هشدار ائمه (ع) درباره غیبت دوازدهمین امام

(بسم الله الرحمن الرحیم)

باب - 10 (روایاتی در غیبت امام منتظر، خلیفه دوازدهم علیه السّلام، و ذکر مولا امیر المؤمنین و نیز امامان پس از آن حضرت علیهم السّلام، و هشدار آنان راجع به غیبت)

1- فرات بن أحنف از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت به نقل از پدران خود علیهم السّلام فرمود:
«در زمان خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام آب فرات بالا آمد، پس آن حضرت و دو فرزندش حسن و حسین علیهم السّلام سوار شدند، چون گذارشان بر طایفه ثقیف افتاد آنان گفتند علی آمده است آب را به جای خود بازگرداند (فرو نشاند)، پس علیّ علیه السّلام فرمود: بدانید به خدا قسم من و این دو فرزندم یقینا کشته خواهیم شد و بدون تردید خداوند مردی را که از فرزندان من است در آخر الزّمان بر می انگیزد که خونخواهی ما خواهد کرد، و او حتما از مردم پنهان خواهد شد برای مشخّص شدن گمراهان در زمان غیبت، تا جایی که نادان بگوید: خدا را در آل محمّد نیازی نیست».
2- مفضّل بن عمر گوید:
امام صادق علیه السّلام فرمود: «یک خبر که آن را درک می کنی بهتر است از ده خبر که صرفا آن را روایت می کنی، همانا هر حقّی دارای حقیقتی است و هر کار درستی را نوری است، سپس فرمود: و به خدا سوگند، کسی از شیعیان خود را فقیه نمی شماریم تا اینکه به رمز سخنی به او گفته شود و او آن رمز را دریابد، همانا امیر المؤمنین علیه السّلام بر منبر کوفه فرمود: «به راستی که فتنه هایی ظلمانی و کدر و تاریک پشت سر دارید که جز نومه (کسی که عنوانی در مردم ندارد و به کلّی قدرش مجهول و ناشناخته است) کسی از آن نجات نمی یابد، به آن حضرت عرض شد: ای امیر مؤمنان نومه چیست؟ فرمود: آن کسی است که مردم را می شناسد ولی مردم او را نمی شناسند، و بدانید که زمین از حجّت خدای عزّ و جلّ خالی نمی ماند ولی خدای عزیز بزودی دیده خلقش را از او نابینا می سازد به خاطر ظلم و جورشان و زیاده روی آنان نسبت به خودشان، و اگر زمین یک ساعت از حجّت خدا خالی بماند اهل خود را فرو می برد، لکن آن حجّت مردم را می شناسد و آنان او را نمی شناسند، چنان که یوسف مردم را (برادرانش را) می شناخت و آنها او را نمی شناختند. سپس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ- الخ» ای دریغ بر بندگان، پیامبری بر ایشان نیامد مگر اینکه او را به مسخره می گرفتند».
3- عمرو بن سعد از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده:
روزی حضرت به حذیفة بن یمان فرمود: «ای حذیفه با مردم آنچه را نمی دانند (نمی فهمند) نگو که سرکشی کنند و کفر ورزند، همانا پاره ای از دانشها سخت و گرانبار است که اگر کوهها آن را بر دوش کشند از بردن آن ناتوان باشند، همانا علم ما اهل بیت در آتیه نزدیک مورد انکار و ابطال مردم قرار می گیرد و راویانش کشته خواهند شد و با کسی که آن را بخواند بد رفتاری خواهد شد از روی ظلم و رشک بردن نسبت به آنچه که خدا به عترت وصیّ یعنی وصیّ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله بدان وسیله برتری داده است.
ای پسر یمان همانا پیامبر آب دهان در دهان من انداخت و دست خویش بر سینه من کشید و گفت: «خدایا جانشین و وصیّ مرا و پرداخت کننده دین مرا و وفاکننده عهد و امانت و یار و یاور مرا بر دشمنت و دشمن من و بازگشاینده اندوه از چهره مرا آنچه از علم که به آدم بخشیدی، و آنچه از بردباری که به نوح بخشیدی و آنچه از فرزندان پاک، و بزرگواری که به ابراهیم بخشیدی، و آنچه از شکیبائی که به ایّوب در هنگام بلا عطا کردی، و آنچه از سرسختی که در مبارزه و رویاروئی با هماوردان به داود بخشیدی، و آنچه از فهم به سلیمان بخشیدی جملگی را به او (جانشین من) نیز عطا فرما، خدایا چیزی از دنیا را از علیّ پوشیده مدار تا آنجا که همه دنیا را همچون سفره کوچکی گسترده در پیش روی او مقابل چشمانش قرار دهی، خدایا قدرتمندی و صلابت و چابکی موسی را به او ببخش، و در نسل او کسی شبیه عیسی قرار ده، بار الها تو جایگزین من بر او و بر عترت و تبار [پاک ]و پاکیزه اش هستی که از آنان پلیدی [و آلودگی ]را برده ای و برخورد و تماس شیطانها را از آنان برگردانده ای، پروردگارا اگر قریش بر او ستم کردند و دیگری را بر او مقدّم داشتند تو او را به منزله هارون نسبت به موسی آنگاه که موسی از وی دور شد قرار ده، سپس به من فرمود: ای علی بسا در میان فرزندان تو [فرزندانی ]با فضیلت که کشته می شوند در حالی که مردم همچنان ایستاده می نگرند و بی تفاوتند، زشت باد امّتی که ببینند فرزندان پیامبرشان از روی ستم کشته می شوند و آنان بی تفاوت باشند و برای جلوگیری دست به اقدامی نزنند. آری، قاتل و فرمانده قتل و ناظر بی تفاوت همگی در جرم و گناه یکسانند و در لعنت و نفرین شریک. ای فرزند یمان سینه های قریش به بیعت با علیّ و موالاتش گشاده نخواهد شد (راضی به آن نباشند) و دل آنها از آن خشنود نمی شود و زبان آنها بدان جاری نمی گردد مگر با کمال کراهت و کورکورانه و کوچک شمردن آن.
ای فرزند یمان به زودی قریش با علیّ بیعت کنند ولی چندان نگذرد که بیعت خود را بشکنند و به مبارزه با او برخیزند و بر ستیزش اقدام نمایند و برچسبهای بسن بزرگ بدو بزنند، پس از علیّ حسن به حکومت رسد و بیعتش بشکنند، پس حسین به حکومت رسد، و امّت جدّش او را خواهند کشت، پس لعنت و نفرین بر مردمی که پسر دختر پیامبرشان را بکشند، چنین امّتی را عزّت مباد، و بر طلایه دارش نفرین و لعنت باد و بر آن که برای آن فاسق برنامه ریزی می کند و کارهایش را سازمان می دهد، سوگند به آنکه جان علیّ به دست اوست، این مردم پس از کشتن فرزندم حسین همه عمر را در بدبختی ضلالت و گمراهی و ستم و کجروی و جور و چنددستگی در دین، به سر خواهد برد، و پیوسته در صدد تغییر و تبدیل احکامی که خداوند در کتاب خود فرو فرستاده و به آشکار نمودن و اظهار بدعتها و از بین بردن سنّتها و برهم زدن دستورات دین و به کار گرفتن قیاس در موضوعات هم شکل و کنار زدن محکمات (دستورات صریح) قرآن خواهند بود تا به کلّی لباس دین اسلام از پیکر خویش برکنند و از این دین بیگانه گردند و به وادی کوری و گمراهی و سرگردانی و بدبختی نیافتن راه نجات گرفتار شوند. ای نسل امیّه تو را چه می شود مرگ بر تو، که هرگز راه نیابی، و ای اولاد عبّاس تو را چه می شود، مرگ بر تو، که در بنی امیّه جز ظالم و ستمکار و در بنی عبّاس جز تجاوزکار و سرپیچ از فرمان حقّ و سرکشی از دستورات خداوند به چشم نمی خورد، کشندگان فرزندان من، درندگان پرده [من و ]حرمت من اند، پس این امّت پیوسته ستمگرند و همچون سگان در ستیز با یک امام منتظر، خلیفه دوازدهم علیه السلام، و ذکر مولا امیر المؤمنین و نیز امامان پس از آن حضرت علیهم السلام، و هشدار آنان راجع به غیبت)
دیگر؛ بر حرام دنیا به سر برند و در دریاهای هلاکت و گودالهای خون، عمر سپری کنند تا آن زمان که غائب شونده فرزندان من از دیدگان مردم پنهان شود و مردم به هم بگویند، آیا او گم شده، آیا کشته شده، یا خود وفات یافته است، که فتنه شدّت گیرد، و بلا نازل شود، و آتش جنگ قبیله ای بر افروزد، و مردم در دینشان تندروی کنند و همصدا شوند که حجّت از میان رفته و امامت باطل شده است.
و حجّ گزاران در آن سال از شیعه علیّ و دشمنانش همه به حجّ روند تا جستجو و کندوکاو از یادگار گذشتگان کنند، ولی نه از او نشانه ای دیده شود و نه خبری و نه بازمانده ای شناخته شود، پس در چنین وضعی شیعه علیّ مورد ناسزاگوئیها قرار گیرد، دشمنانش به او سخنهای ناشایست می گویند و اشرار و نابکاران در گفتگو بر شیعیان چیره شوند تا جایی که امّت، سرگردان می ماند و به وحشت بیفتد و این سخن که حجّت از میان رفته و امامت باطل گردیده است، فراوان شود (بر سر زبانها شایع شود)، به خدای علیّ قسم که حجّت امّت همان هنگام ایستاده و در راه آن (امّت) گام برمی دارد، به خانه ها و کاخهایش داخل می شود، در شرق و غرب زمین در گردش است، گفته ها را می شنود و بر جماعت سلام می کند؛ او می بیند امّا دیده نمی شود تا زمان و وعده اش فرا رسد و منادی از آسمان آواز دهد که «هلا امروز روز شادی فرزندان علیّ و شیعیان او است».
در این حدیث عجائب و شواهدی است بر حقّ بودن آنچه شیعه امامیّه بدان اعتقاد دارد و متدیّن به آن است، خدا را شکر، از جمله شواهد، فرمایش امیر المؤمنین- صلوات اللَّه علیه- است که: «تا زمانی که غائب شونده از فرزندانم از دیده مردم پنهان شود ...» آیا این خود چنین غیبتی را ایجاب نمی کند؟ و نیز شاهدی نیست بر گفته آن کسی که به این موضوع اعتراف دارد و متدیّن به امامت صاحب آن غیبت است؟ سپس فرمایش دیگر او که: «و مردم به جنب و جوش در می آیند که او گم شده یا به قتل رسیده و یا وفات یافته است- تا آخر ...» و نیز: «اینکه همصدا شوند بر اینکه حجّت از میان رفته و امامت باطل گردیده است ...» آیا این سخن با آنچه که هم اکنون همه مردم از تکذیب امامیّه در مورد صاحب غیبت برآنند، موافق نیست؟ در صورتی که غیبت در باره او محقّق شده است هر چند او را نبینند، و نیز فرمایش آن حضرت که: «در آن سال مردم حجّ گزار برای جستجو به حجّ می روند ...» مردم همین کار را کردند و اثری از او ندیدند. و بازفرمایش او که: «در این هنگام شیعه علیّ مورد ناسزاگویی قرار می گیرد و دشمنانش او را ناسزا می گویند و اشرار و نابکاران در احتجاج خود بر آنها غالب می شوند ...» یعنی در گفت و شنود ظاهری، و گفته آنها که: پس امام شما کجاست؟ ما را به او راهنمائی کنید، و در ناسزا گفتنشان به آنان و در نسبت دادن آنان به نقص و ناتوانی و نادانی، بواسطه اینکه به کسی که وجودش ناپیدا است قائلند و دشمنان را به کسی که غایب است حواله می دهند و این نسبت خود سبّ و ناسزا است. آنان (شیعیان) در ظاهر نزد غافلان و نابینایان در حجّت مغلوبند و پاسخی ندارند و این فرمایش از امیر المؤمنین علیه السّلام در این جا شاهد راستگویی شیعیان و نادانی و حقّ ستیزی مخالفان ایشان است، سپس سوگند یاد کردن آن حضرت- با وجود همه اینها به پروردگار عزّ و جلّ- همان طور که می فرماید: «به خدای علیّ قسم که حجّت خدا بر آن امّت برپاست و در راههای آنان قدم می زند، به خانه ها و کاخهایشان وارد می شود، در شرق و غرب این زمین می گردد، سخنها را می شنود و بر مردم سلام می کند و می بیند ولی دیده نمی شود» آیا این خود شکّ در امر غیبت آن حضرت را برطرف نمی سازد؟ و آیا موجبی نیست برای وجود او و درستی آنچه در حدیثی که پیش از این حدیث گذشت از فرمایش آن حضرت آمده است که: «همانا زمین از حجّت خدا خالی نمی ماند ولی خداوند بزودی بندگانش را بخاطر ستمگریهایشان و جورشان و زیاده روی آنان نسبت به خودشان از دیدن او نابینا می سازد».
سپس برای آنان یوسف علیه السّلام را مثال زد، همانا امام زمان علیه السّلام عینا و شخصا وجود دارد، جز اینکه او در این چنین زمان می بیند ولی دیده نمی شود، چنان که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود، تا روز و وعده معیّن شده و آواز دادن منادی از آسمان.
خدایا شکر و سپاس تو را برای نعمتت که به شمار نیاید و بر لطفهای تو که پاداش آن قابل جبران نیست و تو را به رحمتت سوگند می دهیم و از تو می خواهیم که ما را بر آنچه از هدایت بر ما ارزانی داشتی پابرجا بداری.
4 - عبد اللَّه بن ضمرة از کعب الأحبار نقل کرده که او گفت:
«چون روز قیامت فرا رسد بندگان به صورت چهار دسته محشور می شوند: دسته ای سواره، دسته ای بر گامهای خویش قدم برمی دارند، دسته ای به زمین خورده و به زانو درآمده، و دسته ای به روی درافتاده و کر و لال و کورند، آنان چیزی نمی فهمند و سخن نمی گویند و به آنان اجازه داده نمی شود که پوزش بخواهند، آنان کسانی باشند که آتش صورتهاشان را بریان می کند و در این حال که لبهایشان سوخته، کریه المنظر می شوند. به کعب گفته شد: ای کعب، اینان که به روی در افتاده مشحور می شوند و حالشان چنین است چه کسانی اند؟
کعب گفت: آنان بر گمراهی و ارتداد و پیمان شکنی بوده اند، پس بد چیزی است آنچه برای خویشتن از پیش فرستاده اند روز دیدار خدا که با خلیفه و وصی پیامبرشان و عالم و سرور و فاضل خود و پرچمدار و صاحب حوض و مورد امید و امیدواری در غیر این عالم (یعنی در دنیا) به جنگ پرداخته اند، او همان علمی است که ناشناخته نمی ماند، و شاهراهی است که هر که از آن برکنار رود هلاک می شود و در آتش واژگون می گردد، قسم به خدای کعب آن علیّ است که دانشمندترین آنان از حیث علم و پیشقدم ترین ایشان در اسلام و سرشارترینشان از نظر بردباری است، کعب در شگفت است از کسی که دیگری را بر علیّ مقدّم می دارد.
و آن مهدی قائم از تبار علیّ است که زمین را به زمین دیگری دگرگون می سازد، و با وجود اوست که عیسی بن مریم علیه السّلام بر نصارای روم و چین احتجاج می کند، همانا مهدی قائم خود از نسل علیّ است که از حیث آفرینش و خوی و آراستگی قیافه و ظاهر و شکوه شبیه ترین مردم به عیسی بن مریم علیه السّلام است، خدای عزّ و جلّ آنچه به همه پیامبران بخشیده به او عطا می فرماید بلکه بیشتر و برتر از آن بدو ارزانی خواهد داشت، همانا قائم از فرزندان علیّ علیه السّلام دارای غیبتی است همچون غیبت یوسف، و بازگشتی همانند بازگشت عیسی بن مریم، پس از غیبتش با طلوع ستاره سرخ آشکار خواهد شد همزمان با ویرانی زوراء که شهر ری است، و فرو رفتن مزوره که همان بغداد باشد، و خروج سفیانیّ، و جنگ فرزندان عبّاس با جوانان ارمنستان و آذربایجان چنان جنگی که هزاران و هزاران نفر در آن کشته می شوند، هر جنگجو شمشیری زیور یافته به دست می گیرد، پرچمهای سیاه بر آن به اهتزاز در می آید، آن جنگی است که به مرگ سرخ و طاعون بسیار خطرناک آمیخته است».
5- عمرو بن سعد [بن معاذ أشهلیّ ]گوید:
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «قیامت بر پا نخواهد شد تا اینکه چشم دنیا از کاسه بیرون آید و سرخی در آسمان پدیدار شود و آن ناشی از اشکهای حاملان عرش است که بر اهل زمین می ریزد تا جماعتی که بهره چندانی از دین ندارند، در میان مردم پیدا شوند و برای فرزندم دعوت کنند در صورتی که خودشان از فرزندم بیزارند، آنان جماعتی پست هستند که نصیبی از دین ندارند، بر بدکاران مسلّطند و ستمگران را فتنه انگیز و شاهان را مرگ آفرینند. در نزدیکیهای شهر کوفه آشکار می شوند، سرکردگی آنان را مردی به عهده دارد که سیه چرده و سیه دل است، سخیف اعتقاد، بی بهره از دین، بی اصل و نسب، فرومایه و جفاکار است، دستان مادرانی نابکار او را برای تربیت دست به دست گردانده است؛ از بدترین تبار و نژاد است؛ خداوند باران خود را از آن نسل دریغ دارد (یا دور باد از ایشان باران رحمت الهی)، در سال اعلام غیبت غایب شونده از فرزندان من که صاحب پرچم سرخ و بیرق سبز است، این حادثه پیش می آید؛ وه که آن روز چه روزی برای نومیدان است میان شهر «انبار» و شهر «هیت»، روز مصیبت بار کردها و خوارج و روز ویرانی مقرّ فرعونها و جایگاه ستمگران و پناهگاه فرمانداران ظالم و مادر شهرها و همتای شهر عاد، به خدای علیّ که آن شهر بغداد است ای عمرو بن سعد، ای لعنت خداوند بر گناهکاران از بنی امیّه و بنی عبّاس، آن خائنانی که پاکترین فرزندان مرا می کشند و حقّی را که من به گردنشان دارم در مورد فرزندانم رعایت نمی کنند و در آنچه نسبت به حریم من انجام می دهند از خدا نمی ترسند. همانا بنی عبّاس را روزی از نوع روزهای سخت و شدید در پیش است و ایشان را در آن روز فریادی است چون فریاد زن باردار به هنگام زاییدن.
وای بر پیروان بنی عبّاس در آن جنگ که میان نهاوند و دینور صورت خواهد گرفت، و آن جنگ فقرای شیعه علیّ است، سرکردگی آنان را مردی از همدان که نامش چون نام پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله است به عهده دارد. خلقت او بدون بیش و کم و متناسب، و خوشخوئی و زیبائی و خوشرنگی توصیف شده است؛ دارای صدایی تکان دهنده و مژگانی بلند و گردنی کشیده است؛ میان مویش از هم بازو دندانهای پیشینش فاصله دار است؛ نشسته بر اسب خود همچون قرص کامل ماه است که در شب تاریک در حال تابیدن است؛ با گروهی حرکت می کند که بهترین جماعتی است که به خدا پناه برده و تقرّب جسته و متدیّن شده است به دین آن رادمردان عرب که خود را به آن جنگ ناخوشایند و سخت و شکست آور برای دشمنان می رسانند و هزیمت و فرار از آن دشمنان است، آن روز برای دشمن روز مصیبت و ریشه کن شدن است».
در این دو حدیث که ذکر غیبت و صاحب غیبت شد آنچه در آن آمده برای پژوهنده و جوینده، بسنده و شفابخش است، حجّتی است بر اهل [انکار و ]حق ستیزی، و در حدیث دوم اشاره ای است به ذکر جماعتی که در آنچه سابقا گذشته شناخته نمی شده، و فقط در سال 260 و حدود آن برانگیخته خواهند شد و آن همان گونه که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود سال علنی شدن غیبت غایب شونده است و همان گونه که آن را وصف کرده و چگونگی آن و پرچمدارش را بیان فرموده است. هر گاه خردمندی که دارای اندیشه است- همچنان که خدای تعالی فرموده: «یا گوش فرا دهد در حالی که شاهد است»- این اشاره را عمیقا بنگرد، همین اشاره او را از بیان صریح کفایت می کند و دیگر لازم نیست صریحا گفته شود. از خداوند رحیم خواستاریم که به رحمت خود توفیق دست یافتن به حقیقت را (به ما) عطا فرماید.
6- امّ هانی گوید:
«به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: معنی این فرمایش خدای عزّ و جلّ چیست که می فرماید: «فلا اقسم بالخنّس» (پس قسم همی خورم به چیزهایی که پیدائی و ظهور خود را به تأخیر می اندازند) آن حضرت فرمود: ای امّ هانی مقصود امامی است که خود را از مردم کنار می کشد تا آگاهی مردم نسبت به او قطع گردد، در سال 260، سپس همچون ستاره فروزان در شب ظلمانی نمایان می شود؛ اگر آن زمان را دریابی چشمت روشن شود».
همین خبر از طریق دیگری نیز از امّ هانی نقل شده جز اینکه امام در آن می گوید:
«همچون اختری که در شب تاریک می درخشد آشکار می شود و اگر زمان او را دریابی چشمت روشن شود».
7- امّ هانی گوید:
«امام باقر علیه السّلام را ملاقات کرده از او در مورد این آیه سؤال کردم:
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ: (قسم همی خورم به چیزهایی که به تأخیر می افتد و سیّاراتی که رخ در می پوشد) فرمود: «منظور از خنّس» امامی است که خویشتن را در زمان خود به هنگام قطع شدن آگاهی مردم نسبت به او، از دیده ها غایب می سازد در سال 260، سپس مانند ستاره ای درخشان در تاریکی شب آشکار می شود، اگر آن را درک کردی چشمت روشن می شود».
8- عبد اللَّه کاهلیّ از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت فرمود:
به یک دیگر بپیوندید و نیکی کنید و نسبت به هم مهربان باشید، پس سوگند به آنکه دانه را شکافته و جانداران را از نیستی آفریده، شما را روزی فرا رسد که هیچ یک از شما جایی برای درهم و دینارش نیابد- یعنی به هنگام قائم علیه السّلام محلّی که در آن درهم و دینار خود را صرف کند نیابد به خاطر بی نیازی همه مردم که با فضل خدا و ولیّ او حاصل شده- عرض کردم: آن کی و چگونه خواهد بود؟ فرمود: هنگامی که امامتان را نیابید، و همچنان باقی خواهید بود تا بر شما آشکار گردد بدانسان که خورشید بردمد، در حالی که نومیدانه به سر می برید، شما را برحذر می دارم از شکّ و دودلی، ناباوریها را از خود دور کنید، من شما را برحذر داشتم، پس برحذر باشید، کامیابی و هدایت شما را از خدا می خواهم».
آن کسی که ناظر است باید به این نهی از شکّ کردن در درستی غیبت امام غایب و درستی و واقع بودن ظهور او، نیک نظر کند و به فرمایش آن حضرت به دنبال نهی فرمودن از شکّ در مورد آن که: «من شما را برحذر داشتم پس برحذر باشید» یعنی از شکّ برحذر باشید. به خداوند پناه می بریم از تردید و ناباوری و از پیمودن راهی که به نابودی می افکند، و از او پابرجائی و استوار باقی ماندن بر هدایت و پوئیدن برترین راه حقّ را می خواهیم، راهی که ما را همراه با برگزیدگان از منتخبانش به کرامت خود می رساند، بمنّه و قدرته.
9- مفضّل بن عمر گوید:
«خدمت امام صادق علیه السّلام بودم و در مجلس او شخص دیگری نیز با من بود، آن حضرت به ما فرمود: بپرهیزید از شهرت دادن- یعنی نام قائم علیه السّلام را- و به نظرم می رسد که آن شخص دیگر مورد نظر او بود نه من، پس رو به من کرده گفت مبادا شهرت دهید وی را، بخدا حتما روزگاری غایب خواهد شد تا جایی که گفته شود: آیا او وفات یافته؟ آیا نابوده شده است؟ در کدام وادی راه پیموده است؟
و دیده مؤمنان بر (دوری) او اشکها خواهد ریخت و مردم همچون واژگون شدن کشتی در دست امواج دریا زیرورو خواهند شد تا اینکه هیچ کس نجات نیابد مگر آن کس که خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دل او نقش کرده و با وحی از جانب خود تأییدش فرموده باشد، و دوازده پرچم اشتباه انگیز که هیچ یک از دیگری بازشناخته نمی شود بدون شکّ برافراشته خواهد شد، مفضّل گوید: من گریستم، آن حضرت به من فرمود:
چه چیز تو را به گریه واداشت؟ عرض کردم: فدایت گردم چگونه گریه نکنم در حالی که می فرمائی دوازده پرچم برافراشته خواهد شد که هیچ کدام از دیگری بازشناخته نمی شود، گوید: آن حضرت به شکافی که در دیوار خانه بود و خورشید از آنجا به درون خانه می تابید نگریست و فرمود: آیا این خورشید تابنده است؟ عرض کردم: بلی، فرمود: به خدا قسم کار ما روشنتر از این خورشید است».
10- مفضّل بن عمر جعفیّ گوید:
شنیدم که شیخ- یعنی امام صادق علیه السّلام- می فرمود: «مبادا علنی کنید و شهرت دهید، بدانید به خدا قسم حتما مدّت زمانی از روزگار شما غایب خواهد شد و بی تردید پنهان و گمنام خواهد گردید تا آنجا که گفته شود: آیا او مرده است؟ هلاک شده است؟ در کدامین سرزمین راه می پیماید؟ و بدون شکّ دیدگان مؤمنان بر او خواهد گریست، و همچون واژگون شدن کشتی در امواج دریا واژگون و زیرورو خواهند گردید، پس هیچ کس رهائی نمی یابد مگر آن کس که خداوند از او پیمان گرفته و در دل او ایمان را نقش نموده و با روحی از جانب خود تأییدش فرموده باشد و بی تردید دوازده پرچم اشتباه انگیز که شناخته نمی شود کدام از کدام است برافراشته خواهد شد، راوی گوید: پس من گریستم و به حضرت عرض کردم: (در چنین وضعی) ما چه کنیم؟ فرمود ای ابا عبد اللَّه- و در این حال به پرتو خورشید که به درون خانه و ایوان می تابید نظر افکند- آیا این خورشید را می بینی؟ عرض کردم: بلی، پس فرمود: مسلّما کار ما روشنتر از این خورشید است».
محمد بن یعقوب کلینی نیز همانند این حدیث را از طریق دیگری از مفضّل بن عمر روایت کرده است، جز اینکه او در حدیث خود می گوید: «و حتما سالهائی از روزگار شما او غایب خواهد شد».
آیا نمی نگرید- خداوند بر هدایت شما بیفزاید- به این نهی از شهرت دادن و آشکار ساختن نام و یاد غایب شونده علیه السّلام در فرمایش آن حضرت که: «مبادا مشهور سازید» و نیز به این گفته او که: «بدون شک مدّتی از روزگار شما غیبت خواهد نمود و حتما او گمنام و پنهان خواهد شد تا آنکه گفته شود: او مرده است؟ هلاک شده؟ در کدام سرزمین راه می پیماید؟ و بی تردید دیدگان مؤمنان بر او خواهد گریست و همچون واژگون شدن کشتی در امواج دریا حتما زیر و رو خواهند شد» منظور آن حضرت علیه السّلام از این سخنان همان مشکلاتی است که برای شیعه در امواج فتنه های گمراه کننده هولناک رخ می دهد و نیز آنچه از مذاهب باطل و متحیّر و سرگردان که از شیعه جدا و گروه گروه می شود و آن پرچمها که برافراشته می شود و اشتباه انگیز است یعنی متعلّق به مدّعیان امامت از تبار أبی طالب و آن کسانی است که از بین ایشان بخاطر ریاست طلبی در هر زمان خروج می کنند، پس آن حضرت نمی فرماید اشتباه انگیز، مگر برای خاطر کسانی که از این خاندان (ابی طالب) هستند، از آنان که چیزی از امامت را ادّعا می کند که دارای آن نیست (مدّعی امامت است بدون اینکه امام باشد) و برای او مقرّر نشده و بواسطه همین نسبش امر او بر مردم مشتبه می گردد، و سست مذهبان از شیعه و دیگران گمان می برند که آنان بر حقّ اند نظر به اینکه از خاندان حقّ و راستی و درستی اند، در حالی که چنین نیست زیرا خدای عزّ و جلّ این امر را- که بر سرش کسانی از آنها که اهلش نبودند تلف شدند که همه از اهل بیت بودند و به نافرمانی خدا این امر را طلب کردند، هم خود هلاک شدند و هم پیروان آنها تلف شدند به گمان اینکه اینان اهلیّت دارند فریب خوردند و از ایشان پیروی کرده اند- محدود و منحصر ساخته است به صاحب حقّ و سرچشمه راستی که خداوند امامت را برای او مقرّر فرمود، کسی با او در آن شریک نمی گردد و غیر از او هیچ یک از جهانیان را روا نیست که آن امر را ادّعا کند، پس خداوند دلهای مؤمنان را با وجود واقع شدن فتنه ها و جدائی و انشعاب مذاهب و تزلزل دلها و اختلاف گفته ها و پراکندگی نظرات و انحراف منحرفین از راه راست، بر آئین امامت و حقیقت امر و فروغ آن استوار و پابرجا داشت که با درخشش سرابها و تابناکیهای فریبنده فریب نمی خورند و با گمانهای دروغین همراهی نمی کنند تا خداوند کسی را که شایسته است به صاحب خود ملحق گرداند بدون تبدیل و تغییر، و حقّ هر کس از ایشان که قبل از ظهور با پیمانش وفات کرده یعنی در حال انجام وظیفه از دنیا رفته بدون داشتن شکّ و تردید وفا نماید و مرتبه هر کس از ایشان را به فراخور حالش به او خواهد داد و در دنیا و آخرت مقام و منزلتش را به او عطا کند، و از خداوند جلّ اسمه ثابت قدمی و فزونی دانش و بینش خویش را می خواهیم که او بخشنده ترین بخشندگان و بزرگوارترین مورد درخواست واقع شدگان است. (فصل)
1- علیّ بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر علیهما السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «هنگامی که پنجمین فرزند از امام هفتم ناپدید شود، پس خدا را، خدا را (مواظب باشید) در دینتان شما را از آن دور نسازند که صاحب این امر ناگزیر از غیبتی خواهد بود، تا کسی که بدین امر قائل است از آن بازگردد، همانا آن آزمایشی از جانب خدا است که خداوند خلق خود را بدان وسیله می آزماید، اگر پدران و اجداد شما دینی صحیح تر از این دین می شناختند بدون شک از آن پیروی می کردند، راوی گوید:
عرض کردم ای سرور من آن پنجمین از فرزندان امام هفتم کیست؟ فرمود: ای برادر عزیز! اندیشه های شما کوچکتر از این است و پندارهایتان گنجایش برداشت آن را ندارد، اگر زنده بمانید در آینده او را خواهید یافت». 2- ابو الجارود از امام باقر علیه السّلام روایت کرده گوید: آن حضرت به من فرمود: «ای ابا جارود هر گاه زمانه (چندان) بگردد و در باره آن گویند که مرده؟ یا هلاک شده است؟
و به کجا و به کدام سرزمین رفته است و چه شده و جستجوگر او (به خویشتن) گوید:
چگونه چنین چیزی شدنی است در حالی که استخوانهای او نیز پوسیده است، پس در چنین وقتی به امید او باشید، و چون شنیدید ظهور کرده است نزد او بروید اگر چه کشان کشان بر روی برف و یخ باشد». 3- زائدة بن قدامه توسط پاره ای از رجال خویش از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «هنگامی که قائم قیام می کند مردم می گویند: چگونه ممکن است؟ در حالی که استخوانهای او نیز پوسیده است».
4- حمّاد بن عبد الکریم جلّاب گوید:
«در محضر امام صادق علیه السّلام از حضرت قائم علیه السّلام یاد شد، پس آن حضرت فرمود: بدانید که هر گاه او قیام کند حتما مردم می گویند: این چگونه ممکن است؟ در حالی که چندین و چند سال است که استخوانهای او نیز پوسیده است».
غیبت نعمانی-ترجمه غفاری، ص: 219
5- حجّاج خشّاب از امام صادق علیه السّلام و آن حضرت از پدران خویش علیهم السّلام روایت کرده گوید: «رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: اهل بیت من در مثل همچون ستارگان آسمانند که هر گاه ستاره ای از نظر ناپدید شود اختری دیگر خواهد دمید تا آنجا که چون ستاره ای از آنها سر برزند و شما چشمان خویش بدان سوی دوزید و به سوی او با انگشتان اشاره کنید، پس فرشته مرگ آمده او را در رباید، سپس مدّتی از روزگارتان را این چنین به سر برید، و فرزندان عبد المطّلب جملگی در این امر یکسان شوند و شناخته نگردد کدام از کدام است (یعنی در استحقاق امامت هیچ یک از دیگری برتری ندارد و همه در عدم قابلیّت آن یکسانند)، پس در چنین حال و وضعی ستاره شما آشکار شود، پس خدا را سپاس گوئید و امامت او را پذیرا شوید». 6- معروف بن خرّبوذ از امام باقر علیه السّلام روایت کرده گوید: «شنیدم آن حضرت می فرماید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: همانا مثل اهل بیت من در این امّت همچون اختران آسمان است که هر گاه ستاره ای از نظر پنهان گردد ستاره ای دیگر سر برزند تا آن هنگام که شما ابروان خویش را به سوی او کشانیده (بگردانید) و با انگشتان بدان اشاره کنید فرشته مرگ آمده او را ببرد، سپس مدّتی از روزگارتان را این چنین سپری کنید که ندانید کدام از کدام است، و فرزندان عبد المطّلب همگی در آن امر یکسان گردند، پس در این حال که شما چنین روزگارتان را بسر می برید خداوند [بر شما ]اخترتان را برآورد پس او را سپاس گوئید و امامتان را پذیرا شوید». 7- معروف بن خرّبوذ از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «همانا ما همچون ستارگان آسمانیم که چون ستاره ای فرو می رود اختری دیگر برآید تا آن هنگام که با انگشتان خویش به وی اشاره کنید و ابروان خود بگردانید (بنگرید، یعنی از حال تقیّه به بردن نامش بیرون آئید) خداوند اخترتان را از نظرها پنهان سازد، و فرزندان عبد المطّلب جملگی یکسان شوند (در اینکه هیچ کدام از دیگری به قابلیّت جلو نیست) و شناخته نشود کدام از کدام است، پس چون ستاره شما بردمد خدای خویش را سپاس گوئید». 8- عیسی بن عبد اللَّه بن محمد بن عمر بن علیّ بن ابی طالب علیه السّلام از پدر خود و او از جدّ خود و او نیز از پدر خویش امیر المؤمنین علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت فرمود: «صاحب این امر از فرزندان من همان کسی است که در باره اش گفته می شود: مرده است یا هلاک شده؟ نه، بلکه در کدام سرزمین راه می پیماید (به سر می برد)». 9- مفضّل بن عمر گوید: «به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: نشانه قائم چیست؟
فرمود: آنگاه روزگار گردش کند و گویند: او مرده یا هلاک شده؟ در کدامین سرزمین می گردد (به سر می برد)؟ عرض کردم: فدایت شوم سپس چه خواهد شد؟ فرمود:
ظهور نمی کند مگر با شمشیر». 10- زائدة بن قدامه از عبد الکریم روایت می کند که گفت: «نزد امام صادق از حضرت قائم علیهما السّلام یاد شد. پس فرمود: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ در حالی که زمانه هنوز چندان گردش نکرده است که گفته شود: او مرده یا هلاک شده؟ در کدام وادی راه می پیماید؟ من عرض کردم: منظور از گردش روزگار چیست؟ فرمود: وقوع اختلاف شیعه در بین خودشان».
و این احادیث دلالت دارد بر آنچه که احوال گروههای وابسته به تشیّع بدان بر می گردد، از آنان که با این جماعت اندکی که پا برجا بر امامت فرزند حسن بن علیّ علیهما السّلام هستند مخالفت می ورزند. برای اینکه اکثر آنان کسانی هستند که در مورد آن بازمانده علیه السّلام می گویند او کجاست؟ چگونه چنین خواهد شد؟ و تا کی از نظرها پنهان خواهد بود؟ و او چقدر خواهد زیست؟ در حالی که اکنون او مقداری بیش از هشتاد سال دارد، پاره ای از ایشان برآنند که او مرده است و عدّه ای از آنها کسانی هستند که ولادت آن حضرت را انکار می کنند و اساسا وجود او را باور ندارند و کسی را که او را تصدیق می کند به مسخره می گیرند و دیگر از ایشان کسی است که این مدّت را بعید و دور می شمارد و این مدّت (سر رسیدن) را طولانی می انگارد، و نمی بیند (معتقد نیست) که خداوند در توان و نفوذ قدرت و حکومت و جریان امر و تدبیرش قادر است برافزودن و طولانی ساختن عمر ولیّ خود به اندازه بیشترین مدّت طول عمری که تاکنون داده یا پس از این به یکی از معاصرین و یا غیر معاصرین او داده یا خواهد داد و او را پس از گذشت این مدّت بلکه بیش از آن آشکار و ظاهر سازد. ما فراوان از مردم زمان خود را دیده ایم که کسانی که صد سال و گاهی بیشتر از آن عمر کرده اند و باز از نیروی جسمانی کافی و عقل و حواسّ جمع برخوردارند. پس چگونه برای حجّت خدا انکار شود که خداوند بیش از آن عمر حجّت خویش را طولانی گرداند، و همین را یکی از بزرگترین نشانه هائی که حجّت خود را در بین مردم زمانش بدان منحصر و یگانه ساخته است، قرار دهد، زیرا او بزرگترین حجّت خداوند است، که دین او را بر همه ادیان چیره خواهد گردانید و بدان وسیله ناپاکیها و چرکها را شستشو خواهد داد، گوئی (آن کس که به این امر معتقد نیست) در همین قرآن داستان ولادت موسی و آنچه از قتل و سربریدن را که به خاطر او بر سر زنان و کودکان رفت نخوانده است تا جایی که به منظور اجتناب از واقع شدن قضای الهی و جریان یافتن امر او (در آن واقعه) بسیاری از مردم به هلاکت رسیدند، تا اینکه خدای عزّ و جلّ علی رغم دشمنانش او را به وجود آورد و همان کسی را که در جستجوی او بود و کودکان همانند او را به خاطر او با کشتن و سر بریدن به هلاکت می رسانید خودش را سرپرست و مربّی او قرار داد، و داستان موسی به هنگام بزرگ شدن و بلوغ یافتن و گریختن او در آن مدّت زمان دراز چیزهائی است که خداوند در کتاب خود به ما خبر آن را داده است تا زمانی که خدا اجازه آشکار شدن به او داد فرا رسید، پس سنّت خدا که از قبل نیز چنین بوده و تبدیل در آن راه ندارد ظاهر گردید، پس ای صاحبان بینش عبرت بگیرید و شما ای شیعیان نیکوکار بر آنچه خداوند شما را بدان راهنمائی و به سوی آن هدایت کرده است استوار و ثابت قدم باشید و او را شکرگزاری کنید به پاس آنچه شما را بدان نعمت بخشیده و تنها شما را از آن برخوردار ساخته است که او شایسته شکر و سپاسگزاری است. (فصل)
1- محمّد بن مسلم ثقفی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
«هنگامی که مردم امام خود را گم کنند سالهائی چنان به سر خواهند برد که ندانند کدام از کدام است، سپس خدای عزّ و جلّ برای آنان صاحبشان را آشکار سازد». 2- علیّ بن حارث بن مغیره از پدر خویش روایت کرده که او گفت: «به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا فترتی خواهد بود که در آن مسلمانان امام خویش را نشناسند؟ فرمود: چنین گفته می شود. عرض کردم: پس ما چه کنیم؟ فرمود: چون چنین شود به همان امر نخستین بیاویزید و همان را که برآنید به دست داشته باشید تا آخر کار بر شما روشن گردد». (فترت زمانی است که حجّت خدا و امام بر مردم حضور نداشته باشد). 3- محمّد بن منصور صیقل از پدرش منصور روایت کرده که او گفت: امام صادق علیه السّلام فرمود: بنگر هر گاه روز و شب را گذرانیدی که امامی در آن از آل محمّد (بر خود) ندیدی، پس هر که را دوست می داری همچنان دوست بدار و هر که را دشمن می داری همچنان دشمن بدار، و ولایت هر که را داری ولایت همو را داشته باش و شبانه روز منتظر فرج و گشایش باش».
محمّد بن یعقوب کلینی نیز از طریق دیگری از منصور و او از کس دیگری که نام می برد از امام صادق علیه السّلام همانند این حدیث را روایت کرده است. 4- عبد اللَّه بن سنان گوید: «من با پدرم بر امام صادق علیه السّلام وارد شدیم، پس آن حضرت فرمود: چگونه به سر خواهید برد اگر در جایی قرار بگیرید که در آن امامی راهنما و نشانه ای چشمگیر نبینید، پس هیچ کس از آن سرگردانی رهائی نمی یابد مگر آن کس که به دعائی همچون دعای غریق دست نیایش بردارد. پدرم گفت: به خدا قسم این بلا است فدایت شوم در چنین وضعی چه کنیم؟ فرمود: هر گاه چنین شود- البتّه تو آن زمان را هرگز در نمی یابی- پس بدان چه در میان دارید بیاویزید (جدا نشوید) تا وضع بر شما روشن شود». 5- حارث بن مغیره نصری از امام صادق علیه السّلام روایت کرده گوید: «به آن حضرت عرض کردم: برای ما روایت شده که صاحب این امر زمانی از نظر ناپدید می شود، پس در آن حال ما چه کنیم؟ فرمود: شما به همان امر نخستین که بر آن هستید دست داشته متّصل باشید تا وضع برای شما روشن شود». 6- آبان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: «زمانی بر مردم بیاید که در آن دچار (سبطه) شوند و علم جمع گردد همچنان که مار در سوراخ خویش خود را گرد می کند و به هم می آورد (چنبر می زند)، و در این حال که آنان چنین به سر می برند ناگاه ستاره ای بر آنان می دمد، عرض کردم: سبطه چیست؟
فرمود: فتّرت است (فاصله ای زمانی است که امام حاضر نباشد)، عرض کردم، پس در آن میان ما چه کنیم؟ فرمود: بر همان چیزی که بودید باقی باشید، تا خداوند ستاره شما را برایتان برآورد». 7- آبان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «چگونه خواهید بود چون سبطه واقع شود در بین دو مسجد (مسجد الحرام و مسجد النّبیّ یا مسجد کوفه و مسجد سهله) پس علم در آن جمع گردد همچنان که مار خود را در سوراخ خویش گرد می کند و شیعه در میان خویش اختلاف کند و پاره ای دیگری را دروغگو خواند و بعضی در روی پاره ای دیگر آب دهان اندازند. عرض کردم: خیری در آن حال نیست، فرمود: همه خیر در همان حال است- و این سخن را سه بار تکرار کرد- منظور آن حضرت نزدیک شدن فرج بود».
محمد بن یعقوب کلینیّ نیز از طریق دیگری از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت فرمود: «هنگامی که بطشه (به معنی گرفتن به زور یا گرفتاری به سرپنجه قدرت) واقع شود تو چگونه خواهی بود- و حدیث پیش را با الفاظش نقل کرده است-». 8- ابان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «ای ابان جهان دچار سبطه خواهد شد. علم بین مسجدین منزوی می شود، همچنان که مار در سوراخ خویش (چنبر) می شود، عرض کردم: سبطه چیست؟ فرمود چیزی کمتر از فترت، و در چنین وضعی که مردم قرار گرفته اند ناگاه ستاره ایشان بردمد، عرض کردم: فدایت شوم پس ما چه کنیم و در آن فاصله چه می شود؟ و آن حضرت به من فرمود: بر همان چیزی که هستید باقی باشید تا خداوند صاحب آن را برساند».
این روایات که به صورت متواتر و بسیار آمده، گواه درستی غیبت و مخفی شدن دانش است و منظور از دانش همان حجّت جهان است و این روایات در بردارنده دستور امامان علیهم السّلام است به شیعه که در آن مدّت بر آنچه عقیده داشته اند باقی باشند و از آن دور و جدا نشوند و جابجا نگردیده تغییر موضع ندهند بلکه ثابت قدم بمانند و دچار دگرگونی نشوند و چشم به راه آنچه بدیشان وعده داده شده باشند و آنان در اینکه حجّت خود و امام زمانشان را در مدّت غیبت نمی بینند معذورند، و در هر دوره و زمانی پیش از آن (ظهور) برای آنان سخت و توأم با فشار است که حجّت خویش را به عین و اسم و نسبش نشناسند و خواستار اسم او شدن و محلّ غیبتش یا صدا برداشتن به ثنای او برای آنان مجاز نیست چه رسد به اینکه بخواهند او را به چشم ببینند، و به ما فرموده است:
مبادا نام او را مشهور سازید، و بر همان چیزی که اعتقاد دارید باقی بمانید و مبادا تردید کنید، ولی نادانان که به آنچه از جانب معصومین راستگو علیهم السّلام آمده، از این روایات که در مورد غیبت و صاحب آن به ما رسیده آگاهی ندارند، راهنمائی به سوی شخص او و دلالت بر جایگاهش را می خواهند و در مورد آشکار ساختن او برای خودشان پرسشهای غیر لازم و بی جا می کنند در حالی که غیبت او را باور ندارند، برای اینکه آنان از دانش دورند ولی اهل معرفت در برابر آنچه بدان مأمورند بدون چون و چرا عمل می کنند و فرمانبردار آن هستند و بر آنچه مأمور به شکیبائی بر آن هستند بردبار و صابرند و دانش و بینش آنان را بر جایگاه خشنودی از خدا و تصدیق اولیای خدا و فرمانبرداری از دستور آنان و خود نیالودن به آنچه از آن نهی شده اند قرار داده است، و از آنچه خداوند در کتابش برحذر داشته می پرهیزند از مخالفت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام که واجب بودن اطاعت از آنان همانند اطاعت از خداوند است به فرموده خود او که: «کسانی که مخالفت فرمان او می کنند باید بترسند که دچار گرفتاری شوند یا اینکه عذاب دردناکی به آنان رسد» و نیز فرمود: «خدا را اطاعت کنید و پیامبر را و آنان را که صاحبان امر شما هستند» و باز فرموده: «خدا را فرمان برید و پیامبر را و بترسید و اگر سرباز زنید بدانید که آنچه بر فرستاده ماست تنها رسانیدن پیام آشکار است». و در حدیث چهارم از این فصل- حدیث عبد اللَّه بن سنان- که می فرماید: «چگونه خواهید بود هنگامی که در وضعی قرار بگیرید که در آن امام راهنما و نشانه چشمگیر نبینید» دلالتی است بر آنچه روی داده و گواهی است بر آنچه تحقّق یافته از کار آن سفیران که بین امام علیه السّلام و شیعه (رابط) بودند و برداشته شدن وجود آنان و بریده شدن نظام ایشان، برای اینکه سفیر بین امام در حال غیبتش و بین شیعه خود نشانه (حجّت) خواهد بود، پس هنگامی که گرفتاری مردم به حدّ تمام و کمال رسید آن نشانه ها نیز برداشته شده و دیده نخواهد شد تا اینکه صاحب حقّ علیه السّلام ظهور کند. و آن حیرت که اولیای خدا یادآور شده و ما را هشدار داده بودند واقع شد و کار غیبت دوم که شرح و تأویل آن در احادیث بعد از این فصل خواهد آمد درست گردید، از خدا می خواهیم بینش و هدایت ما را افزون سازد و با رحمت خویش ما را بدان چه موجب خشنودی اوست موفّق گرداند.
(فصل)
1- مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمود:
«نزدیکترین حال این جماعت به خدا و رضایتمندانه ترین لحظات خداوند از ایشان هنگامی است که حجّت خدا را نیابند، و از دید شیعیان در پرده بماند و برای آنان آشکار نشود و جایگاه او را ندانند و ایشان در آن حال آگاهی و باور داشته باشند که حجت خدا و میثاقش باطل نمی شود، پس در چنان حال شبانه روز انتظار فرج داشته باشید که همانا شدیدترین حال خشم خداوند بر دشمنانش هنگامی است که حجّت او را نیابند و بر آنان آشکار نگردد، و البتّه خدای عزّ و جلّ می داند که اولیای او تردید نمی کنند که هر گاه می دانست آنان دچار شکّ می شوند حجّت خود را به اندازه یک چشم برهم زدن هم از نظر آنان پنهان نمی ساخت، و این (ظهور یا غضب) واقع نمی شود مگر بر سر کرده بدان و بدکاران مردم، (یا این غیبت پیش نمی آمد جز از سوی بدکاران مردم). 2- مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«نزدیکترین حال بندگان به خدای عزّ و جلّ و رضایتمندانه ترین لحظات ایشان هنگامی است که حجّت خدا جلّ و عزّ را نیابند و بر ایشان آشکار نگردد و جایگاهش را نیز نشناسند، و ایشان در آن حال می دانند که حجّت خدا جلّ ذکره و میثاقش هرگز باطل نمی گردد، پس در آن وقت شبانه روز چشم به راه فرج و گشایش باشید، و شدیدترین حال خشم خدای عزّ و جلّ بر دشمنانش هنگامی است که حجّت خدا را گم می کنند و بر ایشان آشکار و ظاهر نگردد، و همانا خداوند می داند که اولیای او (در این امر) تردید نمی کنند، که اگر می دانست آنان دچار تردید می شوند حجّت خویش را [از ایشان ]یک چشم برهم زدن پنهان نمی کرد، و این غضب متوجه کسی نیست جز آنکه در رأس مردم نابکار است (یا این خشم تنها متوجّه بدکاران است)». (یا این غیبت پیش نمی آمد مگر از سوی مردمان بد).
این، ستایش امام صادق علیه السّلام از اولیاء (طرفداران) او در زمان غیبت است، بنا به فرمایش او که می فرماید: بیشترین خشنودی خدا از ایشان آنگاه است که حجّت خدا را نیابند و او روی از ایشان در پوشد و با وجود این آنان بدانند که حجّت خدا باطل نمی شود، و نیز توصیف او از ایشان که آنان تردید نمی کنند و اگر خداوند می دانست که ایشان دچار تردید می شوند به اندازه یک چشم برهم زدن هم حجّت خود را غایب نمی ساخت. خدا را سپاس که ما را از اهل یقین که تردید و شکّ ندارند قرار داد، و از منحرفین از جاده روشن به سوی راههای [گرفتاری و ]گمراهی که به هلاکت و کوری می کشاند نساخت، شکر او را و سپاسی که حقّ او را بجای آرد و مقتضی فزونی آن باشد. 3- یزید الکناسی گوید: شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود: «صاحب این امر را با یوسف شباهتی است، او فرزند کنیزی سیه چرده است، خداوند کار او را یک شبه برایش اصلاح می کند». 4- سدیر صیرفی گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: «همانا در صاحب این امر شباهتی با یوسف وجود دارد، عرض کردم: گویا ما را به غیبتی یا حیرتی خبر می دهید؟ پس فرمود این نفرین شدگان خوک گونه چرا آن را نمی پذیرند؟ همانا برادران یوسف افرادی بودند عاقل و با اندیشه، فرزندان و زادگان پیامبران، آنان بر یوسف وارد شدند، با او سخن گفتند و گفتگو کردند، و با وی سودا نمودند، آمد و شد داشتند و علاوه بر آن برادرانش بودند و او برادر ایشان بود با این همه او را نشناختند تا اینکه او خود خویشتن را به آنان معرّفی کرد و به ایشان گفت: «من یوسفم» در این وقت ایشان او را شناختند، پس چگونه است که این امّت سرگردان انکار می کند که خدای عزّ و جلّ در وقتی از اوقات اراده کند که حجّت خویش را از ایشان بپوشاند. یوسف، ملک مصر برایش مقرّر بود و میان او و پدرش هجده روز راه فاصله بود، اگر خدا می خواست او را به محلّ یوسف آگاه گرداند مسلّما بر آن قادر بود، به خدا سوگند به هنگام رسیدن مژده پیدا شدن یوسف، یعقوب و فرزندان وی خود را از راه بیابان نه روزه به مصر رسانیدند، پس این امّت چه انکاری می دارد که خداوند با حجّت خویش نیز چنان کند که با یوسف کرد و آن صاحب مظلوم شما که حقّش مورد انکار قرار گرفته، صاحب این امر، میان آنان آمد و شد نماید، در بازارهایشان گام بردارد و قدم بر فرشهای ایشان گذارد و آنان او را نشناسند، تا اینکه خداوند او را اجازه فرماید که خودش را معرّفی کند همان گونه که خداوند یوسف را اجازه فرمود، در آن هنگام که برادرانش به او گفتند: «آیا حتما تو خود، یوسف هستی؟ پاسخ داد: آری من یوسفم».
محمّد بن یعقوب کلینیّ از طریق دیگری از سدیر صیرفیّ روایت کرده که گفت:
شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرماید:- و همانند آن یا نظیر آن حدیث را نقل کرده است-. 5- ابو بصیر گوید: شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود: «در صاحب این امر روشها و شیوه هائی از چهار پیامبر است: سنّتی از موسی؛ سنّتی از عیسی؛ سنّتی از یوسف و سنّتی از محمّد- صلوات اللَّه علیهم اجمعین- من عرض کردم: سنّت موسی کدام است؟ فرمود:
ترسان و نگران است، پرسیدم: سنّت عیسی کدام است؟ فرمود: آنچه در مورد عیسی گفته شده در باره او نیز گفته می شود. عرض کردم: سنّت یوسف چیست؟ فرمود:
زندانی شدن و ناپدید گشتن. پس عرض کردم: سنّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله کدام است؟ فرمود:
چون قیام کند همچون پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله رفتار خواهد کرد، جز اینکه او آثار رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را روشن می سازد (مأموریّتش دنباله همان مأموریّت پیامبر است) و شمشیر برگردن خویش حمایل ساخته و هشت ماه به شدّت مبارزه می کند تا اینکه خدا راضی شود، پرسیدم: چگونه از رضایت خاطر خداوند آگاه می گردد؟ فرمود: خداوند به دل او رحمت می اندازد».
پس شما ای صاحبان دیده- که به نور هدایت بینا است و صاحبان دلها که از آفت کوری سالم است و با ایمان و نور خویش روشنی بخش است- به نظر عبرت بنگرید به این گفته که فرمایش دو امام: حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام است در باره غیبت و آنچه در ارتباط با حضرت قائم علیه السّلام است از سنّتهای پیامبران علیهم السّلام که عبارت است از مخفی شدن و نگرانی و اینکه او فرزند کنیزی سیه چرده است که خداوند امر او را یک شبه اصلاح می فرماید و نیکو در آن بیندیشید که با وجود او همه باطلها و گمراهی ها که بدعت گزاران بنا کرده اند جملگی فرو می ریزد، همان بدعت گذارانی که خداوند شیرینی ایمان و دانش را به آنان نچشانیده و ایشان را دور و بر کنار از آن قرار داده است. و این طائفه اندک و ناچیز (شیعه) باید خدا را شکرگزار باشد چندان که در خور سپاسگزاری اوست، به پاس آنچه بواسطه آن بر ایشان منّت نهاده که همانا پایداری بر آئین و طریق امامت است و نیز رها کردن تک روی و مخالفت با اصول و نظام امامت آن چنان که اکثر
غیبت نعمانی-ترجمه غفاری، ص: 236
از کسانی که (سابقا) معتقد بودند ولی راه خود را جدا کرده و به راست و چپ بال گشودند و (به هرز و بیراهه رفتند) و شیطان توانست یا فرصت یافت بر او مسلّط شده سرکردگی و عنان او را به دست گیرد. به هر رنگی که خواست در آورده از رنگی دیگر بیرونش آورد تا او را به گمراهی داخل نموده و از هر گونه پیشرفت او جلوگیری نماید و ایمان را برایش ناخوشایند نشان دهد و گمراهی را در نظر او آرایش دهد و گفته هر کس را که تنها متّکی به عقل و درک خویش است و بر مبنای قیاس خویش عمل می کند در سینه او جلوه دهد، و حقّ و اعتقاد به پیروی از آن کس را که خداوند اطاعت او را واجب فرموده ترسناک نماید، همچنان که خداوند جلّ و عزّ در محکم کتاب خود به حکایت از گفته ابلیس لعنة اللَّه علیه نقل فرموده: «سوگند به عزّت تو جملگی آنان را گمراه خواهم ساخت مگر آن بندگان ترا که مخلص اند» و باز گفته او که: «و حتما آنان را گمراه خواهم کرد و وعده ها به آنان خواهم داد» و باز گفته دیگرش که: «و حتما بر ایشان بر سر راه مستقیم تو خواهم نشست» آیا امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه خویش نمی فرماید که: «من ریسمان محکم خدایم و راه مستقیم منم و من حجّت خدا پس از رسول راستگو و امین، بر همه آفریدگان اویم» سپس خدای عزّ و جلّ به نقل از آنچه ابلیس گمان می کرد می فرماید: «به تحقیقی که گمان ابلیس در باره آنان درست درآمد و از او پیروی کردند مگر گروهی از مؤمنین». خدا شما را رحمت کند که از خواب غفلت بیدار شوید و از بی خبری هوی به خود آئید. آنچه پیشوایان راستگو علیهم السّلام فرموده اند فراموشتان نشود که آن سخنان را بدون توجّه به معنی تنها بشنوید، بلکه با دلهای اندیشمند و خردهای پندگیرنده و با تدبّر به آنچه می گویند بنگرید، خداوند کمال یابی شما را نیکو گرداند (در راه رشد توفیقتان بخشد) و میان شما و ابلیس لعنه اللَّه حائل گردد تا در زمره آن جمله در نیائید که در فرمایش خدای عزّ و جلّ (خطاب به شیطان) استثناء شده اند که: «تو را بر بندگان من سلطنتی نیست مگر آنکه گمراه باشند و از تو پیروی کنند» و ناگزیر [داخل در ]جمع آن عدّه که نزد ابلیس استثنا شده اند گردید بنا به قول او لعنه اللَّه که گفت: «همه را گمراه خواهم کرد مگر بندگان برگزیده مخلصت را» و سپاس خداوند را که پروردگار جهانیان است. - زراره گوید: شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرماید: «حضرت قائم علیه السّلام پیش از آنکه قیام کند غیبتی خواهد داشت، عرض کردم: برای چه؟ فرمود: می ترسد- و در این حال با دست خویش به شکم خود اشاره کرد- سپس فرمود: ای زراره او همان کسی است که منتظرش خواهند بود و اوست که در ولادتش تردید خواهند کرد پس بعضی از آنان می گویند: پدرش بدون فرزند وفات یافته است و دیگر از ایشان کسی می گوید: او در شکم مادر خویش است (هنوز به دنیا نیامده) و باز کسی از ایشان گوید: او پنهان است و دیگری می گوید: او چند سال پیش از وفات پدرش به دنیا آمده است، او همان است که به انتظارش هستند جز اینکه خداوند دوست می دارد که دلهای شیعیان را مورد آزمایش قرار دهد، در آن حال ای زراره کسانی که بر باطل اند شکّ خواهند کرد. زراره گوید: عرض کردم: فدایت شوم اگر آن زمان را دریافتم چه کاری انجام دهم (چه کنم؟) فرمود: ای زراره هر گاه بدان زمان برخوردی خدا را به این دعا بخوان: «خدایا خویشتن را بر من آشنا ساز و اگر تو خود را به من نشناسانی من فرستاده تو را نخواهم شناخت؛ بار خدایا رسول خدا خویش را به من بشناسان که اگر تو رسول خود را به من نشناسانی من هرگز از حجّت تو آگاه نخواهم شد؛ پروردگارا مرا از حجّت خویش آگاه ساز که اگر تو حجّت خود را به من نشناسانی در دینم دچار گمراهی خواهم گشت». سپس فرمود: ای زراره کشته شدن پسر بچه ای یا جوانی در مدینه ناگزیر است و حتما رخ خواهد داد.
عرض کردم: فدایت شوم این همان نیست که لشکریان سفیانی او را می کشند؟ فرمود:
نه، بلکه سپاه بنی فلان او را به قتل می رساند، او خروج می کند تا داخل مدینه گردد و مردم نمی دانند برای چه منظوری داخل مدینه شده است، پس آن پسر را می گیرد و او را به قتل می رساند، همین که او را از روی نابکاری و دشمنی و ستم به قتل رسانید دیگر خداوند مهلتشان نمی دهد (قلع و قمعشان می سازد) پس در آن حال منتظر فرج باشید». محمّد بن یعقوب کلینی- رحمه اللَّه- از طریق دیگری از زراره روایت کرده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:- و مانند حدیث قبل را ذکر کرده است- و باز از طریق دیگری محمّد بن یعقوب کلینی- رحمه اللَّه- از زرارة بن أعین نقل کند که گفت: امام صادق علیه السّلام فرمود:- و این حدیث و دعا را کاملا همانند او ذکر می کند- و احمد بن هلال گوید: تاکنون 56 سال است که این حدیث را شنیده ام. 7- عبد اللَّه بن عطاء مکّی گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: شیعه تو در عراق فراوان است و بخدا سوگند در خاندان تو کسی موقعیّت تو را ندارد، پس چگونه است که خروج نمی کنی؟ آن حضرت فرمود: ای عبد اللَّه بن عطاء تو گوشهای خود را به مردم نادان فرا داشته ای (سخن هر ساده لوح و احمقی را باور داری) بله، به خدا قسم من صاحب موعود شما نیستم، عرض کردم: پس چه کسی صاحب ما است؟ فرمود: بنگرید چه کسی ولادتش از مردم پنهان می گردد. پس او آن صاحب (الأمر منظور) شما است، همانا کسی از ما نیست که با انگشتان مورد اشاره واقع شود و بر سر زبانها افتد مگر اینکه از شدّت خشم می میرد، یا مرگ طبیعی او را در می یابد».
محمّد بن یعقوب کلینی- رحمه اللَّه- از طریق دیگر از عبد اللَّه بن عطاء مکّی همانند این حدیث را از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است. - از عبد اللَّه بن عطاء مکّی روایت شده که گفت: «من به عزم حجّ گزاردن از واسط بیرون آمدم و بر امام باقر علیه السّلام وارد شدم، پس آن حضرت در باره مردم و نرخها (اوضاع اقتصادی) پرسشهائی فرمود من عرض کردم در حالی از مردم جدا شدم (وقتی عازم بودم) آنان گردنهای خویش به سوی شما می کشیدند (متوجّه شما بودند) چنانچه اقدام به خروج نمائید مردم از شما پیروی خواهند کرد، پس فرمود: ای ابن عطا گوش خود به مردم نادان فرا داشته ای، نه به خدا قسم، من صاحب (موعود) شما نیستم، (بلکه) مردی از بین ما خاندان- یعنی خاندان نبوّت- با انگشتان نشان داده نمی شود و ابروان به جانب او کشیده نمی شود (مورد توجّه و منظور نظر قرار نمی گیرد) مگر اینکه با کشته شدن از دنیا می رود و یا به مرگ طبیعی می میرد، عرض کردم: منظور از مرگ طبیعی چیست؟ فرمود: با حالی خشمگین در بسترش در می گذرد تا اینکه خداوند کسی را برانگیزد که ولادت او مورد توجه و آگاهی واقع نمی شود، عرض کردم: او کیست که ولادتش را ملتفت نمی شوند؟ آن حضرت فرمود: دقّت کن چه کسی است که مردم نمی فهمند او زاده شده یا نه، پس همان صاحب شما است». - ایّوب بن نوح گوید: به امام علیّ بن موسی الرّضا علیهما السّلام عرض کردم: «ما امیدواریم شما صاحب این امر باشید، و خداوند متعال آن را از روی بخشش و بدون خونریزی و نیاز به شمشیر به سوی شما سوق دهد که هم اکنون با شما بیعت شده است، و به نام شما سکّه زده شده، پس آن حضرت فرمود: کسی از ما خاندان نیست که به او نامه ها ارسال شود و به انگشتان به او اشاره گردد (شهرت بهم رساند) و مورد سؤال و پرسشها قرار گیرد و مالها به سوی او سرازیر گردد، مگر اینکه به مرگ ناگهانی کشته شود (ترور) یا اینکه در بسترش بمیرد، تا آنگاه که خداوند برای این کار پسری از ما را برانگیزد که زاده شدن و محلّ پرورش یافتنش پنهان باشد ولی نسبش آشکار باشد (بدیهی است چون قبلا ائمّه معصومین علیهم السّلام آن را متذکّر شده اند دیگر نمی تواند آشکار نباشد) 10- عبد اللَّه بن عطاء گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: مرا از حضرت قائم علیه السّلام آگاه گردان پس آن حضرت فرمود: سوگند به خدا او نه من هستم و نه آن کسی که گردنهای خود را به سوی او می کشید یعنی منظور نظر شماست، و کسی است که ولادتش معلوم نمی شود، عرض کردم: چه رفتاری خواهد داشت؟ فرمود: همان رفتاری را که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله داشت، آنچه از دین که به سبب پیرایه ها به مرور نسخ شده براندازد و (همانند رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که سنّتهای انبیا را زنده و بدعتها را از میان برداشت او نیز) بدعتها را برطرف و دین جدّش را دوباره از سر می گیرد».
11- یمان تمّار گوید:
امام صادق علیه السّلام فرمود: صاحب این امر را غیبتی است که در آن هر کس از دین خود دست برندارد (در سختی و عظمت کار) همانند کسی است که با کشیدن دست به ساقه قتاد (بوته ای تیغ دار است) خارهای آن را از آن بسترد، سپس آن حضرت مدّتی سر به زیر افکند بعد فرمود: صاحب این امر دارای غیبتی است، پس بنده خدا باید پرهیزگاری و تقوی پیشه کند و به دین خود پایدار باشد».
محمّد بن یعقوب کلینی نیز از طریق دیگری این حدیث را از یمان تمّار نقل می کند که گفت: «ما نزد امام صادق علیه السّلام نشسته بودیم پس آن حضرت فرمود: صاحب این امر را غیبتی است- و حدیث را همانند او ذکر کرده است-». پس به این ترتیب چه کسی غیر از امام منتظر صاحب این غیبت است؟ و غیر از او چه کسی است که مردم همگان در مورد ولادت و سنّ او تردید می کنند جز اندکی از آنان؟ و آن کیست که بیشتر مردم به او نظر ندارند و امر او را راست نپندارند و به بودن او ایمان نداشته باشند جز امام منتظر علیه السّلام، آیا او همان کسی نیست که پیشوایان راستگو علیهم السّلام شخص راسخ بر امر او و پایدار بر اعتقاد به ولادتش را- به هنگام وقوع غیبت با وجود پراکندگی و ناامیدی مردم از او و به تمسخر گرفتن معتقدین به امامت او و نسبت دادن دشمنان و تردیدکنندگان ایشان را به ناتوانی (درآوردن حجّت) و در عین حال آنان همچنان پایدار و استوار و بر حقّ باشند و فردای قیامت مسخره کنندگان دشمنانشان باشند- (چنین شخصی را) بدان کسی تشبیه کرده اند که دست بر شاخ تیغدار قتاد می ساید تا از خار آن را پاک گرداند، بر فشار و سختیهایش بردبار و شکیبا باشد، و آن همین جماعت اندک و ناچیز و جدا از این خلق بسیار است که ادّعای تشیّع دارند، کسانی که هواهای ایشان آنان را پراکنده ساخته و دلهایشان ظرفیت و توان بردباری حقّ (توان کشیدن بار حقّ) و شکیبائی بر تلخی آن را ندارد و از تصدیق به وجود امام با توجّه به ناپدید بودن شخص او و نیز طولانی بودن زمان غیبتش دستخوش هراس می شوند، در صورتی که هر کس برابر فرمایش امیر المؤمنین علیه السّلام که می فرماید: «در راه
برنداشتن از آن را به ما عطا فرماید.
(فصل)
1- اسحاق بن عمّار صیرفی گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: «حضرت قائم علیه السّلام دارای دو غیبت است که یکی از آن دو طولانی و دیگری کوتاه است، در غیبت نخستین خواصّ از شیعه از جایگاه او باخبرند ولی در غیبت دیگر هیچ کس از محلّ او آگاه نیست جز خدمتکاران و یا دوستان خاصّ او که بر دین او هستند». 2- اسحاق بن عمّار گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: «حضرت قائم را دو غیبت است: یکی از آن دو کوتاه و دیگری طولانی، در [غیبت ]نخستین کسی محلّ او را [در آن ]نمی داند مگر خواصّ شیعه او و در غیبت دیگر هیچ کس از محلّ او [در آن ]آگاه نیست جز دوستان خدمتگزار خاصّ آن حضرت که بر دین او هستند». 3- ابراهیم بن عمر یمانیّ گوید: از امام باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید: «همانا صاحب این امر را دو غیبت است و نیز شنیدم می فرماید: قائم در حالی قیام نمی کند که برای کسی بر گردن او بیعتی باشد». (یعنی تابعیّت هیچ دولتی را ندارد) 4- هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «قائم علیه السّلام در حالی قیام می کند که کسی را بر گردن او عقد و پیمانی و بیعتی نباشد». 5- مفضّل بن عمر جعفیّ از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«همانا صاحب این امر دارای دو غیبت است یکی از آن دو چندان به درازا می کشد که پاره ای از مردم بگویند: مرده است، و بعضی گویند: کشته شده، و عدّه ای از ایشان می گویند: او رفته است، و از اصحابش جز افراد اندکی کسی بر امر او باقی نمی ماند و از جایگاهش هیچ کس از دوست و بیگانه آگاهی نمی یابد مگر همان خدمتگزاری که به کارهای او می رسد».
اگر در مورد غیبت حدیثی جز همین یک حدیث روایت نشده بود، همین برای کسی که در آن می نگریست و می اندیشید کافی بود. 6- حازم بن حبیب گوید: بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و به او عرض کردم:
«خداوند کار شما را اصلاح فرماید (شما را سلامت بدارد) همانا پدر و مادر من از دنیا رفته اند و حجّ بجا نیاورده اند و اکنون خدا روزی فرموده و احسان نموده است، چه می فرمائید در مورد بجای آوردن حجّ از جانب آنان؟ (نظرتان چیست)؟ آن حضرت فرمود: به جای آر که به ایشان می رسد، سپس به من فرمود: ای حازم صاحب این امر را دو غیبت است که در دومی ظهور خواهد کرد پس اگر کسی نزد تو آمده بگوید که دستش را از خاک قبر او تکانیده است (یعنی او را در قبر نهاده و خاک آن از دست افشانده است) باور مکن».
نیز از طریق دیگری از حازم بن حبیب روایت شده که گفت: «به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: همانا پدرم از دنیا رفته است و او مردی بس عامی بود، من می خواهم از جانب او حجّ بجای آورم و صدقه بدهم نظر شما در این مورد چیست؟ فرمود: انجام بده که آن به او می رسد، سپس به من فرمود: ای حازم همانا صاحب این امر را دو غیبت است- و دنباله آن را مانند آنچه در حدیث قبل ذکر کرده به همان نحو آورده است-». 7- ابو بصیر گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا امام باقر علیه السّلام فرموده است:
قائم آل محمّد دارای دو غیبت است که یکی از آن دو طولانی تر از دیگری است؟ فرمود:
آری، و این کار واقع نخواهد شد تا اینکه بنی فلان به روی یک دیگر شمشیر بر کشند و حلقه کارزار تنگ شود، و سفیانیّ ظهور کند و گرفتاری شدّت یابد و مردم را مرگ و کشتار فرا گیرد که به حرم خدا و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پناهنده شوند» 8- محمّد بن مسلم ثقفیّ از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که او شنیده است آن حضرت می فرماید: «قائم آل محمد را دو غیبت است که در یکی از آن دو در مورد او گفته می شود: او مرده است و معلوم نیست در کدام وادی رفته». 9- از مفضّل بن عمر روایت شده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرماید:
«همانا صاحب این امر را دو غیبت است که در یکی از آن دو نزد خانواده خود باز می گردد (شاید مقصود حفظ ارتباط آن حضرت با خانواده خویش و وجود آگاهی فیما بین است) و در دیگری گفته می شود: او مرده است، در کدام سرزمین رهسپار است؟
عرض کردم: چون آن زمان پیش آید ما چه کنیم؟ فرمود: اگر ادّعاکننده ای مدّعی شد (که من همان موعودم) از او آن مسائل بزرگ را که فقط کسی چون او می تواند بدان پاسخ دهد بپرسید».
این احادیثی که در آن از دو غیبت برای قائم علیه السّلام یاد شده احادیثی است که بحمد اللَّه نزد ما از صحّت برخوردار است و خداوند فرمایشات امامان علیهم السّلام را روشن ساخته و دلیل راستگوئی ایشان را در آن آشکار ساخته است، اما غیبت نخستین همان غیبتی است که در آن فرستادگانی بین امام و مردم منصوب بودند، و شخص و عین آنان آشکارا وجود داشت که مشکلات پیچیده علم و کلافهای سردرگم احکام به دست ایشان گشوده می شد و پاسخ به تمامی پرسشهائی که در خصوص مسائل پیچیده و مشکل انجام می شد به وسیله ایشان به عمل می آمد، و آن (مدّت) همان غیبت کوتاه است که روزگار آن سپری گردیده و دورانش به سر آمده است. و غیبت دوم آن است که سفیران و افرادی که واسطه (میان مردم و آن حضرت) بودند برداشته شدند برای امری که خداوند آن را اراده فرموده بود و نیز بخاطر تدبیری که خدا در میان مردم مقرّر فرموده و همچنین برای واقع شدن آزمایش و امتحان و زیرورو و غربال شدن و تصفیه بر کسانی بود که ادّعای این امر (تشیّع) را می کنند، همچنان که خدای عزّ و جلّ فرموده: «خدا افرادی را که به آنچه شما ایمان دارید مؤمنند فرو نمی گذارد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند و خداوند شما را از غیب آگاه نمی سازد» و هم اکنون آن زمان فرا رسیده است، خداوند در آن ما را از پایداران بر حق و از جمله کسانی که در غربال فتنه خارج (بیرون شده از غربال و جدا) نمی شوند قرار دهد، پس این معنی گفتار ما است که: «او دارای دو غیبت است» و ما در غیبت اخیر (دومین) قرار داریم. از خداوند می خواهیم که فرج اولیای خویش را از آن غیبت نزدیک فرماید و ما را در دایره برگزیدگان خود و در زمره پیروان اختیارشدگانش قرار دهد، و از برگزیدگان آن کسانی سازد که ایشان را بر می گزیند و برای یاری ولیّ خود و جانشین خویش انتخابشان فرموده که او ولیّ احسان و جواد و منّان است. 10- مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «صاحب این امر را غیبتی است که در آن می گوید «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (من از شما گریختم چون (بر جان خویش) بیمناک بودم، پس پروردگارم مرا حکومت عطا فرمود و از صاحبان رسالت قرار داد». 11- مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«هنگامی که قائم علیه السّلام قیام کند این آیه را تلاوت می نماید: «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ»:
«چون از شما بیمناک بودم از نزدتان گریختم».
12- از مفضّل بن عمر روایت شده که گفت:
شنیدم می فرماید- یعنی امام صادق علیه السّلام-: «امام باقر علیه السّلام فرمود: چون قائم [علیه السّلام ]قیام کند گوید: «از نزدتان گریختم چون از شما بیمناک بودم، پس پروردگارم به من حکومت ارزانی داشت و مرا از مرسلین قرار داد».
این احادیث مصداق فرمایش آن حضرت است که: «همانا در او شیوه ای از موسی است که آن عبارت است از نگران بودن و گوش به زنگ داشتن».
13- عبید بن زراره از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت فرمود:
«مردم امامی را گم می کنند که در موسم های حجّ حاضر می شود و ایشان را می بیند ولی آنان او را نمی بینند».
14- از عبید بن زراره باز روایت شده که گفت شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرماید:
«مردم امام خویش را گم خواهند کرد و او در موسم های حجّ حاضر می شود، مردم را می بیند ولی آنان او را نمی بینند».
15- زرارة گوید:
شنیدم از امام صادق علیه السّلام که می فرمود: «همانا قائم علیه السّلام را دو غیبت خواهد بود که در یکی رابطه با او برقرار بماند و [در ]دیگری معلوم نمی شود او کجاست، در موسم حجّ حاضر می شود و مردم را می بیند ولی ایشان او را نمی بینند».
16- عبید بن زراره از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«قائم دو غیبت خواهد داشت، که در یکی از آن دو شاهد موسمهای حجّ خواهد بود و مردم را می بیند در حالی که مردم در آن هنگام او را نمی بینند».
17- علیّ بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر علیهما السّلام روایت کرده گوید:
به موسی ابن جعفر علیهما السّلام عرض کردم: تأویل این آیه چیست که می فرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ» (اگر دیدید که چشمه آبتان فرو خشکید چه کسی شما را آب گوارا خواهد رسانید» آن حضرت فرمود: هنگامی که امام خود را از دست دادید چه کسی برای شما امامی تازه خواهد آورد؟» و محمّد بن یعقوب کلینیّ از طریق دیگری از علیّ بن جعفر از برادرش موسی بن- جعفر علیهما السّلام روایت می کند که گفت: به آن حضرت عرض کردم: تأویل این آیه چیست- و حدیث را همان گونه با رعایت الفاظش روایت می کند، با این فرق که آن حضرت فرمود: «هنگامی که امامتان از شما پنهان و از نظرها ناپدید شد چه کسی امامی تازه (نوین) برای شما می آورد؟-».
18- زراره گوید:
شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرماید: «همانا قائم علیه السّلام را غیبتی است، و خاندانش او را (به علّت ترس از کشته شدنش) انکار می کنند، عرض کردم: آن (غیبت) به چه منظوری است؟ فرمود: می ترسد- و در این حال آن حضرت با دست خود به شکمش اشاره فرمود-» (یعنی ترس از کشتن).
19- عبد الملک بن أعین گوید:
شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرماید: «قائم علیه السّلام را قبل از اینکه قیام کند غیبتی است، عرض کردم: برای چه؟ فرمود: می ترسد- و در این حال با دستش به شکم خویش اشاره فرمود- یعنی از کشته شدن».
20- زراره گوید:
شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود: «همانا آن پسر (قائم علیه السّلام) را پیش از آنکه قیام کند غیبتی خواهد بود و او کسی است که میراثش مطالبه می شود (شاید به گمان اینکه از دنیا رفته است) عرض کردم: آن (غیبت) برای چیست؟ فرمود:
می ترسد- و با دستش به شکم خویش اشاره فرمود- یعنی از کشته شدن».
21- زراره گوید:
شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرماید: «همانا قائم علیه السّلام قبل از قیام خود غیبتی دارد، عرض کردم: آن غیبت به چه منظور است؟ فرمود: البتّه او می ترسد- و با دست به شکم خویش اشاره فرمود- یعنی از کشته شدن».
محمّد بن یعقوب کلینیّ نیز از طریق دیگری از زراره روایت کرده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرماید:- و همانند حدیث گذشته را ذکر کرده است-.
22- عبد الأعلی بن حصین التغلبیّ (کوفی) از پدرش روایت کرده که گفت:
«در سفر حجّ و یا عمره ای خدمت امام باقر علیه السّلام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: سنّ من زیاد شده و استخوانم فرسوده گشته است و نمی دانم دیگر ملاقات شما نصیب من خواهد شد یا نه، پس وصیّتی به من بفرمائید و مرا خبر دهید که فرج کی خواهد بود؟ فرمود:
همانا آن آواره رانده شده یکّه و تنها و جدا از خانواده، که خون پدرش خواسته و ستانده نشده است و کنیه عموی خویش را دارد، او صاحب پرچمها است و نامش نام پیامبری است، عرض کردم: دوباره برایم بگوئید، پس آن حضرت پوستی چرمین و یا صفحه ای درخواست نمود و در آن برایم نوشت».
23- حصین تغلبیّ گوید:
امام باقر علیه السّلام را ملاقات کردم- و همانند حدیث سابق را ذکر کرده جز اینکه گوید: سپس امام باقر علیه السّلام در پایان سخن خود به من نگریست و فرمود: آیا از بر شدی [یا ]آن را برایت بنویسم؟ عرض کردم: چنانچه میل شما باشد (بنویسید) پس پاره ای از چرم یا صفحه ای طلبیده آن را برایم روی آن نوشت، سپس آن را به من داد، و حصین آن نوشته را نزد ما بیرون آورده و آن را بر ما خواند، بعد گفت:
این نوشته امام باقر علیه السّلام است».
24- ابو الجارود از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«صاحب این امر همان رانده شده آواره است که خونخواهی پدرش نشده و کنیه عمویش را دارد و جدا از خانواده خویش است، نام او نام پیامبری است».
25- سالم مکّی از ابو الطّفیل عامر بن واثله [کیسانیّ ]نقل کرده که به من گفت:
«آنکه شما در جستجویش هستید و بدو چشم می دارید تنها از مکّه خروج می کند و از مکّه خروج نمی کند تا آن [وضعی ]را که دوست دارد ببیند، هر چند کار به جایی رسد که از شاخه های درختان تغذیه کند». پس کدام امر روشنتر و کدام راه گشوده تر از آن راه است که امامان علیهم السّلام در باره این غیبت بدان رهنمون گشته اند و پیش پای شیعه خود قرار داده اند تا با حال تسلیم (بدون چون و چرا) و بدون معارضه و اشکال و تردید آن را بپیمایند، آیا با وجود این روشنگری که در امر غیبت شده است باز رواست که شکّی واقع شود؟ و روشنتر از این، در آشکار بودن حقّ برای صاحب غیبت و شیعه او عبارت است از این روایات:
26- ابو الهیثم میثمی از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که آن حضرت فرمود:

«هر گاه سه نام: محمّد و علیّ و حسن به دنبال هم آمدند چهارمین آنان قائم آنان خواهد بود».
27- محمّد بن أبی یعقوب بلخیّ گوید:
شنیدم که امام رضا علیه السّلام فرمود: «شما در آتیه نزدیک به چیزی هر چه شدیدتر و بزرگتر آزمایش خواهید شد، به طفلی در شکم مادر خود، و کودکی شیرخوار امتحان خواهید شد تا آنکه گفته شود از دیده ها پنهان شد و مرد، و بگویند: دیگر امامی نیست، در حالی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله غایب شد و باز غایب شد و غایب شد (یک بار در غار حرا و یک بار در شعب ابی طالب خانه عبد اللَّه بن ارقم و یک بار هم در غار ثور)، و این هم من که به مرگ خواهم مرد» (یعنی او من نخواهد بود و من به مرگ می میرم نه به شمشیر).
28- حسن بن محبوب زرّاد گوید:
امام رضا علیه السّلام به من فرمود: «ای حسن در آینده ای نه چندان دور گرفتاری شدید و مصیبت باری که گوش از شنیدن فریاد کر و تیغش برنده است واقع خواهد شد که دوستیها و همرازیها از میان خواهد رفت- و در روایت دیگر «همه دوستیها و همرازیها و همدلیها فرو خواهد ریخت»- و آن زمانی است که شیعه سومین فرزندم را از دست بدهد، که برای ناپدید شدن او اهل آسمان و زمین جملگی اندوهگین شوند، چه بسیار مرد و زن با ایمان که به خاطر ناپدیدشدنش متأسّف و غمناک و سرگردان و دلتنگ شوند، سپس آن حضرت سر به زیر افکند و بعد سر برداشت و فرمود: پدر و مادرم فدای آن همنام جدّم که شبیه من و شبیه موسی بن عمران است، پیرامونش هاله هائی از نور است که از پرتو فروغ قدسی، پر تلألؤ و درخشنده است، چنان که گوئی او را می بینم که در نهایت نومیدی مردم ندائی به گوش ایشان می رسد که کسی که دور است آن را چنان می شنود که نزدیک می شنود (دور و نزدیک یکسان می شنوند) آن آواز برای مؤمنان رحمت و برای کافران عذابی خواهد بود، عرض کردم: پدر و مادرم فدایت، آن آواز چیست؟ فرمود: سه آواز در ماه رجب برآید، نخستین آن عبارت است از: «هان که لعنت خداوند بر ستمگران» و دومین: «ای گروه مؤمنان گرفتاری هولناک فرا رسید» و سومین دستی را آشکار پیشاپیش آفتاب می بینند که آواز می دهد: «هان که خداوند فلان را برای از بین بردن ستمگران برانگیخت» در آن هنگام فرج مؤمنان فرا می رسد، و خداوند سینه های دردمندشان را شفا می بخشد، و خشم دلهایشان را فرو می نشاند».
29- داود بن کثیر رقّیّ گوید:
«به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: فدایت شوم این امر (یعنی حکومت حقّ و الهی) چندان بر ما به درازا کشید که دلتنگ شدیم و از اندوه جانمان به لب رسید، فرمود: همانا این امر در آخرین پایه ناامیدی (مردم) و سخت ترین مرتبه دلتنگی و اندوه باشد که ناگاه نداکننده ای از آسمان به نام قائم و پدرش آواز سر می دهد، عرض کردم: فدایت شوم نام او چیست؟ آن حضرت فرمود: اسم او اسم یک پیامبر و نام پدرش نام جانشینی است».
30- اسماعیل بن جابر از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«صاحب این امر را در یکی از این درّه ها غیبتی است- و با دست خود به ناحیه ذی طوی که نام کوهی است در اطراف مکّه اشاره نمود- تا آنکه قبل از خروجش خدمتکار مخصوص او که پیوسته با اوست بیاید تا با پاره ای از اصحاب وی ملاقات کند و گوید:
شما در اینجا چند نفرید؟ و آنان می گویند: حدود چهل مرد، پس گوید: اگر شما صاحب خود را ببینید چه خواهید کرد؟ آنان پاسخ دهند: به خدا سوگند اگر ما را دستور فرماید که کوهها را از جا برکنیم در رکاب او خواهیم کند. سپس سال بعد نزد آنان آمده گوید:
ده تن از سر کردگان و برگزیدگان خود را نشان دهید، و آنان برای او ده نفر را معیّن می کنند، پس با ایشان (از آن جمع جدا شده) روانه می گردد، تا صاحب خویش را ملاقات کنند، و او ایشان را وعده فردا شب می دهد.
سپس امام باقر علیه السّلام فرمود: به خدا قسم گوئی هم اکنون او را می بینم که پشت خود را به حجر تکیه داده و از خداوند وفای وعده خود را مطالبه کند، سپس می گوید: ای مردم هر کس با من در مورد خدا محاجّه (بحث و گفتگو و حجّت و دلیل آوردن متقابل) نماید پس من خود سزاوارترین فرد مردم به خداوند هستم؛ ای مردم هر کس با من در باره آدم به بحث پردازد، پس من سزاوارترین مردم به آدم هستم؛ ای مردم هر کس با من در باره نوح محاجّه نماید، پس من سزاوارترین مردم به نوحم؛ ای مردم هر کس با من در باره ابراهیم بحث و گفتگو نماید، پس من خود سزاوارترین مردم به ابراهیم هستم؛ ای مردم هر کس در باره موسی با من محاجّه نماید، پس من سزاوارترین مردم به موسی هستم؛ ای مردم هر کس با من در باره عیسی بحث و گفتگو نماید، پس من سزاوارترین مردم به عیسی هستم؛ ای مردم هر کس با من در باره محمد محاجّه نماید، پس من سزاوارترین مردم به محمّد صلّی اللَّه علیه و آله هستم، ای مردم هر کس در باره کتاب خدا با من محاجّه نماید، پس من سزاوارترین مردم به کتاب خدا هستم. سپس به سوی مقام می رود و نزدیک آن، دو رکعت نماز بجای می آورد و از خداوند وفای به وعده اش را درخواست می نماید.
سپس امام باقر علیه السّلام فرمود: به خدا قسم او همان مضطرّ است که خداوند در باره اش می فرماید: أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ- تا آخر آیه» یا آن کس که چون آن فرد مضطرّ او را بخواند پاسخ گوید و ناراحتی او را بردارد؟ و شما را جانشینان روی زمین قرار دهد» در باره او و برای او نازل شده است».
31- ابو الجارود گوید:
شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرماید: «آنان و تو پیوسته این چنین (منتظر قیام ما خاندان) هستید تا اینکه خداوند برای این امر (امامت) کسی را برانگیزد که ندانند آفریده شده است یا نه».
32- و نیز ابو الجارود گوید:
امام باقر علیه السّلام فرمود: «پیوسته گردنهای خود را به سوی مردم از ما می کشید و خواهید گفت او همین است ولی خداوند او را از میان خواهد برد تا آنگاه که خداوند برای این امر کسی را برانگیزد که ندانید زاده شده یا نه و آفریده شده یا نه».
33- ابو الجارود نیز گوید:
شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرماید: «پیوسته چشمان خود را به سوی مردمی (از ما) می دارید و می گوئید: او همان است (یعنی قائم آل محمّد «علیه السّلام)» تا اینکه وی از میان می رود، و همواره چنین است تا اینکه خداوند کسی را برانگیزد که نفهمید تا آن وقت او آفریده شده یا نه».
34- محمّد بن سنان به واسطه مردی از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«پیوسته چنین هستید و چنین خواهد بود تا اینکه خداوند برای این امر کسی را برانگیزد که ندانید آفریده شده یا آفریده نشده است». ای گروه شیعه- یعنی همان کسانی که خدای تعالی به ایشان قوّه تمییز و ژرف نگری کامل و اندیشیدن به سخنان امامان علیهم السّلام عطا فرموده- آیا در این احادیث بیان آشکار و نور تابناک وجود ندارد؟ آیا کسی از امامان گذشته یافت می شود که ولادت او مورد شکّ و تردید واقع بشود و در وجود و عدمش اختلاف پیش آید و گروهی از امّت در غیبتش بدو معتقد شده و در ایّام او گرفتاریها در دین بهم رسد و کسی در امر او دچار حیرت شده باشد؟ و حضرت صادق علیه السّلام در راهنمائی به سوی او تصریح به عمل آورده باشد که بنا به فرمایش او: «هر گاه سه نام: محمّد، علیّ و حسن پیاپی آمدند چهارمین آنان قائم ایشان است» (آیا کسی چنان که وصف او گذشت یافت می شود) غیر از این امام علیه السّلام که کمال دین به او و به وسیله اوست (یعنی چنین مقدّر شده است) و آزمایش بندگان و امتحان و تمییز ایشان به غیبت او است و پدید آمدن افراد ویژه و خالص و صافی از شیعیان که بر ولایت او استوارند از رهگذر پایداری بر آئین امر او و اقرار به امامتش و دینداری خدا با ایمان به اینکه او (حجّت خدا) حقّ است و وجود دارد و زمین خدا از او خالی نمی ماند اگر چه شخص او پدیدار نباشد بخاطر تصدیق و باور و یقین داشتن به تمامی آنچه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السّلام و امامان علیهم السّلام فرموده اند، و بعد از غیبتش به هنگام ناامیدی مردم از او، قیامش را با شمشیر بشارت داده اند، پس کسی که اهل روشنگری و شناخت است باید نیک بیندیشد بدان چه که هر یک از امامان علیهم السّلام در مورد او فرموده اند که او را در افزایش بیان یاری داده و برهان از آن ظاهر می شود. خداوند ما و برادرانمان جملگی را از اهل اجابت و اقرار قرار دهد و از اهل تردید و انکار نگرداند، و بینش و یقین و پایداری ما را بر حقّ و پیوستگی بدان و دست بر نداشتنمان از آن را بیفزاید که او همواره پیروزی بخش و راهنمای حقّ و یاری دهنده بندگان است.
35- یحیی بن سالم از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«صاحب این امر از نظر سنّ کوچکترین فرد ما است و از حیث شخص گمنام ترین ما است.
عرض کردم: این کی خواهد بود؟ فرمود: هر گاه خبر بیعت با آن نوجوان در آفاق پیچید، و در آن هنگام هر صاحب قدرتی پرچمی برافرازد، پس منتظر فرج باشید».
و در میان جمله امامان راستین گذشته علیهم السّلام و نیز در بین دیگران که برای ایشان به ناحقّ ادّعای امامت شده است، هیچ کس شناخته نمی شود که در سنین کوچکی مقتدا شده باشد مگر این امام- درود خدا بر او باد- که خدا امامت و علم به او عطا فرموده [همچنان که به عیسی بن مریم و یحیی بن زکریّا کتاب و پیامبری و دانش و حکم در سنّ کودکی عطا گردید ]و دلیل بر آن فرمایش امام صادق علیه السّلام است که می فرماید: «در او شباهتی است از چهار پیامبر» یکی از آن پیامبران عیسی بن مریم علیه السّلام است، زیرا حکم و نبوّت و علم در حالی که کودک بود به او داده شد و به این (شخص منظور ما قائم «علیه السّلام)» نیز امامت همان گونه داده شده، و فرمایش امامان علیهم السّلام که: «این امر در کم سن ترین فرد ما و از نظر یاد شدن گمنام ترین ما است» خود دلیل و شاهدی است بر اینکه شخص مورد نظر خود اوست، زیرا در میان أئمّه طاهرین علیهم السّلام و نیز در بیان آنان که به ناحقّ بر ایشان ادّعای امامت شده است کسی یافت نمی شود که امر امامت در سنّ آن حضرت به او داده شده باشد، زیرا همه آنان که امامت بدیشان رسیده، چه امامان بر حقّ و چه آنان که به ناحقّ برای آنان ادّعای امامت شده است از نظر سنّ بزرگتر از آن حضرت بوده اند، پس شکر خدای را که با کلمات خویش احقاق حقّ می کند و دنباله و نسل کافران را قطع می فرماید.
36- امیّة بن علیّ القیسیّ گوید:
«به امام جواد علیه السّلام عرض کردم: پس از تو چه کسی جانشین است؟ فرمود: فرزندم علیّ و دو فرزند علیّ، سپس مدّتی سر به زیر افکند، بعد سر برداشت و فرمود: در آتیه ای نه چندان دور حیرتی فرا می رسد، عرض کردم: چون چنین شود پس به کدام سوی باید رو آورد؟ آن حضرت مدّتی خاموش ماند، بعد فرمود: جایی نیست یعنی هیچ جا- تا سه بار این کلمه را تکرار کرد- من دوباره سؤال را تکرار نمودم، پس فرمود: به مدینه، عرض کردم کدام یک از شهرها؟ فرمود: همین مدینه خودمان، مگر غیر از این مدینه، مدینه دیگری هست؟».
احمد بن هلال از محمّد بن اسماعیل بن بزیع روایت کرده که او گفت وقتی امیّة بن علیّ قیسی از امام جواد علیه السّلام آن را می پرسید من در مجلس حضور داشتم و آن حضرت همین جواب را به او داد.
و نیز علیّ بن احمد از طریق دیگری این حدیث را از امیّة بن علیّ قیسی روایت کرده است.
37- عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنیّ از امام جواد علیه السّلام روایت کرده که او شنیده است آن حضرت می فرماید:
«هنگامی که فرزندم علیّ وفات یابد چراغ دیگری پس از او نمایان شده سپس پنهان می گردد، پس وای بر کسی که شکّ کند، و خوشا به حال غریبی که با دین خود بگریزد، سپس به دنبال آن وقایعی روی دهد که در آن بر پیشانیها پیری نقش بندد و کوههای سخت و سنگین از جای بجنبد». دام حیرتی بزرگتر از این حیرت است که مردم بسیار و گروههای فراوانی را از دایره اعتقاد به این امر خارج ساخته است و بجز تعداد اندک و ناچیزی از آنان که بدان اعتقاد داشتند کسی پا برجا بر آن باقی نمانده، و این خود به خاطر تردید مردم و سستی یقین ایشان و کمی پایداری آنان در برابر مشکلات و سختیهائی است که افراد پاکدل و بردبار و ثابت قدم و راسخ در علم آل محمّد علیهم السّلام بدان گرفتار شده اند، همان کسانی که این روایات را از ائمّه علیهم السّلام روایت کرده اند و به مقصود آنان در روایات آشنا هستند و معانی آنچه مورد اشاره ایشان علیهم السّلام در روایات بوده است درک می کنند، همانان که خداوند نعمت پایداریشان بخشیده و با برخورداری از یقین سرافرازشان فرموده است، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
38- ابو حمزه گوید:
«بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و به او عرض کردم: آیا صاحب این امر تو هستی؟ فرمود: نه، عرض کردم: پس فرزند تو است؟ فرمود: نه، عرض کردم: پس فرزند فرزند تو است؟ فرمود: نه، عرض کردم: پس فرزند فرزند فرزند تو است؟ فرمود: نه، عرض کردم پس او کیست؟ فرمود: کسی است که آن را (زمین را) از دادگری پر می کند، همان گونه که از [ستمکاری و ]تعدّی پر شده است، او در زمان فترت امامان [می آید ]همچنان که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در زمان فترت پیامبران برانگیخته شد».
39- ایّوب بن نوح از ابی الحسن سوم (حضرت هادی علیه السّلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«هنگامی که علم شما از میانتان برداشته شد، پس از زیر قدمهای خود منتظر فرج باشید» (یعنی فرج به شما بسیار نزدیک است همان طور که کسی که چیزی را که جستجو می کند در پیش پای خود بیابد).
40- مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که:
«از آن حضرت در باره فرمایش خدای عزّ و جلّ سؤال شد «فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ» (هنگامی که در صور دمیده شود» [المدّثّر: 8]آن حضرت فرمود: همانا از ما اهل بیت امامی پوشیده خواهد بود، و هنگامی که خداوند عزّ ذکره آشکار ساختن امر او را اراده نماید به دل او نکته و پدیده ای می اندازد، پس او آشکار گشته و به امر خدای عزّ و جلّ به پا خواهد خاست».
41- ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«صاحب این امر از غیبتی ناگزیر است و در غیبت خود ناچار از گوشه گیری و کناره جوئی از دیگران است و طیبه (مدینه) خوش منزلی است و با وجود سی تن (یا به همراهی سی نفر) در آنجا وحشت و ترسی نیست».
42- از محمّد بن مسلم روایت شده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:
«چنانچه غیبتی از صاحبتان را به شما خبر دادند (که صاحب امرتان غایب شده است) آن را انکار نکنید».
محمّد بن یعقوب کلینیّ نیز از طریق دیگری از محمّد بن مسلم همانند این حدیث را روایت کرده است.
43- علیّ بن أبی حمزه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«اگر قائم قیام کند حتما مردم او را انکار می کنند، زیرا او به صورت جوانی برومند به سوی ایشان باز می گردد، کسی بر عقیده خود نسبت به او پایدار نمی ماند مگر آن کس که خداوند در عالم ذرّ نخستین از او پیمان گرفته باشد». در روایت دیگری غیر از این روایت چنین است که آن حضرت فرمود: «و از بزرگترین گرفتاریها آن است که صاحب موعود ایشان به چهره جوانی بر آنان خروج می کند در حالی که آنان می پندارند که او باید پیرمردی کهن سال باشد».
44- علیّ بن عمر بن علیّ بن الحسین علیهما السّلام از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«قائم فرزندان من برابر عمر حضرت ابراهیم که یک صد و بیست سال است عمر می نماید و این، مدّتی است که او درک می شود (یادش به فراموشی سپرده نمی شود) سپس در امتداد زمان به غیبتی طولانی دست می زند (مدّتی طولانی غایب می شود) و بعد به صورت جوان رشیدی سی و دو ساله آشکار می گردد چندان که گروهی از مردم از او بازمی گردند. او زمین را همچنان که از ستمگری و تجاوز پر شده است، لبریز از برابری و دادگری خواهد کرد».
همانا در این فرمایش امام صادق علیه السّلام مایه عبرت و بازداری خواهد بود از کوری و شکّ و دودلی، و بیدارکننده آن کس که فراموشکار و غافل است و راهنمائی است برای افراد سرسخت و سرگردان، آیا آنچه از مقدار عمر و حال قائم علیه السّلام که به هنگام ظهورش بدان حال است بیان شده و این نکته که به صورت جوانی ظهور خواهد کرد آیا همین مقدار برای صاحبان اندیشه کافی نیست؟ شخص عاقلی را که دارای بینش است سزاوار نیست این مدّت به نظرش طولانی بیاید و خواستار پیش رسیدن و جلو افتادن امر خدا قبل از فرا رسیدن زمان آن باشد، بدون اینکه در وضع مردم تغییری حاصل شده باشد، و نیز به خاطر داشتن وقتی که در خبر آمده که وی ظاهر نمی شود مگر پس از تمام شدن آن، همانا این گفته تنها برای آرامش خاطر بخشیدن به شیعیان و نزدیک نشان دادن آن است، زیرا ایشان خود فرموده اند: «ما زمانی را (برای ظهور) تعیین نمی کنیم و هر کس تعیین وقتی را از ما برای شما روایت کرد او را تصدیق نکنید و از اینکه او را دروغ زن بخوانید هراس نداشته باشید و بدان گفته عمل نکنید» وظیفه ای که مؤمنان دارند آن است که با تسلیم در برابر همه آنچه از امامان علیهم السّلام رسیده- و آنان بدان چه گفته اند خود آگاه ترند- بر طریق دین خدا و با اعتقاد به آن گام بردارند، زیرا کسی که به امر آنان تسلیم شود و یقین داشته باشد که همان حقّ است بدان وسیله رستگار خواهد شد، و دین او برایش در امن و سلامت خواهد ماند، و هر که به معارضه برخیزد و تردید و مخالفت نماید و بر خدای تعالی از خود نسبتی دهد و اختیاری کند، از نسبت ناصوابش جلوگیری شود و اختیارش نابود گردد و مقصود و خواسته دلش از او دریغ شود و بدان چه دوست می دارد دست نیابد و به حیرت و گمراهی و دودلی و سست رأیی و سرگردانی و در آمدن از مذهبی به مذهب دیگر و از گفتاری به گفتار دیگر گرفتار آنچه از صبر و خودداری و انتظار فرج و ترک شتاب نسبت به امر خدا و تدبیر او که شیعه بدان امر شده است) خواهد شد و سرانجام کار او زیانکاری است. همانا امامی که مقام او نزد خدای عزّ و جلّ چنان است- که به وسیله او انتقام خود و دین و اولیائش را باز می ستاند و وعده ای که به رسول خویش داده از چیرگی دینش بر همه دینها هر چند مشرکان آن را ناخوشایند بدارند تا در سراسر روی زمین جز دین خالص او نباشد و این همه به دست او و به وسیله او تحقّق یابد- چنین امامی شایسته است که مردم بی دانش و نادان جایگاه و منزلتش را ادّعا نکنند و هیچ کس از مردم با ادّعای این منزلت برای دیگری غیر از او خود را به گمراهی نیفکند و فریب ندهد و با اقتداء به غیر او خود را به ورطه نیستی نیفکند که در آن صورت خود را به وادی هلاکت افکنده و خویشتن را به سوی آتش شعله ور کشیده است، ما از آن به خدا پناه می بریم و از او می خواهیم به رحمت خود ما را از عذاب آن رهائی بخشد.
45- ابراهیم بن عمر یمانیّ از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«قائم در حالی قیام می کند که بیعت هیچ کس برگردن او نیست (تابعیت کسی یا دولتی ندارد).
46- هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«قائم قیام خواهد کرد در حالی که از هیچ کس برگردن او قرار داد و پیمان و بیعت نیست (تابعیّت هیچ دولتی را ندارد).

فصل

و از جمله چیزهائی که امر غیبت را مورد تأکید قرار می دهد و گواه بر حقّانیّت و وجود و حال سرگردانی است که طیّ آن (در غیبت) برای مردم پیش می آید و نیز این که آن یک گرفتاری است که ناگزیر باید روی دهد و کسی از آن نجات نمی یابد مگر آنکه بر سختی آن پایدار و ثابت قدم باشد روایتی است که در این مورد از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده و عبارت است از:
1- عکرمة بن صعصعه از پدر خویش روایت کرده که گفت علیّ علیه السّلام می فرمود:
«این شیعه پیوسته همچون گله بز خواهد بود که درنده ستمگر نداند بر کدام یک دست بگذارد (فرق نمی کند کدام یک را طعمه خود سازد) نه جایگاه بلندی برای آنان است که بدان پناه برند و نه تکیه گاهی که در کارهای خود بدان تکیه زنند و دلگرم باشند».
2- از سلمان فارسی- رحمه اللَّه تعالی- روایت شده که گفت:
«مؤمنان پیوسته همچون بزهای بی جان (که در ناتوانی همسانند) خواهند بود، ستمگر زورگو نمی داند بر کدام یک از آنها دست نهد (کدام طعمه را برگزیند، چون جملگی یکسانند) در میانشان جایگاه بلندی نیست که بدان پناه جویند و تکیه گاهی وجود ندارد که در کارهایشان تکیه نمایند».
3- ابن عقبه گوید:
از علیّ علیه السّلام شنیدم می فرمود: «گوئی هم اکنون شما را می بینم همچون شتری که به دنبال چراگاه می گردد بدین سوی و آن سوی در گردشید و آن را نمی یابید ای گروه شیعه».
4- عبد اللَّه بن بکیر و حکم از امام باقر علیه السّلام روایت کرده اند که آن حضرت فرمود:
«چگونه خواهید بود هنگامی که به بالا روید کسی را نیابید و باز گردید و کسی را نیابید».
5- ابو الجارود از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که از آن حضرت شنیده است که می فرماید:
«پیوسته در انتظار به سر خواهید برد تا جایی که همچون رمه بزهای وحشتزده شوید که قصّاب در بند آن نیست که دست خود را بر کدام یک از آنها بگذارد، که نه جایگاه بلندی داشته باشید تا بدان پناه جوئید و نه تکیه گاهی که به پشت گرمی آن به امورتان پردازید».
آیا این احادیث- خدایتان رحمت کناد- جز راهنما و نمایانگر غیبت صاحب حقّ است؟ و او همان جایگاه بلند است که شیعه بدان پناه می جوید و باز (این احادیث دلالت دارد) بر غیبت آن سببی که میان آن حضرت و شیعیانش برای او گماشته شده بود، و او همان تکیه گاهی است که شیعیان در کارهای خود بدان دلگرم بودند و در حال غیبت آن حضرت امور شیعیان را به امامشان که همان جایگاه بلند آنان است می رسانید، پس هنگامی که آن (سبب) برداشته شد، همچون بزهای بی جان (یکسان در ناتوانی) گردیدند، که در همان واسطه ها خود پیام و راهنمائی و تا حدّی نگهدارنده نیرو و توان مؤمنان بود تا اینکه خداوند با برداشتن آن اسباب و با وجود غیبت امام در این زمانی که ما در آن قرار داریم (اوائل غیبت کبری) تدبیر خود را جاری ساخت و مقدّرات خویش را عملی نمود، و این برای پاک ساختن آن کس است که خالص شدنی است و نابودی کسی که در خور هلاک است و نجات هر کس که با پایداری بر حقّ اهل نجات است و برطرف ساختن شکّ و تردید، و یقین آوردن بدان چه از امامان علیهم السّلام وارد شده که ناگزیر این اندوه باید پیش آید و سپس به هنگام خواست خدا برطرف شود، نه هنگامی که مردم بخواهند و میلشان ایجاب کند، خداوند ما و شما را ای جماعت شیعه با ایمان که پیوسته دست به ریسمان خدا دارید و دستور او را گردن می نهید از آنان قرار دهد که از گرفتاری غیبت نجات می یابند که در آن هر کس برای خود امامی برگزید و به اختیار پروردگارش راضی نشد و خواستار شتاب در تدبیر خدای سبحان گردید و آنچنان که مأمور بود، صبر نکرد، هلاک می گردد، خداوند ما و شما را پس از هدایت از گمراهی در امان بدارد که او ولیّ توانا است.
این پایان آن روایاتی است که در مورد غیبت در اختیار من بود و این مقداری ناچیز از روایات فراوانی است که مردم آن را روایت می کنند و در نزدشان محفوظ است و خدا ولیّ توفیق است.

- لینک کوتاه این مطلب

» غیبت نعمانی - باب 10
تاریخ انتشار:8 دی 1396 - 0:39

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد