قطره اي از دريا فضائل صادق آل محمد(ع)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
امروز سالروز شهادت رئيس مذهب حضرت امام جعفر صادق سلام الله عليه است. خوب است در كنار اقامه عزا در اين روز به گوشه اي از فضائل بيكران اين درياي خوبي ها اشاره داشته و از آن به قدر معرفتمان چشيده و خود را به راه و روشش و در نتيجه به خداوند متعال نزديك كنيم.

 

ابن طلحه مى گويد: (1) وى از بزرگان و سادات اهل بيت است . صاحب علوم كثير، عبادت فراوان ، اوراد دائم زهد آشكار و تلاوت بسيار، معانى قرآن كريم را بدقت بررسى و از اقيانوس قرآن گوهرهاى ارزنده را استخراج مى كرد و نتايج شگفتى به دست مى آورد و اوقاتش را به انجام طاعات گوناگون تقسيم مى كرد به گونه اى كه از خود در آن باره حساب مى كشيد.

 

ديدنش انسان را به ياد آخرت مى انداخت و شنيدن سخنش باعث پارسايى در دنيا مى شد.

 

نتيجه پيروى از رهنمودهايش بهشت بود، نور جمالش ‍ گواهى مى داد كه او از سلاله نبوت است و پاكيزگى اعمالش روشن مى ساخت كه او از دودمان رسالت است . گروهى از بزرگان مذاهب و دانشمندان برجسته آنها مانند يحيى بن سعيد انصارى ، ابن جريح ، مالك بن انس ، ثورى ، ابن عيينه ، ابوحنيفه ، شعبه ، ايوب سجستانى و ديگران از او حديث نقل كرده اند و از دانشش بهره جسته اند.

 

و اين بهره مندى از او را براى خود منقبتى دانسته و باعث شرف و فضيلت خويش شمرده اند.

مى گويد: او چندين لقب دارد كه مشهورتر از همه صادق است و از جمله آنها صابر، فاضل و طاهر مى باشد.

امّا مناقب و صفات آن حضرت بيش از حد شمار است و عقل و فهم شخص آگاه و بصير درباره انواع مناقبش حيران است تا آن جا كه علوم سرشارى كه به خاطر تقواى زياد بر قلبش جارى بود، همه احكامى را كه علل آنها براى كسى قابل درك نيست و علومى را كه عقول از احاطه به حكم آنها قاصر است به او نسبت داده و از وى روايت كرده اند.

 

گويند كتاب جَفرى(جَفر علمي از علوم غريبه است) كه در مغرب به پسران عبدالمؤمن به ارث رسيده، از جمله سخنان اوست. براستى كه اين خود منقبتى والا و در مقام فضايل ، مرتبه بلندى است.


1. ابن ابى حازم گويد: من در خدمت جعفر بن محمّد عليه السلام بودم ناگاه دربانش آمد و گفت سفيان ثورى پشت در است، فرمود: بگو بيايد. سفيان وارد شد، جعفر بن محمّد عليه السلام فرمود: اى سفيان تو كسى هستى كه پادشاه در جستجوى تو است و من از پادشاه بر حذرم، بلند شو و از منزل محترمانه بيرون برو. سفيان عرض كرد: يك حديث بفرماييد تا بشنوم و برخيزم. جعفر بن محمّد عليه السلام فرمود: «پدرم از قول جدم براى من نقل كرد كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: كسى كه خداوند به او نعمتى داده، بايد خدا را حمد و سپاس گويد و هر كه ديرتر روزى اش را رساند، بايد از خداوند طلب آمرزشى كند و هر كه به او اندوهى رسيد، بايد بگويد: «لا حول و لا قوة الا باللّه (العلى العظيم )».

 

همين كه سفيان بلند شد، جعفر بن محمّد فرمود: سفيان اين سه را فراگير كه بسيار مهم است .


2. سفيان مى گويد: بر جعفر بن محمّد عليه السلام وارد شدم در حالى كه جامه اى از خز سياه بر تن و عبايى از خز بر دوش داشت. با تعجب به آن حضرت نگاه مى كردم! فرمود: «اى ثورى ! چه شده است كه به ما نگاه مى كنى شايد تو از لباس ما در شگفتى؟ عرض كردم : يابن رسول اللّه اين لباس شما و پدرانتان نيست، فرمود: اى ثورى! آنها در زمان تنگدستى و نيازمندى بودند، به مقدار تنگدستى و نيازمنديشان عمل مى كردند و امروز هنگام فراوانى نعمت است. آنگاه آستين جامه را پس زد، زير آن جامه پشمينه سفيدى نمودار شد كه دامن و آستينش از دامن و آستين لباس رويى كوتاهتر بود، فرمود: اى ثورى ! اين لباس زير را براى خداى تعالى و اين لباس ‍ رويى را براى شما پوشيده ايم. آنچه براى خداست پنهان داشته ايم و آنچه براى شماست آشكار كرده ايم.»


3. هياج بن بسطام مى گويد: جعفر بن محمّد عليه السلام بقدرى ديگران را اطعام مى كرد كه براى خانواده خويش چيزى نمى ماند و همواره مى فرمود: « كار نيك به كمال نمى رسد مگر به سه چيز: تاءخير نينداختن ، كوچك شمردن و پنهان داشتن.»(2)


4. از عمرو بن ابى مقدام نقل شده كه مى گويد: من هر وقت به سيماى جعفر بن محمّد عليه السلام مى نگريستم، مى فهميدم كه او از دودمان نبوت است.


5. برذون بن شبيب نهدى كه اسم اصلى اش جعفر بود مى گويد: از جعفر بن محمّد عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «درباره ما همان حقى را رعايت كنيد كه عبد صالح - حضرت خضر - درباره يتيمان رعايت كرد كه پدر و مادرشان صالح بودند.»

 

6. از صالح بن اسود نقل شده كه مى گويد: از جعفر بن محمّد صلى اللّه عليه و اله شنيدم كه مى گفت : «از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نياييد زيرا هيچ كس بعد از من براى شما چون من حديث نخواهد گفت.»

 

7. ميان جعفر بن محمّد عليه السلام و عبداللّه بن حسن در اول روز سخنى رد و بدل شد و عبداللّه بن حسن با امام به درشتى سخن گفت. بعد كه جدا شدند و راهى مسجد گشتند، جلو مسجد به هم رسيدند. ابوعبداللّه جعفر بن محمّد عليه السلام رو به عبداللّه بن حسن كرد و فرمود: امروز را چگونه گذراندى اى ابا محمّد؟ وى مثل يك آدم عصبانى جواب داد: خوب. فرمود: اى ابا محمّد! آيا مى دانى كه صله رحم حساب را سبك مى كند؟ عبداللّه گفت: تو همواره چيزى مى گويى كه من نمى فهمم! فرمود: بنابراين براى تو قرآن مى خوانم، گفت : آن را بگو! فرمود: بسيار خوب، گفت : پس ‍ بگو! اين آيه را تلاوت كرد: «وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مى‏ پيوندند و از پروردگارشان مى ‏ترسند و از سختى حساب بيم دارند (سوره مباركه رعد آيه 21) عبداللّه پس از اين سخنان عرض كرد: پس از اين مرا نخواهى ديد كه قطع رحم كرده باشم .(3)

 

8. در كتاب ارشاد شيخ مفيد - رحمه اللّه - آمده است كه امام صادق ، جعفر بن محمّد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام از ميان برادرانش ، جانشين و وصى پدرش بود و پس از وى عهده دار امامت شد و بر همه آنها برترى داشت و از همگى پرآوازه تر و ارجمندتر و در نظر عامه و خاصه والامقام تر بود و مردم بقدرى از علوم آن حضرت نقل كرده اند كه از هر سو به نزد او مى شتافتند و آوازه اش در همه جا پيچيده بود و دانشمندان به قدرى كه از آن حضرت روايت كرده اند از هيچ يك از اهل بيت، روايت نكرده اند و از هيچ يك از عالمان و صاحبان آثار و ناقلان اخبار به اندازه امام صادق عليه السلام حديث نقل نشده است تا جايى كه محدثان، نام راويان مورد وثوقى را كه از آن حضرت روايت كرده اند، بر شمرده و شمار آنان را از اهل آراء و عقايد گوناگون ، چهار هزار تن بر آورد كرده اند. كه اين خود يكى از دلايل روشن امامت آن حضرت است كه عقلها را حيران ساخته و زبان مخالفان را از ايراد شبهات درباره امامتش لال كرده است .(4)


9. حافظ ابونعيم مى گويد: براستى كه ابوعبداللّه ، جعفر بن محمّد الصادق عليه السلام به عبادت و خضوع در پيشگاه خدا رو آورده بود و كناره گيرى از دنيا و خشوع را برگزيده و از رياست و اجتماعات گريزان بود.(5)

 

10. بعضى گفته اند: تصوف ، بهره گرفتن از نسب و ترقى كردن به وسيله اسباب است .(6)

 

11. ابن جوزى مى گويد: جعفر بن محمّد عليه السلام از حب رياست و روگردان و سرگرم عبادت بود.(7)

 

12. از ابن حمدون نقل شده است كه منصور دوانيقى در نامه اى به جعفر بن محمّد عليه السلام نوشت : چرا شما مثل ساير مردم نزد ما رفت و آمد نمى كنيد؟ در پاسخ نوشت : نه ما كارى كرده ايم كه به خاطر آن از تو بيم داشته باشيم و نه تو از امور آخرت چيزى دارى كه به آن اميد نزد تو آمد و رفت كنيم و نه در نعمتى هستى كه به تو گوارا باد بگوييم و نه مصيبتى را مى بينيم كه تو را تسليت بدهيم پس نزد تو بياييم چه كنيم ؟ مى گويد: منصور با شنيدن اين پاسخ ، نوشت ، همراه ما باش تا ما را نصيحت كنى ! جواب داد: كسى كه هدفش دنيا باشد تو را نصيحت نمى كند و آن كه هدفش آخرت است ، همراه تو نمى شود.

 

منصور گفت : به خدا سوگند كه اين سخن ، جايگاه مردمى را كه هدفشان دنياست از مردمى كه طالب آخرتند در نزد ما مشخص كرد و براستى كه جعفر بن محمّد عليه السلام خود طالب آخرت است نه طالب دنيا.(8)

 

 

 


پي نوشت ها:
1- «مطالب السؤول» ص 81.
2- تا اين جا در «كشف الغمه» ص 223 از «مطالب السؤ ول» و بقيه از جنابذى نقل شده است .
3- تا اينجا در «كشف الغمه» ص 224 از كتاب جنابذى نقل شده است . آيه مباركه ، رعد، ص 21: و آنها كه پيوندهائى را كه خداوند بدان امر كرده است برقرار مى دارند و از پروردگارشان مى ترسند و از بدى حساب (روز قيامت) بيم دارند.
4- همان ماءخذ، ص 253.
5- همان ماءخذ، ص 232.
6- همان ماءخذ، همان ص .
7- « تذكرة الخواص» ص 192 از چاپى كه ضميمه «مطالب السؤ ول» است .
8- همان ماءخذ، ص 240.


- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:31 مرداد 1393 - 12:42

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد