- محمد رضا نصوری
مقدمه
اندیشه مهدویت، از زمان پیامبر(ص) و امامان(ع)
تاکنون، همواره در جامعه اسلامی راسخ و پویا بوده است. این واقعیت
به گونهای در جامعهِ اسلامی مشهور شده است که کسی نمیتواند به
سادگی منکر آن شود.
متأسفانه این امر در طول تاریخ، دچار
آسیبهایی، از جمله مدعیان دروغین شده است. همین امر، دستاویزی برای
برخی از به اصطلاح روشنفکران وهابیو غیر وهابی شده، تا اصل مهدویت
و اعتقاد به مهدی موعود(عج) را زیر سؤال برند.۱ حال این که این
مدعیان با اغراض و انگیزههای خاصی به وجود آمدهاند و طبق اعتقاد
امامیه، هیچ کدام مورد قبول نیستند.
در طول تاریخ، مدعیان دروغین
فراوان بودهاند؛ که از مقام نیابت خاصه، تا مهدویت و از آن فراتر،
تا مقام الوهیت را برای خویش ادعا کردهاند و هر کدام به اندازهِ
دایره تبلیغ خود، مریدانی به دست آوردهاند. گرچه ارباب معرفت و
تقوا و مؤمنین آگاه، در هر عصری وجود دارند؛ اما عناصر بیحقیقت و
شیادان جاهطلب و دنیاپرست، در طول تاریخ از عقیده و ایمان مردم
نسبت به معبود واقعی، رهبران الهی، شؤون دینی و حقایق آسمانی سوء
استفاده کرده و خود را به دروغ دارای مناصب معنوی جلوه دادهاند و
ادعای کذب نمودهاند.
اعتقاد به مهدی، یعنی اعتقاد به شخصی که
زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد میکند. این اعتقاد در
روایات نقل شده از شیعه و سنی موجود است. به همین جهت عدهای با
عوامل و انگیزههای مختلف، که به آنها اشاره خواهد شد، در طول تاریخ
اسلام، به دروغ ادعای مهدویت کردهاند یا نسبت مهدویت به کسی
دادهاند. اینان در متون اسلامی، به نام متمهدیان یا مدعیان دروغین
مهدویت، نامیده شدهاند.۲
از نظر شیعه، مهدی از آلمحمد(ص) و از
فرزندان امام حسین(ع) یعنی نهمین نسل از اوست و فرزند امام حسن
عسکری(ع)، که در نیمه شعبان سال ۲۵۵ ق. به دنیا آمده است؛ او زنده
است و ظهور خواهد کرد.
البته خود دعاوی مهدویت، از مسائلی است که
ثابت میکند داستان مهدویت و ظهور یک مصلح غیبی، از موضوعات مسلمی
بوده که عموم مسلمانان بدان اعتراف داشتهاند. از این روست که
عدهای در طول تاریخ خود را به عنوان مهدی موعود معرفی میکردهاند.
این خود از دلایل روشن اصالت مهدویت است؛ چرا که اگر اصالت نداشت،
هرگز تقلبی آن یافت نمیشد؛ چون همواره نسخه تقلبی را میسازند، تا
به جای نسخهِ اصل جا بزنند. مثلاً ۵۰۰۰ ریالی یا ۱۰۰۰۰ ریالی تقلبی
وجود دارد؛ ولی هرگز ۷۰۰۰ ریالی تقلبی نبوده؛ چون هر چیزی که اصالت و
واقعیت ندارد، تقلبی آن مفهوم ندارد.۳
از این رو باید مدعیان
دروغین و نسبتهای دروغی که به امام زمان یا غیر او داده شده،
بیان شود و برای پیشگیری از فریب خوردن مردم، علاوه بر توصیف حضرت
ولی عصر(عج) به اسم و رسم خود و پدرانش و خصوصیات شکل و اندامش،
نشانههایی هم برای ظهور آن حضرت ذکر شود؛ تا عدهای با اغراض
متفاوت مدعی این امر مهم نشوند.
فریب جلوهِ سالوسیان مخور، کاین قوم امیدشان به خدا نه، به سیم و زر بسته است
به رغم داعیهداران غیب و کشف و شهود خُمی که مخزن سِرِّ خداست، سربسته است۴
هدف
نگارنده این پژوهش، اثبات اصالت و حقانیت مهدویت از نگاه امامیه
است. بر همین اساس، به معرفی متمهدیان و مدعیان مهدویت میپردازیم؛
تا
ضمن برداشتن گامی مؤثر در راستای آن هدف، چهره منجی واقعی،
که بشر از روزگاران کهن در انتظار اوست، شناخته شود. آنچه این نوشتار
در صدد بیان آن میباشد، چند امر است:
اول: قائم همان مهدی(عج) است.
دوم: او آخرین حلقه از معصومین(ع) است.
سوم: فرزند امام حسن عسکری(ع) است.
چهارم: خروج او بعد از دو غیبت صغرا و کبرا میباشد.
این مطالب با صراحت در روایات ائمه(ع) پیش از امام صادق(ع) نقل شده است.۵
پنجم: هیچ یک از نشانههای ظهور امام مهدی(عج) در زمان حیات افراد مدعی مهدویت رخ نداده است.۶
ششم: همگی این افراد از دنیا رفتهاند.۷
هفتم: هیچ یک از ایشان در آخرالزمان به سر نبردهاند؛ در حالی که فرا رسیدن آخرالزمان، شرط ظهور امام مهدی(عج) است.۸
هشتم: هیچ کس ندیده که آنان زمین را پر از عدل و داد کنند؛ چنان که از ستم و جور پر شده باشد.۹
انگیزههای مدعیان
اصولاً
اعتقاد به ابر مرد نجات دهندهِ بشر، عقیدهای دیرین است. ملتهای
مظلوم و اقوام ستمدیده، که توان انتقامجویی و تلافی مظالم
ستمکاران را نداشتند، در ضمیر ناخود آگاه خود، همواره یک رهاننده و
نجات دهنده را میجستند؛ تا روزی به پاخیزد و ظالمان و بیدادگران را
از میان بردارد و جهان را پر از عدل و داد کند.
هر قوم و ملتی که بیشتر تحت فشار ظلم و ستم قرار گیرد، عقیده به مهدی و نجات دهنده در وی راسختر میگردد.
کسانی
که با این انگیزه ادعای مهدویت نمودهاند، شاید قصد سوئی هم
نداشتهاند؛ بلکه میخواستند به این وسیله از ستمکاران انتقام گیرند و
اوضاع ملت خویش را اصلاح نمایند.
مشکل این گروه این است که
صبر و تحمل ندارند، تا مهدی حقیقی ظهور کند؛ از این رو دنبال منجی
میگردند و عدهایی هم از این مسئله استفاده میکنند و با کمک
دیگران، برای رسیدن به هدف خود، مدعی مهدویت میشوند؛ مثل گروهها و
فرقههایی که در شمال آفریقا به وجود آمدند؛ که به تفصیل هر کدام
را معرفی خواهیم کرد.
گاهی برخی از عوام هم از روی دشمنی، به
رویارویی اسلام برخواسته و با ایجاد هرج و مرج و سوء استفاده از
اوضاع پریشان، تکیه بر کرسی ریاست زدهاند. اینان گاهی آلت دست
استعمارگران خارجی و عامل اجرای اهداف شوم آنها میشوند و ضمن خوش
خدمتی به آنها، خودشان هم با جمع کردن مریدانی، با اعتقادات خاص،
مدعی مهدویت و الوهیت میشوند؛ مانند بابیه، بهائیه و قادیانیه. این
گروه با سیاست گام به گام، ابتدا ادعای بابیت از ناحیه مهدی حقیقی
کرده و بعد از این که مریدانی به دست آوردهاند، ادعای مهدویت را
مطرح و گسترش دادهاند.
برخی به هوای ریاست، از طریق سوء استفاده
از احادیث مربوط به مهدی موعود(عج) و تحریف آنها و فریب دادن افراد
ساده لوح، مدعی مهدویت و مقام امامت شده و از جهل عوام و نادانی
مردم ظاهربین و بیبصیرت، برای جاهطلبی و دنیاپرستی خود و رسیدن به
هدف عادی و دنیوی خود، از عقاید پاک و بیآلایش مردم بهرهبرداری
نمودهاند و باعث تفرقه، جدایی و انحراف مردم از اسلام شدهاند، مانند
فرقه کیسانیه.
گروهی هم که درست مطالب مهدویت برای آنها هضم
نشده، به سوی عدهایی میرفتند که حتی خودشان هم ادعای مهدویت
نداشتهاند و از این ادعا بیزاری میجستند؛ ولی با همه این اوصاف،
گروهی از روی نادانی، به خاطر شدت گرفتاری یا با انگیزه غلو و شاید
هم با عجله، میگفتند او امام مهدی میباشد؛ مثل فرقه سبائیه و برخی
فرقههای دیگر، که هر امام شیعی، در زندگی یا مرگ، از نظر یکی از
فرقههای شیعی مهدی تلقی گردید و در مورد مرگ او گفتهاند که دوباره
باز خواهد گشت.
در مجموع، علل ادعای دروغین مهدویت را میشود در چهار عنوان بیان کرد:
الف) سوء استفاده از شرایط به وجود آمده در عصر خفقان
مردمی
که تحت فشار حکومتی ظالم بودهاند، به مجرّد نغمهای با عنوان
مهدویت، با آن همساز شده و بدون تحقیق، شتابان میپذیرفتند. در این
صورت، مدعی مهدویت، با استفاده ابزاری از نیاز مردم، پی اهداف دنیوی
خود حرکت میکند.
ب) کسب پیروزی بر دشمنان
گروهی هم با سعی
و تلاش و ایجاد امید به پیروزی در پیروان خود و تقویت روحیه آنان و
تکیه بر روایاتی که میگوید: مهدی جهان را از عدل و داد پر میکند،
مدعی این مقام مهم میشدند.
ج) کسب منافع مادی
عدهای با ادعای مهدویت، در پی جمعآوری اموال مسلمین از بیتالمال بودند.
د) پشتیبانی برخی قدرتها از چنین ادعاهایی
حکومتها
مدعی میشدند که او مهدی است؛ آن وقت مهدی دروغین را میکشتند و
اعلام میکردند که مهدی از بین رفته و رفع نگرانی شده و دیگر خطری
حکومت را تهدید نمیکند.۱۰
حال با توجه به عوامل و انگیزههای
یاد شده، در این پژوهش، گروهها یا فرقههایی که مهدویت را به دروغ
به یک امام یا غیر امام نسبت دادهاند؛ یا خود مدعی مهدویت شدهاند
را نقد و بررسی میکنیم. این گروهها را با توجه به ترتیب زمانی، به
دو بخش تقسیم میکنیم.
بخش اول، فرقهها یا گروههایی که قبل از
امامت حضرت ولی عصر(عج) مدعی مهدویت شدهاند؛(این بخش تا زمان امام
موسی کاظم(علیه السلام) در همین شماره آمده است)
بخش دوم، مدعیان و متمهدیان بعد از امامت حضرت ولی عصر(عج)؛
گرچه
هر کدام از این گروهها به تفصیل در کتب ادیان و مذاهب یا کتابهای
رجالی و تاریخی مورد بررسی قرار گرفتهاند؛ ولی به صورت دستهبندی
شده و یکجا مورد ارزیابی قرار نگرفتهاند. در این نوشته، این فرقهها
با توجه به نگاه تاریخی دسته بندی و مورد بررسی قرار گرفته است.
ان
شاء الله با معرفی این مدعیان فریبکار و فرقههای دروغین مهدویت،
مهدی موعود(عج) اصلی شناخته شود و سره از ناسره تفکیک شده و امامیه
از تهمتها و افتراها مبرا گردد.
سبائیه
پیدایش این فرقه، بعد
از شهادت حضرت علی(ع)، سال ۴۰ق، میباشد. اینان اولین دستهای هستند
که در اسلام قائل به غیبت علی(ع) و بازگشت او شدند و ادعا کردند که
او نمرده است.۱۱ آنها میپنداشتند که علی(ع) تا آخرالزمان باقی است و
روزی خروج خواهد کرد و زمین را از عدل پر خواهد کرد؛ چنان که از ظلم
پر شده است.۱۲ اولین بار <عبداللهبن سبا> قائل به رجعت
علی(ع) شد و فکر رجعت را میان شیعه القا کرد. بغدادی میگوید:
<سبائیه نسبت به علی(ع) غلو کردند و گمان کردند او نبی است و حتی
گمان کردند او خداست>.13
سبائیه غلو را دربارهِ علی(ع) به حد
اعلا رسانده بودند و معتقد به ویژگی خارقالعاده علی(ع) بودند. البته
بنابر قولی به آنان <طیاره>14 و بنابر قولی <سحابیه>15 هم
میگویند. آنها معتقدند که علی(ع) نمرده و در ابرهاست. البته اهل
اخبار، مخالفان عثمان را مطلقاً <سبائیه> مینامیدند.۱۶
در مورد
خود <عبدالله بن سبا> باید گفت، که اولین بار نام او در کتاب
تاریخ طبری، با روایت سیف بن عمرو، آمده است، که نقل میکند: <او
مردی یهودی از صنعا، از مادری سیاهپوست بود و در زمان عثمان
مسلمان شد؛ به این قصد که در پوشش اسلام شروع به فساد کند و اسلام
را براندازد؛ و در قتل عثمان هم شریک بود.>17 و در جای دیگر،
طبری بنابر قول سیفبن عمرو روایتی را نقل میکند که: <دو سپاه
علی(ع) و بصره توافق به صلح کردند (در جنگ جمل)؛ اما قاتلان عثمان
این امر را به صلاح خود نمیدیدند؛ از این رو شبانه توطئه کردند و
به هر دو سپاه حمله کردند و هر دو را به جان هم انداختند.>18
در
میان مورخان، اولین بار طبری این روایات را از زبان سیفبن عمرو
نقل کرده و بعد این افسانه به دیگر تاریخنویسان رسیده است. البته
مورخان بزرگی همچون یعقوبی (متوفی۲۸۴ه)، بلاذری (متوفی ۲۷۹ه)، ابن
سعد (متوفی ۲۳۰ه) از ابن سبا اسمی نیاوردهاند.
علامه عسکری در
کتاب عبداللهبن سبا۱۹ به تفصیل درباره شخصیت عبدالله بن سبا سخن
گفته است و ساختگی بودن آن را ثابت میکند؛ و در مورد سیفبن عمرو
تمیمی (متوفی ۱۷۰ ق) هم میفرماید که، وی عدنانی بوده و سعی فراوانی
در تصرف تاریخ نموده است؛ از این رو عبدالله بن سبا هم از
طراحیهای اوست؛ تا بدین وسیله اختلافات مهم دنیای اسلام و عقاید
مهم شیعه را به عبدالله بن سبا نسبت دهد؛ تا چنین وانمود کند که
اصل این عقاید از یهود گرفته شده است.
البته سیفبن عمرو در میان رجال نویسان اهل سنت متهم به زندقه و کفر شده است.
همان
گونه که معلوم شد، سبائیه چنین ادعایی را نسبت به امام علی(ع)
داشتند. ولی پر واضح است که هیچ گاه امام علی(ع) چنین ادعایی
نکرده بودند.
انگیزه اصلی سبائیه یا سحابیه، غلوگویی نسبت به
امام علی(ع) است؛ البته نباید دستهای معاندان شیعه در انتساب تحریف
گونه این عقاید به ابن سبا را فراموش کرد. متأسفانه حتی برخی از
شیعیان هم (مانند نوبختی در فرقالشیعه و اشعری در المقالات و الفرق)
بدون توجه به لوازم این انتساب، در کتب خود نام او را ذکر
کردهاند؛ در حالی که جمع کثیری از اهل سنت وجود ابن سبا را انکار
کردهاند؛ مانند: طه حسین۲۰، دکتر علی وردی۲۱، محمد کردعلی۲۲، احمد
محمود۲۳، دکتر کامل مصطفی شیبی۲۴ و برخی مستشرقان؛ مانند: دکتر برناد
لویس، ولهاوزن، فرید لیندر و دیگران۲۵٫
در مورد نام دیگر سبائیه؛ یعنی
سحابیه، باید متذکر شد که این مطلب موهوم است. اصل مطلب از این
قرار است که پیامبر اکرم(ص) عمامهای داشت به نام سحاب، که در عید
غدیرخم یا در مناسبت دیگر آن را به امام علی(ع) بخشید. پس از آن
گاهی که امام علی(ع) با آن عمامه بر پیامبر اکرم(ص) وارد میشد،
پیامبر(ص) میفرمود: < جاء علی فی السحاب>، <علی(ع) در حالی
که عمامه سحاب بر سر اوست، آمد> نه این که علی(ع) که در ابرهاست
آمد. بعدها فرقهنویسان این جمله را تحریف کرده و آن را به
طرفداران ابنسبای ساختگی نسبت دادند.۲۶
در مورد سبائیه چند نکته قابل ذکر است:
الف) این طائفه منقرض شدهاند و ادعای آنان هم باطل است.
ب) روایات فراوانی وجود دارد، که در آنها به تعداد ائمه(ع) تصریح شده است.
ج) مسأله به شهادت رسیدن حضرت علی(ع)، از مشهورترین حوادث تاریخ است.
د) حضرت علی(ع) در هیچ جا چنین ادعایی نداشته؛ بلکه خبر از آمدن قائم آل محمد(عج) میدهد.
اصبغبن نباته میگوید:
<نزد
امیرالمؤمنین(ع) رفتم و او را متفکر و خیره شدهِ به زمین یافتم.
عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! چگونه است که شما را متفکر و خیره شده
به زمین میبینم؟ آیا نسبت به آن راغب شدهای؟ فرمود: نه والله!
هرگز نه راغب زمین و نه راغب دنیا گشتهام؛ ولی درباره فرزندی که
از صلب من و یازدهم از اولاد من است، تفکر مینمودم. اوست آن مهدی
که زمین را پر از عدل و داد میکند، پس از آن که از ظلم و جور پر
شده باشد. او را حیرتی و غیبتی است، که در آن گروهی هدایت و گروهی
گمراه میشوند…>27
کیسانیه
کیسانیه از واژه <کیسان>
گرفته شده، که صفتی از ماده <کَیِّس>28؛ یعنی زیرک، میباشد و
درباره علت این اسم گذاری چهار قول است:
الف) لقب یکی از غلامان آزاد شدهِ امام علی(ع) است؛ که در قیام مختار بر ضد بنیامیه نقش اصلی را داشته است؛
ب) لقب <ابوعَمره> رئیس پلیس کوفه، در زمان تسلط مختار بر کوفه میباشد؛
ج) لقب محمدبن حنفیه، فرزند امام علی(ع) میباشد؛
د) لقب مختار ثقفی است؛ که محمدبن حنفیه به جهت زیرکی به او گفته است؛۲۹
و) امام علی(ع) مختار را بر زانوی خود نشاند و او را کیس خواند؛۳۰
مراد
از کیسانیه، پیروان مختاربن ابی عبیده ثقفی است. این فرقه پنداشتند
که محمدبن حنفیه بعد از حسینبن علی(ع) امام و مهدی موعود(عج) است و
در کوه رضوا به سر میبرد و نزد او آب و عسل نهاده شده و از آنجا
ظهور و قیام خواهد کرد۳۱ . البته خود محمدبن حنفیه چنین ادعایی
نداشته است.۳۲
در مورد مختار هم باید گفت که برخی از عقاید را با
انگیزههای خاص به وی نسبت دادهاند؛ از جمله عقیده به مهدویت و
مهدی موعود بودن محمدبن حنفیه؛ در حالی که مختار هیچ ادعای گزافی
نداشته و هیچ عقیده کفرآمیزی ابراز نکرده است۳۳ و هیچ فرقه و مذهبی
تشکیل نداده است و نام کیسانیه در آن زمان اصلاً مشهور و معروف
نبوده است. منشأ این اتهامات و دشمنیها در مورد مختار و تبلیغات بر
ضد او را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
الف) عاملان و شرکت کنندگان در واقعه خونین کربلا و امویان کوفه؛
ب) اشراف و بزرگان کوفه. چون جمع کثیری از سپاهیان مختار غلامان آزاد شده بودند؛
ج) عبدالله بن زبیر و طرفداران و یاران او؛ که مختار را مانع بزرگی برای خود میدانستند؛
د) امویان مستقر در شام، به رهبری عبدالملکبن مروان۳۴؛
مختار
سال ۶۶ه / ۶۸۵م در کوفه قیام کرد. هدف او انتقام گرفتن از قاتلان
کربلا و قیام بر ضد بنیامیه۳۵ بود. این قیام ۶ سال پس از شهادت
امام حسین(ع) واقع شد. این گروه را مختاریه هم نامیدهاند.۳۶
موالی،
که ستون فقرات نهضت مختار بودند، خود را شیعهالمهدی یا حزب المهدی
مینامیدند۳۷٫ امام سجاد(ع) هم بر اساس شرایط و مصالح، از به عهده
گرفتن قیام خودداری کرد؛ و مختار هم قیام خود را منتسب به محمدبن
حنفیه نمود. برخی گفتهاند محمدبن حنفیه نماینده تامالاختیار امام
سجاد(ع)۳۸ بوده است. مختار هم بعد از شکست دادن لشکر عبدالملکبن
مروان، به سرداری عبیداللهبن زیاد، در <نصیبین>؛ در نهایت، در
جنگ با مصعببن زبیر در بصره شکست خورد و در رمضان سال ۶۷ ق. به
شهادت رسید.۳۹
در مجموع درباره فرقه کیسانیه میتوان گفت:
اولاً: محمدبن حنفیه اصلاً ادعای مهدویت نداشته است.
ثانیاً:
مختار ثقفی هم مدعی مهدویت محمدبن حنفیه نبوده است. این اتهامی
است که عباسیان و برخی از دشمنان، با انگیزههایی که به آن اشاره
شد، دامن زدهاند.
ثالثاً: در روایاتی که در خصوص امامت دوازده
امام(ع) و پیامبر(ص) از طریق شیعه و سنی بیان شده است، نامی از
محمدبن حنفیه نیست.
رابعاً: این فرقه منقرض شده است و کسی در عصر فعلی اعتقاد به امامت محمدبن حنفیه ندارد.
البته
عدهای مثل کُثَیِّرَ عزه (متوفی ۱۰۵ه / ۷۲۳م) از شعرای اهل بیت
محمدبن حنفیه را مهدی موعود دانستند. او شعر ذیل را سروده است:
فهدیت یا مهدینا ابن المتهدی انت الذی نرقی به و نرتجی
انت ابن خیر الناس بعد النبی انت امام الحق لسنا نمتری
یابن علی سِرو من مثل علی
<راه
یافتی ای مهدی ما پسر راه یافته. تو کسی هستی که ما به تو خشنود و
امیدواریم. تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبری. تو امام بر حق هستی و
ما در آن شکی نداریم. ای پسر علی! برو؛ و چه کسی مانند علی
است.>40
کربیه هم از فرقههایی است که به عنوان زیر مجموعه
فرقه کیسانیه در زمان امام باقر(ع) مطرح شده بود؛ که معتقد بودند
محمدبن حنفیه ملقب به مهدی است و او نمرده و نخواهد مرد و هم
اکنون غایب است و مکان او معلوم نیست و روزی ظهور خواهد کرد و مالک
زمین خواهد شد و تا رجوع او، هیچ امامی نخواهد بود.۴۱
بعضی از این فرقه هم میگویند محمدبن حنفیه در کوهستان رضوا است و بار دیگر خروج خواهد کرد.۴۲
این
گروه، که عدهای از اهل مدینه و کوفه بودند، با انگیزه غلو رو به
این سو آوردند؛ البته تبلیغات بنیامیه هم در این انحراف بیتأثیر
نبود. در ضمن این گروه مورد لعن امام باقر(ع) واقع شدند.۴۳
یزیدیه
این
گروه بر این عقیده هستند که یزید به آسمان صعود نموده و بعداً بر
میگردد و دنیا را پر از عدل و داد میکند.۴۴ اینان در ولایت موصل
عراق و ناحیه شیخان، که مهد دولت آشوری بود، و قسمتی از ناحیه حلب
(شام)۴۵، ارمنستان، ایروان، اطراف تفلیس و جنوبغربی ایران ساکن
بودند. البته اطلاعات کافی از ریشه و برنامه دین آنها در دسترس
نیست. اسپروا، مستشرق معروف، یزیدیه را بقایای دین مانوی شمرده
است.۴۶
وجه تسمیه این گروه
دستهای از مستشرقین اجنبی، دیانت
یزیدیه را به دین آریایی نسبت دادهاند؛ زیرا کلمه یزیدی را از
مشتقات یزدان، که مقصود خداست، میدانند و برخی آن را به یزیدبن
انیسه۴۷ نسبت میدهند. ولی نظر درست این است که منسوب به یزیدبن
معاویه میباشد؛ چون آیین این گروه را شیخ عدیبن اموی تدوین
کرده و یزید این آیین را رواج داده و طریقه او را زنده کرده است.۴۸
یزیدیها،
اعتقادات خرافی و شیطانپرستی دارند و دارای دو کتاب مقدس میباشند؛
یکی به نام <جلوه>، که شیخ عدیبن اموی نوشته و دیگری
<مصحف رش> (رش به معنای سیاه در زبان کردی است) تألیف شماس
ارمیا. یزیدیها اعتقاد دارند که کتاب جلوه، خطابهای خداوند است به
یزیدیان.۴۹
سید مرتضی رازی درباره یزیدیه میگوید:
فرقه ششم
اصحاب شافعی، یزیدیند؛ و ایشان هم مشبهیند۵۰ و هم خارجی. این قوم
یزید را خلیفه پنجم میخوانند و امام علی(ع) را به ظاهر سب نمیکنند.
مشبهه یزید را امام میدانند و خلفای قبلی را به ترتیب: ابوبکر، عمر،
عثمان و معاویه میدانند.>51
روایتی هم از امام باقر(ع) رسیده است، که میفرماید:
<چون قائم قیام کند، حرکت خواهد کرد تا کوفه؛ پس بیرون آیند قومی که ایشان را یزیدیه گویند.>52
این روایت را طبرسی از ابوالجارود روایت کرده؛ ولی کلمه مورد بحث <البتّریه> نوشته شده است نه <یزیدیه>.53
این گروه منقرض شدهاند و الان وجود خارجی ندارند.
هاشمیه
هاشمیه،
پیروان ابوهاشم عبداللهبن محمدبن حنفیه هستند.۵۴ این فرقه اعتقاد
داشتند که محمد مرده است؛ اما پسرش امام است و بعد از او ابوهاشم
مهدی است و نمرده و حتی میتواند مردگان را هم زنده کند.۵۵ وی فرد
با نفوذ و مرد شجاعی بوده و قیامهای مخفیانهای علیه بنیامیه
داشته است؛ البته با انگیزه سیاسی، نه مذهبی و در زمان سلیمانبن
عبدالملک میزیست. حاکم اموی چون نفوذ شخصیت ابوهاشم را دید، او را
به دمشق فرا خواند و در راه شیری زهرآلود به او دادند؛ که بر اثر
همین زهر از پای درآمد.۵۶ برخی مرگ او را باور نداشتند و قائل به
غیبت و مهدویت او شدند.۵۷ البته مهدویت ابوهاشم از ساختههای
عباسیان میباشد.۵۸ عباسیان با جعل این فرقه توانستند با مطرح کردن
دروغین وصیت ابوهاشم به یکی از سران بنیعباس حق حکومت را از آل
علی(ع) به خود منتقل سازند و بدین وسیله مردم را به تبعیت از خود
فرا خواندند.
این گروه الان وجود خارجی ندارند؛ گو اینکه فرقه
بیانیه، پیروان بیان نهدی، که معاصر امام باقر(ع) بودند هم به
مهدویت ابوهاشم اعتقاد داشتند.۵۹
البته در زمان خود ابوهاشم چنین اعتقادات مذهبی درباره او نبوده است.
عمربن عبدالعزیز
سعیدبن
مسیب قائل به مهدویت وی شده است.۶۰ عمربن عبدالعزیز، هشتمین
خلیفه امویان بود، که به مدت دو سال و ۵ ماه خلافت کرد؛ یعنی از
صفر سال ۹۹ ه. تا رجب سال ۱۰۱ ه.۶۱٫ روایت است که وی توسط
مروانیان مسموم و با زهر از پای درآمد. نسب وی از طرف مادر به
عمربن خطاب میرسد؛ یعنی مادرش دختر عاصمبن خطاب بوده است۶۲ و
برادرزاده عبدالملک مروان.
عمربن عبدالعزیز در مدینه میان
مسلمانان پارسا و آشنا به سنت اسلام تربیت شده بود. وی در مدت
کوتاه خلافت خود کوشید تا بدعتهایی را که پیشینیان او نهاده بودند،
منسوخ کند. البته خدمات او را باید با توجه به اوضاع تاریخی بررسی
کرد؛ که آیا در واقع نیت او نسبت به اهل بیت(ع) خیر بوده، یا نه؟ که
این مقاله جای بحث آن نیست.
سعیدبن مسیب در سال ۹۴ ه./ ۷۱۲م.
از دنیا رفته است.۶۳ وی از امام سجاد(ع) روایت نقل کرده و در محضر
حضرت درس آموخته است۶۴٫ سعیدبن مسیب امام را والاترین فقیه زمان
میدانست و احترام خاصی برای او قائل بود.
منابع و ماخذ شیعه،
سعید را یکی از پیروان امام سجاد(ع) میدانند؛ ولی این موضوع
نمیتواند درست باشد. در حقیقت گرچه سعید احترام خاصی به امام
سجاد(ع) میگذاشت و یکی از دوستان صمیمی آن حضرت نیز بود؛ ولی در
مسائل حقوقی و شرعی نظریات مشترکی با آن حضرت نداشت؛ و حتی بعد از
شهادت امام سجاد(ع) بر پیکر آن حضرت نماز نخواند.۶۵
وی همان گونه
که بیان شد، مدعی مهدویت عمربن عبدالعزیز شده بود. در حالی که
نشانههایی که از مهدی موعود در منابع روایی ذکر شده، هیچ کدام در
عمربن عبدالعزیز وجود نداشت و چیزی دال بر اینکه خود عمربن عبدالعزیز
هم مدعی مهدویت بوده، در منابع یافت نشد.
توجه به این نکته مناسب است که درگذشت سعیدبن مسیب سال ۹۴ ه. بوده؛ ولی درگذشت عمربن عبدالعزیز سال ۱۰۱ه. میباشد.
گروه
و یا فرقهای که پیرو این ادعا باشند، یافت نشده است و کاملاً
منقرض شدهاند همچنین در منابع چیزی درباره غرض سعید از چنین
ادعایی یافت نشده است.
باقریه:
این فرقه معتقد بودند که
امام باقر (شهادت ۱۱۴ه.) زنده است و مهدی موعود واقعی ایشان میباشد
و ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. پیروان این
فرقه آن حضرت را امام میدانستند؛ ولی رحلت او را قبول نداشتند و
منتظر رجعت (بازگشت) او بودند.۶۶
به نظر میرسد این گروه همان
کیسانیه سابق باشند؛ که ابوهاشم را ترک کرده و به پیروی امام
باقر(ع) گردن نهاده بودند.۶۷ این گروه هم، چه زیر مجموع کیسانیه و
غیر آن باشند یا نباشند، منقرض شدهاند و اکنون کسی چنین ادعایی
ندارد. از خود امام محمدباقر(ع) هم در هیچ منبعی، حتی غیر معتبر، چنین
ادعایی ثبت نشده؛ بلکه طبق روایت ابوبصیر نقل شده، که امام
باقر(ع) فرمودند: <بعد از حسین(ع) نُه امام میآیند، نُهم از آنان
قائم ایشان است.>68
در روایت دیگر، ابراهیمبن عمرکناسی میگوید: از امام باقر(ع) شنیدم که میفرمود:
<همانا برای صاحب این امر دو غیبت خواهد بود؛ و قائم، قیام میکند در حالی که بیعت کسی بر گردنش نیست.>69
زیدیه
عدهای با تمسک به روایت پیامبر(ص) که فرمودند:
<ان
المهدی من ولدالحسین و انه یخرج بالسیف و انه ابن سبیه. مهدی از
فرزندان حسین(ع) است و او با شمشیر بپا میخیزد و مادرش بهترین کنیزان
خواهد بود.>
زمانی که زید بن علی بن حسین بن علی بن
ابیطالب قیام خود را علیه امویان آغاز کرد، گفتند: چون او از نسل
حسین(ع) است و قیام به سیف علیه ظالمان کرده و از سویی فرزند اسیر
است، پس او مهدی موعود میباشد.۷۰ کنیه زید ابوالحسن و مادرش کنیزی
بود که مختار بن ابی عبیده او را به علیبن الحسین(ع) بخشیده بود.۷۱
اما
این گروه به روایت دیگر پیامبر(ص) توجهی نکردند، که فرمودند:
<الائمه بعدی اثنا عشر؛ تسعه من صلب الحسین؛ تاسعهم قائمهم.>72
شخص زیدبن علی(ع) از بزرگان بود و خلفای اموی را به حق نمیدانست.
او بر علیه آنان قیام کرد و به طرف کوفه رفت و به همراهی چهار هزار
نفر، با حاکم عراق؛ یعنی یوسفبن عمر، به جنگ برخاست. کار زید در
کوفه ده ماه طول کشید؛ تا این که در سال ۱۲۲ه./ ۷۴۰م. به دست
هشامبن عبدالملک اموی به دار آویخته شد و سرش را به دمشق نزد
هشام و از آنجا به مدینه بردند.
زید از سوی امام باقر(ع) نیز تأیید شده بود و امام(ع) میفرمودند:
<خدایا!
پشت مرا به زید محکم فرما.> و با مشاهده زید، آیه <یا
ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداءللّه… .>73 را تلاوت
میکردند و میفرمودند: <ای زید! تو نمونه عمل به این آیه
هستی.>74
پیروان زید اطراف یحیی و فرزندش را گرفتند. یحیی در
خراسان قیام کرد (۱۲۵ ق.) و در جوزجان کشته شد. پیروان او به فِرق
مختلف تقسیم شدند؛ مثل: رافضیّه، جارودیّه، عِجلیّه، بتریّه، صالحیه و
زیدیه، که قائل به مهدویت زید و منتظر ظهور او شدند.۷۵
زید از حیث
علم، زهد، ورع، شجاعت و دین، از بزرگان اهل بیت به شمار میرود و این
که خود زید ادعای امامت یا مهدویت داشته باشد، در منابع یافت نشده
است، بلکه روایتی از زیدبن علی(ع) رسیده است، که مؤید عقیده صحیح
او در امر مهدویت است. ایشان میفرماید: پدرم علیبن حسین(ع) از پدرش
حسینبن علی(ع) برایم روایت کرد، که فرمود: <رسولالله(ص) فرمودند:
ای حسین! تو امامی و نُه تن از فرزندان تو امینان و امامان معصومند و
نهمین ایشان، مهدی ایشان است.>.76 از شیخ بهایی، علامه امینی و
سید محسن امین نقل شده است: <ما، گروه شیعه امامیه، در باب
زیدبن علی سخنی جز خوبی و خیر نمیگوییم.> درالغدیر این سخن، رای
شیعه جمعاً تلقی گردیده است.۷۷
احمدبن سعید روایتی از ابوالجارود نقل
کرده، که میگوید: به مدینه رفتم و از هر که احوال زیدبن علی را
پرسیدم، گفتند: او حَلیف قرآن است؛ یعنی هیچگاه از قرآن و تلاوت آن
جدا نمیشود.۷۸
پس از شهادت زید و یحیی، گروهی از شیعیان و
طرفداران خاندان پیامبر(ص)، که از ستمگری حکام و خلفای اموی به
ستوه آمده بودند؛ مخالفت با خاندان اموی را تنها در مبارزه مسلحانه
دیدند؛ از این رو، راه زید و یحیی را مفید دانسته، آنان را امام و
رهبر تلقی کردند و به همین سبب به زیدیه معروف شدند. زیدیه بعدها
تفکر و اعتقادات خاصی یافتند و با دیگر طرفداران خاندان پیامبر(ص)
بهویژه شیعه امامیه، اختلافهای اعتقادی پیدا کردند.
علامه طباطبایی<ره > دربارهِ عقاید زیدیه و فَرق میان زیدیه و امامیه میفرماید:
زیدیه
در اصول اسلام مذاق معتزله و در فروع فقه ابیحنیفه، رئیس یکی از
چهار مذاهب اهل سنت، را دارند. فَرق کلی میان شیعه دوازده امامی و
شیعه زیدی این است، که شیعه زیدی اغلب امامت را مختص به اهل
بیت نمیدانند وعده ائمه را به دوازده منحصر نمیبینند و از فقه اهل
بیت پیروی نمیکنند؛ بر خلاف شیعه دوازده امامی.۷۹
زیدیه امامت
را خاص خاندان پیامبر(ص) و فرزندان فاطمه(س) دانسته، قیام به سیف را
از شرایط امامت عنوان کردهاند و فرزندان امام حسن(ع) و امام حسین(ع)
را در امامت یکسان میدانند.
زیدیه بعدها به مناسبت رهبرانی که پیدا کردند، به گروههای مختلف تقسیم شدند و هر گروه عقاید ویژهای را برگزیدند.
این
فرقه اکنون بیشتر در کشورهای یمن و سوریه و برخی از کشورهای دیگر
زندگی میکنند. اینان عقاید و اعتقادات خاص خودشان را دارا هستند؛
البته اینکه مدعی باشند زید همان مهدی است و روزی ظهور خواهد کرد،
را قائل نیستند.
ابومسلم خراسانی
گروهی از فرقه خرّمیّه
پیروان بابک خرّمی پنداشتند که ابومسلم خراسانی (درگذشته ۱۳۷ه.)
همان کسی است که باید زمین را پر از عدل و داد کند؛ و کشته شدنش را
به دست ابوجعفر منصور دوانیقی تکذیب نموده و به انتظار ظهورش بسر
میبردند.۸۰
اینکه ابومسلم که بود و از کجا آمده بود، درست معلوم
نیست. اصل او را بعضی از اصفهان و بعضی از مرو میدانند و در نژاد او
هم اختلاف است؛ برخی عرب و برخی عجم نوشتهاند.۸۱ مشهور آن است که
او غلام عیسیبن مَعقِل عِجلی بود و در سال ۱۲۴ه. بُکیربن ماهان،
یکی از دعات عباسی، در زندان کوفه کفایت و کیاست او را دید و اخلاصی
را که نسبت به دعوت نشان داد، در او تأثیر گذاشت. پس او را از عیسی
خرید و به شام برد و به امام عباسیان هدیه کرد و فنون تبلیغ و
رموز دعوت را به او آموخت. در نهایت او را برای سرپرستی مسلمانان و
تهیه مقدمات خروج عباسیان، به خراسان فرستاد. ابومسلم نفوذ بسیاری
میان یارانش داشت و عباسیان از کشتن وی بیمناک بودند.۸۲ صاحب
رسائل خوارزمی در مورد ابومسلم نظر منفی دارد؛۸۳ و چه بسا این نظر
درست باشد. وی ضمن بر شمردن جنایات ابومسلم در رسائل خود بیان
میکند که به ابومسلم باید گفت ابومجرم؛ چون جنایات زیادی مرتکب
شده است.
پس از مرگ ابومسلم، قیامها و نهضتهایی به خونخواهی او
رخ داد. راوندیان و بومسلمیه (یا مسلمیه) و سپیدجامگان در عقاید دینی
خویش ابومسلم را امام خود میدانستند و بسیاری از ایرانیان او را
یگانه امام واقعی خویش میشمردند و مقام مهدویت و حتی الوهیت
برایش قائل بودند.
بنیان گذار فرقهِ خرّمیه یا خرّمیان، بابک بود.
وی ادعای خدایی داشت و در دوران مأمون زحمت بسیاری برای دولت
عباسی ایجاد کرد. این زحمت و فتنه تا دوران معتصم ادامه داشت. وی
از نژاد مطهربن فاطمه، دختر ابومسلم بود، که گروهی از همین فرقه
مدعی مهدویت ابومسلم خراسانی شدند.۸۴
این نظریه و فرقه از نظر
امامیه مردود میباشد؛ چون با توجه به اصل و نسب ابومسلم و رفتار و
جنایات او، مهدی بودن او مضحک است و طرفداران او هم منقرض شدهاند و
الان کسی قائل به مهدویت ابومسلم نمیباشد.
نفس زکیه
محمدبن
عبدالله، معروف به نفس زکیه، کنیهاش ابوعبدالله است. مادرش هند،
دختر ابوعبیدهبن عبدالله۸۵ بود. برخی از خاندان او و فرقه جارودیه
وی را مهدی موعود۸۶ دانستهاند. وی در سنه (۱۴۵ه./ ۷۶۲م.)۸۷ از مدینه
ادعای مهدویت نمود و به وسیله منصور دوانیقی کشته شد؛ جالب این
که پدر او نیز با پسرش به عنوان مهدی بیعت کرده است۸۸٫
نفس
زکیه اولین کسی از علویان است که در روزگار عباسیان قیام کرد و
معاصر امام صادق(ع)۸۹ بود. وی از بیعت با منصور خودداری کرد.
ابراهیمبن عبداللهبن حسن، برادر نفس زکیه، میگوید: نفس زکیه به
امید این که خداوند او را مهدی موعود سازد، قیام کرد. نامزدی نفس
زکیه برای احراز موقعیت مهدی، نه تنها از طرف بستگان نزدیکش، بلکه
از ناحیه مغِیرهبن سعید عجلی مورد پشتیبانی قرار گرفت. حتی پس از
اعدام مغیره، پیروانش همچنان به نفس زکیه مؤمن باقی ماندند۹۰ و
فرقه مغیریه به وجود آمد. اینان قائل بودند که نفس زکیه زنده است
و در کوهی به نام علمیه ساکن است. آن کوهی است در راه مکه، در حد
حاجز، طرف چپ آن، که به مکه میرود. او در آنجاست، تا خروج کند؛۹۱
در حالی که محمدبن عبدالله در مدینه خروج کرد و در همانجا کشته شد.
علت نامگذاری محمدبن عبدالله به نفس زکیه
علما
و دانشمندان آل ابیطالب او را نفس زکیه و مقتول اَحجار الزَّیت
میدانند. محدث قمی در تتمهالمنتهی میگوید: <محمد را از جهت کثرت
زهد و عبادت، نفس زکیه لقب دادند.>92 محمد در میان خاندان خویش
از همه برتر و نسبت به علم و دانش کتاب خدا از همگان داناتر بود و
در امور دینی فقیهتر، شجاعت، جود، صلابت و سایر مزایای او از همگان
بیشتر بود؛ از این رو کسی شک نداشت که مهدی موعود اوست.
روایت
کردهاند که یکی از غلامان منصور گفت: منصور مرا به مأموریت مدینه
فرستاد و گفت: پای منبر برو و آنجا بنشین و گوش دار؛ تا ببینی محمد چه
میگوید. من رفتم و شنیدم که میگفت: شما هیچ کدام شک ندارید که
مهدی موعود من هستم. این سخن را که من از محمد شنیده بودم، به
منصور گزارش دادم. او گفت: دشمن خدا دروغ میگوید؛ بلکه مهدی فرزند
من است و او مهدی نیست.۹۳
سلمهبن اَسلم جُهنی شاعر، درباره او گفته است۹۴:
اِن کان فی النّاسِ لَنا مَهدیّ ٌ یُقیمُ فینا سِیَرَه النَّبیِّ
فَاِنَّهُ محمد التّقیٌّ
اگر
آنمهدیموعود کهروشپیامبر(ص) را در میانما بپا میدارد، در
میانمردمآمدهباشد؛ بیشکاو محمد (بنعبدالله) آنتقیپرهیزکار است.
یحییبنعلیو
دیگرانبهسند خود از ابوالعباسفلسطیروایتکردهاند کهگفت:
منبهمحمدبنمروانگفتم: محمدبنعبداللهبنحسنرا دستگیر کن؛ زیرا او
مدعیخلافتاستو خود را مهدینامیده است. مروانگفت: مرا با او چهکار؟
او مهدینیست.۹۵ و نیز
مغیرهبنزمیلروایتکردهکهمروانبهعبداللهبنحسنگفت: مهدیشما چهشد؟
عبداللهدر پاسخگفت: ایامیرالمؤمنین! اینسخنرا نگو و
چناننیستکهبهتو گزارشدادهاند. مروانگفت: چرا؛ ولیامید استخدا او
را اصلاحنماید و هدایتشکند.۹۶ امامصادق(ع) همبهعبداللهبنحسنخبر
دادهبود کهفرزندشمهدیموعود نیستو کشتهمیشود و خلافتبهابوالعباسو
برادرانو فرزنداناو خواهد رسید.۹۷
امامصادق(ع) خطاببهعبداللهبنحسنفرمود:
<گمانمیبریکهپسرتهمانمهدیاست؟
چنیننیستو وقتآننرسیدهاست> . عبداللهبهخشمآمد و گفت:
منخلافآنچهتو میگویی، میدانم. واللهخداوند تو را بر
غیبخویشآگاهنکردهاست. تو را حسد بر پسر من، بهاینبیانواداشت.
حضرتفرمود: <بهخدا سوگند، حسد مرا وادار نکرد؛ ولیاینمرد و
برادرانو فرزندانشانبرابر شما هستند (آنها بهخلافترسند، نهشما).>
پسدسترا بر شانهِعبداللهبنحسنزد و فرمود: <اینخلافتبهشما
نخواهد رسید و بهزودیهر دو پسرتکشتهمیشوند.>98
ناووسیه
فرقهناووسیهمعتقد
بهمهدویتامامصادق(ع) (شهادت۱۴۸ه.) شدند؛ یعنیمعتقدند زندهو
غایباست. مرادشاناز مهدی، مفهومنجاتبخشاست.۹۹ ناووساز مردمبصرهبود و
ویرا عبداللهبنناووسیا عجدونبنناووسهممیگفتند.۱۰۰
گروهیمعروفبهجعفریههمبهامامت،
غیبتو رجعتامامجعفر صادق(ع) معتقد بودند؛
کهرئیساینفرقهعبدالرحمنبنمحمد، از دانشمندانو متکلمانشیعهبود. اما
اینادعا نسبتبهامامصادق(ع) درستنیست. چرا که:
اولاً: حضرتبهشهادترسیدهو اینامر در تاریخثبتشدهاست.
ثانیاً:
اگر شکدر شهادتحضرتبکنیم؛ باید شکدر شهادتپدرانو اجداد
بزرگوارشهمبکنیم؛ و آنوقتاستکهباید مانند غلاتو مُفَوِّضهمنکر
شهادتامامعلی(ع) و امامحسین(ع) شویم؛ در صورتیکهاینسفسطهاست.۱۰۱
ثالثاً: اینگروهپساز چندیاز بینرفتند و الانوجود خارجیندارند.
رابعاً: خود امامصادق(ع) میفرماید:
<هنگامیکهسهاسممحمد، علیو حسن، بهطور متوالیدر ائمه(ع) جمعشد، چهارمیآنانقائماست>.
مفضلبنعمر
گوید: بر امامصادق(ع) وارد شدمو عرضنمودم: ایآقایمن!
کاشجانشینخودترا بهما معرفیمینمودی. فرمود: <ایمفضّل! امامبعد
از منفرزندم<موسی> استو امامخلفو موعود منتظر (محمد)، فرزند
<حسنبنعلیبنمحمدبنعلیبنموسی> است.>102
اسماعیلیه
گروهیاز
اسماعیلیهعقیدهدارند کهاسماعیلفرزند امامصادق(ع) فوت نکردهاست؛
بلکهاز بابتقیه، نسبتمرگبهویدادهشدهاست؛ او رجعتخواهد کرد و
جهانرا از عدلو داد پر خواهد ساختو او را مهدیو قائممنتظر
میدانند.۱۰۳ اینگروهرا نوبختی، خالصهیا
پیروانابوالخطابکوفیمعرفیکردهاست. اینها معتقدند کهامامششم(ع) او را
در زمانخویشبهجانشینیمنصوصکردهاستو چوننصبر امامترجوعناپذیر
استو بداء نیز محالاست، پسامامهفتماسماعیلخواهد بود و امامصادق(ع)
از بیمآسیبرسیدنبهوی، او را از دید مردمپنهانمیکرد.
حسنبنموسی
نوبختیمینویسد: گروهیگفتند کهپساز جعفربنمحمد(ع)
پسرشاسماعیلبنجعفر امامبود و مرگاسماعیلرا در زمانحیاتپدرشانکار
کردهگفتند: ایننیرنگیبود کهپدرشساختهو از بیممردماناو را
پنهانکردهاست. چنانپنداشتند کهاسماعیلنمردهو نخواهد مرد؛ تا
اینکهزمیناز آنِ ویشود و بهکار جهانیانپردازد.
اسماعیلمهدیقائماست؛ زیرا پدرشپساز خود بهامامتاو اشارهکردهو
پیروانخود را پایبند ولایتاو ساختهو گفتهاستکهویخواجهو سرور
ایشاناست. چونامامجعفر صادق(ع) سخنراستگوید؛ از اینرو در
آنهنگامکهآوازهمردناو برخاست، دانستمکهسخننخستاو راستبود و
وینمردهو قائمآخرالزماناست. ایندستهاسماعیلیهخالصهستند.۱۰۴
اسماعیل،
کهناماسماعیلیهاز ویگرفتهشدهاست، بهگونهایجلوهداده شدهکهگویا
بهشدتمورد طعن، لعنو طرد پدرشامامصادق(ع) قرار داشتهو بهشربخمر
نیز متهمشدهاست.۱۰۵عطاملکجوینیدر اینبارهمیگوید: در روایتاستاز
آنحضرتکهگفت: <اسماعیلفرزند مننیست؛ شیطانیاستکهدر صورتاو ظاهر
آمدهاست.>106
دربارهِشخصیتاسماعیل، فرزند ارشد امامصادق(ع)،
کهدر زمانحیاتپدر، سال۱۴۵ه.، وفاتکرد؛ گونهایجز آنچهحاکیاز رد و
تقبیحاسماعیلاست، سخنگفتهشدهاست. اسماعیلاز افکار و رفتار
رهبراناسماعیلیمنزهمیباشد. ویفردیمورد تأیید و
توجهخاصپدرشجعفربنمحمد(ع) میباشد. شیخمفید دربارهِاو میگوید:
اسماعیلبزرگترینپسر امامصادق(ع) بود و اماماو را بسیار دوستداشتو
نسبتبهاو بیشاز دیگراننیکیو محبتمیکرد؛ ولیاسماعیلدر
زمانحیاتپدر در عُریض(نامدرهایاستدر نزدیکیمدینه) از دنیا رفتو
مردمجنازهاشرا بهمدینهنزد امامصادق(ع) آوردند و در
قبرستانبقیعدفنکردند. روایتشدهاستکهحضرتدر مرگاو بسیار
بیتابیمیکرد؛ بهگونهایکهبا پایبرهنهو بیردا بهدنبالتابوتاو
میرفت؛ و دستور فرمود تابوتاو را پیشاز دفن، چندینبار بهزمیننهادند و
هر بار حضرتمیآمد و پارچهاز رویصورتشبر میداشتو در رویاو
نگاهمیکرد؛ و مقصودشاز اینکار اینبود کهمرگاو را
پیشچشمآنانکهگمانامامتو جانشینیاو را پساز پدر بزرگوارشداشتند،
قطعیکند و شبههآنانرا دربارهزندهبودناسماعیل، برطرفسازد و بهآنها
بفهماند کهاسماعیل از دنیا رفتهاست.
افرادیاز اصحابامام(ع) کهاو
را پساز امامصادق(ع) اماممیپنداشتند، از اینعقیدهبازگشتند و
گروهیاندک، کهنهدر زمرهِنزدیکانامامبودند و نه از
راویانحدیثآنبزرگوار، کهگروهیاز مردماندور دستو بیخبر از
مسألهامامتبودند، گفتند: اسماعیلزندهاستو امامپساز پدرشاست؛ و
بهاینعقیدهباقیماندند.۱۰۷
البتهاسماعیلبنجعفر ادعایمهدویتنداشتهاستو از طرفیصفوانبنمهران از امامصادق(ع) نقلکرده، کهفرمود:
<کسیکهبهتمامائمهاقرار
کند؛ ولی<مهدی> را انکار نماید؛ همانند
کسیاستکهنسبتبههمهانبیا اقرار نماید، ولیمحمد(ص) را انکار
نماید.> از حضرتسؤالشد:ایفرزند رسولخدا! <مهدی> کدامیکاز
فرزندانتوست؟ حضرتفرمودند: <پنجمینفرزند از اولاد
هفتمینامامکاظم(ع) است. او از شما غایبخواهد شد و بر شما جایز
نیستناماو را بر زبانآورید.>108
گروهیاز شاخهاسماعیلیه، به
نامفرقهمبارکیههممحمدبناسماعیلرا مهدیو امامزندهغایبمیدانند.۱۰۹
وجهتسمیهمبارکیهایناستکه: مبارک، غلاماسماعیلبنجعفر بود۱۱۰
کهویبعداً غلامخود را آزاد کرد.۱۱۱ بنابر
قولیمبارکلقبمحمدبناسماعیلاست۱۱۲؛ بنابر قولییکیاز
رهبرانفعالاینگروه، مبارک۱۱۳ نامداشت؛ کهباعثشد
اینفرقهبناممبارکیهشهرتیابند. بنا بهگفتهنوبختی، <مبارکیه>
گفتند کهپساز جعفربنمحمد(ع) نوهاو، محمدبناسماعیل، کهمادرشکنیز بود،
اماماست؛ زیرا در روزگار جعفربنمحمد، پسرشاسماعیلبدانکار نامزد بود و
چوندرگذشت، جعفر پسر او محمد را جانشینخود ساخت. امامتحقمحمد استو جز
او، دیگریشایستهآننیست. پساز امامحسنو امامحسین، امامتاز
برادریبهبرادر دیگر نرسد و جز در فرزندانو بازماندگانامامانروا
نباشد.۱۱۴
قرامطه، کهاز گروهاسماعیلیهمیباشند و در
طولتاریخبدنامیهایبسیاریرا برایشیعهبهارمغانآوردهاند؛ و هنوز
همرسوباتآندر ذهنبسیاریاز مخالفانشیعهماندهاست؛
بهگونهایکهعقاید قرامطهرا بهشیعهنسبتمیدهند؛ از
جملهاینادعایآنها کهمحمدبناسماعیلرا مهدیموعود میدانستند و
عقیدهداشتند کهویزندهاستو در بلاد رومزندگیمیکند.۱۱۵
فرقهقرامطهدر بحرینقدرتیافتو حتیتشکیلدولتدادند و بهشدتبا عباسیانمخالفتمیکردند.
قرامطهمعنایقائمرا
کسیمیدانند کهبا رسالتو شریعتجدیدیمبعوثمیشود؛ کهشریعتمحمد(ص)
را منسوخمیکند. البتهاینفرقهسیاسیبودند، نهمذهبیو
بهدنبالاهدافخاصو منافعخود بودند.
طرفدارانابوالخطاب(متوفی ۱۳۸
ه) قائلبهالوهیتامامصادق(ع) بودند و ابوالخطابرا پیامبر و
فرستادهامامصادق(ع) میدانستند؛ حتیبرخیابوالخطابرا قائمدانستند و
گفتند وینمردهاست؛ کهمعروفبه<خطابیه> شدند. گروهیاز
پیروانابوالخطاب، پساز مرگاسماعیل، فرزندشمحمد را امامدانستند و در
هواداریویو فرزندانشاستوار ماندند.۱۱۶
البتهتماماینگروهها از
طرفامامصادق(ع) مورد طرد و انکار قرار گرفتند، مطلبیکهدلالتکند خود
محمدبناسماعیلادعایامامتو مهدویتداشتهباشد، یافتنشد.
چونایندورهطرحمسألهِمهدویت،
نوید برپاییحکومتعدلو داد و جایگزینیآنبا حاکمیتفاسد و ستمگر
عباسیانو حکومتهایخشنو بیدادگر تابعآنانبود، قشرهایمحرومدر شهرها و
روستاها را متوجهداعیاناسماعیلیمیساخت. آنانمردمرا
بهسویامامانمستور، کهدر نهانمیزیستند، فرا میخواندند.
ابنمقنعخراسانی
ناماصلیابنمقنع(متوفی
۱۶۳ ه.)، عطا میباشد و برخیگفتهاند هاشمبنحکم است؛ و۱۱۷ چونخودشرا
با نقابیاز ابریشمسبز یا روپوشزرینمیپوشاند، مقنعلقبگرفت. ویدر
غایتزشتیو یکچشمو کوتاهقد بود.۱۱۸ بهنظر مرحوماستاد زرینکوب،
نقابیکهویبا اصرار در صورتداشت؛ بهنظر نمیآید آنگونهکهدر
روایاتآمده، بهخاطر کوریچشمو زشتیرویشبودهباشد؛ بلکهحاکیاز
سعیعامدانهایاستکهمخالفانکردهاند، تا نقشاو را
هرچهممکناستزشتتر ترسیمنمایند.۱۱۹
نخستینمرحلهاز فعالیتضد
دینیاو، هنگامیپدیدار شد کهپساز قتلابومسلمادعایپیامبریکرد؛ اما
توفیقینیافتو بهوسیلهعاملانمنصور دستگیر و در بغداد زندانیشد۱۲۰٫
پساز رهاییاز زندان، بهمرو بازگشتو با جدیتو پشتکار تبلیغافکار خود
میکرد؛ و در اینمرحلهحتیادعایخداییکرد!۱۲۱ ویبهنشانهمخالفتبا
عباسیان، کهلباسسیاهداشتند، لباسسفید و پرچمهایسفید افراشت؛ از
اینرو آنانرا بهعربی<مبیضه> مینامیدند.
اقداماتویچنانهراسیدر دلمسلمانانافکند، کهعدهایاز مسلماناننزد
خلیفهمهدیرفتند و خلیفهرا از خطر او بیمدادند و۱۲۲ سربازانخلیفهبا
ویدرگیر شدند. در نهایتویدر قلعهایکهبود، محاصرهشد و دو
سالمحاصرهطولکشید و بعد از اینکهوارد قلعهشدند، سر از تنشبریدند و
برایمهدیعباسیدر حلبفرستادند.
پیروانشمعتقد بودند کهاو زندهاست؛
چونمطابقروایتتاریخبخارا، او خود را در تنور انداختو دود شد. ویخود
را از آنجهتسوزاند، تا مردمبگویند کهاو بهآسمانرفته، تا فرشتگانرا
بیاورد و آنها را یاریدهد.۱۲۳
نتیجهگیری
در مجموعتا
بهحالمعلومشد آنهاییکهخود ادعایمهدویتداشتهاند و
چهنسبتبهمهدویتبهآنها دادهاند، از امامیهو شیعهاصلیجدا میباشند؛
چون:
برخیاز فرقهها اصلاً واقعیتتاریخینداشتهاند؛ مانند سبائیه؛
تعدادیاز
اینگروهها رهبرانشانافرادیمجاهد و ضد حکومتبودند، کهدر حینشورشیا
پساز سرکوبیقیامشان، برایلوثکردنچهرهآنان، فرقههاییبا عقاید
خاصبهوجود آوردند؛ مثلمختاریه؛
بعضیهمساختهشدهحکومتبنیعباسبودند؛ مثلهاشمیه؛
برخیهمبا انگیزهسیاسی، نهمذهبیو بعضاً با تکیهبر اصلغلو اینکار را میکردند.
با
توجهبهشرایطزمانیمشخصشد، آنکهمهدیواقعیاست، باید
تمامشروطنقلشدهدر روایاترا یکجا داشتهباشد. همانطور کهدر
مقدمهاشارهشد، آخرینحلقهاز معصومین(ع) و فرزند امامحسنعسکری(ع) بعد
از دو غیبتصغرا و کبرا، با نشانههایخاصظهور میکند. او قائمواقعیو
زندهاستو انشاء اللهروزیظهور خواهد نمود و جهانرا پر از عدلو داد
خواهد کرد.
ادامه دارد
پی نوشت ها:
۱٫ اصولمذهبالشیعهالامامیهالاثنیعشریهعرضٌ و نقدٌ، دکتر قفاری، انتشاراتدارالرضا، سهجلدی، جلد ۲، ص۱۱۲۳ – ۹۹۹٫
۲٫ تاریخعصر غیبت، مسعود پور سید آقاییو دیگران، ص۴۰۶، چاپاول، ۱۳۷۹، انتشاراتحضور، قم.
۳٫ او خواهد آمد، علیاکبر مهدیپور، ص۱۳۹، ویرایشدوم، چاپدهم، پاییز ۱۳۷۹، انتشاراترسالت.
۴٫ سیمایمهدیموعود(عج) در آیینهشعر فارسی، استاد محمدعلیمجاهدی، ص۲۵۶، چاپاول، انتشاراتجمکران، زمستان ۱۳۸۰٫
۵٫
اینروایاتدر کتابمنتخبالاثر فیالامامالثانیعشر، تألیفآیتا…
لطفا… صافیگلپایگانی، فصلاول، باب۴، ص۹۷، تحتعنوان<الائمهاثنا
عشر اولهمعلی(ع) و آخرهمالمهدی(ع>) و باب۵، ص۱۰۳،
تحتعنوان<والائمهاثناعشر و آخرهممهدی> آمدهاست.
(انتشاراتمعصومیه، چاپدوم، ۱۴۲۱ ق).
۶٫ در انتظار ققنوس، سیدثامر العمیدی، ترجمهو تحقیقمهدیعلیزاده، ص۲۱۶، انتشاراتمؤسسهامامخمینی(ره)، چاپاول، زمستان۱۳۷۹٫
۷٫ همان.
۸٫ همان.
۹٫ مهدیمنتظر در اندیشهاسلامی، سید ثامر العمیدی، ترجمهمحمدباقر محبوبالقلوب، ص۳۳۱، چاپدهم،پاییز،۱۳۸۰ انتشاراتجمکران.
۱۰٫ غالیان، نعمتا… صفریفروشانی، ص۲۲۷-۲۲۶ (با کمیتغییر)، انتشاراتبنیاد پژوهشهایاسلامی، آستانقدسرضوی، چاپاول، ۱۳۷۸٫
۱۱٫ تاریخشیعهو فرقههایاسلام، دکتر محمدجواد مشکور، ص۱۲۷، انتشاراتاشراقی، چاپششم، تهران، ۱۳۷۹٫
۱۲٫
الغیبه، شیخطوسی، ص۱۹۷، تحقیقعباداللهالطهرانیو الشیخعلیاحمد ناصح،
انتشاراتمؤسسهالمعارفالاسلامیه، قم، چاپدوم، ۱۴۱۷ ق.
۱۳٫ المهدیهفیالاسلام، سعد محمد حسن، پاورقیص۹۴، طبعمصر، ۱۳۵۳م. / ۱۳۷۳ه. ، دارالکتابالعربی.
۱۴٫ عبداللهبنسبا، علامهعسکری، ج۳، ص۲۰۹، مترجمان: محمدصادقنجمیو هاشمهریسی، چاول، انتشاراتمجمععلمیاسلامی.
۱۵٫ همان.
۱۶٫ تاریخاسلام، دکتر علیاکبر فیاض، ص۱۴۰، انتشاراتدانشگاهتهران، چاپنهم، بهار ۱۳۷۸٫
۱۷٫ محمدبنجریر طبری، تاریخالرسلو الملوک، چاپاول، بیروت، دارالکتبالعلمیه، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۶۴۷ .
۱۸٫ تاریخطبری، ج۳، ص۳۸٫
۱۹٫ عبداللهبنسبا، علامهسیدمرتضیعسکری، ج۳ (ترجمهفارسی).
۲۰٫ طهحسین، الفتنهالکبریعلیو بنوه، قاهره، دارالمعارف، ص۹۸٫
۲۱٫ دکتر علیوردی، وعاظالسلاطین، ص۱۷۵، بغداد، کلیهالادابو العلوم، ۱۹۵۴ م.
۲۲٫ محمد کردعلی، خططالشام.
۲۳٫ احمد محمود، نظریهالامامه.
۲۴٫ دکتر کاملمصطفیشیبی، الصلهبینالتصوفو التشیع، چاپ دوم ، قاهره، دارالمعارف.
۲۵٫ غالیان، صفریفروشانی، ص۷۹-۷۷٫
۲۶٫ عبدالحسین احمد امینینجفی، الغدیر فیالکتابو السنهو الادب، ج۳، صص۲۹۳-۲۹۰، چاپسوم، بیروت، دارالکتابالعربی، ۱۳۸۷ ق.
۲۷٫
کمالالدینو تمامالنعمه، محمدبنعلیبنبابویه(شیخصدوق)، ج۱، ص۲۸۹،
ح۱، تحقیقعلیاکبر غفاری، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، ۱۴۱۶ه . .
۲۸٫ فرهنگلغتمعین، مادهکیّس.
۲۹٫ غالیان، صفریفروشانی، ص۸۴-۸۳ .
۳۰٫ تاریختحلیلیاسلام، سیدجعفر شهیدی، ص۱۹۴، چاپبیستو یکم، ۱۳۷۶، مرکز نشر دانشگاهیتهران.
۳۱٫
الغیبه، شیخطوسی،ص۱۹۲ ، مللو نحل،
ابیالفتحمحمدبنعبدالکریمبنابیبکر احمد شهرستانی،ص۱۴۷، ج ۱
،تحقیقمحمد سید گیلانیدارالمعرفه، بیروت۱۴۰۲ه. / ۱۹۸۲م./ نجمثاقب،
محدثنوری،ص۲۱۴، چاپجمکران، چاپنهم، پائیز ۱۳۸۱٫
۳۲٫ تشیعدر مسیر
تاریخ، دکتر سید حسینمحمد جعفری، ص۳۰۵، ترجمه دکتر محمدتقیآیتاللهی،
انتشاراتدفتر فرهنگاسلامی، چاپنهم، ۱۳۷۸٫ (بهنقلازطبقات ابنسعد، ج۵،
ص۹۴).
۳۳٫ ابناثیر، الکاملفیالتاریخ، ج۴، ص۲۷، چاپاول، بیروت، دارالکتبالعلمیه، ۱۴۰۷ ق.
۳۴٫ غالیان، صفریفروشانی، ص۸۵٫ (با کمیتغییر).
۳۵٫ الکامل، ابناثیر، ج۴، ص۲۷٫
۳۶٫ المللو النحلشهرستانی، ج۱، ص۱۴۷، تاریخشیعهو فرقههایاسلام، مشکور، ص۵۷٫
۳۷٫ تشیعدر مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص۳۰۶٫
۳۸٫
ماهیتقیاممختاربنابیعبیدهثقفی، سید ابوفاضلرضویاردکانی، ص۱۹۰، قم،
مرکز مطالعاتو تحقیقاتدفتر تبلیغاتاسلامیحوزهعلمیهقم.
۳۹٫ الکامل، ابناثیر، ج۴، ص۱۱۱٫
۴۰٫
تاریختشیعدر ایران، رسولجعفریان، ج۱، ص۱۳۵، انتشاراتانصاریان،
چاپاول، ۱۳۷۵٫ (بهنقلاز انسابالاشراف، بلاذری، ج ۳، ص۲۸۹)؛ تاریخ
شیعه و فرقههای اسلام، جواد مشکور، ص ۵۶ .
۴۱٫ فرقالشیعه، ابومحمد حسنبنموسینوبختی، ص۴۴، تعلیقسیدمحمد صادقبحرالعلوم، چاپچهارم، نجف، مکتبهالحیدریّه، ۱۳۸۸ ق.
۴۲٫ تاریخشیعهو فرقههایاسلام، دکتر جواد مشکور، ص۵۸٫
۴۳٫
المقالاتو الفرق، سعدبنعبداللهبنابیخلفاشعریقمی، ص۳۳، تصحیحمحمد
جواد مشکور، چاپدوم، مرکز انتشاراتعلمیو فرهنگی، ۱۳۶۱ ش.
۴۴٫ الیزیدیه، صدوقالدملوجی، ص۱۶۴، طبعموصل، ۱۳۶۸ه .
۴۵٫ المللو النحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۳۶ و ج۲، ص۳۵٫
۴۶٫ بررسی عقاید و ادیان، آیتاللهمصطفینورانی، ص۳۳۷، انتشاراتمکتباهلبیت(ع)، چاپچهارم، تیر ۱۳۷۵٫
۴۷٫ یزیدبنانیسه، از طوایفاباضیهخوارجاستو از جملهکسانیبود کهزمانیکهمختار در زندانبود، برایشبیعتمیگرفت.
۴۸٫ بررسیعقاید و ادیان، مصطفینورانی، ص۳۳۸٫
۴۹٫ همان، ص۳۴۷٫
۵۰٫
اینها میگفتند: بشر چونبهحد اخلاصرسید، در دنیا و آخرتمیتواند
بهمصافحهو دستبوسیخدا نایلگردد. اینها برایخدا اعضا و
جوراحثابتمیکنند و میگویند: خداوند در طوفاننوحآنقدر گریهکرد، تا
چشمشبهدرد آمد. و میگویند: اکنونهمخدا رویعرش نشستهو بندگانشرا
تماشا میکند (بررسیعقاید و ادیان، نورانی، ص۳۳۴).
۵۱٫ تبصرهالعوام، سیدمرتضیداعیحسنیرازی، ص۹۹، بهتصحیحعباساقبال، ۱۳۱۳، تهران.
۵۲٫ گزیدهِکفایهالمهتدی، سیدمحمد میر لوحیاصفهانی، ص۲۹۹، ح۳۹، تصحیحو گزینشگروهاحیایتراثفرهنگی، چاپاول.
۵۳٫ اعلامالوری، طبرسی، صص۴۳۲ – ۴۳۱ (بهنقلاز گزیدهکفایهالمهتدی، ص۲۹۹)
۵۴٫ المللو النحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۵۰٫
۵۵٫ غالیان، صفریفروشانی، ص۸۹٫
۵۶٫ تاریخسیاسیاسلام، حسنابراهیمحسن، ج۱، ص۴۳۵، ترجمه ابوالقاسمپاینده، سازمانانتشاراتجاویدان، چاپهفتم، ۱۳۷۱٫
۵۷٫ تشیعدر مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص۳۱۷٫
۵۸٫ غالیان، صفریفروشانی، ص۹۰ و ص۱۴۰٫
۵۹٫ فرقالشیعه، نوبختی، ص۴۸٫
۶۰٫ المهدیهفیالاسلام، سعد محمد حسن، ص۱۸۲٫
۶۱٫ تاریخسیاسیاسلام، حسنابراهیمحسن، ج۱، ص۴۰۲٫
۶۲٫ همان، ص۴۰۳٫
۶۳ . معجمرجالالحدیث، آیتاللهالعظمیخویی(ره)، ج۸، ص۱۳۷، چاپسوم، بیروت، ۱۴۰۳ ه. / ۱۹۸۳م.
۶۴٫ همان، صص۱۳۳-۱۳۲٫
۶۵٫ همان، ص۱۳۵٫
۶۶٫ المللو النحل، ج۱، ص۱۶۶٫
۶۷٫ تشیعدر مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص۲۹۸٫
۶۸٫ الغیبه، شیخطوسی، ص۱۴۰٫
۶۹٫ الغیبه، نعمانی، ص۱۱۳، تحقیق علیاکبر غفاری، تهران، مکتبهالصدوق.
۷۰٫ اماممهدیاز ولادتتا ظهور، سیدمحمد کاظمقزوینی، ص۵۶۸، ترجمهو تحقیق: علیکرمیو سیدمحمد حسینی، چاپسوم، الهادی، قم.
۷۱٫ مقاتلالطالبیین، ابوالفرجاصفهانی، ترجمه سید هاشمرسولیمحلاتی، ص۱۲۹، تحقیق علیاکبر غفاری، کتابفروشیصدوق، تهران.
۷۲٫ الغیبه، شیخطوسی، ص۱۴۰٫
۷۳٫ نساء، ۱۳۵٫
۷۴٫ الغدیر، علامهامینی، ج۳، ص۱۷۰٫
۷۵٫ المللو النحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۵۴ ، المهدیهفیالاسلام، سعد محمد حسن، ص۱۰۷٫
۷۶٫ کفایهالاثر فیالنصوصعلیالائمهالاثنیعشر، علیبنمحمدبنعلیالخزاز الرازیالقمی، ص۳۲۷، دارالطباعه. نایبابراهیم، ۱۳۰۵ ق.
۷۷٫ سیرهو قیامزیدبنعلی، حسینکریمان، ص۸۳، شرکتانتشاراتعلمیو فرهنگیوابستهبهوزارتفرهنگو آموزشعالی، ۱۳۶۴٫
۷۸٫ مقاتلالطالبیین، ابوالفرجاصفهانی، ترجمه سید هاشمرسولیمحلاتی، ص۱۳۱، تحقیق علیاکبر غفاری، کتابفروشیصدوق، تهران.
۷۹٫ شیعهدر اسلام، علامه محمدحسینطباطبائی، صص ۳۹-۳۴، تهران، ۱۳۴۸٫
۸۰٫ المهدیهفیالاسلام، سعد محمدحسن، صص۱۸۴٫
۸۱٫ تاریخشیعهو فرقههایاسلام، دکتر مشکور، ص۷۸٫
۸۲٫ جنبشهایدینیایراندر قرنهایدومو سوم، غلامحسینصدیق، ص۲۵۵، تهران، انتشاراتپاژنگ، ۱۳۷۲ ش.
۸۳٫ تاریختشیعدر ایران، رسولجعفریان، ج۱، ص۹۳ (بهنقلاز رسائلخوارزمی، ص۱۶۵-۱۶۴).
۸۴٫ تاریخسیاسیاسلام، حسنابراهیمحسن، ج۲، ص۱۱۶-۱۱۵٫
۸۵٫ مقاتلالطالبیین، ابوالفرجاصفهانی، ص۲۲۱٫
۸۶٫ همان، ص۲۲۲، المهدیهفیالاسلام، سعد محمد حسن، ص۱۲۵٫
۸۷٫ اخبار الطوال، ابوحنیفهاحمدبنداود، اینواقعهرا سال۱۴۴ ذکر کردهاست، ص۳۸۵٫
۸۸٫ اماممهدیاز ولادتتا ظهور، قزوینی، ص۵۷۰٫
۸۹٫ تاریخسیاسیاسلام، حسنابراهیمحسن، ج۲، ص۱۲۶٫
۹۰٫ تشیعدر مسیر تاریخ، جعفری، ص۳۱۳٫
۹۱٫ نجمثاقب، نوری، ص۲۱۴٫
۹۲٫ مقاتلالطالبیین، ابوالفرجاصفهانی، ص۲۲۲٫
۹۳٫ همان، ص۲۲۸٫
۹۴٫ همان.
۹۵٫ همان، ص۲۴۶٫
۹۶٫ همان، ص۲۴۷٫
۹۷٫ همان، ص۲۴۳٫
۹۸٫ همان، ص۲۴۳-۲۴۲٫
۹۹٫ الغیبه، شیخطوسی، ص۱۹۲ و المللو النحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۶۶ و نجمثاقب، نوری، ص۲۱۵٫
۱۰۰٫ تاریخادیانو مذاهب، مبلغیآبادانی، ج۳، ص ۱۲۵۱، قم، انتشاراتمنطق، ۱۳۷۳ ش.
۱۰۱٫ مهدیموعود(عج)، علیدوانی، ص۴۲۳، ترجمهجلد ۱۳ بحارالانوار، مجلسی، تهران، دارالکتبالاسلامیه، چاپپانزدهم.
۱۰۲٫ کمالالدینو تمامالنعمه، ج۱، ص۳۳۴، ح۴٫
۱۰۳٫ نجمثاقب، نوری، ص۲۱۵٫ تاریخشیعهو فرقههایاسلام، مشکور، ص۱۲۸٫
۱۰۴٫ همان، ص۱۰۱٫
۱۰۵٫ تاریخالرسلو الملوک، محمدبنجریر طبری، ج۳، ص۱۵۴٫
۱۰۶٫ تاریخجهانگشا، عطاملکجوینی، تصحیحقزوینی، ج۳، ص۱۴۵، هلند، ۱۹۳۷٫
۱۰۷٫ الارشاد، شیخمفید، ترجمه محمدباقر ساعدیخراسانی، صص۵۵۴-۵۵۳، تصحیح محمدباقر بهبودی، انتشاراتاسلامیه، تهران، ۱۳۶۴ ش.
۱۰۸٫ کمالالدینو تمامالنعمه، صدوق، ج۱، ص۳۳۳، ح۱٫
۱۰۹٫ نجمثاقب، نوری، ص۲۱۵؛ المهدیهفیالاسلام، سعد محمد حسن، ص۱۷۰٫
۱۱۰٫ تاریخشیعهو فرقههایاسلام، مشکور، ص۱۹۵٫
۱۱۱٫ همان، ص۲۳۳٫
۱۱۲٫ تاریخعقاید اسماعیلیه، دکتر فرهاد دفتری، ص۱۱۵، ترجمه فریدونبدرهای.
۱۱۳٫ تاریخشیعهو فرقههایاسلام، مشکور، ص۱۹۹٫
۱۱۴٫ احیایفرهنگدر عهد آلبویه، جوئل. ل. کرمر، ص۱۰۴ و ص۱۱۳ (پاورقی)، انتشاراتمرکز نشر دانشگاهی، چاپاول، ۱۳۷۵٫
۱۱۵٫ فرقالشیعه، نوبختی، ص۱۰۲٫
۱۱۶٫ همان، صص۱۰۵-۱۰۴٫
۱۱۷٫
تاریخبخارا، ابوبکر محمدبنجعفر النرشخی، ص۹۰، ترجمه ابونصر
احمدبنمحمدبننصر القبادی، تلخیص محمدبنزفربنعمر، تصحیح مدرسرضوی،
انتشاراتتوس، چاپدوم، ۱۳۶۳٫
۱۱۸٫ همان.
۱۱۹٫ تاریخمردمایران، دکتر عبدالحسینزرینکوب، ج۲، ص۶۵، انتشاراتامیرکبیر.
۱۲۰٫ تاریخبخارا، ص۹۰٫
۱۲۱٫ همان، ص۹۱٫
۱۲۲٫ همان، ص۹۳٫
۱۲۳٫ همان، ص۱۰۲٫