عده‌اى از ملائکه کارى جز عبادت و تسبیح خداوند ندارند، آیا این عمل آنها اختیارى است یا نه؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

پرسش

عده‌‏اى از ملائکه کارى جز عبادت و تسبیح خداوند ندارند، آیا این عمل آنها اختیارى است یا نه؟! و اگر ملائکه اختیار ندارند، آیا خدا نیازى به این عبادت دارد؟!

پاسخ اجمالی

هیچ نفعى، از هیچ عبادت هیچ مخلوقى چه مختار یا غیر مختار عاید خداوند نمى‏شود!

 

لکن عبادت اختیارى مفید تکامل و تعالى و رشد تدریجى عابد و ارتقا درجه و شدت یافتن تقرب وجودى او به خدا است، اما عبادت غیر اختیارى سایر موجودات از جمله ملک، اقتضاى وجودى آنها است و این عبادت ملایکه برخاسته از شهود رب و درک هیبت و عظمت حق تعالى است، نه به جهت نیاز رب به این ها  یا عبادت این ها .

پاسخ تفصیلی

مَلَک موجودى فراطبیعى است. راه اثبات وجود او یا مراجعه به متون وحى و تعبد است و یا تجربه امدادهاى این موجود در زندگى ایمانى بندگان (مخلصین از انبیاء و اولیاء).

 

این موجود فراطبیعى جسم و جسمانى نیست تا از کمّ و کیف آن سخن به میان آید و یا قابل تصویر باشد. بله این موجود گاهى مى‏تواند به شکل بشرى متمثل شود و انسان او را به شکل بشر مى‏بیند در حالى که واقعاً بشر نیست مثل رؤیت روح توسط مریم علیها السلام[1] یا آمدن ملایک به صورت میهمان بر ابراهیم علیه السلام[2] یا لوط[3] و نیز حاضر شدن جبرئیل خدمت رسول اللَّه صلى الله علیه وآله به شکل دحیه کلبى. اما همین قدر مى‏دانیم که محدودیت و تکثر و تنوع میان این ها  مى‏باشد، البته متناسب با نحوه وجودى خود این ها ، لذا برخى موّکل عذاب در دنیا و برخى موکل عذاب در برزخ و برخى موکل عذاب در قیامتند. برخى کاتب نامه عمل انسان‏اند و برخى کاتب قضاوت اند و قدر الهى، برخى مدبرات امراند و برخى نازلان وحى، برخى به قلوب الهام مى‏کنند و برخى حافظ و یاور و معین مؤمنان‏اند، برخى امر و فرمانرواى برخى دیگرند و برخى مأمور و فرمانبردار مافوق خود، برخى موکل رزق‏اند و برخى موکل باران و برخى موکل گرفتن جان‏ها؛ در این میان گروهى همیشه در سجودند و گروهى همیشه در رکوع و برخى دایم در حال تسبیح و تحمید و برخى دگر در حول کعبه یا مشاهد مشرفه با مزار مؤمنین در طواف و زیارتند؛ برخى مشغول استغفار و شفاعت براى مؤمنان و شیعیان على علیه السلام هستند. و برخى در حال لعن و نفرین بر کفار و مشرکان و منافقان و معاندان با آل اللَّه علیهم السلام، به گونه‏اى که هر یک وظیفه و مقامى معلوم دارند و توان تخطى از وظیفه خود را ندارند و هر آنچه بدیشان دستور رسد انجام مى‏دهند.

 

عبادت، چیزى جز اظهار عبودیت در مقابل رب و مولى و مالک خود نیست. هر چه درک عظمت و هیبت حق متعال بیشتر باشد، این ظهور عبودیت و اظهار کوچکى در مقابل آن عظیم نمود بیشترى مى‏یابد. این ظهور و اظهار بندگى نشانه کمال و درایت خود عبد است و از این عبادت چیزى عاید معبود و ربّ نمى‏شود و لازم هم نیست که چیزى عاید آن ذات اقدس گردد تا این امر سبب خلق و تکوّن این بندگان شود؛ زیرا اصل تکوّن و پیدایش این ها، نمایش قدرت اله و اعطا نعمت وجود به این ها  است.

 

حال اگر بنده‏اى مختاراند مشغول عبادت شود، این عبادت او سبب صفاى باطن و کمال نفس خود او و در نتیجه پیشرفت او در مراتب عبودیت و انسانیتش مى‏شود. پس اثر این تسبیح و تحمید و تکریم و تعظیم در بنده است و از این عبادت فایده‏اى متوجه ربّ نمى‏شود که با ترک آن ضررى متوجه خدا شود. بلکه با ترک عبادت، این عبد است که خود را از ثمرات عالى آن محروم مى‏کند.

 

ظاهراً این شبهه براى برخى از ملایکه هم مطرح بود؛ زیرا وقتى خداوند به ایشان اعلام نمود که مى‏خواهم خلیفه‏اى در زمین قرار دهم؛ گفتند: ما که تسبیح و تقدیس تو را مى‏نماییم، چرا در زمین کسى را مى‏آفرینى که فساد کند و خون بریزد. پس خدا علم خاص را در اختیار آدم علیه السلام نهاد و آنها از تعلّم آن عاجز ماندند، پس گفتند: ما علمى و توانى نداریم جز آنچه تو آن را به ما تعلیم داده‏اى! پس به عجز خود معترف شده و بر آدم علیه السلام سجده کردند![4] در جاى خود مسلم است که عبادت مختارانه و آگاهانه بر عبادت تکوینى جبرى ارزش بیشترى دارد، لذا آن یکى اثرى دارد که این یکى ندارد، آن یک موجود بالقوه را بالفعل مى‏کند اما این یکى ثمره فعلیت ثابت است که به بالاتر راهى ندارد و اگر تخلف کند، سقوط مى‏کند!

 

امام على علیه السلام، ملایکه را اینگونه توصیف مى‏نمایند:

 

"ملایکه را آفریدى و در آسمان‏هایت جایشان دادى براى آنها خستگى، غفلت و معصیت نیست، ایشان عالم‏ترین بندگان به تواند و از همه مخلوقات از تو خائف‏ترند و از همه به تو نزدیک‏تر و از همه به فرمان تو مطیع‏ترند.

 

خواب چشمان آنها........ باید و عقلشان دچار خطا نشود و بدنشان خستگى ندارد. در اصلاب ساکن نشده در ارحام پنهان نشوند، و آنها را از آب گندیده (منى) نیافریده‏اى، آنها را به گونه‏اى خاص آفریدى و در آسمان‏هایت جاى دادى و به جوارت آنها را کرامت بخشیدى و بر وحیت امینشان داشتى و از آفات و بلیات نگه داشته و از ذنوب طاهرشان نمودى، اگر نیرویشان نمى‏دادى، نیرویى نداشتند و اگر تثبیتشان نمى‏نمودى، ثباتى نداشتند، اگر رحمتت نبود، اطاعت نمى‏کردند و اگر تو نبودى این ها  نبودند. با این همه منزلتشان نزد تو و اطاعتشان براى تو و تقربشان به تو و عدم غفلتشان از تو و اوامرت، اگر آنچه را که از ذاتت از آنها پنهان داشته‏اى به آنها مى‏نمایاندى، هر آینه اعمالشان نزد آنها کوچک مى‏نمود و شرمنده‏ى مى‏شدند و مى‏دانستند که عبادتت نکرده‏اند آنگونه که شایسته تو است؛ تسبیح تو را است که خالقى و معبودى و عجیب بندگانت را مى‏آزمایى".[5]

 

اگر در این عبارات امیر علیه السلام دقیق دقت شود: 1. راز این عبادات؛ 2. راز آن اعتراض؛ 3. و راز آن اعتراف و سجده نیز روشن مى‏شود؛ عبادات این ها  مقتضاى علم شهودى این ها  به ذات حق و خوف و خشیت این ها  ناشى از هیبت و عظمت حق تعالى است. البته این علم به تناسب وجود محدود آنها برایشان حاصل است و عبادتشان نیز متناسب با ذات محدود این ها  است، نه متناسب با ذات اقدس خدا.

 

آن اعترافشان موقع خلق آدم ناشى از محدودیت علمشان بود و چون این امر برایشان مکشوف و مسجّل نموده و عجز خود را از احاطه به حکمت‏هاى خلقت توسط اله دریافتند، به جهالت و تقصیر خویش اعتراف نموده پس بر آدم - به امر خدا - سجده کردند.

 

خلاصه اینکه عبادت ملایکه اختیارى به آنگونه که در انسان مطرح است و ملاک تشریع و تکلیف است، نیست، لذا سبب ترقى و تعالى و تکامل و رشد آنها نمى‏شود، بله اگر این عبادت را رها کرده یا تقصیر کنند، سقوط مى‏کنند.

 

پس منشأ عبادت آنها علم آنها به ذات اقدس اله و درک هیبت و عظمت او از یکسو و حقارت و محدودیت وجودى خود از طرف دیگر است؛ چنانچه این امر در فطرت انسان نیز نهفته است و لکن نیازمند توجه و تکوینى و جبرى ملایک نیز فایده‏اى عاید رب نگشته و خداوند به این ها  و عبادت این ها  نیازى ندارد. اما وجود اینها که واسطه بین عالم ملکوت یا عالم ملک و طبیعتند، لازمه خلقت و آفرینش نظام احسن است و خود جلوه‏اى از قدرت نمایى خالق قادر حکیم علاّم است.

 


منابع و مآخذ

 

  1. قرآن کریم، فاطر، 1؛ صافات، 164؛ تکویر، 21؛ سجده، 5 و 12؛ انعام، 62؛ نحل، 2 و 102؛ بقره، 97؛ عبس، 16؛ معارج، 4؛ حجر، 21؛ حج، 22؛ نازعات، 5؛ تحریم، 6؛ ذاریات، 4؛ مؤمن، 7؛ نجم، 26؛ انبیاء، 28 و 103؛ بقره، 161 و 33 - 30 و 248؛ آل عمران، 39 و 125 - 124؛ تحریم، 4؛ مریم، 7 و 19 - 16؛ زمر، 73؛ مدثر، 30؛ زخرف، 77.

 

  1. طباطبایى، محمد حسین، المیزان، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، قم، ص 13 - 5.

 

  1. مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، 3 - 1، در راه حق، چاپ2، 1368 ، قم، صص 295 - 283.

 

 

[1] مریم، 19 - 16.

[2] هود، 77 - 69.

[3] هود، 81.

[4] بقره، 33 - 30.

[5] ر.ک: المیزان، ج 17، صص 10 - 8.

- لینک کوتاه این مطلب

» اسلام کوئست
تاریخ انتشار:20 اردیبهشت 1396 - 0:21

نظر شما...
    • Unknown

      از دورترین ایام، تصویر مثالی درخت به مثابه آینه ی تمام نمای انسان و ژرف ترین خواسته های اوست. این تصویر مثالی زاییده ی انبوهی رمز است که در شاخه های بی شمار، گسترش می یابندو خرمن، خرمن در بستر اساطیر و دیانات و هنرها و ادبیات و تمدنهای گوناگون می ریزند.(1)
      با کنکاشی در اساطیر ملل مختلف و نیز اساطیر ادیان می توان به رمز پردازی های خاص درخت پی برد. از میان نمادهای مختلفی که برای درخت قائل می شوند، تعبیر «درخت زندگی» و «درخت کیهان» که یکی، رمز «نوشندگی و تجدید حیات» و دیگری «نماد پیوند میان آسمان و زمین» است، بیش از دیگر تعابیر و نمادها، نمود پیدا می کند. ابتدایی ترین تصویر درخت، درخت کیهانی است که «زمین و آسمان را به هم می پیوندد و گواه، بر حسرت و دلتنگی دور افتادگی از روزگاری است که «زمین و آسمان، نخست، سخت به هم نزدیک بودند» و سیله ی دست یافتن به طاق آسمان و دیدار خدایان و گفتگو با آنهاست.» (2)
    • Unknown

      تنها، مشاهده ی ساده هئیت درخت با ریشه هایی که چون پاهای کودکی در حال تولد در زهدان مادر خود، زمین، قرار گرفته اند و شاخه هایی که چون دست نیازمند کودکی به درگاه توانمند پدر آسمان بر افراشته شده اند،کافیست تا ذهن اسطوره پرداز انسان بدوی را به سوی نقش خاص درخت به عنوان پیوند دهنده آسمان و زمین سوق دهد و بدین ترتیب اسطوره ی درخت غول پیکر کیهانی که، ریشه در زمین دارد و شاخه های آن طاق آسمان را لمس می کنند، شکل می پذیرد. اسطوره ی درخت کیهانی را با اشکال مختلف اما بن مایه ای یکسان، در اساطیر ملل مختلف می توان باز یافت؛ در سفرخروج آیات سی و یکم تا چهلم خداوند دستور ساخت شمعدان هفت شاخه ای را به موسی (ع) ابلاغ می کند که این شمعدان صورت دیگر «درخت کیهان» است.
      «ودیگر از زر خالص شمعدانی بساز [... ] شش شاخه از پهلوهایش بر آید. سه شاخه از یک پهلو و[... ] سه فنجان بادام آسا به یکی از شاخه ها با سیبی و شکوفه [... ] و در [ساق] شمعدان چهار فنجان بادام آسا با سیبها و شکوفه ها باشند و سیبی در زیر دو شاخه که از آن بر می آیند و دیگر هفت چراغش را بساز و چراغهایش را روشن کنند تا که روبرویش روشنایی بدهند.» (3)
      «منطق رمز، توضیح می دهد که هفت شاخه، نمایشگر هفت سیاره آسمان اند (که مردم در آن روزگار می شناختند) یعنی: محور مرکزی شمعدان بجای خورشید است و شاخه های خمیده ی شمعدان، نمودگار گردش سیّارات به دور خورشید.» (4)
    • Unknown

      با این توضیح می توان پایه ی شمعدان را ریشه ی درخت کیهان و امتداد محور مرکزی را در قسمت زیرین تنه ی این درخت دانست که محور واصل زمین و آسمان است.
      صورت دیگری از درخت کیهان «درخت باژگون» است. «درخت باژگون مبین این اعتقاد است که زندگانی، ازآسمان به زمین می آید و در زمین رخنه می کند و بدان تقدّس می بخشد.» (5)
      «منوره در سنّت یهود همتای درخت باژگون شمرده شده که ریشه هایش در آسمان می رویند ونوک شاخه هایش در دل زمین.» (6)
      درخت باژگون در اساطیر ایران به شکلی دیگر نمود پیدا می کند، در گزیده های زاد سپرم از آتشی سخن رفته است که ویژگیهای درخت باژگون را در خود دارد و میتوان آن را صورت دیگری از درخت کیهان شمرد:
      «پس آنگاه آتش بزرگ از آن اسر روشنی (= روشنی بی پایان ازلی) بیرون آید. به همه زمین فروغ بیفکند. شاخه ای که مانند درختی است، در دست (?) دارد که شاخه هایش در بالا و ریشه در پایین است. هر پرهیزگاری را شاخه ای و هر گناهکاری را ریشه ای است.» (7)
      در زندوهومن یسن نیز «زردشت»، درخت یک ریشه ی هفت شاخه ای را در خواب می بیند که شاخه های آن از فلزهایی با جنس متفاوت است . اورمزد، خواب زردشت را اینگونه تعبیر می کند:
      «درخت یک شاخه ای که دیدی، آن گیتی است که من اورمزد آفریدم و شاخه هایی که دیدی آن، هفت زمان است که رسد» (8)
    • Unknown

      با توجه به ارتباط زمان با آسمان که در فصل آسمان پیرامون آن سخن رفت، هفت شاخه ی این درخت را از جهتی می توان نماد آسمان گرفت. به این ترتیب این درخت را هم می توان صورت تکامل نیافته ای از درخت کیهان دانست. در روایات اسلامی همچنین، نام درختانی چون طوبی و سدره ی المنتهی مطرح شده که ویژگیهایی مشابه درخت کیهان دارند. در قرآن آمده است:
      «آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرد که ریشه ی آن در زمین ثابت، و شاخه ی آن در آسمان است؟!» (9)
      توصیف درخت طوبی در سخن نظامی:
      «درخت سهی سایه، در باغ شرع
      زمینی به اصل، آسمانی به فرع» (10)
      تنوّع و تعدّد چنین مضامینی پیرامون اسطوره ی «درخت کیهان» و گستردگی نفوذ این اعتقاد در ملل و اقوام گوناگون در بردارنده ی این نکته است که اسطوره ی «درخت کیهان» یکی از کهن ترین و فراگیرترین نمادپردازیهای درخت است. روند تکامل این اسطوره در تاریخ ادیان و بخصوص ارتباط آن با حوزه ی آسمان و ملکوت سبب شده است تا درخت از دیدگاه این اسطوره، نمادی قدسی تلقی شود. در بخش بعد به بحث پیرامون این ویژگی درخت و ارتباط آن با آسمان خواهیم پرداخت.
    • Unknown

      درخت زندگی و تقدس آسمانی
      مرگ هر ساله درختان در زمستان و تولد مجدّد آنها در بهار، یکی از نمادین ترین جلوه های طبیعت است . مشاهده استمرار این حالت، توسط بشر، در طول قرنهای متمادی ذهن آرمانگرای او را به سوی پدید آوردن اسطوره ی «درخت زندگی» که رمز جاودانگی و بی مرگی است سوق داده.
      درخت، در ذات خود نماد نو شوندگی و سرسبزی است. حتی «غلاف درخت مرده رمز بوته ی «نوزایی» است، بدین معنی که پوسته ی درخت (مرده) این خاصیت را دارد که جاودی حیات را بی وقفه بی می انگیزد. در برخی مناطق، اموات را در جوف درخت میان تهی، دفن می کنند. چنین سنتهایی باز مانده ی این اعتقاد است که زندگی انسان در نبات ادامه می یابد...» (11)
    • Unknown

      مجموع این باورها و سنن موجب شده است تا به مرور زمان نام درخت، قرین واژه ی زندگی و به تبع آن جاودانگی گردد. این قرانت را می توان یکی از دلایل نمودهای قدسی درخت دانست؛ در اساطیر، جاودانگی همواره مختصّ خدایان، آسمانیان و یا برگزیدگان زمینی است که بُعدی آسمانی دارند. از سویی دیگر در اسطوره ی «درخت کیهان» روان دو بُعدی (زمینی- آسمان) درخت به خوبی نمود پیدا می کند. بدین ترتیب از تلفیق دو اسطوره ی «درخت کیهان» و «درخت زندگی» درختی مقدس و آسمانی پدید می آید که در فرهنگ عامّه، نماد پیشگویی و اطلاع از عالم غیب و در تاریخ ادیان، نماد انتقال وحی به برگزیدگان و خاصّان است. «درخت مقدس» به اعتبار درخت کیهان از اسرار آسمان آگاه است و گوشه ای از آگاهی خود را به زمین منتقل می کند. و به اعتبار درخت زندگی، صفت جاودانگی را که ویژگی خدایان و الهگان است. در خود نهفته دارد. این دو ویژگی (علم و جاودانگی) همواره در تاریخ ادیان دو صفت اصلی خداوند دانسته شده اند. در تورات ضمن داستان رانده شدن آدم و حوا از بهشت، این مطلب عنوان می شود؛ پس از آنکه آدم به تحریک حوّا که توسّط مار اغواء شده بود، از میوه ی درخت ممنوعه (درخت معرفت خیر و شر) تناول نمود. خداوند فرمود:
      «اینک آدم، نظر به دانستن نیک و بد چون یکی از ما شده است . پس حال مبادا که دست خود را دراز کرده هم از درخت حیات بگیرد و خورده، دایماً زنده ماند» (12)
    • Unknown

      به گفته ی تورات، آدم با دست یافتن به دانایی یکی از صفات اصلی کروّییان را دارا شده بود. تنها کافی بود دست دراز کرده و از میوه ی درخت حیات تناول نماید تا با بدست آوردن دومین صفت (جاودانگی) برای همیشه به جرگه ی ملکوتیان بپیوندد. اما این آرزوی دیرینه ی انسان با صدور فرمان هبوط نام کام ماند. درخت مقدس ساخته ذهن اسطوره پرداز انسان باستانی که تلاشی برای جبران این ناکامی دیرینه بشر ا ست، هر دو صفت (علم به غیب و جاودانگی) را در خود نهفته دارد. پس عجیب نیست که «بعضی از اقوام بدوی ادعا داشتند در زمزمه برگها، طنین آوای خدایان را می شنوند. از این رو با شنیدن صدای برگها از آینده خبر می دادند و غیب گویی می کردند.» (13)
      «و یا اینکه یونانیان می گفتند در بادها، (dryade) ربّ النّوعی که نام دیگرش نمف (Numph) است در جنگلها می زید و موکل درختان و نگاهبان بیشه زاران است؛ آنها معتقد بودند که این موجودات در درخت سکنی دارند و مقدّر بوده است که اقامتگاه ثابت این الهگان ظریف، زیر پوست درختان جنگلی باشد» (14) باورهایی از این دست مبنی بر قداست درخت، در اغلب ملل و ادیان وجود دارد تا آنجا که تجربه ی مذهبی تجلی خداوند، در میان درخت، در سخن عامّه ی مردم شنیده می شود.(15) در قسمت بعدی به بررسی نمونه هایی از تجلّیّات قدسی درخت در میان عواّم و خواصّ می پردازیم.
    • Unknown

      تجلّیّات قدسی درخت در میان عوام و خواصّ
      پیش از این گفته شد که جلوه های قدسی درخت در میان عوام به شکل پیشگویی از آینده و اطلاع از عالم غیب و در جرگه خواصّ به صورت دریافت و حی از سوی خداوند، نمود پیدا می کند. اعتقاد به قداست درخت در بسیاری از تمدنها و صورت مذهبی آن در اغلب ادیان وجود دارد. مثلاً مطابق روایات تورات، حضرت موسی(ع) تجلی خداوند را در میان درختی در کوه طور مشاهده کرد:
      «و موسی [... ] به کوه خدا رسید و فرشته ی خداوند از میان بوته در شعله ی آتش به او نمودار شد [... ] و خداوند چون دید که به آن طرف از برای نگریستن گردید خداوند او را از میان بوته آواز داد...» (16)
      همچنین هندوان عقیده دارند بودا در سی و شش سالگی هنگامی که زیر درخت انجیری نشسته بود به حقیقت رسید ونام این درخت بعدها، درخت دانش گردید. (17) در دین مسیح، مشهود است که حضرت مریم (ع) که هنگام به دنیا آوردن عیسی (ع) روزه داشت با رطب ریز شدن درخت خرما، روزه اش را گشود. خداوند به واسطه درخت خرما، امر خود را به مریم ابلاغ نمود. صورت ظاهری این قداست در حماسه های ملل که در حقیقت برخاسته از عقاید عامه ی مردم است تغییر یافته و محتوایی عامیانه تر به خود می گیرد؛ در شاهنامه درخت سخنگوی نر و ماده ای که دو بن دارد مرگ اسکندر را پیش بینی می کند:
    • Unknown

      «چو خورشید بر تیغ گنبد رسید
      سکندر ز بالا خروشی شنید
      که آمد ز برگ درخت بلند
      خروشی پر از سهم و ناسودمند
      بترسید و پرسید زان ترجمان
      که ای مرد بیداد نیکی گمان
      چنین برگ گویا چه گوید همی
      که دل را به خوناب شوید همی
      چنین داد پاسخ که ای نیکبخت
      همی گوید ای برگ شاخ درخت
      که چندین سکندر چه پوید به دهر
      که برداشت از نیکوییهاش بهر
      ز شاهیش چون سال شد بر دو هفت
      زتخت بزرگی ببایدش رفت.»(18)
      در این داستان، پیش گویی مرگ که امر آسمانی است توسط درخت و انتقال این پیام آسمانی به زمین، نشانه ی وساطت قدسی درخت در میان آسمان و زمین است. در حماسه ی یونانی اُدیسه نیز، نقش پیش گویی درخت، در جریان مشورت اولیس با برگهای آسمانی بلوط بن سترگ زئوس نمود پیدا می کند. (19) در شاهنامه، داستان دیگری نیز وجود دارد که مؤیّد نقش درخت، در پیوند میان آسمان و زمین است.
      در جریان داستان مرگ سیاوش، از درختی سخن به میان می آید که نقشش در این داستان، انتقال پیام از زمین به سوی آسمان است.
    • Unknown

      پس از مرگ سیاوش:
      «ز خاکی که خون سیاوش بخورد
      با بر اندر آمد درختی زگرد
      نگاریده بر برگها چهر او
      همی بوی مشک آمد از مهر او
      بدی در، نشان بهاران بدی
      پرستشگه سوگواران بُدی»(20)
      در این داستان زمین که نماد تسلیم و بندگی است، داد مظلومیت سیاوش واعتراض خود به این ظلم را به وسیله ی رویش درخت پّر سیاوشان به گوش آسمان که مظهر قدرت و حاکمیت است می رساند.
      سرسبزی این درخت در طول سال که در شاهنامه به آن اشاره شده است نیز، بر بار نمادین آن می افزاید. میتوان این سرسبزی را نماد اعتراض آرام و همیشگی زمین در برابر ستم دژخیمان پنداشت. اعتقاد به تقدس درخت هنوز هم در گوشه و کنار جهان بخصوص در کشورهای کمتر رشد یافته ای که فرهنگ بومی خود را حفظ کرده اند دیده می شود. و چنین اعتقادی نمود این حقیقت است که باورهای کهن طبیعت پرستی هنوز در ناخود آگاه اساطیری ساکنان زمین جریان دارد.
    • Unknown

      پی نوشت ها :
      1- رمز های زنده جان/ 8
      2- همان/ 9
      3- تورات/ سفر خروج/ باب 25/ آیات 38- 31.
      4- رمزهای زنده جان/ 15
      5- همان/ 16.
      6- همان/ 15
      7- گزیده های زاد سپرم/ فصل 25/ بند 40.
      8- زند و هومن یسن/ فصل 1/ بند 20.
      9- قرآن/ 14/ 24.
      10- شرف نامه/ 15.
      11- رمزهای زنده جان/ 20.
      12- تورات/ سفر تکوین/ باب چهارم/ آیه 34.
      13- رمزهای زنده جان/ 22.
      14- همان/ 19.
      15- نقد تطبیقی ادیان و اساطیر/ 189.
      16- تورات/ سفر خروج/ باب سی ام/ آیات 5- 1.
      17- آشنایی با تاریخ ادیان/ 69.
      18- شاهنامه/ ج 7/ 90- 89.
      19- رمزهای زنده جان/ 22.
      20- شاهنامه/ ج 3/ 168.
      منبع مقاله: سرخوش، فائقه؛ (1389)، اسطوره‌ی آسمان و زمین زمین و آسمان در باور ایرانیان، تهران: ترفند 1389.
    • Unknown

      نکته ی بسیار مهم که در این متن آمده اشاره به زمین تخت و درخت زندگی است که در قرآن هم اشاره شده است.
      این درخت ربطی به باور کابالایی ندارد و به‌عنوان یک باور دینی مذهبی در اسلام اشاره شده.این درخت بعنوان نماد کریسمس استفاده میشود که نشان وصل شدن زمین به عرش الهی است.بشکل مستقیم و غیر مستقیم تمام فیلم های هالیوودی به این درخت اشاره دارند که حتی فیلمی باسم درخت زندگی ساخته شد.متاسفانه و در کمال تعجب در فیلم و سینمای ما تنها به مسائل سیاسی بدرد نخور پرداخته میشود که اکثراً غرب گرا هستند و هیچکدوم از کارگردان های ما سواد حداقلی دینی و نمادگرایانه را ندارند و تنها تقلید کننده سبک غربی هستند.به شکل کعبه و چرخش مردم به دورش توجه کنید به چه چیزی اشاره دارد؟ نماد ستاره هشت پر در اسلام چیست؟ ستاره و هلال ماه پرچم کشورهای اسلامی بیانگر چه نکته ای است؟ گنبد مساجد و دسته ها اشاره به چه چیزی دارد؟ این ها هم همه کابالا هستند؟ خیر کابالا تنها از نمادهای دینی بنفع خود استفاده کرده که زحل از اصلی ترین این نمادها است.
      بسم الله الرحمن الرحیم (سوره ابراهیم)

      أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ ﴿۲۴﴾ آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه‏ اش استوار و شاخه‏ اش در آسمان است (۲۴)
      تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۲۵﴾ ميوه‏ اش را هر دم به اذن پروردگارش مى‏ دهد و خدا مثلها را براى مردم مى‏ زند شايد كه آنان پند گيرند (۲۵)
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد