- حجت الاسلام والمسلمین کلباسی
چکیده
سیر اندیشه مهدویّت در بین متفکران معاصر، از بهترین راهها برای ارزیابی گستره و ابعاد این عقیده اساسی اسلام است.
علامه طباطبایی; نویسنده تألیف گرانقدر المیزان، بدون شک از صاحبان سبک و کرسی اندیشه در عصر حاضر بودهاند.
مقاله حاضر به بررسی این اندیشه در تفسیرالمیزانپرداخته است. ابتدا روشهای مختلف را در این عرصه شناسایی، و سپس جایگاه نظام امامت را در آن تفسیر تبیین کرده و به سنجش ارتباط مهدویّت با نظام هدایت و امامت پرداخته است. بشارت ادیان به منجی و فرهنگ انتظار و بحث ظهور و ارتباط آن با رجعت و قیامت از دیگر مباحثی است که این نوشته به آن پرداخته است.
مقدمه
مهدویت در اندیشه معاصر
آثار متفکران و دانشمندان، مهمترین عرصه برای شناخت ابعاد یک تفکر و زوایای گوناگون آن است.
بدون شک، مرحوم علامه طباطبایی، مؤلف تفسیر گرانسنگ المیزان، از جمله قافله سالاران فکر و اندیشۀ دینی و صاحبان مکتب در عصر حاضر بوده است. تأثیر شگرف این استاد والامقام بر حوزهای علمیه و نخبگان اندیشه دینی، گویای پیشوایی وی در عرصه علم و نظر است. پیگیری یک موضوع، در آثار گرانقدر این استاد ـ به ویژه تفسیر قیم المیزان ـ این حقیقت را بیشتر آشکار میکند. از جمله اندیشه مهدویت -که میراث بیبدیل دین خاتم برای آینده تاریخ است ـ در این تفسیر، جایگاه ویژهای دارد.
مقاله حاضر ـ که حاصل زحمات دانش پژوه گرامی جناب آقای اسحاقیان است ـ گوشهای از این دیدگاه را به تماشا گذاشته است. گرچه بهانه موضوع، از کلاس این جانب، با عنوان «مهدویت در اندیشه معاصر» در جمع دانش پژوهان مرکز تخصصی مهدویت گرفته شده است، نویسنده به حق زحمت کشیده و مباحث تکمیلی بر آن افزوده است. امید است مورد توجه اهل نظر قرار گیرد.
در آغاز این نوشتار، سبکها و روش کلی در عرصه مهدویت پژوهی، مورد بحث قرار میگیرد و در این میان، رویکرد علامه طباطبایی (ره) مشخص میشود.
آن گاه، مباحث مربوط به مهدویت در تفسیر قیم المیزان در ده بخش، مطرح میشود که فهرست آن، به شرح زیر است:
مهدویت در چشم انداز تفسیر المیزان
برای پژوهش و پیشبرد در هر علم، شناخت نظریات وتلاشهای علمی گذشتگان، امری لازم است؛ به ویژه اگر آنها، صاحب سبک و مکتب خاص باشند. مباحث مهدویت نیز از این امر مستثنا نیست. با توجه به آن که بخش مهمی از سرفصلهای این موضوع، در آیات، یا تفسیرهای روایی آیات قرآن کریم یافت میشود، شناخت پژوهشهای انجام شده در بخش تفسیری راهگشا خواهد بود. پیش از آن که به اصل بپردازیم، مناسب است به یک مطلب اساسی اشاره کنیم:
به طور کلی میتوان سبکها یا نحلههای مهم اندیشمندان و نویسندگان حوزه مهدوی را ـ که مفسران هم در آن قرار دارند ـ به پنج دسته تقسیم کرد:[۱]
دسته اول: گروهی که سبک روایی صرف دارند و بیشتر، اخبار را مورد توجه قرار میدهند. مشکل تعارض در روایات مهدویت و مغشوش بودن تعدادی از آنها، از مشکلاتی است که این گروه، با آن مواجه میشوند.
دسته دوم: گروهی که روش فلسفی و تحلیل عقلی دارند. این گروه، یک ساختار کلی را قبول کردهاند و بر اساس این قالب و دستگاه فکری، مهدویت را تفسیر میکنند؛ به عنوان نمونه،شهید علامه مطهری(ره)، در قالب فلسفه تاریخ و ارتباط حوادث زنجیرهای در گذر زمان، به مباحث مهدوی میپردازد. البته افرادی نیز هستند که خود را مدعی این روش میدانند. حتی آیات قرآن را با روش تجزیه و تحلیل خاص خود، به موضوع مرتبط میکنند؛ اما به دلیل نداشتن مبانی فکری صحیح در تفسیر، انحرافاتی ایجاد کردهاند.
دسته سوم: گروهی که مشرب عرفانی و شهودی دارند؛ که از زاویه کشف و شهود به تحلیل این مباحث پرداختهاند، و بعضاً مطالب نغز و سودمندی را تبیین کردهاند؛ ولی در این بخش نیز عدهای با جعل مطالب ساختگی شبه عرفانی یا ملاقات محوری، آسیبهایی به مباحث مهدوی وارد کردهاند. در قسمت تفسیر نیز گروهی از باطنگرایان و تأویلیهای افراطی، مباحث امامت یا مهدویت را به شکل انحرافی به قرآن نسبت میدهند.[۲]
دسته چهارم: گروهی که به اصطلاح، دگراندیش و روشنفکر هستند و تنها از حیث آثار، به مهدویت میپردازند و به حقانیت آن، توجهی ندارند. این گروه، از علوم انسانی جدید، متأثر شده و گاه انحرافاتی ایجاد کردهاند.[۳]
دسته پنجم: افرادی که سبک ترکیبی دارند؛ به عنوان نمونه، علاوه بر بهرهگیری از روایات، قالب کلی نگر و عقلانی را حفظ میکنند. مرحوم علامه طباطبایی در این دسته قرار میگیرد و حتی میتوان گفت خود، مبدع و استاد این سبک میباشد.
اکنون دربارۀ اصل روش این استاد، توضیح مختصری بیان میکنیم:
۱٫ وی در بسیاری موارد، با بیان مسایل اجتماعی مربوط به زندگی و هدایت انسانها، در قالب کلی امامت یا جریان حق و باطل، به لزوم حضور امام در عالم میپردازد و ضرورت تحقق وعدههای الهی و محقق شدن غرض خداوند از خلقت را مقدمهای راهبردی برای مباحث خود قرار میدهد.
۲٫ بر خلاف برخی تفاسیر روایی که تنها روایات وارد شده را مطرح میکنند و بدون بررسی از آن میگذرند و نیز بر خلاف گروهی دیگر که تنها به تحلیل عقلانی میپردازند، این مفسر ارجمند، در تمام بخشها، به روایات توجه میکند. حتی به تواتر، استفاضه و دیگر ویژگیهای احادیث نظر دارد. گاه روایتی را با توجه به اصول کلی اعتقادی و قرآنی، ضعیف میشمارد و علاوه بر آن، به جمع روایات در قالب عقلی هم پرداخته است. گاهی نیز خطابهای قرآن را کلی میداند و مهدویت را مصداقی از آن به شمار میآورد. در کل، روایات را بیشتر به عنوان نظام جریان قرآن در تاریخ و تطبیق آن بر حوادث (جری و تطبیق) میپذیرد که در متن بحث، به این نمونهها اشاره خواهد شد.
۳٫ به روایت اهل سنت و نظرات آنها در مباحث تفسیری هم توجه دارد و در مجموع، به تحلیل روایات میپردازد.
پس از بیان این نکات، به بیان تفصیلی برخی موضوعات مهدوی بحث شده در تفسیر المیزان میپردازیم.
۱٫ مهدویت در نظام کلی امامت و هدایتگری انسان
علامه طباطبائی;، ذیل آیاتی که به امامت مربوط است، به بررسی شرایط امام و ظرفیتهای والای امام معصوم پرداخته، در پایان، به ضرورت حضور امام در هر عصر، برای هدایت انسان اشاره میکند.[۴]
وی ذیل آیه Gو إذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلمات فاتّمهنّ، قال إنّی جاعلک للناس إماماً، قال و من ذرّیّتی قال لاینال عهدی الظالمینF[5] به این بحث میپردازد که با توجه به سن بالای حضرت ابراهیم و انجام آزمون ذبح اسماعیل در زمان رسیدن به منصب امامت، این، مقام جدیدی برای حضرت ابراهیم بوده که پس از نبوت به او داده شده است. از سوی دیگر، لفظ «جاعلک» که به صورت اسم فاعلی آمده است، بر استقبال و آینده نیز دلالت دارد. ایشان، با توجه به مجموعه مطالب و این که حضرت ابراهیم علیه السلام پس از آزمونهای خاص، به مقام هدایت مردم رسیده است و قبل از آن، این مقام را نداشته است؛ نتیجه میگیرد:
فالإمام هو الذی یقتدی و یأتم به الناس؛
امام، کسی است که مردم به او اقتدا و او را پیشوای خود قرار میدهند.
پس از آن، این نکته را متذکر میشود که در قرآن، هر جا امامت را بیان میکند، به هدایت نیز اشاره میکند:
انّه کلّما تعرض لمعنی الإمامۀ تعرض للهدایۀ.
سپس نمونههایی را بیان میکند:
Gو وهبنا له اسحاق و یعقوب و جعلناهم أئمه یهدون بأمرناF؛
و به او [=ابراهیم علیه السلام] اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکنند.
Gو جعلنالهم ائمه یهدون بامرنا لما صَبَرواF؛
آنان را امامانی قرار دادیم که به امرما، [مردم] را هدایت میکنند؛ زیرا صابر بودند.
از این رو، امامت، نوعی هدایتگری است که با کمک امر خاص انجام میشود:
Gانما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکونF؛
همانا امر او [=خداوند] چنان است که اگر اراده وجود چیزی را داشته باشد، [همین که] بگوید: باش، [آن شئ] موجود میشود.
یعنی امر تکوینی و ملکوتی که خارج از قید زمان و مکان است و با وجود تغیّر و تکثری که برای آن امر در عالم خارج (و تاریخ ائمه) میبینیم، وجهه ثابت و غیر متغیری هم دارد. سپس علامه، میگوید:
فالإمام هادٍ یهدی بأمرٍ ملکوتی؛
پس امام، هدایتگری است که به وسیلۀ امری ملکوتی، هدایت میکند.
این هدایت، از نوع ایصالی (رسانندگی) است، نه تشریعی.
پس از آن، علامه به علت اعطای موهبت امامت به امامان اشاره میکند که همان صبر مطلق آنها در محضر الهی است و اینکه آنها، به طور مستمّر به آیات الهی یقین داشتند. در این راستا، به آیاتی اشاره میکند؛ برای نمونه: Gو کانو بآیاتنا یوقنونF؛ «پس هر کس ملکوت را میبیند، یقین هم دارد» و آیه: Gلو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیمF؛ «اگر علم یقین داشتید، دوزخ را میدیدید؛». و نیز آیۀ«کتاب مرقوم یشهده المقربون»؛ «کتابی نوشته شده که مقربان، آن را مشاهده میکنند»؛ لذا اولیای الهی، هیچ حجاب قلبی، اعم از معصیت و شک و جهل ندارند و عالم ملکوت، برای آنها مکشوف است. امام نیز هدایت به امر ملکوتی دارد. علامه سرانجام ظرفیت والای امام را با این جمله بیان میکند:
باطن و حقیقت هر آنچه که باعث هدایت میشود در اختیار امری است که امام با آن امر هدایت میکند؛ پس سعادت و شقاوت افراد، در دست امام قرار دارد و زمام هدایت، در دست او است.
علامه در ادامه میفرماید:
قال تعالی: یوم ندعوا کل اناس بامامهم؛ فالإمام، هو الذی یسوق الناس الی الله سبحانه یوم تُبلی السرائر، کما أنه یسوقه الیه فی ظاهرالدنیا و باطنها؛
خدا میفرماید: «روزی که هر گروه از مردم را با امام خود فرا میخوانیم»؛ پس امام، کسی است که مردم را به سوی خدا سوق میدهد، در روزی که اسرار فاش میشود؛ همان گونه که مردم را در ظاهر و باطن دنیا به سوی خدا سوق میدهد.
وی از این مباحث، نتیجه میگیرد:
الإمام لایخلوا منه زمان من الأزمنه؛
هیچ زمانی، از امام خالی نیست.
مشاهده میکنیم این عالم مفسر، پس از مباحث ادبی و عقلی که همراه تفسیر آیات بیان میکند، به این نقطه اوج میرسد که چون امام، مسؤولیت هدایت ایصالی انسانها را دارد، وجود او، در هر زمان ضرورت دارد.
میتوان گفت: مرحوم علامه، با طرح مباحث گسترده هدایت به امر و ملکوت، بر آن بوده است که تذکر دهد، در زمان فعلی، هر چند امام، غایب است، به دلیل کارکرد مهم امامت وحضور عالم ملکوت نزد وی و در دست داشتن کلید سعادت و شقاوت انسانها، نباید از توجه و اهمیت به امامت و امام، غافل شویم. نباید تنها کارکرد امام را در حضور آشکار بین مردم و فعالیتهای ظاهری وی خلاصه کرد. این را میتوان از جملهای که در نهایت، برای نتیجه میآورد، استفاده کرد.
۲٫ مهدویت و سیر نظام دنیوی و جریان سنتها و وعدههای الهی
علامه بزرگوار، در قالب تفسیر برخی آیات، به جریان سنتهای الهی در امتهای قبل از اسلام اشاره میکند؛ برای نمونه، در موضوع وقوع حوادث مهم و تأثیرگذار در میان امتها و ذیل آیه ۲۱۰ سوره بقره[۶]، به تفاسیر مختلف این گونه آیات، اشاره میکند که عدهای، آن را به قیامت و برخی، آن را به رجعت تفسیر کردهاند.
البته دربارۀ رجعت، در بخش جداگانهای صحبت خواهیم کرد؛ ولی در بخش حاضر، از این لحاظ به کلام علامه توجه میکنیم که وی، سنت الهی را تکرار حوادث امتهای گذشته در امت اسلامی میداند:
«قد قال رسول الله فیما رواه الفریقان: و الذی نفسی بیده! لترکبن سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل و القذۀ بالقذۀ لاتخطئون طریقهم و لایخطئکم سنن بنی اسرائیل»؛[۷] «همانا رسول خدا ـ بر اساس روایت شیعه و سنی ـ فرمود: «سوگند به کسی که جانم در دست او است! [شما مسلمانان،] به همان سنتهای امتهای قبل به طور کامل و مرحله به مرحله، گرفتار میشوید؛ از مسیر آنها خارج نمیشوید و از سنتهای بنی اسرائیل، رها نمیگردید».
مفسر، با اشاره به این گونه روایات -که به تکرار همۀ حوادث انجام شده و مسیرهای پیموده شدۀ بنی اسرائیل در تاریخ اسلام، اشاره دارد ـ بیان میکند که از طریق آثار مکتوب و ناقلان، برای ما اثبات شده است که حوادث امتهای گذشته، بدون کم و زیاد، در امت ما واقع شده است:
نشاهد کل یوم صدق شطر منها غیر زیاده و نقیصه فلنحقّق صحه جمیعها و صدق جمیع مضامینها[۸]؛
مشاهده میکنیم تعدادی از آن حوادث، بی کم و زیاد، به وقوع میپیوندد؛ پس باید صحت تمام آن اخبار و مضمون آنها را تأیید کنیم.
سپس آیات و روایاتی[۹] را که بر تکرار سنت تأکید دارد، با بیان وقوع خارجی تعدادی از حوادث، ضمیمه میکند و در نهایت، نتیجه میگیرد حوادث امتهای گذشته که هنوز واقع نشده است ـ مانند رجعت، ظهور منجی و … ـ به یقین، واقع خواهد شد.
پس از آن، به نکته مهمی اشاره میکند که خداوند، سیر نظام دنیوی را به سوی ظهور کامل حق و جامعه توحیدی خالص هدایت میکند. همانگونه که اشاره شد، در بحث رجعت، با تفصیل بیشتری آن را میآوریم.
این مفسر گرانقدر، در جای دیگر، با اشاره به آیه ۱۱۲ سوره آل عمران[۱۰] به شگرد گروههایی از اهل کتاب اشاره میکند که میخواهند با برقراری ارتباط نزدیک با مسلمانان و تسلط بر آن ها، خود را از ذلت و خواری نجات دهند:
و لیس من البعید أن یستفاد من قوله: Gالا بحبل من الله و حبل من الناسFأنّ لهم أن یخرجوا من الذله و المسکنه بموالاه الناس لهم و تسلیط الله تعالی ایاهم علی الناس.[۱۱]
با توجه به ادامه کلام علامه، روشن میشود وی، ما را به این مطلب مهم توجه میدهد که جریان سنت و وعدههای الهی، به سمت استخفاف کفار و مشرکان و جانشینی و جایگزینی مؤمنان بر جامعه است. در این میان، تنها افراد و گروههایی ضرر میکنند که کوتاهی کرده، به وظایف خود عمل نمیکنند:
ثم وعد الله سبحانه المجتمع الاسلامی بالاتیان بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المؤمنین اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله لایخافون لومه لائم و الاوصاف المعدوده ـ لهم کما عرفت ـ جماع الاوصاف التی یفقدها المجتمع الاسلامی الیوم؛[۱۲]
سپس خداوند، به جامعه اسلامی وعده داد، گروهی را آورد که خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند؛ برابر مؤمنان، متواضع و برابر کفار، مقتدر هستند و بدون ترس، از سرزنشها در راه خدا جهاد میکنند. این اوصاف، خصوصیاتی است که جامعه فعلی مسلمانان، فاقد آن است.
جامعه اسلامی، باید خصوصیات و ملاکهایی چون ولایت پذیری واقعی، شجاعت و استقامت در راه خدا را کسب کند، تا به عزت و عظمت خود برسد؛ ولی در زمان حاضر، این شاخصهها وجود ندارد. از کلام علامه میتوان چنین نتیجه گرفت که هر چه شاخصههای مذکور را در جامعه رواج دهیم، به دوران طلایی و تحقق وعده الهی که در آن کفار و مشرکین به ذلت میرسند ـ یعنی دوران ظهور ـ نزدیکتر میشویم.
اما روی دیگر سکه آخرالزمان، وجود افراد مؤمن، آماده و منتظر است[۱۳] که علاوه بر سرمایه ایمانی، با عمق بیشتری به دین و متون دینی میپردازند و در واقع، به باطن آیات پی میبرند. علامه ذیل آیات سوره حدید، به روایاتی اشاره میکند که بر عمق آیات سوره توحید و حدید اشاره دارد و این که افرادی در آخرالزمان، با تعمق و تدبّر به آن مطالب میرسند:
و فی الکافی باسناده عن عاصم بن حمید قال: «سئل علی ابن الحسین عن التوحید فقال: «ان الله عزوجل علم ان یکون فی آخرالزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالی «قل هو الله احد» و لآیات فی سوره الحدید «ان الله علیم بذات الصدور»؛[۱۴]
خداوند میدانست در آخر الزمان، مردمی ژرف اندیش خواهند بود؛ پس آیات «قل هوالله احد» و آیات سوره حدید را نازل فرمود.
۳٫ مهدویت، منجی و منجیگرایی
یکی از مباحث مهم در ادیان ـ به ویژه ادیان صاحب کتاب ـ منجیگرایی است. پیروان تمام آن ادیان، بر اساس محتوای متون اعتقادی خود، منتظر ظهور فرد یا افرادی هستند که جایگاه رفیعی به آنها ببخشد یا حداقل آنها را از مشکلاتی همچون جنگها و فقر و آوارگی نجات دهد. البته در این میان، پیامبر اسلام۶، نجات دهنده کل بشر و تعالی دهنده دین و دنیای انسانها میباشد.
در این بخش، مباحثی مطرح میشود؛ از جمله این که آیا در کتب آسمانی، بشارت به منجی وجود داشته یا وجود دارد یا آنکه این انتظار، اعتقادی در قلبهای پیروان است؟ علامه در توضیح آیاتی، همچون آیه ۹۴ سوره اسراء،[۱۵] با بیان این که بعضی از مردم که نمیخواستند دعوت پیامبران را بپذیرند، این بهانه را مطرح میکردند که چرا پیامبر، به صورت بشر است و یک فرشته نیست؟ خداوند، پس از بیان این سؤال، مطالبی میآورد که نشان میدهد همۀ انسان ها استعداد تلقی وحی از فرشتگان را ندارند و کسانی که استعداد خاص ارتباط با ملائکه را دارند، همان افراد کامل و رسول هستند. آن گاه مرحوم علامه، در این رابطه، بیان میکند که تمام وثنیها اعم از برهمائی، بودایی و صابئی ـ بنا بر آنچه در کتب مقدس آنها وجود دارد ـ نبوت را قبول دارند؛ بدین معنا که بشری کامل، برای تکمیل مردم مبعوث میشود؛ ولی از آن، به منجی یا مصلح تعبیر میکنند. در واقع، حضور او را، نزول خداوند در زمین و ظهور او را به شکل موجود زمینی میدانند که مثلاً یکی از آنها «بوذه» یا «بوذاسف» و … میباشد:
لایتحاشون ذالک التحاشی عن النبوه بمعنی انبعاث بشر کامل لتکمیل الناس و یعبرون عنه بظهور المنجی أو المصلح و نزول الإله الی الارض و ظهوره علی اهلها فی صوره موجود ارضی و کان بوذه و بوذاسف ـ علی ما یقال ـ منهم.[۱۶]
از این رو وجود منجیگرایی حتی در منابع ادیان غیر ابراهیمی مسلم است. اما در منابع ادیان ابراهیمی و قبل از آن (مثل زمان داوود علیه السلام) هم این واقعیت وجود دارد؛ لذا علامه، در تفسیر آیه ۱۰۵ سوره انبیاء[۱۷] و پس از آن، در بخش روایی نیز به روایتی از تفسیر قمی اشاره میکند که تمام کتب آسمانی را «ذکر» خوانده است و وعدۀ به ارث رسیدن زمین را مخصوص قائم علیه السلام و اصحاب او میداند. همچنین، به روایات متواتر، دربارۀ گسترش عدل و داد در زمان حضرت مهدی اشاره میکند:
و فی تفسیر القمی: و قوله «کتبنا فی الزبور من بعد الذکر»… قال: «الکتب کلها ذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون، قال القائم و اصحابه قال: و الزبور فیه ملاحم و التحمید و معه اقول و الروایات فی المهدی(عج) و ظهوره و ملئه الارض قسطاً و عدلاً عن النبی۶ و ائمه اهل البیت:، بالغه حد التواتر».[۱۸]
ایشان با اشاره به این تفسیر، به تواتر احادیث دربارۀ مهدی و اصحاب او به عنوان حاکمان صالح زمین و شایستگان، اشاره میکند.
۴٫ مهدویت و فرهنگ انتظار و غیبت
بی شک، ایمان و اعتقاد به امام غایب یا حجت پنهان، مسألهای اساسی است که انتظار حضور وی را هم به دنبال میآورد. اگر اولی تضعیف شود، دومی هم وجود نخواهد داشت. علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۳ سوره بقره Gالذین یؤمنون بالغیبF، از امام باقر علیه السلام روایتی نقل میکند که فرمود:
«من آمن بقیام القائم علیه السلام أنه حق»؛ «فرد مؤمن به قیام قائم و حقانیت او، مؤمن به غیب است».
البته علامه، این را از باب جری میداند:
وهذا المعنی مروی فی غیر هذه الروایه و هو من الجری.[۱۹]
همچنین در بخش دیگر، دربارۀ اهمیت انتظار، خبری از درالمنثور سیوطی میآورد:
«… اخرج ابن جریر من طریق حکیم بن جبیر عن رجل لم یسمه قال قال رسول الله سلو الله من فضله فان الله یحب ان یسأل و من افضل العباده انتظار الفرج»؛[۲۰] «پیامبر فرمود: از فضل خداوند درخواست کنید که خدا دوست دارد از او درخواست شود و انتظار فرج، از برترین عبادات است».
در بخش دیگر، ذیل آیه۹۳ سوره هود[۲۱] چنین بیان میکند: امام رضا علیه السلام در روایتی، انتظار فرج را از مقوله خود فرج خواند؛ لذا خود انتظار، نوعی فرج و گشایش است و موضوعیت دارد (گویی فرد منتظر، به هدف مورد انتظار رسیده است). البته توفیق این انتظار و صبر و عمل را خدا میدهد؛ ولی اینها از نوع صفات فعلی خدا است.
عن محمد بن فضیل عن الرضا علیه السلام قال سألته عن انتظار الفرج فقال: «أو لیس تعلم ان انتظار الفرج من الفرج؟ ثم ان الله تبارک و تعالی یقول و ارتقبوا انی معکم رقیب … فقوله عزوجل و ما توفیقی الا بالله … اقول محصل بیانه علیه السلام ان توفیقه تعالی و خذلانه من صفاته الفعلیه»:[۲۲]
لذا در این کلام، هم به وظیفه انسان دربارۀ انتظار اشاره میشود و هم نیاز دائمی او به خداوند در این را مورد تأکید میکند.
همچنین ذیل آیه Gفأعرض عنهم و انتظر انهم منتظرونF به دستور خدا به پیامبر، مبنی بر انتظار فتح اشاره میکند که دشمنان، منتظر مرگ یا قتل پیامبرند و او منتظر غلبه دادن حق و حق گرایان بر باطل و باطل گرایان:
فلینتظر هو کما ینتظرون حتی یظهر الله الحق علی الباطل و المحق علی المبطل؛[۲۳]
پس پیامبر، منتظر است؛ همانگونه که دشمنان منتظرند [او منتظر است]، تا حق بر باطل، و حق محوران بر باطل گرایان پیروز شوند.
میتوان نتیجه گرفت انتظار، راهکار و دستوری است که همواره خداوند، پیش روی انبیا و اولیای الهی و پیروان آنها قرار داده است. در این میان، دشمنان هم منتظر و مترصد بودند؛ ولی تفاوت این دو انتظار، آن است که دشمنان، منتظر حوادثی هستند که هرگز به وقوع آن یقین ندارند و نگران آن هستند؛ ولی جبهۀ حق، متظر تحقق وعدۀ الهی و ظهور حق بر باطل است؛ حتی در انتظار و صبر -که خود موفقیت و عین وظیفه و هدف است ـ به توفیق خداوند دلگرم است.
۵٫ مهدویت، نشانههای آخرالزمان و علائم ظهور
علامه طباطبایی; ذیل بعضی از آیات، پس از مطرح کردن تفسیر عقلی خود با توجه به روایات متناسب، مواردی از علائم ظهور را از باب جری بر آن آیات، منطبق میکند؛ برای نمونه، در آیه ۵۴ سوره سبأ خداوند فرموده است:
Gوَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ F؛ «]سرانجام[میان آنها وخواسته هایشان جدایی افکنده شد؛ همانگونه که از پیش، با پیروان آنها عمل شد».
وی، معنای آیه را فاصله افتادن بین مشرکان و خواستهها و آمال دنیوی آنان ـ که آنها را پناهگاه خود تصور میکردند ـ میداند. سپس با اشاره به روایات مستفیضه از شیعه و سنی، جریان خسف بیداء (فرو رفتن سپاه سفیانی در سرزمین بیداء) را از باب جری، به آیه مرتبط میداند. از تفاسیر اهل سنت، به درالمنثور سیوطی اشاره میکند که در روایتی از اهل سنت ذیل آیه، جریان سفیانی را از قول پیامبر نقل میکند:
خداوند سفیانی و همراهانش را وقتی به بیداء میرسد، در زمین فرو میبرد؛ پس هیچکدام از آنها نجات نمییابد، جز یکی که این خبر را برای انسانها نقل میکند:
فیسیر الله السفیانی بمن معه حتی اذا صار ببیداء من الارض خسف بهم فلا ینجومنهم الا المخبر عنهم.
همچنین به روایتی از تفسیر قمی اشاره کرده، عبارتی از امیرالمؤمنین علیه السلام ذیل آیه میآورد که فرمود:
«فاذا جاء الی البیداء یخرج الیه السفیانی فیأمر الله عزوجل فیاخذ باقدامهم»؛[۲۴] «وقتی [مهدی] به بیداء میرسد سفیانی به سوی او خروج میکند؛ پس خدا امر میکند [به زمین]، پس [زمین]، آنها را درخود گرفتار میکند».
میتوان گفت: مرحوم علامه، در بحث علائم الظهور نیز مانند مباحث دیگر، روایات مستفیض و قابل اعتماد را مطرح میکند و به طور قطع و یقین ـ مانند بعضی از مفسران ـ آیات را بر آن وقایع یا علائم، حمل نمیکند؛ اما چون قرآن، در همه زمانها جاری است، در زمان متصل به ظهور مهدی نیز اینگونه آیات، با وقوع آن علائم، جریان دارد و مصداق مییابد. در واقع، نگاه کلینگر علامه، باعث میشود نوعی سنت الهی دربارۀ مشرکان و اغراض و آمال آنها را مطرح و در زمانهای خاص نیز آن سنتها را جاری بداند.
برای نمونه، در تفسیر آیه ۵ سوره اسراء[۲۵]، بیان مینماید که احتمالاتی در تحقق این وعده الهی داده شده است و در تفسیر البرهان از قول امام صادق علیه السلام به گروهی اشاره میشود که قبل از قیام قائم، توسط خدا برانگیخته میشوند و مخالفان اهل بیت: را شناسایی و دستگیر میکنند. علامه، سپس با اشاره به روایات دیگر، اساس این وقایع را تکرار حوادث بنیاسرائیل در امت اسلام میداند[۲۶]؛ بدین معنا که شبیه این وعدهها و حوادث، در قوم بنی اسرائیل واقع شده است.
نشانههای آخرالزمان
همان گونه که اشاره شد، علامه طباطبایی از روایات ملاحم نیز نمیگذرد. هر چند دربارۀ این روایات، بحثهای سندی و دلالی وجود دارد، علامه با همان روش کلی خود، پس از مقدمه سازی، به آنها اشاره میکند؛ لذا ذیل آیات سوره آلعمران -که پیش از این اشاره شد ـ شرایط فعلی امت اسلامی را منطبق بر روایات ملاحم میداند و بر این اساس، جامعه فعلی را دارای قابلیتهای لازم برای تحقق وعدههای الهی نمیداند:
و یستفاد بالامعان فی التدبر فیها تفاصیل الرذائل التی تنبئ الآیه ان المجتمع الاسلامی سیبتلی بها[۲۷]؛
بادقت در آن روایت، تفصیل ناپاکیهایی که آیه، از ابتلای جامعه اسلامی به آنها خبر میدهد، روشن میشود.
وی به طور مفصل روایاتی میآورد که اشراط الساعه را مطرح میکند و در گفت و گویی بین سلمان و پیغمبر اکرم۶، به حوادثی اشاره میکند؛ از جمله:
خیانت در امانت، تصدیق دروغگو، تشبه زنان به مردان و برعکس، گسترش آلات لهو و لعب، امر به منکر و نهی از معروف، ذلت مؤمنان، گسترش ربا و رشوه، کاهش و نامنظم شدن باران.
در پایان این بخش، علامه با وجود پذیرش تحریف و دسّ در آن روایات، برای استحکام بخشیدن به بحث و رد این مطلب که روایات ملاحم قابل استناد نیست، به کثرت آن روایات و توالی وقوع خارجی آن حوادث و صحت نسبت کتب ملاحم به مؤلفان و قدمت آنها و کثرت نقل از کتب اشاره میکند:
و قد اشتملت علی تعدادها عده من اخبار ملاحم آخر الزمان المرویه عنه النبی۶ و الائمه من اهل بیته: و هی علی کثرتها و من حیث المجموع و ان کانت لاتسلم من آفه الدس و التحریف إلا ان بینها اخباراً یصدقها جریان الحوادث و توالی الوقایع الخارجیه و هی اخبار مأخوذه من کتب القدماء المؤلفه قبل ما یزید علی الف سنه من هذا التاریخ أو قریبا منه و قد صحت نسبتها الی مؤلفیها و تظافر النقل عنها.[۲۸]
وی عدم وقوع آن حوادث در زمان تألیف آن کتب و غیرمنتظره بودن آنها برای مردم آن زمان را یکی از قرائن صحت و عدم جعل مطلق آنها معرفی میکند:
علی انها تنطق عن حوادث وقائع لم تحدث ولم تقع فی تلک الآونه و لا کانت مترقبه تتوقها النفوس التی کانت تعیش فی تلک الازمنه فلا یسعنا الا الإعتراف بصحتها و صدورها عن منبع الوحی؛
علاوه برآن که این اخبار، از وقایعی حکایت میکند که پیش تر ذکر نشده و در زمان صدور اخبار، واقع نشده است و افرادی که در آن زمان زندگی میکردند، توقع آن حوادث را نداشتند؛ پس چارهای جز اعتراف به صحت آنها و صدورشان از منبع وحی نداریم.
۶٫ مهدویت و ماهیت جامعه آرمانی دینی
صاحب المیزان، بر اساس آیات قرآنی، جامعه آرمانی را دارای مؤلفههای زیر میداند:
الف. تسلط صالحان بر زمین که وارث آنند
علامۀ بزرگوار، ذیل آیه ۵۵ سوره مبارک نور[۲۹] با بیان دو احتمال در مورد استخلاف، یکی از آن دو را میپذیرد و نتیجه میگیرد مقصود این آیه تسلط انسانهای شایسته بر زمین است، سپس آیاتی را به عنوان شاهد مطرح میکند از جمله، آیۀ:
Gإن الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقینF؛[۳۰] «همانا زمین، از آن خداوند است و آن را میراث هر کس از بندگانش که بخواهد، قرار میدهد و پایان کار، از آن پرهیزکاران است.»
و نیز این دو آیه:
Gأن الارض یرثها عبادی الصالحونF[31]؛ «زمین را بندگان شایسته من به ارث میبرند».
Gفاوحی الیهم ربهم لنهلکن الظالمین و لنسکننکم الارض من بعدهمF[32]؛«پس پروردگارشان به ایشان وحی فرستاد که به طور قطع، ستمکاران را هلاک خواهیم کرد و بعد از ایشان، شما را در زمین سکونت خواهیم داد».
مفسر گرانقدر، با بیان سرگذشت اقوام گذشته، به این نتیجۀ کلی میرسد که افرادی دارای ایمان و عمل صالح، جانشین اقوام ظالم پیشین میشوند. بر این اساس، جامعه آرمانی، جامعهای است که در آن، مؤمنان واقعی که عمل صالح دارند، دارای تسلط و اقتدار و برتری در زمین باشند و گروه ظالم و گناهکار، هیچ نمودی در آن نداشته باشند.
ب.فراگیر بودن اعتقادات دینی مورد پسند الهی
علامه، بر اساس آیه شریف Gو لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهمF[۳۳]میگوید: تمکین، کنایه از اثبات است و تمکین دین، بدان معنا است که در جامعه، به آن، عمل شود و معارفش مورد اعتقاد همه باشد و اختلاف و تخاصم در آن پیدا نشود. وی منظور از این دین را اسلام میداند. علاوه بر آن، این نکته را بیان میکند که در آیه، برای نشان دادن هماهنگی آن با فطرت انسانها، دین را به مردم نسبت داده است؛ لذا در جامعه آرمانی، دین فطری تمام انسانها را مجذوب خود خواهد کرد و خود به خود، فراگیر خواهد شد.
ج. امنیت Gولیبدلنهم بعد خوفهم امناF
جامعۀ آرمانی، جامعهای است ایمن که در آن، مردم، امنیت را مدیون خداوند هستند. این امنیت، در ابعاد مختلف آن مورد نظر است. از کلام علامه در این بخش و دیگر مباحث اجتماعی، بر میآید که وی، امنیت را عام و شامل امنیت اقتصادی و فکری و اعتقادی نیز میداند؛ لذا همانگونه که در ادامه آیه آمده، امنیت کامل، زمانی است که جامعه، با کمال آرامش، با اعتقاد خود زندگی کنند و شرک وجود نداشته باشد (لایشرکون بی شیئا). در واقع، هرگونه مصلحتسنجی در اعمال دینی و ترس و تقیه و پنهانکاری، منافی امنیت است؛ لذا در جامعه آرمانی، تمام این موارد رفع میشود و عبودیت فردی و اجتماعی در کمال آزادی و امنیت واقع میشود.
د. خداپرستی خالص
همانگونه که گفتیم، امنیت جامعه ـ بر اساس یک احتمال که علامه در تفسیر آیه داده است ـ از رفع شرک و خداپرستی خالص نشأت میگیرد؛ ولی میتوان این خلوص جامعه از شرک را مؤلفۀ جدایی برای جامعه آرمانی به حساب آورد. مرحوم علامه، با رد نظراتی که تفسیر آیه را منحصر به صدر اسلام، یا افراد و گروههای خاص میدانند، میگوید: جامعهای با این فضیلت و قداست، از زمان بعثت رسول اکرم۶تاکنون محقق نشده است و اگر مصداقی پیدا کند، در زمان مهدی(عج) است و اگر خطاب آیه را متوجه جامعه صالح بدانیم، با توجه به اخبار متواتری که دربارۀ حضرت مهدی(عج) وجود دارد، تنها همان مصداق را دارد و اگر حق معنای آیه را در نظر بگیریم و تعصبات را کنار بگذاریم، آیه، تنها با اجتماعی که به وسیله ظهور مهدی(عج) منعقد میشود، قابل انطباق است.
فالحق ان الآیه ان أعطیت حق معناها لم تنطبق الاعلی المجتمع الموعود الذی سینعقد بظهور المهدی.
پس از آن، در بحث روایی نیز روایاتی میآورد که آیه را از باب جری و تطبیق بر زمان ظهور، منطبق کردهاند.
به طور کلی، چنین میتوان گفت که مرحوم علامه، جامعه آرمانی را جامعهای خالی از شرک و دارای خداپرستی خالص میداند که در آن مؤمنان واقعی، بر زمین تسلط دارند. از نظر ذهنی و با نگاه فرضی، میتوان هر جامعهای که آن خصوصیات را دارد، جامعه آرمانی دانست؛ ولی در واقع و حقیقت خارجی، تنها در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) محقق خواهد شد.[۳۴]
۷٫ مهدویت، نظام انسانی و پایان تاریخ با حاکمیت اسلام
علامه بزرگوار، در بخشهای مختلف تفسیر خویش، به خصوصیات نوع انسان و جوامع انسانی میپردازد؛ از جمله دربارۀ گرایش نوع انسان به صلاح و رفع فساد و ظلم، اشاره میکند که مطابق فطرت آنها است؛ اما گاهی در اثر عوامل محیطی و سلطه منحرفان و مستکبران، آزادی فکری و فطری انسان گرفته شده و غبار بر آن نشسته است.
ولی بر اساس وعدههای الهی در کتب آسمانی، سرانجام، جهان پرهیزکاران و صالحان فرا میرسد و حلقههای تاریخی، به گونهای به هم میپیوندد که دین توحیدی ـ که مطابق فطرت و خواستار شایسته سالاری است ـ حاکم میشود. این، همان اسلام است که پس از ایجاد انگیزه و آمادگی عمومی و جهانی و رسیدن مردم عالم و جوامع بشری به بلوغ فکری، بر تمام جهان، غالب میشود؛ لذا انحرافات تاریخی، در اثر اشتباه در تطبیق خواستههای فطری است، نه از جهت بطلان فطرت و غایتی که نظام صنع و ایجاد الهی در جهان دنبال میکند. دین اسلام نیز در راستای تحقق این غایت و عاقبت، به آزادی فکر و واقع اندیشی انسان کمک میکند و بر آن تأکید دارد. البته این آزادی فکر، باید پس از عرضه بر کتاب خدا و همراه تدبر باشد.
و منه یظهر ان هذا الدین کما یعتمد بأساسه علی التحفظ علی معارفه الخاصه الالهیه کذالک یمسح للناس بالحریه التامه فی الفکر…»
دین [اسلام]، همان گونه که برحفظ معارف خاص الهی خود، تأکید دارد به آزادی کامل فکری مردم ارج مینهد.
… و قال تعالی «و العاقبه للتقوی» فهذه و امثالها آیات تخبرنا ان الاسلام سیظهر ظهوره التام فیحکم علی الدنیا قاطبه … و ذلک انک عرفت ان الإسلام بالمعنی الذی نبحث فیه غایه النوع الإنسانی و کماله هو بعزیزته متوجه الیه یدل علی انها متوجهه الی غایات مناسبه لوجوداتها یسوقها الیها نظام الخلقه و الانسان غیر مستثنی من هذه الکلیه… و انما تحتاج السنن الاجتماعیه فی ظهورها و رسوخها فی المجتمع الی عزائم قاطعه و همم عالیه من نفوس قویه. لاتذعن بان الدهر قد یسمح بالمراد و المسعی قد یخیب:[۳۵]
خلاصه این کلام علامه، همان است که گفته شد که اسلام، به هر دو نوع بهره و سلوک دنیوی و اخروی انسان توجه دارد و مطابق فطرت کمالخواه انسان است. براساس آیات، عاقبت از آن پرهیزکاران و مؤمنان است؛ ولی رسیدن به این غایت، نیاز به همت و عزم قطعی و آمادگی نوع انسانی دارد که شایستگان، آن را فراهم میکنند.
در جمع علامه، کل نظام هستی را دارای مسیری به سوی صلاح وشایستگی میداند که انسان و جامعه انسانی هم در همین نظام و تحت همین قانون قرار دارد. مجموعه متون غنی دینی، آمادگی جوامع و انسانهای متفکر و شایسته رهبری و در رأس آن ها، اراده الهی، حلقههای تاریخی را به سوی آن، پیش خواهد برد.
۸٫ مهدویت و سرنوشت اهل کتاب
از جمله مباحثی که دربارۀ اهل کتاب مطرح میشود، آن است که آیا تا قیامت، عدهای «کتابی» باقی میمانند و بر دین و آیین منسوخ خود باقی هستند یا پس از ظهور، همگی اسلام میآورند و غیر مسلمان وجود نخواهد داشت؟ در محورهای مختلف میتوان به این موضوع پرداخت. مرحوم علامه یکی از جوانب بحث را بسط میدهد.
سرنوشت اعتقادی ـ ایمانی اهل کتاب
وی دربارۀ ایمان آوردن تمام اهل کتاب، قبل از مرگ عیسی که در آیه ۱۵۹ سوره نساء مطرح شده است، به بحث مفصلی میپردازد:
G وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًاF؛ «و هیچکس از اهل کتاب نیست، مگر آن که قبل از مرگ او،]عیسی علیه السلام یا یکایک اهل کتاب[ به او ایمان میآورند و روز قیامت بر آنها گواه میباشد».
علامه بیان میکند که بر اساس این آیه، باید عیسی زنده باشد، تا تمام اهل کتاب به او ایمان آورند و گمان نصارا دربارۀ به صلیب کشیده شدن و مرگ مسیح، نادرست است.
از سویی، در آیه دیگر فرموده است:
Gیا عیسی انی متوفیک و رافعک إلّی و مطهرک من الذین کفروا…F؛ «ای عیسی! ما تو را به صورت کامل میگیریم و به سوی خود بالا میبریم و تو را از کافران پاک میکنیم… ».
وی، پس از نقل اقوال دربارۀ نوع طهارت (ظاهری یا باطنی) و معنای رفع (بالا بردن)، با استناد به آیات دیگر قرآن، اشاره میکند که ظاهر گفتار قرآن، آن است که از آینده خبر میدهد و این رفع و تطهیر، پس از این زمان (= زمان تکلم خداوند) واقع خواهد شد:
فان ظاهر قوله Gانی متوفّیک و رافعک الی و مطهرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتبعوکF اخبار عن المستقبل و انه سیتحقق فیما یستقبل حال التکلم توف و رفع و تطهیر و جعل علی ان قوله Gو جاعل الذین اتبعوکF وعد حسن و بشری و ما هذا شأنه لایکون الا فی ما سیأتی.
بنابراین، مرحوم علامه، این قول خداوند را بشارت و وعده الهی دانسته است که در آینده محقق میشود؛ یعنی نجات و طهارت حضرت مسیح از مشرکان و کفار، در آخرالزمان واقع میشود. پس از آن، به بیان اقوالی که دربارۀ نوع برتری پیروان عیسی بر کفار (که در آیه اشاره شده است) میپردازد و علت برتری آنها را همان دلیل و حجت پیامبرشان دانسته که در آن صورت، بر یهود و کافران به حضرت عیسی علیه السلام غالب خواهند شد…:
فالمراد جعل النصاری و هم الذین اتبع اسلافهم عیسی علیه السلام فوق الیهود و هم الذین کفّروا عیسی علیه السلام و مکروا به الغرض فی المقام بیان نزول السخط الإلهی علی الیهود و حلول المکربهم و تشدید العذاب علی امتهم.
پس مراد، آن است که نصاری و پیروان عیسی، بر یهود برتری مییابند و یهود، کسانی هستند که به عیسی ایمان نیاوردند و با مکر با او برخورد کردند؛ پس در این مقام، نزول خشم الهی بر یهود و مکر الهی و شدت عذاب دربارۀ آنها مورد نظر است.
در بخش دیگر، به این واقعیت میپردازد که بر اساس آیات قرآن، صرف پیروی ظاهری و اسمی کافی نیست و ایمان و عمل صالح، عامل نجات است:
Gان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری والصابئین من آمن بالله و الیوم الآخرو عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم ولاخوف علیهم و لا هم یحزنونF[36].
بر اساس این آیه، از میان نصرانیها و صابئین، کسانی به پاداش الهی و امنیت و آرامش میرسند که به خدا و روز قیامت مؤمن باشند و عمل صالح انجام دهند
فهذا اجر الذین آمنو و عملوالصالحات من الذین اتبعوا عیسی علیه السلام ان الله یوفیهم اجورهم و ما غیرهم فلیس لهم من ذالک شئ.[۳۷]
در این بخش، مفسر بزرگوار، اثبات میکند که بر اساس وعده الهی، اهل کتاب قبل از مرگ حضرت عیسی علیه السلام به او ایمان خواهند آورد و بر اساس ایمان و عمل صالح و حجت قاطع، بر کفار و یهودیان منکر حضرت عیسی علیه السلام غلبه خواهند یافت.
حال اگر این گفتار علامه، به گفتار دوم وی ضمیمه شود، نتیجه آن خواهد بود که تحقق این وعده، به وسیلۀ مسلمان شدن اهل کتاب و قبول اسلام به عنوان ناسخ ادیان قبلی خواهد بود. با جمع آیات، این نتیجه بدست میآید که در زمان ظهور مهدی(عج) هیچ فردی، کتابی نمیماند؛ گرچه ایمان عدهای از آنها اضطراری و اجباری و غیر خالص باشد.
اکنون همان بخش دوم از کلام علامه را پیگیری میکنیم. وی، دربارۀ ایمان آوردن اهل کتاب به عیسی، دو احتمال را بیان میکند:
و المعنی: وکل واحد من اهل الکتاب یؤمن قبل موته بعیسیای یظهر له قبیل الموت عند احتضار أن عیسی کان رسول الله وعبده حقا و ان کان هذا الایمان منه ایمانا لاینتفع به و یکون عیسی شهیدا علیهم…
الی ما ورد فی بعض الاخبار ان عیسی حیّ لم یمت و انه ینزل فی آخر الزمان فیؤمن به اهل الکتاب من الیهود و النصاری؛[۳۸]
مقصود، آن است که هر کدام از اهل کتاب، قبل از مرگ، به عیسی ایمان میآورد؛ یعنی در آستانۀ مرگ و در زمان احتضار، بر آنان آشکار میشود که عیسی رسول خدا است و بنده او؛ اگرچه این ایمان، سودی برای آنها ندارد و عیسی بر ضد آنها گواه است… در برخی اخبار آمده که عیسی زنده است و نمرده است و در آخرالزمان نازل میشود و اهل کتاب، از یهود و نصارا، به او ایمان میآورند.
بر اساس این احتمال، تنها گروهی از اهل کتاب که در زمان نزول عیسی موجود هستند، به او ایمان میآورند و این تخصیص بدون مخصص است؛ چون آیه مطلق است و ایمان آوردن اهل کتاب به عیسی را بدون تخصیص آورده است؛ ولی مرحوم علامه، احتمال دیگری را هم مطرح میکند:
إن الضمیر یرجع الی عیسی علیه السلام و المراد به ایمانهم به عند نزوله فی آخرالزمان من السماء استناداً الی الروایه … والذی ینبغی التدبرو الإمعان فیه هو ان وقوع قوله (یوم القیامه یکون علیهم شهیداً) فی سیاق قوله (و إن من اهل الکتاب لیؤمنن به قبل موته و یوم القیامه یکون علیهم شهیداً) ظاهر فی ان عیسی شهید علیهم جمیعهم یوم القیامه کما ان جمیعهم یؤمنون به قبل الموت.[۳۹]
بر اساس این احتمال، ضمیر در «موته» به «عیسی» برمیگردد و معنای آن، این است که قبل از مرگ عیسی، همه اهل کتاب، به او ایمان میآورند و سیاق آیات هم قرینه میشود که تمام اهل کتاب، قبل از مرگ عیسی (که در آخرالزمان و پس از نزول او واقع میشود) به او ایمان میآورند و روز قیامت، آن پیامبر، بر ضد آنها گواه است.
جمع تحلیل نهایی، آن است که افرادی که نزول عیسی را درک نکرده باشند، هنگام مرگ، به او ایمان میآورند و کسانی که آن واقعه را درک کنند، به صورت اختیاری یا اضطراری و اجباری به او ایمان خواهند آورد.
تنها یک اشکال میماند و آن، این که بعضی از آیات بر خلاف این نظریه اشاره دارد؛ از جمله:
Gاذ قال الله یا عیسی انی متو فیک و رافعک الّی و مطهرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفرو الی یوم القیامهF[40]؛ «هنگامی که خدا فرمود: «ای عیسی! من تو را میگیرم و به سوی خود بالا میبرم و تو را از کافران تطهیر میکنم و کسانی که تو را تبعیت کنند، تا روز قیامت بر کافران برتری میدهم»».
این آیه و آیات مشابه، نشان میدهد که جامعه یهود یا همۀ اهل کتاب، تا روز قیامت، باقی هستند. حتی آیه زیر، نشان میدهد که آنها تا بعد از مرگ عیسی وجود دارند:
Gو کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهمF[41]؛ «و من، بر آنها گواه هستم، تا موقعی که بین آنها هستم؛ پس موقعی که مرا بمیرانی، تو [ای خدا] بر آنها مراقبت میکنی».
ولی سرانجام، مرحوم علامه، وجود اهل کتاب را تا روز قیامت، با حفظ عنوان «اهل کتاب» نمیپذیرد و برتری دادن آنها بر کفار را دلیل بر وجود کفار تا قیامت نمیداند. همچنین این که پس از مرگ، خدا مراقب بر کار آنها باشد را مراقبت خدا بر کل مردم می داند، نه بر عنوان «اهل کتاب» که با حفظ عنوان دین منسوخ خود، باقی مانده باشند. البته ایمان، ممکن است اضطراری باشد؛ ولی به هر حال، پس از عیسی علیه السلام، اهل کتابی وجود نخواهد داشت:
لکن الإنصاف ان الآیات لا تنافی ما مرّ فإن قوله Gو جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا الی یوم القیامهF لایدل علی بقائهم الی یوم القیامه علی نعت انهم اهل الکتاب… علی ان قوله Gو ان من اهل اکتاب الا لیؤمنن به قبل موتهF لودل علی ایمانهم به قبل موته فإنما یدل علی اصل الایمان و أما کونه ایمانا مقبولا غیر اضطراری فلا دلاله له علی ذالک و کذا قوله Gفلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهمF مرجع الضمیر فیه انما هو الناس دون اهل الکتاب او النصاری؛
انصاف آن است که آیات با گفته های قبلی، منافات ندارد و آیهای که فرمود: «پیروان عیسی علیه السلام را بر کفار برتری میدهم»، بر بقای اهل کتاب با عنوان اهل کتابی دلالت نمیکند، علاوه بر آنکه آیهای که فرمود: «هیچ اهل کتابی نیست مگر، آن که قبل از مرگ، به او ایمان میآورد»، اگر برایمان اهل کتاب قبل از مرگ، دلالت داشته باشد، بر اصل ایمان دلالت میکند؛ ولی بر این که ایمان آنها مورد پذیرش و غیر اجباری باشد دلالتی ندارد. همان گونه است آیهای که فرمود: «وقتی مرا بمیرانی، تو گواه بر آنها هستی» که مرجع ضمیر [=آنها] مردم به صورت مطلق است، نه اهل کتاب و نصاری.
سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی اهل کتاب
یکی از آیات دیگر که مرحوم علامه، ذیل آن، به سرنوشت اهل کتاب و کفار در زمان ظهور میپردازد، آیه ۳۳ سوره توبه است:
Gهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَF؛ «او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان غلبه دهد».
مفسر، این جا به روایتی از مرحوم صدوق به نقل از تفسیر برهان اشاره میکند که امام صادق علیه السلام فرمود:
«والله ما ینزل تأویلها بعد ولا ینزل تأویلها حتی یخرج القائم فاذا خرج القائم لم یبق کافر بالله و لا مشرک بالإمام الاکره خروجه»؛ «به خدا سوگند! تأویل این آیه، هنوز نیامده است و تأویل آن، نازل نمیشود، تا زمانی که قائم قیام کند. پس هنگامی که قائم خروج کند، هیچ کافر و مشرکی باقی نمیماند، مگر آن که از خارج شدن او کراهت دارد».
علامه، پس از آن، به روایات عامه دربارۀ برداشته شدن جزیه در آن زمان اشاره میکند. همچنین روایاتی را که بر پرداخت جزیه تأکید دارند، میآورد. بر اساس این روایات، حضرت مهدی(عج) بر اهل کتاب جزیه قرار میدهد. وی، آیات ۱۴ و ۶۴ سوره مائده را مؤید این نظر میداند؛ زیرا در این آیات، به دشمنی داخلی بین اهل کتاب تا روز قیامت اشاره میکند.[۴۲]
ولی ذیل آیه Gو قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله للهF[43] به روایت امام صادق علیه السلامکه عیاشی و کلینی میآورند، اشاره میکند که بر اساس آن روایات هیچ مشرکی بر زمین باقی نخواهد ماند:
قال: روی زراره عن ابی عبدالله علیه السلام انه: «لم یجئ تأویل هذه الآیه ولو قام قائمنا بعد سیری من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الآیه و لیبلغن دین محمد ۶ ما بلغ الیل حتی لا یکون مشرک علی الارض»؛[۴۴]
«هنوز، تأویل این آیه نیامده است و اگر قائم ما قیام کند، هر کس او را درک کند، خواهد دید که تأویل آیه، در آن زمان است و دین محمد، به هر جا که شب میرسد [=تمام عالم] گسترش مییابد، تا آن که هیچ مشرکی بر روی زمین نمیماند».
پس از آن، به حدیث ابراهیم لیثی دربارۀ آیه ۲۹ سوره اعراف Gلیمز الله الخبیث من الطبیبF[۴۵] اشاره میکند که آن هم نشانۀ اهتمام علامه به این گونه روایات است. در جمع روایات همانگونه که قبلاً اشاره شد ـ میتوان گفت: احتمالاً علامه، با وجود پذیرش غلبه جهانی اسلام و رفع هر گونه بروز و فعالیت علنی مشرکان و اهل کتاب با حفظ عنوان کتابی، احتمال حضور و وجود مغلوب و بدون فعالیت و بی تأثیر اهل کتاب، تا قیامت را رد نمیکند که چنین حضوری به دلیل نهایت ضعف و قلّت، با عدم آنها تفاوت چندانی ندارد.
رهبری مهدی(عج) و تبعیت عیسی علیه السلام (با عنوان منجی و موعود اهل کتاب)
بحثی که دربارۀ سرنوشت اهل کتاب بر اساس این آیات میماند، آن است که آیا نزول حضرت عیسی علیه السلام، ارتباطی با مهدویت و ظهور مهدی(عج) دارد؟ مرحوم علامه، در بخشهای روایی، به این مهم میپردازد و با آوردن روایاتی که قتل دجال را توسط عیسی علیه السلام توضیح میدهد، به روایات فراوان شیعه و سنّی دربارۀ ارتباط آن وقایع با ظهور حضرت مهدی(عج) میپردازد، اینجا یکی از روایات مورد استناد وی را همراه نتیجهگیری آن بزرگوار میآوریم:
اخرج ابن مردویه عن ابی مردویه عن ابی هریره: قال: قال رسول الله: «… یوشک أن ینزل فیکم ابن مریم حکماً عدلاً یقتل الدجال…» أقول و الروایات فی نزول عیسی(عج) عند ظهور المهدی(عج) مستفیضۀ من طرق اهل السنه و کذا من طرق الشیعۀ عن النبی و الائمه من اهل بیته:[۴۶]
ابن مردویه، حدیثی نقل کرده است به نقل از ابی مردویه، از ابو هریرۀ که رسول خدا فرمود: «زود باشد که پسر مریم به عنوان حاکم عادل بر شما نازل شود و دجال را بکشد». … روایات در بحث نزول عیسی در زمان ظهور مهدی، مستفیض است و از هر دو طریق شیعه و سنی رسیده است.
۹٫ رجعت
بحث رجعت، از مسلمات شیعه است و اهمیت اعتقاد به آن، در حدی است که در بسیاری از روایات و دعاها به حقانیت آن تصریح شده است. حتی در برخی روایات، نام افراد رجعت کننده و فعالیتهای آنها پس از رجعت را ذکر کردهاند.
علامه، با روش تفسیری ویژه خود، در خلال بحث از آیاتی که دربارۀ قیامت و رجعت یا ظهور آمده است، روند خاصی را در ارائه تفسیر طی میکند. وی در ابتدا، نظرات ارائه شده توسط مفسران روایی را میآورد و به روایاتی که آن آیات را به یکی از آن موارد تطبیق کردهاند، اشاره میکند. سپس یک نتیجه کلی را مطرح میکند و آن اینکه ایام خاصی وجود دارد که در آن، هر گونه هوای نفس و اغوای شیطان کنار گذاشته میشود و خداوند در آن روزها، ظهور خاص دارد و سیر نظام دنیوی، به سوی آن ایام است.
و الروایات المثبه للرجعه و إن کانت مختلفه الآحاد إلا أنّها علی کثرتها متحده فی معنی واحد و هو أن سیر النظام الدنیوی متوجه إلی یوم تظهر فیه آیات الله کل الظهور؛ فلا یعصی فیه سبحانه و تعالی؛ بل یعبد عباده خالصه، لایشوبها هوی نفس و لایعتریه إغواء الشیطان و یعود فیه بعض الأموات من أولیاء الله تعالی و أعدائه إلی الدنیا یفصل الحقّ من الباطل؛[۴۷]
روایاتی که رجعت را اثبات میکند، با همدیگر اختلافاتی دارند؛ ولی با توجه به فراوانی آنها، همگی در یک معنا متحد هستند و آن، اینکه مسیر نظام دنیا، به سوی روزی در جریان است که آیات خداوند، به طور کامل، در آن روز ظاهر میشود؛ در آن روز، معصیت خداوند انجام نمیشود، بلکه او به طور خالص عبادت میشود و هوای نفس با آن عبادت مخلوط نمیشود و فریبهای شیطان در آن داخل نمیگردد. در آن روز، بعضی از اموات از اولیای خدا و دشمنان او، به دنیا برمیگردند و حق از باطل جدا میشود.
این معنا ـ یعنی اتحاد به حسب حقیقت و اختلاف به حسب رتبه ـ باعث شده است ائمه:، در تفسیر خود از آیات، گاهی به قیامت، گاهی به رجعت و گاهی به ظهور تعبیر کنند.
از این کلام علامه، چنین بر میآید که وی، رجعت و ظهور را حوادثی نمیبیند که مقطعی از تاریخ به حساب آیند و ارتباطی به قبل و بعد نداشته باشند، بلکه بر اساس سنت الهی که حق را غلبه میدهد و حقایق را مکشوف میسازد، در چند مرحله در دنیا و آخرت، این اهداف را عملی میسازد؛ به گونهای که ابتدا در هنگام ظهور، حق غلبه پیدا میکند و دین حق غالب میشود و آیات و قدرتهای خداوند، ظاهر میشود؛ اما پس از آن که رجعت واقع میشود و نظام عادی دنیوی که مردم با آن انس گرفتهاند، دگرگون میشود، خداوند، قدرت خود را آشکارتر میسازد و نشان میدهد که حتی میتواند رهبران دینی را که در اهداف دنیوی ناکام ماندند، برگرداند و استعداد آنها را شکوفا سازد و تجلی بخشد. همچنین رهبران کفر که مجازات دنیوی خود را ندیدند، برگرداند و مکافات نماید.
در رجعت نیز صفات الهی کاملاً بارز نمیشود و قدرت و ظهور الهی تماماً آشکار نمیگردد؛ زیرا از سویی تمام انسانها به ثواب و عقاب نمیرسند و آنها که رسیدهاند، زندگی محدود و غیر ابدی دارند و از سوی دیگر، احتمال تخلف ـ گرچه به صورت فرضی و غیر خارجی ـ وجود دارد و مالکیت و ملک الهی کاملاً آشکار نشده است. ولی در روز قیامت است که خداوند میفرماید:
Gلمن الملک الیوم لله الواحد القّهارF؛ «امروز، حاکمیت از چه کسی است؟ از خداوند یکتای غالب».
بنابراین، مرحوم علامه، مهدویت و رجعت را حلقهای از حلقههای زنجیروار میداند که نهایت آن، بندگی محض الهی و بروز کامل قدرت، عظمت و حاکمیت خداوند است، از سوی دیگر ایشان، گویی برای آن که این جریان و سیر نظام دنیوی درست تصور شود و تعدد ایام الله، خدشهای به سیر او وارد نکند. این ایام را دارای مراتب مختلف و درجات متفاوت میداند؛ بدین معنا که ظهور خداوند در قیامت، با ظهورش در رجعت، همسان نیست. حتی روز ظهور نیز همسان رجعت و قیامت قرار نمیگیرد:
یوم الرجعه من مراتب یوم القیامه و إن کان دونه فی الظهور لإمکان الشرّ و الفساد فیه فی الجمله، دون یوم القیامه، و لذالک ربّما الحق به یوم ظهور المهدی(عج) أیضاً لظهور الحق فیه ایضاً تمام الظهور وإن کان هو ایضاً دون الرجعه و قدورد عن ائمه اهل البیت: «ایام الله ثلاثه: یوم الظهور و یوم الکّره و یوم القیامه» و فی بعضها «ایام الله ثلاثه: یوم الموت و یوم الکرّه و یوم القیامه» و هذا المعنی أعنی الاتحاد بحسب الحقیقه و الاختلاف بحسب المراتب هو الموجب لماورد من تفسیرهم: بعض الآیات بالقیامه تاره و بالرجعه أخری و بالظهور ثالثه.[۴۸]
روز رجعت، از مراتب روز قیامت است؛ گرچه در شدت ظهور [الهی] رتبهاش [از قیامت] پایین تر است؛ زیرا در آن [=روز رجعت] اجمالاً امکان شر و فساد هست؛ ولی در روز قیامت، آن امکان هم وجود ندارد؛ از این رو، گاهی روز ظهور مهدی(عج) را با عنوان زمان ظهور کامل حق، به آن [=قیامت] ملحق کردهاند؛ گرچه آن روز [ظهور] هم رتبه پایین تری از رجعت [در ظهور حق] دارد. از اهل بیت: وارد شده است: ایام الله، سه روز هستند؛ روز ظهور، روز رجعت و روز قیامت و در بعضی از روایات آمده است: ایام الله سه روز هستند: روز مرگ، روز رجعت و روز قیامت.
۱۰٫ مهدویت و قیامت، توبه و تکلیف
یکی از مسایل مهم، آن است که آیا در دوران ظهور، باب تکلیف واختیار انسان باز است و انسان قدرت عصیان دارد؟ و اگر اینگونه است، توبه در آن عصر، پذیرفته میشود یا خیر؟ این موضوع، عرصه نظرات متفاوت و گاهی متضاد واقع شده است.
یکی از مقدمات این بحث، آن است که در آن عصر، عوامل عصیان و گناه در انسان، چه وضعیتی دارد؟ آیا همگی نابود میشود؟ یا بعضی یا همۀ آنها باقی است؟ میدانیم شیطان هم از عوامل مهم انحراف انسان است و در این موضوع، نقش مهمی دارد.
مرحوم علامه، در تفسیر آیات ۳۷ و ۳۸ سوره حجر Gقال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلومF؛ «تو ]شیطان[ از مهلت یافتگانی، تا روز وقت معین؛» روایاتی از تفسیر عیاشی و تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که به شیطان، تا روز خروج قائم مهلت داده شد و در آن روز، گردن زده خواهد شد. در جمع روایات، علامه به همان بحث ظهور حق در مراتب مختلف و زمانهای متعدد اشاره میکند؛[۴۹] لذا نابودی شیطان را از مظاهر ظهور حق و نابودی باطل میداند؛ پس یکی از عوامل عصیان، نابود میشود؛ اما دربارۀ هوای نفس و انحرافات داخلی افراد، دلیلی بر نابودی آنها نداریم.
حال بحث دیگری مطرح میشود که با فرض نابودی شیطان و رفع مشکلات مادی و معنوی و زمینههای گناه و جرم، آیا توبه در آن عصر پذیرفته میشود؟ اینجا به آیه دیگری اشاره میکنیم:
Gیوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفس ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیراًF؛ «روزی که بعضی از آیات پروردگارت تحقق میپذیرد، ایمان کسی که پیش تر ایمان نیاورده است یا عمل نیکی انجام ندادهاند، سودی ندارد».
علامه، به روایات شیعه و سنی دربارۀ حوادث آخرالزمان، خروج دابّه الارض، دخان، طلوع خورشید از مغرب و … اشاره میکند:
قال: «إذا طلعت الشمس من مغربها فکل من آمن فی ذالک الیوم لاینفعه ایمانه…» أقول: و الظاهر أن الروایه من قبیل الجری و کذا ماتقدم من الروایات و یمکن أن تکون من التفسیر و کیف کان فهو یوم تظهر فیه البطشه الاّ لاهیه تلجی الناس إلی الإیمان و لاینفعهم؛
فرمود: «هنگامی که خورشید، از مغرب خود طلوع کند [=روز ظهور امام زمان علیه السلام]، هر کس در آن روز ایمان آورد، ایمان او سودی ندارد… میگویم: ظاهر، آن است که روایت، از قبیل جری است و همین طور روایاتی که گذشت و ممکن است از نوع تفسیر باشد و به هر حال، در آن روز، حادثه عظیم الهی واقع میشود که مردم، به ایمان پناه میآورند؛ ولی برای آنها سودی ندارد.
از این بخش، چنین استفاده میشود که توبه پذیرفته نمیشود، اما ایشان در بخش دیگر میگوید: باب توبه به مجرد وقوع آن حوادث (و ظهور) بسته نمیشود؛ زیرا تنها با وقوع قیامت است که باب توبه و تکلیف بسته میشود. از مجموع مطالب، به دست میآید که وی تمایل دارد اینگونه روایات را بر قیامت منطبق کند، نه بر زمان ظهور؛ از این رو احتمال میدهد این روایت، از نوع تفسیر باشد، نه جری؛ چون اگر از نوع تفسیر باشد، تنها مصداق واقعی و مناسب آن آیات را بیان کردهاند.
و قد عدت فی الروایات من تلک الایات خروج الدابه و الدخان و خروج یأجوج و مأجوج و هذه امور ینطق بها القرآن الکریم و عد منها غیر ذالک کخروج المهدی(عج) و نزول عیسی بن مریم وخروج الدجال و غیرها و ان کانت من حوادث آخرالزمان لکن کونها مما یغلق بها باب التوبه غیر واضح؛[۵۰]
همانا در روایات، از آن علائم، خروج دابه، دخان، خروج یأجوج و مأجوج شمرده شده است. و این ها، اموری است که قرآن از آنها سخن میگوید. غیر از این موارد، چیزهایی دیگر مانند: خروج مهدی، نزول عیسی، خروج دجال و غیره از این قبیل شمرده شدهاند. اینها گر چه از حوادث آخرالزمان هستند؛ ولی این واضح نیست که باب توبه پس از آنها بسته شود.
وی، به روایتی اشاره میکند که نشان میدهد، حجت، در زمان نزدیک قیامت برداشته میشود و باب توبه هم در آن زمان بسته میشود:
«و فی البرهان عن البرقی… عن ابی عبدالله علیه السلام قال: مازالت الأرض إلاّ ولله فیها حجه یعرف فیها الحلال و الحرام و یدعوا إلی سبیل الله و لاتنقطع الحجه من الارض إلاّ اربعین یوماً قبل القیامه. فاذا رفعت الحجه و اغلق باب التوبه لم ینفع نفس ایمانها لم تکن آمنت من قبل أن ترفع الحجه و أولئک من شرار خلق الله و هم الذین تقوم علیهم القیامه»؛
«امام صادق علیه السلام فرمود: همواره حجت الهی در زمین هست که حلال و حرام را میشناسد و به سوی خدا فرا میخواند، حجت برداشته نمیشود مگر چهل روز پیش از قیامت. پس هنگامی که حجت زمین برداشته و باب توبه بسته شد، و کسی که پیش از برداشته شدن حجت، ایمان نیاورده، ایمان او در آن زمان، سودی ندارد و این افراد [که تا زمان حضور حجت، ایمان نمیآورند] بدترین خلق خدا هستند که قیامت بر آنها واقع میشود».
بر اساس کلام علامه، دامنه تکلیف تا قیامت باقی است و احتمال وجود افراد شروری که حتی پس از ظهور و در آستانه قیامت، ایمان نیاوردهاند، وجود دارد.
علامه، در همین رابطه در بخشی دیگر از تفسیر خود، به نظریهای اشاره میکند که بقای ابلیس را با بقای تکلیف گره میزند و هر کفر و فسق و عصیانی را به ابلیس و وسوسه او مستند میکند. وی آیاتی را که بر دشمنی شیطان با انسان دلالت میکند[۵۱] و همچنین آیاتی که به کلام شیطان در قیامت، پس از پایان اغواگری او اشاره دارد، دلیل بر این موضوع میداند. در پایان، با اشکال به این نظر، بیان میکند که حجت عقلی و نقلی، همواره وجود دارد که غایت جامعه انسانی، به سوی خیر و صلاح است. آیات و روایات هم تنها اقتضا میکند که ابلیس، تا هنگام بقای معصیت و اغواگری باقی باشد (پس اگر جامعه صالح و خالص برقرار شود، ابلیس هم در آن جایگاهی ندارد).
إنّ کون المعصیه الإنسانیۀ مستنده بالجمله إلی إغواء إبلیس مستفاده من الآیات و الروایات لا غبار علیه؛ لکّنه إنّما یقتضی بقاء إبلیس ما دامت المعصیه و الغوایه باقیه لا بقائه مادام التکلیف باقیاً و لا دلیل علی الملازمه بین المعصیه و التکلیف وجوداً؛ بل الحجه من العقل و النقل علی أن غایه الانسان النوعیۀ و هی السعادۀ ستعم النوع و یتخلص المجتمع الانسانی إلی الخیر و الصلاح و لایعبد علی الأرض یومئذ الاّ الله سبحانه؛[۵۲]
در ا ین که آیات و روایات، معصیت انسان را به وسوسۀ شیطان مستند میکند، شبههای نیست؛ ولی این، تنها اقتضا میکند تا زمان بقای معصیت، ابلیس باقی است، نه تا زمان بقای تکلیف. و دلیلی بر ملازمه وجودی بین معصیت و تکلیف، نداریم؛ بلکه دلیل عقلی و نقلی، بر این دلالت دارد که غایت کار نوع بشر که سعادت است، جامعه را به خیر و صلاح میرساند و آن روز، تنها خداوند، پرستش میشود.
[۱]. با بهرهگیری از دروس حجت الاسلام و المسلمین، استاد کلباسی، پاییز ۱۳۸۵، مرکز تخصصی مهدویت.
[۲]. مانند مباحث تفسیری گروهی از اسماعیلیه که خشونت و کشتار بیحد را به امام زمان نسبت میدهند و حتی گاهی لفظ «عذاب» را به امام عصر۴، تفسیر کردهاند.
[۳]. مانند برخی از مستشرقان و امثال دکتر سروش که ختم ولایت و آیات خاتمیت را برابر مهدویت مطرح میکنند.
[۴]. المیزان، ج۱، ص۲۶۷ به بعد.
[۵]. بقره: ۱۲۴؛ و هنگامی که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی آزمود؛ پس ابراهیم، آنها را به اتمام رساند. ]خداوند[ فرمود: «من تو را برای مردم؛ امام قرار دادم». ابراهیم گفت: «و از فرزندان من هم]امام هستند[؟» خداوند فرمود: «عهد من، به ظالمان نمیرسد».
[۶] .Gهل ینظرون إلا أن یأتیهم الله فی ظُللٍ من الغمام و الملائکه و قضی الأمر وإلی الله ترجع الأمورF؛ آیا جز این میبینند که خداوند، در قالب سایههای ابر و ملائکه [قدرت] خود را ظاهر کند و کار را به پایان رساند و بازگشت امور به سوی او است.
[۷]. المیزان، ج۲، ص۱۰۸٫
[۸]. همان.
[۹]. علامه، به روایاتی که از سوی اهل بیت علیه السلام دربارۀ ملاحم و آخرالزمان آمده است، اشاره میکند.
[۱۰] . Gولو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون لن یضروکم الا اذی و ان یقاتلوکم یولوکم الأدبار ثم لا ینصرون، ضربت علیهم الذله و المسکنه اینما ثقفوا لا بحبل من الله و حبل من الناسF ؛ و اگر اهل کتاب، ایمان بیاورند، برای آنها بهتر است. عدهای از آنها مؤمن هستند و اکثر آنها فاسقند. جز آزار کوچک، به شما ضرری نمیزنند و اگر بر شما غلبه کنند، به شما پشت می کنند، سپس یاری نمیشوند. هر کجا باشند، ذلت و خواری بر آنها مقرر شده است؛ مگر به ریسمانی از خدا و ریسمانی از مردم.
[۱۱]. المیزان، ج۵، ص۳۹۳ به بعد.
[۱۲]. همان.
[۱۳]. ر.ک: بحث مهدویت و انتظار در همین نوشتار.
[۱۴]. المیزان، ج۱۹، ص ۱۴۷٫
[۱۵] . «و مامنع الناس ان یؤمنوا اذجاءهم الهدی الا ان قالوا ابعث الله بشراً رسولا»؛ هنگامی که هدایت به سوی مردم آمد، چیزی مانع ایمان آنان نشد، جز آن که گفتند: آیا خداوند، بشری [مثل خودمان] را رسول فرستاد؟
[۱۶]. المیزان، ج۱۳، ص۲۰۱٫
[۱۷] . Gو لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض من یرثها عباد الصالحونF؛ همانا در زبور، پس از ذکر، نوشتیم زمین را بندگان شایسته من به ارث میبرند.
[۱۸]. همان، ص۳۳۷٫
[۱۹]. المیزان، ج۱، ص۴۶٫
[۲۰]. همان، ج۴، ص۳۴۸٫
[۲۱]. Gو یا قوم اعملوا علی مکانتکم انی عامل سوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و من هو کاذب و ارتقبوا انی معکم رقیبF؛ای قوم من! کار خود را انجام دهید؛ من هم عمل میکنم. به زودی میدانید چه کسی دچار عذاب خوار کننده میشود و چه کسی دروغگو است. و انتظار بکشید که من هم با شما در انتظارم».
[۲۲]. المیزان، ج۱۰، ص۳۷۶٫
[۲۳]. همان، ج۶، ص۲۶۸٫
[۲۴]. همان، ج۱۶، ص۳۹۱٫
[۲۵] . Gفاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولی بأس شدید فجاسوا خلال الدیارF، «هنگامی که نخستین وعده فرا برسد، گروهی از بندگان پیکار جوی خود را بر ضد شما برمیانگیزیم؛ پس آنان خانهها را جست و جو میکنند».
[۲۶].المیزان، ج۱۳، ص۴۳٫۴۴٫
[۲۷]. همان، ج۵، ص۳۹۴، ذیل آیات سوره آل عمران.
[۲۸]. همان، ج۵، ص۳۹۵٫
[۲۹] . «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض»؛ «خداوند، به کسانی از شما که ایمان آوردند وعده داده است آنها را در زمین به خلافت برساند»
[۳۰]. اعراف: آیه ۱۲۸٫
[۳۱]. انبیاء: ۱۰۵٫
[۳۲]. ابراهیم: ۱۳و۱۴٫
[۳۳] . و آئینی که برای آنان پسندیده است پا بر جا و ریشه دار خواهد ساخت
[۳۴]. المیزان، ج۱۵، ص۱۵۱-۱۶۱٫
[۳۵]. همان، ج۴، ص۱۳٫
[۳۶]. بقره: ۶۲٫
[۳۷]. المیزان، ج۵، ص۱۳۶٫
[۳۸]. همان، ص۱۳۴و ۱۳۵٫
[۳۹]. همان، ص۱۳۵٫
[۴۰]. آل عمران: ۵۵٫
[۴۱]. المیزان، ج۵، ص۱۳۶٫
[۴۲]. همان، ج۹، ص۲۵۵٫
[۴۳] . با آنها بجنگید تا جایی که فتنه نباشد و دین، تماماً برای خدا باشد.
[۴۴]. المیزان، ج۹، ص۸۷٫
[۴۵] . تا خدا، ناپاک را از پاک جدا کند.
[۴۶]. المیزان، ج۵، ص۱۴۴٫
[۴۷]. همان، ج۲، ص۱۰۹٫
[۴۸]. همان.
[۴۹]. همان، ج۱۲، ص۱۷۵٫
[۵۰]. همان، ج۷، ص۳۹۱ و ۳۹۲٫
[۵۱]. یس: ۶۰٫
[۵۲]. المیزان، ج۱۲، ص۱۶۰٫
مطالب مرتبط...
- غربیها چه نقشی در جریان ظهور حضرت مهدی علیهالسلام دارند؟
- آیا اعتقاد به رجعت برگرفته از یهود است؟
- آیا رجعت از ضروریات تشیع است؟
- آیا واسطه فیض بودن امام زمان در نعمتها و در عالم وجود غیر از روایات، ریشه قرآنی هم دارد؟
- هر یک از صاحبان ادیان، منجی را از دین خود میداند راهحل این اختلاف چیست؟