اهل تسنن همگی زیارت قبور را قبول دارند

(بسم الله الرحمن الرحیم)

در منابع فقهی اهل تسنن  موارد بسیاری وجود  دارد که زیات قبور مومنین را نه تنها حرام نمی دانند بلکه بعضی نیز مستحب می دانند که در این جا بعضی اقوال اهل تسنن  را ارائه  می کنیم.

 

شافعی از علمای بزرگ اهل تسنن می نویسد: زیارت قبور اشکالی ندارد؛ مالک از «ربیعة بن ابی عبدالرحمان» از ابوسعید خدری خبر داده است که رسول خدا صل الله علیه وآله فرمود: در گذشته شما را از زیارت قبور نهی می کردم ولی اکنون آنها زیارت کنید. (شافعی، کتاب الام، ج1، ص 317)

 

محمد بن شربینی نیز می نویسد: مستحب است که زائر به بقیه مشاهد (مکان های شریف) در مدینه نیز برود و آنها حدود سی موضع است که اهل مدینه می شناسند و زیارت بقیع و مسجد قبا نیز مستحب است. (مغنی المحتاج، ج1، ص 512 )

 

و در جای دیگر می گوید:  زیارت قبور مسلمانان برای مردان به طور اجماع مستحب است؛ در گذشته زیات قبور نهی شده بود، سپس نسخ شد به دلیل فرمایش پیامبر صل الله علیه واله که فرمود:  در گذشته شما را از زیارت قبور نهی می کردم  ولی اکنون آنها را زیارت کنید.

رسول خدا هموراه به سوی بقیع می رفت و می فرمود: سلام برشما ای سرزمین گروه مومنان! به خواست خدا به شما خواهم پیوست. خدایا اهل بقیع را بیامرز!. (مغنی المحتاج، ج1، ص 512 )

 

همچنین «محمد بن نووی» می نویسد: زیارت قبور برای مردان مستحب است، به دلیل روایت ابوهریره که گفت: رسول خداصل الله علیه و آله قبر مادرش را زیارت نموده گریه کرد و اطرافیان را نیز گریاند (المجموع ،ج 5، ص 309 )

در ادامه همین روند «ابن نجیم مصری» می نویسد: در«مجتبی» تصریح کرده که زیارت قبور مستحب است بعضی گفته اند بر زنان حرام است ولی قول صحیح تر این است که رخصت و جواز برای هر دو (مردان و زنان ) ثابت است. (البحرالرائق، ج 2، ص 342)

 

«البانی» نیز در کتاب «احکام الجنائز» می نویسد: زیارت قبور برای پند آموزی و یادآوری آخرت مشروع است به شرط این که نزد آنها سخنی که موجب غضب پروردگار گردد گفته نشود؛ مانند دعای قبور و پناه بردن به قبر بدون توجه به خدای تعالی یا پاک دانستن او از گناهان و او را یقینا بهشتی دانستن و نظیر آنها.

 

در ان باره چند حدیث است: به عنوان نمونه «بریدة بن حصیب» از رسول خدا صل الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: من در گذشته شما را از زیارت قبور نهی می کردم اکنون آنها را زیات کنید؛ چون انها آخرت را یادآورتان می شوند و زیارت آنها خیر شما را زیاد می کند. پس هرکس خواست آنها را زیات کند ولی سخن بیهوده و باطل نگویید.

این روایت را مسلم(1)، ابو داوود(2) بیهقی(3) نسائی(4) و احمد (5) نقل کرده اند.

 

«نووی» در کتاب «المجموع» گفته است: نهی ابتدایی اززیارت قبور به سبب نزدیکی زمان مردم به دوران جاهلیت بوده که چه بسا با سخنان باطل جاهلیت تکلم می کردند اما وقتی که پایه های  دین اسلام استوار شد و مقدمات اجرای احکام آن فراهم شد و نشانه های دین ظهور یافت، زیات قبور برای مسلمانان مباح شد و رسول خدا صل الله علیه وآله به علت این که در زیارت رعایت احتیاط بشود فرمود: در زیارت سخن هجر و باطل نگویید.

 

وی می افزاید: آن چه عامه مردم و دیگران هنگام زیارت انجام می دهند از قبیل درخواست از مرده و پناه بردن به او و به حق او از خدا حاجت خواستن همه اینها لهو و بزرگترین هجر و سخن باطل است در نتیجه به عهده علماست که حکم خدا را در این باره برایشان بیان کنند و زیارت مشروع و هدف از آن را به انان بیاموزند.

 

«صنعانی» نیز در کتاب «سبل السلام»  به دنبال احادیث زیارت و حکمت آنها گفته است: همه این احادیث بر مشروع بودن زیارت قبور دلالت نموده و حکمت آن را نیز بیان می کنند. این که این زیارت برای عبرت آموزی است. پس اگر زیارتی از این حکمت خالی باشد آن زیارت شرعا خواسته نشده و جایز نیست.

