مهدویت و فرقه‏‌هاى انحرافى (1)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

مدخل: اصالت مهدویّت و ادعاهای باطل‏
مسأله‏ی حضرت بقیه اللَّه الاعظم، مهدی موعود (عج)، یکی از بارزترین و بدیهی‏ترین مسایل اسلامی و مورد تأیید و اعتقاد همه‏ی مسلمانان به ویژه شیعیان است، زیرا صدها آیات قرآنی و روایات نبوی این مسأله‏ی با اهمیت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته‏اند و جزئیات آن را با بیاناتی دقیق و روشن، ذکر کرده‏اند، به طوری که ابهامی برای کسی باقی نگذاشته‏اند.

 

تمامی فِرَق اسلامی – تقریباً – این آیات و روایات و مفاد آن‏ها را به نحوی درکتب حدیثی و کلامی و تفسیری و احیاناً رجالی و تاریخی خود متعرض شده‏اند و درباره‏ی آن به شکل‏های مختلف سخن گفته‏اند، تا جایی که می‏توان ادعا کرد که کم‏تر دانشمند و عالمی، بلکه مسلمانی یافت می‏شود که به این موضوع مهم و خطیر نپرداخته، یا این‏که این مطلب به گوش او نرسیده باشد.

 

شاهد روشن و قوی این مدعا، صدها کتابی است که در طول تاریخ، با استفاده از این نام شریف و مقدس به وجود آمده است. امّا این مسأله‏ی مقدس و بدیهی – بسان هر مسأله‏ی دیگر دینی و اسلامی حتی مانند الوهیّت و ربوبیّت و نبوت و رسالت – گه‏گاهی مورد سوء استفاده‏ی افراد یا گروه‏هایی البته با انگیزه‏های شخصی یا سیاسی، قرار گرفته و می‏گیرد و اهداف و اغراض خاصی از این عمل دنبال شده و می‏شود.

 

مگر نه این‏که جهان همیشه شاهد این مطلب است که افرادی گستاخانه مدعی الوهیت یا ربوبیت شده و کوس خدایی زده‏اند و یا مدّعی نبوت و رسالت شده و دعوی پیغمبری نموده‏اند؟!! بدیهی است که این سوءاستفاده‏ها و این ادعاهای مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت این حقایق ضربه نمی‏زند و کسی نمی‏تواند با این بهانه که گه‏گاهی این نوع مطالب واقعی و ریشه‏دار در فطرت و عقل و مؤیَّد به صدها بلکه هزاران دلیل، مورد سوء استفاده قرار گرفته یا می‏گیرد، آن‏ها را زیر سئوال ببرد و یا این‏که به نحوی در صحت اصل آن‏ها، تشکیک کند.

 

از آن‏جا که مسأله‏ی حضرت بقیه اللَّه الاعظم، مهدی موعود (عج)، که در آیات و روایات فراوانی خصوصیات آن مطرح شده است، نزد مسلمانان، مسأله‏ای مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوی آنان بوده است، از این قاعده مستثنا نبوده و نیست.

 

این مسأله‏ی مهم از همان زمان ائمه‏ی اطهارعلیهم السلام و حتی با وجود خود امامان – که جزو مبّشران و نویددهندگان به آن بوده‏اند – به نحوی مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه‏علیهم السلام، مواجه شد.

این روند خطرناک و انحرافی در عصر غیبت صغری مخصوصاً پس از آن، به شکل‏هایی مانند ادعای دروغین (سفارت و نیابت خاصه) حضرت مهدی (عج)

تجلی می‏نمود، که مورد تکذیب حضرت (عج) و هشدار آن وجود مقدس قرار می‏گرفت و مؤمنان تنها به سفرا و نواب واقعی توجه داده می‏شدند. البته این حرکت در زمان‏های بعد، نه تنها در جوامع شیعی بلکه در جوامع سنی نیز ادامه پیدا کرد و از اعتقاد و علاقه‏ی مسلمانان به این مطلب مقدّس و حساس و سرنوشت‏ساز، بی محابا و ناجوانمردانه بهره برداری می‏شد!

 

با این حال، خوشبختانه با هشدارهای قوی و به موقع عالمان دین و صدور ده‏ها روایت که شمایل و نشانه‏های آن حضرت، شرایط ظهور و نحوه کار آن ذخیره‏ی الهی را بیان می‏کرد، ماهیت پلید آن حرکت‏های شوم و مغرضانه آشکار می‏شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا می‏گشتند.

 

این ماجرا سردرازی دارد که از حوصله‏ی این مقاله‏ی مختصر بیرون است. لذا ما در این‏جا تنها به بخشی از آن‏چه در دو قرن اخیر واقع شد و مسلمانان بخصوص شیعیان هنوز از تبعات و پیامدهای ناگوار آن رنج می‏برند، می‏پردازیم تا شاید گامی، در جهت تنویر اذهان باشد.

 

آن‏چه فعلاً در این مقاله مطرح است، بررسی کوتاهی است درباره‏ی فرقه‏ای که متأسفانه، زمینه ساز پیدایش فرقه‏ی ضاله‏ی بابیت و سپس بهائیت شد. لازم به تذکر است که این مقاله یک مرور اجمالی بیش نیست، و تفصیل کلام به شماره‏های بعد موکول می‏شود.

 

 

شیخیه؛ ریشه‏ی بهائیت‏
اگر بخواهیم تصویری جامع و گویا از فرقه‏ی ضاله‏ی بهائیت داشته باشیم، لازم است ریشه‏ی پیدایش بهائیت را مورد بررسی و دقت قرار دهیم. در حقیقت، بهائیت زاییده‏ی بابی‏گری است و بابی‏گری از کشفیه، و کشفیه هم فرزند ناخلف شیخی‏گری است. قهراً برای پی‏بردن به واقعیت بهائی‏گری باید ریشه‏ها و دامنه‏هایی را که در آن متولد شده و پرورش یافته است، بشناسیم. لذا قبل از ورود به بحث بهائیت، باید دو فرقه‏ی دیگر را مورد بررسی قرار بدهیم. ما در این‏جا اول فرقه‏ی شیخیه را مورد بحث قرار می‏دهیم.

 

 

الف – شیخیه‏
۱ – شیخ احمد احسائی کیست؟
مؤسس فرقه‏ی شیخیه، شیخ احمد احسائی است. شیخ احمد احسائی فرزند زین‏الدین بن ابراهیم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال ۱۱۶۰ ه. در قریه‏ای به نام مطیرفی از قراء احساء یا (لهسا) متولد شد. وی از اعراب صحرانشین بود، ولی به خاطر اختلافی که بین جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پیدا شد، به منطقه‏ی احساء رفتند. اجداد شیخ احمد از سنی‏های متعصب بودند، ولی آمدن آن‏ها به منطقه‏ی احساء که شیعه‏نشین بود، باعث شد تحت تأثیر شیعه قرار گرفتند. با این حال، به دلیل سابقه‏ی تعصب و صحرانشینی، به نظر می‏رسد تشیع آن‏ها از روی تحقیق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم‏رنگ شدن با محیط جدید بوده است.

 

۲ – اوصاف احسائی‏
برخی از مریدان وی اوصاف عجیب و غریبی را به او نسبت داده‏اند و از وی فردی استثنایی و دارای الهامات و امدادهای غیبی، ساخته‏اند، ولی بیشتر این اوصاف توسط پسرش به او الهام می‏شد. بیشتر اوصافی که به او نسبت داده شده، از ناحیه‏ی پسرش بوده که کتابی هم در وصف او نوشته است. مثلاً قبل از ۵ سالگی، یادگیری قرآن را تمام کرد. خود می‏گوید: ((در ایام طفولیت، جسمم با بچه‏ها در حال بازی بود، ولی روحم در عالم دیگر بود. همیشه فکر می‏کردم و تدبیر می‏نمودم و بر همه مقدم بودم. در سنین کودکی، بر این عادت بودم که در خلوت‏هایم درباره‏ی اوضاع جهان و مردم می‏اندیشیدم که: کجایند ساکنین این عمارات که این بناها و کاخ‏ها را ساخته‏اند و وقتی متذکر احوال‏شان می‏شدم، می‏گریستم. در مجالس لهو که در آن زمان شایع بود، می‏رفتم، ولی از آن کناره‏گیری می‏کردم. اگر هم جسمم با آن‏ها بود، ولی روحم در ملأ اعلی‏ بود)).

 

لازم به تذکر است که در منطقه‏ای که او سکونت داشت، موسیقی و غنا و امثال این‏ها خیلی رواج داشت تا آن‏جا که دستگاه موسیقی را بر درب خانه‏های‏شان آویزان می‏کردند. درباره‏ی حافظه و هوشمندی خویش نیز می‏گوید: ((دو ساله که بودم، سیلی آمد و همه چیز را برد جز یک مسجد و خانه‏ی عمه‏ام؛ حبابه.)) که این سخن، حافظه‏ی قوی او را می‏رساند.

 

گویند زمانی بر مقتولی گذر کرد، با عبارت فصیح به او خطاب نمود: ((أین ملکک، أین شجاعتک، أین قوتک؟ ملک و شجاعتت چه شد، نیرو و توانت کو؟)) و بعد بر دگرگونی زمان، می‏گریست. این فضایل مربوط به دوران طفولیت او است که مقدمه‏ای است برای ادعاهایی دیگر. به هر حال، اوصافی برای او ذکر نموده‏اند که لازمه‏اش، قداست و نبوغی خارق العاده است که در اصلاب وی بی‏سابقه بوده و هدف از این کار، چیزی جز اغواء و فریفتن مردم نبود.

نکته‏ی قابل توجه این است که: چنین اوصافی بعد از آن که وی، رییس این گروه گردید، توسط پسرش، بیان می‏شد تا مریدانش از او پیروی کنند.

 

۳ – علماء و احسائی‏
از علمای معاصر و غیر معاصر او، به خاطر عقاید باطله، چیزی جز تکفیر و تفسیق و نکوهش و ذمّ او نقل نشده است که به اسامی بعضی از آن‏ها اشاره می‏کنیم:

۱ – سید محمد مجاهد؛ نویسنده‏ی مناهل (متوفی ۱۲۴۲ ه).

۲ – سید مهدی طباطبایی؛ فرزند نویسنده‏ی کتاب ریاض (متوفی ۱۲۶۰ ه).

۳ – شیخ محمد حسین؛ نویسنده‏ی فصول (متوفی ۱۲۶۱ ه).

۴ – سید ابراهیم قزوینی؛ مؤلف ضوابط (متوفی ۱۲۶۲ ه).

۵ – شهید سوم شیخ محمد تقی قزوینی (متوفی ۱۲۶۴ ه).

۶ – شیخ شریف العلماء (متوفی ۱۲۶۵ ه).

۷ – شیخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفی ۱۲۶۶ ه).

۸ – ملا آقا دربندی؛ مؤلف کتب خزائن الاصول و خزائن الاحکام (متوفی ۱۲۸۵ ه).

۹ – میرزا محمد باقر خوانساری؛ نویسنده‏ی روضات الجنات (متوفی ۱۳۱۳ ه).

 

۴ – تحصیلات شیخ‏
شیخ بعضی علوم و بعضی از معارف را تحصیل نمود بی آن‏که برای او شفای قلبی حاصل شود و توشه‏ای معنوی برگیرد. خود می‏گوید: ((در ۲۵ سالگی در خواب دیدم که کتابی در مقابل من باز شد و این قول خداوند: ((الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی))(۲) را چنین تفسیر می‏کرد: الذی خلق؛ یعنی اصل شی را که هیولا باشد، خلق کرد. فسوی؛ یعنی صورت نوعیه‏ی آن. قدر؛ اسباب آن. فهدی؛ یعنی از این نوع به خیر و شر هدایت کرد. بر اثر این خواب، انقلابی عجیب در من ایجاد شد که مرا از ادامه‏ی تحصیل علوم که ظاهری و غیرواقعی است، بازداشت)).

بنابراین ادعا، این مطلب برایش از این علوم و معارف که آن‏ها را صرفاً ظاهری می‏داند، بهتر است! زیرا گویی منادی غیبی، او را مورد خطاب قرار داده است، چیزی شبیه به وحی یا اشراق و الهام.

 

در ادامه می‏گوید: ((پس از عزلتی چند، و در نفس خود، امور دیگری را احساس کردم)).

مریدان او ادعا کرده‏اند که شیخ، علمش را از عالم اعلی گرفته است برخلاف دیگران که با همه‏ی سعی و کوشش وافر خود از آن عاجز هستند، برای او در علوم مختلف، ۳۰۰ تألیف ذکر کرده‏اند و تنها یک هزارم فضایل او مطرح شده است. در هر فن و علمی از تمام متخصصان بالاتر است.

 

گفته شده ایشان سفرهای زیادی به بلاد مختلف داشته، خصوصاً بلاد و شهرهایی که دارای حوزه‏ی علمیه بوده و علمای بزرگ در آن زندگی می‏کردند. شرکت در درس آن علما باعث شد که علوم زیادی فراگرفته و از او یک عالم بزرگ و شخصیتی مقدس و متّقی بسازد. منتها این ادعا را اموری تکذیب و از اهمیت آن می‏کاهد که اینک آن‏ها را بر می‏شماریم:

۱ – بنابر آن‏چه که از ایشان نقل شده است یا به او نسبت داده‏اند، او نه برای آموختن، بلکه صرفاً برای آزمایش علما در دروس شرکت می‏کرد.

۲ – بنابر تصریح خود یا نقلی که از او شده است، با دیدن آن خواب، حقایق علوم را دریافت و به او الهام گشت.

۳ – ادعای این‏که علم او لَدُنّی بود.

گویند: بعضی از علوم مانند فلسفه و تصوّف و بعضی علوم غریبه را در سفرهایش آموخت و به دلیل همین علوم یا به خاطر اعتماد بر بعضی از روایات که معنای آن را نفهمیده بود، دچار چنین سرانجامی شد.

شیخ احمد احسائی در اوایل امر به تقوی، زهد و ورع توصیف شده است و لذا بعضی او را مدح کرده‏اند. لیک با بیان اعتقادات غلوآمیز و ادعاهایش، انحراف او مشخص گشت. بدین سبب، علما به تکفیر او حکم دادند.

 

۵ – شیخ احمد احسائی و تشیع‏
شیخ احمد احسائی دارای مسلکی اخباری بود. او به اموری غریب معتقد بود که با اعتقادات شیعه‏ی امامیه که در طول قرون متمادی در کتب کلامیه و اعتقادیه‏ی خود به صورت مختصر و مطول بیان کرده‏اند، فاصله‏ی زیادی دارد. مواردی از اعتقادات شیخ را بر می‏شماریم:

۱ – ائمه را به عنوان علل اربع برای عالم ذکر کرده است (علل فاعلی، مادی، صوری، غایی). این غلوّی است که عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.

۲ – اصول دین ۴ تا است: معرفت اللَّه، معرفت انبیاء، معرفت ائمه، معرفت رکن رابع؛ که شیوخ و بزرگان شیخیه هستند.

۳ – قرآن، کلام نبی‏صلی الله علیه وآله است. شیخ با این کلام، منکر وحی بودن قرآن است.

۴ – اتحاد حق با خلق؛ یعنی اللَّه تعالی با انبیاء، شی‏ء واحدی هستند.

۵ – تفسیر معاد به معنای غیرمتعارف و بیگانه از آن‏چه علمای کلام می‏گویند.

۶ – تفسیر امام به شی‏ء غریب که همراه با غلوّ، شرک و خرافه است که قرآن و شرع مقدس، مخالف چنین امری است.

۷ – اعتقاد به رکن رابع که از مختصات این فرقه است.

 

 

دلیل اعتقاد به رکن رابع:

برای هر سلطانی، ۴ وزیر است و اگر این چهار وزیر نباشند، ملک و سلطنت از بین می‏رود و کم و زیاد کردن آن‏ها هم جایز نیست:

۱ – وزیر عدل؛

۲ – وزیر انفاق؛

۳ – وزیر جنگ؛

۴ – وزیر دارایی و مالیات.

 

چون خداوند و نبی و امام از جنس بشر نیستند، لازم است بین آن‏ها و خلق، شیوخ آن‏ها واسطه و موضوع تجلّی حق باشند. این‏ها این اصل را در مقابل سفارش ائمه‏ی معصومین‏علیهم السلام در رجوع به فقهاء که قدرت استنباط احکام را از کتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار داده‏اند.

 

۸ – اعتقاد عجیب و غریب شیخ در مورد امام عصر (عج)، استهزای آن حضرت است که شبیه به کلام منکرین است و گفته است امام غایب در پشت پرده‏ی غیبت چه فایده‏ای دارد؟ وی گفته است: ان الامام الحجه خاف وفّر الی العالم حور قلیائی؛ امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قلیایی گریخت.

 

۹ – اعتقاد به حقانیت فرقه‏ی شیخیه و عقاید آن و تصریح به بطلان جمیع فِرَق شیعه حتی امامیه.

 

۱۰ – نفی عدل که نزد شیعه از اصول دین است.

شیخ احمد احسائی در یکی از کتاب‏هایش به خلفا حمله کرد. به همین دلیل، حکومت عثمانی که در آن وقت بر عراق، سیطره داشت، به کربلا حمله کرد، عده‏ای از اهالی آن‏جا را کشت، خانه‏ها را آتش زد و ویران کرد. در این میان، خانه‏ای جز خانه‏ی سید کاظم رشتی شاگرد شیخ احمد احسائی سالم نماند. شیخ که مسبب این فتنه بود، خود در امان ماند. مدتی بعد به حجاز رفت و در آن‏جا مورد احترام قرار گرفت. این در حالی بود که حکام آن دیار، سنی بود و زیر نظر حکومت عثمانی قرار داشتند.

 

به هر حال شیخ در ۵۷ سالگی به سال ۱۲۴۱ه. از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد.

شاگردان شیخ، مروّجان عقاید او و مورد عنایت ناصرالدین شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علمای شیعه بود) و کارهای آنان به اختلاف بین صفوف شیعیان انجامید، خصوصاً در آن زمان که شیعیان عراق تحت حکومت متعصب سنی عثمانی بوده و به اتحاد، نیاز شدید داشتند. سعی همیشگی استعمار بر این بود که مراجع را که ملجأ و پناه شیعیان، بودند از میان بردارد.

 

سید کاظم رشتی که در کلاس درس او شرکت و عقاید او را ترویج می‏داد، بعدها فرقه‏ی کشفیه را تأسیس کرد.

بعد از مرگ شیخ، فرقه‏ی او به شُعَب مختلف تقسیم شد مانند: کرامیه، احقاقیه، حجت الاسلامیه و باقریه که هر یک از این‏ها افکار مخصوص به خود را داشتند.

 

 

ب – کشفیه‏
۱ – سید کاظم رشتی کیست؟
سید کاظم رشتی فرزند سید قاسم رشتی گیلانی حائری، ایرانی الاصل بود و در سال ۱۲۱۲ه. متولد شد.

بعضی گفته‏اند نسبش از سادات حسینی بوده، ولی بعضی گفته‏اند که اصلاً سید نبوده، بلکه این یک اسم مستعاری است؛ زیرا در یزد با نام احمد احسائی به فعالیت می‏پرداخت.

 

وی در ۲۱ سالگی به کربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقیده‏ی شیخ را ترویج می‏کرد. بعد از وفات شیخ، از بین مشایخ شیخیه، وی چون جرأت زیادی در اظهار عقاید سلف خود داشت یا به خاطر اسباب خارجی و سیاست‏مداران خارجی، به عنوان رییس انتخاب شد. او بر عقاید سلف خود، اوهامی جدید افزود و ادعاهای شبیه به کشف داشت. شاید به همین خاطر، به آن‏ها کشفیه می‏گویند.

سید کاظم ۲۰ سال رییس فرقه بود و بین پیروانش در ایران و عراق، رکن رابع بود. او می‏گفت: فقط ما شیعه‏ی کامل هستیم.

 

۲ – تألیفات‏
سید رشتی، کتب زیادی قریب به ۱۲۰ کتاب، تألیف کرد که در بردارنده‏ی امور غریبه و ادعاهایی عجیب است و از غلوّ و خرافه درباره‏ی ائمه‏ی معصومین‏علیهم السلام آکنده است. او غالباً کتاب‏هایش را با رمز می‏نوشت.

 

افندی عبدالباقی عمری فاروقی موصلی، در مدح سلطان عثمانی که پرده‏ای از پرده‏های حرم نبوی را برای مرقد موسی بن جعفرعلیه السلام به عراق فرستاد، قصیده‏ای دارد و در آن به یکی از فضائل امیرالمؤمنین علی‏علیه السلام اشاره می‏کند که حضرت رسول‏صلی الله علیه وآله فرمود: أنا مدینه العلم و علی بابها. افندی این کلام را به صورت شعر درآورد و گفت:

هذا رواق مدینه العلم الذی‏

من بابها قد ضل من لایدخل‏

 

سید کاظم رشتی این بیت را شرح کرد و گفت: این مدینه‏ای عظیم در آسمان است و ائمه‏علیهم السلام در آن ساکن هستند. بعد این مدینه را توصیف می‏کند که این مدینه، ۲۱ محله دارد و ۳۶۰ کوچه. سپس برای هر یک از آن‏ها نام عجیب و صاحبی با اسم عجیب ذکر می‏کند. این‏ها مطالبی شبیه اساطیر و خرافات است که دین و عقیده را به مسخره و استهزاء گرفته است.

وقتی این شرح اسطوره‏ای به شاعر رسید، گفت: چنین سخنی به ذهن من هم خطور نکرده بود.

 

سید محمود آلوسی مفتی بغداد که در عناد با شیعه معروف است، سید کاظم را مورد احترام قرار داد. وی وصف عجیبی را برای او بیان می‏کند و می‏گوید: اگر سید رشتی در زمانی بود که آمدن نبی امکان داشت، پیامبر بود و من نخستین کسی بودم که به او ایمان می‏آوردم؛ چون شرایط نبوت را از نظر اخلاقی و علم کثیر و عمل به سجایای انسانی داراست.

 

آیا چنین ستایشی از طرف مخالفین، دلالت بر رضایت آن‏ها از این فرد فاسد العقیده ندارد و آیا دلیل بر این نیست که آن‏چه رشتی گفته و نشر داده، مخالف راه و روش اهل بیت‏علیهم السلام بوده است؟

 

۳ – سید کاظم رشتی و مهدویّت‏
سید کاظم رشتی، مهدویّت را به صورتی موهوم مطرح می‏کرد. برای مثال می‏گفت: الآن مهدی در بین شماست. او حتی مبلغینش را به اطراف می‏فرستاد که: آماده باشید، آقا می‏آید و گاهی می‏گفت: آقا بین خود شماست. به خاطر همین افکار خرافاتی و موهوم، یکی از شاگردان بارزش به نام علی محمد باب ادعا کرد که من باب امام زمان هستم. بعد ادعا کرد که خود مهدی هستم. مردم هم دور او را گرفتند و زیربنای بابیت شکل گرفت.

سید کاظم رشتی، شاگردانی را تربیت کرد که متأسفانه بعضی از آن‏ها از اهل علم بودند. آنان عقاید و افکار او را در مناطقی از ایران از جمله؛ کرمان، آذربایجان و تبریز ترویج دادند.

 

احسائی و رشتی، نایبی را معرفی نکردند، ولی بعضی‏ها در بعضی مناطق ادعا کردند که نایب سید هستند.

سید کاظم، قریب به ۱۵۰ تألیف داشت که برخی از آن‏ها شرح بعضی از ادعیه است. با تأویلاتی غریب شبیه به داستان.

سید کاظم در سال ۱۲۵۹ هجری درگذشت و فرزندش سید احمد، رییس فرقه شد.

 

 


منابع:

۱٫ حیاه شیخ احمد احسائی؛ مؤلف: فرزند شیخ احمد احسائی.

۲٫ ارشاد و العلوم، کریم خان کرمانی.

۳٫ تاریخ نبیل، زرندی.

جهت مطالعه و تحقیق بیشتر به کتاب‏های زیر مراجعه شود:

۱٫ ردّ شیخیه، محمد مهدی بن سید صالح قزوینی موسوی (انتشار سال ۱۳۳۷).

۲٫ اسرار پیدایش شیخیه، بابیه و بهائیه، محمد کاظم خالصی.

۳٫ خرافات شیخیه و کفریات ارشاد العلوم، محمد کاظم خالصی.

۴٫ کشف المراد (بررسی عقاید شیخیه و ردّ اتهامات)، مؤلف و ناشر. الف حکیم هاشمی (تهران ۱۳۵۲ش).

 

 

پی‏نوشت‏ها:

۱) نوشته‏ی حاضر، تقریر سلسله درس‏های ((مهدویت و فرقه‏های انحرافی)) از استاد جعفر خوشنویس است که در مرکز تخصصی مهدویت وابسته به بنیاد حضرت مهدی موعود (عج) در قم، برای جمعی از طلاب و دانش پژوهان ارایه شده است. از تلاش حجت الاسلام لاری از دانش‏پژوهان کوشای این دوره برای تدوین این درس‏ها، سپاس‏گزاری می‏شود.

۲) الاعلی، ۲ و ۳٫


- لینک کوتاه این مطلب

» جعفر خوشنویس / تدوین: على لارى
تاریخ انتشار:3 شهریور 1394 - 3:32

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد