عبرتی از علل و عوامل انحرافات یهود در قرآن

(بسم الله الرحمن الرحیم)

چکیده

در قرآن کریم بنی اسرائیل بیش از سایر ملل مورد توجه قرار گرفته و داستان ها، انحرافات و کجروی های این قوم بارها و بارها در قرآن مطرح و افشا شده است. هدف قرآن از بیان شرح حال امت های گذشته، خصوصاً بنی اسرائیل، عبرت آموزی مسلمانان از آن قصص است:«لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ »(یوسف: 111)مقاله حاضر درصدد بیان و شمارش انحرافات و خطاهای یهود- که در کتب و مقالات متعدد بیان شده- نیست، بلکه به بیان ریشه ها، علل و عوامل مؤثر در پیدایش این انحرافات از دید قرآن می پردازد.
در مقاله حاضر تلاش شده است، مواردی به عنوان علل و عوامل انحراف انتخاب گردد که گرچه خود نوعی انحراف و میل از مسیر حق به باطل است؛ اما زمینه ساز انحرافات عمده دیگر از جمله شرک و بت پرستی در میان یهودیان بوده است.

عبرتی از علل و عوامل انحرافات یهود در قرآن

 

عوامل مؤثر در گمراهی و کجروی یهودیان در قرآن می تواند به دو گروه عمده تقسیم گردد: یکی اعتقادات، افکار، اندیشه های باطل و توّهمات غلط و اشتباهی که در اعماق جان یهود جا گرفته و دیگری صفات رذیله ای که جزء لاینفک زندگی یهودیان شده و از دیگر عوامل دخیل در گمراهی آنان است که تفصیل آن از قرار زیر است:

1. اعتقادات باطل:

عقاید صحیح مذهبی، تمامی اعمال و رفتارهای انسان معتقد را تحت تأثیر قرار می دهد و او را از لجام گسیختگی، بی قیدی، لاابالیگری و سستی و پریشانی نجات خواهد داد و بالعکس رفتار و افکار انسان فاقد عقاید درست، همانند ذراتی حیران است که این ذرات دیوانه وار در حرکت و فعالیتی بی هدفند.
اسلام نیز برای انسان سازی ابتدا از عقاید شروع کرده و اولین گام در جهت اظهار اسلام را اقرار به یگانگی خداوند و رسالت رسول او دانسته است. به عبارت دیگر اول عقیده پاک و سپس عمل صالح. تا شخص موحد نباشد، این انتظار که پایبند به احکام الهی باشد، انتظار نابجایی است و دقیقاً به همین دلیل است که بیشتر آیات و سور مکی به مباحث اعتقادی، توحید، نبوت و معاد می پردازد.
از آنجا که یهودیان دارای زیربناهای فکری ناسالم بودند، بسیاری از انحرافات در عمل و گفتار آنان نمودار شد؛ زیرا وجدان مذهبی که کنترل تمام کارها را به دست می گیرد و هدایت گر انسان به سوی مسیر حقیقی و صراط مستقیم است، در آنان وجود نداشت.
برخی از عقاید باطل و ناحق یهودیان که موجب انحراف و گرایش آنان به اعمال ناپسند شده است، به قرار ذیل است:

1. 1. حس گرایی عامل گرایش به شرک:

افرادی که حس را تنها راه معرفت به عالم دانسته و دیگر طرق معرفت را انکار نموده اند، حس گرا نامیده می شوند. زمینه های گرایش به حس گرایی در اعتقاد و باور انسان های پیشین از جمله بنی اسرائیل وجود داشته، اما این جریان به عنوان یک دستگاه معرفتی و فلسفی مستقل، در افکار کسانی همچون فرانسیس بیکن نمودار شده است.(1)
همانگونه که گفته شد، حس گرایی از جمله عقاید فاسد رایج در میان یهودیان بنی اسرائیل بوده که منشأ بسیاری از کجروی های آنان شده است. اصالت حس از عقاید ثابت آنان بوده و هست که در تمامی افکار و اعمال آنان حتی در خداپرستی آنها خودنمایی می کند:« وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ‌ »(بقره:55)و چون گفتند:«ای موسی، تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد» سپس در حالی که می نگریستید-صاعقه شما را فروگرفت.
چنین درخواستی از سوی هفتاد نفر از بنی اسرائیل که توسط حضرت موسی برای میقات برگزیده شده بودند، مطرح شد، ‌آنان از ایمان به موسی علیه السلام روی گرداندند و ایمان خویش را به دیدار خداوند با چشم سر مشروط ساختند.
حس مادی تنها طریقه معرفت در میان بنی اسرائیل به حساب می آید و معجزات، آیات فراوان و نعم الهی در آنان که به جز محسوسات ایمان نمی آورند، تغییری ایجاد نمی کند.(2)
نتیجه چنین اعتقادی و محبوس ماندن در عالم محسوسات، گرایش به شرک و بت پرستی است. همانگونه که گرایش به حس گرایی در میان یهودیان منجر به درخواست آنان مبنی بر دیدار خداوند به صورت آشکار شد و چون چنین درخواستی محقق نشد، آنها خود دست به کار شدند و خدایی محسوس برای خویش خلق کردند و به گوساله پرستی و بت پرستی روی آوردند.

1. 2. جبرگرایی عامل گرایش به بت پرستی و خلف وعده:

هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از میقات به سوی قوم خویش بازگشت و ملاحظه نمود که گروه بسیاری از بنی اسرائیل پرستش خدای یگانه را رها کرده و به گوساله پرستی رو آورده اند، بسیار خشمگین و غمگین شد و آن قوم سرکش را به خاطر نقض پیمانشان با حضرت موسی علیه السلام بر پرستش خداوند سبحان، مورد بازخواست قرار داد، بنی اسرائیل در مقام اعتذار علت گرایش به گوساله پرستی را اجبار و سلب اختیارشان دانستند:«فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی‌* قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَ لکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُ‌ »(طه: 87-86)پس موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود برگشت[ و] گفت:« ای قوم من! آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداد؟ آیا این مدت بر شما طولانی می نمود یا خواستید خشمی از پروردگارتان بر شما آید که با وعده من مخالفت کردید؟» گفتند:« ما به اختیار با تو خلاف وعده نکردیم ولی از زینت آلات قوم، بارهای سنگین بر دوش داشتیم و آنها افکندیم و[ خود] سامری[ هم زینت آلاتش را] همین گونه بینداخت.
یکی از سیره های رایج در میان افراد خطاکار آن است که شخص گناهکار برای بی گناه جلوه دادن خود، تلاش می کند تا بار گناه و خطایش را از گردن خود باز کرده و به دوش دیگران بیندازد. گاه مقصر را شرایط محیط و اجتماع دانسته و معتقد می شود که اگر شرایط چنین و چنان نبود، او نیز مرتکب خطا و اشتباه نمی شد، گاه اطرافیان را مقصر شمرده و می گوید اگر فلانی چنان و بهمان نمی کرد، من نیز دچار خطا نمی شدم.
اما از همه اینها بدتر آن است که انسان خطاها و گناه خویش- خصوصاً گناهان بزرگی همچون شرک- را به خواست خداوند سبحان نسبت دهد و معتقد شود که اگر خدا نمی خواست، شرایط گناه نیز فراهم نمی شد.
اعتقاد به جبر و سلب اختیار از انسان راه را برای ارتکاب هرگونه خطا بر انسان بازگذاشته و به او در ارتکاب گناهان جرأت و جسارت می بخشد. بر اساس چنین دیدگاهی آدمی در ارتکاب گناه و انجام صواب مجبور است در نتیجه نظام عقاب و ثواب، بهشت و دوزخ، نظامی بی اساس و بدون علت است؛ زیرا کسی که اختیاری در انجام افعالش ندارد، مستحق دریافت پاداش و یا گرفتار آمدن در دام عذاب نیست. افراد صالح و فاسق از ابتدا مشخص بوده و تلاش آنان برای تغییر سرنوشت محتوم خویش تلاشی بی ثمر است.
حضرت علی علیه السلام در پاسخ به فرد شامی که سؤال کرده بود: آیا رفتن ما به جنگ شامیان به قضا و قدر الهی بوده یا به اختیار؟ فرمودند:
«وَیْحَکَ لعلّکَ ظنَنْتَ قضاءً لازماً و قدَراً حاتماً لو کانَ ذلکَ کذلکَ لَبَطَل الثّوابُ و العقابُ و سقطَ الوعدُ و الوعیدُ إنّ اللهَ سُبحانهُ امرَ عبادَهُ تَخییراً و نهاهُم تحذیراً و کلّفَ یسیراً و لمْ یُکلّفْ عسیراً و اعطی علی القلیل کثیراً و لم یُعصَ مغلوباً و لم یُطَعْ مُکرهاً ...ویحک(خدا به تو رحم کند)شاید تو قضا و قدر لازم و حتمی را( که باید انجام گیرد) گمان کردی، اگر چنین بود پاداش و کیفر نادرست بود، نوید به خیر و خوبی (بهشت) و بیم به شرّ و بدی( دوزخ)ساقط می گشت... خداوند سبحان بندگانش را امر کرده با اختیار و نهی فرموده با بیم و ترس و تکلیف کرده( به کار)آسان( که به رغبت انجام دهند) و دستور نداده(به کار)دشوار(تا بر انجام آن مجبور نباشد)و کردار اندک را پاداش بسیار عطا فرموده او را نافرمانی نکرده از جهت اینکه مغلوب شده باشد... و فرمانش را نبرده اند از جهت اینکه مجبور کرده باشد...»(3)

1. 3. نژادپرستی

از مطالعه تاریخ و شرح حال بنی اسرائیل در قرآن و کتب تاریخی، چنین استفاده می شود که یکی از عقاید لاینفک زندگی یهود در تمام اعصار و امصار اعتقاد به نژاد پرستی و برتری یهود بر سایر اقوام بوده و هست، همانگونه که در پروتکل صهیونیزم آمده است:
«میان قوم ما و غیریهودیان تفاوت های قابل توجهی از لحاظ استعدادها و توانایی ها وجود دارد و همین امر موجب می شود که قوم ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و غیریهودیان اگرچه به ظاهر چشمانشان باز است ولی چیزی نمی بیند»(4).
این در حالی است که دین مبین اسلام- در قرآن و روایات- بارها با نژادپرستی به مبارزه پرداخته و این اعتقاد را مردود اعلام نموده و در عوض ملاک برتری انسان ها را تقوا و پرهیز از گناهان دانسته است.

1. 3. 1. نژادپرستی عامل ایجاد توهّمات:

خود برتربینی موجب کوردلی فرد و جرأت او بر ارتکاب گناه می شود و او را دچار توهّمات پوچ و بی اساس می سازد. فرد خود بزرگ بین و نژادپرست برای خود و نژاد خویش حقوقی مسلم می داند که به هیچ وجه حق او و نژاد او نبوده و نیست. از جمله توهّمات یهودیان که ریشه در اعتقاد آنان به برتری نژاد دارد، می توان موارد ذیل را نام برد:

الف) پندار انحصار بهشت به یهودیان:

نژادپرستی یهودیان تا به آنجا کشیده شد که قوم یهود را مستحق بهترین نعم الهی دانسته و معتقد شده اند که تنها افرادی سزاوار ورود به بهشت هستند که از نژاد یهود باشند. خداوند در قرآن کریم از این اعتقاد آنان پرده برداشته و می فرماید:« وَ قَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌ »(بقره:111)و گفتند: هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آنکه یهود یا ترسا باشد»این آرزوهای[ واهی] ایشان است. بگو:«اگر درست می گویید دلیل خود را بیاورید» قابل توجه است که یهودیان نمی گفتند که علاوه بر ما نصرانی ها نیز وارد بهشت می شوند و نصارا معتقد به ورود یهودیان به بهشت نبودند، بلکه هرکدام معتقد به کفر دیگری و انحصار بهشت به هم کیشان خود بوده اند و در واقع در آیه خلاصه گویی شده است.(5)
اما خداوند ادعای انحصار بهشت به نژاد و قوم خاصی را مردود دانسته و آن را چیزی جز ادعا، آرزو و گفتار باطل بدون دلیل و برهان نمی داند.(6)
در واقع بنی اسرائیل آن قدر آرزوی انحصار بهشت به یهودیان را در سر می پرورانند که برای خود حقی فرض کردند و گمان کردند که تنها حق آنان است که وارد بهشت شوند.(7)
دیگر آیات قرآن نیز وجود چنین اعتقاد باطلی را در میان یهودیان را مطرح می نماید:«قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌ »(بقره:94)بگو:« اگر نزد خدا، سرای بازپسین یکسر به شما اختصاص دارد، نه دیگر مردم، پس اگر راست می گویید آرزوی مرگ کنید.
در این آیه عقیده انحصار بهشت به یهودیان به گونه ای دیگر مورد انکار قرار گرفته است. خداوند می فرماید:اگر آنان در گفتار خویش صادق هستند و اهل بهشت، پس مرگ برای آنها از زندگی دنیا که همراه مشکلات و ناراحتی ها و غم و غصه هاست، بهتر است و چنین کسی قطعاً مرگ را بر حیات ترجیح می دهد، در حالی که یهودیان هرگز آرزوی مرگ ندارند.(8) آنان نه تنها آرزوی مرگ نداشته اند بلکه از مرگ گریزان اند، بنابراین خود نیز قاطعانه بر این باور نیستند که پس از مرگ زندگی بهتر در انتظار آنان است والا بی درنگ آرزوی مرگ می کردند تا هر چه سریع تر رفاه و آسایش ابدی را به دست آورند.

ب) پندار معدود بودن زمان عذاب یهودیان:

اعتقاد به برتری نژاد یهودیان موجب امتیازطلبی آنان شده، آنان معتقد بودند که گنهکاران یهود فقط چند روزی کیفر و مجازات می بینند، سپس بهشت الهی برای ابد در اختیار آنها قرار خواهد گرفت. این امتیاز طلبی آنان با هیچ منطق و درایتی سازگار نیست(9)و قرآن با قاطعیت، بطلان آن را اعلام می نماید:«وَ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌ »(بقره:80)و گفتند:« جز روزهایی چند، هرگز آتش به ما نخواهد رسید». بگو: مگر پیمانی از خدا گرفته اید؟- که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد- یا آنچه را نمی دانید به دروغ به خدا نسبت می دهید؟
این عقیده باطل یهودیان توسط روایات تاریخی نیز تأیید شده، ابن عباس و مجاهد می گویند: زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شدند، یهودیان گفتند: عمر این دنیا هفت هزار سال است و خداوند در برابر هر هزار سال یک روز بندگان گنهکار را عذاب خواهد نمود، پس خداوند هفت روز بیشتر بندگان را عذاب نخواهد کرد.(10) این گفتار، گفتاری است بدون هیچ سند و مدرکی از کتب الهی و سخنان انبیای الهی. نه در کتب آسمانی چنین وعده ای به آنان داده شده و نه هیچ رسولی وعده شفاعت آنان را کرده بود. بلکه نژادپرستی یهود، آنان را به چنین عقیده ای وادار نموده است.

ج)پندار مصونیت از عذاب و امتحان الهی:

اهل کتاب برای خود فضایل و کراماتی قائل بودند از جمله آنکه می گفتند ما از شاخه های شجره یعقوب هستیم و ما پسران خدا و دوستان اوییم و اگر مرتکب عمل زشت و معصیتی گردیم، عذابی برای ما نخواهد بود. در واقع آنان گمان می کردند که صرف یهودی بودن آنان را از فتنه و بلا نگاه می دارد و مورد آزمایش قرار نخواهد گرفت. به خاطر همین پندار و طرز تفکر غلط، کور و کر شده و حق را نمی دیدند.(11)
یهود گمان می کرد که سعادت و نجات ابدی، امری دسته جمعی است، نه فردی و به مجرد انتساب افراد به حضرت ابراهیم از عذاب الهی نجات می یابند.(12)
«وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ‌ »(مائده:71) و پنداشتند کیفری در کار نیست، پس کور و کر شدند، سپس خدا توبه آنان را پذیرفت، باز بسیاری از ایشان کور و کر شدند و خداوند به آنچه انجام می دهند، بیناست.
یهودیان گمان می کردند که در مقابل قتل و تکذیب انبیای الهی، کیفر و گرفتار عذاب الهی نخواهند شد؛ چرا که خود را فرزندان و دوستان خدا می دانستند.(13)
و اگر هم به فرض، گرفتار عذاب الهی شوند، مدت این عذاب کوتاه و اندک خواهد بود، کما آنکه اگر پدری به پسر غضب کند، به زودی غضب او زایل می شود:« وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ »(مائده:18) و یهودیان و ترسایان گفتند:« ما پسران خدا و دوستان او هستیم»بگو:« پس چرا شما را به ‍[کیفر گناهانتان] عذاب می کند؟»
خداوند در رد نظریه آنان می فرماید: شما که اقرار دارید بر اثر گوساله پرستی گرفتار عذاب الهی شدید، پس اگر اولاد خدا بودید، هرگز نباید دچار چنین عذابی می شدید. بلکه شما هم اولاد آدم و مخلوق خداوند هستید.(14)

د)پندار پذیرفته شدن بدل:

یکی دیگر از پیامدهای اعتقادات یهود به نژاد برتر و آنکه خود را از نسل برتر (نسل پیامبران) می دانستند، آن بود که می گفتند: چون ما فرزندان پیامبران هستیم، پیامبران در روز قیامت از ما دستگیری و شفاعت خواهند کرد.
اما خداوند در قرآن چنین عقیده ای را باطل اعلام نموده و آنان را ناامید ساخته و می فرماید:«وَ اتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ‌ »(بقره:123 و 48)و بترسید از روزی که هیچ کس چیزی[ از عذاب خدا] را از کسی دفع نمی کند و نه بدل و بلاگردانی از وی پذیرفته شود و نه او را میانجیگری سودمند افتد و نه یاری شوند.
ملاک بهره مند شدن از نعم جاوید و نجات از عذاب سخت، دردناک و طاقت فرسای آخرت به رابطه خویشاوندی افراد نیست، بلکه ملاک ایمان و عمل صالح است. آنچنانکه افرادی چون ابولهب در قعر دوزخ جا گرفته و افرادی همچون سلمان فارسی از اهل بیت به شمار می آیند.
البته قابل توجه است که گرچه آیه، شفاعت را به صورت عام رد کرده؛ اما مقصود ابطال عقیده یهود است، نه رد شفاعت به طور کلی؛ زیرا شفاعت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت گرامی ایشان امری مسلم است.(15)

1. 3. 2. نژادپرستی عامل خیانت و تجاوزگری:

نژادپرستی یهودیان علاوه بر اینکه موجب تکبر، خود بزرگ بینی و خودپسندی آنان شد، مفاسد دیگری از جمله خیانت، ظلم و تجاوز به اموال و انفس دیگران را در پی داشت. برخی از آنان مالکیت تمامی اموال را حق مسلم خود دانسته و حق غیریهودی را به او باز نمی گرداندند؛ چرا که در نظر آنان فقط اموال و انفس یهود است که قابل احترام است و محترم شمرده می شود:« وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‌ »(آل عمران: 75)و از اهل کتاب، کسی است که اگر او را بر مال فراوانی امین شماری، آن را به تو برگرداند و از آنان کسی است که اگر او را بر دیناری امین شمری، آن را به تو نمی پردازد. مگر آنکه دائماً بر[سر] وی به پا ایستی. این به آن سبب است که آنان[ به پندار خود] گفتند:« در مورد کسانی که کتاب آسمانی ندارند، بر زیان ما راهی نیست» و به خدا دروغ می بندند، با اینکه خودشان هم می دانند.
در آیه شریفه علت تمایل یهودیان به خیانت و عدم رد اموال دیگران- از زبان خودشان- یهودی نبودن طرف مقابل بیان شده است.(16) این از اعتقادات و صفات ذاتی یهود است، که می گوید: امانت بین یهودی و یهودی است و یهودی می تواند به اموال غیر یهود خیانت کند و آن را تصاحب نماید.(17)
خداوند در مقام انکار و رد این نظریه باطل پرده از باطن آنها برداشته و می فرماید: آنها خودشان هم به اشتباه بودن چنین طرز فکری آگاهند و با این حال از جانب خدا برای خویشتن حق و حقوقی قائلند که به هیچ وجه مورد تأیید خدا نبوده و آنان بر خدا دروغ می بندند.

1. 3. 3. نژادپرستی عامل کفر به قرآن:

یهود همواره ادعا داشت که تمام پیامبران از میان آنان انتخاب شده اند، بنابراین حاضر نبودند به پیامبری ایمان آورند که از یهود و بنی اسرائیل نباشد. تنها کتاب آسمانی موثق در نزد آنان تورات است و بس:« وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَ یَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ »(بقره:91)و چون به آنان گفته شود: «به آنچه خداوند نازل کرده ایمان آورید»می گویند: ما به آنچه بر[ پیامبر] خودمان نازل شده، ایمان می آوریم و غیر آن را- با آنکه[کاملاً] حق و مؤید همان چیزی است که با آنان است- انکار می کنند.
انحصارطلبی آنان تا به آنجا پیش رفته است که با وجود اعتقاد به حق بودن قرآن و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به این بهانه که از بنی اسرائیل نیست، به او ایمان نیاوردند؛ چون معتقد بودند نژاد برتر(بنی اسرائیل) هرگز از نژاد دیگری پیروی نخواهد کرد.

1. 4. اصالت نفس و هواپرستی عامل تکذیب و قتل انبیاء:

هرگاه پیامبری از جانب خدا به سوی یهود بنی اسرائیل مبعوث می شد و معارف و احکام الهی را به آنان عرضه می کرد، چون آن احکام و معارف برخلاف میل و هوای نفس آنان بود، از پذیرش حق سرباز می زدند و پیامبر الهی را تکذیب می کردند. آنان، عده ای از انبیای الهی همچون یحیی و زکریا را به قتل رساندند.(18)«وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَ قَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ‌ »(بقره:87) و همانا به موسی کتاب[ تورات] را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سر هم فرستادیم و عیسی پسر مریم را معجزه های آشکار بخشیدیم و او را با روح القدس تأیید کردیم پس چرا هرگاه پیامبری چیزی که خوشایند شما نبود را برایتان آورد، کبر ورزیدید؟ گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید.
همچنین خداوند می فرماید:« لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ‌ »(مائده:70) ما از فرزندان اسرائیل سخت پیمان گرفتیم و به سویشان پیامبرانی روانه کردیم. هر بار پیامبری چیزی برخلاف دلخواهشان برایشان آورد، گروهی را تکذیب کردند و گروهی را می کشتند.

2. صفات رذیله

همانگونه که اعتقادات، افکار و پنداشت های باطل، منشأ بسیاری از انحرافات و کجروی ها در انسان است، خو کردن به صفات رذیله نیز فرد را به ارتکاب اعمالی وا می دارد که انسان را به قعر هلاکت می افکند.
در ذیل به برخی از صفات رذیله یهودیان در قرآن پرداخته می شود که منشأ انحرافات عمده ای از جمله کفر، الحاد، تکذیب و قتل انبیای الهی شده است:

2. 1. جهل عامل شرک و درخواست نابجا:

یکی از اوصافی که قوم یهود در قرآن بدان متّصف هستند، جهالت است که موجب گرایش آنان به بت پرستی شد:« وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ‌ »(اعراف: 138) و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی رسیدند که بر [پرستش]‌بت های خویش همت می گماشتند. گفتند:« ای موسی، همانگونه که برای آنان خدایانی است برای ما[ نیز] خدایی قرار ده. گفت:« راستی شما گروه نادانی هستید».
در آیه شریفه علت علاقه و گرایش بنی اسرائیل به بت پرستی، جهل و نادانی آنان به مقام، صفات و نعم الهی معرفی شده است(19).حتی گروهی اعتقاد دارند قومی که بنی اسرائیل بر آنان گذشتند بت هایی به شکل گاو داشتند و همین مسأله منشأ گوساله پرستی اسرائیلیان شد(20).طبق آیه پیش گفته، منشأ تمایل انسان به جلوه ها و شکوه دنیایی و گرایش او به آنچه علی الظاهر زیبا و فریبنده است، عدم تعقل، تفکر و آگاهی به مصالح و مفاسد این امور است. والا شخص با اندک تأمل درمی یابد که بسیاری از امور که دوست داشتنی به نظر می آیند، برای دنیا و آخرت او منفعتی نداشته، بلکه چیزی جز مشقت و رنج دنیا و سنگینی حساب در آخرت نیست.
بنابراین ریشه بسیاری از آرزوها و خواسته های نامشروع و گاه مشروع؛ اما خلاف مصلحت که جز مشقت و زحمت برای فرد و دیگران چیزی به ارمغان نمی آورد، جهالت، نادانی و حماقت افراد است:« وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً ...»(بقره:61) و چون گفتند:« ای موسی، هرگز بر یک [ نوع] خوراک تاب نیاوریم. از خدای خود برای ما بخواه تا از آنچه زمین می رویاند، از [قبیل] سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برای ما برویاند.»[موسی]گفت:« آیا به جای چیز بهتر، خواهان چیز پست ترید؟ سپس به شهر فرود آیید...
غذای بنی اسرائیل منّ و سلوی بود و آیه از آن جهت از این دو به «طعام واحد» تعبیر نموده است که لایتغیر و یکسان بود، هرگاه شخص هر روز غذای یکسانی بخورد، گرچه سفره اش رنگارنگ باشد، گویند« لا یأکل فلانا إلا طعاما واحدا»(21).
اما جهل چیست که موجب می شود انسان آرزوهای طول و دراز در سر بپروراند؟ در کتب لغت غالباً جهل را در مقابل علم دانسته اند(22)، گرچه گاهی نیز در کاربردهای قرآنی و روایی این واژه در مقابل عقل به کار می رود و کار جاهلانه یعنی کاری غیر عقلانی و مخالف سیره عقلا.
در کتاب معراج السعاده جهل چنین معرفی شده است: جهل یعنی خالی بودن نفس از علم بدون اینکه فرد ادعای عالم بودن داشته باشد. در ابتدا این صفت مذموم نبوده، بلکه ممدوح است؛ زیرا محّرکی در جهت تحصیل علم است. اما باقی ماندن بر جهل و ثبات آن از رذایل عظیم است.(23)
در آیات و روایات متعدد باقی ماندن بر جهل و نادانی مورد مذمت قرار گرفته و بر ارتفاع آن توصیه و سفارش اکید شده است. حضرت علی علیه السلام در مذمت جهل و پیامدهای ناگوار آن می فرمایند:
«عِبادَ اللهِ لا ترْکنوا إلی جَهالتِکم و لا تنقادوا لأهوائکُم فإنّ النّازلَ بهذا المنزلِ نازلٌ بشفاجُرُفٍ هارٍ ینْقُلُ الرّدی علی ظهرهِ من موضعِ الی موضعٍ لرأیٍ یُحدثهُ بعد رأیٍ یریدُ ان یُلصِقَ ما لا یَلتصِقُ و یُقرّبَ ما لا یتقاربُ»
بندگان خدا به جهل و نادانی خود اعتماد مکنید، و از خواهش های خویش پیروی ننمایید، زیرا کسی که به چنین منزلی وارد گردد به کسی ماند که به کنار رودی که از مرور سیل زیر آن تهی گشته شکافته نزدیک به انهدام است، منزل نموده باشد، (پیروی کننده از جهل و نادانی و هوای نفس)بار سنگین، هلاکت را بر پشت خود بار کرده از جایی به جایی می گرداند به جهت اندیشه ای که پس از اندیشه دیگری به کار آرد( هر زمان مشکلی اختیار نموده و هر روز اندیشه تازه ای دارد) می خواهد آنچه نمی چسبد بچسباند و آنچه نزدیک نمی گردد نزدیک گرداند.(24)

2. 2. ترس عامل نافرمانی و فرار از جهاد:

یکی از صفات رذیله ای که بنی اسرائیل به آن دچار بوده، ترس از قدرت برتر و مقهور شدن در برابر قدرتمندان و زورگویان است. گاه ترس بر آنان به حدی غالب می آمد که موجبات نافرمانی و سرپیچی از فرامین الهی را فراهم می آورد و آنان به جای سر تسلیم فرود آوردن در برابر دستور خداوند، در برابر خدا و رسول او به سرکشی و طغیان می پرداختند:« قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ‌ »(مائده:22)گفتند ای موسی، در آنجا مردمی زورمندند و تا آنان از آنجا بیرون نروند ما هرگز وارد آن نمی شویم. پس اگر از آنجا بیرون بروند ما وارد خواهیم شد.
هرگاه ترس از قدرت برتر و هراس از مرگ و حفظ جان و مال در شخصی به صورت افراطی وجود داشته باشد، موجب تضعیف روحیه جهاد و مبارزه با دشمن شده تا جایی که ممکن است، شخص از حق خود گذشته و یا برای فرار از جهاد به ترک دیار و خانه خویش راضی شود:« لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ »(بقره:243)آیا از[ حال] کسانی از بیم مرگ از خانه های خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟
گروهی از مفسران معتقدند که گریختن آنان و ترک خانه و کاشانه به خاطر فرار از جهاد بود؛ به دلیل آیه بعد که می فرماید:« و قَتلوُا فی سبیل الله»(25)
فرد ترسو نه تنها خود از جهاد و مبارزه علیه باطل گریزان است، بلکه روحیه مبارزه طلبی در دیگران را نیز تضعیف می کند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
«من احس من نفسه جبنا فلا یغز» کسی که در خود ترسی احساس می کند، در جنگ شرکت نکند.(26)
بنابراین گاهی ترس انسان در درون او ریشه ندارد بلکه از القائات فکری اطرافیان اوست و لذا است که در روایات، همنشینی و مشورت با افراد ترسو مورد مذمت قرار گرفته است. توجه به این نکته نیز ضروری است که در وجود انسان دو نوع ترس وجود دارد:
یکی ترسی است که در روایت فوق و دیگر روایات از آن تعبیر به جبن شده، چنین ترسی، ترس نامعقول و مذموم است. ترس نامعقول زمانی است که انسان از عواملی بترسد که درخور ترس نیستند و موجبات عقب افتادگی، بدبختی و ناکامی، شکست و زبونی را فراهم آورده و انسان را از کارهای بزرگ باز می دارد.(27) و دیگری ترس معقول است و انسان را از خطرات احتمالی که مال، فرزند و عیال و آبروی او را به خطر می اندازد، بازداشته و راه محتاطانه برخورد کردن را در پیش روی او قرار می دهد. چنین ترسی نه تنها ترس مذموم نیست، بلکه ممدوح و عاقلانه است.
اما یکی از عوامل ایجاد ترس نامعقول و افراطی در انسان سوء ظن به خداوند است؛ زیرا اگر انسان به قدرت خداوند و محقق شدن وعده های الهی ایمان و یقین داشته باشد، هرگز ترس از قدرت برتر و مرگ به اندازه ای در او رشد نمی کند که موجب گذشتن از حقش، سازشکاری و حتی فرار از میدان جهاد شود. او می داند اگر پیروز شود، به مراد رسیده و اگر شکست بخورد یا به شهادت برسد، وعده های قطعی خداوند در انتظار اوست. حضرت علی علیه السلام ریشه ترس را سوء ظن به خداوند سبحان دانسته، می فرماید:
« الجبن و الحرص و البخل غرائز سوء یجمعها سوءالظن بالله سبحانه»«ترس، حرص و بخل صفات زشتی هستند که در سوءظن به خداوند جمع شده اند.»(28)
افراد با ایمان که به خداوند حسن ظن دارند و به حق بودن راهشان نیز یقین دارند، می دانند که خداوند در مسیر حق همواره با آنان است و به آنان یاری می رساند، در این صورت قدرتمندترین قدرت ها نیز آنان را به هراس نمی اندازد؛ زیرا یقین دارند که قدرت خداوند مافوق تمامی نیروهاست.

2. 3. کبر عامل کفر و تکذیب انبیاء:

از جمله عواملی که موجب روی گردانی از حق و ایمان به خدا و تکذیب نشانه های آشکار او می شود، تکبّر است. خداوند در قرآن علت تکذیب انبیای الهی توسط بنی اسرائیل را تکبّر آنان معرفی کرده است با وجود آنکه حضرت موسی علیه السلام همراه معجزات فراوان و کتاب آسمانی، به سوی آنان فرستاده شد؛ اما یهودیان از سر تکبّر و هواپرستی از ایمان به او و همچنین پیامبران دیگر سرباز زدند تا جایی که حتی گروهی از انبیای الهی را به قتل رساندند:« وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَ قَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ‌ »(بقره:87) و همانا به موسی کتاب[تورات] را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سر هم فرستادیم، و عیسی پسر مریم را معجزه های آشکار بخشیدیم و او را با روح القدس تأیید کردیم پس چرا هرگاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد، کبر وزیدید؟ گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید؟
همچنین خداوند می فرماید:«سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بها»(اعراف:146)به زودی کسانی که در زمین، بنا حق تکبر ورزیدند، از آیاتم روی گردان سازم[ به طوری که] اگر هر نشانه ای را [ از قدرت من] بنگرند، بدان ایمان نیاورند.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید:
«در این آیه تکبر در زمین به قید«بغیرالحق» مقید شده است، در حالی که تکبر در زمین به غیرحق نیست... این گونه تقییدها در حقیقت توضیح است نه تقیید...«و إن یروا کُلّ ءایهٍ لا یُؤمنوا بِها»عطف بر جمله«یتکبرون» است و بیان یکی از اوصاف متکبرین است که همان اصرار بر کفر و تکذیب است.»(29)
در تعریف کبر گفته شده: حالت و حسی است در انسان که خویشتن را در مقایسه با دیگران بزرگ تر و برتر می داند. این حالت موجب حقیر شمردن دیگران، خرامان و دامان کشان راه رفتن و... می شود.(30)
کبر از آثار اعتقاد به برتری نژاد و خود برتربینی است. هرگاه اعتقاد به برتری خویش و نژاد برتر در اعماق جان فرد نفوذ کند، نشانه های تکبر و فخرفروشی در اعمال، رفتار و گفتار وی ظاهر می شود.
البته باید توجه داشت که تکبر دارای مراتبی است: گاه تنها در قلب شخص مستقر شده، گاه در اعمال وی نیز نمودار می شود و گاه در قلب او مستقر است؛ اما شخص اظهار به تواضع می کند. ایده و عقیده خود بزرگ بینی و تکبر در هر مرتبه که باشد، حتی در مرتبه ای که انسان علی الظاهر خویشتن را متواضع نشان می دهد، موجب می شود که انسان در برابر حق سر تسلیم فرود نیاورد و در برابر هر آنچه در مقابل اوست، ایستادگی کند، حال حق باشد یا باطل؛ زیرا پذیرش حق یا طرف مقابل یعنی پذیرش برتری و بزرگی دیگری بر او و متکبر نمی تواند یا نمی خواهد بپذیرد که در این جهان شخصی یا چیزی بزرگ تر از او نیز وجود دارد. به همین جهت است که می گوییم که یکی از مهم ترین عوامل گمراهی انسان، تکبر اوست. برخلاف تکبر، تواضع سبب شرافت و ترقّی انسان در مسیر کمال می شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«إن فی السماء ملکین موکلین با لعباد فمن تواضع رفعاه و من تکبر وضعاه» در آسمان دو ملک موکل بندگان هستند، اگر او تواضع نماید، بالایش می برند و چون تکبر کند، پایینش می آورد.(31)
بزرگی انسان در تواضع و کوچکی او در تکبر اوست. نتیجه آنکه تکبر نه تنها موجب برتری متکبر بر سایرین نمی شود، بلکه مقام شخص را در نظر خلق خدا پایین و پایین تر می آورد.

2. 4. حسادت عامل اختلاف و انحراف خود و دیگران:

هنگامی که پیامبر گرامی اسلام وارد شهر مدینه شدند، گروهی از سران و بزرگان یهود، به خاطر حسادت نسبت به ایشان درصدد کارشکنی برآمده و گروهی از مردم مدینه که هنوز مسلمان نشده و یا علی الظاهر و از روی نفاق ایمان آورده بودند، با آنان همدست شدند و جلسات سری با یهودیان تشکیل می دادند و توطئه هایی را علیه اسلام طرح ریزی می کردند. یهودیان مخالف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تنها از یک قبیله یهودیان نبوده، بلکه ایشان در تمام قبایل یهود در مدینه مخالفینی داشتند(32).
خداوند در قرآن مجید می فرماید:«بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ‌ »(بقره:90)وه که به چه بدی هایی خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود از سر رشک انکار آوردند، که چرا خداوند از فضل خویش بر هرکس از بندگان که بخواهد[ آیاتی] فرو می فرستد پس به خشمی بر خشم دیگر گرفتار آمدند و برای کافران عذابی خفّت آور است.
مرحوم طبرسی در تفسیر آیه فوق می فرماید:
«بغیاً یعنی از روی حسادت نسبت به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم زیرا ایشان از فرزندان اسماعیل بودند، در حالی که همه انبیای گذشته از بنی اسرائیل»(33).
یهودیان نشانه های پیامبر آخرالزمان را می شناختند و می دیدند که نشانه ها با وجود مقدس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مطابقت دارد. همانگونه که قرآن می فرماید:«الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ »(بقره:146)کسانی که به ایشان کتاب[ آسمانی] داده ایم. همانگونه که پسران خود را می شناسند، او[ محمد] را می شناسند.
با این حال حسادت یهود نسبت به آن حضرت نه تنها مانع ایمان و اسلام آنان شد، بلکه یهودیان تمایل داشتند هیچ کس به اسلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان نیاورد و اگر ایمان آورده، کافر شود:«وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ »(بقره:109)بسیاری از اهل کتاب- پس از اینکه حق برایشان آشکار شد- از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو می کردند که شما را، بعد از ایمانتان، کافر گردانند.
در سوره جاثیه نیز علت به وجود آمدن اختلافات دینی و تفرقه بین یهودیان- با آنکه دلایل روشن برای تشخیص حق داشتند- حسادت بیان شده است:« وَ آتَیْنَاهُمْ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‌ »(جاثیه: 17)و دلایلی روشن در امر[دین] به آنان عطا کردیم، و جز بعد از آنکه علم برایشان [حاصل]آمد. [ آن هم] از روی رشک و رقابت میان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند. قطعاً پروردگارت روز قیامت میانشان درباره آنچه در آن اختلاف کردند، داوری خواهد کرد. اختلافات دینی و درهم شدن حق و باطل در میان آنها به جهت نبودن علم و یا شبهه نبود، بلکه این اختلاف را علمای آنان به خاطر حسادتی که در میانشان بود، به وجود آوردند.(34) یهودیان به جای آنکه از آموزه ها و معارف دین و از علم و یقینشان جهت وحدت و انسجام ملت یهود استفاده کنند به علت حسادتشان نسبت به یکدیگر موجبات اختلاف و تفرقه و شکاف در میان جامعه یهود گشتند، وحدت و عزت خویش را با ذلت و خواری معاوضه کردند. بعضی از مفسران اعتقاد دارند که مراد آیه آنست که آنان پس از شناخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر حسادت به ایشان در پذیرش دین اسلام اختلاف کردند(35) اما حسادت چیست؟
حاسد به فردی می گویند که آرزوی زوال نعمت و فضیلتی را از صاحب فضیلت و نعمت دارد.(36) منشأ و سرچشمه حسادت دنیاطلبی و محبت به دنیاست؛ زیرا منابع دنیا محدود است و لذا موجب نزاع دنیادوستان و دنیا طلبان می شود و شخص دنیا طلب آرزو دارد، نعمت از دیگران سلب شده و به وی برسد و این همان حسادت است.(37)

2. 5. غفلت و سهل انگاری عامل قساوت قلب:

یکی از عوامل تکذیب آیات توسط بنی اسرائیل بی توجهی و غفلت و یا بهتر بگوییم تغافل از آیات و نشانه های پروردگار و معجزات، نصایح و راهنمایی های انبیای الهی و عدم تأثیر چنین اموری در قلب های همچون سنگ یهودیان است:« سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ کَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ‌ »(اعراف: 146)به زودی کسانی که در زمین بناحق تکبر می ورزیدند، از آیاتم روی گردان سازم( به طوری که) اگر هر نشانه ای را[ از قدرت من] بنگرند، بدان ایمان نیاورند، و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند. این به آن سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند.
علامه در ذیل این آیه می فرماید:
«همه این کجروی های ایشان نتیجه تکذیبی است که نسبت به آیات خدا نمودند و از آنها غفلت کردند.»(38)علت منع شدن آ‌نان از آیات و تمایلشان به راه باطل و روی گردانی از راه صحیح تکذیب آیات و معجزات و عدم تفکر و تعقل درباره آنهاست، نه آنکه که آنها واقعاً از آیات غافل هستند و آیات الهی را ندیده یا نشناخته اند، بلکه رفتار ایشان همانند انسان های غافل هستند.(39)
غفلت، دوری جستن و نادیدن انگاشتن نشانه های الهی موجب سنگدلی و قساوت قلب در برابر پذیرش حق می شود، قلب انسان را همچون سنگی سخت می کند که محکم ترین و روشن ترین دلایل و براهین کوچک ترین اثری بر آن نمی نهند و چه نشانه هایی محکم تر و روشن تر از معجزات انبیاء و آثار و علائم وجود خداوند یگانه. جاندار و بی جان، زمین و آسمان، کوه و دریا گواه وجود اوست؛ اما هر آنکه چنین نشانه هایی را نبیند! گام به گام در فساد قدم برداشته و به هلاکت خواهد افتاد. حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«من غلبت علیه الغفله مات قلبه» هر کسی غفلت برای او غلبه کند، قلبش می میرد.»(40)هرگاه قلب انسان بمیرد، دیگر از درک حقایق عاجز است. در واقع می توان گفت: تغافل موجب سنگدلی، قساوت موجب غفلت می شود و به عبارت دیگر قساوت و غفلت تأثیری متقابل بر روی یکدیگر دارند.

2. 6. بهانه جویی و درخواست امور ممتنع عامل انحراف از مسیر هدایت:

«أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ‌ »(بقره:108)آیا می خواهید از پیامبر خود همان را بخواهید که قبلاً از موسی خواسته شد؟ و هر کس کفر را با ایمان عوض کند، مسلماً از راه درست گمراه شده است. در این آیه خداوند در ضمن توبیخ مسلمانان و نهی آنان از درخواست و سؤالات بیجا به یکی دیگر از عوامل انحطاط یهودیان یعنی بهانه جویی ها، پرسش ها، درخواست های نابجا و غیرضروری آنان اشاره می کند که نتیجه آن چیزی جز افتادن در وادی ضلالت نیست.
درخواست امور ممتنع و به دردنخوری مثل رؤیت خدا، آمدن کتابی از آسمان و سؤالات بی موردی همچون سؤال درباره ویژگی های بقره،‌چیزی جز بهانه جویی برای شانه خالی کردن از بار تکلیف نیست. اما سرانجام آن، نه تنها رفع تکلیف نبود، بلکه تکلیف و مسئولیت آنان را سخت تر و دشوارتر نیز کرده است.
نمونه های فراوانی از بهانه جویی ها و لجاجت های یهود در برابر حق در قرآن بیان شده است. از جمله در آیات 153 سوره نساء، 183 سوره آل عمران، 71-67 و 97 و 61 سوره بقره و... که برخی از آنان در مباحث گذشته بیان شده است.
از شگفت انگیزترین بهانه جویی های یهودیان برای ایمان نیاوردن به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن است که روزی گروهی از علمای یهود نزد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رفته، عرض کردند: ما چهار سؤال از تو داریم، اگر به آنها پاسخ دهی به تو ایمان می آوریم. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آیا عهد و پیمان می بندید که اگر من پاسخ سؤالات شما را بگویم ایمان می آورید؟ گفتند: بله. پرسیدند: چگونه گاهی فرزند انسان شبیه مادرش می شود؟ حضرت فرمودند: شما را به خدا قسم آیا می دانید که نطفه مرد سفید و غلیظ و نطفه زن زرد و رقیق است؟ عرض کردند: بله. فرمودند: نطفه مرد با زن مخلوط شود و یکی بر دیگری بچربد فرزند شبیه او می شود. گفتند: جریان خوابیدن خود را برای ما بازگو کن. فرمودند: شما را به خدا سوگند آیا می دانید که هر کس پیغمبر باشد چشمش می خوابد اما قلبش بیدار است؟ گفتند: بله. فرمودند: خواب من نیز این چنین است. گفتند: بگو حضرت یعقوب چه چیزی را بر خود حرام کرد؟ فرمودند: بهترین خوراکی نزد او گوشت و شیر بود و همان ها را بر خود حرام کرد. گفتند: به ما بگو روح که بر تو نازل می شود چیست؟ فرمودند: جبرئیل. گفتند: اگر فرشته ای جز او بر تو نازل می شد به تو ایمان می آوردیم اما جبرئیل دستور خونریزی و جنگ می آورد!(41)
همانگونه که دیده شد برای یهودیان واضح و روشن گردید که محمد صلی الله علیه و‌ آله وسلم همان رسول موعود در تورات است و دلیلی برای ایمان نیاوردن به ایشان نداشتند جز دشمنی کور و بی دلیل با جناب جبرئیل که بهانه ای بیش برای شانه خالی کردن از تسلیم شدن در برابر حق نبود.
از جمله عوامل دیگر دخیل در انحرافات یهودیان می توان از فسق، لعن الهی، قدرت و امکانات مادی و دنیاطلبی و ترفه، قانون استدراج و املاء، حق گریزی و... نام برد؛ اما از آنجا که عوامل فوق نتیجه دیگر عواملی است که بیان شده، از شرح و توضیح آن خودداری می شود.
-----------------------------------------------------------------------
  • پی‌نوشت‌ها:
  • نویسنده: فاطمه ژیان*
  • * دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث
  • 1.جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ص 20-19.
  • 2.سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، فی ظلال القرآن، ج1، ص 72.
  • 3. سیدعلی نقی فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج2، ص 121، قصار 78.از قول پروتکل صهیونیزم.
  • 4.مصطفی قویدل، یهود در قرآن، اینترنت، farsnews.net
  • 5.طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 356؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص 5.
  • 6.طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 356.
  • 7.رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج4، ص 5.
  • 8.طبرسی، مجمع البیان، ج11، ص 320.
  • 9.ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص 322.
  • 10.ابن هشام، سیره النبویه، ج1، ص 358 و 356؛ طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 293.
  • 11.محمدحسین طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن، ج6، ص 68.
  • 12. طباره، یهود از نظر قرآن، ص 113.
  • 13.طبرسی، مجمع البیان، ج3، ص 350.
  • 14.همان، ج3، ص 273.
  • 15.همان، ج1، ص 223 و 224.
  • 16.همان، ج3، ص 778.
  • 17.سیدبن قطب بن ابراهیم شاذلی، فی ظلال القرآن، ج1، ص 417.
  • 18.طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 307-308.
  • 19.ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص 336 و 337.
  • 20.طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص 727.
  • 21.همان، ج4، ص 726.
  • 22.محمود زمخشری، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، ج1، ص 145.
  • 23.جوهری، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص 1663؛ فراهیدی، کتاب العین، ج3، ص 390؛ راغب اصفهانی، مفردات فی غرایب القرآن، ص 102.
  • 24.ملااحمد نراقی، معراج السعاده، ص90.
  • 25.ملا محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج1، ص 78.
  • 26.طبرسی، مجمع البیان، ج2، ص 605.
  • 27.محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج97، ص 49.
  • 28.ری شهری، میزان الحکمه، ج1، ص 370.
  • 29.محمدحسین طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن، ج8، ص 247.
  • 30.ملااحمد نراقی، معراج السعاده، ص 278.
  • 31.کلینی، کافی، ج2، ص 122.
  • 32. ابن هشام، سیره النبویه، ج1، ص 342.
  • 33.طبرسی، مجمع البیان، ج1،‌ص 315.
  • 34.طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن، ج18، ص 166.
  • 35.ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج21، ص 252.
  • 36.فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج1، ص 288؛ طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص 507؛ راغب اصفهانی، ‌مفردات فی غرایب القرآن، ص 118.
  • 37.ملااحمد نراقی، معراج السعاده، ص 464.
  • 38.محمدحسین طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن، ج8، ص 247.
  • 39.طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص 736.
  • 40.ری شهری، میزان الحکمه، ج3، ص 2287.
  • 41.ابن هشام، سیره النبویه، ج1، ص 361.
  • منابع تحقیق:
  • 1. القرآن الکریم، ترجمه فولادوند، محمد مهدی، 1415هـ.
  • 2. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، 1419ق، ج1، ص 262.
  • 3.ابن میثم بحرانی، میثم بن علی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ترجمه حبیب الله روحانی، بنیاد پژوهش های اسلامی، آستان قدس رضوی، 1375ش، ج3، ص 438.
  • 4.جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، 1378ش، ص 20-19.
  • 5. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، دارالعلم للملایین، 1407هـ، ج4، ص 1663.
  • 6.الحمیری المعافری، عبدالملک بن هشام، سیره النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی، انتشارات کتابچی، 1375ش، ج1، ص 358 و 356 و 342 و 361.
  • 7.رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، 1420هـ، ج4، ص 5.
  • 8.راغب اصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، 1404هـ، ص 118 و 102.
  • 9.ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، 1416ق، ج1، ص 628 و 370 و 695.
  • 10.زمخشری، محمود، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل،‌دارالکتاب العربی، 1407ق، ج1، ص 145.
  • 11.شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فی ظلال القرآن، دارالشروق، 1412ق، ج1، ص 72؛ ج، ص 417.
  • 12. طباره، عفیفه عبدالفتاح، یهود از نظر قرآن، ترجمه ی علی منتظمی، بی چا، ص 113.
  • 13.طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، 1417ق، ج6، ص 98؛ ج8، ص 301-317 و 247.
  • 14.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، 1372ش، ج1، ص 315 و 356؛ ج7، 128؛ ج10، ص 27؛ ج3، ص 65 و...
  • 15.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1408ق، ج1، ص 507.
  • 16.فراهیدی، ابوعبدالرحمن الخلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق دکتر مخزومی و ابراهیم سامرائی، مؤسسه دارالهجره، 1409ق، ج3، ص 390.
  • 17.فیروزآبادی، مجدالدین محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، دارالعلم للجمیع، بی تا، ج1، ص 288.
  • 18.فیض الاسلام، سیدعلی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، مؤسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الاسلام، 1379ش، ج2، ص 121 و 312، ج1، ص 473.
  • 19.قویدل، مصطفی، مقاله یهود در قرآن، اینترنت: farsnews.net
  • 20.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، 1388ق، ج2، ص 122.
  • 21.مازندرانی، ملامحمد صالح، شرح اصول الکافی، بی تا، بی چا، ج1، ص 78.
  • 22.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، 1403هـ ق، ج73، ص 350؛ ج97، ص 49.
  • 23.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ص 337 و 336، ج21، ص 252.
  • 24.مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، مؤسسه الامام علی بن ابیطالب، 1378ش، ج2، ص 239-240.
  • 25.نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، مؤسسه انتشارات هجرت، 1377ش، ص 90 و 287 و 464.
  • 26.هاشمی رفسنجانی، اکبر، فرهنگ قرآن، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1385هـ.ش، ج6.
  • منبع مقاله: حسنا/ فصلنامه تخصصی تفسیر، علوم قرآن و حدیث.

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:3 مرداد 1392 - 16:17

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد