آیا اقتباس پیامبر اعظم(ص) از ادیان و فرهنگ‌های دیگر واقعیت دارد!؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

این سخن که حضرت محمد(ص) به عنوان پیامبر خاتم و مؤسس شریعت، اسلام را از دیگر ادیان یا فرهنگ‌ها اقتباس کرده و آن را در قالب آیینی به نام اسلام ارائه کرده، با تمام واقعیت‌های عینی و تاریخی مخالف است.

 

مخالفان اسلام سعی دارند فرهنگ متعالی اسلام را از ادیان و فرهنگ‌های گذشته قلمداد کنند و از این طریق وحیانی بودن آن را زیر سؤال ببرند.

در این باره در کتاب «اسلام و مسلمانی» آمده است: «قرآن دارای هیچ عقیده‌ای که پیشینیان به آن اشاره نکرده باشند، نیست. تمام اصول اخلاقی که در قرآن آمده، از بدیهیات اصول همگانی زندگی بشر به شمار می‌رود. داستان‌هایی که در قرآن آمده از آگاهی‌های کلیمی‌ها و مسیحی‌ها برداشت شده است، محمد در مسافرت‌هایی که به سوریه انجام می‌داده با خاخام‌ها و دیرنشینان کلیمی و مسیحی و بازماندگان ملت‌های عاد و ثمود گفت‌وگو کرده و داستان‌های قرآنی را از آن‌ها آموخته است»!

حجت‌الاسلام محمدحسن قدردان قراملکی استادیار هیئت علمی گروه کلام و دین‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در کتاب «درباره پیامبر اعظم(ص)» در پاسخ به این شبهه چنین می‌گوید:

در نقد شبهه فوق، نکته‌های زیر در خور تأمل است:

- اُمّی بودن پیامبر(ص)

این سخن که پیامبر اکرم(ص) به عنوان پیامبر اسلام(ص) و مؤسس شریعت، اسلام را از دیگر ادیان یا فرهنگ‌ها اقتباس کرده و آن را در قالب آیینی به نام اسلام ارائه کرده است، با تمام واقعیت‌های عینی و تاریخی مخالف است؛ چرا که به گواهی قطعی تاریخ، آن حضرت(ص) هیچ‌گاه شاگرد عالمان ادیان دیگر نبوده است و همچنین در مراکز علمی ملل آن زمان هم تحصیل نکرده بود.

به دیگر سخن، پیامبر امی به معنای مکتب و معلم ندیده بود و نمی‌توانست بخواند و بنویسد، در حالی که لازمه ادعای فوق، وجود حداقل علم و دانش حد خواندن کتاب‌‌ها و آثار ادیان و فرهنگ‌های دیگر برای اقتباس از آن‌ها هست.

-عدم ارتباط تفصیلی و مستمر پیامبر(ص) با پیروان ادیان دیگر

به گواهی تاریخی، پیامبر اکرم(ص) بیش از دو مورد با عالمان نصاری در سفر به شام، یکی در نوجوانی و دیگری در جوانی ارتباط نداشتند و این دو مورد رابطه در حد ملاقات بوده است که هیچ‌گاه فردی به طور عادی نمی‌توانست مطالب پیچیده شریعت عیسی(ع) را فرا گیرد تا چه رسد به اینکه آن‌ها را طوری بیاموزد که بتواند از آن‌ها شریعت دیگری را پدید آورد؛ آن هم با فاصله زمانی حدود بیست سال، بدون اینکه چیزی هم بنویسد.

-عدم طرح ادعای اقتباس از سوی مخالفان صدر اسلام

سخن آخر اینکه می‌بینیم که مخالفان سرسخت معاصر با پیامبر(ص) که از هیچ کوششی برای شکست ایشان دریغ نمی‌کردند، نیز چنین تهمتی را به ایشان وارد نکردند، در حالی که اتهام‌های گوناگونی نظیر ارتباط با اجنه، شاعری و حتی جنون را به ایشان نسبت می‌دادند، ولی چون ایشان ارتباطی یا دانش‌آموختگان و عالمان ملل دیگر نداشتند، هیچ‌گاه چنین مطلبی به ذهن آن‌ها نمی‌رسید، بعد از پیامبر(ص)، عالمان یهود و نصاری همواره در فکر مقابله با اسلام بودند تا از گرویدن پیروان خود به اسلام جلوگیری کنند، اگر چنین مطلبی وجود داشت از آن بر ضد اسلام بهره‌برداری می‌کردند، چنان که یهود در اوایل هجرت پیامبر(ص) قبله بودن بیت‌المقدس را نوعی ضعف برای اسلام قلمداد کردند که به تغییر قبله از سوی خدای تعالی منجر شد.

- اشتراک اسلام با سایر ادیان، معلول وحیانیت

درباره شبهه شباهت قرآن و محتوای شریعت اسلامی با کتاب‌های پیامبران پیشین - که مستمسک برخی مستشرقان بوده است - باید گفت نمی‌توان آن را انکار کرد، ولی این نه به جهت اقتباس بلکه از این‌رو است که ادیان توحیدی از منشأ واحدی سرچشمه می‌گیرند و آن وحی است و اینکه همه پیامبران و ادیان آسمانی فرستادگان یک خدا هستند؛ در واقع دین واحد به شمار می‌آیند که با گذشت زمان تکمیل شده و آیین پیامبر خاتم از همه کامل‌تر و ناسخ همه آنهاست؛ پس چون این ادیان در خطوط کلی با هم اشتراک دارند، این طبیعی است که در بسیاری از موارد به هم نزدیک و یا مشابه باشند.

اما وجود عنصرهای تمدن‌های دیگر در تمدن اسلام که برخی از عناصر مانند فلسفه در فرهنگ دینی هم وارد شده است، مطلبی است مربوط به تمدن اسلامی که بعد از پیامبر(ص) این عنصرها به میان مسلمانان راه یافته و جزو عناصر تمدن اسلامی شده است و ربطی به پیامبر اکرم(ص) ندارد؛ هر چند این عنصرها بر اساس مبانی اسلام و تعالیم پیامبر(ص) جذب شده‌اند.


- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:6 خرداد 1393 - 12:41

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد