اسلام با خشونت گسترش یافت یا رأفت؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

پیامبر اعظم(ص) وقتی حکم حکومت شهرهایی را صادر می‌کردند که در آن‌ها اقلیت‌های دینی زندگی می‌کردند، به حاکم آن منطقه تکلیف اقلیت‌ها را دیکته می‌‌کرد که ابتدا دعوت به اسلام و در صورت عدم پذیرفتن، همزیستی مسالمت‌آمیز بود.

 

برخی معتقدند که عامل اصلی یا یکی از عوامل اصلی موفقیت پیامبر(ص) در بسط و گسترش اسلام، استفاده از زور، قدرت، خشونت و جنگ بود که قبیله‌های مختلف را به پذیرفتن اسلام مجبور می‌کردند. آنان وقوع جنگ‌های مختلف در عصر حضرت را شاهد مدعای خود ذکر می‌کنند.

*راهکارهای علمی شیوه دعوت اسلام

قرآن کریم خطاب به پیامبر خویش در آیات متعدد به اصل آزادی در انتخاب دین و نفی اکراه در آن تأکید می‌کند، سیره نبوی نیز چنین راهی را بر نمی‌تابد:

«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا»

«لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»

«لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»

در شأن نزول آیه اخیر آمده است: یکی از مسیحیان که به آیین اسلام مشرف شده بود، می‌خواست با زور و تهدید، فرزندان خود را نیز پیرو اسلام گرداند؛ اما فرزندان با چنین درخواستی مخالفت می‌کردند، وی برای اسلام آوردن و فرزندانش خواهان استفاده پیامبر(ص) از قوه قهریه شد که با نزول آیه فوق چنین درخواستی رد شد.

آیه دیگر:

«وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ»

آیات دیگر استفاده پیامبر(ص) از نیروی زور و اکراه در راه تبلیغ را نفی و وظیفه حضرت را صرفاً ابلاغ وحی آسمانی اعلام می‌کند:

«وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ»

«وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ»

«فَذَکِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٌ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ»

آیات دیگر به صورت خاص و شفاف رویکرد و مبنای تبلیغی حضرت را سه راهکار «حکمت»، «موعظه حسنه» و «مجادله احسن» ذکر می‌کند و در آن از هیچ نوع راهکار خشونت و تندی سخن به میان نمی‌آید:

«ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»

آیه دیگر نوع گفت‌وگو حضرت(ص) با اهل کتاب را جدال احسن ذکر و مقید می‌کند:

«وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»

مفسران در توضیح جدال احسن به گفت‌وگو بر اساس رفاقت و نرمی و دوری از خشن‌گویی و طعن و اهانت اشاره می‌کنند، شهید مطهری دو آیه اخیر را دلیل دیگری بر نفی اکراه در انتخاب دین ذکر می‌کند.

پیامبر اسلام(ص) در سیره عملی خویش با الهام از آیات پیش گفته در دعوت به اسلام به سه راهکار فوق ملتزم بود، آن حضرت در مدینه که در موضع قدرت و در هرم حکومت قرار داشت، در مواجهه با اهل کتاب- که به عنوان شهروندان اقلیت در جامعه مدنی پیامبر(ص) زندگی می‌کردند- آنان را با برهان و استدلال در قالب گفت‌وگوهای علمی مختلف به اسلام دعوت می‌کرد که گفت‌وگوهای متعدد حضرت با گروه‌ها و مذاهب مختلف در تاریخ ضبط و ثبت شده است. در نهایت حضرت از اقلیت‌های دینی شهروند خود می‌خواست در صورت عدم گرویدن به اسلام مبلغی به عنوان هزینه شهروندی «عوارض و مالیات»- که در آن عصر به جزیه تعبیر می‌شد - به حکومت اسلامی پرداخت کنند؛ در مقابل، حکومت اسلامی نیز متعهد به تأمین امنیت آنان در عرصه‌هایی مثل عرصه اقتصادی و آزادی‌های اجتماعی و انجام مراسم دینی می‌شود.

حضرت(ص) وقتی حکم حکومت شهرهایی را که در آن‌ها اقلیت‌های دینی زندگی می‌کردند، صادر می‌کرد به حاکم آن منطقه تکلیف  اقلیت‌ها را مشخص می‌‌کرد که اول، اصل دعوت به اسلام و در صورت عدم پذیرفتن، همزیستی مسالمت‌آمیز است که در این صورت باید مبلغی به عنوان مخارج دولت اسلامی (اصطلاح مالیات امروزی و جزیه آن عصر) پرداخت کنند، این مسأله در نامه‌های حضرت به حاکمان مختلف یمن مکرر دیده می‌شود.

انگیزه حضرت در جنگ‌ها و جهادهایی که داشتند، نه تحمیل دین خود به صورت اجباری به مردمان دیگر، بلکه برداشتن حکومت و طاغوت آن سرزمین بود که شهروندان خود را از هر جهت- اعم از فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی - به استضعاف و بردگی کشیده بود. دلیل این مدعا عملکرد حضرت(ص) است که بعد از فتح و تصرف سرزمین‌ها، ضمن دعوت مردمان آن به اسلام، از استفاده از نیروی قهریه خودداری می‌کرد و مردم را در انتخاب اسلام یا باقی ماندن بر آیین پیشین، آزاد می‌گذاشت. حضرت بعد از فتح، هیچ کلیسا و کنیسه‌ای را تخریب نمی‌کرد.

حضرت وقتی معاذ بن جبل را به عنوان مبلغ به یمن می‌فرستاد، اساس و منشور تبلیغات و دعوت او را توصیه به بشارت و راهکارهای سهل و آسان اسلام و نهی از ایجاد نفرت و تنفر ذکر و قید می‌کند:

«یا معاذ بشر ولا تنفر یسر ولا تعسر»؛ ای معاذ! بشارت بده و تنفر ایجاد نکن، امور را سهل و آسان گیر و از سخت‌گیری پرهیز کن.

حضرت در حکم خود به معاذ تأکید می‌کند که روش تبلیغ او به خدا و اسلام باید حکمت و موعظه حسنه باشد:

«وامرته ان یدعو الی سبیل‌ ربه بالحکمة و الموعظة الحسنه»، او را امر کردم که به راه خدا با حکمت و موعظه حسنه دعوت کند.

شاید بزرگ‌ترین مدارا و بردباری حضرت در عرضه تبلیغ آیین‌ خود نسبت به مردم مکه و سران آن باشد که سال‌ها بر حضرت و یارانش، شکنجه‌ها و فشارهای مختلف روانی، فیزیکی و در رأس آن تحمیل جنگ‌های مختلف و به شهادت رساندن عزیزان حضرت را تحمیل کردند، اما حضرت وقتی این شهر را فتح کرد، نسبت به مردمان آن، عفو عمومی روا داشت و آنان را در پذیرفتن اسلام، مخیر اعلام کرد.

در منطقه یمن که اهل کتاب نیز ساکن بودند، حضرت در حکمی به حاکم آن، عمرو بن حزم تأکید می‌کند که اگر یهودی یا مسیحی به اسلام گروید، در شمار مؤمنان و از حقوق آنان برخوردار خواهد بود؛ اما اگر به کیش خود باقی ماند، از او خواسته نمی‌شود که دین خود را تغییر دهد، بلکه تنها باید جزیه پرداخت کند:

«ومن کان علی نصرانیته او یهودیته فانه لا یرد عنها»، هر کس نصرانی یا یهودی باشد، از دین خود با اجبار تغییر داده نمی‌شود.

در جریان تصرف مکه، پرچم‌دار جبهه اسلام به نام «عبدالله بن ابی نجیح» اشعاری حماسی مبنی بر قتل اهل مکه و برداشتن حرمت‌ها «الیوم یوم الملحمة الیوم تستحل الحرمة» می‌خواند که حضرت(ص) با شنیدن این اشعار، او را از مقام خود عزل و به حضرت علی(ع) دستور داد پرچم را از دست او گرفته و خود پرچمدار لشکر اسلام شود.

در تمام دوران که رسول خدا(ص) در مکه به سر می‌برد، با این شیوه مردم را به اسلام دعوت می‌کرد. حتی مردم مدینه از طریق آشنایی با همین دعوت و صرفاً با نشر آیات قرآنی، اسلام را پذیرفتند؛ آن‌ گونه که شهرت یافت، مدینه با قرآن گشوده شد:

«فتحت المدینه بالقرآن»

مدینه به عنوان مهم‌ترین شهر در عصر پیامبر(ص) و مرکز حکومت ایشان بدین شکل گشوده شد و مردم آن، بدون هیچ‌گونه اجباری و با اختیار و انتخاب خود مسلمان شدند و پیامبر(ص) را به آنجا دعوت کردند، البته زمانی هم که پیامبر(ص) در مدینه بود، افراد و گروه‌هایی را برای تبلیغ اسلام به مناطق مختلف می‌فرستاد.

بهتر شاهد بر این مطلب، فاجعه کشتار بیرحمانه گروه‌های تبلیغی ارسالی پیامبر است، واقدی می‌نویسد: در سی و ششمین ماه هجرت فاجعه بئر معونة اتفاق افتاد، ابوبراء عامر بن مالک نزد پیامبر(ص) رفته و با حیله خواستار اعزام مبلغان اسلام با او و در پناه او شد، پیامبر(ص) حدود 70 نفر (چهل نفر هم گفته شده است)، از جوانان انصار را که آن‌ها را قاریان قرآن می‌نامیدند و شب‌ها در گوشه‌ای از شهر مدینه جمع می‌شدند، نماز می‌گزاردند و درس می‌خواندند، را به این کار گسیل داشت که همه آن‌ها در نهایت مظلومیت کشته شدند و در فاجعه رجیع چند نفر از قبیله عضل و قاره که از شاخه‌های قبیله بزرگ بنی خزیمه‌اند، در حالی که ظاهراً به اسلام اقرار داشتند، به حضور پیامبر(ص) آمدند و درخواست کردند تا ایشان افرادی را بفرستد تا قرآن و احکام اسلامی را به ما بیاموزند. پیامبر(ص) هفت نفر را با ایشان روانه کرد که آن‌ها هم به شهادت رسیدند.

پیامبر برای جلب قلوب مردمان بی‌طرف به اسلام، همیشه گروه‌های تبلیغی را به سمت قبایل و نقاط مختلف گسیل می‌کرد. اینان افرادی حافظ قرآن و معلم معارف اسلامی بودند که برای نشر اسلام و دعوت مردمان به این آیین الهی دست از جان شسته بودند، البته مغرضان و دشمنان که این گونه شبهات را مطرح می‌کنند، در برابر این حوادث، سکوت اختیار می‌کنند و کشتار این معلمان قرآن و مبلغان اسلام خود دلیلی محکم بر بطلان شبهه ترویج اسلام با خشونت است.

با تأمل و تدبر در حوادث جنگ‌ها از اولین سال هجرت تا آخرین روزهای حیات پیامبر(ص) می‌توان به شیوه صحیح و کاملاً پسندیده ایشان در ترویج آیین اسلام پی برد، در سیره پیامبر اعظم(ص) آمده است که ایشان در موقع اعزام سپاهیان خود به جنگ آن‌ها را به حفظ حرمت انسان‌ها توصیه می‌کرد و به گفته ایشان، مسلمانان قبل از دعوت به اسلام و توحید و نبوت، حق جهاد نداشتند.

به گفته محققان، در طول این ده‌ها غزوه و سریه، تعداد تمامی مشرکان و کافرانی که به دست سپاهیان اسلام در سراسر جزیرة‌العرب کشته شدند، مجموعاً به هزار نفر نمی‌رسد.

وقتی خالد بن ولید در مسلمان کردن مردم یمن توفیقی حاصل نکرد، پیامبر(ص) امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع) را به آنجا فرستاد و ایشان با صبر و حوصله، مردم را به اسلام فرا خواند و آنان مسلمان شدند.

دلیل دیگری که می‌توان بر اختیاری بودن پذیرش اسلام از طرف مردم بیان کرد، جریان «سنة الوفود» است، در سال نهم هجری پس از فتح مکه، مردم گروه گروه اسلام را پذیرفتند و به امت اسلامی ملحق شدند و این سال سنة‌الوفود یعنی سال پیش آمدن هیأت‌ها به مدینه نامیده شد، البته بعد از پیامبر(ص) در عصر فتوحات، تنها گشودن و فتح کردن سرزمین‌ها مطرح بود و به امر دعوت مردم به اسلام توجیهی نمی‌شد و این سخن درستی است که این قبیل اعمال منحرفین امری است که به اسلام مربوط نمی‌شود و حقیقت اسلام از این قبیل نیست.

هر چند در همان فتوحات هم بحث فتح سرزمین‌ها مطرح بود و دیده نشده که در این جنگ‌ها، مردمان را به مسلمان شدن اجبار کرده باشند و مردمان در پذیرش اسلام کاملاً آزاد بودند و شاهد آن اینکه مردم سرزمین‌های مفتوحه به تدریج مسلمان شدند و حتی مسلمان شدن مردم ایران تا قرن چهارم ادامه داشت.

* اسلام، امری قلبی و تحمیل ناپذیر

از طرفی باید گفت اسلام و ایمان امری قلبی است که با تحمیل و اجبار سازگاری ندارد و پذیرش مذهب نمی‌تواند، تحمیل باشد؛ چنان که قرآن هم تصریح دارد:

«لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»

دین که از یک سلسله اعتقادات قلبی، ریشه و مایه می‌گیرد، ممکن نیست تحمیلی باشد، زور و شمشیر و قدرت نظامی در اعمال و حرکات جسمانی ما می‌تواند اثر بگذارد، نه در افکار و نه در اعتقادات ما.

* انگیزه دفاعی جنگ‌ها

پس از ورود به مدینه، جنگ‌هایی در گرفت که عموم اینها برای دفاع بود و جنبه تدافعی داشت که به منظور دفاع از شهر و یا جهت جلوگیری از حمله قبایل و برخورد با شورش‌ها و یا تنبیه متجاوزان صورت می‌گرفت و این امری کاملاً طبیعی و عادی است که حق دفاع از خود داشته باشند.

آنچه مسلم است، خداوند دستورها و برنامه‌هایی برای سعادت، خوشبختی و آسایش انسان‌ها دارد و پیامبران به ابلاغ دستورات به همه انسان‌ها موظف هستند، پس اگر فرد یا گروه‌هایی مانع ابلاغ این فرمان‌‌ها شوند و در دعوت انبیا موانعی ایجاد کنند، به طور طبیعی آن‌ها حق دارند، این موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادی تبلیغ را برای خود کسب کنند.

خداوند نیز در قرآن مجید این اجازه را به مسلمانان داده که حق جهاد داشته باشند و این حق را به خاطر اخراج آن‌ها توسط قریش به آن‌ها داده است:

«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ، الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا».

سپس درباره این ستمدیدگان که اذن دفاع به آن‌ها داده شده است، توضیح بیشتری می‌دهد و منطقه اسلام را در زمینه این بخش از جهاد روشن‌تر می‌سازد و می‌گوید: همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدند، تنها گناهشان این بود که می‌گفتند پروردگار ما خداوند یکتا است؛ سپس یکی از فلسفه‌های تشریع جهاد را این چنین بازگو می‌کند: اگر خداوند از مؤمنان دفاع نکند و از طریق اذن جهاد بعضی را به وسیله بعضی دفع نکند، دیرها و صومعه‌ها و معبدهای یهود و نصارا و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود، ویران می‌شود.

  • فارس

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:6 خرداد 1393 - 12:49

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد