک ها از تصدي هرگونه شغل حکومتي محروم مي شدند. از زمان ويليام اورانژ، اين قانون به مدت 140 سال اجرا شد و حتي رياست کاتوليک ها بر مدارس نيز ممنوع بود. تنها در سال 1828 بود که قانون فوق ملغي شد و در سال بعد (129) به کاتوليک ها حقوق برابر با ساير سکنه انگليس اعطا گرديد. اين تضييقات قانوني عليه کاتوليک ها، در ايرلند تا سال 1871 و در اسکاتلند تا سال 1889 دوام داشت. (130)
ردپاي بقاياي فرقه روزنکروتس تا اوايل سده هيجدهم و تأسيس گراندلژ انگلستان قابل پيگيري است. يک نمونه معروف، کشيش و عتيقه شناس و پزشکي به نام دکتر ويليام استاکلي (131) است. استاکلي در لينکلن (انگلستان) به دنيا آمد. مدتي در بوستن (آمريکا) اقامت داشت، به انگلستان بازگشت و در سال 1717 به همراه دوک مونتاگ به عضويت انجمن سلطنتي درآمد. او از کساني است که در سال 1718 بار ديگر "انجمن عتيقه شناسي" (132) را برپا کردند. استاکلي در ژانويه 1721 رسماً عضو فراماسونري شد و در 78 سالگي در لندن درگذشت. (133) استاکلي به کاوش هاي باستان شناسي نيز اشتغال داشت و نظرياتي در باب پيشينه باستاني انگلستان مطرح نمود که در سده هيجدهم رواج فراوان يافت ليکن امروزه "خيالپردازانه" ارزيابي مي شود. (134) دکتر استاکلي فرد مرموزي است و در دفترچه يادداشت هايش خود را "اولين ماسون شهر لندن" مي خواند. در ذيل وقايع 28 دسامبر 1722، اين عبارت به چشم مي خورد: "شام با لرد هرتفورد بودم که لرد وينچلسي (135) او را معرفي کرده بود. هر دو را به عضويت طريقت کتاب يا شهسواران روم (136) در آوردم". به نوشته کويل، فرقه مذکور شناخته نيست. (137)
ميراث روزنکروتسي انجمن سلطنتي از سده هيجدهم در قالب پيوندهاي ماسوني تداوم يافت. منابع ماسوني اسحاق نيوتون، رئيس مقتدر انجمن سلطنتي (1703-1727) و دوست چارلز مونتاگ (ارل هاليفاکس) و دکتر دزا گوليه و جان لاک، را نيز "محتملاً" ماسون مي دانند هر چند سندي دال بر عضويت او در لژهاي ماسوني در دست نيست. دهه پاياني زندگي نيوتون با تأسيس و تکاپوي گراندلژ انگلستان مقارن است. هايوود پس از اشاره به دوستي نزديک نيوتون و دزاگوليه، مي افزايد: بيشتر اعضاي "لژ لندن" عضو انجمن سلطنتي بودند و جلسات خود را در کلوپ انجمن سلطنتي برگزار مي کردند. (138) از ادموند برک، انديشمند نامدار سياسي اواخر سده هيجدهم، نيز به عنوان ماسون ياد مي کنند. گفته مي شود که برک عضو "لژ اورشليم" (139) لندن بود. (140) درباره ي عضويت چارلز داروين، (141) مؤلف منشأ انواع (1859)، در فراماسونري اطلاع مستندي انتشار نيافته ولي پدربزرگ او، دکتر اراسموس داروين، (142) از ماسون هاي سرشناس بود. اراسموس داروين تحصيلات خود را در دانشگاه هاي کمبريج و ادنبورگ به پايان برد و بقيه عمر به طبابت اشتغال داشت و شعر نيز مي سرود. اراسموس داروين در سال 1788 در شهر دربي محفلي به نام "انجمن فلسفي" (143) تشکيل داد. يکي از پسران او به نام سِر فرانسيس داروين از فعالين ماسوني نيمه اول سده نوزدهم بود و پسر اين يکي، به نام رجينالد داروين، در سال 1840 ماسون شد. نام چارلز داروين در اسناد ماسوني ديده نمي شود ولي مورخين ماسون محتمل مي دانند که او نيز، چون پدربزرگ و عمو و پسر عمويش، ماسون باشد. (144)
نظريه منشأ کابالايي- روزنکروتسي فراماسونري مورد تأييد رابرت فرک گولد نيست که ديدگاه او را بايد به عنوان "نظر رسمي" بخش مهمي از فراماسون هاي معاصر تلقي نمود. گولد 79 صفحه از کتاب شش جلدي خود را به "کابالا، روزيکروسيانيسم و الياس اشمول" (145) اختصاص داده و در ساير بخش هاي مجلدات سوم و چهارم کتاب نيز مکرر به اين بحث پرداخته است. او پس از سيري آشفته در منابع متعدد، در پايان اصولاً منکر وجود سازماني به نام روزنکروتس در انگلستان سده هفدهم است. گولد آنچه بوده را تنها "انبوهي از منجمان، کيمياگران، شيادان [شارلاتان ها] و انواع پيشگويان" مي داند. (146) معهذا، حتي گولد نيز منکر تأثير فرقه روزنکروتس بر فراماسونري نيست. او "فراماسونري عملي" يعني لژهاي بنايان را "پدر فراماسونري نظري" و رابطه ميان اين دو را "نسبي" مي داند و رابطه طريقت هاي رازآميز کابالايي با فراماسونري را غيرمستقيم و از نوع "رابطه سببي" مي خواند. (147) اين نظريه البته مورد قبول ما نيست. در صفحات پيش به طور مشروح نشان داديم که تنها پيوند واقعي فراماسونري با آنچه ماسون ها آن را "فراماسونري عملي" مي خوانند، وام گيري نام ها و نمادهاي معماري و جعل افسانه هاي بي پايه، و بسيار رايج، درباره ي گيلدهاي بنايان و معماران دوره گرد و سياح است به منظور استتار منشأ و ماهيت واقعي سازماندهي که از بدو تأسيس در خدمت کانون هاي معين بود.
تأثير و تداوم ميراث فرقه روزنکروتس در فراماسونري کاملاً چشمگير است. صرفنظر از تکاپوي سازمان " روزنکروتس طلايي" در آلمان اواخر سده هيجدهم، در سال 1865 ماسوني به نام رابرت ونتورث ليتل (148) سازماني به نام "انجمن روزيکروسي انگلستان" (149) تأسيس کرد و خود در مقام "مغ اعظم" (150) آن جاي گرفت. اين سازمان تداوم فرقه روزنکروتس سده هفدهم محسوب مي شود و ليتل آن را بر بنياد ميراث و نمادهاي سازمان قديمي روزنکروتس آلمان ايجاد کرد. تشکيلات اين انجمن مخفي است. کمي بعد شعبه هاي انجمن در اسکاتلند، کانادا، استراليا، فرانسه و ايالات متحده آمريکا نيز ايجاد شد. "مغ اعظم" انجمن روزنکروسي آمريکا يک يهودي به نام چارلز مه ير (151) بود. هر چند گفته مي شود اين انجمن يک سازمان رسمي ماسوني نيست، ليکن، به نوشته دائره المعارف ماکي، برخي از "برجسته ترين ماسون هاي انگليس و اسکاتلند" به آن "علاقه فراوان" نشان دادند و در تأسيس و اداره آن مشارکت جستند. هدف انجمن روزيکروسي چنين عنوان شده است: "همياري و تشويق اعضا در مسائل بزرگ زندگي، پژوهش در رازهاي طبيعت، تسهيل مطالعه در نظام فلسفي که بر بنياد کابالا شکل گرفته، و نخستين بار برادر روزنکروتس آلماني آن را ترويج کرد و تفحص در معني نمادهاي خرد، هنر و ادبيات جهان باستان" (152). علاوه بر انجمن فوق، امروزه يکي از طريقت هاي ماسوني ايالات متحده آمريکا "آئين کهن رازآميز رزکروا" (153) نام دارد که مقر آن در شهر سن خوزه کاليفرنياست. (154)
نماد رزکروا نيز در فراماسونري مورد توجه بسيار است. در آئين کمال، (155) آئين امپراتوران شرق و غرب، (156) و آئين اسکاتي، (157) ماسون هاي درجه هيجدهم شهسوار رزکروا (158) نام دارند. اين عنوان به شکل هاي ديگر- مانند شهزاده رزکروا، شهزاده با اختيار رزکروا، (159) شهسوار عقاب و پليکان- (160) نيز ديده مي شود. در آئين اسکاتي، که مهمترين طريقت ماسوني درجات عالي (161) است، انجمن محل تجمع ماسون هاي درجات پانزدهم تا هيجدهم شاپيتر رزکروا (162) خوانده مي شود. در ساير آئين هاي درجات عالي نيز اين عنوان وجود دارد ولي درجه آن متفاوت است. (163) طبق اسناد شناخته شده، اولين ايراني که به شهسوار رزکروا ملقب شد، ميرزا يوسف خان مستشارالدوله، شارژ دافر ايران در پاريس، بود که در 29 نوامبر 1869 اين عنوان را از شاپيتر کلمنت اميتيه، (164) تابع گراند اوريان فرانسه، دريافت داشت. (165)

پي نوشت ها :

1. Robert Fludd (1574-1637)
2. Robertus de Fluctibus, Rudolphus Otreb, Alitophilus, Joachim Frizius
3. ibid, p. 111.
4. Britannica CD 1998.
5. Apologia Compendaria: Fraternitatem de Rosea Cruce, suspicionis et infamioe maculis aspercum abluens, Leyden: 1616.
6. Tractatus Apologeticus integritatem Societatis de Rosea Cruce defendens contra Libanium et alios, Leyden: 1617.
7. Summum bonum, quod est verum magioe, cabaoel, alchymioe, fratrum Rosoe Crucis verorum veroe subjectum, Leyden: 1629.
8. Philosophia Moysaica.
9. Integrum morborum mysterium
10- گلسرخي، همان مأخذ، صص 525-526؛ Gould, ibid, vol. III, p.80
11. Mackey, ibid, vol. 1, p. 361.
12. Nichael Maier (1568-1622)
13. Gould, ibid, vol. III, p. 92.
14. Elias Ashmole (1617-1692)
15. Mackey, ibid, vol. 1, p. 107; Coil, ibid, p. 72.
16. antiquary
17. Archeology
آرکئولوژي دانش جديد باستان شناسي است که با آنتيک شناسي فوق الذکر تفاوت دارد. لذا معادل فارسي عتيقه شناسي را به کار برده ايم تا با "باستان شناسي" اشتباه نشود.
18- گلسرخي، همان مأخذ، ص 677.
19. Society of Astrologers
20. Sir Thomas Mainwaring
21. William Lilly (1602-1681)
در جواني در لندن اقامت گزيد و در نزد رئيس کمپاني نمک فروشان به عنوان دفتردار به کار پرداخت. با مرگ اربابش با بيوه او ازدواج کرد. در سال 1632 شاگرد اوانس منجم (Evans) شد و به زودي از استاد نامدارتر شد. در زمان جنگ داخلي، هم جناح پارلمان و هم جناح دربار او را براي پيشگويي و ستاره بيني فرا مي خواندند و حتي گفته مي شود شخص چارلز اول نيز او را براي طالع بيني فرا مي خواند. در دوران حکومت کومنولث کار للي رونق داشت و پيشگويي هاي وي بر سربازان و عامه مردم تأثير فراوان برجاي مي نهاد. پس از اعاده سلطنت نيز مورد احترام چارلز دوم بود. در سال 1666 به مشارکت در آتش سوزي بزرگ لندن متهم شد. دستگير ولي به دليل عدم اثبات اتهام آزاد گرديد. ويليام للي داراي تأليفاتي است مانند نجوم مسيحي، مجموعه حکايت ها، ملاحظاتي در باب زندگي و مرگ چارلز شاه مرحوم انگلستان و سال سياه. (Emerson, ibid, vol. 2, p. 194)
22. Sir William Dugdale (1605-1686)
23. Britannica, 1977, vol. III, p. 695.
24. Institutins, Laws and Ceremonies of the Order of the Garter.
25. Ashmolean Museum
26. Emerson, ibid, vol. 1, p. 161; Gould, ibid, vol. III. pp. 129-131, 162, 173, Coil, ibid, p.72.
27. Anthony Wood (1632-1695)
عتيقه شناس معروف انگليسي که نوشته هايش از منابع مهم شناخت رجال بريتانياي سده هفدهم است. اولين کتاب او تاريخ و ميراث کهن دانشگاه آکسفورد است که چون انتشارات تازه تأسيس آکسفورد حاضر به چاپ متن انگليسي آن نشد، به لاتين ترجمه شد و انتشارات فوق در سال 1674 آن را با نام Historia et Antiquitates Universitatis Oxoniensis منتشر کرد. متن انگليسي اين کتاب قريب به 120 سال بعد (1792-1794) انتشار يافت. مهمترين اثر وود، کتاب معروف و حجيم فرزانگان آکسفورد (Athenae Oxonienses) به زبان انگليسي است که در سال هاي 1691-1692 منتشر شد. اين کتاب به معرفي دانش آموختگان سرشناس آکسفورد در سال هاي 1500 تا 1690 اختصاص دارد. آنتوني وود به دليل اتهام فساد مالي که در اين کتاب به ادوارد هايد متوفي (ارل کلارندون اول)، پدربزرگ ملکه ماري، وارد کرده بود. در سال 1693 از آکسفورد اخراج شد (ادوارد هايد در سالهاي 1660 -1667 وزير چارلز دوم بود و جيمز وليعهد دختر او را به زني گرفت. به اين ترتيب، هايد پدربزرگ ماري دوم و ملکه آن است. هايد به دليل نگارش تاريخ شورش و جنگ هاي داخلي در انگلستان شهرت دارد). مشخصات چاپ منقح يادداشت هاي آنتوني وود چنين است:
Andrew Clark, The Life and Times of Anthony Wood, 1891-1900.
28. Mercuriophilus Anglicus
29. Biographia Britannica, vol. I, 1747.
30. elixir
31. Gould, ibid, vol. III, pp. 130-131.
32. Colonel Henry Mainwaring
33. Thomas Wise
34. Nicholas Young
35. William Hamon
36. Sir William Wilson
37. Gould, ibid, vol. III, p. 140; Mackey, ibid, vol. 1, p. 107; Coil, ibid, pp. 72, 221.
38. Elias Ashmole, History and Antiquities of Berkshire, Prefrace by Dr. Rawlinson, London: 1719.
39. Gould, ibid, vol, III, p.17.
40. Richard Rawlinson (1689-1755)
41. Curwen Rawlinson
42. Nicola Monk
43. George Monk [Monck], Duke of Albermarle (1608-1670).
جرج مانک از فرماندهان نظامي چارلز اول بود. در سال 1644 به اسارت نيروهاي پارلمان درآمد و به مدت دو سال در برج لندن زنداني شد. پس از سرکوب نهايي نيروهاي هوادار سلطنت، در سال 1646 سران "پارلمان" او را در رأس قشوني براي سرکوب شورش مردم ايرلند اعزام کردند. اين ماجرا تا سال 1649 ادامه يافت. در سال 1650، اوليور کرومول او را به همراه خود براي سرکوب شورشيان به اسکاتلند برد. پس از پيروزي، مانک در سمت فرمانده کل قشون اسکاتلند منصوب شد. در نوامبر 1652 مانک يکي از سه فرمانده اصلي نيروي دريايي انگليس بود. او در سال 1654 شورشيان مناطق کوهستاني اسکاتلند را با موفقيت سرکوب کرد. در فوريه 1660 جرج مانک در رأس قشون اسکاتلند وارد شهر لندن شد و نقش اصلي را در بازگشت و سعود آرام چارلز دوم ايفا نمود. به اين دليل، مانک به دوک آلبرمارل ملقب شد، نشان شهسوار گارتر گرفت و به ثروت فراوان رسيد. در دوران چارلز دوم، مانک در مناصب مهمي جاي داشت و از جمله مدتي نايب الحکومه ايرلند بود. او ده سال پس از صعود چارلز دوم درگذشت.
44- دوک دوم آلبرمارل (پسر جرج مانک) با خاندان متنفذ کاونديش (دوک هاي دونشاير) وصلت کرد. دوک دوم در اوايل سلطنت ويليام اورانژ بلاعقب درگذشت و عنوان دوکي او تداوم نيافت. در سال 1692، بيوه ثروتمند و ديوانه او، اليزابت کاونديش، به همسري رالف مونتاگ درآمد که بعدها دوک اول مونتاگ شد. جان، دوک دوم مونتاگ، داماد جان چرچيل، دوک مارلبورو، و استاد اعظم گراندلژ انگلستان است.
45. Restoration
46. Thomas Rawlinson (d. 1725)
47. George Rawlinson, A Memoir of Major General Sir Henry Creswicke Rawlinson, Bart., K.C.B., F.R.S., D.C.L., F.R.G.S., &c, with an Introduction by Field- Marshal Lord Roberts of Kandahar, V.C., London: Longmans, Green, and Co., 1898, pp. 1-3; Gould, ibid, bol. III. P.168.
48. Gould, ibid, pp. 169-170.
49. Rawlinson, ibid, p.3.
50. Grand Steward
51. Gould, ibid, vol. III. P, 169; vol. 4, p. 400; Coil, ibid, p. 503.
52. Mackey, ibid, vol. 2, p. 833.
53. Gould, ibid, vol. III, p. 17.
54. Thomas Hearne (1678-1735)
توماس هرن در سالهاي 1699-1715 کتابدار کتابخانه بادلين آکسفورد بود. او به دليل مخالفت با سلطنت هانوور از کار بر کنار و تا پايان عمر خانه نشين شد. هرن مصحح و ناشر برخي منابع مهم تاريخ انگليس است که به عنوان مأخذ مورد استفاده نسل هاي بعدي مورخين قرار گرفت.
55. ibid, p. 169.
56. ibid, p.170.
57. Jean Baptiste Marie Ragon (1771-1862).
58. Mackey, ibid, vol. 2, p. 827.
59. Freemasons Magazine
60. Mackey, ibid, vol. 1, p. 361.
61. Christoph Friedrich Nicolai (1733-1811)
62. Aufklärung, German Enlightenment
63. Allgemeine Deutsche Bibliothec
64. Versuch über die Beschuldigungen welche dem Tempelherrnorden gemacht worden und über dessen Geheimniss, nebst einem Anhange über das Entstehen der Freimaurergesellschaft.
65- درباره ي فرانسيس بيکن و انديشه او بنگريد به: همين کتاب، ج3، صص 306-313.
66- بيکن در اولين سال سلطنت چارلز اول درگذشت و آتلانتيس نو در سال بعد منتشر شد.
67. Mackey, ibid, vol. 2, p. 707.
68. Johann Gottlieb Buhle (1753-1821)
69. Ueber den Ursprung und die vornehmsten Schicksale des Ordens der Rosenkreuzer und Friemaurer.
70. Thomas De Quincey (1785-1859)
کتاب اعترافات يک ترياک خور انگليسي (Confessions of an English Opium-Eater) دو کوينزي از شاهکارهاي ادبيات انگليسي است. او در 19 سالگي (1804) با ترياک آشنا شد و آن را براي تسکين درد عصبي مصرف نمود. چند سال بعد به خوردن ترياک معتاد شد و تا پايان عمر معتاد ماند. در سال 1821 اعترافات را در مجله لندن منتشر نمود که براي وي شهرت فراوان به ارمغان آورد. اين پاورقي در سال بعد به صورت کتاب منتشر شد. هدف دوکوينزي از نگارش اعترافات هشدار در زمينه خطرناک ترياک بود. مجموعه آثار او در 14 جلد به چاپ رسيده است.
71. London Magazine
72. Historico-critical Inquiry into the Origin of the Rosicrucians and the Freemasons (London Magazine, No.9)
73. Gould, ibid, vol. III, pp. 83-84; Mackey, ibid, vol. 1, p. 158; Coil, ibid, p. 108.
74. Coil, ibid, p. 204.
75. Gould, ibid, p. 113.
76. William Oughtred (1573-1660)
کشيش و رياضي دان و مدرس مدرسه کينگ حوزه کمبريج. در دوران انقلاب پوريتاني به دليل هواداري از سلطنت آزار ديد. در زمان خود شهرت فراوان داشت و به "شاه رياضيات" معروف بود.
77. Dr. Hewitt
78. Dr. John Pearson (1612-1686)
تحصيلاتش را در مدرسه اتون و کينگ کالج کمبريج به پايان برد. سپس رياست برخي کالج هاي کمبريج، از جمله کالج ترينيتي، را به دست داشت. در سال 1673 اسقف منطقه چستر شد. داراي تأليفاتي است.
79. ibid, p. 115.
80. Sir George Wharton
81. ibid, p. 130.
82. ibid, p. 84.
83. Coil, ibid, p. 108; Mackey, ibid, vol. 1, p. 158.
84. William Sandys
85. Encyclopaedia Metropolitana
86. Gould, ibid, vol. III, pp. 115-116.
87- اشتباه مترجم است. بايد جان پيرسون باشد.
88- گلسرخي، همان مأخذ، ص 677 (با اصلاحاتي در ترجمه فارسي)
89- با اعدام چارلز اول (1649)، اشراف اسکاتلند، در برابر اعلام "حکومت کومنولث" در انگلستان، پسر ارشد "شاه شهيد" (Martyr King) را با نام "چارلز دوم" به عنوان پادشاه بريتانيا اعلام کردند. در اواخر سال 1650 و اوايل سال 1651 قشون اسکاتلندي ها در برابر تهاجم قشون پارلمان به فرماندهي اوليور کرمول، شکستي سخت خورد و چارلز به مدت 40 روز به همراه معدودي از اتباع وفادارش آواره بود تا سرانجام در اکتبر 1651 توانست به فرانسه بگريزد.
در پي پيروزي انقلاب پوريتاني، حکومت خشن اوليور کرومول، فرمانده قشون پارلمان و رئيس اول شوراي دولتي، و پوريتان ها برقرار شد. در دسامبر 1653، کرومول عنوان "لرد قيم" (Lord Protector) را بر خود نهاد و تمامي قدرت را به دست گرفت. کرومول هرچند مي گفت "ترجيح مي دهد در اين سرزمين اسلام اعلام شود تا يکي از فرزندان خداوند مورد ايذا قرار گيرد"، به سرکوب شديد مخالفانش دست زد. (Britannica, 1977, vol. 15, p.306) او پسر 32 ساله اش، ريچارد کرومول (1626 -1712) را به عنوان جانشين خود تعيين کرد. در 3 سپتامبر 1658 اوليور کرومول درگذشت و به همراه وي آرمان استقرار "کومنولث پوريتاني" نيز مدفون شد. بلافاصله، ريچارد نالايق به عنوان "لرد قيم" قدرت را به دست گرفت. در اين دوران، دسيسه هاي پنهان براي اعاده نظام سلطنتي و باز گردانيدن چارلز دوم به انگليس آغاز شد. در رأس اين جريان، اشرافي چون آنتوني اشلي کوپر (ارل شافتسبوري)، جرج مانک (دوک آلبرمارل)، فيليپ وارتون (لرد وارتون) و ادوارد مونتاگ (ارل ساندويچ) قرار داشتند که پيشتر از ياران و مشاوران اوليور کرومول بودند. براي نمونه، کوپر از ياران نزديک و عضو شوراي مشاورين کرومول بود و ارل ساندويچ معاون کرومول در شوراي دولتي و يکي از دو فرمانده نيروي دريايي انگليس در زمان ريچارد کرومول. در فوريه 1660 جرج مانک، فرمانده قشون اسکاتلند، در رأس نيروهايش وارد لندن شد و به قدرت فائقه شهر بدل گرديد. او پارلمان را فرا خواند. در اوايل مه 1660، پارلمان کرومول را خلع کرد، چارلز دوم را به عنوان پادشاه اعلام نمود و يک کميسيون 12 نفره را مأمور اعاده سلطنت کرد. يکي از اعضاي اين کميسيون آنتوني اشلي کوپر بود. اين افراد به هلند رفتند و رسماً چارلز دوم را به انگلستان دعوت کردند. در 25 مه چارلز به انگلستان وارد شد. ريچارد کرومول، که در دوران حکومتش مبالغ سنگيني بدهکار شده بود، براي فرار از دست طلبکارانش به فرانسه گريخت و تا پايان عمر در پاريس، جنوا و سرانجام انگلستان با نام مستعار زيست.
90. Thomas Vaughan
91. Henry Vaughan (1621?-1695)
هنري وان به حرفه طبابت اشتغال داشت. او نيز چون برادرش به فلسفه رازورانه علاقمند بود.
92. Fame and Confession of Rosie-Cross.
93. Themis Aurea: The Laws of the Fraternity of Roseie Cross.
94. Gould, ibid, vol, III, p. 99.
95. ibid, p. 97.
96. Sir Robert Murray [Moray] (d.1673)
97. Mackey, ibid, vol. 2, p. 680.
98. Coil, ibid, p. 218.
99. ibid, p. 423.
100. Mackey, ibid, vol. 3, pp. 1313-1314.
101. Gould, ibid, vol. III, pp. 97-98.
102. John Evelyn of Sayes Court (1620-1706).
103. ibid, p. 98.
104. Samuel Pepys (1633-1703)
اين نام به صورت "پيپس" (peeps) تلفظ مي شود.
105. Britannica, 1977, vol. II, p. 311; ibid, vol. III. P. 1015.
106. ibid, vol. 14, pp. 36-37.
يادداشت هاي روزانه جان اولين و ساموئل پيپس به ترتيب در سالهاي 1818 و 1825 منتشر شده و به عنوان منابع مهم تاريخ انگلستان سده هفدهم از اهميت و شهرت فراوان برخوردار است. مشخصات چاپ جديد و منقح اين دو کتاب به شرح زير است:
Esmond Samuel De Beer [ed.], The Diary of John Evelyn, Oxford, 1955, 6 vol. William Matthews [de], The Diary of Samuel Pepys. 1970-1983, 11 vol.
107. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1312.
108. Gould, ibid, vol. III, p. 76.
109. Peter Sthael of Strasburgh
110. ibid, p. 116.
111. John Mapletoft
112. Thomas Sydenham (1624-1689)
113. James Tyrrell
114. Britannica, 1977, vol. 11, p.13.
115. ibid, vol. IX, p. 728.
116. ibid, vol. 16, p. 614.
117. Lord High Chancellor of England
118. ibid, p. 613.
119. Council of Trade and Foreign Plantations
120. ibid, p. 614; ibid, vol. 11, p.13.
121. ibid, vol. 11, p.13.
122. Richard I. Aaron
123. John Dryden (1631-1700)
اهميت درايدن در ادبيات انگلستان نيمه دوم سده هفدهم تا بدان حد است که گاه از اين دوران با نام "عصر درايدن" ياد مي شود. درايدن در سال 1668 در سمت ملک الشعراي دربار و دو سال بعد در سمت مورخ دربار منصوب شد. او در سال 1685 به مذهب کاتوليک گرويد و به اين دليل با صعود ويليام اورانژ و ماري دوم (1688) از دربار اخراج شد و در وضع مالي وخيمي قرار گرفت.
124. ibid.
125- درايدن در زماني که ارل شافتسبوري به اتهام مشارکت در توطئه دوک مونماوث دستگير شد، هجويه اي مؤثر به نام ابشالوم و اخيتوفل (1681) عليه او سرود. در اين هجويه شافتسبوري به اخيتوفل و مونماوث به ابشالوم تشبيه شده اند. ابشالوم پسر شورشي داوود بود. اخيتوفل، به معناي "پسر حماقت"، از مشاوران محترم داوود بود که به دليل حمايت از آبشالوم به دشمن داوود بدل شد و سرانجام خودکشي کرد. درايدن در وصف شافتسبوري چنين سرود: "نخستين همه ايشان اخيتوفل کذاب بود، نامي ملعون در تمامي قرون پسين".
126. ibid, vol. 5, p. 1065.
127- برخي مورخين تفوق نيروي دريايي بريتانيا بر هلند و تبديل اين کشور به قدرت درجه اول دريايي جهان در سده هيجدهم را مرهون مديريت و اصلاحات ساموئل پيپس مي دانند. (Americana, 1985, vol. 21, p. 687)
128. Test Act of 1673.
129. Roman Catholic Emancipation Act of 1829.
130. Britannica, 1977, vol. IX, p. 907; Americana, 1985, vol. 26, p.528.
131. William Stukeley (1687-1765)
132. Society of Antiquaries
133. Gould, ibid, vol. IV, p. 284; Coil, ibid, pp. 577; 639.
134. Britannica, 1977, vol. IX, p. 625.
135. Winchelsea
136. Order of the Book, Roman Knighthood
137. Coil, ibid, p. 639.
138. Nackey, ibid, vol. 3, pp. 1199, 1363.
139. Jerusalem Lodge No.44
140. Mackey, ibid, vol. 1, p. 162; Coil, ibid, p.109.
141. Charles Robert Darwin (1809-1882)
142. Erasmus Darwin (1731-1802)
143. Philisophical Society
144. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1199.
145. Gould, ibid, vol. III, pp. 60-139.
146. ibid, p.138.
147. ibid, p. 61.
148. Robert Wentworth Little
149. Societas Rosicruciana in Anglia
150. Supreme Magus
151. Charles E. Meyer
152. Mackey, ibid, vol. 2, pp. 877, 880.
153. The Ancient Mystical Order Rosae Crucis (AMORC)
154. Coil, ibid, p. 577.
155. Rite of Perfection
156. Emperors of the East and West
157. Ancient and Accepted Scottish Rite
158. Knight Rose Croix
159. Prince Rose Croix, Sovereign Prince Rose Croix
160. Knight of the Eagle and Pelican
161. Hauts Grades, High Degrees
162. Chapter of Rose Croix
محمدعلي فروغي و ساير مترجمين قانون اساسي گراند اوريان فرانسه، در برابر "شاپيتر" واژه "خانقاه" را به کار کرده اند ولي براي "شواليه رزکروا" معادلي برنگزيده اند. (بنگريد به: اسماعيل رائين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، تهران: اميرکبير، چاپ سوم، 1357، ج2، صص 516، 544)
163. Mackey, ibid, vol. 2, p. 874; Coil, ibid, p.187.
164. Clemente Amitie
165- بنگريد به تصوير فرمان فوق در: رائين، همان مأخذ، ج1، ص480.

منبع مقاله :
شهبازي، عبدالله، (1377) زرسالاران يهودي و پارسي استعمار بريتانيا و ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، چاپ پنجم

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:18 مرداد 1393 - 16:56

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد