معاد شناسی يهود

(بسم الله الرحمن الرحیم)

چکيده

مقاله ي حاضر در راستاي آشنايي با تعاليم سنتي يهود درباره ي سرنوشت انسان پس از مرگ نوشته شده است. براي اين منظور، علاوه بر کتاب مقدس ( عهد عتيق ) و تلمود، به سه اثر مکاشفه اي ( کتاب اول اخنوخ، کتاب حکمت سليمان و کتاب دوم عزرا ) نيز استناد شده است. بررسي حيات اخروي و موضوعات وابسته به آن، از قبيل شئول ( عالم زيرين )، ويژگي هاي منسوب به آن و تحول ديدگاه هاي مربوط به اوضاع و احوال اموات در اين عالم، رستاخيز اموات و اين که اين واقعه چه هدفي را در پي خواهد داشت، ظهور مسيح ( از نسل يوسف و داوود )، شرايط ظهور، حوادثي که پيش از ظهور و پس از آن به وقوع مي پيوندد، دوران مسيحايي و خصايص آن، داوري، کيفر و پاداش اعمال انسان، و مفهوم حيات ابدي، جملگي با هدف دستيابي به آموزه اي اصيل درباره ي معاد انجام پذيرفته است.

 معاد شناسی يهود

 

1. مقدمه

از آغاز تا کنون، آدمي به انحاي مختلف، شور و اشتياق خود را به تداوم زندگي و حيات باقي به نمايش گذارده است. اين تمايل آشکار و فراگير، از آن جا که به سرنوشت انسان پس از مرگ مربوط مي شود، نگاه ويژه ي اديان را به خود معطوف داشته، به علاوه موضوع خيال پردازي ها، انديشه ورزي ها و مباحثات فراوان در تاريخ حيات ديني بوده است.
در دين يهود، موضوعات و مسايل مربوط به عالم پس از مرگ در مرز ميان فلسفه و سنت قرار دارد. به رغم آن که آثار فلسفي به نحوي روشمند و نظام يافته تفکرات و انديشه هاي معادشناسانه را مطرح کرده و فلاسفه ي يهود کوشيده اند در حد امکان، موضوعات مربوط به اين حوزه را توضيح دهند، کتاب عهد قديم از اين امتياز بي بهره است. از ويژگي هاي مهم الاهيات کتاب مقدس فضاي اندک و محدودي است که به انديشه هاي معادشناسانه اختصاص يافته است. متون هلاخايي (1)، که مشتمل بر فرايض ديني و احکام شرعي يهود است، درباره ي سرنوشت انسان و حيات پس از مرگ، تقريباً سکوت کرده اند. در مقابل، اين بحث جايگاه نسبتاً برجسته اي را در مجموع آثار هگادايي (2) يافته است، ادبياتي که اجزاي اصلي مؤلفه اي آن تأملات مابعدالطبيعي، پند و اندرزهاي اخلاقي، افسانه سرايي ها، اسطوره پردازي ها، پيش بيني وقايع آينده، تصورات مربوط به آخرالزمان و عصر مسيحايي و مانند آن است که تا حدود زيادي غناي ادبيات يهودي را فراهم ساخته است. آخرت شناسي در ادبيات مکاشفه اي (3)، در بحث هاي متنوع ربي ها و در بحث هاي جريان هاي ارتدوکس و ليبرال دوره ي جديد، جايگاه خود را يافته است. افزون بر آن، وجود جريان هاي مسيحايي و مدعيان مسيحيت در سراسر تاريخ يهود در خور ملاحظه است و بديهي است که ارائه ي تصويري روشن از معادشناسي يهود نيازمند مطالعه در هر يک از اين حوزه ها است.

2. معادشناسي عهد عتيق و تلمود

1.2. شئول (4)

مرسوم چنين است که در رويارويي با هر مسأله ي مرتبط با دين يهود، نخست به خاک زمين سرشت و در بيني او دم حيات دميد و آدم نِفش (5) زنده شد ( 7/2، 1). دم حيات چيزي زايد است که درون جسم قرار مي گيرد و به آن حيات مي بخشد، اما « نفش » واژه اي عبري معادل « نفس » عربي است که کراراً بر اثر بدفهمي، « روح » ترجمه شده است. در واقع، نفش بر شخص و کليت انسان دلالت دارد و به نظر نمي رسد که ضرورتاً اصل يا جوهري غيرمادي و جداي از جسم باشد. آن گاه که شخصي مي ميرد او يک نِفش مِت يا نفس مرده است. چه بسا افرادي از بيم آلوده شدن يا ناپاکي، هرگز به نفش مرده، يعني يک جسد نزديک نشوند. در هر حال، نفش و جسم پيوستگي بنيادين دارند. پس نفش مي بايست اصل مادي حيات يا نيروي حيات مادي براي بدن باشد، قوه اي روح بخش که متعلق به جسم است و مي تواند فعال يا غير فعال باشد.
در کتاب تکوين، از افراد مشهوري نام برده مي شود که چون روزگارشان سر مي آيد، به سادگي مي ميرند و از وجودي ديگر پس از مرگ ايشان سخني گفته نمي شود. خنوخ (6) پس از 65 سال مي ميرد و گفته مي شود که خدا او را برگرفت ( 21/5،1 و 24 ). ابراهيم نيز در کمال شخوخت جان مي دهد و به قوم خود ملحق مي شود ( 8/25، 1). يعقوب به فرزندان مي گويد که اگر در راهي که به کنعان مي روند آسيبي به بنيامين رسد، موهاي سپيد او را با حزن به شئول فرو خواهند برد ( 36/42، 1) . اين نخستين بار است که در متن تورات، از شئول نام برده مي شود. شئول اولين واژه در کتاب مقدس براي حيات پس از مرگ بوده، لفظاً به معناي حفره، گور، مکان يا عالم زيرين و نهاني است. در نخستين اسفار کتاب مقدس عبري، شئول عالم يا مسکن زيرين تاريک و دلتنگ کننده اي است که اموات در استراحت يا خواب عميق در فراموشي کامل و سکوت در آن به سر مي برند. اين ويژگي ها هيچ يک دلالت بر آن ندارد که شئول قلمرو کيفر يا مجازات بوده باشد و در واقع، فاقد همه ي خصوصيات معنوي و جالب توجهي است که معمولاً در نوشته هاي معادشناسانه پس از تبعيد به آن نسبت داده شده است. نفش مت يا نفس مرده در شئول باقي مي ماند و اين وجود رابطه اي معنوي با حيات گذشته ي شخص ندارد.
از قرن 11 قبل از ميلاد، يعني آغاز دوران پادشاهي در يهود و حکومت شائول، تا قرن 6 قبل از ميلاد، که دوره ي تبعيد بابلي است، با دگرگون شدن شرايط تاريخي اسرائيليان، باورهاي ايشان نيز از شئول تغيير يافت. در کتب منسوب به انبيا ( نويئيم )(7) و مکتوبات ( کتوويم )(8) با مختصر تفاوتي ديدگاهي غني تر درباره ي جايگاه اموات بيان مي شود. در برخي اذهان، فرو رفتن در جهان زيرين داراي مفهوم اخلاقي و تنبيهي مي شود و شئول قلمروي غم افزا و تنفرآور مي گردد. به نظر اشيعا نبي، ساکنان شئول مشابهت اندکي به زنده ي خود دارند ( 11-9/14،1) ، هر چند که صفت بارز آنان فقدان نيروي حياتي است. اشعيا در جايي مي گويد: اي يهود، ايشان مردند و زنده نخواهند شد... و نخواهند برخاست. بنابراين ايشان را سزا داده، هلاک ساخته و تمام ذکر ايشان را محو کردي ( 14/26، 1) . پس از ديد اشعيا، هنگامي که کسي مي ميرد و در شئول فرو مي رود، ديگر اميدي به بازگشت او به زندگي نيست. اما سراينده ي مزامير، در عين توصيف فضاي محدود، دلتنگ کننده و غم انگيز شئول ( 3/116،16/18،1 ) ، اميدوار است که با ذکر نام خدا از مرگ و هاويه نجات يابد. او در تقابل عاقلان با نادانان مي گويد:« آن ها (مردم نادان) چون گوسفندان در شئول رانده مي شوند، ولي خدا جان مرا از هاويه نجات خواهد داد، زيرا مرا خواهد گرفت ( 15-14/49،1) . اين فقرات دو برداشت جداگانه از شئول را توضيح مي دهد: نخست آن که هاويه چون دامي اموات را در خود گرفتار مي سازد؛ دوم آن که خدا مي تواند شخص را از شئول نجات بخشد. اما در اين باره که نجات شامل چه چيزي است، سخني گفته نمي شود.
در بيشتر فقرات کتاب مقدس، مفروض چنين است که خواننده از چيستي شئول آگاهي دارد. اما توصيف روشن تر را مي توان در کتاب اول سموئيل يافت. در آن جا ( 3/28، 1-9) بيان مي شود که شائول، نخستين پادشاه اسرائيل، غيب گويي و فال گيري را با کمک ارواح و اجنه ممنوع کرده بود؛ اما هنگامي که فلسطيني ها در مقابل او اردو زدند و شائول لشکر ايشان را ديد، دچار هراس گشت. پس از خدا خواست تا وي را از آن چه در آينده پيش مي آيد آگاه سازد. هنگامي که نتوانست پاسخي را از جانب خدا دريافت کند، به آن عملي که خود قدغن کرده بود، متوسل شد. او دستور داد تا زني پيش گو را آوردند و از وي خواست تا سموئل را، که پيش تر وفات يافته بود، احضار کند. با کمک آن زن، سموئيل به صورت پيرمردي که ردايي بر تن داشت، از جهان زيرين بر مي آيد؛ اما به جهت آن که او را مضطرب ساخته اند، اعتراض مي کند. آن گاه او خواسته ي شائول را اجابت کرده، وي را از غلبه ي فلسطينيان بر اسرائيل و اين که داوود به جاي شائول بر تخت خواهد نشست خبر مي دهد. از اين حکايت، چنين بر مي آيد که اموات از طريق سحر و جادو مي توانند از عالم شئول به زمين باز گردند، به علاوه از امور غيبي و آن چه در آينده واقع مي شود نيز آگاه اند، علمي که در اختيار داشتن آن از ويژگي هاي انبيا است. در کتاب امثال سليمان مي خوانيم که طريق حيات براي عاقلان به سوي بالاست تا از هاويه ي اسفل دور شوند ( 24/15، 1). پس اينک شئول چونان جايگاهي تصور مي شود که گناهکاران به طور ابد در آن فرو رفته و نيکوکاران از آن مي گريزند. به نظر مي رسد که پاداش نيکوکاران در پاره اي موارد، نه چيزي ابدي يا فرادنيوي، بلکه صرفاً ادامه ي حيات باشد.

2.2. رستاخيز اموات

در حالي که موسي بن ميمون (9) ( 1134-1204م)، از متفکران برجسته ي يهود، باور به حشر اموات و کيفر اعمال در اين جهان و جهان ديگر را در اعتقاد نامه ي 13 ماده اي خود گنجانيده است و آن را از جمله اصول دين يهود و شرط سعادت ابدي دانسته است ( 14، ص : 222)، از نوشته هاي يوزفوس (10)( قرن اول ق.م) چنين بر مي آيد که باور به زنده ماندن ارواح پس از مرگ و رستاخيز اموات و نيز پاداش و تنبيه آنان از جمله ي اعتقادات گروه فريسيان (11) ( 10، ص 21-22) است و فِرَق ديگر يهود در اين باره اتفاق نظر نداشته اند. چنان که از کتاب اعمال رسولان بر مي آيد، بحث و جدال بر سر اين اعتقادات در زمان پولس رسول نيز وجود داشته است. او وقتي که به محکمه ي يهودي ( سنهدرين )(12) فرا خوانده شد، در جمع کاهنان اظهار داشت که من فريسي پسر فريسي هستم و براي اميد و قيامت اموات از من بازپرسي مي شود. اين کلام او سبب منازعه ي کاهنان گرديد، چرا که گروهي از ايشان فريسي و گروه ديگر صدوقي بودند و صدوقيان منکر قيامت و ملائکه و ارواح و فريسيان قائل به هر دو بودند ( 10/23- 23/22،1) . با انحطاط صدوقيان و فعاليت هاي حکما و خاخام ها، مدت ها طول کشيد تا رستاخيز اموات چونان آموزه اي قانوني در حلقه هاي يهودي تثبيت شود. در کتاب قانون عبري نيز از ابتدا تا کتاب دانيال، تعليمي در اين باره وجود ندارد. براي نخستين بار، در اين کتاب است که موضوع رستاخيز مردگان صريحاً ذکر شده است. دانيال با پيش بيني دوره اي که رنج و عذاب آن بي سابقه است، بيان مي کند که بسياري از آنان که در خاک خوابيده اند بيدار خواهند شد، برخي براي حيات جاوداني و بعضي به جهت خجالت و حقارت جاوداني ( 2-1/12،1). به زعم دانيال، زندگي جاويد پاداشي شايسته است که گروهي بدان دست مي يابند؛ اما اين که زندگي جاويد چيست و چه ماهيتي دارد، قلمرو آن کجاست و يا خصوصيات افرادي که به آن نائل مي شوند کدام است، در کتاب ذکر نمي شود. مي توان چنين برداشت کرد که ابديت صرفاً از آنِ نيکان بني اسرائيل خواهد بود. آن ها که از خاک زمين بيدار مي شوند شايد در قالب جسماني باشند و يا سايه ها يا اشباح ايشان است که رستاخيز مي يابند.
ديدگاه هاي فريسي پس از تبعيد هسته اصلي آموزه هاي ربي ها را نيز تشکيل داد و تعاليم مربوط به حيات پس از مرگ در آثار ربي ها نيز، که داراي اعتبار و مرجعيت قانوني است، ظاهر گرديد. در اين دوره، ربي ها اکثراً بدن مادي را فسادپذير و روح يا نفس را وجودي مجرد، غير مادي و فسادناپذير دانستند. در اين نگرش، روح به لحاظ هستي شناختي، کاملاً متمايز از جسم بوده و مرگ جسم آسيبي به آن نمي رساند. مؤلفان ميشنا (13) ( تنائيم )(14) و مفسران تلمودي (15) آن (امورا)(16) آموزه ي رستاخيز جسم را پذيرفته و آن گاه تأکيد کردند که هر کس آن را منکر شود، سهمي در جهان آتي نخواهد داشت ( 90a , 7 ) خداي واحد قدوس، روح را وارد بدن مي سازد و هر دوي آنها به منزله ي واحد مورد داوري قرار مي گيرند ( 91 a, 7) . نتيجه ي داوري نيز هم براي روح و هم در اتحادش با جسمِ رستاخيز يافته، يا پاداش است، که با دخول در جهان آتي و برخورداري از حيات جاويد محقق مي شود و يا تنبيه است، که عبارت است از مرگ ابدي و فرود آمدن در شئول ( 17a , 8 ) اين گفته حاکي از عقيده ي راسخ گوينده به رستاخيز جسم است؛ اما درباره ي مکان و زمان اين رستاخيز و اين که چه کساني را شامل مي شود در بين ربي ها توافق نظر وجود ندارد.
12 ماه پس از مرگ بدن، روح شخص نيکوکار آزاد است و نقل است که به خزانه ي الهي مي پيوندد، آن جا که تحت عرش جلال پنهان مي شود ( 15 2a , 3) اما نيکان چه کساني هستند؟ آيا همه ي متقيان با هر عقيده اي و از هر قوم و خانواده اي مجازند به جهان آتي وارد شوند، يا فقط به يهوديان نيک کردار اين اجازه داده مي شود، و يا کل يهوديان، از آن جهت که عضوي از قوم برگزيده اند، حکم ورود مي گيرند؟ ظاهراً توافقي در اين باره نيست و به گزارش ميشنا، همه ي اسرائيل در جهان آتي سهم دارند ( 90a , 7). گروهي بر اين عقيده اند که اين تأکيد بايد محدودتر شود، زيرا برخي از گناهان آن چنان شنيع اند که حتي فردِ متعلق به قوم اسرائيل را نيز از حق حيات ابدي محروم مي کنند؛ از آن جمله است انکار رستاخيز جسم و اين که تورات در اين باره فاقد تعليم است، يا انکار اين که تورات داراي منشأ الهي است. اينها کساني هستند که سهمي در جهان آتي ندارند ( 90a , 7). تنبيه شريران شايد فقط شامل مرگ و عدم دسترسي به زندگي در جهان آتي باشد، به اين نحو که روح جدا افتاده و در انزوا تا نابودي کامل به سر برد و شايد، چنان که برخي ربي ها تأکيد کرده اند، ارواح شريران نيز از حيات پس از مرگ برخوردار گردند. قلمرو اين زندگي در گهنّه (17) يعني حوزه ي کيفر و مجازات است. اين امکان وجود دارد که يک دوره مجازات طولاني و دردناک در گهنه عده اي را اصلاح نمايد و منجر به اعاده ي ايشان گردد. پس اين حوزه مي تواند موقت يا دائمي باشد.
گهنّه نه فقط گناه کاران غير يهود، بلکه شمار زيادي از بني اسرائيل را نيز در بر مي گيرد ( 57b , 6) در صورتي که روح در گهنّه تطهير شود، مي تواند به باغ عدن باز گردد و در صورت ارتکاب گناهان شنيع، گهنّه مسکن ابدي نفوس خواهد بود ( 58b,6 ). ظهور يک قلمرو الهيِ مربوط به کيفر يا پاداش جاويد از انديشه هايي است که پس از تبعيد، در پايان قرن ششم قبل از ميلاد تا بازسازي معبد دوم در قرن اول ميلادي در ميان يهود به ظهور رسيد و به احتمال زياد، متأثر از دين ايراني بود. گفته مي شود که يهوديان در دوران اسارت بابلي، بر اثر تماس مستقيم با ايرانيان و آشنايي با باورهاي ديني آنان، به ميزان شايان توجهي، از انديشه ها و تأملات متافيزيکي زرتشتي متأثر گرديدند. در ذيل، به برخي از اصولي که از دين ايراني به دين يهود راه يافت و در آثار مکتوب و کهنِ پيش از اسارت، قابل رديابي نيست، اشاره مي شود:
الف- وجود شيطان به عنوان روحي شرير و مبدأ شر که بر گروه ديوان و ارواح موذي حکم مي راند؛
ب- وجود ملائکه (فرشتگان الهي) در مراتب و درجات معين و در رأُس ايشان هفت ملک مقرب به نام هاي رفائيل، اورائيل، ميکائيل، راگيل، سرافيل، جبرائيل و يرمائيل؛
ج) رستاخيز اموات، يعني انسان ها پس از مرگ، قيامتي خواهند داشت و از قبرها برخاسته و با نيروي کامل جسماني و عقلاني، دوباره زنده مي شوند؛
د- اعتقاد به مسيح، به عنوان فرستاده ي الهي و منجي قوم، که روزي سوار بر ابرها بر زمين خواهد آمد و با آمدن او آخرالزمان فرا مي رسد؛
هـ -باور به اين که در جهاني ديگر ( آخرت ) اعمال انسان ها مورد حساب رسي قرار خواهد گرفت و پس از داوري، هر کس پاداش يا کيفر شايسته ي کردار خويش را خواهد يافت ( 2، صص : 546-548).

2.3. ظهور مسيح ( ماشيخ )

از جمله موضوعات مطرح در کتاب مقدس در حوزه ي آخرت شناسي، ظهور مسيحا است. در بدو امر، چنين به نظر مي رسد که اين باور به بازگشت و استقرار مجدد خاندان داوود- که بقاي آن وعده داده شده- مربوط مي شود؛ اما در کتب متأخرِ کتاب مقدس، اهميت بازگشتي که انتظار آن مي رود تحت الشعاع آخرالزمان قرار مي گيرد. در کتاب ارميا مي خوانيم: اينک ايامي مي آيد که شاخه ي عادل براي داوود برپا مي کنم و پادشاهي سلطنت نموده، به فطانت رفتار خواهد کرد و انصاف و عدالت را در زمين جاري خواهد ساخت ( 1، 5/23). اشعيا نيز ظهور پادشاهي از نسل داوود را پيش گويي مي کند که روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خدا بر وي قرار گرفته است ( 1، 1/11-4).
ظهور مسيح مسبوق بر حوادثي عظيم و دوراني است که از ويژگي هاي مهم آن رنج و بدبختي و نزول بلاياي بسيار و بزرگ است و اين خود في نفسه علامتي بر ظهور منجي آخرالزمان است. واژه ي « درد زه» ، که در تلمود بيان شده است ( 3، 118a؛ 8.3، 98b ) نيز اشاره به اين دوران سخت است. اين بلاياي عظيم که تمامي گناه کاران قوم اسرائيل را نابود مي سازد، به اعتقاد حکما، در زمان « درد زه مسيح » واقع خواهد شد ( 10، ص :29)
علامت ديگر حمله ي جوج از سرزمين مأجوج است که حزقيال نبي آن را پيش گويي کرده است ( ابواب 38-39) . بر اين اساس، جوج سپاهي بزرگ را از ملل بسيار فراهم آورده، به سوي ارض اسرائيل پيش روي مي کنند؛ اما خداوند بلاياي عظيم ( وبا، سيل، تگرگ، آتش، گوگرد ) فرو مي فرستد تا اين که لشکر ايشان شکست خورده و عاقبت نيز در همان ارض اسرائيل مدفون مي گردند. اين وقايع علامتي است براي اسرائيل و اقوام ديگر تا از جلال خداوند آگاه شوند. از سوي ديگر، حوادث مذکور اجتماع قوم يهود را نيز در پي خواهد داشت.
در خلال اين زمان، مسيحي از نسل يوسف ( مسيح ثاني ) نيز بر مي خيزد. در کتاب مقدس، نام او تصريح نشده و تنها اشاراتي به او يافت مي شود. در کتاب زکريا مي خوانيم: « و در آن روز، بر خاندان داوود و بر ساکنان اورشليم، روح فيض و تضرعات را خواهم ريخت و بر من که نيزه زده اند خواهند گريست و براي من، هم چون نوحه گري براي پسر يگانه ي خود، نوحه گري خواهند نمود و مانند کسي که براي نخست زاده ي خويش ماتم گيرد، ماتم خواهند گرفت ( 1، 10/12 ). در هر حال، طبق نظر حکماي يهود، ظاهراً دوره ي زندگي و مرگ مسيح از نسل يوسف بر ظهور مسيح از نسل داوود مقدم مي باشد ( 5 ، 123b ).
بنا بر پيش بيني ملاکي به طور سطحي ذکر کرده بود، بعدها در ادبيات ربي (18) ها بسط يافت. مؤلفان بعدي، افزون بر اختصاص کارکردهاي شرعي خاص به ايليا، چون بحث درباره ي آن چه پاک يا ناپاک است و اين که داراييِ چه کساني پاک و خالص است، مأموريت وي را سوق دادن اسرائيل به سوي توبه و بازگشت از گناهان دانستند ( 10، صص : 28-29).
شرايط ظهور مسيح از ديگر موضوعاتي بود که انديشه ي حکما را درگير نمود. ترمينولوژي معادشناسانه زماني که به نحوي معقول تثبيت شد، تفاسير متفاوت و متنوعي را بر مي تابيد؛ مثلاً مي خوانيم که مسيح تنها بر نسلي که کاملاً شايستگي دارد يا در نسلي که گناه کار است خواهد آمد ( 7، 98a) يا از ربي شمعون بن يوحاي نقل است که اگر اسرائيل دو سبت را مرعي دارند، مسيح خواهد آمد ( 3، 118 a) شماري از حکما با استناد به کتاب اشعياء ( 1، 20/59 ) توبه را شرط ظهور مسيح دانستند. اما آيا توبه شرط لازم براي ظهور مسيح است؟ اين پرسش نيز فرصتي را براي بحث و جدال خاخام ها فراهم آورد. برخي عقيده داشتند که اسرائيل اگر توبه نکنند، در زمان ثابت و مشخصي نجات خواهند يافت. بر اساس نظر گروه دوم، خداوند زماني مشخص را براي ظهور مسيحا قرار داده است. در گاه شماري جهاني، 2000 سال دوران پوچي و بيهودگي، 2000 سال دوران تورات و2000 سال دوران مسيحايي است ( 4، 9 a ).

2.4. دوران مسيحايي

در کتاب مقدس، پيش بيني هاي ظهور فردي نجات بخش (مسيح) با ويژگي هايي مانند آن چه ذکر شد، نويد بخش فرا رسيدن دوران مسيحايي است که غالباً با عنوان « آن روز » و يا « آن روزها » از آن ياد مي شود. به رغم ابهامي که درباره ي زمان فرا رسيدن آن ايام وجود دارد، در پيش گويي هاي انبياء خصايص آن تا حدودي روشن شده است. در کتاب زکريا آمده است:« و آن روز معروف خدا خواهد بود... در وقت شام، روشنايي خواهد بود * ... و يهود بر تمامي زمين پادشاه خواهد بود و در آن روز، يهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد » ( 1، 7/14-9).« و واقع خواهد شد که همه ي باقي ماندگان از جميع امت هايي که به ضد اورشليم آيند، هر سال برخواهند آمد تا يهوه صبايوت پادشاه را عبادت کنند...» ( 1، 16/14).
بر اساس آن چه از اين فقرات استنباط مي شود، موعد آن ايام از پيش تعيين شده و نزد خداوند معلوم و مقرر است. هم چنين ظهور مسيح سبب گسترش توحيد و يکتاپرستي گشته و مقدمه ي سلطنت و حاکميت الاهي خواهد بود. در آن هنگام، يهوه نه فقط خداي بني اسرائيل، بلکه پادشاه تمام امت ها خواهد بود. در دوران مسيحايي، هم چنين تمامي اسرائيليان از تبعيد و آوارگي به ارض موعود باز خواهند گشت. ارمياي نبي اين موضوع را پيش گويي کرده است:« خداوند مي گويد اينک ايامي مي آيد که اسيرانِ قوم خود، اسرائيل، و يهودا را باز خواهم آورد و ايشان را به زميني که به پدران ايشان داده ام باز خواهم رسانيد تا آن را به تصرف آورند » ( 1، 3/30).
در کتاب دانيال ( 1، 12-5/12) با بياني بسيار مبهم، تاريخ فرا رسيدن آن ايام معين شده است. اين تاريخ بر اساس گفت و گوي فرشتگان است که دانيال نبي در طي مکاشفه اي شاهد آن بوده است. يکي از فرشتگان در پاسخ به اين سؤال که اين عجايب کي به پايان مي رسد، پاسخ مي گويد:« براي زماني و دو زمان و نصف زمان». دانيال پاسخ را درک نکرده و شخصاً سؤال مي کند:«آخر اين امور چه خواهد بود؟» فرشته ابتدا پاسخ مي دهد :« اي دانيال، برو، زيرا اين کلام تا زمان آخر مخفي و مختوم شده است»، لکن در ادامه، دو تاريخ را ذکر مي کند:« از هنگام موقوف شدن قرباني دائمي و نصب نمودن رجاست ويراني، 1290 روز خواهد بود * خوشا به حال آن که انتظار کشد و به 1335 روز برسد». در سنت عبري، اين تاريخ ها فرصتي را فراهم آورد تا به محاسبه ي تاريخ و روزشمار ظهور مسيح و فرا رسيدن ايام مسيحايي بپردازند. اما چون تاريخ هاي ذکر شده سپري گشت و مسيح نيامد، بار ديگر در محاسبات خويش، تجديد نظر کردند و اوقات ديگري را معلوم نمودند. از آن جا که شمارش ايام و تعيين اوقات راه به جايي نمي برد و از سوي ديگر، بيم آن مي رفت اين روند موجب يأس و نااميدي مردم گردد، حکما و ربي ها اين عمل را مذموم دانسته و محکوم کردند ( 7 ، 97b (، اما هرگز نتوانستند مانع اين عمل شوند و آن را متوقف سازند.

5.2. جهان اخروي

نظريات آخرت شناسانه در خلال دوره حکما نظام مند گرديده و اصطلاحات و واژگان تخصصي در اين حوزه تثبيت و معين شده است، هر چند که در جزئيات، تنوع و اختلاف نظر وجود دارد. اينک از مرحله اي نهايي معروف به آخرت يا جهان آتي (19) نام برده مي شود که جايگزين شئول مذکور در کتاب مقدس گرديده است. در يک ميشناي برجسته مي خوانيم که کل اسرائيليان در جهان آتي سهم دارند، اما کساني که منکر رستاخيز هستند، آن ها که نزول تورات را از جانب خداوند ندانسته و اپيکوريان سهمي در آخرت ندارند ( 7، 84 b). چيزي که درباره ي اين ميشنا اهميت دارد، اين است که واژه ي آخرت در کتاب مقدس ذکر نشده و از انديشه هاي معاد شناسانه ي بعد است. معناي اين واژه در ميشنا روشن نيست؛ اما بخشي از انديشه هاي خاخام ها (20) و فلاسفه ي بعد حول محور آخرت و درباره ي چيستي معناي آن مي باشد.
روشن است که اين ميشنا سعي مي کند تا اصول اعتقادي خاصي را تثبيت کند. اما تهديد منکران به اين که سهمي در جهان آتي ندارند، خود نشانه اي است از اين که در ميان يهود، کساني منکر اين باورها بوده اند. يک آموزگار بابلي به نام راو در قرن سوم مي نويسد: عالم اخروي مشابهتي به اين جهان ندارد. در جهان آتي، خوردن و نوشيدن، توليد مثل، تجارت، حسادت، نفرت و رقابت وجود ندارد، بلکه نيکان در حالي که تاجي بر سر دارند، نشسته و از تشعشع حضور الاهي بهره مي برند ( 8، 17 a ). به رغم اين که مفسران بعد در تفسيرشان از اين متن اختلاف دارند، به نظر مي رسد که اين ميشنا از حيات پس از مرگ، مفهومي روحاني تر مي پروراند.

3. معادشناسي آپوکريفاها (22)

مجموعه نوشته هاي معروف به آپوکريفا و کتب مکاشفات از جايگاه معتبري در مجموع کتب قانوني برخوردار نيستند. اما اين متون از نظر سلامت انديشه اي که درباره ي حيات پس از مرگ دارند و به لحاظ بينشي که نسبت به فکر يهودي در زمان هاي خاص در اختيار مي گذارند، در خور توجه اند. در ادبيات مکاشفه اي، از جدايي روح و جسم در لحظه ي مرگ سخن به ميان مي آيد، اين که جسم دفن مي شود و روح آگاه، متصف به انديشه و حافظه، به شئول فرود مي آيد. موضوع رستاخيز جسم و اتحاد آن با روح به مسأله ي داوري و اين که آيا نتيجه ي داوري پاداش يا کيفر ابدي است که به خود روح داده مي شود نيز مربوط است. در ميان ادبيات مکاشفه اي يهود، هيچ يک چون مجموع متون اخنوخي، خاصه کتاب اول اخنوخ، تصويري غني و مؤثر را درباره ي زندگي پس از مرگ به دست نمي دهند. اين اثر، که تأليف آن احتمالاً به قرن سوم قبل از ميلاد باز مي گردد، داستان سرگرداني هاي روحاني اخنوخ در عوالم شئول ( گهنه ) و بهشت ( فردوس ) را بازگو مي کند. اخنوخ را در اين سفر، چند فرشته ي مغرب ( از جمله رفائيل، اورئيل، جبرئيل و ميکائيل) راهنمايي مي کنند. وي ابتدا از شئول ديدن مي کند که ارواح مردگان، که اينک از ابدان آن ها جدا هستند، در آن گرد آمده و در انتظار روز داوري به سر مي برند:« آن گاه که اعمال انسان ها در ترازو سنجيده مي شود.» چون روز داوري فرا رسد، بدن ها همه برخاسته و دوباره با ارواح متحد مي شوند. زمين آن چه را که به آن سپرده شده و شئول آن چه را که دريافت کرده، باز خواهند داد. اخنوخ مي آموزد که پس از داوري، نجات تنها از آن نيکان و برگزيدگان است.
پس از داوري، ارواح نيکان با گذر به سوي « مسکن مقدس »، که نيکي چون آب در آن جاري است، پاداش داده مي شوند. آنان در نورِ حيات جاويد، تا ابد از لطف و نيکي خداوند و صلح و آرامش برخوردار خواهند بود ( 13، ص : 51 ) (23). گر چه وجود « باغ حيات » يا بهشت در کتاب اول اخنوخ گزارش شده است ( همان )، (24)، نويسنده ي کتاب دوم اخنوخ با ذکر برخي جزييات مادي و خيالي، گزارش نخست را تکميل مي کند، توصيفاتي از قبيل وجود درختان زيبا با ميوه هاي رنگارنگ و معطر و درخت حيات در ميانه ي درختان، که محل آرميدن خداست، جويبارهايي از شير، عسل، روغن و شراب، که از ريشه هاي آن درخت جريان دارد و وجود هزاران فرشته که با جاه و جلال، مراقب باغ اند. از سوي ديگر، ابدي در شئول کشيده خواهند شد. آن ها در حالي که براي ابد نفرين مي شوند، در ورطه اي پر از عذاب و رنج خواهند بود. اخنوخ اين ورطه ي عميق را پر از آتش مي بيند. پادشاهان و توانگراني که پس از داوري، مجرم شناخته شده اند، در ژرفاي آن ريخته مي شوند تا بسوزند ( 13، ص : 52 ) ( 25). از جمله کساني که در اين هاويه تنبيه مي شوند، کساني هستند که جاودانگي روح و ابعاد معنوي آن را منکرند ( همان ).(26)
اما در کتاب حکمت سليمان، اثر نويسنده اي هلنيستي در قرن اول، ايده اي ديگر مطرح مي شود و آن اين که انسان تصويري از ابديت خداوند است و خدا او را براي جاودانگي خلق کرده است. او منکران اين عقيده در گفتار و کردار را « بي خدا » دانسته است. اين گروه، از سرگمراهي، حتي ولادت خود را تصادف محض تلقي کرده اند و زندگي را کوتاه، مرگ را گريزناپذير و سرنوشت انسان را مهر و موم شده دانسته، بازگشتي را براي انسان متصور نيستند ( 12 ، ص : 309-312).(27) شريران به واسطه ي بدطينتي، از ديدن نقشه ي پنهان خدا قاصرند و گمان مي کنند که بي گناه بودن پاداش ندارد؛ بلکه برعکس، ارواح عادلان به دست خداست و عذاب به آن ها نمي رسد ( 12، ص: 310).(28). اين جا از رستاخيز جسم نامي برده نمي شود، بلکه روح است که از پاداش نيکي ها بهره مند مي گردد.
در کتاب دوم عزرا که از آثار مکاشفه اي نويسنده اي نزديک به عصر مؤلف کتاب حکمت است، تصويري از تقابل دو عالم ارائه گرديده است. مدخل هاي اين جهان تنگ، تاريک و پر از سختي و خطر و ورودي هاي عالمِ بزرگ تر پهن و امن است که به بقا مي انجامد. انسان ها لاجرم بايد وارد اين تنگنا شوند تا بتوانند به برکات اندوخته شده دست يابند ( 13، ص: 54).(29) از جمله ي برکات اندوخته شده، يک دوره ي مسيحايي 400 ساله است، اما براي کساني که در آغاز اين دوره، هنوز زنده اند. پايان آن دوره پايان خود جهان است که ابدان همه ي مردگان رستاخيز مي يابد و ارواحي که در حال آسايش در خزائن به سر مي برند، به ابدان سپرده مي شوند ( 13، ص : 54)(30) . آن گاه خدا براي داوري نهايي ظاهر مي شود؛ شريران به سوي کيفر ابدي در کوره ي جهنم و نيکان به جايگاه استراحت براي دريافت پاداش عادلانه روان خواهند شد ( همان ).(31). بيشتر افراد در جايگاه عذاب، رنج خواهند کشيد، چرا که مردم اين جهان از روي دانش و آگاهانه گناه کرده اند. نويسنده ي کتاب دوم عزرا از راهنماي خود درباره ي آن چه پس از مرگ اتفاق مي افتد مي پرسد. پاسخ اين است که روح بدن را ترک مي کند تا به سوي آن که روح را داده بازگردد و قبل از هر چيز، جلال خداي متعال را ستايش کند ( 13، ص : 55 ).(32
به نظر اين مؤلفان، که متأثر از هلنيسم بوده اند، آن چه پس از مرگ از شخص باقي مي ماند، ديگر سايه ي محض نيست، بلکه روح يا نفس واقعي است که به لحاظ هستي شناختي، از جسم جدا است. اين نفس يا نفش ( و گاه روح ) چون وجود فردي آگاه، زنده مي ماند و حيات گذشته اش را به ياد مي آورد. آن نفس به همراه بدني که با آن متحد مي شود، مورد تنبيه و پاداش الهي قرار مي گيرد.

4. نتيجه

اينک با مروري بر کتاب مقدس و تلمود و نيز برخي از آثار مکاشفه اي که در شمار آپوکريفاها محسوب مي شوند، مي توان موضوعات و وقايع آخرت شناسانه را اين چنين توصيف کرد: پيش از آمدن مسيح از نسل داوود، جنگ جوج و مأجوج در مي گيرد و در خلال آن زمان مسيحي، از نسل يوسف بر مي خيزد. اين مسيح کشته خواهد شد و آن گاه ايليا ظاهر خواهد شد تا آمدن مسيحي از نسل داوود را بشارت دهد. در طي دوره ي مسيح داوودي، اموات رستاخيز يافته و درباره ي آن ها داوري مي شود. در ادامه، عهد مسيحاييِ جهان آخرت فرا خواهد رسيد که در آن به نظر اکثر حکما، اتحاد روح و جسم بار ديگر برقرار مي گردد. پس از داوري، هر نفسي پاداشي را که سزاوار آن است دريافت مي کند. به نظر برخي ربي ها، ارواح نيکان پاداش نهايي و منزل ابدي را در حالت جدايي از جسم دريافت مي دارند و از ديد بعضي ديگر، اين کل وجود شخص ( عبارت از جسم رستاخيز يافته در اتحاد با روح ) است که در جهان آتي از حيات ابدي برخوردار مي گردد. مهم آن است که در هر دو صورت، باور به نوعي بقاي شخص وجود دارد. تنبيه شريران آن است که آنان به اين حيات ابدي در جهان آتي دست نمي يابند، بلکه جدا مي افتند و مي ميرند.
نکته ي شايان توجه اين است که تمامي اين انديشه ورزي و فرضيه سازي ها موضوع هگادا است و نه وضع احکام يا اصول شرعي که مربوط به هلاخا مي شود و چنان چه اين فلسفه بافي ها با ديدگاه هاي خاخام ها درباره ي متافيزيک نفس يا مضامين و مکان نگاري حياتِ پس از مرگ موافق نباشد، نقض شريعت يا انکار قضاياي ضروري ايماني محسوب نمي شود. اگر باور به بقاي نفس و عقيده به پاداش و کيفر که ملازم آن است، چنان که ابن ميمون معتقد بود، به منزله ي ستون دين ( عمودها- توراه ) نباشد، دست کم مي تواند شرط لازم براي رعايت فرايض و احکام هلاخايي باشد.
کلام آخر اين که روشنفکران يهود نيز اساساً در برابر تدوين هر گونه نظامنامه ي عقيدتي و مشخص کردن اصول عقايد جزمي مقاومت کرده و تلاش ابن ميمون را نيز تنها شيوه اي تربيتي براي هدايت توده ي مردم دانسته اند ( 9، ص : 53؛ 11، صص: 179-195 ). باور اصيل يهوديت همانا عقيده به کيفر و پاداش الاهي است. افزون بر آن، آن چه به زندگي پس از مرگ و حيات باقي مربوط شود. در شمار اصول بنيادين محسوب نمي شود و اختلاف عقايد در جزئيات و فروعِ مربوط به ماهيت کيفر و پاداش غالباً مورد اغماض قرار مي گيرد.

پي نوشت ها :

* استاديار دانشگاه الزهرا (س)
1.Halakhah راه و روش يهودي، جنبه ي شريعتي و مواد قانوني يهوديت است.
2.Aggadah افسانه، داستان، روايت تلمودي، متني که در شام سدر در عيد پسخ مي خوانند.
3. Apocalyptical Literature از واژه ي يوناني Apokaluptein به معناي « ناپوشيده يا مکشوف»؛ مجموعه ادبياتي است که آرا و انديشه هاي گروهي از اهل شهود را که در قرون آخر پيش از ميلاد زيسته اند، بازگو مي کند. اين گروه مأيوس از اوضاع و شرايط بشري با صبر و شکيبايي و توکل بر خداوند، چشم بر آينده دوخته و در انتظار نجات و رهايي آتي، روزگار را سپري کردند. آنان آثار و مکتوبات خويش را بر محور فرجام شناسي و آموزه هاي مربوط به آخرت تنظيم کردند، آموزه هايي چون نابودي جهان به وسيله ي آتش و پاک شدن آن از پليدي و شر و اين که راستي و عدالت بار ديگر رواج خواهد يافت تا در نظام تطهيريافته، امور باقي و برقرار ماند. کتاب خنوخ، يوبيل، دانيال، مکاشفه و شماري از کتب آپوکريفا به اين ادبيات تعلق دارد.
4.Sheol
5.nefesh
6. «Enoch» نام اين شخصيت در سفر پيدايش آمده است و او را هفتمين پشت از نسل آدم معرفي مي کند. در عهد جديد و مأثورات اسلامي نيز نام او مذکور است و انديشمندان اسلامي وي را همان هرمس يا ادريس دانسته اند.
7.Neviim
8.Keruvim
9.Moses Maimonides
10.Josephus
11. در عبري، پروشيم ( Perushim ) به معناي « جدايي طلب » ، نخستين بار پس از 160 ق م در شکل نهضتي مشخص پديدار گشت. استعمال اين نام از آن جهت بود که اين گروه خود را از شوراي ديني عالي سنتي ( سنهدرين ) که در دوران هيرکانوس زير نفوذ صدوقيان بود، جدا کرده و از مشارکت در تأملات و صلاح سنجي هاي آن ها سر باز زدند. پروشيان خود را وارثان حقيقي ديانت کتاب مقدس دانسته و حافظ سنن شفاهي قديمي بودند.
12.Sanhedrin
13.« Mishna » از ريشه ي عبري به معناي « تکرار»، در وهله نخست، روش تعليم توراتِ شفاهي بود که بدون کمک متني مکتوب، به ضرب تکرار و به نحو شفاهي منتقل مي شد تا در حافظه ها جاي گيرد. لکن با گذشت زمان، که بر حجم مطالب افزوده مي شد، از بيم آن که مبادا تعاليم خلط شود يا به دست فراموشي سپرده شود، آن ها را مکتوب کردند. پس به تدريج، آثاري به همين نام تأليف شد که از آن ميان، ميشناي ربي يهوداي امير به عنوان مجموعه قوانين شرع و نيز به عنوان گزيده ي تورات شفاهي امتيازي خاص داشت.
14.« Tannaim » : آموزگاران و ناقلين ميشنا.
15.« Talmud » از ريشه عبري به معناي «مطالعه»، نام دو اثر است که در فاصله ي قرون 4 و 5 ميلادي، يکي در فلسطين ديگري در بابل به ظهور رسيد. تلمود فلسطيني و بابلي، به رغم تفاوت هاي بسياري که دارند، هردو مشتمل بر ميشناي ربي يهوداي امير به همراه تفسير و تکمله ي آن ( گمارا) هستند. تلمود به همراه توراه جايگاهي ويژه را در دين يهود به خود اختصاص داده است.
16.« Amorah » : توضيح دهندگان ميشنا.
17.« Gehenna » : دوزخ- برزخ که مرده ها در آن پاک مي شوند.
18.« Rabbi » : استاد - روحاني يهودي.
19.Olam ha- ba
20.« Hakham » : حکم، عاقل، روحاني يهودي، يهوديان سفاردي براي ناميدن ربي از اين عنوان استفاده مي کنند.
21.Rav
22.« Apocrypha » برگرفته از واژه يوناني apokruphos به معني « مخفي، پوشيده، راز ». مجموعه اي مشتمل بر 14 کتاب که به سبک کتاب مقدس نگارش يافته است و از آن جهت که تأليف آن ها متأخر از کتاب مقدس است، از نوشته هاي قانوني و معتبر عهد عتيق ( يعني اسفار خمسه، کتب انبياء و مکتوبات) مستثني شده اند. در بسياري از اين کتاب ها، مکاشفاتي درباره ي وقايع آخر الزمان مورد تأکيد قرار گرفته است.
23. به نقل از کتاب اول اخنوخ، 5/39، 3-2/58
24.به نقل از کتاب اول اخنوخ، 4، 22/61
25.به نقل از کتاب اول اخنوخ ، 24/9-26
26.به نقل از کتاب اول اخنوخ، 6/102-8
27.به نقل از کتاب حکمت، 5-1/2
28.به نقل از کتاب حکمت، 1/3
29.به نقل از کتاب دوم عزرا ، 16-12/7
30.به نقل از کتاب دوم عزرا، 33-32/7
31.به نقل از کتاب دوم عزرا، 38-36/7
32.به نقل از کتاب دوم عزرا، 78/7

منابع :
1. کتاب مقدس، (1183)، تهران، انجمن کتاب مقدس ايران.
2.ناس، جان،(1370)، تاريخ جامع اديان، ترجمه ي علي اصغر حکمت، ويراسته ي پرويز اتابکي، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
3.Epstein,Isidor (ed),(1961),"Seder Mo ed, Shabbat",Babilonian Talmud, trans.H.Freedman, London: Socino Press.
4.Epstein,Isidor (ed),(1961), "Seder Nezikin, Abodah Zara",Babilonian Talmud, trans. A.Mishcon,London: Socino Press
5.Epstein,Isidor (ed),(1961),"Seder Nezikin,Baba Batra", Babilonian Talmud,trans.Murice Simon, London: Socino Press.
6.Epstein,Isidor (ed),(1961),"Seder Nezikin,Sanhedrin",Babilonian Talmud,trans.Salis Daiches,London: Socino Press
7.Epstein,Isidor (ed).(1961),"Seder Nezikin,Sanhedrin",Babilonian Talmud,trans,Jacob Shachter,London: Socino Press.
8.Epstein,Isidor (ed),(1961),"Seder Zera,im,Berachot",Babilonian Talmud,trans,Maurice Simon,London: Socino Press.
9.Hartman,David.(1976),Maimonides: Torah and Philosophic Quest,Philadelphia: Jewish Publication Society
10.Hyman,Arthur,(2002),Eschatological themes in Medival Jewish philosophy,Milwaukee: Marquette University Press.
11.Kellner,Menachem.(1986),Dogma in Medival Jewish Thought: from Maimonidse to Abravanel,Oxford: Oxford University Press.
12.Moulton,Richard G.,(1898),The Literary study of the Bible,Boston: Heath
13.Nadler,Steven,(2001),Spinoza's Heresy: Immortality and the Jewish Mind,Oxford: Clarendon Press.
14.A World Religion Reader,(1996),(ed.) Ian Markham,Cambridge: Blackwell.

منبع مقاله :
فصلنامه انديشه ديني دانشگاه شيراز پياپي 34، بهار 1389

- لینک کوتاه این مطلب

» راسخون
تاریخ انتشار:22 آبان 1393 - 19:13

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد