ملاقات با امام زمان (ع)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

دیدار یار

از سختی‌ها و تلخی‌های دوره غیبت، دوری شیعیان از مولای خود و محروم ماندن از دیدار جمال آن یوسف بی همتاست. با شروع روزگار غیبت، منتظران ظهور، پیوسته در حسرت تماشای آن سرو بلند فضیلت سوخته‌اند و آه فراق از دل کشیده‌اند.
عزیزٌ علیّ أن أری الخلق و لا تری؛ (1)
سخت است بر من که همه را ببینم و تو دیده نشوی.
البته در دوران غیبت صغرا، شیعیان به وسیله نایبان خاص با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ارتباط داشتند و بعضی از آن‌ها به فیض حضور آن بزرگوار رسیدند؛ چنان که در این باره نقل‌های فراوانی وجود دارد؛ ولی در دوره غیبت کبرا که روزگار غیبت کامل امام است، رابطه یاد شده قطع گردید و امکان شرفیابی به محضر آن حضرت به شکل معمول و از طریق افرادی خاص، منتفی شد.
با این حال، بسیاری از علما معتقدند که در این زمان نیز ملاقات با آن ماه منیر، امکان دارد و بارها اتّفاق افتاده است. حکایت شرفیابی بزرگانی چون علامه بحرالعلوم، مقدس اردبیلی، سیدبن طاووس و مانند آن‌ها معروف و مشهور است و در کتاب‌های بزرگان علما نقل شده است. (2)

انواع ملاقات

ملاقات با امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گاهی در حالت اضطرار و درماندگی افراد روی می‌دهد و گاهی در حالت عادی و به دور از اضطرار. به بیان روشن‌تر، گاهی ملاقات‌ها برای دستگیری امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از اشخاصی است که در وضعیتی گرفتار شده‌اند و احساس تنهایی و بی کسی به آن‌ها دست داده است؛ مثل جریان ملاقات بسیاری از افراد که در مکان‌های مختلف مانند سفر خانه خدا، راه را گم کرده‌اند و امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یا یکی از اصحاب آن حضرت، آن‌ها را از سرگردانی نجات داده است. بسیاری از ملاقات‌ها از همین قبیل است.
ولی در مواردی ملاقات‌ها در غیر حالت اضطرار بوده است و ملاقات کننده به دلیل مقام معنوی والای خود، توفیق تشرف به محضر امام را یافته است. روشن است که شرط ملاقات با حضرت، پاکی روح و تزکیه نفس است و چشمی که می‌خواهد آن مظهر جمال الهی را ببیند، باید پاک باشد.

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است *** بر رخ او نظر از آینه پاک انداز
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند *** پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

نقل کردن دیدار، آثار و پیامدها

باید بدانیم که روش و سیره بزرگان ما و نیک بختانی که توفیق دیدار امام را یافته‌اند. پنهان کردن این سعادت و عدم نقل جریان تشرف بوده است. البته برخی از نزدیکان آن‌ها به دلیل نزدیکی و محرم بودن، داستان ملاقات ایشان را دانسته و برای دیگران نقل کرده‌اند؛ ولی در این موارد، معمولاً انتشار خبر دیدار آن بزرگواران، پس از درگذشت آن‌ها بوده است؛ همان گونه در نقل دیدار جناب مقدّس اردبیلی بیان شد.
نکته مهم اینکه نقل کردن داستان ملاقات علما و صالحان به وسیله دیگران، آثار و برکات خوبی مانند تقویت اعتقاد به وجود امام غایب و افزایش محبّت و دلدادگی به آن حضرت و تقویت ارتباط روحی و توسل به آن عزیز را به دنبال دارد؛ به همین دلیل، علما به نقل تشرّفات اقدام کرده و حتی کتاب‌های مستقلی برای آن نوشته‌اند؛ ولی چنانکه گفتیم، شخص دیدار کننده نباید ملاقات خود را نقل و منتشر کند؛ زیرا چنین اقدامی در سطح عموم، پیامدهای منفی خواهد داشت.
در طول مدت غیبت کبرا و به ویژه در زمان ما، افرادی با ادّعای ملاقات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پی جمع کردن مردم و کسب نام و نانی برای خود بوده‌اند و از این راه، بسیاری را به گمراهی و انحراف در عقیده و عمل کشانیده‌اند. آنان با توصیه به خواندن بعضی دعاها و انجام برخی اعمال که بسیاری از آن‌ها هیچ اصل و اساسی ندارد و با دعوت از مشتاقان دیدار، برای شرکت در جلسه‌هایی که محتوای قابل قبولی ندارد، وعده دیدار حجّت خدا را می‌دهند و بدین گونه امر ملاقات با آن امام غایب را کاری سهل و در دسترسِ همگان جلوه می‌دهند؛ در حالی که بدون تردید، آن حضرت بر طبق اراده پروردگار در غیبت کامل قرار گرفته است و ملاقاتش جز برای افرادی معدود، رخ نمی‌نماید.

شرط اساسی ملاقات

ملاقات با امام خوبی‌ها یک خواسته و نیاز به درگاه خدای حکیم است و تنها در حالی به اجابت می‌رسد که انجام آن، مطابق حکمت و مصلحت باشد؛ بنابراین هرگاه با وجود همه شور و اشتیاق یک عاشق و تلاش او برای شرفیابی به محضر امام، ملاقاتی دست ندهد، نباید گرفتار یأس و ناامیدی شود و این را نشانه نبود لطف و عنایت امام بداند؛ بلکه باید بکوشد که با توسّل به آن بزرگوار و ارتباط روحی با آن سرچشمه نیکی‌ها از حضور آن عزیز بهره بگیرد که این راه، همیشه و برای همگان باز است.
احمدبن ابراهیم نوبختی، روزی به پدر همسرش محمدبن عثمان، دومین نایب خاص امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گفت: «من به زیارت صاحب الزّمان مشتاقم». محمد بن عثمان به او گفت: «با شوقی که داری، می‌خواهی او را ببینی؟» احمدبن ابراهیم گفت: «آری». محمد گفت: «خداوند، تو را بر این شوقت پاداش دهد و چهره حضرت صاحب الامر را در حالت عافیت به تو نشان دهد». سپس گفت: «در ایام غیبت، مشتاق آن حضرت باش؛ امّا درخواست ملاقات نکن؛ زیرا این مسأله، از اموری است که مربوط به اراده و مشیّت الهی است و تسلیم آن بودن، بهتر است؛ لکن به وسیله زیارت کردن به آن حضرت توجه کن».

آنچه از ما خواسته‌اند

جان سخن اینکه اگر چه دیدن جمال نورانی امام عصر و سخن گفتن با آن محبوب دل‌ها سعادتی بزرگ است، امامان ما و به ویژه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از شیعیان نخواسته‌اند که در پی دیدار امام زمان خود، چلّه نشینی یا بیابان گردی پیشه کنند؛ بلکه پیشوایان معصوم (علیهم السلام) سفارش فرموده‌اند که شیعیان پیوسته به یاد آن حضرت بوده، برای فرج او دعا کنند؛ نیز در جلب رضای او در گفتار و کردار بکوشند و در راستای اهداف بزرگ او قدم بردارند، تا هر چه زودتر زمینه ظهور آن امید بشریّت، فراهم گردد و عالم از فیض مستقیم او بهره مند شود. امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود می‌فرماید:
«اَکثِرُوا الدُّعاءِ بتعجیلِ الفرجِ فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُم (3)؛
برای تعجیل فرج، بسیار دعا کنید که همان، فرج شماست.
نیز آن حضرت از شیعیان خود چنین خواسته است:
فلیعمل کل امرء منکم بما یقرب به من محبتنا و یتجنب عما یدنیه من کراهیتنا و سخطنا؛
هر یک از شما به گونه‌ای عمل کند که به محبت و دوستی ما نزدیک شود و از کارهایی که موجب ناخشنودی ماست، دوری کند.

تشرف حاج علی بغدادی

در اینجا مناسب است جریان شیرین ملاقات مرحوم حاج علی بغدادی را که از خوبان روزگار خویش بوده است، نقل کنیم؛ (4) ولی به جهت رعایت اختصار به بیان نکات مهم آن اکتفا می‌کنیم:
آن مرد شایسته و با تقوا، همیشه از بغداد به کاظمین می‌رفت و دو امام بزرگوار حضرت کاظم و حضرت جواد (علیهم السلام) را زیارت می‌کرد. او می‌گوید: مقداری خُمس و حقوق مالی برعهده‌ام بود. به همین سبب به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن را به عالم فقیه و پارسا، شیخ انصاری و بیست تومان آن را هم به عالم فقیه شیخ محمد حسین مجتهد کاظمینی و بیست تومان هم به آیت الله شیخ محمد حسن شروقی دادم و تصمیم گرفتم که بیست تومان دیگر بدهی خود را پس از بازگشت به بغداد به آیت الله آل یاسین بپردازم. روز پنج شنبه به بغداد بازگشتم. نخست به سوی کاظمین رفتم و دو امام بزرگوار را زیارت کردم. پس از آن به منزل آیت الله آل یاسین رفتم و بخشی از باقی مانده بدهی شرعی خود را به او تقدیم کردم و از او اجازه گرفتم که باقی مانده آن را به تدریج به او یا کسی که او را مستحق بدانم، بپردازم. ایشان اصرار کرد که نزد او بمانم؛ اما به دلیل کارهای ضروری، عذرخواهی و خداحافظی کردم و به سوی بغداد حرکت نمودم.
وقتی یک سوم راه را رفته بودم با سید بزرگوار و با وقاری رو به رو شدم. او عمامه‌ای سبز بر سر داشت و بر گونه‌اش خالی مشکلی آشکار بود و برای زیارت به سوی کاظمین می‌رفت. نزدیک من آمد و سلام کرد. به گرمی با من دست داد و مرا در آغوش کشید و به سینه چسبانید و به من خوش آمد گفت و فرمود: «حاج علی! خیر است. کجا می‌روی؟»
گفتم: «زیارت کرده‌ام و اینک عازم بغداد هستم». گفت: «شب جمعه است. برگرد به کاظمین [ امشب را در آنجا بمان]». گفتم: «نمی توانم». گفت: «می‌توانی. برگرد تا گواهی دهم که از دوستان جدّم امیرالمؤمنین (علیه السلام) و از دوستانِ ما هستی و شیخ نیز گواهی می‌دهد. خداوند می‌فرماید: وَاستَشهِدُوا شَهیدَین» (5) [=دو نفر را شاهد بگیرید]».
حاج علی بغدادی می‌گوید: من پیش از این، از آیت الله آل یاسین خواسته بودم که برای من سندی بنویسد و در آن گواهی کند که من از شیعیان و دوستداران اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم، تا آن نامه را در کفن خویش قرار دهم. از سید پرسیدم: «از کجا مرا شناختی و چگونه این گواهی را می‌دهی؟» فرمود: «چگونه انسان، کسی را که حق او را به طور کامل می‌دهد نمی‌شناسد» گفتم: «کدام حقّ؟» فرمود: «همان حقوقی که به وکیل من دادی». گفتم: «وکیل شما کیست؟» فرمود: «شیخ محمد حسن». گفتم: «آیا او وکیل شماست؟» فرمود: «آری».
از گفتار او شگفت زده شدم. فکر کردم میان من و او، دوستی دیرینه‌ای است که من فراموش کرده‌ام؛ زیرا در برخورد اول مرا به نام صدا زد و گمان کردم از من توقع دارد که مبلغی از آن خمس که بر عهده دارم، بدان سبب که از نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، به او تقدیم کنم؛ بنابراین گفتم: «از حقوق شما فرزندان پیامبر، مقداری نزد من هست و اجازه گرفته‌ام که آن را مصرف کنم». تبسم کرد و گفت: «آری؛ مقداری از حقوق ما را به وکلای ما در نجف پرداختی». پرسیدم: «آیا این کارم پذیرفته در گاه خداست؟» فرمود: «آری».
به خود آمدم که چگونه این سید، بزرگ‌ترین علمای عصر را وکیل خود می‌خواند؛ اما بار دیگر دچار غفلت شدم و موضوع را فراموش کردم.
گفتم: «سرورم! آیا درست است که می‌گویند: هر کس در شب جمعه امام حسین (علیه السلام) را زیارت کند [از عذاب خدا] در امان خواهد بود؟» گفت: «آری» و در همان حال دیدگانش پر از اشک شد و گریست. چیزی نگذشت که دیدم در حرم مطهر کاظمین (علیهم السلام) هستیم، بی آنکه از خیابان‌ها و راه‌هایی که به حرم می‌رسد، عبور کرده باشیم. کنار در ورودی ایستادیم. گفت: «زیارت بخوان» گفتم: «سرورم! من نمی‌توانم خوب بخوانم». گفت: «آیا من بخوانم تا با من زیارت کنی؟» گفتم: «آری».
او شروع کرد و بر پیامبر و یک یک امامان سلام گفت و پس از نام مبارک امام عسکری (علیه السلام) رو به من کرد و گفت: «آیا امام زمانت را می‌شناسی؟» گفتم: «چگونه نمی‌شناسم؟» فرمود: «پس بر او سلام کن». گفتم: «اَلسَّلامُ علَیکَ یا حجَّة الله یا صاحِبَ الزَّمان یابن الحسن!» تبسم کرد و فرمود: «عَلَیکَ السلام و رَحمَة اللهِ و برکاتُهُ».
پس وارد حرم شدیم و ضریح را بوسیدیم. فرمود: «زیارت بخوان». گفتم: «سرورم! نمی‌توانم خوب بخوانم». فرمود: «آیا برایت بخوانم؟» گفتم: «آری! او زیارت مشهور به «امین الله» را خواند و آنگاه فرمود: آیا جدّم حسین (علیه السلام) را زیارت می‌کنی؟ گفتم: آری امشب شب جمعه و شب زیارتی امام حسین (علیه السلام) است». او زیارت مشهور امام حسین (علیه السلام) را خواند. هنگام نماز مغرب شد. به من فرمود تا نماز را به جماعت بخوانم. پس از نماز، آن بزرگوار از نظرم ناپدید شد و هر چه جست و جو کردم، او را ندیدم.
تازه به خود آمدم و به یاد آوردم که سید، مرا با نام و نشان صدا زد. خواست که به کاظمین برگردم و با اینکه نمی‌خواستم بازگشتم. فقهای بزرگ را وکیل خود خواند و سرانجام نیز به صورت ناگهانی پنهان شد. پس از این اندیشه دریافتم که آن حضرت امام عصر (علیه السلام) بوده است و دریغا که دیر او را شناختم. (6)

منابع بیشتر برای مطالعه و پژوهش

1. الغیبة، شیخ طوسی.
2. منتخب الانوار المضیئة، نیلی نجفی.
3. راز پنهانی و رمز پیدایی، سید محمد بنی‌هاشمی.
4. سیمای آفتاب، حبیب الله طاهری.
5. فصلنامه مشرق موعود، شماره 2، مقاله تأملی در باب ارتباط و ملاقات.

پی‌نوشت‌ها:

1. مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
2. ر.ک: جنّة المأوی و النّجم الثاقب، تألیف محدث نوری.
3. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 45، ح 4، ص 239.
4. محدّث نوری پیش از نقل این ملاقات می‌نویسد: «این قضیّه [مربوط است به] صالحِ متقی حاج علی بغدادی که در تاریخِ تألیف این کتاب موجود است و اگر در تمام کتاب نبود مگر این حکایت صحیح و محکم که فوائد آن بسیار است و در زمانی نزدیک به ما واقع شده، هر آینه کافی بود در شرافت و ارزش آن.»
5. سوره بقره، آیه 282.
6. بحارالانوار، ج 53، جنة المأوی، ص 312؛ نجم الثاقب، داستان 31، ص 484 (با اندکی تصرف).

منبع مقاله :
نگین آفرینش (1) (درسنامه دوره عمومی معارف مهدویت)، مؤلفان: محمدامین بالادستیان، محمدمهدی حائری پور و مهدی یوسفیان، ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، چاپ 64، اسفند 1393



- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:20 خرداد 1395 - 1:52

نظر شما...
    • انصاری

      عجب!عجب!
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد