نگاهى به کتاب غیبت نعمانى (1)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

پیشگفتار
آگاهی از معارف ناب ائمه‏ی معصومین ‏علیهم السلام تنها با دست‏یابی به روایت‏های صحیح و معتبر امکان‏پذیر است که آن نیز به شناسایی منابع معتبر و موثق بستگی دارد. از این رو، شایسته است، پیش از پرداختن به مباحث مهدویت و بررسی حدیث‏های موجود در این باره، منابع موجود در این زمینه را بشناسیم در نخستین گام، به کتاب غیبت نعمانی می‏پردازیم؛ زیرا یکی از منابع کهن و بسیار معتبر در زمینه‏ی مهدویت و امام زمان (عج) است.

در آغاز این بحث، درباره‏ی شخصیت نگارنده‏ی کتاب، سخن می‏گوییم. سپس انگیزه‏ی وی از نگارش کتاب و سرفصلهای آن را می‏آوریم. در ادامه، ثقه بودن سه تن از مشایخ وی را از نظر علم رجال بررسی می‏کنیم.

در پایان نیز به بررسی شخصیت رشته پیوند ما با کتاب؛ یعنی ((ابوالحسین محمد بن علی شجاعی)) و دلایل معتبر بودن کتاب و صحت انتساب آن به نعمانی می‏پردازیم.

 

 

۱ – شخصیت نگارنده‏
نام ایشان، محمد بن ابراهیم بن جعفر الکاتب معروف به ابن ابی زینب(۲) است. در علم رجال، چند نفر به ((کاتب)) شهرت یافته‏اند، که وی، یکی از آنهاست. او، کاتب محدّث بزرگ؛ شیخ کلینی بوده و بخش بسیاری از کافی را نوشته است. وی اهل منطقه‏ی نعمانیه‏ی عراق بین واسط و بغداد و عراقی اصل بود و در سال ۳۶۰ ه.ق. درگذشت.

نجاشی درباره‏ی او می‏نویسد: شیخ من اصحابنا، عظیم القدر، شریف المنزله، صحیح العقیده(۳) یعنی هیچ انحرافی در عقیده‏اش نیست و شیعه‏ی دوازده‏امامی است. آقابزرگ طهرانی در کتاب الذریعه(۴)، پس از ستودن نعمانی می‏نگارد: کتاب الغیبه للحجه، للشیخ ابی عبدللّه الکاتب النعمانی المعروف بابن زینب تلمیذ ثقهالاسلام ((الکلینی)) یظهر من بعض المواضع ان الکتاب کان موسوماً ((او معروفاً)) بِ((ملاء العیبه فی طول الغیبه)). از گفته‏ی آقابزرگ طهرانی چنین بر می‏آید نعمانی دست‏پرورده‏ی کلینی است و شهرت کتاب به نام غیبت و نیز و ضعش تعینّی است نه تعیینی؛ زیرا نام تعیینی آن ((ملاء العیبه فی طول الغیبه)) است. نعمانی، نگاشته‏های دیگری نیز مانند ((الفرائض الرد علی الاسماعیلیه، التفسیر و التسلی)) دارد که همه آن‏ها جز همین کتاب غیبت از بین رفته‏اند. علامه حر عاملی می‏گوید که بخشی از تفسیر نعمانی را دیده است. شاید بخش مورد نظر حر عاملی، همان روایت‏هایی است که از امام صادق (ع) نقل کرده و مقدمه‏ی تفسیر خویش را به نام ((محکم و متشابه)) قرار داده است. البته باید دانست که برخی از نویسندگان، ((تفسیر محکم و متشابه)) را به سید مرتضی نسبت می‏دهند.

نعمانی برای دست‏یابی به منابع ناب حدیث، سفرهای فراوانی به مناطق گوناگون داشته است. وی به شیراز، بغداد، اردن و حلب و سفر کرده است. سفر او به حلب، سفر پرباری بود؛ زیرا در آن‏جا توانست کتاب ((غیبت)) خود را منتشر کند.

 

 

۲ – دلیل نگارش‏
نگارنده گفته است که با دیدن پراکندگی فکری شیعیان و شک کردن برخی از آنان در مسأله‏ی غیبت امام زمان(عج) به گردآوری روایت‏های ائمه‏ی معصومین‏علیهم السلام درباره‏ی غیبت همّت گماشته است. او با استناد به این سخن امام صادق، من دخل فی هذا الدین بالرجال اخرجه الرجال کما ادخلوه فیه و من دخل فیه بالکتاب و السنه، زالت الجبال قبل ان یزول ناآگاهی از روایت را دلیل مردم می‏داند. البته او اذعان دارد که گردآوری همه‏ی سخنان ائمه‏ی معصومین‏علیهم السلام درباره‏ی غیبت به مجموعه‏ای فراتر از این کتاب نیاز دارد.

 

 

۳ – محتویات کتاب‏
این کتاب از ۲۶ باب به شرح زیر تشکیل شده است:

۱) در نگه‏داری سرّ آل محمدعلیهم السلام از نااهلش. ۲) اخبار اعتصام به حبل الله. ۳) بحث امامت. ۴) ائمه‏ی اثنا عشر از قرآن و تورات و انجیل و روایاتی که از طریق سنی و شیعه رسیده است. ۵) درباره‏ی کسانی که مدعی امامت شوند و برداشتن علم قیام و امامت قبل از قیام قائم. ۶) احادیثی حول امامت از طریق عامه. ۷) کسی که درباره ائمه شک کند. ۸) لزوم حجت در زمین. ۹) چنان‏چه دو تن روی زمین باشند، یکی امام است. ۱۰) آنچه درباره‏ی غیبت از جمیع ائمه رسیده است. ۱۱) تحمّل  مشقّات و انتظار فرج. ۱۲) سختی‏ها و ناملایمات شیعه در غیبت. ۱۳) صفات و سیرت حضرت. ۱۴) علایم پیش از ظهور. ۱۵) اوضاع نابسامان جامعه قبل از ظهور. ۱۶) نهی از تعیین وقت برای ظهور. ۱۷) سختی‏ها و مشکلات حضرت از جانب جهّال هنگام قیام. ۱۸) خروج سفیانی. ۱۹) پرچم صاحب، پرچم رسول خداست. ۲۰) جیش الغیب. ۲۱) وضع شیعه هنگام خروج قائم. ۲۲) دعوت جدید. ۲۳) سن حضرت هنگام امامت و زمان امامتش. ۲۴) روایاتی درباره اسماعیل پسر امام صادق‏علیه السلام. ۲۵) هرکس، امام خود را شناخت، تقدیم و تأخر امر ظهور، زیانی به او نخواهد داشت. ۲۶) مدت حکومت قائم پس از قیام.

 

 

۴ – مشایخ نعمانی:

نعمانی در این کتاب، از هفده تن از مشایخ خود، نقل کرده است. آنان عبارتند از: ابن عقده، ابن هوذه، ابوعلی کوفی، باوری، ارزنی، عبدالعزیز موصلی، ابوالحارث طبرانی، عبدالواحد موصلی، بندنیجی، علی ابن الحسین،(۵) ابن جمهور قمی، حمیری، محمّد بن عبداللَّه طبرانی،(۶) ابن علاّن دهنی، اسکافی،(۷) کلینی و موسی بن محّمد قمی.

از میان هفده نفر به جز چند تن مانند کلینی و ابن عقده، دیگران برای ما ناشناخته هستند. چون پرداختن به پیشینه‏ی هر یک از این هفده نفر و جایگاه آنان در کتاب‏های رجالی شیعه و سنی در این مجال اندک ممکن نیست، تنها به چند تن از آنان اشاره خواهیم کرد.

 

 

نکته‏
به فرض، اگر توثیقی برای این هفده نفر، یافت نشود، آیا اصلی وجود دارد که براساس آن، مشایخ ثقات را ثقه بدانیم؟ یعنی اکنون که در ثقه بودن نعمانی، بحثی نیست، پس افرادی نیز که وی از آن‏ها حدیث، نقل کرده است باید ثقه باشند. در پاسخ باید گفت چنین اصلی وجود ندارد. به عبارت دیگر، شیخوخه و مشایخ اجازه ثقات بودن، دلیلی بر ثقه بودن نیست و به وسیله‏ی وثاقت مستجیز، نمی‏توانیم وثاقت مجیز را احراز کنیم. البته به نظر مامقانی، دلیل بر حسن بودن آن مشخص می‏شود. با این حال، به نظر برخی از معاصران، فراوانی روایت ثقه از شخصی، دلیل وثاقت آن شخص است. برای مثال، کلینی از سهل بن زیاد، روایت‏های بسیاری نقل می‏کند برخی تا دو هزار مورد گفته‏اند و ممکن نیست که کلینی در دو هزار مورد، از فردی ضعیف، حدیث نقل کند.

اکنون اگر نتوانسته باشیم توثیقی برای آنان بیابیم، می‏توانیم این اصل را با این هفده نفر، هم‏آهنگ سازیم.

 

 

۱) ابن هوذه
نخستین فرد مورد بحث از شمار مشایخ نعمانی، ((احمد بن نصر بن هوذه ابوسلیمان باهلی)) است که ایشان را احمد بن نصر و یا ابن نصیر نامیده‏اند. آیت‏اللَّه خویی‏قدس سره می‏گوید: ((احمد بن نصره همان احمد بن هوذه است.))(۸) این نکته برای ما سودمند است، زیرا ممکن است ((احمد بن نصر)) توثیق نداشته باشد، ولی ((احمد بن هوذه)) توثیق شده باشد، که در این صورت مشکل ما حل خواهد شد.

آیت‏اللَّه خویی‏قدس سره در ادامه می‏گوید: ((نام برده، ۸۷ مورد در سند احادیث واقع شده است))، امّا از وثاقتش هیچ سخنی نمی‏گوید.

مامقانی نیز درباره‏ی او از شیخ نقل می‏کند که وی در سال ۳۳۱ ه.ق. از تلعکبری حدیث نقل کرده و تلعبکری، شیخ اجازه‏ی اوست و در ۸ ذی الحجه ۳۳۲ ه.ق. نزدیک پل نهروان درگذشته و نام او در کتاب رجال شیخ طوسی نیز آمده است. روش رجال شیخ، این گونه است که  نام همه‏ی اصحاب و معاصران ائمه معصومین‏علیهم السلام را به ترتیب معاصر بودن بیان می‏کند، ولی هیچ تضمینی نمی‏دهد که اینان ثقه‏اند یا نه. مامقانی می‏گوید: ((من بیشتر از این، چیزی نیافتم، ولی از همین مطلب بر می‏آید که ایشان از امامیه است؛ زیرا شیخ طوسی در رجال خویش، نام ایشان را آورده، ولی از مذهبش، سخنی نرانده است، اگر انحرافی داشت – برای نمونه، اگر زیدی بود – شیخ می‏گفت که مشکل دارد. مطلب دیگر این‏که این شخص، شیخ اجازه‏ی شماری از موثقان است و این سبب حسَن بودن وی می‏شود.))(۹)

همان‏گونه که می‏دانید روایت حسنه، روایتی است که راوی آن امامی است، ولی توثیق نشده است. برای مثال می‏گویند ((حسنه‏ی علی بن ابراهیم عن ابیه))؛ یعنی این روایت از ابراهیم بن هاشم است. چون پدر، امامی بوده و توثیقی ندارد، می‏گویند روایت حسنه است، البته باید گفت که بعضی افراد، فراتر از توقثیق هستند و اگر توثیق نشده‏اند، به دلیل بزرگی مقامشان بوده است مانند: حضرت زینب‏علیها السلام، حضرت عباس‏علیه السلام، حضرت معصومه‏علیها السلام، حضرت عبدالعظیم‏علیه السلام.(۱۰) استادمان، آیت‏اللَّه اشتهاردی نقل می‏کردند که آیت‏اللَّه سید احمد خوانساری در درس خود فرموده بودند: ((اگر بعضی‏ها توثیق نشده‏اند، برای این نیست که مجهول الحالند، بلکه اجلّ از توثیقند و ابراهیم بن هاشم از این قبیل است)) مرحوم میرداماد در ((الرواشح)) (راشحه‏ی ۳۳) درباره‏ی شیخ اجازه چند حالت اجازه را نقل می‏کنند که ما به دو صورت آن اشاره می‏کنیم. برای مثال، یک وقت این آقای زید که به من اجازه‏ی روایت داده، اجازه روایت کتاب خودش را داده است. در این صورت، نقل شخصی حتی مثل نعمانی از اوسبب وثاقتش نمی‏شود و باید وثاقت او برای ما محرز شود. ولی گاهی این شخص، اجازه‏ی روایت از کتاب معروفی مانند کافی را می‏دهد. در این صورت، وثاقتش لازم نیست؛ یعنی اگر ثقه هم نباشد، ما می‏توانیم از او روایت نقل کنیم. این در سلسله قرار گرفتن، برای تشریفات است. و کاری است که مرحوم نمازی در ((مستدرکات رجال الحدیث)) به آن پرداخته است.. ایشان، همه‏ی افرادی را که در سلسله‏ی احادیث بوده و دیگران نیاورده‏اند، گردآوری کرده است. اگر هم دیگران بیان کرده‏اند، ایشان مطالب بیشتری درباره‏ی آن شخص بیان می‏کند. کسانی را که دیگران از ((ممن لم یرو عنهم)) شمرده‏اند، ایشان با دلیل جزء ((ممن رُوی عنهم)) می‏آورد یا این‏که معاصر بودن آن را ثابت می‏کند. بنابراین، اگر بخواهیم درباره‏ی راویان تحقیق کنیم، پیش از این‏که خود را به زحمت اندازیم و کتاب‏های متعددی را ببینیم، ابتدا باید این کتاب را ببینیم. در بیشتر موارد اگر گفته شده است: ((لم یذکره)) یعنی این‏که دیگر به خودتان زحمت ندهید؛ زیرا در کتاب‏های دیگر، درباره‏ی ایشان، چیزی نیامده است.

 

 

۲) ابوعلی کوفی‏
نام وی ((احمد بن محمد بن یعقوب بن عمار ابوعلی کوفی)) است. وی به قرینه نزدیک بودن سال وفاتش با نعمانی و رواج داشتن نسبت دادن نام شخص به جدش، ظاهراً همان احمد بن محمد بن عمار است(۱۱) که نامش در کتاب ((الفهرست)) شیخ طوسی نیز آمده و ثقه و جلیل القدر است.(۱۲) نجاشی درباره‏ی ایشان می‏گوید: ((شیخ من اصحابنا، ثقه جلیل، کثیر الحدیث الاصول، صنف کتب منها کتاب اخبار آل النبی و فضائله و توفی سنه ۳۴۶٫))(۱۳) مرحوم نمازی نیز می‏نویسد: ((ثقه جلیل بالاتفاق))(۱۴) وی کوفی است. بد نیست بدانید که ابن عدی در ((الکامل)) می‏گوید: ((هر جا من گفتم فلانی کوفی است؛ یعنی ضعیف است.)) این مسأله به این دلیل بوده است که بیشتر مردم کوفه، شیعه بوده‏اند، چه به معنای شیعه دوازده امامی و چه به معنای دوست‏دار علی بن ابی طالب‏علیه السلام به هرحال، این کار ضد ارزش شمرده می‏شده است. همین گونه یکی از معاصران به نام ((محمد بن ابوزهو)) در کتابش می‏نویسد که دو چیز از نشانه‏های ساختگی بودن حدیث است: یکی این‏که راوی آن، شیعه باشد. دوم این‏که در فضیلت اهل بیت‏علیهم السلام باشد.

 

 

۳) ابن عقده
((احمد بن محمد بن سعید ابوالعباس کوفی)) معروف به ((ابن عقده)) از مشایخ مهم ((نعمانی)) است که حدیث فراوانی از او نقل کرده است. درباره‏ی ایشان به کتاب‏های اهل سنت و شیعه، نظری خواهیم افکند.

خود ((نعمانی)) در مقدمه‏اش می‏گوید: ((در وثاقت و اطلاع از حدیث وی، جای هیچ بحث و تأملی وجود ندارد.))(۱۵) افرادی مانند آیت‏اللَّه خویی‏قدس سره در موضوعات توثیق یک نفر را کافی می‏دانند، مگر این‏که معارض داشته باشد، چنان‏که خواهیم دید، ایشان هیچ معارضی ندارد. پس اگر ایشان، توثیق دیگری جز همین توثیق نعمانی را نداشته باشد، برای ما کفایت می‏کند. با این حال خواهید دید که افزون بر توثیق‏های وارده، تعریف و تمجید فراوانی نیز از ایشان شده است. البته منظور از نبود معارض، اهل سنت نیستند؛ چون بیشتر کسانی را که سنی‏ها ضعیف می‏کنند، به دلیل عقایدشان است. این مسأله را جوزجانی بنیان نهاده است. وی در کتاب ((احوال الرجال)) هر کس را که به علی بن علی طالب‏علیه السلام عنایتی دارد، منحرف می‏نامد، برای نمونه، ((حریض بن عثمان)) کسی است که پس از نماز صبح و نماز مغرب، هفتاد مرتبه علی را لعن می‏کرد. یکی از همراهانش نقل می‏کند که از مصر تا مکه با وی همراه بودم. سوار بر شتر نمی‏شد و پیاده نمی‏شد مگر این‏که علی را لعن می‏کرد و من هفت سال پشت سر او نماز خواندم و این کارش ترک نشد. جوزجانی درباره‏ی چنین فردی می‏گوید: ((ثقه الاّ انه کان یسّب علی)). هم‏چنین درباره‏ی عمر سعد می‏گوید: ((ثقه الاّ انه قتل الحسین)). قتل امام حسین و اهل بیت‏علیهم السلام برای آنان، هیچ اهمیتی ندارد. با این حال، هنگامی که به بعضی صحابه می‏رسند، اگر کسی به آن‏ها حرفی بزند از اعتبار ساقط می‏شود. برای مثال ذهبی هنگامی که به ابن‏عقده می‏رسد، ایشان را به عرش می‏برد، اما می‏گوید: ((من از این شخص، روایت نقل نمی‏کنم؛ چون زمانی به مسجد براثا می‏رفت و در مذمت شیخین نقل حدیث می‏کرد)). بنگرید که بعضی از صحابه، ملاک می‏شوند. او می‏گوید ابن عقده، ثقه است؛ یعنی نه دروغ‏گوست و نه این‏که دقت نظر ندارد، بلکه تنها مشکلش این است که: ((یذمّ الشیخین)). با این حال هنگامی که به ((حریض بن عثمان)) می‏رسد، سه دفعه می‏گوید: ((ثقه، ثقه، ثقه)).

با این‏که ((بشار اوّاد)) در شمار افراد کج فهم و متعصبان درجه‏ی یک است، ولی در تعلیقه‏ای که بر کتاب ((سیر ذهبی)) دارد، از جمله‏ی ذهبی، تعجب می‏کند و می‏گوید: ((کیف یکون ثقه من کان یسّب علی ابن ابی طالب)). همین ذهبی درباره‏ی شیخ طوسی نیز می‏گوید: ((کان ذکیاً و لیس بزکی)). معلوم نیست که آیا ذهبی، فحش نامه می‏نویسد یا سیر اعلام النبلاء؟ هنگامی که به شیخ مفید می‏رسد، می‏گوید: ((رئیس الروافض)) است و دویست کتاب دارد که من – الحمد لله – هیچ‏کدام را ندیدم.

از این‏که بگذریم در بررسی منابع شیعه، به نظر شیخ درباره‏ی ایشان می‏رسیم. شیخ طوسی درباره‏ی ابن عقده می‏فرماید: جلیل القدر، عظیم المنزله، له تصانیف و ذکر نامه‏ها فی الفهرست.(۱۶) اما مشکلی دارد و آن، این‏که ((کان جارودیاً))، زیدی جارودی بوده است. ((صنّف لهم و ذکر اصولهم)) ایشان همه‏ی کتاب‏هایی را که بزرگان ما نوشته بودند، فهرست کرده و گردآورده است. در ادامه شیخ می‏فرماید که از ابن عقده، نقل شده است که من، ۱۲۰ هزار حدیث را با سندشان از حفظ هستم و ۳۰۰هزار حدیث دیگر هم در دسترس دارم که که آن‏ها را نقل می‏کنم.. تعلبکری از ایشان نقل کرده است که اجاز لنا ابن الصلت عنه بجمیع روایاته؛ یعنی هر چه روایت کرده است من به آن دسترسی دارم.

اکنون به نظر اهل سنت درباره‏ی ایشان می‏پردازیم. ذهبی در ((سیر اعلام النبلاء)) می‏گوید: ((ابوالعباس الکوفی الحافظ)). حافظ نزد اهل سنت، رتبه‏ای است و به کسی گفته می‏شود که دست کم، متن و سند صد هزار حدیث را در حفظ دارد.(۱۷) بعد می‏گوید: ((احد الاعلام الحدیث، نادره الزمان و صاحب التصانیف)). امّا در آخر، نیشش را می‏زند: ((علی ضعف فیه)) وی در سال ۲۴۹ ه.ق. به دنیا آمده است وی ((طلب الحدیث سنه بضع و ستین و مئتین)). و در کوفه، بغداد و مکه، چنان حدیث از او نوشته شده است که قابل شمارش و وصف نیست.نکته‏ی دیگر این‏که ذهبی می‏گوید: جمع التراجم و الابواب و المشیخه و انتشر حدیثه و بعد صیته. همه جا سخن از ابن عقده و احادیث وی بود و صدا و آوای او به جاهای دوردست هم رسیده بود. سپس می‏گوید: و کتب عمّن دبّ و درج من الکبار و الصغار و المجاهیل و جمع الغثّ الی السمین و الخذر الی الدر الثمین. یعنی در کتاب‏هایش، همه چیز هست. درّ هست سنگ ریزه هم هست، از آدم‏های ناشناس هم، حدیث نقل کرده است. بعد اسم چند نفر از اهل سنت را می‏آورد که از وی، حدیث نقل کرده‏اند. یکی از آن‏ها طبرانی است – سلیمان بن احمد طبرانی صاحب معجم کبیر، معجم اوسط و معجم اصغر – وی دویست کتاب نوشته است. دیگری، ابن عدی، صاحب کتاب ۸ جلدی ((الکامل فی الضعفا))، شاگرد ابن عقده است. نفر سوم، ابن شاهین، صاحب کتاب ((تاریخ اسماء السقاط)) قدیم است. افراد بعدی، ابن جعابی و ابن القرّی، هستند که همه، پای درس ابن عقده می‏رفتند و از ایشان، حدیث می‏گرفتند.

نکته‏ی سومی که ذهبی درباره‏ی ابن عقده، بیان می‏کند، این است که: از ابن عقده احادیثی به من رسیده که از سنخ صحیح اعلایی است. ((وقع لی حدیثه بعلوّ)). سپس یکی از آن احادیث را می‏آورد که سندش به ((شعبی)) می‏رسد؛ یعنی کسی که دائم الخمر و معروف به قمارباز خمار بوده است و قسم می‏خورد که علی بن ابی طالب‏علیه السلام رحلت کرده و قرآن را حفظ نبوده است وی، حدیثی را از ابن عقده ذکر می‏کند، که سندش به شعبی می‏رسد که می‏گوید: من حدیث را از علی نقل می‏کنم که فرمود: من نزد رسول اللَّه بودم که عمر و ابوبکر از جلوی ما عبور کردند. در این لحظه، پیامبر رو کرد به من و گفت: یا علی هذان سید اکهول اهل الجنه من الاولین و الاخرین الاّ النبیین و المرسلین. جالب است بدانید درباره‏ی همین حدیث، بحثی میان امام جوادعلیه السلام و یحیی بن اکثم کوفی واقع شده است. یحیی در مجلسی، از امام پرسش‏هایی می‏کند. یکی از آن‏ها همین مسأله است که مگر پیامبر نفرموده است: عمر و ابوبکر سیدا کهول اهل الجنه؟ امام در پاسخ می‏فرماید: اصلاً کسی پیر، وارد بهشت نمی‏شود و همه‏ی بهشتیان، جوان هستند. سپس امام می‏فرماید: این حدیث از ساخته‏های معاویه است که آن را در مقابل حدیث الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه وضع کرده‏اند. سپس ذهبی، حدیث دیگری از ایشان نقل می‏کند که سندش به سفیان می‏رسد. که پیامبر فرمود: لا یجتمع حب علی و عثمان الا فی قلوب نبلاء الرجال. آن گاه آقای ذهبی می‏گوید: قد رمی ابن عقده بالتشیع؛ می‏گویند ابن عقده شیعه است، ولی این گونه نیست و این روایت‏هایی که از او آوردیم نشان می‏دهد که او غلّوی ندارد. امّا می‏افزاید: کسی که به رتبه‏ی ابن عقده برسد و در دل، نسبت به خلیفه و سابقین، کینه‏ای داشت باشد، یا معاند است یا زندیق. ذهبی در جایی دیگر می‏گوید: مردی از بنی هاشم نزد ابن عقده بود که بحث میان‏شان در گرفت. ابن عقده رو کرد و به او گفت: ساکت شو! من درباره‏ی فضایل خانواده‏ی شما ۳۰۰ هزار حدیث از حفظ دارم. بنگرید یعنی چقدر؟ کتاب وسائیل الشیعه که ۳۰ جلد است، ۳۵ هزار حدیث دارد. حال شما ببینید که ۳۰۰ هزار حدیث، چند جلد کتاب می‏شود.

ذهبی، سخنی نیز از حاکم نقل می‏کند، کسی که کارشناس فن است. سمعت ابا علی الحافظ یقول: ما رأیت احداً احفظ الحدیث الکوفیین من ابی العباس بن عقده. سپس گفته‏ی ((دار قطنی)) را می‏آورد، که هم در رجال کتاب دارد و هم در سنن. وی می‏گوید: اهل کوفه معقتدند از زمان ابن مسعود تا زمان ابن عقده، شخصیتی مانند ابن عقده و حافظتر از وی نبوده است. ذهبی پس از نقل این دو سخن می‏گوید: ((بله. در کوفه شاید این گونه بوده و حافظتر از وی نیامده باشد، اما این گونه نیست که بگوییم در جاهای دیگر نیز نظیر نداشته است. و این سخن درست نیست؛ زیرا پس از ابن مسعود و علی، کسان دیگری بودند که از ایشان بالاتر – در این‏جا نیز حاضر نیست علی را مقدم کند! – آن‏گاه افرادی را نام می‏برد مانند: علقمه، مسروق، عبیده، ثم ائمه حفاظ کابراهیم النخعی، منصور، الاعمش، مسعر، الثوری  و سپس می‏افزاید: ثم هولاء یمتازون علیه بالاتقان و العداله التامه و لکنه اوسع دائراً فی الحدیث منهم. در ستودن آنان نیز یک جانبه قضاوت نمی‏کند، بلکه می‏گوید: هم عدالت‏شان بیشتر است و هم اتقان‏شان. درباره‏ی فراوانی آگاهی وی از حدیث، شخصی به نام برقانی نقل می‏کند که: ما چهار برادر بودیم و سال‏ها در دروس ابن عقده شرکت می‏کردیم و در کوفه کتاب‏ها و دفترها پر کرده بودیم. هنگامی که خواستیم از نزد او برگردیم، به ما گفت: آیا آن چه از من شنیدید، برای شما کفایت می‏کند؟ ما گفتیم: بله. ما هر کدام، از شما صد هزار حدیث نقل کرده‏ایم. ابن عقده گفت: این مقدار کم‏ترین احادیثی است که من از یکی از استادانم فرا گرفته‏ام. به همین دلیل دار قطنی می‏گوید: یعلم ما عند الناس و لا یعلم الناس ما عنده. همه‏ی این‏ها درباره‏ی حافظه‏ی ابن عقده بود. و درباره‏ی دقت نظر ایشان نیز ابن جعابی می‏گوید: ابن عقده سه بار برای نقل حدیث به بغداد آمد. بار دوم که آمد، به من گفت: برو احادیث ابن صاعد را بیاور تا ببینم. من نزد ابن صاعد رفتم. او نیز مسندی را که درباره‏ی علی بن ابی طالب بود، به من داد و من هم آن را به ابن عقده دادم. وی آن را مطالعه کرد و به من برگرداند. به او گفتم: نظرتان چیست؟ گفت: در آن، یک غلط وجود دارد. گفتم چیست؟ پاسخ داد: نمی‏گویم مگر این که از بغداد خارج شوم. پس من منتظر شدم تا روز موعود فرا رسید. هنگامی که از شهر دور شدیم، گفتم: اکنون به وعده‏ات، وفا کن. وی گفت: ابن صاعد، حدیثی را نقل کرده که سندش این گونه است عن ابی سعید الاشج عن یحیی بن زکریا بن ابی زائده، حال آن‏که ابی سعید اشج در شبی به دنیا آمد که در آن شب، یحیی درگذشته است. پس این سند، اشتباه است. ابن جعابی می‏گوید: هنگامی که به بغداد برگشتم و قضیه را به ابن صاعد گفتم، چنان خشمگین شد که گفت: هر تکه از گوشت بدنش را به هر شاخه‏ای از این درخت آویزان می‏کنم. او مرا رسوا کرده است. با این حال هنگامی که به دفترهایش مراجعه کرد، دید در سند روایت، اشتباه کرده است و سند صحیح این گونه بوده: عن شیخ غیر الاشج عن ابی زائده. حال عنایت کنید که چنین شخصی تنها ۳۰۰ هزار حدیث درباره‏ی اهل بیت‏علیهم السلام از حفظ دارد و این گونه دقت نظر هم دارد، امّا بعضی‏ها از ایشان، دل خوشی ندارند. برای مثال، عبداللَّه بن احمد بن حنبل می‏گوید: از زمانی که ابن عقده رشد کرد، احادیث کوفه فاسد شد. خود ذهبی هم می‏گوید: ایشان مشکلی ندارند جز این که مسالب شیخین را می‏گوید و در مجموع، مشکل ایشان تشیع‏اش است.

 

 

۵ – ناقل کتاب نعمانی‏
کسی که این کتاب را از نعمانی نقل کرده است، ابوالحسین محمد بن علی الشجاعی است. وی تنها رشته‏ی پیوند ما با کتاب غیبت نعمانی است. با این حال، ایشان در شمار معاریف نبوده و هیچ توثیقی درباره‏ی ایشان وارد نشده است. ما یک مجهول داریم و یک مهمل. مجهول آن است که در کتب رجالی آمده امّا نه مدح شده است و نه ذم. مهمل هم آن است که اصلاً نامش در کتاب رجالی، نیامده است. بنای نمازی در ((المستدرکات)) این است که بسیاری از این مهمل‏ها را گرد آورده و در این زمینه، بسیار زحمت کشیده است. پس براساس این تفسیر، شجاعی مجهول می‏شود؛ چون نامش در رجال آمده است. نجاشی می‏گوید: ((من ابوالحسین را دیدم که کتاب غیبت را برای نعمانی می‏خواند. تستری نیز همین سخن نجاشی را بی کم و کاست آورده است و چیز دیگری اضافه ندارد.(۱۸) نمازی با صراحت می‏گوید: ((هیچ ذکری از ایشان به میان نیامده است.))(۱۹) در ادامه، سخن نجاشی را می‏آورد.

حال باید در این‏جا بحث کنیم که اگر نتوانستیم این شخص را توثیق کنیم، آیا اصل کتاب نیز زیر سؤال خواهد رفت یا نه؟

 

 

راه حل‏
درباره‏ی اصل کتاب مشکل نداریم؛ زیرا نجاشی می‏گوید: شجاعی به فرزندش وصیت کرده بود که کتاب را به من بدهند. اکنون این کتاب نزد من است. یعنی وی اقرار می‏کند که کتاب نعمانی پیش او است. نجاشی نیز کسی است که کارشناس فن است و شهادت او بر این‏که این کتاب، همان کتاب نعمانی است، انتساب کتاب را به نعمانی، برای ما قطعی می‏کند. تستری نیز سخنی را نقل می‏کند که شاید به وسیله‏ی آن، بسیاری از قضایا برای ما حل شود. ایشان می‏گویند:(۲۰) ما اگر اصول مشهوره و مصنفات معروفه‏ی پیشینیان را داشتیم، می‏توانستیم به صحت بسیاری از روایت‏ها، حکم کنیم. توجه کنید. مگر کلینی و دیگران، روایت‏هایشان را از کجا آورده‏اند؟ این‏ها همه از اصول ((اربعمأئه)) که از اصول شیعه است، حدیث را بیان کرده‏اند. ایشان در ادامه می‏فرماید: پیشینیان درباره‏ی صحیح، یک اصطلاحی دارند و ۲معاصران، اصطلاحی دیگر.

هنگامی که پیشینیان می‏گویند روایت صحیح است، بدان معناست که آن خبر معتبر است و اعتبار خبری دارد و کاری به مخبر آن ندارند. هر چند ممکن است اعتبار مخبری نیز داشته باشد. این گونه تقسیم‏بندی روایت‏ها از نظر سند به صحیح، موثق، حسن و ضعیف را علامه حلی انجام داده است. البته پیش از ایشان نیز این کارها سابقه داشته است، ولی به نام ایشان ثبت شد. بعد این تقسیم‏بندی‏ها گسترش پیدا کرد، به گونه‏ای که مرحوم قمی در جلد دوم ((قوانین))، ظاهراً آن را به ۴۵ صورت تقسیم می‏کند. صحیح در اصطلاح معاصران به معنانی اعتبار مخبری است. یعنی همه‏ی رجال سند، امامی عادل باشند. ایشان ادامه می‏دهد که اکثر واسطه‏ها، مشایخ اجازه هستند. مانند امروز که از بزرگان، اجازه‏ی روایت می‏گیرند. این اجازه‏ی روایت، تشریفاتی است و تنها برای پیوند سلسله‏ی سند است. ایشان می‏فرماید: که فلانی به من اجازه داده است و خودش نیز از فلانی اجازه گرفته است تا می‏رسند به کتاب کافی. حال فرض کنید در سلسله، واسطه‏ی چهارم را نشناخته‏ایم. آیا این کار، کافی را از اعتبار می‏اندازد؟ در واقع، اگر مشایخ اجازه، مشکلی داشته باشند، به خود کتاب لطمه نمی‏خورد؛ چون بسیاری از این روایت‏ها، در مصنفات اصحاب ائمه و اصول آن‏ها گرفته شده است. با پذیرش این سخن، دیگر برای مشکلی به وجود نمی‏آید. به یقین، پیوند نعمانی به بعضی از مشایخی – به ویژه ابن عقده – که روایت‏های زیادی از وی نقل می‏کند، اعتبار زیادی به کتاب می‏دهد. پس از مجموع سخنان نجاشی و تستری به دست می‏آید که هر چند شجاعی توثیق نشده است، اما در اعتبار و صحت انتساب کتاب به نعمانی، جای هیچ شک و شبهه‏ای وجود ندارد.

 

 

خلاصه‏
۱ – نعمانی، فردی ثقه، جلیل القدر و عظیم المنزله و در شمار علما و فقهای بزرگوار شیعه‏ی دوازده امامی است.

۲ – دو تن از مشایخ وی که از آن‏ها بسیار حدیث نقل کرده است، نزد علمای شیعه، ثقه و معتبر هستند و این خود، اعتبار بیشتری به کتاب می‏دهد.

۳ – در انتساب این کتاب به نعمانی، جای هیچ تردیدی نیست و کسی منکر آن نشده است. در مجموع، کتاب غیبت نعمانی یکی از دسته اوّل‏ترین و معتبرترین منابع ما در مباحث مهدویت به ویژه در مسأله غیبت به شمار می‏رود.

 

 

 


پی‏نوشت‏ها:

۱) نوشته‏ی حاضر، نخستین درس از سلسله درس‏های استاد شیخ نجم‏الدین طبسی با عنوان ((منبع‏شناسی مهدویّت)) است که در مرکز تخصصی مهدویّت وابسته به بنیاد حضرت مهدی موعود(عج) در قم برای گروهی از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده و در نخستین جلسه، به کتاب غیبت نعمانی پرداخته شده است. در شماره‏های آینده منابع دیگر نیز به ترتیب آورده خواهد شد. ان‏شاءالله.

۲) گاهی به ایشان ((ابن زینب)) نیز گفته‏اند.

۳) قاموس رجال، تستری، جامعه المدرسین، قم، ج‏۹،ص ۴۴۲

۴) الذریعه الی تصانیف الشیعه، آقابزرگ تهرانی، موسسه اسماعیلیان، قم، ج‏۱۶، ص ۷۹

۵) پرسش این است که آیا وی، همان صدوق است یا مسعودی؟ پژوهش‏گر این کتاب، آقای غفاری باور دارد که وی صدوق است؛ زیرا این روایت‏ها در قم برای نعمانی نقل شده و مسعودی نیز به قم نیامده است.

۶) وی با طبرانی معروف یعنی سلیمان بن احمد، صاحب کتاب معروف معجم صغیر اوسط و کبیر تفاوت دارد.

۷) وی غیز ابوجعفر اسکافی معروف است که ابتدا سنی بود و بعدها شیعه شد.

۸) معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خویی، دارالزهرا، بیروت، ج ۱، صص ۳۴۸ و ۳۶۰٫

۹) تنقیح المقال، مامقانی، مطبعه المرتضویه، نجف، ۱۳۵۰، ج ۱، ص ۶۶۶؛ مستدرکات علم الرجال، علی نمازی، حیدریان، تهران، ج ۱، ص ۴۹۸٫

۱۰) البته ممکن است این بزرگواران دارای توثیق نیز باشند.

۱۱) معجم رجال الحدیث، ج ۲، ص ۲۹۴٫

۱۲) الفهرست، شیخ طوسی، مکتبه المرتضویه، ص ۲۹؛ رجال شیخ طوسی، ص ۴۵۴٫

۱۳) قاموس الرجال، ج ۱، ص ۶۲۶٫

۱۴) مستدرکات علم الرجال، ج ۱، ص ۴۶۲٫

۱۵) المقدمه، نعمانی، ص ۲۵٫

۱۶) معجم رجال الحدیث، ج ۲، ص ۲۷۶٫

۱۷) رجال مقارن، نجم الدین طبسی، ص ۷٫

۱۸) قاموس الرجال، ج ۹، ص ۴۴۲٫

۱۹) مستدرکات علم الرجال، ج ۷، ص ۲۳۲٫

۲۰) قاموس الرجال، ج ۱، ص ۶۰٫

نجم الدین طبسى
تدوین: مصطفى کاظمى

- لینک کوتاه این مطلب

» مجله انتظار موعود
تاریخ انتشار:1 شهریور 1394 - 3:47

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد