- قرآن و وجود امام مهدى (عج)
- علیاصغر رضوانی
اشاره
از موضوعات مورد اختلاف بین علماى عامه و شیعه، مسألۀ ضرورت وجود حجّت خدا و ولى اللَّه الاعظم و قطب عالم امکان، در هرزمان، تا روز قیامت است؛ خواه این حجت، نبى باشد یا امام. علماى عامّه، این مسأله را قبول ندارند؛ ولى علماى شیعه به تبع ادله عقلى و نقلى، بر این موضوع پافشارى مىکنند. ما اینجا به ادلّۀ قرآنى اشاره مىکنیم.
۱٫ آیات شب قدر
قرآن کریم، در دو سورۀ «قدر» و «دخان» به موضوع شب قدر و نزول قرآن در آن شب، اشاره کرده است.
سوره قدر
Gبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * إِنّا أَنزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ * وَما أَدْرَاکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ* تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ * سَلمٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِF؛
«به نام خداوند بخشاینده مهربان. ما آن [= قرآن] را در شب قدر نازل کردیم و تو چه مىدانى که شب قدر چیست؟ شب قدر، بهتر از هزار ماه است. فرشتگان و روح، در آن شب، به اذن پروردگارشان براى [تقدیر] هرکارى نازل مىشوند. شبى است سرشار از سلامت [و برکت و رحمت] تا طلوع سپیده».
از این سوره استفاده مىشود که ملائکۀ در هر شب قدر، برای تمام امور بر زمین فرود مىآیند. به این موضوع، در سوره دخان نیز اشاره شده است.
سوره دخان
Gبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* حم * وَالْکِتابِ الْمُبِینِ * إِنّا أَنزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُّبارَکَهٍ إِنّا کُنّا مُنذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍF؛
«به نام خداوند بخشاینده مهربان، حم، سوگند به این کتاب روشنگر! که ما، آن را در شبى پربرکت نازل کردیم؛ ما همواره انذارکننده بودهایم. در آن شب، هر امرى بر اساس حکمت [الاهى] تدبیر و جدا مىشود».
اینجا چند نکته قابل ذکر است:
الف. سبب فضیلت شب قدر
خلیل بن احمد میگوید:
من قال انّ فضلها لنزول القرآن فیها یقول انقطعت و کانت مرّۀ، والجمهور علی انّها باقیۀ [۱]؛
هر کس معتقد است فضیلت شب قدر، به سبب نزول قرآن در آن است، میگوید: شب قدر منقطع شده و یک بار اتفاق افتاده است؛ ولی عموم علما، بر این عقیدهاند که شب قدر باقی است، و در هر سال، تکرار میشود.
حق با قول عموم عالمان است؛ زیرا مطابق برخی روایات، شب قدر در طول تاریخ بوده است.
سید بن طاووس از کتاب کنز الیواقیت و او از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که حضرت موسی علیه السلام به خدا عرض کرد:
«الهی ارید قربک قال: قربی لمن استیقظ لیلۀ القدر. قال: ارید رحمتک؟ قال: رحمتی لمن رحم المساکین لیلۀ القدر. قال: ارید الجواز علی الصراط؟ قال: ذلک لمن تصدّق بصدقۀ فی لیلۀ القدر.
قال: الهی ارید من اشجار الجنۀ؟ قال: ذلک لمن سبّح تسبیحۀ لیلۀ القدر. قال: الهی الرید. رضاک؟ قال: رضای لمن صلّی رکعتین فی لیلۀ القدر»[۲]؛
«بار خدایا! نزدیکی به تو را میخواهم». خداوند فرمود: « قرب من، برای کسی است که شب قدر بیدار بماند». عرض کرد: «رحمت تو را میخواهم» فرمود:« رحمت من، برای کسی است که به در شب قدر به مساکین رحم کند». عرض کرد: «جواز گذر از پل صراط را میخواهم». فرمود: «این خواسته، برای کسی است که در شب قدر صدقه دهد». عرض کرد:« بار خدایا! از درختان بهشت میخواهم». فرمود:« این، برای کسی است که در شب قدر، تسبیحی بگوید». عرض کرد:« بار خدایا! خوشنودی تو را میطلبم، . فرمود: «خشنودی من، برای کسی است که دو رکعت نماز در شب قدر بخواند».
از آیۀ سورۀ دخان نیزاستفاده میشود که فضیلت شب قدر، فقط به سبب نزول قرآن در آن نیست ؛ بلکه نزول قرآن در شب قدر، به سبب فضیلت مستقل شب قدر بوده است؛ آنجا که خداوند متعال میفرماید: Gانّا انزلناه فی لیلۀ مبارکۀ..F[3]؛ «ما قرآن را در شب مبارکی نازل کردیم…».
ب. فرود آمدن ملائک
ظاهر آیه، آن است که همۀ ملائک، در شب قدر فرود میآیند.همچنین بیشتر مفسران بر این عقیده هستند که نزول ملائک، بر زمین است و حق هم همین میباشد؛ زیرا غرض از نزول، ترغیب مردم روی زمین بر احیای آن شب است؛ همانگونه که در غیر آن شب نیز به سوی زمین هبوط دارند.
ج. فرود آمدن روح
دربارۀ این که مقصود از «روح» در سورۀ قدر چیست، اقوالی ذکر شده است؛ ولی قول صحیح، آن است که روح، در این سوره، همان جبرئیل است و این که جداگانه ذکر شده، به دلیل شرف و برتری او بر ملائک دیگر میباشد.
د. مقصود از «کلّ أمر»
و دربارۀ اموری که ملائکه و روح برای آن بر زمین فرود میآیند، بحث شده است. قرآن میفرماید: «من کل امر». نظر بیشتر مفسران بر آن است که آنان برای تقدیر و تصمیم گیری دربارۀ تمام امور انسان ها در طول یک سال، به زمین فرود میآیند.
آلوسی در این باره میگوید:
أی من اجل کل امر تعلّق به التقدیر فی تلک السنۀ الی قابل و اظهره سبحانه و تعالی لهم، قاله غیر واحد؛[۴]
یعنی برای هر کاری که تقدیر در آن سال، تا سال آینده، به آن تعلق گرفته و خداوند سبحان، آن را اظهار نموده است.این، نظر عدهای از علما است .
هـ . دوام شب قدر
از روایات، استفاده میشود که شب قدر در هر سال تا روز قیامت تکرار میشود:
۱٫ ابوذر میگوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کردم: «ای رسول خدا! شب قدر برداشته شده است؟» حضرت فرمود: « بلکه در هر ماه رمضان هست».[۵]
۲٫ طبری، به سندش از ربیعه بن کلثوم نقل کرده که گفت: مردی ـ در حالی که میشنیدم ـ به امام حسن علیه السلام عرض کرد: «آیا شب قدر، در هر رمضان است؟» حضرت فرمود: «نعم، و الله الذی لا اله الا ّهو انّها لفی کل رمضان، و انّها لیلۀ القدر فیها یفرق کل امرحکیم، فیها یقضی الله کل اجل و عمل و رزق الی مثلها»؛[۶] آری، قسم به خدایی که جز او خدایی نیست! شب قدر، در هر ماه رمضان وجود دارد و آن شب تقدیر است که در آن، هر امر حکمت داری جدا میشود، و در آن، خداوند، هر اجل و عمل و رزقی را تا سال آینده حکم میکند.
و انگهی، در سورۀ قدر، جمله به صورت مضارع «تنزّل» به کار رفته است که بر دوام و استمرار دلالت دارد؛ به ویژه آن که باب تفعّل نیز این معنا را میرساند؛ همانگونه که علمای علم صرف به آن اشاره کردهاند.
خلاصه مطلب اینکه ماه رمضان، تا روز قیامت ادامه و استمرار دارد؛ لذا شب قدر نیز تا روز قیامت استمرار و ادامه دارد و در نتیجه، فرود آمدن ملائک و روح هم تا روز قیامت ادامه دارد.
مفسّر سنّى، رشیدالدین میبدى، مىگوید: علما و مفسّرین در وقت «لیله القدر»اختلاف کردهاند؛ برخى معتقدند تنها در عصر رسول خدا r بوده و بعد از او برداشته شده است؛ ولى عموم صحابه و علما مىگویند: «لیله القدر» تا روز قیامت باقى است.[۷]
شیخ طبرسى، از ابوذر غفارى نقل مىکند که فرمود: به رسول خداr عرض کردم: «آیا شب قدر، چیزی است که در عصر انبیا است که ملائک نازل میشوند و پس از وفات آنان برداشته شده است؟» حضرت فرمود: «لا، بل هل إلى یوم القیامه»؛ نه، شب قدر، تا روز قیامت دوام و استمرار دارد.[۸]
و. ضرورت وجود امام معصوم u
فرود آمدن ملائک و روح در هر سال، برای تقدیر امور، ایجاب میکند کسی باشد، تا آنان بر او نازل شده و فرود آیند. در زمان رسول خدا r، آنان بر او فرود میآمدند؛ ولی بعد از رسول خدا r بر چه کسی فرمود میآیند؟
در جواب، میگوییم: بعد از وفات پیامبر اکرم r بر کسی جز اولیای معصوم الهی، فرود نمیآیند. آری، نزول و فرود جبرئیل برای ابلاغ وحی، با وفات پیامبرr به اتمام رسید؛ ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که بر عدم فرود آمدن جبرئیل و ملائک بعد از رسول خدا r دلالت کند؛ لذا خداوند متعال میفرماید:
Gینزّل الملائکۀ بالروح من امره علی من یشاء من عباده ان انذروا انّه لا اله الا انا فاتقونF[9]؛
«فرشتگان را با روح، به فرمانش، بر هر کس از بندگانش بخواهد، نازل میکند [و دستور میدهد] که مردم را انذار کنید که معبودی جز من نیست؛ پس، از من بپرهیزید».
از این آیه استفاده میشود ملائک، همراه روح، برای تقدیر و ابلاغ مقدرات بشر، بر بندگان مخلص خداوند نازل شده، دستوری نیز همراه خود میآورند که همانا توحید است.
امام باقر u فرمود:
«یا معشر الشیعه !خاصموا بسوره انّا انزلناه تفلجوا، فواللَّه انّها لحجه اللَّه تبارک و تعالى على الخلق بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، و انّها لسیّده دینکم و انّها لغایه علمنا. یا معشر الشیعه! خاصموا بـ Gحم *وَالْکِتابِ الْمُبِینِ * إِنّا أَنزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُّبارَکَهٍ إِنّا کُنّا مُنذِرِینَF، فانّها لولاه الامرخاصه…؛[۱۰]
«ای گروه شیعه! با خصم خود، با سورۀ «انّاأنزلناه» احتجاج کنید که پیروز خواهید شد. به خدا سوگند! این سوره، پس از رسول خدا r حجّت خداى تبارک و تعالى بر خلق است و این سوره، همانا سرور دین شما و نهایت علم ما است. اى جماعت شیعه! با آیه Gحم * وَالْکِتابِ الْمُبِینِ * إِنّا أَنزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُّبارَکَهٍ إِنّا کُنّا مُنذِرِینَF احتجاج کنید؛ زیرا این آیات، به والیان امر اختصاص دارد….».
مرحوم کلینى، به سند خود از امام باقر u نقل مىکند که فرمود: «وایم اللَّه، انّ من صدّق بلیله القدر لیعلم انّها لنا خاصه لقول رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لعلىّ علیه السلام حین دنا موته: «هذا ولیکم من بعدى، فان اطعتموه رشدتم، ولکن من لایؤمن بما فى لیله القدر منکر و من آمن بلیله القدر ممّن على غیر رأینا فانّه لایسعه فى الصدق الاّ ان یقول انّها لنا، و من لم یقل فانّه کاذب. انّ اللَّه عزوجل اعظم من ان ینزّل الأمر مع الروح و الملائکه الى کافر فاسق». انّه لیس ینزل الى احد فلایکون ان ینزل شیء الى غیر شیء و ان قالوا ـ و سیقولون -: لیس هذا بشیء فقد ضلّوا ضلالاً بعیداً»؛[۱۱]
«به خدا سوگند! همانا هرکس تصدیق کند لیلهالقدر را، علم مییابد که براى ما است؛ زیرا رسول خداr هنگامى که مرگش نزدیک شد به علیu فرمود: «این، ولىّ شما بعد از من است. اگر او را اطاعت کنید، به رشد خواهید رسید؛ و لکن هرکس به آنچه در لیلهالقدر است، ایمان نیاورد منکر به شمار مىآید، و هرکس به آن ایمان آورد و بر غیر نظر ما باشد، نمىتواند راست بگوید، جز آن که اعتراف کند که آیه براى ما است و ماییم مصداق آن و هرکس به این مطلب، قائل نباشد، دروغگو است؛ زیرا خداوند ـ عزّوجلّ ـ بزرگتر از آن است که امور را با روح و ملائکه بر شخص کافر فاسق بفرستد». اگر بگویند: آنان بر کسى فرود نمىآیند، این حرف نیز صحیح نیست؛ زیرا هیچ گاه چیزى بر معدوم فرستاده نمىشود. و اگر بگویند ـ و زود است که بگویند ـ این چیزى نیست؛ پس به طور حتم به گمراهى شدیدى دچار شدهاند».
همچنین به سند خود از امام باقرu نقل مىکند که امیرالمؤمنینu به ابنعباس فرمود:
«انّ لیله القدر فی کل سنه و انّه ینزل فی تلک اللیله امر السنه و انّ لذلک الأمر ولاه بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فقلت: من هم؟ فقال: أنا واحد عشر من صلبى ائمه محدّثون»؛[۱۲]
«همانا شب قدر، در هر سال است. در آن شب، امر یک سال، نازل مىشود. براى آن امر، والیانى است بعد از رسول خدا r». ابن عباس مىگوید: «آنان چه کسانى هستند؟» حضرت فرمود: «من و یازده نفر از صلب من که همگى امام و محدّثند».
صدوق، به سند خود، از امام باقرu از پدرش، از اجدادش u از امیرالمؤمنینu نقل مىکند که فرمود: از رسول خداr شنیدم که به اصحاب خود مىفرمود:
«آمنوا بلیله القدر، انّها تکون لعلّى بن ابى طالب و ولده الأحد عشر من بعده»؛[۱۳]
«به شب قدر، ایمان آوردید؛ زیرا براى على بن ابى طالبu و یازده فرزند بعد از او است».
از مجموع احادیثى که در ذیل سوره قدر و سوره دخان وارد شده است، به دست مىآید که ملائک و روح که فرشتهاى خاص است در شبهاى قدر، بر ولىّ عصر نازل مىشود و مقدّرات یک سال مردم را بر آن حضرت عرضه مىدارد و این امر، در هر سال تکرار مىشود.
ابن حجر مکّى در ذیل حدیث ثقلین مىگوید:
در احادیث، امر به تمسک به اهل بیت، اشاره دارد به عدم انقطاع شخصى از اهل بیت، تا روز قیامت که قابلیّت و اهلیّت براى اقتدا و تمسک به او باشد؛ همانگونه که کتاب عزیز، اینگونه است و لذا اهل بیت u امان اهل زمین معرفى شدهاند.[۱۴]
۲٫ آیه «امام«
خداوند متعال مىفرماید:
Gیَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِىَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَبَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً * وَمَن کانَ فِی هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْأَخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلاًF[15]؛
«[به یاد آورید] روزى که هر گروه را با پیشوایش مىخوانیم. کسانى که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را با [شادى و سرور] مىخوانند و به اندازه رشته شکاف خرمایى به آنان ستم نمىشود. و کسى که در این جهان [از دیدن چهره حق] نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است».
مفاد آیه، آن است که در روز قیامت، هر شخص با امام برحقّش خوانده مىشود؛ اگر در دنیا، به او معتقد و معترف بوده و به دستوراتش عمل مىکرده است، رستگار مىشود و نامه اعمالش را به دست راستش مىدهند. او، از اصحاب یمین خواهد بود که در سورۀ واقعه به آن اشاره شده است:
Gوَأَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ * فِی سِدْرٍ مَّخْضُودٍ * وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ *وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ * وَمآءٍ مَّسْکُوبٍ * وَفکِهَهٍ کَثِیرَهٍF؛[۱۶]
«و اصحاب یمین و خجستگان؛ چه کسانند اصحاب یمین و خجستگان؟ آنان، در [سایۀ] درختان سدر بى خار قرار دارند. و در سایه درخت طلع پربرگ، و سایه کشیده و گسترده و در کنار آبشارها و میوههاى فراوان….».
کسانى که به امام برحقّ در دنیا اعتراف و اعتقاد ندارند، بر دو دستهاند:
الف . کسانى که اصلاً به امامی معتقد نیستند.
ب .کسانى که معتقد به امام باطلى هستند که مردم را به دوزخ دعوت مىکند؛ همانگونه که قرآن مىفرماید: Gوَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النّارِF[17]؛ «ما [به وسیلۀ رها کردنشان به حال خود] آنها را امامانى قرار دادیم که مردم را به دوزخ دعوت مىکنند».
قرآن، از این دسته افراد، به «اصحاب الشمال» تعبیر کرده است:
Gوَأَصْحابُ الشِمالِ ما أَصْحابُ الشِمالِ * فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ * وَظِلٍّ مِن یَحْمُومٍ * لاّ بارِدٍ وَلا کَرِیمٍF[18]؛
«و اصحاب شمال چه کسانند اصحاب شمال؟ آنها در میان بادهاى کُشنده و آبسوزان قرار دارند و در سایه دودهاى متراکم و آتشزا؛ سایهاى که نه خنک است و نه آرام بخش».
کسانى هم که به هیچ امامى اعتقاد ندارند، اگر در انتخاب امام به حقّ تقصیر دارند، از اصحال الشمال خواهند بود.
از آیه مورد بحث (یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) استفاده مىشود که هرکس باید امامى واجب الإطاعه داشته باشد. هیچ زمانى از آن خالى نخواهد بود و بدون معرفت و پیروی او، در قیامت، فلاح و رستگارى نیست.
این معنا، با روایات نیز تأیید مىشود. رسول خدا فرمود: «من مات لایعرف امامه مات میته جاهلیّه[۱۹]؛ هرکس بمیرد، در حالى که امامش را نشناخته، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است».
این حدیث را احمدبن حنبل نیز به سند خود از رسول خداr نقل کرده است.
از آنجا که وظیفه هر شخص، متابعت از حق و حقیقت است، باید در هر زمان، امامى بر حق و حقیقت باشد، تا مردم، با اراده و اختیار، او را برای رهبری خود انتخاب کنند، تا با پیروى از او، از اصحاب الیمین شوند.
از آنجا که مستفاد از آیه، این است که براى هر طایفهاى از مردم، امامى خاص است، مراد از امام در آیه شریفه، فوق نمیتواند لوح محفوظ باشد؛ زیرا لوح محفوظ یکى است و به طائفهاى اختصاص ندارد.
همچنین ممکن نیست مراد از امام در آیه فوق، کتاب هر قوم باشد؛ زیرا آیه شامل همه انسانها از اوّل خلقت تا آخر آن است؛ در حالى که اولین کتابِ مشتمل بر شریعت، کتاب نوح است و قبل از او کتابى این چنین بر مردم نازل نشد؛ لذا نمىتوان مراد از امام در آیه فوق را کتاب هر قوم فرض کرد؛ زیرا شامل اقوام قبل از حضرت نوح نمىشود؛ پس مقصود از امام در آیه، کسى است که در راه حقّ یا باطل به او اقتدا مىشود. کسى که مقتداى خود را امام بر حقّ قرار دهد، کتابش در دست راستش قرار مىگیرد که این، نشانه بهشتى بودن او است.
در سوره اسراء آیه ۷۲ خداوند مىفرماید: Gوَمَن کانَ فِی هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْأَخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلاًF.
مقصود از این آیه ـ به قرینه آیه قبل ـ این است که هرکس در این دنیا امام بر حق را نشناسد و به دنبال اطاعت او نباشد، هرگز به سعادت و رستگارى آخرت نخواهد رسید.
سیوطى به سندش از امام علىu از رسول خدrا در ذیل آیه شریفۀ Gیَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْF نقل مىکند که فرمود: «یدعى کل قوم بامام زمانهم و کتاب ربّهم و سنه نبیهم»[۲۰]؛ «هر قوم، به امام زمانش و کتاب پروردگارش و سنت پیامبرش، خوانده مىشود».
نیز از ابن عباس نقل کرده که ذیل آیه فوق فرمود: «امام هدى وامام ضلاله»[۲۱]؛ «مقصود از امام در این آیه، امام هدایت و امام ضلالت است».
مرحوم کلینى، به سند خود از امام باقرu نقل مىکند: زمانى که آیه Gیَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْF نازل شد، مسلمانان عرض کردند: «اى رسول خداr! آیا تو امام همه مردم نیستى؟» حضرت فرمود: «أنا رسول اللَّه الى الناس اجمعین ولکن سیکون من بعدى ائمه على الناس من اللَّه من اهل بیتى، یقومون فی الناس فیکذَّبون و یظلمهم ائمه الکفر و الظلال واشیاعهم. فمن والاهم واتّبعهم وصدّقهم فهو منّى ومعى وسیلقانى. ألا و من ظلمهم و کذّبهم فلیس منّى و لا معى وأنا منه برىء»؛[۲۲]
«من فرستاده خداوند به سوى همه مردمم، و لکن زود است بعد از من امامانى بر مردم از اهل بیتم بیایند. آنان در بین مردم قیام مىکنند؛ ولى تکذیب مىشوند و امامان کفر و ضلال و متابعین آنها، به آنان ظلم مىکنند. هرکس ولایت آنها را داشته و آنان را متابعت و تصدیق کند، از من و با من است و زود است که مرا ملاقات کند. آگاه باشید! و هرکس به آنان ظلم کرده و تکذیبشان کند، از من و با من نیست و من از او بیزارم».
شخصى به نام بشربن غالب، بر امام صادقu وارد شد و درباره آیه: Gیَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْF سؤال کرد. حضرت فرمود:
«امام دعا الى هدى فاجابوه الیه، و امام دعا الى ضلاله فاجابوه الیها، هؤلاء فی الجنه و هؤلاء فی النار، و هو قوله عزّوجلّ: و آیۀ Gفَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِF»[۲۳]؛
«امامى است که مردم را به هدایت دعوت کرده و مردم نیز او را اجابت کردهاند و امامى است که مردم را به ضلالت دعوت کرده و مردم او را اجابت کردهاند. آنان در بهشت و اینان در دوزخند. این است قول خداوند عزّوجلّ: گروهی در بهشت و گروهی در دوزخند».
امام در اصطلاح قرآنى
لفظ «امام» در قرآن، به چند معنا به کار رفته است:
۱٫ امام به حق که از جانب خداوند منصوب شده است. خداوند متعال در اینباره مىفرماید: Gوَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِناF[24]؛ ما آنان را امامانى قرار دادیم که به امر ما هدایت مىکنند.
درباره حضرت ابراهیمu نیز مىفرماید: Gإِنِّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماًF[25]؛ من تو را امام مردم قرار دادم.
۲٫ امام به باطل که مقتداى اهل ضلالت و گمراهى است. خداوند متعال مىفرماید:Gفَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِF[26]؛ پس با امامان کفر قتال کنید.
۳٫ تورات، کتاب آسمانى. خداوند متعال درباره آن مىفرماید: Gوَمِن قَبْلِهِ کِتابُ مُوسَى إِماماً وَرَحْمَهًF؛ و قبل از آن، کتاب موسى، امام و رحمت است.
۴٫ لوح محفوظ. خداوند متعال مىفرماید: Gوَکُلَّ شَىْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُّبِینٍF[27]؛ و هر چیزى را در امام مبین [= لوح محفوظ]به شماره درآوردیم.
با قراینى که قبلاً ذکر شد، معلوم مىشود مقصود از امام، در آیه Gیَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْF اشخاص است، نه کتاب و لوح محفوظ. در نتیجه، از آیه مورد بحث استفاده مىشود که در هر زمان، باید امام وجود داشته، تا کسانى که قصد هدایت و پیروى از حق و حقیقت را دارند، به او مراجعه کرده، او را مقتدا و الگوى خود قرار دهند؛ همانگونه که در هر زمان نیز گروهى به دنبال امامان باطل و گمراه هستند.
۳٫ آیات شهادت و گواهى
از آیاتى که بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان دلالت دارد، آیات گواهان و شاهدان است. از آیات بسیارى استفاده مىشود که خداوند، بین هر امتى، کسى یا کسانی را به عنوان شاهد و گواه قرار داده است، تا روز قیامت به وسیلۀ آنها احتجاج کند. اینک به برخى از این آیات اشاره مىکنیم:
آیه اول:
Gفَکَیْفَ إِذَا جِئْنا مِن کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلَى هَؤُلَآءِ شَهِیداًF[28]؛ «چگونه است [در روز محشر] آنگاه که از هر طائفهاى گواهى آوریم و تو را [اى پیامبر!] بر آنان گواه آوریم؟»
آیۀ دوم:
Gیَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً ثُمَّ لَا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَلَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَF[29]؛ و «آن روز که ما از هر امتى گواهى برانگیزیم، آنگاه به کافران، اجازه سخن داده نشود و توبه آنان نیز پذیرفته نگردد».
آیۀ سوم:
Gیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلَى هَؤُلَآءِF[30]؛ «روزى که ما در هر امتى، از میان خودشان، گواهى بر آنان برانگیزیم و تو را [اى محمّد] بر این امت، گواه آوریم».
از این آیات استفاده مىشود که خداوند، در هر زمان و براى هر امت، افرادى معصوم از خطا و اشتباه قرار داده است، تا روز قیامت، بر اعمال امّتها گواهى دهند. کسى که قرار است شاهد باشد، در شهادتش نزد خداوند، نباید اشتباه کند. اینان کسانى هستند که در امر هدایت بشر، حجت خداوند در روى زمینند. حجت، باید عالم به شریعت و قادر بر هدایت خلق و از طرفى، محیط به اعمال قوم خود باشد، تا به طور صحیح شهادت دهد.
شاهد هر امت و قوم، باید زنده و معاصر آن قوم باشد؛ همانگونه که قرآن، از زبان حضرت عیسىu نقل مىکند که به خداوند، عرض مىکند:
Gوَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مّادُمْتُ فِیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنِى کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌF[31]؛ «و تا زمانى که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم. هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنان بودى و تو بر هرچیز گواهى».
از این آیه استفاده مىشود که اعلان نتایج شهادت، در روز قیامت است؛ ولى احاطه به مورد شهادت که همان اعمال مردم است، در دنیا و در خلال معاصرت شاهد با خود امت است؛ به همین سبب است که شاهدى که خداوند به واسطۀ او در روز قیامت احتجاج مىکند، باید همعصر کسانى باشد که قرار است براى آنها شهادت دهد.
با این بیان، نمىتوان شاهدان بر امّتها را در انبیا منحصر دانست؛ زیرا همیشه انبیا وجود نداشتهاند. آنچه ضرورت دارد، وجود شاهدى معاصر و زنده در هر عصر و زمان و براى هر امّت از پیامبر یا امام و حجّت معصوم است، تا در روز قیامت، حجّت خدا براى مردم بوده و بر اعمال آنها شهادت دهد.
فخر رازى در ذیل آیه Gوَنَزَعْنا مِن کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداًF مىگوید:
مقصود از این آیه، این است که ما یک نفر را از هر امتى امتیاز دادیم، تا بر آنان شهادت دهد.
برخى گفتهاند مقصود، انبیا هستند. آنان شهادت مىدهند دلایل را بر قومشان ابلاغ نمودند و در روشن کردن آنها، نهایت کوشش را به خرج دادند؛ در نتیجه اگر کوتاهى وجود دارد، از ناحیه خود مردم است…. برخى دیگر مىگویند: بلکه آنان شاهدانى هستند که در هر زمان، بر مردم شهادت مىدهند که از جمله آنها، انبیا هستند. این قول به واقع نزدیکتر است؛ زیرا خداوند، به هر امّت و هر جماعتى، این حکم را تعمیم داده که از آنها کسانى را شاهد قرار دهد؛ لذا زمانهایى که نبى وجود نداشت که از آن به عصر فترت تعبیر مىشود، در این حکم داخل مىشود؛ همانند زمانهایى که بعد از رسول خداr آمد…[۳۲]
او در ذیل آیه شریف Gوَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداًF مىگوید:
هر جمع و قرنى که در دنیا حاصل مىشود، لازم است کسى با عنوان شاهد، میان آنان وجود داشته باشد. شاهد در عصر رسول خدا، خود حضرت بود؛ به دلیل قول خداوند متعال: Gوَکَذَ لِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِّتَکُونُوا شُهَدَآءَ عَلَى النّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداًF. لازم است در هر زمانى، بعد از رسول، شاهدی در میان امت باشد. از این بیان، روشن مىشود که هر عصرى، خالى از شاهد بر مردم نیست، و آن شهید، باید از خطا مصون باشد، وگرنه به شاهد دیگرى احتیاج دارد و در نتیجه، به بىنهایت منتهى خواهد شد که این باطل است… .[۳۳]
نتیجه اینکه لازم است در هر زمان، شاهدى معصوم میان هر قومى باشد. حال در این قوم، شاهد این امت کیست؟ آیا کسى غیر از امام زمان، حجت بن الحسن المهدىu است؟
۴٫ آیۀ هدایت
از آیاتى که ضرورت وجود امام معصوم در هر عصر و زمان، از آن استفاده مىشود، آیه هدایت یا به تعبیرى، آیه انذار است. خداوند متعال مىفرماید:
Gوَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلآ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّما أَنتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍF[34]؛ کسانى که کافر شدند مىگویند: «چرا آیه [و معجزهاى] از پروردگارش براى او نازل نشده است؟» تو فقط بیمدهندهاى و براى هر گروهى، هدایتکنندهاى است.
از صریح آیه فوق استفاده مىشود که به طور عموم براى هر قومى هدایت کنندهاى به سوی حق و حقیقت وجود دارد که در هر زمانى باید وجود داشته باشد. این حقیقت، با آیات و روایات معتبر و براهین عقلى سازگارى دارد؛ زیرا مقتضاى ربوبیّت الاهى این است که خداوند متعال، در هر عصر و زمان، براى مردم، حجتى قرار دهد، تا آنان را به حقّ و غایت و هدف از خلق، هدایت کنند. خداوند مىفرماید: Gالَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَىF؛ «همان [خداوندى] که آفرید و منظّم کرد و همان که اندازهگیرى کرد و هدایت نمود».
این سنت، در نوع انسان نیز جارى است؛ به این معنا که خداوند مردم را خلق نمود و هر چیز را جاى خود قرار داد و تقدیر کرد که آنان را به کمالاتشان راهنمایى کند و به طور حتم، این هدف را از راه اسباب طبیعى که همان وجود هادیان معصوم از هر خطا و اشتباه است، دنبال مىکند.
«هادى» در اصطلاح قرآن
آیه فوق، دلالت دارد که زمین هیچگاه از هادى به حقّ خالى شود، خواه نبى باشد یا غیر نبى.
اطلاق آیه در «وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» منحصر بودن هادى در انبیا را نفى مىکند؛ همانگونه که زمخشرى در ذیل آیه شریف در تفسیر کشّاف به آن اشاره کرده است؛ زیرا در غیر این صورت، لازم مىآید در عصرهایى که از نبى خالى است، حجت و هادى براى بشر وجود نداشته باشد.
اکنون ببینیم هادى بالاصاله در اصطلاح قرآنى کیست؟ با مراجعه به قرآن، پى مىبریم امر هدایت، بالاصاله از آنِ خداوند است. خداوند به هرکسى که اراده کند، با ایجاد قابلیّت در او تفویض مىکند:
Gقُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَ یَهِدِّى إِلآ أَن یُهْدَى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَF[35]؛ «بگو آیا هیچ یک از معبودهاى شما به سوى حقّ هدایت مىکند بگو: تنها خدا به حق هدایت مىکند. آیا کسى که به سوى حق هدایت مىکند، براى پیروى شایستهتر است یا آن کس که خود هدایت نمىشود، مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىکنید؟!»
از این آیه، به طور صریح استفاده مىشود که امر هدایت، بالاصاله منحصر به خداوند است؛ زیرا ربوبیّت از آنِ خداوند است و هرکس قرار است به این مقام برسد، باید از جانب خداوند منصوب باشد؛ لذا خداوند متعال مىفرماید: Gوَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِناF؛ «و ما آنان را امامانى قرار دادیم که به امر ما هدایت مىکنند».
آیاتى دیگر نیز بر این مطلب دلالت دارد و این، مؤیّد مطلبى است که در علم کلام، به آن اشاره شده است که امامت، عهد و منصب الهى است و خدا به هرکس که اراده و مشیّتش تعلّق گرفته و بر اساس قابلیّتهاى ذاتى که به او مىدهد، افاضه مىکند.
مصداق «هادى» در آیه
همانگونه که اشاره شد، آیه فوق، به طور صریح، بر وجود هادى على الاطلاق در هر زمان، براى اتمام حجت بر خلق دلالت دارد. حال ببینیم مصداق هادى در این آیه کیست؟
بررسی کردیم که نمىتوان «هادى» در آیه را به کتاب آسمانى معنا کرد؛ زیرا قبل از حضرت نوح، کتاب تشریعى نبوده است؛ همانگونه که مصداق هادى را لوح محفوظ دانستن معنا ندارد؛ زیرا تنها یک لوح محفوظ وجود دارد، نه اینکه براى هر قوم، یک لوح وجود داشته باشد و نیز همانگونه که اشاره شد، نمىتوان هادى را در نبى خلاصه کرد و نمىتوان مصداق هادى را خداوند قرار داد؛ زیرا اگر چه خداوند هادى على الاطلاق و بالاصاله است، از آن جا که در آیه فوق، به صورت نکره آمده و دلالت بر تعدد دارد، نمىتوان مصداق آن را خداوند قرار داد، به ویژه با در نظر گرفتن این نکته که هدایت خداوند، به طور مستقیم و بدون واسطه نخواهد بود. بلکه توسط هادیانى از جنس خود بشر انجام خواهدگرفت که آنها به سبب ارتباط خاص با خدا، از او تلقى مىکنند و سپس به مردم انتقال مىدهند.
نتیجه اینکه لازم است در هر زمانى زمین خالى از حجت نباشد، خواه نبى باشد یا امام. از آن جهت که این حجّت در عصر ما حاضر نیست، ناچار با اعتقاد به وجود او، قایل به غیبت و استتار او مىشویم.
بررسى روایات
با مراجعه به روایاتى که به آیه مورد بحث مربوط است، پى مىبریم پیامبر اکرم و اهل بیت: او به این مطلب مهم تأکید کرده و آیه را بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان منطبق ساختهاند. اینک به برخى روایات که در کتب شیعه و سنى آمده است، اشاره مىکنیم:
۱٫ احمد بن حنبل، به سند صحیح در مسند در ذیل آیه مورد بحث از امام على علیه السلام نقل مىکند که فرمود: «رسول اللَّه، منذر و هادى، مردى از بنى هاشم است».[۳۶]
۲٫ طبرى در تفسیر خود در ذیل آیه مورد بحث مىگوید: «دیگران گفتهاند: مصداق آیه، على بن ابى طالب است. آنگاه حدیثى را به سند صحیح از ابن عباس نقل مىکند که گفت: هنگامى که آیه Gإِنَّما أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍF نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله دست خود را بر سینه خود گذاشت و فرمود: «من منذرم و براى هر قومى هادى است». آنگاه اشاره به شانه على علیه السلام کرد و فرمود: «تنها توسط تو است که هدایت شوندگان بعد از من هدایت مىشوند».[۳۷]
۳٫ خبرى نیز به سند صحیح از ابن عباس، ذیل آیه مورد بحث نقل کرده است: «منذر، رسول خدا و هادى، على است».[۳۸]
۴٫ حاکم نیشابورى نیز به سند صحیح از امام على علیه السلام، ذیل آیه مورد بحث نقل مىکند که فرمود: «رسول خدا منذر و من هادی هستم».[۳۹]
در تفاسیر شیعه نیز روایات فراوانى از معصومان: وارد شده که مصداق آیه را امام على علیه السلام و امامان معصوم از اهل بیت: معرفى کردهاند.
۵٫ کلینى به سند صحیح از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه مورد بحث نقل مىکند که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله منذر و براى هر زمان، امام و هادىای است از ما. که مردم را به آنچه پیامبر خدا آورده، دعوت مىکند. هادیان بعد از او، علىّ است، آنگاه اوصیاى پیامبر یکى پس از دیگرى».[۴۰]
۶٫ همچنین به سند خود از امام باقر علیه السلام نقل مىکند که در ذیل آیه مورد بحث فرمود: «رسول خدا، منذر و على، هادى است. آگاه باش! به خدا سوگند که آیه از ما بیرون نخواهدرفت و پیوسته بین ما است تا روز قیامت».[۴۱]
۷٫ و نیز به سند صحیح از فضیل بن یسار نقل مىکند: از امام صادق علیه السلام در باره آیه مورد بحث سؤال کردم، حضرت فرمود: «هر امام، هادى براى قرنى است که او در میان مردم آن قرن است».[۴۲]
نتیجه: از آیه فوق، با روایاتى که ذیل آن وارد شده است، به خوبى استفاده مىشود که بعد از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، تا روز قیامت باید امامانى معصوم باشند که هادى على الاطلاق به سوی حق و حقیقتند.
اگر مراد از هادى در این آیه، علماى امّت مىبود، باید مىفرمود: علماى امّت من هادیان بعد از من هستند، خصوصاً با قرینه نکره در «هاد» که بر وحدت در یک عصر و تعدد در عصرها و پیاپى بودن دلالت دارد و نیز قرینه خطاب به حضرت على علیه السلام در روایات؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اى على! تنها به وسیله تو است که هدایت شوندگان و کسانى که قصد هدایت دارند، بعد از من هدایت مىیابند.
نقدی بر ابن تیمیه
ابن تیمیه میگوید:
این کلام را نمیتوان به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد؛ زیرا ظاهر قول «أنا المنذر وبک یا علیّ یهتدی المهتدون» این است که هدایت، فقط توسط علی علیه السلام است، نه پیامبر صلی الله علیه و آله؛ در حالی که هیچ مسلمانی چنین سخنی نمیگوید…[۴۳]
و نیز میگوید:
خداوند متعال، محمد صلی الله علیه و آله را هادی قرار داده و فرموده است: «انک لتهدی الی صراط مستقیم». حال چگونه شما کسی را هادی قرار میدهید که در قرآن به چنین صفتی توصیف نشده است؟[۴۴]
پاسخ:
صریح حدیث صحیح السندی که از جامع البیان طبری نقل کردیم، دلالت دارد که امام علی علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هادی این امت است، آنجا که میفرماید: «بک یهتدی المهتدون بعدی»؛ و این معنا با هدایت گری پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش ارتباط ندارد.
۵٫ آیه «نذیر»
خداوند متعال میفرماید: Gو ان من امۀ الا خلا فیها نذیرF[45]؛ و هیچ امتی نیست، جز آنکه میانشان بیمدهندهای بوده است.
از آیه فوق استفاده میشود که در هر زمان، باید بین مردم انذار کنندهای باشد.
امام باقر علیه السلام فرمود: «ای جماعت شیعه! خداوند تبارک و تعالی میفرماید:Gو ان من أمۀ إلاّ خلا فیها نذیرF. گفتند: «ای اباجعفر! مگر نذیر این امت، محمد صلی الله علیه و آلهنیست؟» حضرت فرمود: آری، راست میگویی، آیا محمد صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش انذار کننده از زمان بعثت برای همه مناطق بود؟…»[۴۶]
حضرت ـ به قرینه صدر روایت ـ در صدد اثبات لزوم ضرورت وجود امام معصوم و هادی علی الاطلاق در طول زمان تا روز قیامت است. او میفرماید: امکان نداشت پیامبر صلی الله علیه و آله به تنهایی همه امت خود را هدایت کند؛ لذا از صحابه در این امر مهم کمک میگرفت و برای بعد از وفاتش نیز از افرادی معصوم برای هدایت بشر کمک گرفت؛ کسانی که در خطّ او قرار داشته و از هرگونه خطا و اشتباه در امان بودند. تنها فرقی که بین مبلّغ از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات رسول و بعد از حیات آن حضرت وجود دارد، در این است که در قسم اول، لازم نیست مبلّغ معصوم باشد؛ زیرا با وجود پیامبر، هر زمان که خطا و اشتباهی از آنان سر زند، حضرت اصلاح کرده یا او را عزل مینماید؛ به خلاف نذیر و مبلّغی که بعد از وفات حضرت درصدد تبیین شریعت است؛ زیرا از آنجا که بعد از نصب، امکان عزلش نیست، باید از مقام عصمت و کمالات علمی و اخلاقی برخوردار باشند.
۶٫ آیه هادیان به حقّ
خداوند متعال در آیه دیگری میفرماید: Gو ممن خلقنا امۀ یهدون بالحق و به یعدلونF؛[۴۷] «و از جمله کسانی که آفریدیم، فرقهای به حق هدایت مییابند و به حق بر میگردند».
فخررازی ذیل آیه فوق، در تفسیرش از جبائی نقل میکند:
این آیه دلالت دارد بر این که هیچ زمانی خالی نیست از کسی که قیام و عمل به حقّ کرده، مردم را به آن هدایت میکند.[۴۸]
میرزا محمد مشهدی، در تفسیر کنزالدقائق میگوید:
و فی الایۀ دلالۀ علی وجود المعصوم فی کلّ قرن؛ إذ لو لم یکن فی قرن معصوم لمیصدق أنّ فیهم من یهدون بالحق و به یعدلون؛ إذ فیه تصریح بأنّ الهادین و العادلین بعض الخلق لا کلّهم، و کل بعض لمیکن معصوماً لم یکن هادیاً و عادلاً کلیاً…[۴۹]؛
آیه، دلالت دارد بر این که در هر قرن، یک امام معصوم وجود دارد؛ چون اگر در قرنی معصوم نباشد، ]این آیه[ صدق نمیکند این که «در بین آنان کسی باشد که هدایت به حق کرده و به حق بازگردانند»؛ زیرا آیه دلالت دارد بر این که هادیان و عادلان، بعضی از خلقند، نه تمام آنها، و هر بعضی که معصوم نیست، هادی و عادل کلّی نیست.
کلینی به سند خود از عبدالله بن سنان نقل میکند:
از امام صادق علیه السلام درباره قول خداوند عزّوجلّ Gو ممن خلقنا أمۀ یهدون بالحق و به یعدلونF سؤال کردم. حضرت فرمود: «مقصود از آیه، ائمه است».[۵۰]
مقصود از «حق» در این آیه، همان امر حقیقی خداوند متعال است که در آیهای دیگر به آن اشاره و بر امامان به حقّ تطبیق شده است؛ آنجا که میفرماید: Gو کذلک جعلنا هم ائمۀ یهدون بامرناF؛[۵۱] «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان و دستور ما مردم را هدایت میکردند».
در آیه ای دیگر میفرماید: Gوَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَF؛[۵۲]
علامۀ طباطبایی; میفرماید:
و لایبعد ان یکون المراد بهذه الامۀ من قوم موسی علیه السلام الأنبیاء و الأئمۀ الذین نشأوا فیهم بعد موسی … و ذلک أنّ الآیۀ أعنی قوله Gأمۀ یهدون بالحق و به یعدلونF لو حملت علی حقیقۀ معناها من الهدایۀ بالحقّ و العدل بالحق لمیتیسّر لغیر النبیّ و الإمام أن یتلبس بذلک…[۵۳]؛
بعید نیست مراد از این امت از قوم موسی علیه السلام، انبیا و امامانی باشند که میان آنان، بعد از موسی علیه السلام رشد کردهاند…؛ زیرا آیۀ Gامۀ یهدون بالحق و به یعدلونF اگر بر معنای حقیقی آن که هدایت به حق و عدالت به حق است حمل شود، شامل غیر نبی و امام نمیگردد، بلکه قدرت چنین کاری را ندارند…
علامه همچنین ذیل آیۀ Gو ممّن خلقنا امّۀ یهدون بالحق و به یعدلونF میفرماید:
فاسناد الهدایۀ الی هذه الأمۀ لایخلو عن الدلالۀ علی مصونیتهم من الضلال و اعتصامهم بالله من الزیغ اما بکون جمیع هؤلاء المشار الیهم بقوله امۀ یهدون بالحق متصفین بهذه العصمۀ و الصیانۀ کالأنبیاء و الاوصیاء، و اما بکون بعض هذه الأمۀ کذلک …[۵۴]؛
پس اسناد هدایت به این امت، خالی از دلالت بر مصونیت آنان از گمراهی و تمسک آنان به خدا از گمراهی نیست؛ یا به اینکه تمام افرادی که در آیۀ Gامۀ یهدون بالحقF به آنها اشاره شده است، به این عصمت و مصونیت متصفند؛ همانند انبیا و اوصیا یا آنکه برخی از این امت اینگونه میباشند… .
این آیه را نیز میتوان بر آیۀ «انذار» تطبیق نمود: «انّما انت منذر ولکل قوم هاد»[۵۵]؛ زیرا از آن جا که کلمۀ «هاد» بدون مضاف الیه آمده و متعلق آن مشخص نشده است، مقصود از آن، هدایت به حق و حقیقت است، خصوصاً به قرینۀ آیات دیگر که در آنها قید «به حق» آمده است.
۷٫آیۀ «اولی الأمر»
خداوند متعال، خطاب به مؤمنان میفرماید: Gأَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْF؛[۵۶] خدا و رسول و صاحبان امری که از میان خود شما است را اطاعت نمایید.
از آیۀ فوق نیز به خوبی استفاده میشود که باید در هر زمان و عصری، امام معصومی در قید حیات باشد، تا او را اطاعت کنیم، اطاعتی که همانند اطاعت از پیامبر، بلکه اطاعت از خداوند است.
مقصود از «اولی الامر» در آیۀ فوق، همان صاحبان شأن و حقّ امر و نهی است؛ کسانی که زمام امور مردم و اختیار آنان به دستشان است، که همان امامان معصوم هستند.
آیه از آنجا که بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دلالت دارد، مستلزم عصمت اولی الامر است، وگرنه سر از تناقض در میآورد؛ زیرا اطاعت خدا و رسول بدون هیچ قید و شرط واجب است. حال اگر اولی الامر معصوم نباشند و در برخی امور، به گناه یا اشتباه یا سهو و نسیان آلوده شود. و در عین حال، اطاعت آنها به طور مطلق واجب باشد، مستلزم تناقض در حکم وجوب اطاعت است و تناقض محال است؛ در نتیجه باید اولی الامر معصوم باشند. از آن رو که صاحب امر حقیقی این امت که شأن امر و نهی به دست او است، به سبب مصالحی از دید مردم غایب است، باید به وجود امامی معتقد باشیم که صاحب ولایت کلیۀ الهی و امر و نهی باشد، هر چند از دیدگاه امت غائب است.
از جمله کسانی که ما را در این معنا همراهی کرده، فخر رازی مفسّر معروف اهل سنت است. او میگوید:
خداوند متعال در این آیه، به اطاعت اولی الأمر به طور جزم امر کرده است و هر کس از جانب خدا به طور جزم و قطع، امر به اطاعت او شده باشد، باید از جانب خدا مصون باشد؛ زیرا در غیر این صورت، با فرض اقدام بر خطا نیز خداوند، امر به متابعت او کرده است؛ در نتیجه لازم میآید که خداوند، امر به فعل خطا کرده باشد. خطا از آن جهت که خطا است، از آن نهی شده است. و این، به اجتماع امر و نهی در فعل واحد میانجامد که محال است. نتیجه این که: اولی الامر در آیه، باید از معصومان باشد.[۵۷]
فخر رازی، تا اینجا با ما موافقت کرده است؛ ولی در ادامۀ راه، از آنجا که نمیخواهد تفسیر آیه، به نفع شیعه تمام شود، به مخالفت با مذهب شیعه پرداخته، ادّعا میکند مراد از اولی الامر در آیه، اهل حلّ و عقد از بزرگان امّت است؛ کسانی که به مسائل و احکام آگاهی دارند؛ لذا اگر بر مسألهای اجتماع کردند، نتیجهای که از این اجتماع حاصل میشود، از هر عیب و نقص مبرّا است.
او میگوید:
از آنجا که اطلاع و شناساییای از وجود معصومی معین ـ آن گونه که شیعه میگوید ـ نداریم و از طرفی «اولی الامر» به صیغۀ جمع آمده است، مقصود از آن، اهل حل و عقد است، خصوصاً آن که بعد از کلمۀ «اولی الأمر منکم» آمده است؛ یعنی اولی الامر، از میان شما است.
در جواب میگوییم:
۱٫ هرگاه فرد فرد اهل حلّ و عقد معصوم نباشند، چگونه ممکن است نتیجۀ حاصل از آرای آنان به عصمت منجر شود؟ آری، اجتماع آرا، قول را به واقع نزدیکتر میکند؛ ولی احتمال خطا و اشتباه را از بین نمیبرد.
۲٫ امامانی که شیعه به عصمت آنها عقیدهمند است، کسانی هستند که خدا و رسول، آنها را به صورت شفاف، به مردم معرفی کرده است، خصوصاً شخص پیامبر که در مواضع مختلف، به مقام عصمت و مناقب آنها به طور صریح اشاره کرده است. دسترسی به چنین امامی در عصر حضور، برای هر شخص ممکن بود اگر در زمان غیبت، از حضور امام محرومیم، به سبب سوء اختیار خود ما میباشد.
۳٫ آنچه خلاف ظاهر است، این که لفظ جمع را در یکی از افراد آن به کار بریم؛ در حالی که شیعه، درباره آیۀ شریف، این چنین ادّعایی نمیکند؛ زیرا «اولی الامر» نزد آنان، همان دوازده معصوم است که در هر زمان، یکی پس از دیگری خواهد آمد. در اطلاق لفظ جمع بر یک مورد لازم نیست تمام افراد، بالفعل موجود باشند؛ بلکه همین که به مرور زمان، در خارج پدید میآیند، اطلاق لفظ جمع، در آن مورد صحیح است.
۴٫ قید «منکم» در آیه، برای افادۀ این نکته است که «اولی الامر» همانند رسول، از جنس بشر است، نه ملک و جن؛ همان گونه که در باره رسول گرامی اسلام در آیات بسیاری به این نکته اشاره شده است: Gهُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْF[58]؛
او کسی است که در افراد درس نخوانده، فرستادهای از خود آنان برانگیخت.
ولیّ امر معصوم در این زمان
آیۀ «اولی الأمر» و مصداق ولیّ امر در این زمان را میتوان با روایات صحیح السند نزد اهل سنت تعیین کرد:
۱٫ از حدیث ثقلین استفاده میشود، اولی الامر که اطاعت او واجب بوده، بر عموم مسلمانان است به آنان تمسک کنند، همان عترت پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در آن حدیث میفرماید: «ما إن تمسکتم بهما لنتضلوا بعدی ابداً»[۵۹]؛ «تا هنگامی که به کتاب و عترت تمسک کردید، هرگز گمراه نخواهید شد».
۲٫ از حدیث «غدیر» استفاده میشود که اولین فرد از عترت که اطاعت او واجب است، امام، علی بن ابی طالب علیه السلام میباشد؛ زیرا از افراد اولی الامر است، آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»؛[۶۰] «هر کس من مولای اویم، پس علیّ مولای او است».
و میدانیم مولا کسی است که بر مردم، ولایت داشته، اطاعت او واجب است.
۳٫ از احادیث دوازده خلیفه استفاده میشود «اولی الامر»، دوازده نفرند. مسلم به سندش از جابر نقل کرده که گفته است: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: «لایزال أمر الناس ماضیاً ما ولیهم إثناعشر رجلاً، ثم تکلّم بکلمۀ خفیت علیّ فسألت أبی: «ماذا قال رسول الله؟» فقال: «کلّهم من قریش»؛[۶۱]
«دائماً امر مردم گذرا است، تا آن که دوازده نفر متولّی آنان شوند». آن گاه چیزی گفت که نفهمیدم. از پدرم سؤال کردم: «رسول خدا چه فرمود؟» گفت: «همۀ آنها از قریشند».
امام حسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کرد: «یا رسول الله! هل یکون بعدک نبی؟» فقال: «لا، انا خاتم النبیین، لکن یکون بعدی ائمۀ قوّامون بالقسط بعدد نقباء بنی اسرائیل»[۶۲]؛
«ای رسول خدا! آیا بعد از شما پیامبری خواهد بود؟» حضرت فرمود: «نه، من خاتم انبیا هستم؛ ولی بعد از من امامانی خواهند آمد که به پا دارنده به قسط هستند، عدد آنها به تعداد نقیبان بنی اسرائیل است».
از این روایات استفاده میشود که مقصود از ««اولی الامر» در آیۀ مورد بحث، همان دوازده امام معصوم است که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله یکی پس از دیگری تا روز قیامت آمدهاند و خواهند بود. این نتیجهگیری، دو دلیل دارد:
الف. قرینۀ کلمۀ «بعدی» که در برخی روایات آمده و ظهور در بعدیّت اتصالی دارد.
ب. در روایات، تعبیراتی برای این دوازده امیر و امام آمده است که بر غیر معصوم منطبق نیست؛ از قبیل:
کلمۀ «خلیفه»[۶۳] که بر جانشینی حقیقی و واقعی رسول خدا دلالت دارد.
عبارت «بقاء الاسلام عزیزاً بهم»[۶۴] که بر عزت واقعی اسلام به واسطه آنان دلالت دارد.
عبارت «قیام الدین بهم»[۶۵] که وابستگی دین به آنان را میرساند.
عبارت «لایضرّهم من خذلهم»[۶۶] که دلالت دارد بر این نکته که خوارکنندگان آنان هرگز نمیتوانند به آنها ضرری برسانند؛ زیرا که مورد توجه خاص خداوند میباشند.
نتیجه اینکه: از آیۀ «اولی الامر» به کمک روایاتی که ذکر شد، استفاده میشود که در هر زمان، باید امامی معصوم واجب الاطاعه وجود داشته باشد.
۸٫آیۀ صادقین
خداوند متعال میفرماید: Gیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَF[67]؛ «ای مؤمنان! تقوا پیشه کرده و همراه با صادقان باشید».
آیه، به مؤمنان امر میکند همواره با صادقان باشند و از آنان به طور مطلق پیروی کنند. صادقان، کسانی هستند که به حق قائل هستند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله اقتدا کرده و نماد سیرۀ آن حضرتند.
درباره مقصود از صادقان در آیۀ فوق، دو احتمال وجود دارد:
۱٫ مقصود، همه مؤمنان باشد. این احتمال غیر معقول است، خصوصاً آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتراف کرد به این که دروغگویان بر او در زمانش بسیار شدهاند، چه رسد به زمان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله.
۲٫ این که مقصود از صادقان، برخی از مؤمنان باشند. این معنا صحیح است. حال باید دنبال شناسایی این افراد باشیم و این که آنان دارای چه خصوصیاتی هستند تا با تمییز آنها از غیر، امر الهی را فرمانبرداری و آنها را همراهی کنیم.
سؤالی که قبل از هر چیز مطرح است، این که: آیا مفاد آیه، مخصوص زمان نزول آن است یا این که تا استمرار و بقای دین اسلامی باقی است؟
در جواب میگوییم: اختصاص آیه به زمان نزول، آن مخالف حکمت خداوند و لطف و رحمت او به بندگان است؛ زیرا خداوندی که پیامبرش را بعد از مدتها به سوی مردم فرستاده تا آنان را از ظلمات خارج کند، آیا صحیح است آنان را به حال خود رها کند، تا بار دیگر به ظلمات بازگردند؟
نتیجه این که باید در هر زمان، افرادی صادق علی الاطلاق باشند که علی الاطلاق امر به اطاعت آنان شده باشد، تا با اقتدا به دستوراتشان به حق و حقیقت و سعادت نائل آییم. پس صادقان در آیه، همان حاملان وحی و خلفای رسول و امینان شرع و ائمۀ هدایت هستند؛ کسانی که خداوند، رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و از هر عیب و نقصی پاکشان نموده است. اینان کسانی غیر از اهل بیت معصوم پیامبر صلی الله علیه و آله نیستند، که آخر آنها مهدی موعود(عج) است و ما در این زمان، با او همراه اوییم.
فخررازی، از آیۀ فوق، عصمت را برداشت کرده و میگوید:
از این آیه، استفاده میشود در هر زمان، باید صادقان وجود داشته باشند؛ ولی آن را بر امت تطبیق کرده است؛ ولذا به عصمت امّت قائل شده و هرگز به روایاتی که در ذیل آیه وارد شده توجهی نکرده است.[۶۸]
با مراجعه به روایات و قراین داخلی و خارجی، پی میبریم که مقصود به «صادقین» در آیۀ فوق همان اهل بیت عصمت و طهارتند.
قراین داخلی
قراینی که در آیه موجود است و دلالت دارد بر این که مقصود از «صادقین» افراد معصومند، عبارتند از:
الف. کلمۀ «صادقین» که مقصود از آن، کسانی است که غیر از صدق، چیز دیگری از آنها صادر نمیشود که همان امامان معصوم هستند.
ب.کلمۀ «کونوا» در آیۀ فوق، که اطلاقش دلالت بر وجوب همراهی دلالت دارد نه اطاعت و ارتباط همراهی و اطاعت تبیین نشده است بدون قید دارد. میدانیم چنین اطاعتی تنها زیبندۀ معصوم است.
قراین خارجی
مقصود از قراین خارجی، روایاتی است که از طریق شیعه و سنی، ذیل آیۀ فوق وارد شده و مصداق آن را اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام معرفی کرده است.
مرحوم کلینی، به سند خود از برید بن معاویه عجلی نقل میکند که از امام باقر علیه السلام دربارۀ آیۀ Gاتقوا الله وکونوا مع الصادقینF سؤال کردم. حضرت فرمود: «ایّانا عنی؛ ما را قصد کرده است».[۶۹]
نیز به سند خود از امام رضا علیه السلام در تفسیر آیۀ فوق نقل میکند که فرمود:«الصادقون هم الأئمۀ؛ صادقین همان ائمهاند… ».[۷۰]
حاکم حسکانی به سند خود از عبدالله بن عمر در تفسیر این آیه نقل میکند که «مقصود از آیه، محمد و اهل بیت: اوست».[۷۱]
سبط بن الجوزی حنفی، از قول علما، در تفسیر آیۀ فوق نقل میکند: «یعنی با علی و اهل بیتش باشید».[۷۲]
[۱] .کتاب العین.
[۲] .المراقبات، ملکی تبریزی ،ص ۱۴۵، به نقل از سید بن طاووس.
[۳] . دخان: آیه۳٫
[۴] . تفسیر آلوسی (روح المعانی)، ذیل آیه.
[۵] . المصنّف، ج۴، ص۲۵۵، ح۷۷۰۹٫
[۶] .جامع البیان، ج۲۵، ص ۱۳۹، ح۲۴۰۰۰٫
[۷] . کشف الاسرار، ج۱، ص۵۵۹٫
[۸] . مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۰۶٫
[۹] . نحل: ۲٫
[۱۰] . کافی، ج۱، ص۲۴۹٫
[۱۱] . همان، ص۲۵۲- ۲۵۳، ح۹٫
[۱۲] . همان، ص۲۴۷-۲۴۸، ح۲٫
[۱۳] . کمال الدین، ج۱، ص۲۸۰-۲۸۱، ح۳۰٫
[۱۴] . الصواعق المحرقه، ذیل حدیث ثقلین.
[۱۵] . اسراء: ۷۱-۷۲٫
[۱۶] . واقعه: ۲۷-۳۲٫
[۱۷] . قصص: ۴۱٫
[۱۸] . واقعه: ۴۱-۴۴٫
[۱۹] . کافی، ج۲، ص۱۹-۲۱، ح۶و۹٫
[۲۰] . درّ المنثور، ج۴، ص۱۹۴٫
[۲۱] . همان.
[۲۲] . کافی، ج۱، ص۲۱۷؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۱۳٫
[۲۳] . همان، ص۲۱۵٫
[۲۴] . توبه: ۷۳٫
[۲۵] . بقره: ۱۲۴٫
[۲۶] . توبه: ۱۲٫
[۲۷] . یس: ۱۲٫
[۲۸] . نساء: ۴۱٫
[۲۹] . نحل: ۸۴٫
[۳۰] . همان: ۸۹٫
[۳۱] . مائده: ۱۱۷٫
[۳۲] . تفسیر فخر رازی، ج۲۵، ص۱۲-۱۳٫
[۳۳] . همان، ج۲۰، ص۹۸٫
[۳۴] . رعد: ۷٫
[۳۵] . یونس: ۳۵٫
[۳۶] . مسند احمد، ج۱، ص۲۱۶؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۶۲٫
[۳۷] . جامع البیان، ج۱۲، ص۷۲٫
[۳۸] . تفسیر حبری، ص۲۸۱٫
[۳۹] . مستدرک حاکم، ج۳، ص۲۱۹٫
[۴۰] . کافی، ج۱، ص۱۹۱٫
[۴۱] . همان، ص۱۹۲٫
[۴۲] . همان، ص۱۹۱٫
[۴۳] .منهاج السنۀ، ج۷، ص ۱۳۹-۱۴۳٫
[۴۴] .همان.
[۴۵] . فاطر: ۲۴٫
[۴۶] . کافی، ج۱، ص۲۴۹٫
[۴۷] . اعراف: ۱۸۱٫
[۴۸] . تفسیر فخر رازی، ج۱۵، ص۷۲٫
[۴۹] . تفسیر کنزالدقائق، ج۳، ص۶۵۷٫
[۵۰] . کافی، ج۱، ص۴۱۴٫
[۵۱] . انبیاء: ۷۳٫
[۵۲] . اعراف: ۱۵۹٫
[۵۳] .المیزان، ج۸، ص۲۸۵٫
[۵۴] . همان، ص۳۴۶٫
[۵۵] . رعد: ۷٫
[۵۶] . نساء: ۵۹٫
[۵۷]. تفسیر فخررازی، ج۱۰، ص ۱۴۴٫
[۵۸] . جمعه: ۲٫
[۵۹] . مسند احمد، ج۶، ص۴۰۱، ح۱۸۵۰۶٫
[۶۰] . صحیح ترمذی، ج۵، ص۶۲۱٫
[۶۱] .صحیح مسلم، ج۶،ص۳٫
[۶۲] .مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۳۰۰٫
[۶۳] .صحیح مسلم، ج۶، ص۳٫
[۶۴] . همان.
[۶۵] . همان، ص ۴٫
[۶۶] .المعجم الکبیر، ج۲،ص۱۹۶،ح۱۷۹۴٫
[۶۷] . توبه: ۱۱۹٫
[۶۸] .تفسیر فخررازی، ج۱۶، ص۲۲۰٫
[۶۹] .کافی، ج۱، ص۲۰۸٫
[۷۰] .همان.
[۷۱] .شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۵٫
[۷۲] .تذکرۀ الخواص، ص ۱۶٫