این‌که بعضى از اولیای خدا علم به (گذشته، حال و آینده) داشته‏‌اند، مراد چیست؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

پرسش

این‌که بعضى از اولیای خدا علم به ماکان و مایکون و ماهوکائن(گذشته، حال و آینده) داشته‏‌اند، مراد چیست؟

پاسخ اجمالی

معلومات انسان از کانال‏هاى مختلف براى انسان محقق مى‏شوند، یکى از این کانال‏ها ارتباط با غیب است که خود داراى انحای مختلفى است و به تناسب سعه ی روحى، روانى و عقلى فرد و اتصال او با منبع فیاض حق تعالى متفاوت گشته و داراى سعه و ضیق مى‏گردد.

 

نوع انسان‏ها خود را در چهارچوب کانال‏هاى عادى و طبیعى تحصیل علم محدود مى‏کنند، لذا معلومات آنها نیز معمولاً به "حال" محدود است و علم آنها به گذشته، وابسته به اسناد تاریخى و کاوش‏هاى باستانى و علم آنها به آینده، جز پیش بینى‏هاى مرتبط با حال، نیست. اما انسان‏هایى که از قیود طبیعت و ماده مى‏رهند و سعه ی وجودى یافته و با عوالم ماوراءالطبیعه ارتباط برقرار مى‏کنند، مى‏توانند به اطلاعات وسیع‏ترى از گذشته و نیز حال و آینده، آن هم به طور دقیق و خطاناپذیر، دست یابند. اولیای کرام از این قسم اند و اطلاعات آنها به انحای مختلف مثل وحى رسالى، الهام قلبى، رؤیاهاى صادقه، کشف و شهود و سفر به عوالم بالا، به آنها تزریق مى‏شده است.

 

و گاه از طریق وراثت یا ارتباطى خاص و یا کتابت مثل جفر جامع، به اهل آن منتقل شده است.

پاسخ تفصیلی

انسان به گونه‏اى آفریده شده که از کانال‏هاى مختلفى مى‏تواند به اطلاعاتى دست یابد از جمله:

 

  1. امیال و غرایز و شهوات درونى که او را به نیازهاى طبیعى جسمانى‏اش آگاه مى‏کنند، مثل علم به گرسنگى، تشنگى و احساس درد و خستگى و... .

 

  1. فطرت: او را در بر خواست‏هاى متعالى مطلع و به سمت آنها مى‏کشاند، مانند، حس وابستگى و دلبستگى به موجود برتر (حس مذهبى یا پرستش)، حس حقیقت جویى، حس کمال خواهى و زیبایى‏طلبى و... .

 

  1. عقل سلیم: او را بر بدیهیات اولیه آگاه مى‏کند، مثل استحاله اجتماع یا ارتفاع نقیضین و اصل اصغریت و اکبریت و تساوى و تشابه و... . انسان این بدیهیات اولیه را پایه قرار مى‏دهد و به واسطه اینها به استدلال و استنتاج مى‏پردازد و معلومات جدیدى را تحصیل مى‏نماید.

 

  1. حواس خمسه(پنج گانه) که ابزار جسمانى ارتباط انسان با جسم خود و با محیط پیرامون خود، بدون استفاده از ابزار صنعتى و یا با استفاده از این ابزارند. معظم اطلاعات انسان از این راه حاصل مى‏شود، تا آن جا که برخى سایر کانال‏ها را تکذیب و انکار کرده و تنها به این کانال اطلاعاتى معتقدند و به حسگرایان یا حسیون و یا به تجربیون موسومند.

 

  1. وراثت: برخى اطلاعات به صورت موروثى و به واسطه ی ژن خاص به انسان منتقل شده و به صورت پنهان مى‏ماند و در مواقع نیاز، نمود پیدا مى‏کند، چنانچه برخى از حالات و صفات نیز چنین‏اند.

 

  1. کسب اطلاعاتى از را کهانت و حرکت ستارگان یا سحر و جادو و یا ارتباط با برخى از اجنه و امروزه از راه هیپنوتیزم و نیز از راه خواب و تأویل آن. این راه گرچه تا حدودى فراطبیعى و غیر عادى است، اما اغلب به امور دنیوى محدود مى‏شوند.

 

کانال‏هاى اطلاعاتى فوق بین نوع انسان مشترک و قابل تعلیم و تعلّم و انتقال‏اند و علمای علم النفس، معرفت‏شناسى و فلاسفه ، اینها را به دو قسم کلى و حصولى تقسیم نموده‏اند و تفاصیل اینها در جاى خود آمده است و مجال بررسى اینها، در این مقال نیست.

 

  1. الاهیون به راه اطلاع رسانى دیگرى به نام "ارتباط با غیب" نیز معتقدند، اما مادی گرایان و حسیون که غیب و عوالم ماوراءالطبیعه را منکراند - با شدت و جدّیت تمام - منکر این کانال اطلاعاتى مى‏باشند و مدعیان آن را به سحر و کهانت و جنون و... متهّم مى‏کنند. اثبات و انکار این کانال مهم ترین منازعه‏اى بوده که همواره مدعیان رسالت و نبوت از یکسو و معاندان و لجوجان از سوى دیگر با آن درگیر بوده‏اند و اختصاصى به عصر صنعت و علم و تمدن ندارد.[1]

 

از نظر محققان اسلامى این راه خود به انحای گوناگونى مى‏تواند حاصل آید:

 

  1. الهامات قلبى، مثل الهامى که مادر موسى(ع) دریافت تا او را در صندوقى نهد و به نیل افکند و بر خدا توکل کند، تا خداوند موسى(ع) را به او برگردانیده و رسولش نماید.[2]

 

  1. خواب‏هاى صادقه: چنانچه در مورد حضرت ابراهیم(ع) براى ذبح فرزندش اسماعیل(ع) مى‏فرماید: " ابراهیم(ع) به اسماعیل(ع) گفت: اى پسرم! من در خواب دیده‏ام که تو را ذبح نمایم، نظر تو چیست؟ گفت: اى پدر! انجام ده آنچه را بدان امر شده‏اى، اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهى یافت!"[3] و نیز اطلاع از فتح مکه در آینده، در خواب توسط پیامبر اکرم(ص).[4]

 

  1. وحى که خود چهارگونه محقق مى‏شود: أ: بدون واسطه کلام الاهى به قلب یا سمع، مخاطب آن مى‏رسد. ب: ملکى به صورت واقعى‏اش رؤیت شده و او وحى را به مخاطبش ابلاغ مى‏کند. ج: مخاطب تنها صداى ملک را مى‏شوند و پیام را را دریافت مى‏کند، اما او را نمى‏بیند. د: مَلَک به صورت انسانى متمثل شده و پیام الاهی را به مخاطبش مى‏رساند.[5]

 

اما باید توجه داشت که وجود این ارتباط مستلزم ثبوت مقام نبوت یا امامت براى مخاطب آن نیست، گرچه هیچ رسولى یا امامى بدون این ارتباط متصور نیست، به عبارت دیگر تمامى انبیا و اوصیا داراى این ارتباط به نحوى بوده‏اند، بلکه برخى مثل پیامبر اکرم(ص) از تمامى آن روش‏ها در ازمنه ی مختلف بهره‏مند مى‏گشته‏اند، لکن چنین نیست که هر کس چنین ارتباطى را داشته باشد، نبى یا وصى باشد، پس نبوت و امامت نبى یا امام(ع) باید از طُرقى دیگر - مثل ادعاى نبوت و امامت و ارایه معجزات و بشارت نبى قبلى یا بشارت نبى بر وصى (نص) و دلالت سایر شواهد و قرائن - اثبات شود.[6] از این رو گرچه حضرت زهرا(ع) و حضرت مریم(ع) و... مخاطب جبرائیل واقع شده‏اند، اما این گروه نبى یا امام نیستند.

 

  1. سیر در عوالم ماوراءالطبیعه، در حال مکاشفه یا بیدارى و هوشیارى کامل مثل معراج پیامبر(ص).[7]

 

  1. مراجعه به اسنادى که در اختیار اهل آن قرار مى‏گیرد، مثل علم به بواطن قرآن و تأویلات و تفاسیر آیات قرآن به واسطه ی معصومین(‏ع) و انتقال جفر جامع از امام على(ع) به سایر ائمه(ع).

 

  1. انتقال معلوماتى به دیگران از طریق لعاب دهان یا نیم خورده ی یکى از اولیاءالله یا بهره‏مندى از دم مسیحیایى یکى از اولیاءالله مثل کرامتى که از کربلایى کاظم ساروقى به ظهور رسید و حافظ قرآن گردید.[8]

 

تفاصیل موارد فوق در بیشتر کتاب های معارف، در بحث نبوت و وحى آمده است و مکاشفات برخى از اولیاءالله و علمای دین را مى‏توان در کتب تاریخ و سیره جست و جو کرد و یافت؛ و لکن توضیح مختصرى پیرامون "جفر جامع" در ذیل مى‏آوریم:

 

امام على(ع) چنانچه در خطبه ی 93 نهج البلاغه شرح مى‏دهند، از کودکى ملازم رسول الله(ص) بوده و - مگر در مأموریت‏هاى محوله – هیچ گاه از رسول خدا(ص) جدا نمى‏شدند و دایم تحت تعلیم و تربیت ایشان واقع بودند. امام(ع) در مورد علم غیبى خود مى‏فرمایند: "پیامبر(ص) مرا در بغل فشرد، پس زبان خود را در کام من گذارد و براى من از لعاب دهان آن حضرت(ص) هزار باب از علم باز شد که از هر بابى، هزار باب دیگر باز مى‏شود."[9]

 

"ابوحامد غزالى نوشته است که امام المتقین - على بن ابیطالب(ع) - را کتابى است مسمى به جفرجامع الدنیا والاخرة و آن کتاب مشتمل است بر تمام علوم و حقایق و دقایق و اسرار و مغیبات و خواص اشیا و اثرات ما فى العالم و خواص اسما و حروف، که به غیر از آن حضرت(ع) و یازده فرزند بزرگوارش‏(ع) که مقام امامت و ولایت را منصوصاً از رسول خدا(ص) دارا بوده‏اند، احدى بر آن مطلع نیست و به وراثت به ایشان رسیده است."[10]

 

"ثبت شده در آن کتاب کلمّا کان و ماهوکائن الى یوم القیامة، تمام را نوشته‏اند، حتى اسامى اولاد و ذراى و دوستان و دشمنان آنها و آنچه بر سر هر یک وارد خواهد شد تا روز قیامت در آن کتاب ثبت گردید... . این جفر جامع با حروف رمز نوشته شد، و کلید فهم آن به وراثت به ائمه(‏ع) سپرده شده است و کسى جز ایشان قادر به فهم آن نیست... . غالب قضایا و وقایع مهمه که ائمه ی دین(ع) خبر مى‏دادند از آن کتاب بود، از کلیات و جزئیات امور با خبر بودند، نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بیت خود و شیعیان را از همان کتاب استخراج مى‏نمودند، چنان که در کتب اخبار کاملاً و مبسوطاً ثبت است... ."[11]

 

این جفر، پوست بزى بوده که به امر جبرئیل ذبح گردیده و پوست دباغى و آماده آن، جدا شده است،[12] پس اخبار غیب توسط جبرئیل بر پیامبر(ص) ارایه و ایشان بر امام على(ع) املا نموده و ایشان آن قدر نوشتند که کل پوست حتى قسمت دست‏ها و پاهاى آن پر شد و تمامى اخبار آینده و گذشته در آن ثبت و ضبط گردید و به وراثت به ائمه(‏ع) منتقل شده است. البته علم ائمه(‏ع) محدود به استفاده از این جفر جامع نبوده، بلکه هر یک از الهامات غیبى نیز بهره‏مند و داراى مکاشفات و ارتباطات خاصى با عالم ملکوت نیز بوده‏اند؛ چنانچه در جریان سفر امام حسین(ع) به کربلا، در منازل مختلف و در کربلا مشهور مى‏باشد، همان طور که از خواب‏هاى صادقه نیز خبرهاى غیبى و پیشامدها را قبل از وقوع آن دریافت مى‏نمودند و از وقایع آتیه، بسان روز روشن در پیش چشمشان، خبر مى‏دادند.

 

نکه دیگر این که، اطلاع بر غیب آیاتى که غیب را مخصوص خداوند متعال مى‏داند و یا علم غیب را از نبى(ص) نفى مى‏کند،[13] منافاتى ندارد؛ زیرا این آیات با آیات دیگرى که دالّ بر این هستند که خداوند خود برخى از بندگان را بر غیب تا حدودى مطلع مى‏گرداند،[14] تخصیص مى‏خورد.

 

به عبارت دیگر علم خداوند به غیب عالم، علمى ذاتى و ازلى است، اما علم اولیاءالله به غیب (آنچه بوده و هست و خواهد بود) علم عرضى و حصولى (دریافت از خداوند) و برگرفته از إذن و اجازه خداوند و محدود به آن مقدارى است که خداوند ایشان را بر آن مطلع مى‏گرداند نه بیشتر.

 

از طرف دیگر، این علم غیبى بدین معنا نیست که هیچ امرى بر آنها پوشیده نباشد، مثلاً در راه تبوک شتر پیامبر(ص) گم شد و اطلاعى از آن نداشتند؛ کسى طعنه زد که چگونه پیامبرى هستى که از جاى شتر خود خبر ندارى؟! پیامبر(ص) فرمود: "به خدا قسم من نمى‏دانم مگر چیزى را که خدا به من تعلیم کند و اکنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه گیر کرد مهارش به درختى، حبس شده است، بروید او را بیاورید."[15] چنانچه مشابه این در مورد امام صادق(ع) و کنیزش نیز آمده است.[16]

 

خلاصه این که، علم اولیاءالله به آنچه رخ داده و در حال رخ دادن است و یا رخ خواهد داد، از طریق ارتباط با عالم غیب (ماوراءالطبیعه) مى‏باشد و از طرق عادى ادراک فراتر است. اما این ارتباط با غیب خود به صور مختلفى قابل تحقق است که براى برخى همه ی آن موارد جمع مى‏شوند و در ازمنه و امکنه مختلف از آنها بهره‏مند مى‏گردند و براى گروهى تنها ممکن است، یکى از این صُوَر میسّر گردد. مهم این است که تحقق این صور و تفاوت آنها، وابسته و متناسب با صفاى قلب و توان روحى افراد است.

 

این امر حایز توجه است که مقدّرات و حوادث عالم هستى (در دنیا و آخرت) قبل از پیدایش آنها رقم خورده است و - بدون این که انسان را مسلوب الاختیار نماید - بر کل عالم هستى از جمله انسان حاکم است و پس از نابودى دنیا نیز، آن حوادث - مضبوط و مشخص - ماندگارند و امور مربوط به هر انسانى به صورت نامه عمل او به او تحویل داده خواهد شد. با توجه به این مطلب است که ارتباط با غیب و اطلاع دقیق از قبل و حال و بعد معنا یافته و تصویر مى‏یابد.[17]

منابع و مآخذ

  1. بى ریا، ناصر، روانشناسى رشد، ج 1، سمت (دفتر همکارى)، چاپ 1، 1375، تهران.
  2. جوادى آملى، عبداللَّه، تحریر تمهید القواعد، الزهرا، چاپ 1، 1375، تهران.
  3. جوادى آملى، عبداللَّه، حیات عارفانه ی امام على علیه السلام، اسراء، چاپ 1، 1380، قم.

۴. جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379،  قم.

۵. جوادى آملى، عبداللَّه، معرفت‏شناسى در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379، قم.

۶. حسینى، نعمت اللَّه، مردان علم در میدان عمل، دفتر نشر اسلامى، 1375، قم.

۷. سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ اسلام، مشعر، چ 1381، تهران.

۸. سلطان الواعظین، شیرازى، شبهاى پیشاور، ص 940 – 861 ، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 4، 1378 هـ.ق، تهران.

۹. کیاشمشکى، ابوالفضل، ولایت در عرفان، دارالصادقین، چاپ 1، 1378، تهران.

۱۰. مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج 1 - 2، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ 6، 1370، قم.

۱۱. مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 4 - 5، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره) ، چاپ 1،  1376، قم.

 

 

 


[1] قصص، 7؛ طه، 40 - 37.

[2] ذاریات، 52؛ حجر، 15 - 10.

[3] صافات، 106 - 102.

[4] فتح، 27.

[5] شورى، 52 - 51.

[6] ر.ک: سبحانى، جعفر، الالهیات، ج 3، ص 65 و 218.

[7] اسراء، 2 - 1؛ ر.ک: تفاسیر ذیل این کریمه.

[8] ر.ک: محمدى رى شهرى، محمد، کربلایى کاظم، مؤسسه در راه حق.

[9] ر.ک: شیرازى، سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ص 927 - 861.

[10] همان، ص 931 - 928.

[11] همان.

[12] همان، ص 936 - 931.

[13] انعام، 50 و 59؛ کهف، 110؛ اعراف، 188؛ هود، 33؛ نمل، 66؛ آل عمران، 174 و... .

[14] کهف، 64؛ جن، 26؛ آل عمران، 43 و 174؛ هود، 51؛ شورى، 53.

[15] سبحانى، جعفر، تاریخ پیامبر اسلام، ص 480.

[16] اصول کافى، ج 1، ص 257؛ ر.ک: آموزش عقاید، درس 39، ص 374 - 368.

[17] ر.ک: نمایه ی، رطب و یابس و کتاب مبین در قرآن، سؤال 187.

- لینک کوتاه این مطلب

» اسلام کوئست
تاریخ انتشار:1 خرداد 1396 - 0:08

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد