از جمله شبهاتى كه وهابيت در مورد ولادت حضرت مهدى عليه السلام وارد كردهاند اين است كه مىگويند: در منابع شيعه، ولادت آنحضرت تنها از طريق حكيمه نقل شده است و اين خانم هم كه معصوم نيست؛ پس شيعيان چگونه مىتوانند گفته شخصى را كه معصوم نيست در مورد امر مهمى همانند اثبات ولادت حضرت مهدى عليه السلام كه از اصول مذهب آنها به شمار مىرود، بپذيرند.
ناصر قفارى از نظريه پرداز معاصر وهابى در اين باره مىنويسد:
فمسألة المهدي وغيبته تسربت عن طريق حكيمة وما أدري كيف يقبلون قول امرأة غير معصومة في اصل المذهب.
مسأله [ولادت] مهدى و غيبت او، از طريق حكميه نقل شدهاست، و من نمىدانيم شيعيان گفته يك زن غير معصوم را در باره مسأله اى كه مربوط به اصل مذهب شان است چگونه مىپذيرند.
قفارى در اين متن، كبرى و صغرى چيده و بعد از راه مغالطه تلاش كرده است كه عقيده شيعه را زير سؤال ببرد.
صغراى استدلال: شهادت حكيمه براى ولادت حضرت مهدى، شهادت يك زن غير معصومه است؛
كبرى: با شهادت يك زن غير معصوم نمىتوان امر مهمى مثل اصل مهدويت را به اثبات رساند؛
نتيجه: شيعيان نمىتوانند اصل مسأله مهدويت را ثابت كنند.
گذشته از اين روايات، كه تعداد قابل توجهى از ياران و شيعيان امام عسكرى عليه السلام اعتراف به رؤيت آن حضرت كردهاند، بزرگان اهل سنت نيز به ولادت آن حضرت معترفاند كه در پايان اين مقاله به كلام آنها اشاره خواهد شد.
اصل اشكال قفارى غلط است و با توجه به عقيده شيعه و سنى اساس و مبنايى ندارد؛ زيرا هيچ يكى از علماى شيعه نگفتهاند و يا در كتابهايشان ننوشتهاند كه براى اثبات تولد يك شخص، حتماً فرد معصوم شهادت بدهد چنانچه علماى اهل سنت هم اين سخن را نگفتهاند. آيا براى اثبات خليفه اول و دوم و سوم و عائشه و حفصه و ابوهريره و معاويه و حتى خود قفارى، جماعتى از مردم جمع شده و شهادت دادهاند؟!
ظاهراً قفارى و امثال او، تا آن اندازه در مورد مهدويت تعصب به خرج دادهاند كه از قانون بين المللى و عرفى هم به كلى غافل شدهاند و هيچ قانونى را در پيش چشم خودشان نديدهاند.
حتى اگر فرض بگيريم كه اين مساله از مسائلى باشد كه نياز به شاهد داشته باشد (يعنى فرض بگيريم كه اصل ولادت از مادر نيازمند شهادت باشد)؛ اما اين مساله قطعاً از مسائلى نيست كه شهادت يك زن در آن كفايت نكند. به همين جهت علماى شما در اين مساله، شهادت يك زن را نيز (حتى غير معصومه) كافى مىدانند. براى اثبات مطلب فتواى چند تن از علماى شما را نقل مىكنيم:
عبد الرزاق صنعانى فتواى شعبى و حسن بصرى را اينگونه نقل كردهاست:
عبد الرزاق عن الثوري قال أخبرني أشعث عن الشعبي والحسن قالا: تجوز شهادة المرأة الواحدة فيما لا يطلع عليه الرجال.
از شعبى و حسن بصرى گفته اند: شهادت يك زن، در مسائلى كه مردان از آن آگاهى پيدا نمى كنند (مثل ولادت و رضاع و حيض و...) كفايت مىكند!
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، مصنف عبد الرزاق، ج8، ص333، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي دار النشر: المكتب الإسلامي- بيروت، الطبعة: الثانية1403
ابن قدامه يكى از علماى حنبلى در باره شهادت يك زن مىگويد:
ولا نعلم بين أهل العلم خلافا في قبول شهادة النساء المنفردات في الجملة، قال القاضي والذي تقبل فيه شهادتهن منفردات خمسة أشياء الولادة والاستهلال والرضاع والعيوب تحت الثياب كالرتق والقرن والبكارة والثيابة والبرص وانقضاء العدة.
در ميان اهل علم در پذيرش شهادت يك زن فى الجمله اختلافى نيست. قاضى گفته است: شهادت يك زن در پنج جا مورد قبول است: ولادت، استهلال، رضاع، عيوب موجب فسخ نكاح و سپرى شدن عده.
المقدسي الحنبلي، شمس الدين أبي الفرج عبد الرحمن بن محمد بن أحمد بن قدامة (متوفاى682هـ)، الشرح الكبير على متن المقنع، ج12، ص97، ناشر: دار الكتاب العربي للنشر والتوزيع ـ بيروت.
شمس الدين دمشقى از علماى اهل سنت فتواى احمد بن حنبل در كافى دانستن شهادت يك زن را در مورد ولادت از اسحاق بن منصور اينگونه آوردهاست:
وقال إِسْحَاقُ بن مَنْصُورٍ: قُلْت لِأَحْمَدَ: هل تَجُوزُ شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ؟ قال: شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ في الرَّضَاعِ وَالْوِلَادَةِ فِيمَا لَا يَطَّلِعُ عليه الرِّجَالُ. قال: وَأُجَوِّزُ شَهَادَةَ امْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ إذَا كانت ثِقَةً فَإِنْ كان أَكْثَرَ فَهُوَ أَحَبُّ إلَيَّ.
اسحاق بن منصور مىگويد: براى احمد بن حنبل گفتم: آيا شهادت يك زن كافى است؟ گفت: شهادت يك زن در باره رضاع، و ولادت و امورى كه مردان بر آنها اطلاع ندارند. اسحاق بن منصور مىگويد: من شهادت يك زن را در صورتى كه موثق باشد، كافى مىدانم، اما اگر بيشتر باشد در نزد من محبوب تر است.
الزرعي، أبو عبد الله شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الدمشقي (متوفاي751 هـ)، الطرق الحكمية في السياسة الشرعية، ج1، ص118، تحقيق: د. محمد جميل غازي، دار النشر: مطبعة المدني – القاهرة، طبق برنامه الجامع الكبير.
وحتى اگر اين روايات و فتاوا نيز نبود، عقل حكم مىكرد كه در مسائلى مانند ولادت، شهادت زنان كفايت كند! در همه مكاتب و مذاهب رسم بر اين است كه هنگام تولد، زنان شاهد اين ماجرا هستند و نه مردان. بنا براين، شهادت زنان همانند قابله و كمك كار آن و بقيه زنانى كه احياناً در امر تولد همكارى دارند، كافى است و هنگامىكه زنان دست اندر كار در امر ولادت، بر تولد فرزندى شهادت بدهند كسى ديگر حق اعتراض ندارند.
اما قفارى براى زير سوال بردن اصل عقيده مهدويت، شهادت زنان را در امور مختص به آنها نيز منكر مىشود !
قفارى در اين جا بين دو مسأله كاملا مجزا خلط كرده است:
الف: اصل عقيده مهدويت؛
ب: اثبات ولادت شخصى كه مصداق مهدى است.
روشن است كه اين دو مسأله با يكديگر تفاوت اساسى دارند و با عدم اثبات ولادت مصداق مهدى، نمىتوان اصل عقيده مهدويت را زير سؤال برد.
نكته ديگرى كه بايد مد نظر قرار بگيرد، اين است كه بر فرض كه ادعاى حكيمه مورد قبول قرار نگيرد، اما اين به معنى نفى اصل تولد فرزندى براى امام حسن عسكرى عليه السلام نيست!
زيرا صدها روايت در منابع شيعه با سندهاى صحيح وجود دارد كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف فرزند امام عسكرى عليه السلام است و آن حضرت بعد از غيبت طولانى قيام و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد؛ همان طورى كه پر از جور و ظلم بوده است.
حال چه شهادت حضرت حكيمه پذيرفته شود يا نشود، مصداق مهدى از ديدگاه شيعه فرد مشخصى است و روايات متواتر و اجماع تمام علماى شيعه آن را به اثبات مىرساند.
آيا اينكه براى ابوهريره نام دقيقى مشخص نشده است و نام پدر او نيز به درستى معلوم نيست، يعنى ابوهريرهاى وجود ندارد؟
ابن حجر عسقلانى از علماى رجال اهل سنت، اسامى ابوهريره را اينگونه شرح مىدهد:
أبو هريرة الدوسي الصحابي الجليل حافظ الصحابة اختلف في اسمه واسم أبيه قيل عبد الرحمن بن صخر وقيل بن غنم وقيل عبد الله بن عائذ وقيل بن عامر وقيل بن عمرو وقيل سكين بن ودمة بن هانئ وقيل بن مل وقيل بن صخر وقيل عامر بن عبد شمس وقيل بن عمير وقيل يزيد بن عشرقة وقيل عبد نهم وقيل عبد شمس وقيل غنم وقيل عبيد بن غنم وقيل عمرو بن غنم وقيل بن عامر وقيل سعيد بن الحارث هذا الذي وقفنا عليه من الاختلاف في ذلك...
در باره نام ابوهريره و نام پدرش اختلاف شده است: 1. عبد الرحمن بن صخر؛ 2. عبد الرحمن بن غنم؛ 3. عبد الله بن عائذ؛ 4. عبد الله بن عامر؛ 5. عبد الله بن عمر؛ 6. سكين بن ودمة بن هانى؛ 7. سكين بن مل؛ 8. سكين بن صخر؛ 9. عامر بن عبد الشمس؛ 10. عامر بن عمير؛ 11. يزيد عشرقة؛ 12. يزيد بن عبد نهم؛ 13. يزيد بن عبد شمس؛ 14. يزيد بن غنم؛ 15. عبيد بن غنم؛ 16 عمرو بن غنم؛ 17. عمرو بن عامر؛ 18. سعيد بن الحارث.
اينها اسمهايى بودند كه بنده توانستم به آن دسترسى پيدا كنم.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص680، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
يعنى ثابت نشدن يك مطلب، با دليلى، به اين معنى نيست كه هيچ دليل صحيح ديگرى براى آن مطلب وجود نداشته باشد!
براى چه مسألهاى شهادت مادر امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را احتياج داريد؟ اگر شخصى غريبه بيايد و بگويد من در نسب فلانى شك دارم ! كه آيا او از اين مادر متولد شده است يا از مادرى ديگر، يا اصلا فرزند اين شخص هست يا خير، آيا اصل اين ادعاى او شبههاى ايجاد مىكند كه نيازمند شاهد و قضاوت باشد؟ در رابطه با تولد حضرت مهدى عليه السلام، نه اتهامى مطرح است و نه خود پدرش (امام حسن عسكري) آن را انكار كردهاست؛ پس براى اثبات چه چيزى نيازمند به شهادت دادن باشد؟
ماوردى شافعى مىگويد: اگر كسى بگويد من پدر فلانى هستم حكم نسب ثابت مىشود و نياز به شاهد ندارد:
دعوى النسب الخاص وهو الواحد يدعي أبا فيقول: أنا ابن فلان، فإن اعترف له بالأبوة ثبت نسبه أو يدعي الواحد ابناً فيقول: هذا ابني، فإن اعترف له بالبنوة ثبت نسبه وصار جميع من ناسبهما عواقل لكل واحد منهما...
دعوى النسب العام: وهو أن يدعي الرجل أنه من قريش وقريش تسمع دعواه ولا تنكره، أو يدعي أنه من بني هاشم وبنو هاشم يسمعون ولا ينكرونه فيحكم بنسبه فيهم بإقرارهم على دعوى نسبهم وبمثل هذا تثبت أكثر الأنساب العامة، فإن تجرد من أنكر نسبه ونفاه عنهم، وقال: لست منهم لم يقبل نفيه له، ولو شهد أنه ليس منهم؛ لأن الشهادة على مجرد النفي لا تصح.
ادعاى نسب خاص، يعنى شخصى بگويد من پسر فلانى هستم، اگر آن پدر نيز اعتراف كند، نسب ثابت مىشود؛ يا شخصى بگويد من پدر فلانى هستم، اگر او نيز قبول كند نسب ثابت است و تمام كسانى كه به اين دو ارتباط دارند، حكم نسب را پيدا مىكنند...
ادعاى نسب عام، يعنى شخصى ادعا كند كه از قريش است و قريش نيز اين ادعا را بشنود و رد نكند، يا ادعا كند كه از بنى هاشم است و بنى هاشم اين ادعا را بشنود و رد نكند، به همين سبب حكم به انتساب اين شخص، به آن قبيله خواهد شد، به خاطر اقرار بر دعواى نسب او، و به همين طريق است كه بيشتر انساب عامه ثابت مى شود. بنا بر اين اگر كسى كه از آن قبيله بيرون است، بگويد كه نسب تو به فلان قبيله صحيح نيست،ادعاى او قبول نيست، حتى اگر شاهد بياورد كه او از آنها نيست، زيرا شهادت بر مجرد نفى اين ادعا صحيح نيست !
الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاى450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج12، ص368، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.
مرحوم كلينى در كافى و شيخ مفيد در ارشاد روايت حكيمه را كه امام زمان عليه السلام را در شب ولادت و بعد از آن ديده اينگونه نقل كردهاند:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رِزْقِ اللَّهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِي حَكِيمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَهِيَ عَمَّةُ أَبِيهِ أَنَّهَا رَأَتْهُ لَيْلَةَ مَوْلِدِهِ وَبَعْدَ ذَلِك.
موسى بن محمد مىگويد: حكيمه دختر محمد بن على (امام جواد) عليهما السلام كه عمه پدر آن حضرت است به من گفت كه خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن ديده است.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص331، باب تسمية من رآه، ح3، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش
شيخ صدوق به سندش از حكيمه دختر امام جواد عليه السلام روايت طولانى ترى در اين مورد نقل مىكند كه حكميه فرمود:
بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام فَقَالَ: يَا عَمَّةُ اجْعَلِي إِفْطَارَكِ هَذِهِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى سَيُظْهِرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ وَهُوَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ لَهُ وَمَنْ أُمُّهُ؟ قَالَ: لِي نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَرٌ؟ فَقَالَ: هُوَ مَا أَقُولُ لَكِ قَالَتْ: فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّي وَقَالَتْ لِي: يَا سَيِّدَتِي وَسَيِّدَةَ أَهْلِي كَيْفَ أَمْسَيْتِ؟ فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَسَيِّدَةُ أَهْلِي قَالَتْ: فَأَنْكَرَتْ قَوْلِي وَقَالَتْ: مَا هَذَا يَا عَمَّةُ؟ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا: يَا بُنَيَّةُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَهَبُ لَكِ فِي لَيْلَتِكِ هَذِهِ غُلَاماً سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ قَالَتْ: فَخَجِلَتْ وَاسْتَحْيَتْ فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَفْطَرْتُ وَأَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَهِيَ نَائِمَةٌ لَيْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَهِيَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَنَامَتْ- قَالَتْ حَكِيمَةُ: وَخَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَجْرِ الْأَوَّلِ كَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَهِيَ نَائِمَةٌ فَدَخَلَنِي الشُّكُوكُ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ: لَا تَعْجَلِي يَا عَمَّةُ فَهَاكِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَقَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَيس فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقُلْتُ: اسْمُ اللَّهِ عَلَيْكِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: أَ تَحِسِّينَ شَيْئاً؟ قَالَتْ: نَعَمْ يَا عَمَّةُ فَقُلْتُ لَهَا: اجْمَعِي نَفْسَكِ وَاجْمَعِي قَلْبَكِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَكِ قَالَتْ: فَأَخَذَتْنِي فَتْرَةٌ وَأَخَذَتْهَا فَتْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَيِّدِي فَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ عليه السلام سَاجِداً يَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَيَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِيفٌ مُتَنَظِّفٌ فَصَاحَ بِي أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي يَا عَمَّةُ فَجِئْتُ بِهِ إِلَيْهِ فَوَضَعَ يَدَيْهِ تَحْتَ أَلْيَتَيْهِ وَظَهْرِهِ وَوَضَعَ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ وَأَمَرَّ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَسَمْعِهِ وَمَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَعَلَى الْأَئِمَّةِ عليهم السلام إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ...
حكيمه (خواهر امام دهم) مىگويد حسن بن على، دنبال من فرستاد و من نزد او رفتم، فرمود: عمه جان امشب كه نيمه شعبان است در منزل ما افطار كن؛ زيرا خداى تبارك و تعالى امشب حجت خود را آشكار مىكند، او حجت وى در زمين باشد. عرضكردم: مادرش كيست؟ فرمود: نرجس. عرض كردم: فدايت شوم، به خدا در او اثرى نيست، فرمود: همين است كه به تو مىگويم، حكيمه مىگويد: آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا در آورد و گفت: اى سيده من و سيده خاندانم شب خوبى داشته باشى.
گفتم: تو سيده من و سيده خاندان منى، گفتار مرا ناستوده شمرد و گفت: اين چه فرمايشى است عمه جان به او گفتم: دختر جانم خداى تعالى امشب پسرى به تو كرامت كند كه در دنيا و آخرت آقا است؛ اما او خجالت كشيد و حيا كرد و چون نماز عشا را خواندم افطار كردم و در بستر خوابيدم و خوابم برد چون نيمه شب شد برخاستم نماز خواندم و فارغ شدم و نرجس در خواب راحت بود و پيشامدى نداشت سپس نشستم تعقيب خواندم و دراز كشيدم و هراسان بيدار شدم و او باز هم خواب بود برخاست نماز خواند و خوابيد. حكيمه مىگويد: من در شك افتادم ابو محمد از محل خود فرياد زد عمه جان شتاب مكن اين امر نزديك است.
حكيمه مىگويد: نشستم و مشغول قرائت سوره سجده و يس شدم، در اين ميان بود كه هراسان بيدار شد بالين او جستم و گفتم: بسم اللَّه عليك چيزى را احساس مىكنى؟ گفت آرى اى عمه به او گفتم: خود را جمع كن دل آسوده دار امر همان است كه به تو گفتم. حكيمه مىگويد: من و او را يك لحظه از خود رفتگى عارض شد و به آواز مولاى خود به خود آمدم و جامه را از روى نرجس عقب زدم و مولاى خود را ديدم كه در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمين است او را برگرفتم ديدم پاك و نظيف است ابو محمد فرياد زد پسرم را نزدم بياور عمه جان او را نزد وى بردم دستش را زير دوران و پشتش گذاشت و دو پايش را روى سينه خود جا داد و زبانش را در دهان او نهاد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهاى او كشيد. سپس فرمود: اى پسر جانم سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له و ان محمدا رسول اللَّه سپس بر اميرمؤمنان و هر يكى از امامان تا پدرش درود فرستاد...
قضيه ولادت حضرت مهدى را قندوذى حنفى نيز در ينابيع المودة از قول حكيمه نقل كردهاست:
فلما كانت ليلة النصف من شعبان سنة خامس وخمسين ومائتين، دخلت حكيمة عند الحسن فقال لها: يا عمتي كوني الليلة عندنا لأمر، فأقامت. فلما كان وقت الفجر اضطربت نرجس، فقامت إليها حكيمة، فوضعت المولود المبارك، فلما رأته حكيمة أتت به الحسن (رضي الله عنهم) وهو مختون، فأخذه ومسح بيده على ظهره وعينيه، وأدخل لسانه في فيه، وأذن في أذنه اليمنى وأقام في الأخرى، ثم قال: يا عمة إذهبي به إلى أمه، فردته إلى أمه. قالت حكيمة: ثم جئت من بيتي إلى أبي محمد الحسن فإذا المولود بين يديه في ثياب صفر، وعليه من البهاء والنور، أخذ حبه مجامع قلبي، فقلت: يا سيدي هل عندك من علم في هذا المولود المبارك ؟ فقال: يا عمة هذا المنتظر الذي بشرنا به...
هنگامى كه شب نيمه ماه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج فرا رسيد، حكيمه نزد حسن عكسرى آمد، به حكيمه گفت: اى عمه به خاطر پيشامد امرى امشب در نزد ما باش. حكيمه آن شب را نزد او ماند، هنگام طلوع فجر نرجس نا آرام شد، حكيمه نزد او ايستاد و نرجس مولود مباركى را به دنيا آورد، هنگامىكه حكيمه آن را ديد او را نزد حسن عسكرى آورد و اين مولود ختنه شده بود. حسن عسكرى او را گرفت و دستش را بر پيشت و چشمانش ماليد و زبانش را در دهان گذاشت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس فرمود: اى عمه! اين بچه را به مادرش بر گردان. حكيمه مىگويد: او را پيش مادرش بردم.
حكيمه مىگويد: (روزى ديگر) به خانه ابو محمد حسن عسكرى آمدم در اين هنگام آن مولود نورانى را كه در ميان پارچه زرد پيچيده بود، در مقابل او ديدم، محبت او دلم را گرفت گفتم: اى آقاى من! آيا به تولد اين مولود خجسته علم داشتي؟ حسن عسكرى فرمود: اى عمه اين همان منتظرى است كه بشارت آمدنش را داده اند....
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى1294هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج3، ص172، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى1416هـ.
حضرت حكيمه همانند راويان ديگر يك فرد نا شناختهاى نيست كه به راحتى بتوان در مورد او شك و ترديد به خود راه داد؛ بلكه او در اسم و نسب، وابسته به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و فرزند امام معصوم است.
طبرسى مىگويد: حضرت حكيمه از جمله فرزندان امام جواد عليه السلام است:
وَخَلَّفَ مِنَ الْوَلَدِ عَلِيّاً عليه السلام ابْنَهُ الْإِمَامَ وَمُوسَى وَمِنَ الْبَنَاتِ حَكِيمَةَ وَخَدِيجَةَ وَأُمَّ كُلْثُوم.
امام جواد سلام اللَّه عليه دو پسر و سه دختر از خود به جاى گذارد كه يكى از آنان حضرت هادى سلام اللَّه عليه است و دومى هم به نام موسى مىباشد و دختران آن جناب هم حكيمه، خديجه و ام كلثوم نام داشتهاند،
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 355، تحقيق و نشر: تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
علامه مجلسى نيز مىنويسد:
سم المعتصم محمد بن علي عليهما السلام وأولاده علي الامام وموسى وحكيمة وخديجة وأم كلثوم.
معتصم عباسى، امام جواد عليه السلام را مسموم كرد و فرزندان امام جواد، على (امام هادى عليه السلام)، موسى، حكيمه، خديجه و ام كلثوم هستند.
جلالت شأن و وثاقت اين بانوى عالى مقام از نسبت او به خانواده امام جواد عليه السلام آشكار و روشن است. در فضليت و علم و تقواى اين بانو همين بس كه ايشان محرم اسرار ائمه از جمله امام حسن عسكرى عليه السلام است كه با توجه به روايات گذشته، حضرت او را از ولادت فرزندش خبر داد و به خانه خودش فراخواند.
علامه مجلسى و سيد محسن امين دو تن از بزرگان شيعه، اين بانو را با القابى همانند: نجيبه، كريمه، عالمه، فاضله، تقيه، رضيه و صالحه و عابده ستودهاند.
علامه مجلسى مىنويسد:
ثمّ اعلم أنّ في القبّة الشريفة قبراً منسوباً إلى النجيبة الكريمة العالمة الفاضلة التقية الرضية حكيمة بنت أبي جعفر الجواد عليه السلام ولا أدري لِمَ لم يتعرضوا لزيارتها مع ظهور فضلها وجلالتهاوإنّها كانت مخصوصة بالأئمّة عليهم السلام، ومودعة أسرارهم، وكانت اُمّ القائم عندها، وكانت حاضرة عند ولادته عليه السلام، وكانت تراه حيناً بعد حين في حياة أبي محمّد العسكري عليه السلام، وكانت من السفراء والأبواب بعد وفاته، فينبغي زيارتها بما أجرى الله على اللسان ممّا يناسب فضلها وشأنها.
بدان در زير اين قبه شريفه قبرى به بانوى نجيبه، كريمه، دانا، فاضله، پرهيزگار و رضيه حكيمه دختر ابو جعفر امام جواد عليه السلام است و من نمىدانم با اين كه فضيلت و جلالت اين بانو روشن است چرا زيارت او را متعرض نشدهاند و اين بانو محرم اسرار ائمه بود و مادر حضرت مهدى عليه السلام در نزد او بود و در هنگام ولادت آن حضرت حاضر بود و او را در هر زمانى در زمان حيات امام عسكرى مىديد و بعد از وفاتش از سفيران او بود، پس سزاوار اين است كه آن بانو را همانگونه كه مناسب شأن و فضليت او است، زيارت كرد.
المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج99، ص79، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
سيد محسن امين نيز بعد از اينكه ايشان را از نظر نسب معرفى كرده، او را از زنان عابده و پرهيزگار توصيف كردهاست:
حكيمة بنت الإمام محمد الجواد بن علي الرضا بن موسى الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام. مدفونة بسامراء هي ونرجس أم المهدي مع الإمامين العسكري والهادي عليهما السلام... كانت من الصالحات العابدات القانتات.
حكيمه دختر امام جواد فرزند امام هشتم، فرزند موسى كاظم، فرزند حعفر صادق، فرزند محمد باقر، فرزند امام زين العابدين، فرزند حسين، فرزند على بن اطالب عليهم السلام، در سامرا همراه نرجس مادر حضرت مهدى و امام هادى و عسكرى عليهما السلام دفن شدهاست، او از زنان صالح، عابد پرهيزگار بود.
الأمين، السيد محسن (متوفاي1371هـ)، أعيان الشيعة، ج6، ص217، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1403 - 1983 م