«سمهودی» از جمله علمای اهل تسنن می گوید: علاوه بر استحباب زیارت قبور برای مردها، اجماع کرده اند و این اجماع را «نووی» نیز نقل نموده است. بعضی از علمای ظاهریه قائل به وجوب زیارت قبور هستند. و در مورد زن ها اختلاف شده است؛ ولی قبر شریف پیامبر صل الله علیه وآله به ادله خاصه ای امتیاز و ویژگی دارد و لذا گفته است: در زیارت قبر پیغمبر بین مردها و زنان فرقی نیست.( وفاء الوفاء، ج 4، ص 1363)

 

علاوه بر این موارد «جمال ریمی» در کتاب « التقفیه» گفته است: استثنا می شود از حل خلاف (بین علما) قبر پیغمبر و دو رفیق او (ابوبکرو عمر) زیرا زیارت این قبور بدون هیچ نزاع و خلافی برای زن ها مستحب است.(همان)

 

علامه امینی می فرماید: شیخ سلامه عزمی شافعی در کتاب «فرقان القران» سخن ابن تیمیه را نقل کرده که او گفته: هرکس قبور بندگان صالح خدا را طواف یا مسح کند بزرگ ترین گناه کبیره را مرتکب شده است.

ابن تیمیه عبارت های گوناگون و مشتبه دارد؛ در جایی این عمل را از گناهان کبیره می شمارد و در جای دیگر آن را شرک می داند و حال ان که قرن ها  قبل از او دانشمندان و فقهای محقق از این بحث ها فارغ شده و تالیفاتی داشته اند.

 با این وصف او با رای و نظر همه آنها مخالفت ورزیده و بر درستی اندیشه خویش ادعای اجماع نموده، در حالی که قبل از او در بیتشر موارد اجماع بر خلاف نظرش منعقد شده بود. بر کسی که در سخنان خود او و سخنان دانشمندان قبل و بعد از او که صاحبان اندیشه استوار و نقد سلیم بودند دقت نماید صدق این مطلب آشکار می گردد.

 

از احادیثی که از پیامبر صل الله علیه وآله نقل شده  به وضوح استفاده می شود که زیارت قبور مومنین و طلب  رحمت و مغفرت برای انها استحباب دارد و بدان ترغیب شده است. از آیه ای که از ایستادن بر قبور منافقین و درود و طلب رحمت برآنان نهی می فرماید چنین استفاده می شود که این عمل برای مومنین  جایز بلکه سیره مسلمانان و عمل رسول خدا برآن بوده است. زیرا اگر در مورد مومنین هیچ سابقه ای

نداشت و پیامبر برسر قبور مومنین و مسلمانان حضور پیدا نمی کردند این نهی معنا ومفهوم درست و صحیحی پیدا نمی کرد. آیه مورد نظر« وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ

وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ »( سوره توبه ، آیه 84) 

برای هیچ یک از منافقین اگر بمیرد ، هیچ گاه نماز نخوان و بر قبر آنان (برای طلب رحمت و مغفرت) نایست آنها به خدا و پیامبر، کفر ورزیدند؛ مردند در حالی که فاسق بودند.

 از این که در مورد منافق می فرماید: «بر قبر آنان نایست» اسفاده می شود که در مورد غیر منافق این عمل شایسته می باشد و واضح است که مقصود از ایستادن بر قبر، صرف ایستادن نیست که اگر مثلا بر قبر منافقی درنگ کند و بایستد برای نگاه کردن به سنگ و شکل هندسی آن یا ایستاده و با رفیق خود سخن می گوید یا به اغراض دیگر،  بلکه مقصود ایستادن به جهت احترام گزاردن و طلب رحمت و مغفرت برای صاحب قبر است و این خود دلیل بر آن است که در مورد غیر منافق مانعی ندارد و بلکه طلب رحمت و مغفرت برای مومنین مطلوب و شایسته است.

 

 

علامه طباطبایی در ذیل این آیه  فرموده است: در این آیه اشاره شده است به این که پیغمبر صل الله علیه وآله این گونه عمل می نمود که نماز می خواند بر مرده های مسلمین و می ایستاد بر قبور آنها برای دعا.(تفسیر المیزان ج 9 ص 360 سوره توبه)

و همه مفسران از شیعه و سنی جمله (انهم کفروا بالله و رسوله..) را علت گرفته اند برای  دو حکمی که در آیه ذکر شده است؛ یعنی نهی از نماز بر منافق و قیام بر قبر او برای دعا و استغفار!!  چون اینها  کافرند،  این دو عمل را انجام مده. در هر جا علتی برای حکمی ذکر می شود، ان علت از یک جهت تعمیم می دهد و از جهتی  تخصیص؛ اما تعمیم بدین معناست که در هر جا آن علت وجود داشته باشد حکم را در آن جا اثبات می کند و اما تخصیص از این جهت  است که حکم را مختص به وجود علت و دایر مدار آن می سازد.  مثلا اگر گفته شود: «شراب نخور چون سکرآور است»، این تعلیل موجب می شود که حرمت در تمام مواردی که سکرآور باشد تعمیم یابد اگر چه شراب هم نباشد نیز حرمت اختصاص به مشروباتی است که سکر آورند.

 

پس در آیه مورد بحث نیز کافر بودن منافقین علت ان دو حکم است و هر کافری را شامل می شود و از طرفی حکم اختصاص به آنهایی دارد که کافر به خدا و رسول هستند و مومنین چنین حکمی ندارند و نماز خواندن بر مومنین و ایستادن بر قبور آنا جایز است.


 

1_  صحیح مسلم، ج3، ص 1564 و ج 2 ، ص 672

2- سنن ابی داوود، ج 3، ص 218 و 332

3- سنن بیهقی ، ج 4، ص 77

4- سنن نسائی، ج 4، ص 89 و ج 7 ، ص 234

5- مسند احمد بن حنبل، ج5، ص 350، 355، 356 و 361

 

 

 

- لینک کوتاه این مطلب

» شبستان
تاریخ انتشار:3 مرداد 1394 - 16:07

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد