برخی از توقیع های شریف امام زمان(علیه السلام)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

1- توقيع اسحاق بن يعقوب

يكى از توقيعات با اهميت ، توقيعى است كه توسط محمد بن عثمان در پاسخ به مكتوب اسحاق بن يعقوب از ناحيه امام زمان (ع) صادر شده است.
اين توقيع مشتمل بر مطالب مهم و نكات قابل توجهى است و بيشتر مسائل مختلف اجتماعى در آن مطرح شده است .لذا از اهميت خاصى برخوردار مى‏باشد بويژه اين توقيع، متضمن تعيين وظيفه مردم در زمان غيبت كبرى، و بيان علت غيبت و معرفى و مشخص نمودن هويت بعضى از افراد است .

 برخی از توقیع های شریف امام زمان(علیه السلام)

 

اين توقيع شريف هم به صورت تقطيع شده در ابواب مختلف كتب روايى مندرج شده و هم به صورت كامل در بعضى كتب معتبر حديثى نقل شده است . ما سعى خواهيم كرد منابع آنها را تا حد توان مشخص كنيم.
لازم به يادآورى است كه بعضى از قسمتهاى اين توقيع ، نياز به مباحث اجتهادى و فقهى دارد و مى‏بايست براى فهميدن آن قسمتها، به صاحبان فن و كتب فقهى استدلالى مراجعه كنيم تا بتوانيم حكم شرعى و معناى صحيح آن را به دست آوريم. متأسفانه مقام گنجايش توضيح و تفسير آنها را ندارد و علاقمندان بايد خود تحقيق و تفحص بيشترى در آنها بنمايند.
به خاطر اهميت اين توقيع شريف ، متن عربى همراه با ترجمه آن را نقل مى‏كنيم تا زمينه مطالعه دقيق را فراهم سازد.
حدثنا محمد بن محمد بن عصام الكلنى رضى الله عنه قال: حدثنا محمد بن يعقوب الكلينى ، عن اصحاق بن يعقوب قال: «سألتُ محمد بن عثمان العمرى رضى الله عنه ان يوصل لى كتاباً قد سالت فيه عن مسائل اشكلت على فورد (ت فى) التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان عليه السلام: «اما ما سألت عنه ارشدك الله و ثبتك من امر المنكرين لى من اهل بيتنا و بنى عمنا ، فاعلم انه ليس بين الله عزوجل و بين احد قرابة، و من انكرنى فليس منى و سبيله سبيل ابن نوح عليه السلام .
امّا سبيل عمى جعفر و ولده فسبيل اخوة يوسف عليه السلام . 1
اما الفقاع فشربه حرام، ولاباس بالشلماب. 2
و اما اموالكم فلا نقبلها الا لتطهروا، فمن شاء فليصل و من شاء فليقطع فما آتانى الله خير مما آتاكم.
و اما ظهور الفرج فاِنّه الى الله تعالى ذكره ، و كذب الوقاتون. 3
و اما قول من زعم ان الحسين عليه السلام لم يقتل فكفر و تكذيب و ضلال . 4
و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجةالله عليهم .5
و اما محمد بن عثمان العمرى - رضى الله عنه و عن ابيه من قبل - فانه ثقتى و كتابه كتابى.6
و اما محمد بن على بن مهزيار الاهو ازى فسيصلح الله له قلبه و يزيل عنه شكه.
و اما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا الا لما طاب و طهر، و ثمن المغنية حرام. 7
و اما محمد بن شاذان بن نعيم فهو رجل من شيعتنا اهل البيت .
و اما ابو الخطاب محمد بن ابى زينب الاجدع فملعون و اصحابه ملعونون فلا تجالس اهل مقالتهم فانى منهم برى و آبائى عليهم السلام منهم براء . 8
و اما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شيئا فاكله فانما يؤكل النيران . 9
و اما الخمس فقد ابيح لشيعتنا و جعلوا منه فى حل الى وقت ظهور امرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث .10و اما ندامة قوم قد شكوا فى دين الله عزوجل على ما وصلونا به فقد أقلنا من استقال ، ولا حاجة في صلة الشاكين.
و اما علة ما وقع من الغيبة فان الله عزوجل يقول: « يا ايها الذين آمنوا لاتسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤكم» 11 انه لم يكن لا حد من آبائى عليهم السلام الا و قد وضعت فى عنقه بيعة لطاغية زمانه، و انى اخرج حين اخرج ، ولا بيعة لا حد من الطواغيت فى عنقى.12
و اما وجه الانتفاع بى فى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيبتها عن الابصار السحاب و انى لامان لاهل الارض كما ان النجوم امان لا هل السماء ، فأغلقوا باب السؤال عما لا يعنيكم ، ولا تتكلفوا علم ما قد كفيتم، و اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج ، فان ذلك فرجكم و السلام عليك يا اسحاق بن يعقوب و على من اتبع الهدى.» 13
اسحاق بن يعقوب مى‏گويد: «از محمد بن عثمان - رضى الله عنه - خواهش كردم نامه مرا كه مشتمل بر پاره‏اى از مسائل مشكلى كه برايم پيش آمده بود ، به ناحيه مقدسه تقديم دارد . (او هم پذيرفت) و جواب آن به خط مولايم امام زمان (ع) بدين قرار صادر شد: «خداوند تو را هدايت كند و بر اعتقاد حق ثابت و پايدار بدارد. اين كه سؤال كرداى بعضى از افراد خاندان ما و عمو زادگان ما منكر وجود من هستند . بدان كه بين خداوند و هيچ كس قرابت و خويشى نيست و هر كس منكر وجود من باشد از من نيست؛ و راهى كه او مى‏رود راه پسر نوح است. و راهى كه عمويم جعفر (كذاب) و اولاد او نسبت به من پيش گرفته‏اند، راه برادران يوسف است .
اما فقاع (آبجو) نوشيدنش حرام است، ولى نوشيدن شلماب 14مانعى ندارد.
اما اموالى كه شما (به عنوان هديه) به ما مى‏رسانيد ، ما آن را براى پاك شدن شما از گناهان قبول مى‏كنيم، بنابراين ، هر كس مى خواهد به ما برساند، و هر كس نمى‏خواهد قطع كند؛ آنچه خدا به ما داده است ، از آنچه شما مى‏دهيد بهتر است .
و اما وقت ظهور من وابسته به اراده خداوند متعال است . كسانى كه وقت آن را تعيين مى‏كنند، دروغگو هستند.
و اما حوادثى كه براى شما پديد مى‏آيد (و حكم آن را نمى‏دانيد) پس رجوع كنيد به راويان حديث ما ؛ 15 زيرا آنها حجت من بر شما هستند، و من هم حجت خدا بر آنها هستم.
و اما محمد بن عثمان عمرى كه خداوند از وى و از پدرش خشنود باشد ، مورد وثوق من و نوشته او نوشته من است .
و اما محمد بن على بن مهزيار اهوازى ، به زودى خداوند دل او را اصلاح مى‏كند و شك و ترديدش را از وى بر طرف مى‏سازد.
و اما مالى را كه براى ما فرستاده‏اى ، پذيرفته نمى‏شود، مگر اين كه از حرام پاك و پاكيزه گردد و پول زن آواز خوان هم ، حرام است .
و اما محمد بن شاذان بن نعيم ، 16 او مردى از دوستان ما اهل بيت است.
و اما ابوالخطاب محمد بن ابى زينب اجدع 17 ، او و پيروانش ملعون هستند، تو با آنها كه عقيده اينان را دارند، رفت و آمد نكن؛ زيرا من ازآنها بيزارم، و پدران من هم از آنها بيزار بودند. و اما كسانى كه اموال ما را نزد خود نگاه مى‏دارند، اگر چيزى از آن را براى خود حلال بدانند و بخورند ، مثل اين است كه آتش خورده‏اند.
و اما خمس 18براى شيعيان ما مباح و براى آنها تا ظهور ما حلال گشته است، تا به واسطه آن ولادتشان پاك باشد، و پليد و آلوده نگردند.
و اما مردمى كه از فرستادن آن اموال به نزد ما پشيمان شده‏اند، در دين خدا شك و ترديد نمودند، اگر اموالى كه به ما داده‏اند ، بخواهند به آنها پس مى‏دهيم، ما نياز به بخشش كسانى كه درباره وجود ما ترديد دارند، نداريم.
و اما علت غيبتى كه به وقوع پيوسته است ، خداوند مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد سؤال نكنيد از چيزهايى كه اگر براى شما آشكار گردد، شما را آزرده كند.» هر يك از پدران من در زمان خود بيعت سلطان طاغوت زمان خود را به گردن گرفتند، ولى من زمانى قيام مى كنم كه بيعت هيچ يك از طاغوتها را به گردن ندارم.
و اما چگونگى انتفاعى كه مردم در غيبت من از من مى‏برند، همچون انتفاع از خورشيد است هنگامى كه در پشت ابرها پنهان شود. من امان مردم روى زمين هستم، همان طور كه ستارگان امان اهل آسمانها مى‏باشند. بنابراين، سؤالهايى كه به شما سودى ندارد ، پرسش نكنيد و خود را به خاطر چيزى كه نيازى به آن نداريد ، به مشقت نيندازيد.براى تعجيل در فرج و ظهور من زياد دعا كنيد كه رهايى شما از قيد و بندها در دعاء است . سلام بر تو اى اسحاق بن يعقوب و سلام بر كسانى كه راه هدايت را پيش گرفته‏اند.» 19

2- توقيع ابوالحسين محمد بن جعفر اسدى 20

مرحوم شيخ صدوق - رحمة الله عليه - در كتاب «كمال الدين » از محمد بن جعفر اسدى - رضى الله عنه - روايت نموده كه مى‏گفت : « در ضمن جواب مسائلى كه من از حضرت صاحب الزمان - صلوات الله عليه - پرسيده بودم و محمد بن عثمان - قدس الله روحه - براى من فرستاد، چنين مرقوم بود : «اما آنچه كه از نماز خواندن وقت طلوع خورشيد و وقت غروبش پرسيده‏اى ، اگر آن گونه كه مردم مى‏گويند، باشد كه : خورشيد از ميان دو شاخ شيطان طلوع كرده و در ميان دو شاخ شيطان غروب مى‏كند، پس هيچ چيزى بهتر از نماز، دماغ شيطان را به خاك نمى مالد؛ پس نماز را به پا دار و دماغ شيطان را به خاك بمال.
اما اينكه پرسيده‏اى چيزى وقف ما شده باشد، اگر صاحبش محتاج به آن باشد آيا مى‏تواند در آن تصرف كند يا نه؟ جواب اين است كه : اگر آن شى‏ء وقف شده هنوز تسليم متولى نشده ، صاحب ملك اختيار دارد كه آن را از وقف بودن بيرون كند و آن را تملك نمايد؛ ولى اگر تسليم متولى وقف شده باشد، صاحب آن نمى تواند تصرف كند، خواه محتاج به آن باشد يا بى‏نياز از آن باشد.
و اما اينكه پرسيده‏اى كسانى در اموال ما كه در دست آنها ست، بدون اجازه ما تصرف مى‏كنند و استفاده آن را براى خود حلال مى‏دانند، هر كس اين كار را بكند ملعون است؛ و ما روز قيامت از وى باز خواست مى‏كنيم . پيغمبر (ص) فرمود: هر كس آنچه را كه پيش عترت من حرام است حلال بداند، به زبان هر پيغمبرى ملعون است؛ پس هر كس حق ما را تضييع كند از جمله ستمگران محسوب است و مشمول لعنت پروردگار خواهد بود چنانكه خداوند فرمود: «الا لعنة الله على الظالمين.» 21
و اما اينكه پرسيده‏اى از بچه‏اى كه ختنه شده و بعد از آن مجدداً غلاف و پوشش آلت او رشد كند، آيا بار دوم هم بايد ختنه شود يا نه؟ جواب اين است كه واجب است دوباره ختنه شود، چون زمين از بول انسان ختنه نشده چهل روز به سوى خدا ضجه مى‏كشد.
و اما اينكه پرسيده‏اى شخصى نماز مى گزارد و آتش و تصوير و چراغ روشن مقابل وى قرار دارد، آيا نمازش صحيح است يا نه؟ و مردم پيش از تو در اين مورد اختلاف داشته‏اند، جواب اين است كه : اگر نماز گزار از اولاديت پرستان و آتش پرستان نباشد، جايز است ولى اگر از اولادبت پرستان و آتش پرستان باشد، جايز نيست رو به روى آنها نماز بخواند.
و اما اينكه پرسيده‏اى املاكى براى شما وقف شده، آيا جايز است كسى آن را آباد كند و بعد از كسر مخارجى كه خرج كرده بقيه درآمد آن را به ناحيه ما بفرستد، و اين كار را به خاطر ثواب بردن و تقرب به سوى ما متحمل شود؟ جواب اين است كه : هيچ كس حق ندارد در مال كسى بدون اجازه صاحبش تصرف كند، پس چگونه جايز است كسى در مال ما تصرف كند؟ هر كس بدون اجازه ما اين كار را بكند، آنچه را كه بر وى حرام بوده حلال دانسته ، و هر كس بدون اجازه، چيزى از اموال ما را بخورد، مثل اين است كه آتش مى‏خورد و به زودى به آتش جهنم خواهد افتاد.
و اما اينكه پرسيده‏اى شخصى املاكى را براى ما وقف مى‏كند و بعد از وقف ، به دست كسى مى‏سپارد تا آن را آباد كند و مخارج خويش و زمين را از درآمد آن بردارد و بقيه را به ناحيه ما بفرستد، آيا جايز است؟ اين كارها براى كسى كه از طرف واقف تعيين شده، جايز است؛ وليكن براى غير آن جايز نيست.
و اما اينكه پرسيده‏اى رهگذارى از كنار درختانى كه به ما وقف شده، عبور مى‏كند و از ميوه آن مى‏خورد، آيإ؛ّّ براى او حلال است يا نه؟ جواب اين است كه : خوردن آن براى رهگذر حلال و بردن آن حرام مى‏باشد. 22
توقيع ديگرى از ناحيه امام زمان (ع) خطاب به محمد بن جعفر اسدى توسط محمد بن عثمان عمرى صادر شده است كه مطالب و مفاهيم آن مندرج در توقيع قبلى بود. اين توقيع ابتدايى است ؛ يعنى ، بدون اينكه از حضرت سؤالى بكنند و نامه‏اى خدمت حضرت بفرستند، حضرت خودش مبادرت به ارسال اين توقيع نمود ، و در آن ، كسانى كه اموال امام زمان (ع) را براى خود حلال دانسته و به ناحق آن را مى‏خوردند ، ملعون مى‏شمارد. و قسمتى از آن توقيع چنين است كه : «بسم الله الرحمن الرحيم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين على من اكل من مالنا درهما حراماً.» 23
از اين دو توقيع شريف معلوم مى‏شود اموالى كه مردم به سوى امام (ع) مى‏فرستادند ، چه به صورت هدايا، چه به صورت سهم امام (ع) يا به صورت نذر و امثال آن ، در وصول آن به امام زمان (ع) كوتاهى مى‏شده و بعضى‏ها كه آلوده به دنياى فانى بودند و ايمان در قلب آنها راه نيافته بود، بلكه در ظاهر اظهار ايمان مى‏كردند، با انتساب دروغين خود به امام زمان (ع) مى خواستند در آن اموال دستبرد زده و آنها را ملك شخصى خود قرار دهند.
و لذا امام زمان (ع) روى اين جهت تأكيد فراوان دارد، تا هم خود اين اشخاص متوجه شوند و هم مردم اموال را به دست افراد غير مطمئن نسپارند ؛ بويژه در دوران محمد بن عثمان مدعيان دروغين نيابت زيادى بودند و علت اساسى آنها به چنگ آرودن اموال و ثروت بود.

3- توقيع فقهى ديگر توسط محمد بن عثمان عمرى‏

محمد بن على بن الحسين باسناده عن ابى الحسين محمد بن جعفر الاسدى، فيما ورد عليه من الشيخ ابى جعفر محمد بن عثمان العمرى - يعنى عن المهدى (ع) فيمن افطر يوما من شهر رمضان متعمداً بجماع محرم عليه، او بطعام محرم عليه ، ان عليه ثلاث كفارات.24
در توقيعى كه از طرف حضرت مهدى (عج) توسط محمد بن عثمان به سوى محمد بن جعفر اسدى صادر شده است ، (از حضرت سؤال شده بود) درباره شخصى كه در ماه مبارك عمداً با جماع محرّم (مثل زنا) و يا با طعام حرام (مثل شرب خمر) روزه خود را بشكند، (وظيفه آن از جهت كفاره چيست؟) حضرت در جواب فرمود: چنين شخصى سه كفاره بايد بدهد( يعنى بايد كفاره جمع بدهد) :
1- اطعام شصت فقير.
2- آزاد كردن بنده .
3- شصت روز روزه.
4- استمداد شيعيان از نايب دوم براى حل گرفتاريهاى شخصى توسط حضرت مهدى (ع)
ابو غالب احمد بن محمد زرارى مى‏گويد: «بين من و زنم مادر ابوالعباس - يعنى پسر ابو غالب - نزاع و دشمنى بزرگى پيش آمد كه احتمال توافق و سازش نمى‏رفت؛ و اين نزاع طولانى شد و دنباله دار شد؛ تا اينكه من به خاطر آن خيلى ناراحت شدم و نامه‏اى نوشتم و به دست محمد بن عثمان دادم (تا به خدمت امام (ع) برساند) و تقاضاى دعا نموده بودم . جواب نامه مدت زيادى به تأخير افتاد، سپس ابوجعفر (محمد بن عثمان) را ديدم، گفت: جواب نامه تو صادر شده است . پيش او رفتم دفترى را بيرون آورد، پيوسته آن را ورق مى‏زد تا اين كه فصلى ازنامه را به من نشان داد كه در آن چنين بود: «اما مسئله زن و شوهر ، خداوند بين آنها آشتى ايجاد كرد. (ابوغالب زرارى مى‏گويد:) همسرم همواره بر حالت استقامت و درستى بود و از آن جريانها و اختلافات سابق ديگر اتفاق نيفتاد . و من گاهى عملاً كارى مى‏كردم كه او را به خشم بياورم ولى از او چيزى ظاهر نمى‏شد.»25

مدعيان دروغين نيابت‏

امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام به خاطر شرايط خاص اجتماعى كمتر در مجامع عمومى حضور مى‏يافتند؛ و در زمان حيات خود، نمايندگانى براى خود انتخاب كرده بودند كه مردم بيشتر اوقات به واسطه آنها با اين دو امام بزرگوار ارتباط برقرار كنند و مسائل شرعى و حوائج اجتماعى و مشكلات زندگانى خود را مطرح سازند. مردم تقريباً در آن زمان به اين روش عادت كرده بودند. علت اساسى پيش گرفتن چنين روشى، زمينه سازى براى دوران غيبت صغرى بود كه بايد مردم بدون ارتباط مستقيم با اينها از روى ريا و فريب مردم بوده است ، تا شهرت اجتماعى كسب كند و اموالى را نصيب خود گرداند.

احمد بن هلال و انكار نيابت محمد بن عثمان‏

آنچه از تاريخ فهميده مى‏شود ، اين است كه احمد بن هلال تا اواخر سفارت و نيابت نايب اول، منحرف نشده بود؛ ليكن به مجرد وفات عثمان بن سعيد در نايب دوم، تشكيك كرد و نيابت او را نپذيرفت.26
شيخ طوسى در اين باره مى‏گويد: «احمد بن هلال از اصحاب امام حسن عسكرى (ع) بود. در زمان آن حضرت شيعيان اتفاق داشتند كه وكيل امام به فرمان حضرت، محمد بن عثمان است . بعد از رحلت آن حضرت، شيعيان از احمد بن هلال پرسيدند كه چرا وكالت محمد بن عثمان را قبول نمى‏كنى و در امور دينى خويش به وى مراجعه نمى‏نمايى، با اينكه امام مفترض الطاعة او را به اين مقام تعيين فرموده است؟ احمد بن هلال گفت : من از امام حسن عسكرى (ع) چيزى راجع به وكالت محمد بن عثمان نشنيده‏ام . وكالت پدرش عثمان بن سعيد را انكار نمى‏كنم، اگر بدانم و يقين كنم محمد بن عثمان وكيل صاحب الزمان (ع) است به وى جسارت نمى‏ورزم. گفتند: ديگران از امام (ع) شنيده‏اند كه محمد بن عثمان وكيل آن حضرت و بعد از وى وكيل امام زمان (ع) است، گفت : اگر شما شنيده‏ايد ، اطاعت از محمد بن عثمان بر شما واجب است نه بر من.
از اين رو، از پذيرفتن وكالت ايشان خوددارى كرد و او را به اين سمت نپذيرفت. شيعيان هم او را ملعون دانسته و از وى دورى جستند. سپس توقيعى به دست حسين بن روح (نايب سوم امام زمان (ع) از سال 305 ه'. به بعد نيابت داشت) صادر شد كه حضرت او را لعنت نموده است ، و به شيعيان امر كرده بود كه از وى دورى جويند.»27

توقيعات مشتمل بر لعن احمد بن هلال‏

مسلم است كه توقيعاتى از طرف ناحيه ناحيه مقدسه در لعن احمد بن هلال صادر گشته و اين توقيعات در كتب حديثى و رجالى نقل شده است. آن چيزى كه محل تأمل و قابل بررسى است، اين است كه آيا اين توقيعات فقط از ناحيه امام زمان (ع) است يا از امام حسن عسكرى (ع) نيز توقيعى در لعن او وارد شده است؟
نجاشى در رجال خويش مى‏نويسد: «مذمت‏هاى زيادى درباره احمد بن هلال از طرف امام حسن عسكرى (ع) روايت شده است.» 28
ليكن از كلمات گذشته و رواياتى كه در آينده ذكر خواهد شد، معلوم مى‏شود كه در زمان امام حسن عسكرى (ع) ايشان منحرف نشده بود و لذا آن رواياتى كه «نجاشى» ذكر كرده، از ناحيه امام زمان (ع) مى‏باشد.29
توقيعات مشتمل بر لعن احمد بن هلال، عبارتنداز:
1- محمد بن صالح مى‏گويد: «موقعى كه خبر فوت احمد بن هلال ملعون، از ناحيه مقدسه رسيد، شيخى نزد من آمد و گفت: كيسه‏اى را كه نزد توست بيرون بياور؛ آن را بيرون آورده و گشودم، ديدم نامه‏اى به اين مضمون به نام من صادر گشته: آنچه راجع به صوفى بدعت كار يعنى «هلالى» گفته بودى، خداوند پيوند عمر او را بريد. پس از مرگ احمد بن هلال نيز، نامه‏اى به اين مضمون آمد: او قصد كشتن ما كرد، ما هم صبر كرديم تا خداوند با نفرين ما، پيوند عمراو را بريد.» 30
2- در توقيعى كه درباره «شلمغانى» حسين بن روح، نايب سوم حضرت، در زندان مقتدر، خليفه عباسى در سال 312 ه'ق به بعضى اصحاب خود فرستاد، حضرت از احمد بن هلال نيز ابراز انزجار كرده بود و در آن توقيع چنين آمده: «واعلمهم اننا فى التوقى والمعاذرة منه على ما كنا عليه ممن تقدمه من نظرائه، من الشريعى و النميرى و الهلالى 31 و البلالى و غيرهم...به مردم اطلاع بده كه ما از دوستى وى (شلمغانى) خوددارى نموده و از او دورى مى‏جوييم ؛ همان طورى كه از امثال او: شريعى، نميرى، هلالى و بلالى دورى جستيم.» 32
3- كشى در رجال خود، از احمد بن ابراهيم مراغى روايت مى‏كند كه: «نسخه‏اى مشتمل بر لعن ابن هلال براى قاسم بن علاء 33 رسيد كه در آغاز آن، حضرت به نمايندگان خود در عراق چنين نوشته بود: «احذروا الصوفى المتصنع: از صوفى متظاهر و رياكار بپرهيزيد». سپس مى‏گويد: روايان اصحاب ما او (احمد بن هلال) را در عراق ملاقات نموده و احاديثى را از وى يادداشت كردند، و چون اين توقيع صادر شد، آن را انكار نمودند و قاسم بن علاء را مجبور كردند ك راجع به وى (مجداً) به ناحيه مقدسه (از طريق سفير و نايب دوم) مراجعه كند. از ناحيه مقدسه هم، توقيعى به اين مضمون صادر گشت: «ما درباره اين رياكار و متظاهر، ابن هلال، نظر خويش را به تو اعلام داشتيم، چنانكه مى‏دانى خداوند گناهان او را نخواهد آمرزيد و هرگز گناهان او را نخواهد بخشيد و از لغزش او نمى‏گذرد. بدون اجازه و رضايت ما، در كار ما دخالت مى‏كند، و مستبد و خودسر است و وجوهات امام را براى خود نگه داشته و از اجراى فرامين ما سرباز زده است؛ جز آنهايى را كه به مذاق وى خوش آمده باشد. اراده خداوند بر اين تعلق گرفته است كه به وسيله اين كارها، او را وارد جهنم كند، (در عين حال ما خونسردى خودمان را حفظ كرديم) در مقابل كارهاى او صبر نموديم، تا اينكه خداوند دعاى ما را مستجاب كرد و عمر او را قطع نمود. در رابطه با او، در زمان حياتش به عده قليلى از دوستداران نزديكمان اطلاع داديم و به آنها سفارش كرديم تا آن را به پيروان صميمى ما ارائه دهند؛ ما برائت و دورى مى‏جوييم از او، خدا او را رحمت نكند و برائت مى‏جوييم از كسانى كه از او كناره نگيرند. به اسحاقى 34و اهل بيت او و كسانى كه از بلاد او و خارج از بلاد او، درباره وى قبلاً از تو سؤالى كرده‏اند، و حالا از تو سؤالى مى‏كنند، وكسانى كه مى‏توانند مطلع شوند، حال اين فاجر را بر آنها اعلام كن. ديگر هيچ عذرى براى هيچ يك وجود ندارد تا در گفتار افراد مورد وثوق ما شك نمايند؛ زيرا كه اين بيانات را ما به آنها ارائه مى‏دهيم...»35
راوى اين حديث ابو حامد بن ابراهيم مراغى مى‏گويد: با وجود اين توقيع هم، باز بعضى‏ها در پيروى از احمد بن هلال ثابت قدم باقى ماندند و مجدداً توقيع سومى در مذمت آنها وارد شد. 36
خلاصه اين توقيع مفصل در كناب «الغيبه» نيز ذكر شده است 37 و در آنجا تصريح مى‏كند كه اين توقيع، توسط «عمرى» 38 از طرف امام زمان (ع) صادر گشته است.
و احتمال دارد توقيع اول «احذروا الصوفى المتصنع» از طرف امام زمان (ع) در زمان حيات او به دست محمد بن عثمان صادر شده باشد و توقيع دوم و سوم بعد از حيات وى به دست حسين بن روح صادر شده باشد؛ چون توقيعات امام (ع) به قاسم بن علاء، هم به دست محمد بن عثمان و هم حسين بن روح فرستاده مى‏شود.39
وليكن مشكل است اين توقيعات را به زمان ابن روح، سومين سفير (326 - 305) نسبت داد؛ زيرا در آن زمان هيچ ردپايى از ادعاى ابن هلال در بين اماميه وجود ندارد ؛ احتمال زيادى وجود دارد كه حسين بن روح در زمانى كه به عنوان وكيل، تحت نظر سفير دوم به خدمت مشغول بوده، به دستور وى اين حكم را عليه ابن هلال منتشر ساخته باشد، بويژه با در نظر گرفتن سال مرگ ابن هلال (267) كه زمانى طولانى قبل از وصول ابن روح به سفارت است. به نظر مى‏رسد منازعات ابن هلال قبل از وفات سفير دوم در سال (305) خاتمه يافته باشد. 40

اولين توقيع امام زمان (ع) در تأييد حسين بن روح‏

اخبرنى جماعة، عن ابى العباس بن نوح قال: وجدت بخظ محمد بن نفيس فيما كتبه بالاهواز اول كتاب ورد من ابى القاسم - رضى الله عنه -: «نعرفه عرفه الله الخير كله و رضوانه و اسعده بالتوفيق، و قفنا على كتابه وثقتنا بما هو عليه و انه عندنا بالمنزلة و المحل الذين يسرانه، زاد الله فى احسانه اليه انه ولى قدير، والحمد الله لاشريك له، و صلى الله على رسوله محمد و آله و سلم تسليماً كثيراً.» 41
ابوالعباس بن نوح مى‏گويد: به خط محمد بن نفيس كه از اهواز نوشته بود، ديدم كه نوشته است: نخستين توقيعى كه راجع به حسين بن روح از ناحيه مقدسه صدور يافت بدين گونه بود: ما او (حسين بن روح) را مى‏شناسيم. خداوند همه خوبيها و رضاى خود را به او بشناساند و او را با توفيقات خود سعادتمند گرداند. از نامه او اطلاع يافتيم و او كاملاً مورد وثوق و اطمينان ماست. او در نزد ما مقام و جايگاهى دارد كه او را مسرور مى‏گرداند. خداوند احسان و نيكى خود را درباره او افزون كند...
اين توقيع در روز يكشنبه، شش شب از ماه شوال گذشته، در سال 305 ه' ق. رسيده بود. از اين توقيع فهميده مى‏شود كه حدود چهار ماه اول، حسين بن روح ارتباط مكاتبه‏اى با امام زمان (ع) نداشته است .

پى‏نوشت‏ها:

1- از اول تا اينجا در بحارالانوار، ج 50، حديث، 1، ص .227 احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 469.
2- اين قطعه در بحارالانوار، ج 66، روايت 2، ص 482 و بحار، ج 79، ص 166، ح 2 آمده است.
3- همان منبع، ج 52، ص 111، احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 470.
4- همان منبع، ج 44، ص 271، حديث 3.احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 470.
5- همان منبع، ج 2، ص 90، روايت .13 احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 470.
6- بحارالانوار، ج 51، ص 90، حديث .13 احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 470.
7- وسائل الشيعه، ج 17، باب 16، ص 123، روايت 2215.
8- بحارالانوار، ج 47، ص 334،روايت .2 احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 470.
9- همان منبع، ج 96، ص 184، روايت .1 احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 471.
10- بحارالانوار، ج 96، ص 184، روايت 1، احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 471.
11- سوره مائده، آيه 102.
12- احتجاج الطبرسى، ج 2، ص 471.
13- ما اين توقيع شريف را از «كمال الدين» نقل كرديم، ليكن اين توقيع با سندهاى مختلف در منابع ديگر نيز ذكر شده است : «الف» كمال الدين، ج 2، ص 483، حديث .4 (ب) الغيبه، ص 290، حديث .247 (ج) احتجاج الطبرسى، ج 2، ص .469 (د) بحارالانوار، ج 53، ص 180، حديث 10.
14- شلماب: نوعى نوشيدنى است كه از «شيلم» يعنى دانه‏اى شبيه جو، درست مى‏شود و در انسان يك نوع بيهوشى و خواب آلودگى ايجاد مى‏كند(كمال الدين، ج 2، ص 484، به نقل از استاد شعرانى).
15- والمراد برواة الحديث، الفقهاء الذين يفقهون الحديث و يعلمون خاصه و عامه و محكمه و متشابهه، و يعرفون صحيحه من سقيمه، و حسنه من مختلفه، والذين لهم قوة التفكيك بين الصريح منه و الدخيل و تمييز الاصيل من المزيف المتقول. لا الذين يقرؤون الكتب المعروفة و يحفظون ظاهراً من الفاظه ولا يفهمون معناه و ليس لهم منة الاستنباط و ان زعموا انهم حملة الحديث.(كمال الدين، ج 2، ص 484، على اكبر الغفارى).
16- از اصحاب امام حسن عسكرى (ع) بوده و بعد از وفات ايشان از وكلاى حضرت مهدى (ع) از منطقه نيشابور به شمار مى‏رفت (ر.ك كمال الدين، ج 2، ص .442 ح 16). به او شاذانى و نيشابورى نيز مى‏گويند.
17- كشى و ابن الغضائرى او را اجذع ثبت كرده‏اند. او يكى از اصحاب امام صادق (ع) بود و بعد از مدتى منحرف شد و براى خود مذهبى تأسيس نمود و امام صادق (ع) او را چند بار لعنت نموده است. (معجم رجال الحديث، ج 14، ص 244).
18- مقصود از خمس، غنايم جنگى است كه از جمله اماء سبيات بوده و در بازار به فروش مى‏رفته، خريد اينها تجويز شده با آنكه خمس آن داده نشده است. اين مطلب را فقهاء مفصلاً درباب خمس آورده‏اند و قرائن و شواهد بسيارى بر آن ارائه داده‏اند كه شامل خمس ارباح مكاسب نمى‏شود. (حضرت آية الله معرفت).
19- اين توقيع با استفاده از كتاب «مهدى موعود» ترجمه شده است .
20- در زمان نواب بزرگوار امام زمان (عج) عده‏اى ازمردم موثق بودند، كه از طرف نواب توقيعاتى براى آنها مى‏رسيد، يكى از آنها ابوالحسين محمد بن جعفر اسدى بود (الغيبه، ص 415). يكى از وكلاى حضرت در منطقه رى بود. صالح بن ابى صالح مى‏گويد: در سال 290 هجرى عده‏اى از من خواستند كه چيزى را به عنوان مال امام از آنها بپذيرم ولى نپذيرفتم نامه‏اى نوشتم و كسب تكليف كردم جوابى براى من آمد كه: محمد بن جعفر اسدى در رى است مال به او تحويل داده شود كه او از موثقين ماست. اسدى در ماه ربيع الثانى سال 312 در حالى كه مردم او را به عدالت مى‏شناختند، بدون تغيير عقيده به جهان باقى شتافت. (الغيبه، ص 415 و 416).
21- سوره هود، آيه 18.
22- كمال الدين، ج 2، ص 520، حديث .49 احتجاج طبرسى، ج 2، ص .479 بحارالانوار، ج 53، ص 182 رواية 11.
متن عربى توقيع عبارت است از:
«حدثنا محمد بن احمد الشيبانى ؛ و على بن احمد بن محمد الدقاق؛ و الحسين بن ابراهيم بن احمد بن هشام المؤدب ؛ و على بن عبدالله وّراق رضى الله عنهم قالوا: حدثنا ابوالحسين محمد بن جعفر الاسدى رضى الله عنه قال: كان فيما ورد على من الشيخ ابى جعفر محمد بن عثمان - قدس الله روحه - فى جواب مسائلى الى صاحب الزمان (ع).
اما ما سألت عنه من الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها فلئن كان كما يقولون ان الشمس تطلع بين قرنى الشيطان و تغرب بين قرنى الشيطان فما ارغم انف الشيطان افضل من الصلاة، فصلها و ارغم انف الشيطان.
و اما ما سألت عنه من امر الوقف على ناحيتنا و ما يجعل لنا ثم يحتاج اليه صاحبه، فكل ما لم يسلم فصاحبه فيه بالخيار، و كل ما سلم فلا خيار فيه لصاحبه، احتاج اليه صاحبه او لم يحتج، افتقر اليه او استغنى عنه.
و اما ما سألت عنه من امر من يستحل ما فى يده من اموالنا و يتصرف فيه تصرفه فى ماله من غير امرنا، فمن فعل ذلك فهو ملعون و نحن خصماؤه يوم القيامة، فقد قال النبى (ص): «المستحل من عترتى ما حرم الله ملعون على لسانى و لسان كل نبى» فمن ظلمنا كان من جملة الظالمين، و كان لعنة الله عليه لقوله تعالى: الاّ لعنة الله على الظالمين» و اما ما سالت عنه من امر المولود الذى تنبت علفته بعد ما يختن هل يختن مرة اخرى؟ فانه يجب ان يقطع غلفته فان الارض تضج الى الله عزوجل من بول الاغلف اربعين صباحاً.
و اما ما سالت عنه من امر المصلى و النار و الصورة و السراج بين يديه هل تجوز صلاته فان الناس اختلفوا فى ذلك قبلك، فانه جايز لمن لم يكن من اولاد عبدة الاصنام او عبدة النيران ان يصلى و النار و الصورة و السراج بين يديه، ولا يجوز ذلك لمن كان من اولاد عبدة الاصنام و النيران.
و اما ما سألت عنه من امر الضياع التى لنا حيتنا هل يجوز القيام بعمارتها و اداء الخراج منها و صرف ما يفضل من دخلها الى الناحية احتساباً للاجر و تقرباً الينا (اليكم) فلا يحل لاحد ان يتصرف من مال غيره بغير اذنه فكيف يحل دلك فى مالنا، من فعل شيئاً من ذلك من غير امرنا فقد استحل منا ما حرم عليه، و من اكل من اموالنا شيئاً فانما ياكل فى بطنه نارا و سيصلى سعيراً.
و اما ما سألت عنه من امر الرجل الذى يجعل لنا حيتنا ضيعة و يسلمها من قيم يقوم بها و يعمرها و يؤدى من دخلها خراجها و مؤونتها و يجعل ما يبقى من الدخل لنا حيتنا، فان ذلك جائز لمن جعله صاحب الضيعة قيما عليها، انما لا يجوز ذلك لغيره.
و اما ما سألت عنه من امر الثمار من اموالنا يمربها المار فيتناول منه و ياكله هل يجوز ذلك له؟ فانه يحل له اكله و يحرم عليه حمله.»
23- كمال الدين، ج 2، ص 522، حديث 51، احتجاج طبرسى، ج 2، ص .480 بحارالانوار، ج 53، ص 183، روايت 12.
24- وسائل الشيعة،ج 10، باب 10، ص 55، روايت 12816.
25- الغيبة، ص 323، حديث 272، باب توقيعات.
26- تاريخ الغيبه الصغرى، ص 502.
27- الغيبه، ص 399.
28- رجال النجاشى، ج 1، ص 218.
29- قاموس الرجال، ج 1، ص 674.
30- كمال الدين، باب توقيعات، حديث 12.
31- احمد بن هلال.
32- الغيبه، ص 411.
33- از وكلاى حضرت و از كارگزاران محمد بن عثمان و حسين بن روح بوده است.
34- احتمالاً احمد بن اسحاق اشعرى باشد.
35- اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 816.
36- مصدر سابق.
37- الغيبه، ص 353، حديث 313.
38- منظور محمد بن عثمان عمرى است.
39- قاموس الرجال، ج 1، ص 676.
40- تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عج)، ص 165.
41- الغيبه، ص 372، حديث 344.

منبع: مهدى موعود، ترجمه جلد سيزدهم بحارالانوار ، قديم

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:22 آبان 1393 - 2:37

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد