مصايب حضرت فاطمه عليها السلام در منابع اماميه و رويکرد عالمان امامي

(بسم الله الرحمن الرحیم)

درآمد

اهميت واکاوي حوادث پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) که پيامدهاي ناگواري در جامعه اسلامي بر جا گذاشته و تا کنون نيز ادامه دارد، بر کسي پوشيده نيست. يکي از مهمترين اين حوادث، نحوه‌ ي تعامل دستگاه خلافت با تنها فرزند بر جاي مانده رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است. ضرورت کاوش از اين موضوع با توجه به جايگاه ويژه­ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در ميان اُمت اسلامي، امري روشن است. وانگهی امروزه برخی، رنجهای این بانو و برخورد غم آلود دستگاه حکومت با او را استبعاد می کنند. آنها می گویند به راستی سردمداران خلافت با تنها فرزند برجای مانده پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) چنین تعامل داشتند؟

قبلاً لازم است بدانیم؛ بدیهی است که انتظار ثبت تمامی «ما وقع» توسط اهل سنت، توقعی نابجاست، اگرچه بخشهایی از این رویداد در میراث علمی آنها بازتاب دارد، اما میراث علمی امامیه نسبتاً توانسته است مشروح آن بویژه گزارشات برخورد فیزیکی را انعکاس دهد. به همین دلیل؛ نوشتار پیشرو در صدد بر آمده تا گزارشات مربوط به مصایب حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را با استناد به منابع حدیثی اماميه پي­گيري کند.

ديدگاه عالمان امامي پيرامون مصائب اين بانو، به عنوان بخش پاياني اين نوشتار، ارائه مي گردد.

فصل يکم: گزارشهای برخورد فيزيکي

فصل نخست اين نگارش به بررسي رواياتي مي پردازد که از برخورد فيزيکي دستگاه خلافت با حضرت فاطمه عليها السلام سخن به ميان آورده است. مقصود از برخورد فيزيکي اعم از ضرب و شتم و پيامدهاي آن يعني سقط حضرت محسن سلام الله علیه و شهادت آن بانو است.

روايات مربوط به بخش برخورد فيزيکي را مي توان در سه طبقه­ي گزارش­هاي ضرب، سقط و شهادت دسته بندي نمود. اين روايات حجم قابل توجهي را در ميراث حديثي اماميه به خود اختصاص دادند به طوری که مسانید آن – صرف نظر از غیر مسانید – با قریب به 10 طریق مجزا به ثبت رسیده است. بدیهی است هر گزارشی که برخوردار از این حجم بوده  باشد، دست کم در حد استفاضه است که ارزشمندی و اعتبار اینگونه گزارشات در دانش حدیث بر آگاهان فن پوشیده نیست. [حدیث مستفیض به حدیثی گفته می شود که راویان آن در هر  طبقه، بیشتر از سه نفر بوده باشد. نگ: شهید ثانی، الرعاية في علم الدراية، ص 69 ]. بنا بر این، اگر هیچ گزارش معتبر هم در این باره نباشد، لطمه ای به اتقان این روایات وارد نمی شود، البته همانطور که در ادامه خواهیم دید، برخی گزارشات این بخش به تنهایی هم از سندی قابل قبول برخوردار است.

در ادامه گزارش­هاي موجود را در سه دسته ياد شده، پيگيري مي‌کنيم.

گزارش­هاي ضرب

دسته‌ي نخست از اين روايات، گزارش­هايي است که از ضرب و شتم حضرت فاطمه (عليها السلام) توسط برخي دولت مردان وقت و هوادارانشان به ميان آورده است. روايات مربوط به اين بخش متنوع است و از ضرب به مواضع گوناگون مانند ضرب به پهلو و شکم، سخن به ميان آورده است. اين موضوع مي تواند از تعدد اين ضربات حکايت داشته باشد. اين را هم بايد دانست همانطور که گفتيم سقط حضرت محسن و شهادت حضرت فاطمه عليهما السلام دو پيامد ناگواري است که در اثر برخورد فيزيکي با آن بانو، رُخ داده است بنابراين تمام روايات اين دو بخش، مي تواند در زمره روايات ضرب به شمار آيد اما در اين بخش صرفاً راوياتي که از ضرب به آن بانو سخن گفته است، ارائه مي گردد.

ضرب فاطمه عليها السلام به روايت رسول خدا صلي الله عليه و آله

مطابق برخي روايات، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از ضرب به فاطمه (عليها السلام) خبر داده است. در ادامه متن روايات تقديم مي گردد:

روايت اول: امیر المؤمنین حضرت علي بن ابی طالب سلام الله علیهما  از رسول خدا صلی الله علیه و آله

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي الْعَطَّارُ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَي بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُتْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: بَيْنَا أَنَا وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذِ الْتَفَتَ إِلَيْنَا فَبَكَي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَبْكِي مِمَّا يُصْنَعُ بِكُمْ بَعْدِي فَقُلْتُ وَ مَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَبْكِي مِنْ ضَرْبَتِكَ عَلَي الْقَرْنِ وَ لَطْمِ‏ فَاطِمَةَ خَدَّهَا وَ طَعْنَةِ الْحَسَنِ فِي  الْفَخِذِ وَ السَّمِّ الَّذِي يُسْقَي وَ قَتْلِ  الْحُسَيْنِ.

حضرت علي عليه السلام فرمود: من و فاطمه و حسن و حسين نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله  وسلم بوديم آن حضرت رو به ما كرد و گريست. من گفتم يا رسول اللَّه چرا گريه مي كنيد؟ فرمود: ميگريم براي آنچه با شما عمل مي‏شود. گفتم آن چيست يا رسول اللَّه؟ فرمود :گريه كنم از ضربتي كه بر فرق تو زنند و از سيلي كه بر گونه فاطمه زنند و از نيزه‏اي كه بر ران حسن زنند و زهري كه به او نوشانند و از قتل حسين‏.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص 179، حقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

روايت دوم: عبد الله بن عباس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله)
سند اول: شيخ صدوق با سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَي الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْم‏ ... ثُمَّ قَال‏ وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي  ... وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] ...

ابن عباس گويد روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بود سپس فرمود: ... اما دخترم فاطمه همانا بانوي زنان جهانيان از اولين و آخرين و پاره وجود من است ... چون او را ديدم بيادم افتاد آنچه پس از من با او مي‏ شود گويا مي ‏بينم خواري و ذلت به خانه‏ اش راه يافته، حرمتش زير پا رفته، حقش غصب شده، از ارثش منع شده، پهلويش‏ شكسته شده است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص 174، حقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

سند دوم: طبري امامي با سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ‏ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْم‏ ...

الطبري، عماد الدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم (متوفاي525هـ)، بشارة المصطفي (صلي الله عليه وآله) لشيعة المرتضي عليه السلام، ص 306، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، طبع ونشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة الطبعة: الأولي1420 ه‍

روايت سوم: عبد الله بن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله

روايت سوم را سليم بن قيس هلالي از ابن عباس و او از رسول اکرم صلي الله عليه و آله به شکل زير آورده است:

سُلَيْمٌ: قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ- وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ إِلَي جَنْبِهِ-: شَهِدْتَ النَّبِيَّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ قَالَ نَعَمْ، لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَمَعَ كُلَّ مُحْتَلِمٍ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ امْرَأَةٍ وَ صَبِيٍّ قَدْ عَقَلَ، فَجَمَعَهُمْ جَمِيعا ... ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَي ابْنَتِهِ فَقَالَ: إِنَّكِ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، وَ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ سَتَرَيْنَ بَعْدِي ظُلْماً وَ غَيْظاً حَتَّي تُضْرَبِي وَ يُكْسَرَ ضِلْعٌ مِنْ أَضْلَاعِكِ.

سليم گفت: به عبد اللَّه بن عباس در حالي که جابر بن عبد اللَّه انصاري در كنارش نشسته بود، گفتم: هنگام مرگ رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلّم تو حاضر بودي؟ گفت: آري. آنگاه كه بيماري حضرتش شدت يافت فرزندان عبد المطلب را از زن و مرد، پير و جوان، بالغ و عاقل، همه را جمع كرد ... سپس رو كرد به دخترش و فرمود: تو نخستين نفر از خاندانم هستي كه به من ملحق خواهي شد و تو سرور زنان بهشتي. پس از من ستم و خشم خواهي ديد تا آنجا كه تو را بزنند و دنده‏ات را بشكنند.

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي قرن اول)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 424 الي 427، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

روايت چهارم: شيخ ابومنصور به نقل از رسول خدا صلي الله عليه و آله

وَجَدْتُ بِخَطِّ الشَّيْخِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْجُبَعِيِّ  - جد والد الشيخ البهائي - نَقْلًا مِنْ خَطِّ الشَّهِيدِ _ المعروف بالشهيد الأول _ رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ نَقْلًا مِنْ مِصْبَاحِ الشَّيْخِ أَبِي مَنْصُورٍ طَابَ ثَرَاهُ قَالَ رُوِيَ‏ أَنَّهُ دَخَلَ النَّبِيُّ ص يَوْماً إِلَي فَاطِمَةَ ع فَهَيَّأَتْ لَهُ طَعَاماً مِنْ تَمْرٍ وَ قُرْصٍ وَ سَمْنٍ فَاجْتَمَعُوا عَلَي الْأَكْلِ هُوَ وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع فَلَمَّا أَكَلُوا سَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَطَالَ سُجُودَهُ ثُمَّ بَكَي ثُمَّ ضَحِكَ  ثُمَّ جَلَسَ وَ كَانَ أَجْرَأَهُمْ فِي الْكَلَامِ عَلِيٌّ ع فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَيْنَا مِنْكَ الْيَوْمَ مَا لَمْ نَرَهُ قَبْلَ ذَلِكَ فَقَالَ ص إِنِّي لَمَّا أَكَلْتُ مَعَكُمْ فَرِحْتُ وَ سُرِرْتُ بِسَلَامَتِكُمْ وَ اجْتِمَاعِكُمْ فَسَجَدْتُ لِلَّهِ تَعَالَي شُكْراً فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ ... فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِمَا يَجْرِي عَلَيْهِمْ بَعْدَكَ فَقُلْتُ بَلَي يَا أَخِي يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ أَمَّا ابْنَتُكَ فَهِيَ أَوَّلُ أَهْلِكَ لَحَاقاً بِكَ بَعْدَ أَنْ تُظْلَمَ وَ يُؤْخَذَ حَقُّهَا وَ تُمْنَعَ إِرْثَهَا وَ يُظْلَمَ بَعْلُهَا وَ يُكْسَرَ ضِلْعُهَا.

به خط شيخ محمد بن علي الجبعي يافتم به نقل از خط شهيد اول و او به نقل از مصباح شيخ ابومنصور نقل مي کرد که گفت: روايت شده روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد بر فاطمه سلام الله عليها شد. او براي پدر طعامي فراهم آورد و همگي (پيامبر، علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام) براي خوردن دور هم جمع شدند. وقتي که غذا تمام شد رسول خدا صلي الله عليه و آله به سجده رفته و مدت طولاني در سجده به سر برد. آنگاه گريه کرد و سپس خنديد. در اين هنگام علي عليه السلام پرسيد اي رسول خدا چيزي از شما مشاهده نموديم که قبل از آن نديديم. پيامبر صلي الله عليه و آله  وسلم فرمود: آنگاه که به همراه شما خوردم، از خوشحالي و دورهم بودنتان مسرور گشتم و به شکرانه آن، سجده به جا آوردم پس جبرئيل نازل شد و گفت: آيا خبر ندهم به تو به آنچه که بعد از تو برآنان مي آيد؟ گفتم: بله. گفت: اما دخترت اولين نفر از از اهل بيت توست که به تو ملحق مي شود بعد از آنکه به او ظلم مي شود و حق او گرفته مي شود و از ارث منع شده، به شوهرش هم ظلم مي شود و پهلويش شکسته مي شود.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 98 ص 44، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

أ‌.        ضرب فاطمه عليها السلام به روايت امام مجتبي عليه السلام

 (فيما احتجّ به الحسن عليه السلام علي معاوية و أصحابه‏) يَا مُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَإِنَّكَ لِلَّهِ عَدُوٌّ ...‏ وَ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّي‏ أَدْمَيْتَهَا ... وَ قَدْ قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَا فَاطِمَةُ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ  الْجَنَّة.

آنگاه که امام حسن عليه السلام بر معاويه و اصحاب او احتجاج کرد، گفت: امّا تو اي مغيره دشمن‏ خدا هستي ... و تو بودي که فاطمه سلام الله عليها را کتک زدي تا آنکه بدن وي را خون آلود نمودي ... در حالي كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: تو سرور زنان بهشت ميباشي.‏

 الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاي 548هـ)، الاحتجاج، ج 1 ص 414، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.

درباره اعتبار روايات کتاب احتجاج لازم است بدانيم که مولف، معمولا اَسناد روايات کتاب را نمي آورد و علت آن را اموري مانند شهرت آن روايت و ... مي داند. وي در مقدمه کتاب مي گويد:

و لا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع عليه أو موافقته لما دلت العقول إليه أو لاشتهاره في السير و الكتب بين المخالف و المؤالف إلا ما أوردته عن أبي محمد الحسن العسكري ع فإنه ليس في الاشتهار علي حد ما سواه و إن كان مشتملا علي مثل الذي قدمناه فلأجل ذلك ذكرت إسناده في أول جزء من ذلك دون غيره لأن جميع ما رويت عنه ص إنما رويته بإسناد واحد من جملة الأخبار التي ذكرها ع في تفسيره‏.

در بسياري از موارد، روايات را با سندهايش نياورده ام يا به دليل وجود اجماع بر آن روايات و يا به خاطر موافق بودن آن به دليل عقلي يا به خاطر مشهور بودن او در كتابهاي سيره و كتابهاي مخالف و موافق. مگر آنچيزي را كه از امام حسن عسكري عليه السلام نقل كردم؛‌ زيرا روايات ايشان همانند بقيه آن قدر شهرت ندارد، هرچند مواردي را كه گفتيم شامل اين روايات هم مي‌شود. از اين جهت سندهايش را در جزء اول اين كتاب آوردم؛ زيرا تمام آنچه را از ايشان روايت كردم با يك سند روايت كردم ...

الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاي 548هـ)، الاحتجاج، ج 1 ص 4، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.

ج‌.     ضرب فاطمه عليها السلام به روايت امام صادق عليه السلام

یکم: ابوبصير از امام صادق عليه السلام

گزارش نخست را ابوبصير از آن حضرت نقل مي کند. امام عليه السلام در اين روايت، سقط حضرت محسن سلام الله علیها و شهادت آن حضرت فاطمه عليها السلام را به سبب ضربه­اي که برخي سران حکومت بر آن بانو وارد آورده، مي داند. متن روايت اين است:

حَدَّثَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَي التَّلَّعُكْبَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنِي‏ أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: رَوَي أَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَرْقِيِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ الْقُمِّيِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ‏ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ ... كَانَ‏ سَبَبُ‏ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَي عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ‏ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا  يَدْخُلُ عَلَيْهَا.

علت وفات حضرت فاطمه عليها السّلام همان ضربه‏اي بود كه قنفذ غلام عمر به امر او ايجاد كرد و به سبب آن، محسن را سقط نمود و بدين جهت به شدت مريض شد و نگذاشت احدي از آن افرادي كه وي را اذيت كرده بودند نزد او وارد شوند.

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 134، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

 دوم: حماد بن عثمان از امام صادق عليه السلام

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص إِلَي السَّمَاءِ قِيلَ لَه‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاث‏ ... أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ ...

حمّاد بن عثمان، از امام صادق عليه السّلام نقل مي کند که فرمود: زماني كه نبي اكرم صلّي اللَّه عليه و آله را به آسمان سير دادند به حضرتش عرض شد: خداوند تبارك و تعالي مي ‏خواهد شما را در سه چيز بيازمايد ... و امّا دخترت: مورد ستم قرار گرفته، حقش را غصب مي‏كنند، او را مي‏ زنند در حالي كه حامله و باردار است.

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاي367هـ)، كامل الزيارات، 547، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، لجنة التحقيق، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي1417هـ.

سوم: مفضل از امام صادق عليه السلام

قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَيْبِيٌّ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّانِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر عن الصادق عليه السلام: ... وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِسَوْطِ أَبِي بَكْرٍ عَلَي عَضُدِهَا حَتَّي صَارَ كَالدُّمْلُجِ الْأَسْوَدِ الْمُحْتَرِقِ وَ أَنِينِهَا مِنْ ذَلِكَ وَ بُكَاهَا وَ رَكَلَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ حَتَّي أَصَابَ بَطْنَهَا وَ هُجُومِ عُمَرَ وَ قُنْفُذٍ وَ خَالِدٍ وَ صَفْقَةِ عُمَرَ عَلَي خَدِّهَا حَتَّي أَبْرَي قُرْطَهَا تَحْتَ خِمَارِهَا فَانْتَثَرَ وَ هِيَ‏ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ تَقُولُ يَا أَبَتَاهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُكَ فَاطِمَةُ تُضْرَبُ ... .

امام صادق عليه السلام: ... عمر با تازيانه­ي ابوبکر به بازوي فاطمه عليها السلام زد به طوري كه بازويش همچون بازوبند سياهي ورم كرد و طوري با پا به درب زد كه به شكم دختر پيغمبر خورد عمر و قنفذ و خالد بن وليد به درون خانه هجوم آوردند، عمر با سيلي به صورت آن حضرت زد به گونه اي که گوشواره­ ي شان در زير روسري ايشان شکست و تکه تکه شد [و روي زمين ريخت] فاطمه با صداي بلند گريه مي كرد و مي گفت: اي پدر! اي پيغمبر خدا! دخترت کتک مي خورد ... .

الخصيبي، الحسين بن حمدان (متوفاي334هـ)،‌ الهداية الكبري، ص 407، ناشر : مؤسسة البلاغ للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ : الرابعة، سال چاپ : 1411 - 1991 م

چهارم: بعض اصحابنا از امام باقر يا صادق عليهما السلام

عن بعض أصحابنا عن أحدهما قال ... لما قبض نبي الله صلي الله عليه وآله كان الذي كان لما قد قضي من الاختلاف وعمد عمر فبايع أبا بكر ولم يدفن رسول الله صلي الله عليه وآله بعد ، فلما رأي ذلك علي عليه السلام ورأي الناس قد بايعوا أبا بكر خشي أن يفتتن الناس ففرغ إلي كتاب الله و أخذ يجمعه في مصحف فأرسل أبو بكر إليه ان تعال فبايع فأرسل إليه الثالثة ابن عم له يقال قنفذ ، فقامت فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه وآله عليها تحول بينه وبين علي عليه السلام فضربها فانطلق قنفذ وليس معه علي عليه السلام فخشي  أن يجمع علي الناس فأمر بحطب فجعل حوالي بيته.

محمد بن مسعود العياشي( متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج 2 ص 306، تحقيق : الحاج السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر : المكتبة العلمية الإسلامية - طهران

د. ضرب فاطمه عليها السلام به روايت سلمان

عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ‏ سَلْمَانَ‏ الْفَارِسِيَ‏ قَالَ‏ لَمَّا أَنْ قُبِضَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله وَ صَنَعَ النَّاسُ مَا صَنَعُوا ... فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَمَا تَتَّقِي اللَّهَ تَدْخُلُ عَلَي بَيْتِي وَ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ ع وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا ... وَ حَالَتْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ فَاطِمَةُ ع عِنْدَ بَابِ الْبَيْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِه‏.

سليم مي گويد از سلمان فارسي شنيدم که گفت: زماني که رسول خدا صلي الله عليه و آله قبض روح شد و مردم کردند آنچه را که کردند ... حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود: اي عمر، از خدا نمي‏ترسي كه به خانه من وارد مي شوي؟ ولي عمر ابا كرد از اينكه برگردد. عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‏ ور ساخت و سپس در را فشار داد و داخل شد. در اين هنگام حضرت زهرا عليها السّلام فرياد زد "يا ابتاه، يا رسول اللَّه" عمر شمشير را در حالي كه در غلافش بود بلند كرد و به پهلوي آن بانو زد. آن حضرت ناله كرد «يا ابتاه» عمر تازيانه را بلند كرد و به بازوي حضرت زد ... حضرت زهرا عليها السّلام جلو درب خانه، بين مردم و امير المؤمنين عليه السّلام مانع شد. قنفذ با تازيانه به آن حضرت زد به طوري كه وقتي آن بانو از دنيا مي‏رفت در بازويش از زدن او اثري مثل دستبند بر جاي مانده بود.

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي قرن اول)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 150، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

گزارش­هاي سقط

دسته دوم، گزارش­هايي است که از سقط حضرت محسن سلام الله علیه به عنوان اولين پيامد ناگوار، از ضربت به حضرت فاطمه (عليها السلام) سخن به ميان آورده است.  اين سري روايات هم به نوبه خودشان سهم قابل توجهي از ميراث حديثي اماميه را پُر کرده­اند. در ادامه نمونه­ هايي از آن تقديم مي گردد:

أ‌.        سقط محسن به روايت رسول خدا صلي الله عليه و آله  وسلم

سند اول: شيخ صدوق با سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَي الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْم‏ ... ثُمَّ قَال‏ وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي  ... وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا ... .

ابن عباس گويد روزي رسول خدا صلي الله عليه  وآله نشسته بود سپس فرمود: ... اما دخترم فاطمه همانا بانوي زنان جهانيان از اولين و آخرين و پاره تن من است ... چون او را ديدم بيادم افتاد آنچه پس از من با او مي‏شود گويا مي‏بينم خواري و ذلت به خانه‏اش راه يافته، حرمتش زير پا رفته، حقش غصب شده، از ارثش منع شده، پهلويش‏ شكسته شده و جنينش را سقط کرده است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص 174، حقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

سند دوم: طبري امامي با سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ‏ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ  جَالِساً ذَاتَ يَوْم‏ ...

الطبري، عماد الدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم (متوفاي525هـ)، بشارة المصطفي (صلي الله عليه وآله) لشيعة المرتضي عليه السلام، ص 306، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، طبع ونشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة الطبعة: الأولي1420 ه‍ .

ب‌.   سقط محسن به روايت امام علي عليه السلام

سند اول: کليني با سند خود از امام علي عليه السلام

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَي عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام‏ سَمُّوا أَوْلَادَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُولَدُوا فَإِنْ لَمْ تَدْرُوا أَذَكَرٌ أَمْ أُنْثَي فَسَمُّوهُمْ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي تَكُونُ لِلذَّكَرِ وَ الْأُنْثَي فَإِنَّ أَسْقَاطَكُمْ‏ إِذَا لَقُوكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَمْ تُسَمُّوهُمْ يَقُولُ السِّقْطُ لِأَبِيهِ أَلَّا سَمَّيْتَنِي وَ قَدْ سَمَّي رَسُولُ اللَّهِ ص مُحَسِّناً قَبْلَ أَنْ يُولَد.

فرزندان خود را قبل از آنکه به دنيا آيند نامگذاري كنيد و اگر نمي دانيد پسر يا دخترند، نامي بر آنها بگذاريد كه به مرد و زن هر دو اطلاق شود همانا فرزندي كه سقط شده آنگاه که در قيامت با شما برخورد مي كند و نامي بر آن نگذاشته­ايد، به پدرش مي گويد: چرا برايم نام نگذاشتيد در حالي که رسول خدا صلي الله عليه و آله محسن (فرزند حضرت زهرا عليها السلام) را پيش از آنكه زائيده شود نام گذاشت.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الكافي، ج 6 ص 18، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

سند دوم: شيخ صدوق با سند خود از امام علي عليه السلام

أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَي عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي 381هـ)، علل الشرائع، ج 2 ص 464، تحقيق وتقديم : السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر : منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها - النجف الأشرف، الطبع: 1385 - 1966 م

ح‌.     سقط محسن به روايت امام مجتبي عليه السلام

 (فيما احتجّ به الحسن عليه السلام علي معاوية و أصحابه‏) يَا مُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَإِنَّكَ لِلَّهِ عَدُوٌّ ...‏ وَ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّي‏ أَدْمَيْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِي بَطْنِهَا وَ قَدْ قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص  يَا فَاطِمَةُ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّة.

(در آن موقع که امام حسن عليه السلام بر معاويه و اصحاب او احتجاج کرد، گفت:) امّا تو اي مغيره دشمن‏ خدا هستي ... و تو بودي که فاطمه سلام الله عليها را کتک زدي تا آنکه بدن وي را خون آلود نمودي و فرزند در شکم را انداخت  ... در حالي كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: تو سرور زنان بهشت ميباشي.‏

 الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاي 548هـ)، الاحتجاج، ج 1 ص 414، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.

د. سقط محسن به روايت امام صادق عليه السلام

یکم: ابو بصير از امام صادق عليه السلام

حَدَّثَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَي التَّلَّعُكْبَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنِي‏ أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: رَوَي أَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَرْقِيِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ الْقُمِّيِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ‏ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ ... كَانَ‏ سَبَبُ‏ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَي عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ‏ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً، وَ لَمْ تَدَعْ  أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا.

علت وفات حضرت فاطمه عليها السّلام همان ضربه‏اي بود كه قنفذ غلام عمر به امر او ايجاد كرد و به سبب آن، محسن را سقط نمود و بدين جهت به شدت مريض شد و نگذاشت احدي از آن افرادي كه وي را اذيت كرده بودند نزد او وارد شوند.

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 134، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

دوم: حماد بن عثمان از امام صادق عليه السلام

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص إِلَي السَّمَاءِ قِيلَ لَه‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاث‏ ... أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَي حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْن‏ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ.

حمّاد بن عثمان، از امام صادق عليه السّلام نقل مي کند که فرمود: زماني كه نبي اكرم صلّي اللَّه عليه و آله را به آسمان سير دادند به حضرتش عرض شد: خداوند تبارك و تعالي مي‏خواهد شما را در سه چيز بيازمايد ... و امّا دخترت: مورد ستم قرار گرفته، حقش را غصب مي‏كنند، او را مي ‏زنند در حالي كه حامله و باردار است به منزلش بدون اذن وي داخل شده و افراد پست و فرومايه او را رنجور مي ‏نمايند و وي مانع و دافعي نمي يابد و بدنبال ضرب و كتكي كه مي‏خورد حملش را سقط مي کند.

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاي367هـ)، كامل الزيارات، 547، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، لجنة التحقيق، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي1417هـ

سوم: عبد الله بن سنان از امام صادق عليه السلام

أبو محمد عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله عليه السلام قال : لما قبض رسول الله صلي الله عليه وآله وجلس أبو بكر مجلسه بعث إلي وكيل فاطمة صلوات الله عليها فأخرجه من فدك ... وخرجت فاطمة عليها السلام من عنده وهي تقول والله لا أكلمك كلمة حتي اجتمع أنا وأنت عند رسول الله صلي الله عليه وآله ثم انصرفت فقال علي عليه السلام لها ائت أبا بكر وقولي له ادعيت مجلس أبي وأنك خليفته وجلست مجلسه ولو كانت فدك لك ثم استوهبتها منك لوجب ردها علي فلما أتته وقالت له ذلك قال صدقت فدعا بكتاب فكتبه لها برد فدك فقال فخرجت والكتاب معها فلقيها عمر فقال يا بنت محمد ما هذا الكتاب الذي معك فقالت كتاب كتب لي أبو بكر برد فدك فقال هلميه إلي فأبت أن تدفعه إليه فرفسها برجله وكانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها ... .

آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه و آله رحلت نمود و ابوبکر در جايگاه او نشست، کسي را به سوي وکيل حضرت فاطمه عليها السلام فرستاد و او را از فدک خارج نمود ... (در اين هنگام) فاطمه عليها السلام از پيش او خارج شد در حالي که مي گفت: به خدا قسم با تو سخن نمي گويم تا آنکه من و تو نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله [در قيامت] جمع گرديم. علي عليه السلام فرمود: نزد ابوبکر برو و بگو: تو مدعي هستي كه در جايگاه پدرم قرار گرفتي و جانشين ايشان هستي، اگر فدك براي تو مي ‌بود، و من آن را از شما به عنوان بخشش مي‌ خواستم، بايد آن را به من مي‌ دادي (از باب احترام). وقتي حضرت زهرا سلام الله عليها اين سخن را به ابو بكر فرمود: ابو بكر گفت: راست گفتي. آنگاه ابو بكر كاغذي خواست و نامه‌اي براي برگشت فدك نوشت. امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: فاطمه سلام الله عليها از نزد او خارج شد و اين نامه همراهش بود. در اين زمان عمر او را ديد و گفت: اي دختر محمد اين نوشته همراه تو چيست؟ حضرت فرمود: نوشته ا‌ي است كه ابو بكر براي برگرداندن فدك براي من نوشته است. عمر گفت: آن را به من بده؛ اما حضرت زهرا سلام الله علیها از سپردن اين نامه خود داري كرد. عمر ايشان را با لگد زد در حالي كه ايشان به حضرت محسن سلام الله علیه حامله بود، در اثر اين ضربت محسن سقط شد.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الاختصاص، ص 185، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م.

چهارم: مفضل از امام صادق عليه السلام

قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَيْبِيٌّ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّانِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر عن الصادق عليه السلام: ... وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِسَوْطِ أَبِي بَكْرٍ عَلَي عَضُدِهَا حَتَّي صَارَ كَالدُّمْلُجِ الْأَسْوَدِ الْمُحْتَرِقِ وَ أَنِينِهَا مِنْ ذَلِكَ وَ بُكَاهَا وَ رَكَلَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ حَتَّي أَصَابَ بَطْنَهَا وَ هِيَ حَامِلَةٌ بِمُحَسِّنٍ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ وَ إِسْقَاطِهَا وَ صَرْخَتِهَا عِنْدَ رُجُوعِ الْبَابِ وَ هُجُومِ عُمَرَ وَ قُنْفُذٍ وَ خَالِدٍ وَ صَفْقَةِ عُمَرَ عَلَي خَدِّهَا حَتَّي أَبْرَي قُرْطَهَا تَحْتَ خِمَارِهَا فَانْتَثَرَ وَ هِيَ‏ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ تَقُولُ يَا أَبَتَاهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُكَ فَاطِمَةُ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ فِي بَطْنِهَا.

امام صادق عليه السلام: ... عمر با تازيانه به بازوي فاطمه عليها السلام زد به طوري كه بازويش همچون بازوبند سياهي ورم كرد و طوري با پا به درب زد كه به شكم دختر پيغمبر خورد و او كه حامله بود محسن شش ماهه خود را سقط كرد. عمر و قنفذ و خالد بن وليد به درون خانه هجوم آوردند. عمر با سيلي به صورت آن حضرت زد به گونه اي که گوشواره­ي شان در زير روسري ايشان شکست و تکه تکه شد [و روي زمين ريخت] فاطمه با صداي بلند گريه مي كرد و مي گفت: اي پدر! اي پيغمبر خدا! دخترت کتک مي خورد! و بچه ‏اش را كشته مي شود.

الخصيبي، الحسين بن حمدان (متوفاي334هـ)،‌ الهداية الكبري، ص 407، ناشر : مؤسسة البلاغ للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ : الرابعة، سال چاپ : 1411 - 1991 م.

ه. سقط محسن به روايت سلمان

عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ‏ سَلْمَانَ‏ الْفَارِسِيَ‏ قَالَ‏ لَمَّا أَنْ قُبِضَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله وَ صَنَعَ النَّاسُ مَا صَنَعُوا ... وَ قَدْ كَانَ‏ قُنْفُذٌ ضَرَبَ فَاطِمَةَ عليها السلام بِالسَّوْطِ فَأَلْجَأَهَا إِلَي عِضَادَةِ بَابِ بَيْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَكَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَأَلْقَتْ جَنِيناً مِنْ بَطْنِهَا.

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي قرن اول)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 153، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

و. سقط محسن به روايت عمار بن ياسر

حَدَّثَنِي‏ أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَحْمَدَ الطَّبَرِيُّ الْقَاضِي، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي أَبُو الْحُسَيْنِ عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَالِكٍ السَّيَّارِيُ‏ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْغَلَابِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ الْكِنْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ يَقُولُ ... فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ جَرَي مَا جَرَي فِي يَوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ عَلَيْهَا دَارَهَا وَ إِخْرَاجِ ابْنِ عَمِّهَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ مَا لَحِقَهَا مِنَ الرَّجُلِ‏ أَسْقَطَتْ‏ بِهِ‏ وَلَداً تَمَاماً.

آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه  وآله قبض روح شد و آن اتفاقات در روز داخل شدن قوم (دستگاه خلافت) به خانه حضرت فاطمه عليها السلام و خارج نمودن علي بن ابي طالب عليه السلام از خانه­اش رُخ داد و به سبب آنچه که از آن مرد به فاطمه عليها السلام رسيد، او فرزندش را سقط نمود.

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 103، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

گزارش­­هاي شهادت

دسته سوم گزارش­هايي است که از شهادت حضرت فاطمه عليها السلام به عنوان دومين پيامد شوم که از ضربت به آن بانو به وقوع پيوست، سخن گفته­اند. اين مجموعه همانند دو بخش پيشين، حجم چشمگيري از ميراث روايي اماميه را به خود اختصاص داده است. آنچه در ادامه مي آيد نمونه­هايي از اين سري روايات است كه اولين روايت را به عنوان نمونه بررسي سندي مي نماييم: 

شهادت حضرت فاطمه عليها السلام به روايت رسول خدا صلي الله عليه  وآله 

یکم: امام صادق از رسول خدا عليهما السلام

بر پایه گزارشی را که امام صادق (عليه السلام) برای یونس بن یعقوب بازگو نمود، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پیشاپیش از یک سری حوادث ناگوار و به طور ویژه از کشته شدن فاطمه (سلام الله علیها) خبر داد.

متن روایت این است:

حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو الْحَسَنِ بْنُ شَاذَانَ (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ الْوَلِيدِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا الصَّفَّارُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ (الحسن) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (عليه السلام) يَقُولُ‏ ... يَا يُونُسُ قَالَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) مَلْعُونٌ‏ مَلْعُونٌ‏ مَنْ يَظْلِمُ بَعْدِي فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ يَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ يَقْتُلُهَا ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ الْبُشْرَى فَلَكَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ تَشْفَعِينَ فِيهِ لِمُحِبِّيكِ وَ شِيعَتِكِ فَتَشْفَعِينَ يَا فَاطِمَةُ لَوْ أَنَّ كُلَّ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ كُلَّ مَلَكٍ قَرَّبَهُ شَفَعُوا فِي كُلِّ مُبْغِضٍ لَكَ غَاصِبٍ لَكَ مَا أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنَ النَّار.

الکراجکي، محمد بن علي (متوفاي 449ق)، کنز الفوائد، ص64، ناشر : مكتبة المصطفوي، چاپخانه : غدير، قم، چاپ : الثانية، سال چاپ : 1369 ش

امام صادق (عليه السلام) به يونس بن يعقوب فرمود: اي يونس جدم رسول خدا (صلي الله عليه  وآله) فرمود: ملعون است ملعون است آن کس که بعد از من به دخترم فاطمه ظلم کند و حقش را غصب کند و او را به قتل برساند. سپس فرمود: اى فاطمه بشارت باد بر تو، همانا تو نزد خداوند متعال مقامی پسنديده داری و از دوستان و شيعيانت شفاعت می کنی. اى فاطمه اگر تمامی پيامبران و همه فرشتگان بخواهند درباره آنکه بغض تو به دل دارد و حق تو را غصب كرده، شفاعت کنند، خدای متعال هرگز [شفاعتشان را نمی پذیرد و] او را از آتش جهنم بيرون نمی آورد.

در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که این سخن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) لزوماً به معنای تحقق آن نیست بلکه همانند بسیاری از دیگر سخنان آن حضرت، صرفاً در مقام تحذیر از ارتکاب این عمل است، بدان معنا که اگر کسی چنین عملی را مرتکب شود، مورد لعن و نفرین خواهد بود.

در پاسخ از این پرسش توجه به این نکته لازم است، به طور طبیعی اگر کسی (معصوم یا غیر او) بخواهد جهت تحذیر از ارتکاب عملی یا لزوم پاسداشت فردی سخن بگوید، عباراتی مانند آنکه: هر کس فلانی را بیازرد، مورد لعن خواهد بود، به کار می گیرد. اینکه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) سخن از کشته شدن دخترش به میان می آورد، می توان گفت که این سخن بسانِ دیگر سخنان، تنها در مقام تحذیر از اذیت و آذار این بانو نیست بلکه خبر از وقوع این حوادث در آینده نه چندان دور است. این مطلب با توجه به روایاتی که سخن از تحقق قتل این بانو به میان آورده [در ادامه بدان خواهیم پرداخت] تقویت می شود. به دیگر بیان؛ با توجه به امثال این روایات می توان گفت در این روایت هم سخن از وقوع قتل به میان آمده است.

نکته دیگر آنکه؛ این بخش از گفته های رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با سه عبارت ذیل به چشم می خورد: يَظْلِمُ بَعْدِي فَاطِمَةَ ابْنَتِي - يَغْصِبُهَا حَقَّهَا - وَ يَقْتُلُهَا.

دو عبارت اخیر، در واقع ذکر خاص بعد از عام است زیرا غصب حق و قتل، هر کدام مصداقی از مصادیق ظلم به شمار می روند. از میان این دو، غصب حق بدون تردید محقق شد [تعدادی از روایات غصب حق در ادامه بحث خواهد آمد]، این مطلب به نوبه خود می تواند قرینه ای دیگر بر تحقق عبارت بعدی [ وَ يَقْتُلُهَا] باشد زیرا هر دو عبارت در یک سیاق قرار دارند.

بررسي سند

اینک سند گزارش فوق را مورد بررسی قرار می دهیم.

کراجکي

ابوالفتح محمد بن علي کراجَکي يکي از عالمان امامي در سده چهارم و پنجم و از شاگردان شيخ مفيد و شيخ طوسي (رحمة الله عليهما) است. انديشمندان امامي شخصيت او را ستودند. از باب نمونه منتجب الدين (رحمة الله عليه) درباره او مي نويسد:

الشيخ العالم الثقة أبو الفتح محمد بن على الكراجكى فقيه الاصحاب.

الرازي، منتجب الدين بن بابويه (متوفاي585هـ)، فهرست منتجب الدين، ص 100، تحقيق: سيد جلال الدين محدث الأرموي، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، توضيحات: بإهتمام: محمد سمامي حائري / إشراف: السيد محمود المرعشي، چاپخانه: مهر – قم، چاپ: 1366 ش.

ابوالفتح کراجکي، عالم، ثقه، و فقيه اصحاب است.

أَبُو الْحَسَنِ بْنُ شَاذَان

وی استاد نجاشی (رحمة الله علیه) است. این مطلب با توجه به عبارتی را که نجاشی (رحمة الله علیه) در شرح حال پدر او می آورد، معلوم می گردد. او نوشته است: أحمد بن علي بن الحسن بن شاذان ... صنف كتابين أخبرنا بهما ابنه أبو الحسن (رجال النجاشي، ص 84). عده ‏اى از رجاليان با استفاده از برخى قراين موجود در تعبيرات نجاشى، بر آنند تمامی مشايخ (اساتيد) نجاشى (رحمة الله علیه) ثقه اند. آیت الله خویی (رحمة الله علیه) بر پایه همین مطلب، وثاقت ابوالحسن بن شاذان را ثابت می کند. او می نویسد:

هو (محمد بن أحمد بن علي بن الحسن بن شاذان) ثقة لأنه شيخ النجاشي وقد عرفت أن مشايخه كلهم ثقات.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث، ج 16 ص 17، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

محمد بن أحمد بن علي بن الحسن بن شاذان، مورد وثوق است زیرا وی استاد نجاشی (رحمة الله علیه) است و پیشتر بیان کردیم که تمامی اساتید او ثقه هستند.

نکته دیگر که می تواند از وثاقت وی حکایت کند، آنکه مؤلف (کراجکی) از او با عنوان " الشَّيْخُ الْفَقِيه" و  " الشَّيْخُ الْمُفِيد" یاد می کند. علاوه بر آن، روايات فراواني را در کتاب کنز الفوائد بواسطه این استادش نقل می کند. جمعي از دانشمندان بر اين عقيده­اند اگر راويان ثقه، روايات زيادي از يک راوي نقل کنند، نشان از اعتماد آنها به آن راوي بوده است. [نگ: ترابي شهر رضايي، اکبر، پژوهشي در علم رجال، ص345.]

بنا براین؛ می توان گفت کراجکي (رحمة الله عليه) نسبت به او اعتماد داشته است.

أحمد بن علي بن الحسن بن شاذان

نجاشی (رحمة الله علیه) درباره او آورده است:

أحمد بن علي بن الحسن بن شاذان أبو العباس الفامي القمي شيخنا الفقيه، حسن المعرفة

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 84، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

احمد بن علی بن حسن بن شاذان قمی بزرگ ما، فقیه و دارای شناختی نیکو بود.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ ابْنُ الْوَلِيدِ

نجاشی (رحمة الله علیه) از او به بزرگی یاد می کند:

محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد أبو جعفر شيخ القميين و فقيههم و متقدمهم و وجههم.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 383، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

محمد بن حسن بن ولید، بزرگ اهل قم، فقیه، و نزد آنها دارای جایگاه بود.

محمد بن الحسن الصفار

نجاشی (رحمة الله علیه) پیرامون او عبارات بلندی به کار برده است:

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار كان وجها في أصحابنا القميين ثقة عظيم القدر.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 354، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

محمد بن حسن صفار، یکی از بزرگان اصحاب اهل قم، فردی مورد وثوق و دارای منزلتی بلند بود.

مُحَمَّدُ بْنُ زِيَاد (ابْنُ أَبِي عُمَيْر)

جایگاه بلند او بر کسی پوشیده نیست. نجاشی (رحمة الله علیه) پیرامون شخصیت او اینگونه نگاشته است:

محمد بن أبي عمير زياد ... جليل القدر عظيم المنزلة

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 326، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

محمد بن ابی عمیر، انسانی بزرگ و دارای جایگاه بلند است.

نكته:

با توجه به آنکه ابن ابي عمير در سال 217 هجري وفات يافت و از سويي هم مرحوم صفار متوفاي 290 است، به طور طبيعي نمي تواند راوي بدون واسطه از ابن ابي عمير باشد. به همين دليل لازم است درباره راوي ميانه او و ابن ابي عمير (استاد صفار و شاگرد ابن ابی عمیر) بررسي شود.

بررسی ها نشان می دهد چند تن از راویان هستند که مرحوم صفار روایات فراوان (دهها روايات) از آنها نقل می کند و آنها هم در زمره شاگردان ابن ابي عمير به شمار مي روند که هر کدام روايات بسيار را از وي نقل کردند. اين افراد عبارتند از:

یکم: احمد بن محمد بن عيسي

دوم: ابراهيم بن هاشم قمي

سوم: محمد بن حسين بن ابي الخطاب

چهارم: محمد بن عيسي بن عبيد

پنجم: يعقوب بن يزيد

بنا بر اين؛ مي توان گفت که واسطه ميان صفار و ابن ابي عمير يکي از اين همین افراد هستند. نا گفته نماند، با مراجعه به کتاب بصائر الدرجات صفار (رحمة الله علیه) خواهیم دید که بیشترین روایات مؤلف، از ابن ابي عمير، از طريق يعقوب بن يزيد است. با توجه به این مطلب، احتمال افتادگی نام يعقوب بن يزيد در روایت فوق، نسبت به بقیه افراد فوق بیشتر است. البته راوی میانی هر کدام که باشند فرقی نمی کند زیرا تمامي این افراد از منظر دانشمندان رجال شناس معتبر و از جايگاه قابل قبول برخوردار هستند.

این را باید توجه داشت؛ صفار (رحمة الله عليه) آموخته مکتب قم است و قمی ها در اخذ احاديث سختگير بودند بنا براين؛ بعید به نظر می نماید که وی از فردی غیر قابل اعتماد (حتی اگر نزد ما مجهول باشد) روایت نقل کند.

البته ممکن است کسی بگوید صفار (رحمة الله علیه) می تواند این روایت را به طور مرسل از ابن ابی عمیر نقل کرده باشد، بنا بر این؛ لزومی ندارد تا واسطه ای میان او و ابن ابی عمیر بوده باشد تا بگویید وی در اخذ احادیث سختگیر بوده و از فردی قابل قبول نقل کرده است.

 در پاسخ باید گفت؛ حتی اگر بپذیریم که او روایت را مرسلاً نقل نموده، با توجه به رویه مکتب قم در اخذ احادیث، می توان گفت او بنا به برخی قرائن که امروزه از دسترس ما دور مانده، به درستی این روایت پی برده است. این مطلب با توجه به جایگاه صفار (رحمة الله علیه) به عنوان یک فرد حدیث شناس بیشتر روشن می شود. علاوه بر آنکه روایت فوق با عبارت: حَدَّثَنَا الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِيَاد، به ثبت رسیده است. از واژه     " حَدَّثَنَا" می توان فهیمد که وی روایت را مسنداً نقل می کند. اصولاً معنا ندارد از کسی که نمی توان به طور مستقیم روایت نقل کرد، این واژه به کار گرفته شود.

مُفَضَّلِ بْنِ عُمَر

وثاقت يا عدم وثاقت او در ميان دانشمندان مورد نزاع است. رجال شناسي مانند نجاشي عباراتي از قبيل: فاسد المذهب و مضطرب الرواية، درباره او به کار برده است. (رجال النجاشي، ص 416) در عين حال؛ ادعاي ما آن است که بر پايه شواهد و قرائن موجود، مي توان به وثاقت و اعتبار او پي برد.

قرينه نخست: عالم بزرگي مانند شيخ مفيد (رحمة الله عليه) او را در رأس اصحاب خاص و مورد وثوق امام صادق (عليه السلام) معرفي مي کند. او مي نويسد:

ممن روى صريح النص بالإمامة من أبي عبد الله الصادق (عليه السلام) على ابنه أبي الحسن موسى (عليه السلام) من شيوخ أصحاب أبي عبد الله وخاصته وبطانته وثقاته الفقهاء الصالحين، المفضل بن عمر الجعفي.

البغدادي، الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، العكبري ، (متوفاي 413هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2 ، ص 216، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 19933 م

از جمله بزرگان، خواص و اصحاب مورد وثوق امام صادق (عليه السلام) که از آنحضرت درباره امامت امام کاظم (عليه السلام) روايت نقل کردند، مفضل بن عمر جعفي است.

شيخ طوسي (رحمة الله عليه) به هنگام شرح حال او، ايرادي بر او وارد نمي کند، علاوه بر آن، در مواردي او را تاييد هم کرده است. در کتاب "الغيبه" خود، او را از جمله اصحاب مورد ستايش ائمه (عليهم السلام) بر مي شمارد و مي گويد: نذكر من كان ممدوحا منهم حسن الطريقة ... ومنهم المفضل بن عمر (کتاب الغيبة، ص 346). در کتاب "تهذيب الأحكام" روايتي را که محمد بن سنان از مفضل نقل مي کند، به دليل وجود ابن سنان،  از ناحيه سند مورد اشکال قرار مي دهد، بديهي است اگر نسبت به مفضل نقدي مي داشت بايد بيان مي کرد و عدم نقد او در اين مقام، نشان از اعتمادش نسبت به مفضل دارد. متن او را بنگريد:

فأول ما في هذا الخبر انه لم يروه غير محمد بن سنان عن المفضل بن عمر ومحمد بن سنان مطعون عليه ضعيف جدا.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، تهذيب الأحكام، ج 7 ص 361، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة،‌1365 ش .

اولين اشکالي که متوجه اين روايت است آنکه اين روايت را کسي غير از محمد بن سنان از مفضل نقل نکرد و محمد بن سنان مورد طعن و جدا ضعيف است.

قرينه دوم: عده­اي از بزرگان که در ميان آنها چند نفر از اصحاب اجماع مانند ابن ابي عمير وجود دارند، از مفضل روايت نقل کردند. اين امر به نوبه خود شاهدي بر اعتبار او به حساب مي آيد.

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج 7 ص 478،  ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

قرينه سوم: امام صادق (عليه السلام) بسياري از معارف توحيدي را براي مفضل بيان مي نمود و او سخنان امام را در يک مجموعه با نام "توحيد مفضل" جمع آوري نمود. اين مسأله هم در جاي خود،  نشان از اعتبار او نزد امام (عليه السلام) دارد.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج 19 ص 329، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

قرينه چهارم: از وي در روايات فراوان ستايش شده است. البته رواياتي هم به چشم مي آيد که از مذمت او توسط امام (عليه السلام) حکايت دارد، اما همانگونه که آيت الله خويي (رحمة الله عليه) بيان مي دارد، روايات مدح او فراوان است و اين سري اخبار قدرت مقابله با آنها را ندارند، به همين دليل بايد توجيهي براي آنها جُست مثل آنکه در مقام تقيه  بوده باشد همانطور که امام (عليه السلام) برخي ديگر از اصحاب خاص خود نظير زراره  و محمد بن مسلم را مورد مذمت قرار داده است.  

شيخ حر عاملي (رحمة الله عليه) هم نظر بر آن دارد که بايد روايات دال بر مذمت مفضل را بر اُموري مانند تقيه، حمل نمود. اين امر مي تواند به دليل کثرت و قوت روايات مدح مفضل يا قرائني ديگر نظير آنچه در بالا آورديم، بوده باشد. ايشان نوشته است:

روى الكشي له مدحا بليغا يقتضي جلالته ووكالته وثقته وروى له ذما ينبغي حمله على ما في "زرارة".

الحر العاملي، محمد بن الحسن (متوفاى1104هـ)، تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، ج 30 ص 496، تحقيق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، الطبعة: الثانية، 1414هـ.

کَشي، رواياتي را آورده که بر بزرگي و وثاقت مفضل دلالت دارد، همچنين روايت در مذمت او هم آورده است که شايسته است آن را همانند رواياتي که در مذمت زراره وارد شد، توجيه کنيم.

گفتني است؛ مطابق ديدگاه برخي محققان، ضعيف شمردن مفضل ريشه در اعتقادات غلو آميز او دارد.

مرحوم مامقاني به هنگام شرح حال مفضل، همين نکته را متذکر مي شود. به اعتقاد وي نمي توان به نسبتِ غلوّي را که متقدمين به يک نفر دادند، اعتماد کرد زيرا آنها دراين باره بسيار سختگير بودند و حتي اعتقاد به برخي مقامات اهل بيت (عليهم السلام) که امروزه براي ما امري بديهي است، از منظر آنها غلو به شمار مي آمد. از باب نمونه شيخ صدوق (رحمة الله عليه)  قول به عدم سهو پيامبر و ائمه (عليهم السلام) را غلوّ مي داند در حالي که اين امر و مسائلي مانند آن، امروزه از ضروريات مذهب ما به حساب مي آيد. متن کلام او چنين است:

ان رمى القدماء الرجل بالغلو لا يعتمد عليه و لا يركن اليه لوضوح كون القول بادنى مراتب فضائلهم (عليهم السلام) غلوّا عند القدماء و كون ما نعدّه اليوم من ضروريّات مذهب التشيّع غلوّا عند هؤلاء و كفاك فى ذلك عدّ الصّدوق (رحمة الله عليه) نفى السّهو عنهم (عليهم السلام) غلوّا مع انّه اليوم من ضروريّات المذهب و كذلك اثبات قدرتهم على العلم بما ياتى بتوسّط جبرئيل و النبى (صلي الله عليه وآله) غلوّ عندهم و من ضروريّات المذهب اليوم و هكذا.

مامقانى، عبدالله‏، تنقيح المقال في علم الرجال( رحلي)، ج3 ، ص 240.

همانا رمي به غلو از سوي قدماء، نسبت به يک نفر را نمي توان اعتماد نمود زيرا روشن است که از منظر آنها، قائل شدن به پايين­ترين مرتبه از فضائل اهل بيت (عليهم السلام) غلوّ به شمار مي رفت و آنچه امروزه از ضروريات مذهب شيعه به حساب مي آيد، نزد آنها غلوّ بوده است. دراين باره کافي است بدانيم، (از باب نمونه) شيخ صدوق (رحمة الله عليه) قول به نفي سهو النبي و ائمه (عليهم السلام) را غلو مي داند در حالي که اين امر امروزه از ضروريات مذهب است.

علاوه بر آن؛ همانطور که گذشت عده­اي از بزرگان از جمله برخي از اصحاب اجماع مانند ابن ابي عمير از مفضل روايات نقل مي کردند، حال چگونه مي توان پذيرفت او اعتقادات غلو آميز داشته و به عنوان فردي غير قابل قبول بوده در عين حال روايات گوناگون از وي نقل کرده باشند؟!

نکته ديگر که در اين مجال بايد بدان توجه نمود، عباراتي است که نجاشي به عنوان يک رجال شناس متبحر درباره مفضل به کار گرفته است. آيت الله خويي (رحمة الله عليه) که خود از قائلين به وثاقت مفضل است، پس از آنکه روايات ستايش آميز مفضل را به دليل حجم قابل توجه آن بر روايات نکوهش آميز وي ترجيح مي دهد و سخنان بزرگاني مانند شيخ مفيد (رحمة الله عليه) درباره وثاقت مفضل را بيان مي دارد، درصدد پاسخ از سخن نجاشي بر مي آيد و مي نويسد:

وأما ما ذكره النجاشي من أنه كان فاسد المذهب، مضطرب الرواية، لا يعبأ به وقد ذكرت له مصنفات لا يعول عليها، ففيه تفصيل: أما قوله فهو فاسد المذهب فيعارضه ما تقدم من الشيخ المفيد من عده من الفقهاء الصالحين ومن خاصة أبي عبد الله عليه السلام وبطانته ولا يسعنا إلا ترجيح كلام الشيخ المفيد علي كلام النجاشي من جهة معاضدته بما تقدم من الروايات التي لا يبعد دعوي التبادر الاجمالي فيها. وأما قوله: مضطرب الرواية فهو إن صح لا يكشف عن عدم الوثاقة كما تقدم بيانه في ترجمة المعلي بن محمد البصري. وأما قوله: وقد ذكرت له مصنفات لا يعول عليها فهو مبني على ما ذكره من أنه فاسد المذهب مضطرب الرواية وقد عرفت الحال فيه. والنتيجة أن المفضل بن عمر جليل ثقة. والله العالم.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج 19 صص 329 و 330، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

سخن نجاشي درباره مفضل که "وي داراي مذهبي فاسد و احاديث او داراي اضطراب است، و مصنفاتي براي او ذکر شده که بدان اعتماد نمي شود" را به تفصيل مورد بررسي قرار مي دهيم. اما گفتار او درباره فاسد المذهب بودنش، با گفتار شيخ مفيد که او را از جمله اصحاب خاص امام صادق (عليه السلام) قرار داده، در تعارض است و بايد قول  مفيد (رحمة الله عليه) را بر گفتار نجاشي ترجيح داد به دليل آنکه قول مفيد (رحمة الله عليه) با روايات ستايش مفضل که چه بسا بتوان ادعاي تواتر اجمالي آن را نمود، موافق است. اما گفتار او درباره مضطرب الروايه بودن مفضل، بر فرض آنکه اين سخن را بپذيريم، تلازمي با عدم وثاقت مفضل ندارد همانطور که اين مطلب در ترجمه معلي بن محمد بصري بيان گرديد. اما سخن او که گفت براي او مصنفاتي ذکر شده که بدان اعتماد نمي شود، به دليل آن است که او را فاسد المذهب و مضطرب الروايه مي داند و ما از اين دو مطلب پاسخ داديم. در نتيجه بايد گفت: مفضل فردي بزرگ و مورد وثول است. داناي حقيقي خداوند است.

يُونُسَ بْنِ يَعْقُوب

نجاشی (رحمة الله علیه) درباره او نوشته است:

يونس بن يعقوب بن قيس اختص بأبي عبد الله و أبي الحسن عليهما السلام و كان يتوكل لأبي الحسن عليه السلام و مات بالمدينة في أيام الرضا عليه السلام فتولى أمره. و كان حظيا عندهم موثقا.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 446، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

یونس بن یعقوب بن قیس از اصحاب خاص امام صادق و کاظم (علیها السلام) بود. او در روزگار امام رضا (علیه السلام) از دنیا روفت و نزد آنها مورد اعتماد بود.

دوم: عبد الله بن عباس از رسول خدا صلي الله عليه  وآله  وسلم
سند اول: شيخ صدوق با سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَي الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْم‏ ... ثُمَّ قَال‏ وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي ... وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ‏ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّي أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏.

ابن عباس گويد روزي رسول خدا صلي الله عليه  وآله و سلم نشسته بود سپس فرمود: ... اما دخترم فاطمه همانا بانوي زنان جهانيان از اولين و آخرين و پاره تن من است ... چون او را ديدم بيادم افتاد آنچه پس از من با او مي‏شود گويا مي‏بينم خواري و ذلت به خانه‏اش راه يافته، حرمتش زير پا رفته، حقش غصب شده، از ارثش منع شده، پهلويش‏ شكسته شده و جنينش را سقط کرده است.و فرياد ميزند يا محمداه و جواب نشنود و استغاثه كند و كسي بدادش نرسد و هميشه پس از من غمناک و گرفتار و گريان است‏ ... و اول كس از خاندانم باشد كه به من ملحق شود در حالي که محزون و گرفتار و غمناک و مقتول (شهيد) بر من وارد مي شود و من در اينجا بگويم خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده و كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده و خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا سقط جنين كرده است پس ملائكه مي گويند: آمين.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص 174، حقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

سند دوم: طبري امامي با سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ‏ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ  جَالِساً ذَاتَ يَوْم‏ ...

الطبري، عماد الدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم (متوفاي525هـ)، بشارة المصطفي (صلي الله عليه وآله) لشيعة المرتضي عليه السلام، ص 306، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، طبع ونشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة الطبعة: الأولي1420 ه‍

سوم: عبد الله بن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله

سُلَيْمٌ: قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ- وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ إِلَي جَنْبِهِ-: شَهِدْتَ النَّبِيَّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ قَالَ نَعَمْ، لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَمَعَ كُلَّ مُحْتَلِمٍ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ امْرَأَةٍ وَ صَبِيٍّ قَدْ عَقَلَ، فَجَمَعَهُمْ جَمِيعا ... ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَي ابْنَتِهِ فَقَالَ: إِنَّكِ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، وَ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ سَتَرَيْنَ بَعْدِي ظُلْماً وَ غَيْظاً حَتَّي تُضْرَبِي وَ يُكْسَرَ ضِلْعٌ مِنْ أَضْلَاعِكِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَك‏.

سليم گفت: به عبد اللَّه بن عباس در حالي که جابر بن عبد اللَّه انصاري در كنارش نشسته بود، گفتم: هنگام مرگ رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلّم تو حاضر بودي؟ گفت: آري. آنگاه كه بيماري حضرتش شدت يافت فرزندان عبد المطلب را از زن و مرد، پير و جوان، بالغ و عاقل، همه را جمع كرد ... سپس رو كرد به دخترش و فرمود: تو نخستين نفر از خاندانم هستي كه به من ملحق خواهي شد و تو سرور زنان بهشتي. پس از من ستم و خشم خواهي ديد تا آنجا كه تو را بزنند و دنده‏ات را بشكنند. خداوند کُشنده تو را لعنت کند.

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي قرن اول)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 424 الي 427، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

أ‌.        شهادت حضرت فاطمه عليها السلام به روايت امام صادق عليه السلام

یکم: ابوبصير از امام صادق عليه السلام

حَدَّثَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَي التَّلَّعُكْبَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنِي‏ أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: رَوَي أَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَرْقِيِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ الْقُمِّيِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ‏ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ ...كَانَ‏ سَبَبُ‏ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَي عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ‏ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً، وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ  آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا.

علت وفات (و شهادت) حضرت فاطمه عليها السّلام همان ضربه‏اي بود كه قنفذ غلام عمر به امر او ايجاد كرد و به سبب آن، محسن را سقط نمود و بدين جهت به شدت مريض شد و نگذاشت احدي از آن افرادي كه وي را اذيت كرده بودند نزد او وارد شوند.

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 134، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

دوم: حماد بن عثمان از امام صادق عليه السلام

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص إِلَي السَّمَاءِ قِيلَ لَه‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاث‏ ... أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَي حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْن‏ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِكَ الضَّرْب‏.

حمّاد بن عثمان، از امام صادق عليه السّلام نقل مي کند که فرمود: زماني كه نبي اكرم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم را به آسمان سير دادند به حضرتش عرض شد: خداوند تبارك و تعالي مي‏خواهد شما را در سه چيز بيازمايد ... و امّا دخترت: مورد ستم قرار گرفته، حقش را غصب مي‏كنند، او را مي‏زنند در حالي كه باردار است به منزلش بدون اذن وي داخل شده و افراد پست و فرومايه او را رنجور مي‏نمايند و وي مانع و دافعي نمي يابد و بدنبال ضرب و كتكي كه مي‏خورد حملش را سقط مي کند و به سبب آن به شهادت مي رسد.

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاي367هـ)، كامل الزيارات، 547، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، لجنة التحقيق، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي1417هـ

سوم: عبد الله بن سنان از امام صادق عليه السلام

أبو محمد عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله عليه السلام قال : لما قبض رسول الله صلي الله عليه وآله وجلس أبو بكر مجلسه بعث إلي وكيل فاطمة صلوات الله عليها فأخرجه من فدك ... وخرجت فاطمة عليها السلام من عنده وهي تقول والله لا أكلمك كلمة حتي اجتمع أنا وأنت عند رسول الله صلي الله عليه وآله ثم انصرفت فقال علي عليه السلام لها ائت أبا بكر وحده فإنه أرق من الآخر وقولي له ادعيت مجلس أبي وأنك خليفته وجلست مجلسه ولو كانت فدك لك ثم استوهبتها منك لوجب ردها علي فلما أتته وقالت له ذلك قال صدقت فدعا بكتاب فكتبه لها برد فدك فقال فخرجت والكتاب معها فلقيها عمر فقال يا بنت محمد ما هذا الكتاب الذي معك فقالت كتاب كتب لي أبو بكر برد فدك فقال هلميه إلي فأبت أن تدفعه إليه فرفسها برجله وكانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها ثم لطمها فكأني أنظر إلي قرط في أذنها حين نقفت ثم أخذ الكتاب فخرقه فمضت ومكثت خمسة وسبعين يوما مريضة مما ضربها عمر ثم قبضت.

آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رحلت نمود و ابوبکر در جايگاه او نشست، کسي را به سوي وکيل حضرت فاطمه عليها السلام فرستاد و او را از فدک خارج نمود ... (در اين هنگام) فاطمه عليها السلام از پيش او خارج شد در حالي که مي گفت: به خدا قسم با تو سخن نمي گويم تا آنکه من و تو نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم [در قيامت] جمع گرديم. علي عليه السلام فرمود: نزد ابوبکر برو  وبگو: تو مدعي هستي كه در جايگاه پدرم قرار گرفتي و جانشين ايشان هستي، اگر فدك براي تو مي‌بود،  و من آن را از شما به عنوان بخشش مي‌خواستم، بايد آن را به من مي‌دادي (از باب احترام) وقتي حضرت زهرا سلام الله عليها اين سخن را به ابو بكر فرمود: ابو بكر گفت: راست گفتي. آنگاه ابو بكر كاغذي خواست و نامه‌اي براي برگشت فدك نوشت. امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: فاطمه سلام الله عليها از نزد او خارج شد و اين نامه همراهش بود. در اين زمان عمر او را ديد و گفت: اي دختر محمد اين نوشته همراه تو چيست؟ حضرت فرمود: نوشته‌ي است كه ابو بكر براي برگرداندن فدك براي من نوشته است. عمر گفت: آن را به من بده؛ اما حضرت زهرا از سپردن اين نامه خود داري كرد. عمر ايشان را با لگد زد در حالي كه ايشان به حضرت محسن حامله بود، در اثر اين ضربت محسن سقط شد، سپس چنان سيلي به صورتش زد، كه گويا مي بينم وقتي را که گوشواره از گوش ايشان افتاد. سپس نوشته را گرفت و پاره كرد. آن بانو هفتاد و پنج روز بعد از آن باقي ماند در حالي که بر اثر همان ضربت مريض گشت و سپس در گذشت[به شهادت رسيد].

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الاختصاص، ص 185، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م

چهارم: عبد الله بن بکر ارجاني از امام صادق عليه السلام
سند اول: ابن قولويه با سند خود از عبد الله بن بکر ارجاني از امام صادق عليه السلام

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ  عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَكْرٍ الْأَرَّجَانِيِّ قَالَ: صَحِبْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِي طَرِيقِ مَكَّةَ مِنَ الْمَدِينَةِ فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا يُقَالُ لَهُ عُسْفَانُ ثُمَّ مَرَرْنَا بِجَبَلٍ أَسْوَدَ عَنْ يَسَارِ الطَّرِيقِ مُوحِشٍ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا أَوْحَشَ هَذَا الْجَبَلَ مَا رَأَيْتُ فِي الطَّرِيقِ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ لِي يَا ابْنَ بَكْرٍ أَتَدْرِي أَيُّ جَبَلٍ هَذَا قُلْتُ لَا قَالَ هَذَا جَبَلٌ يُقَالُ لَهُ‏ الْكَمَدُ  وَ هُوَ عَلَي وَادٍ مِنْ أَوْدِيَةِ جَهَنَّمَ وَ فِيهِ قَتَلَةُ أَبِيَ الْحُسَيْنِ ع ... وَ قَاتِلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَاتِلِ فَاطِمَةَ وَ (قَاتِلِ) مُحَسِّنٍ وَ قَاتِلِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليه السلام.

با امام صادق عليه السّلام در راه مكه از مدينه همراه بودم، پس به جايي كه «عسفان» ناميده مي‏شد فرود آمديم و سپس از كنار كوهي سياه كه در سمت چپ جاده بود و كوهي وحشت‏ناك به نظر مي‏آمد عبور كرديم. عرض كردم: اي پسر رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم، چقدر اين كوه وحشت‏ناك است! در اين راه كوهي مثل اين نديده‏ام.حضرت فرمودند: اي پسر بكير، مي‏داني اين چه كوهي است؟عرض كردم: خير. فرمودند: اين كوهي است بنام «كمد» و آن در وادي از وادي‏هاي دوزخ بوده و در آن قاتلين پدرم امام حسين عليه السّلام نگه داشته شده‏اند ... و قاتل امير المؤمنين عليه السّلام و قاتل فاطمه و محسن و قاتل امام حسن و امام حسين عليهم السّلام‏.

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاي367هـ)، كامل الزيارات، ص 541، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، لجنة التحقيق، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي1417هـ

سند دوم: شيخ مفيد با سند خود از عبد الله بن بکر ارجاني از امام صادق عليه السلام

وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ وَ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَكْرٍ الْأَرَّجَانِيِّ قَالَ: صَحِبْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِي طَرِيقِ مَكَّةَ مِنَ الْمَدِينَةِ ...

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الاختصاص، ص 343، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م

ج. شهادت حضرت فاطمه عليها السلام به روايت امام کاظم عليه السلام

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيي‏، عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ‏ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ.

امام کاظم عليه السلام: فاطمه عليها السلام، صدّيقه بود كه شهيد شد.

علي بن جعفر، (متوفاي قرن سوم) مسائل علي بن جعفر ، ص 325، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - قم المشرفة؛

 الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الكافي، ج 1 ص 458، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

د. شهادت حضرت فاطمه عليها السلام به روايت سلمان

عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ‏ سَلْمَانَ‏ الْفَارِسِيَ‏ قَالَ‏ لَمَّا أَنْ قُبِضَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله وَ صَنَعَ النَّاسُ مَا صَنَعُوا ... وَ قَدْ كَانَ‏ قُنْفُذٌ ضَرَبَ فَاطِمَةَ عليها السلام بِالسَّوْطِ فَأَلْجَأَهَا إِلَي عِضَادَةِ بَابِ بَيْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَكَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَأَلْقَتْ جَنِيناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّي مَاتَتْ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِيدَةً

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي قرن اول)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 153، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

ه. شهادت حضرت فاطمه عليها السلام به روايت عمار بن ياسر

حَدَّثَنِي‏ أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَحْمَدَ الطَّبَرِيُّ الْقَاضِي، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي أَبُو الْحُسَيْنِ عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَالِكٍ السَّيَّارِيُ‏ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْغَلَابِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ الْكِنْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ يَقُولُ ... فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ جَرَي مَا جَرَي فِي يَوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ عَلَيْهَا دَارَهَا، وَ إِخْرَاجِ ابْنِ عَمِّهَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، وَ مَا لَحِقَهَا مِنَ الرَّجُلِ‏ أَسْقَطَتْ‏ بِهِ‏ وَلَداً تَمَاماً، وَ كَانَ ذَلِكَ أَصْلَ مَرَضِهَا وَ وَفَاتِهَا (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا)

آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه  وآله و سلم قبض روح شد و آن اتفاقات در روز داخل شدن قوم (دستگاه خلافت) به خانه حضرت فاطمه عليها السلام و خارج نمودن علي بن ابي طالب عليه السلام از خانه­اش رُخ داد و به سبب آنچه که از آن مرد به فاطمه عليها السلام رسيد، او فرزندش را سقط نمود و همان سبب بيماري  وشهادت او بود.

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 103، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

فصل دوم: غير برخورد فيزيکي

فصل دوم اين نگارش به بررسي رواياتي مي پردازد که به مصائب  وآلام حضرت فاطمه عليها السلام غير از موارد برخورد فيزيکي از قبيل غصب فدک و تهديد به احراق بيت اين بانو سخن به ميان آورده است.

روايات منابع اماميه در بخش دوم، به نوبه خود در چهار ساحت گزارش­هاي کلي مصايب، غصب فدک، هجوم به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آتش کشاندن خانه آن بانو،  دسته بندي مي‌شود. تعداد اين گزارش­ها [همچنانکه خواهیم دید] فراوان است. در ادامه گزارش­هاي موجود را در سه دسته ياد شده، پيگيري مي‌کنيم.

أ‌.        گزارشهای کلي مصايب غیر فیزیکی

دسته‌ي نخست از اين روايات، گزارش­هايي است که تنها به اصل موضوع ظلم بر حضرت فاطمه (عليها السلام) بي آنکه به موضوع خاصي اشاره کند، سخن به ميان آورده است. در پاره اي از اين گزارش­ها اگر چه از متصديان اين جريان سخن به ميان نياورد، اما ناگفته پيداست که مقصود، جُز سردمداران خلافت و هوادارانشان کسي نيست. اين ادعا علاوه بر اجماع اماميه، با توجه به روايات بخش­هاي بعدي هم روشن مي‌شود. در ادامه نمونه­هايي از اين گزارش­ها تقديم مي گردد:

يکم: گزارش رسول خدا صلي الله عليه و آله

 أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي بْنِ بَابَوَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) الْوَفَاةُ بَكَي حَتَّي بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ، فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ ... كَأَنِّي بِفَاطِمَةَابْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ‏ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي.‏

عبد الله بن عباس مي‌گويد: هنگامي‌كه رحلت پيامبر صلي الله عليه وآله فرا رسيد، گريه كرد تا آنجايي كه ريش مباركش از اشك چشمش تر شد. به آن حضرت گفته شد: اي رسول خدا ! چه چيزي شما را به گريه در آورده است؟ حضرت فرمود: ... گويا مي‌بينم به دخترم فاطمه بعد از من ظلم مي‌شود در حالي كه او صدا مي‌زند: اي پدر! اي پدر! اما هيچ يكي از امت من او را ياري نمي‌كند.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الأمالي، ص 188، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولي، 1414هـ

دوم: گزارش امام علی (علیه السلام)
یکم:

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ الْقَاسِمِ الْعَلَوِيُّ الْعَبَّاسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيُّ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ الزَّيَّاتُ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَفْصٍ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ طَرِيفٍ‏ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام عَنْ عِلَّةِ دَفْنِهِ لِفَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله لَيْلًا فَقَالَ عليه السلام إِنَّهَا كَانَتْ سَاخِطَةً عَلَي‏ قَوْمٍ‏ كَرِهَتْ حُضُورَهُمْ جَنَازَتَهَا.

اصبغ بن نباته مي‌گويد: از اميرمؤمنان عليه السلام دليل دفن شبانه‌ي حضرت زهرا سلام الله عليها پرسيده شد، حضرت فرمودند: فاطمه بر گروهي خشمگين بود؛ از اين رو از حضور آنها در تشييع خود كراهت داشت.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين _متوفاي381 ق_، الأمالي، ص 755، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

دوم:

حَدَّثَنَا بأَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَةَ الْقَزْوِينِيِّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ حَسَنِ بْنِ حَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْهَاشِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَعليها السلام الْوَفَاةُ دَعَتْنِي فَقَالَتْ أَ مُنَفِّذٌ أَنْتَ وَصِيَّتِي وَ عَهْدِي قَالَ قُلْتُ بَلَي أُنَفِّذُهَا فَأَوْصَتْ إِلَيَّ وَ قَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنِّي لَيْلًا وَ لَا  تُؤْذِنَنَّ رَجُلَيْنِ ذَكَرْتُهُمَا ...

عيسي بن عبد الله از پدرانش نقل كرده كه اميرمؤمنان علي بن ابي‌طالب عليه السلام فرمود: زماني‌كه هنگامه‌ي وفات فاطمه سلم الله عليها نزديك شد، ايشان مرا نزد خود فراخواند و گفت: آيا شما وصيت مرا به جاي مي‌آوري؟ گفتم: بلي، آن را انجام مي‌دهم. پس از آن به من وصيت كردند و گفت: وقتي من از دنيا رفتم شبانه دفن كن، و اين دو شخص را كه نام بردم براي تجهيزم آگاه مساز. ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين، (متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص 354، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏

سوم: گزارش امام سجاد (علیه السلام)
یکم:

قَالَ: وَ أَخْبَرَنَا مُخَوَّلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ النَّهْدِيُ‏ قَالَ: حَدَّثَنَا مَطَرُ بْنُ أَرْقَمَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُ‏ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام قَالَ: لَمَّا قُبِضَ [النَّبِيُ‏] صلي الله عليه و آله وسلم وَ بُويِعَ أَبُو بَكْرٍ، تَخَلَّفَ عَلِيٌّ عليه السلام فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ: أَ لَا تُرْسِلُ إِلَي هَذَا الرَّجُلِ الْمُتَخَلِّفِ فَيَجِي‏ءَ فَيُبَايِعَ؟ ... فَمَضَي إِلَيْهِ جَمَاعَةٌ، فَضَرَبُوا الْبَابَ، فَلَمَّا سَمِعَ عَلِيٌّ عليه السلام أَصْوَاتَهُمْ لَمْ يَتَكَلَّمْ، وَ تَكَلَّمَتْ امْرَأَتُ [هُ‏]، فَقَالَتْ ...يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَقِينَا مِنْ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ بَعْدَكَ.

ابو حمزه ثمالي از امام علي بن الحسين عليه السلام نقل كرده كه ايشان فرمود: هنگامي‌كه رسول خدا صلي الله عليه وآله از دنيا رفت و ابو بكر بيعت گرفت، علي عليه السلام با او بيعت نکرد. عمر به ابو بكر گفت: آيا سراغ اين مردي كه مخالفت كرده نمي‌فرستي تا او را بياورد و بيعت كند؟... گروهي به سوي علي عليه السلام رفتند، درب خانه را زدند، وقتي علي عليه السلام صدايشان را شنيد، سخن نگفت و خانمش با آنها سخن گفت و فرمود: ... اي رسول خدا اين چيست كه بعد از تو از دست ابو بكر و عمر به ما مي‌رسد؟

الطبري الامامي، محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن چهارم)، المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 377، تحقيق : الشيخ أحمد المحمودي، ناشر : مؤسسة الثقافة الإسلامية لكوشانبور،‌ چاپخانه : سلمان الفارسي – قم، چاپ : الأولي المحققة، سال چاپ: 1415

دوم:

حَدَّثَنِي أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَمْدَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ قَيْسٍ الْأَشْعَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ، عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا رَجَعَتْ فَاطِمَةُ إِلَي مَنْزِلِهَا فَتَشَكَّتْ وَ  كَانَ وَفَاتُهَا فِي هَذِهِ الْمَرْضَةِ، دَخَلَ إِلَيْهَا النِّسَاءُ الْمُهَاجِرَاتُ وَ الْأَنْصَارِيَّاتُ، فَقُلْنَ لَهَا: كَيْفَ أَصْبَحْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَقَالَتْ: «أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ، قَالِيَةً لِرِجَالِكُم‏ ...

امام صادق عليه السلام از جدش علي بن الحسين عليه السلام نقل مي‌كند كه آن حضرت فرموده اند: هنگامي‌كه فاطمه سلام الله عليها به سوي منزل بازگشت و مريض شد - كه شهادت حضرت هم در اثر آن بيماري بود - زنان مهاجر و انصار به عيادت حضرت آمدند و گفتند: اي دختر پيامبر، چگونه شب را به صبح رساندي؟

حضرت فرمود: به خدا سوگند از ديناي شما بيزارم و نسبت به مردان شما خشمگين. ...

الطبري الامامي، محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن چهارم)، المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 128، تحقيق : الشيخ أحمد المحمودي، ناشر : مؤسسة الثقافة الإسلامية لكوشانبور،‌ چاپخانه : سلمان الفارسي – قم، چاپ : الأولي المحققة، سال چاپ:  1415

چهارم: گزارش امام باقر (علیه السلام)
یکم:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالا إِنَّ فَاطِمَةَ عليها السلام لَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ أَمْرِهِمْ مَا كَانَ أَخَذَتْ‏ بِتَلَابِيبِ‏ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إِلَيْهَا ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اللَّهِ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ لَوْ لَا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ يُصِيبَ الْبَلَاءُ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ أَنِّي سَأُقْسِمُ عَلَي اللَّهِ ثُمَّ أَجِدُهُ سَرِيعَ الْإِجَابَةِ.

امام باقر و امام صادق عليهم السلام فرموده اند: هنگامي‌كه براي فاطمه سلام الله عليها آن امر پيشامد كرد، گريبان عمر را گرفت و او را به سوي خود كشيد، سپس فرمود: آگاه باش سوگند به خدا اي پسر خطاب! من دوست ندارم بلا دامن بي‌گناهان را بگيرد و اگر جز اين برايم مهم نبود، مي‌دانستي كه خدا را سوگند مي‌دادم سپس مي‌ديدي كه خدا دعاي مرا به زودي اجابت مي‌كرد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص 460، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

 

دوم:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْخَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَلِيٍّ السِّنْدِيُّ عَنْ مَنِيعِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عِيسَي بْنِ مُوسَي عَنْ جَعْفَرٍ الْأَحْمَرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله‏ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ تُقْبِلُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ عَلَي نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ ... وَ تَقُولُ إِلَهِي وَ سَيِّدِي احْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ‏ مَنْ‏ ظَلَمَنِي‏. اللَّهُمَّ احْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ مَنْ قَتَلَ وُلْدِي ‏. ...

امام باقر عليه السلام فرمود: از جابر بن عبد اللَّه انصاري شنيدم كه مي‌‌گفت رسول خدا «صلي الله عليه وآله» فرمود: چون روز قيامت شود، دخترم فاطمه بر ناقه‏اي از ناقه‏هاي بهشت سوار شده و به محشر رو كند... و مي‌گويد:‌ اي خداي من و سيد من، ميان من و كساني‌كه بر من ظلم كرده اند خودت داوري نما. خدايا ميان من و آنان که فرزندانم را كشته­اند داوري كن. ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين _متوفاي381 ق_، الأمالي، ص 69، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

سوم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِر عليه السلام: لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام قَامَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَ قَالَ ... اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ ظُلِمَتْ‏ فَاحْكُمْ لَهَا وَ أَنْتَ خَيْرُ  الْحَاكِمِين.‏

امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامي‌كه فاطمه سلام الله عليها از دنيا رفت، اميرمؤمنان عليه السلام بالاي سرش ايستاد و فرمود: ... خدايا! فاطمه مورد ظلم ستمگران واقع شد، خودت در مورد او داوري نما، زيرا تو بهترين داوران هستي.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الخصال، ص 588، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362

پنجم: گزارش امام صادق (علیه السلام)
یکم:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ السَّكُونِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَي أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا مَغْمُومٌ مَكْرُوبٌ فَقَالَ لِي يَا سَكُونِيُّ مِمَّا غَمُّكَ قُلْتُ وُلِدَتْ لِي ابْنَةٌ فَقَالَ يَا سَكُونِيُّ عَلَي الْأَرْضِ ثِقْلُهَا وَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا ... فَقَالَ لِي مَا سَمَّيْتَهَا قُلْتُ فَاطِمَةَ قَالَ آهِ آهِ‏ ... أَمَّا إِذَا سَمَّيْتَهَا فَاطِمَةَ فَلَا تَسُبَّهَا وَ لَا تَلْعَنْهَا وَ لَا تَضْرِبْه.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الكافي، ج 6 ص 48، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

دوم:

حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِي‏ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ‏ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ‏ جَاءَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام إِلَي سَارِيَةٍ فِي الْمَسْجِدِ  وَ هِيَ تَقُولُ وَ تُخَاطِبُ النَّبِيَّ صلي الله عليه و آله وسلم:

قَدْ كَانَ‏ بَعْدَكَ‏ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَةٌ         لَوْ كُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ تَكْثُرِ الْخُطَبُ.

محمد بن مفضل مي‌گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي‌فرمود: جده‏ام فاطمه سلام الله عليها به پايه‌ي مسجد تكيه داد، و رسول خدا صلي الله عليه وآله را مورد خطاب قرار داد و مي‌فرمود:

اي پدر، بعد از تو خبرها شد و ناله‏ها برخاست، اگر حاضر بودي كار به اينجا نمي‏كشيد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 8 ص 376، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

سوم:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لِأَيِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام بِاللَّيْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا رِجَال.‏

علي بن ابي حمزه از پدرش نقل كرده كه مي‌گويد: از امام صادق عليه السلام درباره علت دفن شبانه حضرت فاطمه سلام الله عليها و اين‌كه چرا ايشان در روز دفن نشد، سؤال كردم. حضرت فرمود: به اين دليل كه ايشان بر دفن شبانه وصيت كرده بود تا اشخاصي، بر بدنش نماز نخوانند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي 381هـ)، علل الشرائع، ج 1، ص 185، تحقيق وتقديم : السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر : منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها - النجف الأشرف، الطبع: 1385 - 1966 م

ششم: گزارش امام جواد عليه السلام

أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَي قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي‏ زَكَرِيَّا بْنُ آدَمَ، قَالَ: إِنِّي لَعِنْدَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذْ جِي‏ءَ بِأَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِينَ، فَضَرَبَ بِيَدِهِ‏ إِلَي الْأَرْضِ، وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَي السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِكْرَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا (عَلَيْهِ السَّلَامُ): بِنَفْسِي أَنْتَ، لِمَ طَالَ فِكْرُكَ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: فِيمَا صُنِعَ‏ بِأُمِّي‏ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ.

زکريا بن آدم مي‌گويد: نزد امام رضا عليه السلام بودم که ابو جعفر (امام جواد عليه السلام) را نزد آن حضرت آوردند در حالي که سن او از چهار سال کمتر بود. او دستش را بر زمين زد و سرش را به سوي آسمان بلند کرد و به مدت طولاني در حال فکر بود در اين هنگام امام رضا عليه السلام فرمود: فدايت شوم چرا اينقدر در حال تفکر بودي؟ فرمود: درباره آن ظلمهايي که بر مادرم فاطمه عليها السلام شد، فکر مي کردم.

الطبري الامامي، محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن چهارم)، المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 401، تحقيق : الشيخ أحمد المحمودي، ناشر : مؤسسة الثقافة الإسلامية لكوشانبور،‌ چاپخانه : سلمان الفارسي – قم، چاپ : الأولي المحققة، سال چاپ: 1415

هفتم: گزارش فاطمه بنت الحسین (علیه السلام)

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الطَّيِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حُمَيْدٍ اللَّخْمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُهَلَّبِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّتْ‏ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِكِ؟

فَقَالَتْ أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ قَالِيَةً لِرِجَالِكُمْ‏ لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ.

فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الرَّأْيِ وَ بِئْسَ‏ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي‏ الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ‏ لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ عَارَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.

 وَيْحَهُمْ أَنَّي زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْيِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأَمْرِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ- أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ‏ وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِي حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ .

وَ اللَّهِ لَوْ تَكَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لَا يَكْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِيراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَيَّرَ لَهُمُ الرَّيَ‏ غَيْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَيَأْخُذُهُمُ اللَّهُ‏ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ‏. أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَع.‏

عبد اللَّه بن حسن مي‌‌گويد: مادرم فاطمه دختر گرامي امام حسين عليه السّلام فرمود: چون بيماري جدّه‏ام حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها دختر بزرگوار پيغمبر خدا صلي اللَّه عليه و آله شدت گرفت، زنان مهاجر و انصار به قصد عيادت به خانه آن حضرت آمدند، و گرد بستر وي حلقه زدند و عرضه داشتند: اي دختر نازنين پيامبر! شب را با مريضي جانكاهت چگونه به صبح رساندي؟

حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: در حالي به سر مي برم كه به خدا سوگند از دنياي شما متنفرم و آن را رها كرده ام. نسبت به مردان شما خشمگينم. با امتحانِ اول، آنان را به دور افكندم و با آزمايشِ عُمقِ ايمانشان، آنان را مورد غضب و سرزنش قرار دادم .

چه بسيار زشتند مرداني كه خصلت مردي ندارند، لبه تيز شمشير آنان كند و شكسته شده است. مرداني كه عقيده و رأيشان ديگر رنگ ثبات ندارد، و هر لحظه به رنگي درآيند. و چه بد توشه‏اي پيشاپيش براي خود فرستادند و (با كنار زدن حقّ از مقرّ خود و گذاشتن ناحقّ به جاي آن) خود را مستوجب خشم خداوند كرده و به عذاب هميشگي دوزخ گرفتار ساختند.

من وقتي چنين ديدم بناچار مهار آن (خلافت، و غصب فدك) را به گردن خودشان انداختم‏ و ننگ عدالت کشي را بر ايشان بار کردم تا مانند شتر بي‏صاحب هر جا سبزه‏زاري ديد، برود، نفرين بر اين مکاران و دور بوند از رحمت حق اين ستمکاران.

واي به حالشان! چگونه خلافت را جابجا كردند، و آن را از بنيان استوار كوههاي ثابت خاندان رسالت، بر گردانيده، و از پايه‏هاي استوار نبوّت و منزلگاه وحي و جبرئيل امين جدا كردند، و آن كس (علي عليه السّلام) را كه در امر دنيا و دين ماهر و متخصّص بود كنار زدند.

آگاه باشيد اين كار زياني است آشكار! اين چه انتقامي بود كه از ابو الحسن كشيدند و با اين كيفر خونبهاي خونهاي مشركين را كه بدست او ريخته شده بود، پرداختند؟

به خدا سوگند (علي را) دستخوش انتقام و كينه‏توزي نساختند، مگر از ترس شمشير برّان و گامهاي استوار و پولادينش‏. و نيز (از ترس) شدّت خشم و ستيزش كه براي اجراي قانون حقّ و عدالت، از هيچ چيز نمي‏هراسيد و آنقدر پايداري مي‏كرد تا رضاي خدا را بدست آورد.

به خدا سوگند، اگر پاي در ميان مي نهادند، و علي را بر کاري که پيغمبر به عهده او نهاد مي گذاردند،آسان آسان ايشان را به راه راست مي برد. و حق هر يک را بدو مي‌سپرد، چنانکه کسي زياني نبيند و هر کس ميوه آنچه کشته است بچيند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سير و زبونان در پناه صولت او دلير مي‌گشتند. اگر چنين مي‌کردند درهاي رحمت از زمين و آسمان بروي آنان مي‌گشود. اما نکردند و به زودي خدا به کيفر آنچه کردند آنانرا عذاب خواهد فرمود. بياييد! و بشنويد!

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين،(متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص 354 الي 355، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.

هشتم: گزارش ابن عباس

أَخْبَرَنَا الْحَفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الدِّعْبِلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْخَزَّازُ بِبَغْدَادَ بِالْكَرْخِ بِدَارِ كَعْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَهْلٍ الرَّفَّاءُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ الدِّعْبِلِيُّ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو يَعْقُوبَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الدَّبَرِيُّ بِصَنْعَاءِ الْيَمَنِ فِي سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ ثَمَانِينَ وَ مِائَتَيْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: دَخَلْتُ نِسْوَةٍ مِنْ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ عَلَي فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَعُدْنَهَا فِي عِلَّتِهَا، فَقُلْنَ لَهَا: السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، كَيْفَ أَصْبَحْتِ فَقَالَتْ: أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ، قَالِيَةً لِرِجَالِكُن‏ ...

ابن عباس مي‌گويد: زنان مهاجرين و انصار براي عيادت به محضر حضرت زهرا سلام الله عليها وارد شدند. گفتند: سلام بر تو اي دختر رسول خدا ! چگونه شب را به صبح آوردي؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند شب را به صبح رساندم در حالتي كه از دنياي شما سخت متنفّر و بيزارم، و از مردان كج انديش و كج رفتارتان دلخونم. ...

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الأمالي، ص 374، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولي، 1414هـ

نهم: گزارش ابوهاشم

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِي‏ عَنِ الْمُعَلَّي عَنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ قَالَ: لَمَّا أُخْرِجَ‏ بِعَلِيٍّ عليه السلام‏ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام ... فَقَالَتْ مَا لِي وَ مَا لَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ تُرِيدُ أَنْ تُؤْتِمَ ابْنَيَّ وَ تُرْمِلَنِي مِنْ زَوْجِي‏ وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ تَكُونَ سَيِّئَةٌ لَنَشَرْتُ‏ شَعْرِي‏ وَ  لَصَرَخْتُ إِلَي رَبِّي.

ابو هاشم مي‌گويد: هنگامي‌كه علي عليه السلام توسط آنان از خانه بيرون شد، فاطمه سلام الله عليها بيرون آمد. ... فرمود: اي ابو بكر تو را به ما چه كار؟ آيا مي‌خواهي فرزندانم را يتيم كني، و مرا بيوه سازي؟ به خدا سوگند اگر گناه نبود، موهايم را پريشان مي‌كردم و به سوي پروردگارم فرياد مي‌زدم.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 8 ، ص 238، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

ب‌.   غصب فدک

يکي از ظلمهايي که از سوي دستگاه خلافت نسبت به فاطمه عليها السلام صورت گرفت، غصب حق آن بانو است. روايات اين بخش گاهي تنها به غصب حق اين بانو بدون ذکر هر گونه مصداق سخن گفته­اند و در مواردي هم، از منع نمودن آن حضرت از ارث، به عنوان مصداق غصب حق، پرده برداري کرده اند. در ادامه نمونه­هايي از هر دو طيف ارايه مي گردد كه نمونه هايي را بررسي سندي مي كنيم:

گزارش امام صادق علیه السلام
یکم:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّي بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام): ... خَبِّرْنِي عَنِ الرَّجُلَيْنِ قَالَ ظَلَمَانَا حَقَّنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) وَ مَنَعَا فَاطِمَةَ (عليها السلام) مِيرَاثَهَا مِنْ أَبِيهَا وَ جَرَي ظُلْمُهُمَا إِلَي الْيَوْمِ قَالَ - وَ أَشَارَ إِلَي خَلْفِهِ -  وَ نَبَذَا كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمَا.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 8، ص 102، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

عبد الرحمن بن ابي عبد الله مي‏گويد: به امام صادق (عليه السلام) گفتم: ... از آن دو مرد (ابوبکر و عمر) به من خبر ده. امام (عليه السلام) فرمود: حقي كه خداوند متعال در قرآن براي ما قرار داد، به ستم از ما ربودند و فاطمه (سلام الله عليها) را از ميراثش منع نمودند. همانا ظلم آنها تا به امروز ادامه دارد. سپس با دست خود به پشت سرش اشاره كرد و فرمود: کتاب خدا را پشت سرشان انداختند.

بررسي سند

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِي

الحسين بن محمد بن عمران الأشعري... ثقة

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 66، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

حسين بن محمد بن عمران فردي مورد اطمينان است.

 مُعَلَّي بْنُ مُحَمَّد

نام اين راوي معلي بن محمد بصري است. آيت الله شبيري زنجاني (حفظه الله) در چند جا از کتابش به مناسبت، پيرامون شخصيت وي مطالبي را بيان مي کند که خلاصه آن با کمي تصرف، چنين است:

نجاشى در حق او گفته است « مضطرب الحديث و المذهب و كتبه قريبة » و ابن غضائرى درباره او مى‌گويد «معلّى بن محمد البصرى ابو محمد يعرف حديثه و ينكر و يروى عن الضعفاء و يجوز ان يخرج شاهداً» اما به نظر ما اين شخص جزء راويان ثقات است و روايات او معتبر مى‌باشد. زيرا كلينى - كه خود رجالى متبحر و محدث است- يكى از مشايخ معروفش حسين بن محمد بن عامر است كه او خود از اجلاء ثقات است و عمده روايات او از معلى بن محمد است و او در نقل به معلى اعتماد دارد. كلينى هم كتاب معلى را به وسيله شيخ خودش نقل مى‌كند، اين مطلب نشان مي دهد که مرحوم كلينى هم به او اعتماد دارد و او را ضعيف نمى‌داند. اين را هم بايد توجه داشت كه در ميان راويان رسم نبوده از كسى كه اطمينان به او ندارند نقل حديث نمايند و آنچنان که آيت الله خويى (رحمة الله عليه) قائل­ است که قدماء اصالة العدالتي بوده­اند، درست نيست. با در نظر گرفتن اين مطالب معلوم مى‌شود كه وى شخص ثقه‌اى بوده است خصوصاً كه نجاشى درباره او مي نويسد "كتبه قريبه" که گويا معنايش اين است حالا اگر يك مقدارى از رواياتش هم منكر باشد ولى معمولا مطالب كتاب‌هايش درست است. اما اينكه در حق او گفته است كه "مضطرب الحديث و المذهب" است، مرحوم آقاى خوئى مى‌فرمايد اين اضطراب مذهب با وثاقت منافاتى ندارد. چون مراد از مذهب معناى رايج امروزى نيست بلكه مذاهبى كه بوده، در واقع نوعى سليقه‌هاى مخصوصى بوده، مثلًا فرد راجع به غلو يك نظر خاصى داشته و بعد برگشت، اين معنايش اين نيست كه شيعه نبوده است، حال ممكن است گاهى يونس بن عبد الرحمن مذهبى داشته است. منظور از اضطراب حديث هم گاهى اين است كه حديث خوب ضبط نشده، ولى در عين حال، چون حسين بن محمد بن عامر كه از اجلاء است، به معلى بن محمد اعتماد كرده و كتابش را روايت كرده است. اما اينکه ابن غضائرى مى‌گويد "يعرف و ينكر" بايد دانست اولاً: ابن غضائرى كه خيلى سختگير است، مى‌گويد "يعرف و ينكر" يعني بعضى رواياتش خوب است و بعضى خوب نيست و به عنوان استشهاد خوب است. بنا بر اين رمى صريح نمى‌كند. ثانياً:  اين امر ضررى به وثاقت خود شخص نمى‌زند زيرا مجرد اينكه كسى بعضى از روايتهايى را كه مورد قبول نيست نقل بكند، دليل بر عدم وثاقتش نمى‌شود.

نگ:كتاب النكاح، شبيري زنجاني، ج‌11، ص3929؛ ج‌16، ص: 5129؛ ج‌24، ص: 7610 ؛ ج‌25، ص: 7792‌. بر اساس نرم افزار جامع فقه اهل بيت (عليهم السلام)

الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْوَشَّاء

نجاشي (رحمة الله علیه) او را يکي از بزرگان اصحاب اماميه معرفي مي کند.

الحسن بن علي بن زياد الوشاء ... و كان من وجوه هذه الطائفة

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 39، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

حسن بن علي بن زياد وشاء، يکي از افراد سرشناس طايفه اماميه بود.

 أَبَانُ بْنُ عُثْمَان

آيت الله خويي (رحمة الله عليه) در شرح حال ابان بن عثمان اينگونه آورده است:

 قال الكشي: أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح من هؤلاء ... أبان بن عثمان وهو يكفي في توثيقه.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث، ج 1 ص 146، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

 (به گفته کَشي، ابان بن عثمان از جمله اصحاب اجماع است ... اين مطلب براي وثاقت ابان بن عثمان کافي است.)

عَبْدُ الرَّحْمَن بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّه

نجاشي (رحمة الله عليه) در ترجمه إسماعيل بن همام مي نويسد:

 إسماعيل بن همام بن عبد الرحمن بن أبي عبد الله ميمون البصري ثقة هو وأبوه وجده.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 30، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

دوم:

أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ: لَمَّا مَنَعَ أَبُو بَكْرٍ فَاطِمَةَ (عليها السلام) فَدَكاً وَ أَخْرَجَ وَكِيلَهَا جَاءَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) إِلَي الْمَسْجِدِ وَ أَبُو بَكْرٍ جَالِسٌ وَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ لِمَ مَنَعْتَ فَاطِمَةَ مَا جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَهَا وَ وَكِيلُهَا فِيهِ ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي 381هـ)، علل الشرائع، ج 1، ص 191، تحقيق وتقديم : السيد محمد صادق بحر العلوم، ناشر : منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها - النجف الأشرف، الطبع: 1385 - 1966 م

امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگامي‌كه فدك را از فاطمه (سلام الله عليها) گرفتند و نماينده او را از آنجا بيرون كردند، امير مؤمنان (عليه السلام) به مسجد آمد در حالي که ابوبكر نشسته بود و مهاجرين و انصار نيز نزد او بودند. حضرت فرمود اي ابوبكر! براي چه فاطمه را از چيزي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) براي او قرار داده، محروم كردي در حالي كه وكيل او در فدك بود؟...

بررسي سند

پدر شیخ صدوق (رحمة الله علیه)

نجاشي (رحمة الله عليه) پدر شيخ صدوق (رحمة الله عليه) را با عبارات بلندي مي ستايد. او مي گويد:

علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي أبو الحسن شيخ القميين في عصره و متقدمهم و فقيههم و ثقتهم‏.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 261، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

علي بن حسين بن بابويه، بزرگ اهل قم در زمانش بود، وي مقدم بر آنان، فقيه و مورد اعتمادشان بود.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيم

نفر اول در اين سند، علي بن ابراهيم است. وي از راويان برجسته طايفه اماميه است. نجاشي (رحمة الله علیه) درباره او مي گويد:

علي بن إبراهيم بن هاشم ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 260، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

 علي بن ابراهيم انساني مورد وثوق در حديث است. او فردي ثابت قدم، مورد اعتماد و داراي مذهبي درست است.

إِبْرَاهِيمُ بنُ هاشِم

دومين نفر، ابراهيم بن هاشم است. رجال شناسان درباره او عباراتي مانند "ثقة" به کار نبردند اما همانگونه که عده اي ازمحققان همانند آيت الله خويي (رحمة الله عليه) و آيت الله شبيري زنجاني (حفظه الله) بدان نظر دارند، اثبات وثاقت يک راوي در انحصار الفاظي از قبيل "ثقة" نيست، همانطور که نجاشي (رحمة الله عليه) درباره شيخ صدوق (رحمة الله عليه) هم واژه "ثقة" را به کار نبرد. اصولاً گاهي پيرامون يک راوي ويژگيهايي را ذكر مى‌كنند كه نشان از وثاقت و حتي وثاقت فوق العاده او دارد، چنانچه نجاشي و شيخ طوسي (رحمة الله عليهما) درباره راوي مورد بحث ما يعني ابراهيم بن هاشم گفتند: «اول من نشر احاديث الكوفيين بقم». اين مطلب به نوبه خود مقتضى وثاقت اوست، زيرا قمي ها در اخذ احاديث اهتمام زيادى به خرج مي دادند، در عين حال؛ نسبت به احاديثي را که ابراهيم بن هاشم نشر مي داد اعتماد داشتند. جالب است بدانيم، نگاه قمي­ها به روايات ابراهيم بن هاشم صرفاً در حد يک اعتماد عادي نبود بلکه  بزرگاني مانند سعد بن عبد الله اشعري و محمد بن حسن صفار، نه يک يا چند روايت بلکه هر کدام دهها روايت بدون واسطه از او نقل نمودند، اين مطلب مي تواند نشانه روشني از اعتماد وثيق اين بزرگان نسبت به ابراهيم بن هاشم بوده باشد.

سيد بن طاوس هم در کتاب "فلاح السائل" روايتي را مي آورد که ابراهيم بن هاشم يکي از راويان آن است، سپس مي گويد تمامي راويان حديث، بالاتفاق مورد وثوق اند. (ورواة الحديث ثقات بالاتفاق). (فلاح السائل - السيد ابن طاووس - ص 158). بديهي است اگر هم ادعاي اتفاق سيد بن طاوس (رحمة الله عليه) به معناي اتفاق الکل نباشد، دست کم نشان مي دهد که ابراهيم بن هاشم نزد عده قابل توجهي از عالمان از اعتبار و اتقان کافي برخوردار است.

مسأله مهم ديگر، تعداد رواياتي است که فرزندش علي بن ابراهيم -که خود از راويان برجسته به شمار مي رود- از او نقل مي کند که نشان از اعتماد کامل او نسبت به پدرش دارد. کليني (رحمة الله عليه) كه كتابش را مشتمل بر آثار صحيحه از اَخبار صادقين (عليهم السلام) مي داند، يکي از عمده شيوخ او على بن ابراهيم است و قريب به اتفاق روايات علي بن ابراهيم هم از پدرش ابراهيم بن هاشماست.

با توجه به مجموعه مطالب فوق، همانطور که آيت الله خويي (رحمة الله عليه) تصريح مي کند، وثاقت ابراهيم بن هاشم (رحمة الله علیه) جاي هيچگونه ترديدي ندارد. (لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم).

ابْن أَبِي عُمَيْرٍ

همانطور که پیشتر گفتیم وی از راویان بزرگ امامیه است. نجاشی (رحمة الله علیه) پیرامون شخصیت او آورده است:

محمد بن أبي عمير زياد ... جليل القدر عظيم المنزلة

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 326، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

محمد بن ابی عمیر، انسانی بزرگ و دارای جایگاه بلند است.

عَمَّنْ ذَكَرَهُ

همانطور که ملاحظه مي کنيد، راوي بعد از ابن ابي عمير، فردي ناشناخته است (عَمَّنْ ذَكَرَهُ)، اما از آنجا که بنا به گزارش شيخ طوسي (رحمة الله عليه) ابن ابي عمير از کساني است که از راويان ثقه، روايت نقل مي کند، جهل نسبت به برخي مشايخ او، لطمه به اعتبار آن شخص وارد نمي آورد. (در کتابهاي رجالي از اين بحث با عنوان "مشايخ الثقات" ياد مي شود).

عده اي از دانشمندان متأخر از جمله آيت الله شبيري زنجاني (حفظه الله) سخن شيخ الطائفه (رحمة الله عليه) را تلقي به قبول کردند. از باب نمونه ايشان در يک جا از "کتاب النکاح" مي نويسد: در مورد آن سه شخصيت (ابن ابي عمير، بزنطي، صفوان) كه "لا يرون و لا يرسلون الا عن ثقه" معتقديم كه وجود آنها در سند يک روايت، شيخ بدون واسطه آنها را تصحيح مى‌نمايد حتى اگر نام او را ساقط كرده باشند،  بنابراين اگر يكى از سه شخصيت فوق از كسى بدون واسطه نقل كند او قطعا ثقه است.

شبيري زنجاني، کتاب النکاح، ج 20، ص 6381. بر اساس نرم افزار جامع فقه اهل بيت (عليهم السلام)

سوم:

حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَي وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ‏ لَمَّا بُويِعَ لِأَبِي بَكْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَي جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَي فَدَكَ فَأَخْرَجَ وَكِيلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) مِنْهَا فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ (عليها السلام) إِلَي أَبِي بَكْرٍ فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ مَنَعْتَنِي عَنْ مِيرَاثِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخْرَجْتَ وَكِيلِي مِنْ فَدَكَ فَقَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) بِأَمْرِ اللَّهِ ...

القمي، أبي الحسن علي بن ابراهيم (متوفاي310هـ) تفسير القمي، ج 2، ص 155 الي 159، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة: الثالثة، صفر 1404.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگامي‌كه با ابو بكر بيعت شد و خلافت او بر مهاجرين و انصار تثبيت گرديد، سراغ فدك فرستاد و نماينده فاطمه (سلام الله عليها) را از آنجا بيرون كرد، فاطمه (سلام الله عليها) نزد ابوبكر آمد و فرمود: اي ابو بكر! مرا از ميراث رسول خدا (صلي الله عليه وآله) محروم كردي و نماينده ام را از فدك بيرون كردي در صورتي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به دستور خداوند متعال آن را براي من قرار داد.

بررسي سند

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، إِبْرَاهِيمُ بنُ هاشِم ، ابْنُ أَبِي عُمَيْر

شرح حال این سه نفر ذیل روایت قبلی بیان گردید.

 عُثْمَانُ بْنُ عِيسَي ، حَمَّادُ بْنُ عُثْمَان

در اين طبقه دو نفر وجود دارند که اثبات وثاقت يکي از آنها کافي است. نجاشي (رحمة الله عليه) درباره حماد بن عثمان مي نويسد:

حماد بن عثمان بن عمرو ... و أخوه عبد الله ثقتان

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 143، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

حماد بن عثمان و برادرش عبدالله، مورد وثوق اند.

چهارم:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ، وَ عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ مُحَمَّدٍ، جَمِيعاً عَنْ حَنَانِ ابْنِ سَدِيرٍ ٍقَالَ: سَأَلَ صَدَقَةُ بْنُ مُسْلِمٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامَ- وَ أَنَا عِنْدَهُ- فَقَالَ: مَنِ الشَّاهِدُ عَلَي فَاطِمَةَ بِأَنَّهَا لَا تَرِثُ أَبَاهَا؟ فَقَالَ: شَهِدَتْ عَلَيْهَا عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ وَ رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ يُقَالُ لَهُ: أَوْسُ بْنُ الْحَدَثَانِ، مِنْ بَنِي نَضْرٍ. شَهِدُوا عِنْدَ أَبِي بَكْرٍ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لَا أُورَثُ. فَمَنَعُوا فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ مِيرَاثَهَا مِنْ‏ أَبِيهَا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه‏.

حنان بن سدير مي‌گويد:‌ صدقه بن مسلم از امام صادق عليه السلام سؤال كرد و من در آنجا حاضر بود، چه كسي شهادت داد بر اين كه فاطمه سلام الله عليها از پدرش ارث نمي‌برد؟ حضرت فرمود: عايشه وحفصه و مردي از عرب كه به او، اوس بن حدثان مي‌گفتند و از قبيله‌ي بني نضر بود. آنها در نزد ابوبكر شهادت دادند كه رسول خدا صلي الله عليه وآ‌له فرموده است: من ارث بر جا نمي‌گذارم. آنها فاطمه سلام الله عليها را از ميراث پدرش منع كردند. ....

الحميري القمي، أبي العباس عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، ص 99، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، چاپخانه : مهر - قم، چاپ : الأولي، سال چاپ : 1413

پنجم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ الْعِجْلِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد عليهما السلام: وَ حُبُّ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ الْوَلَايَةُ لَهُمْ وَاجِبَةٌ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَاجِبَةٌ وَ مِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ عليهم السلام وَ هَتَكُوا حِجَابَهُ فَأَخَذُوا مِنْ فَاطِمَةَ عليها السلام فَدَكَ وَ مَنَعُوهَا مِيرَاثَهَا وَ غَصَبُوهَا وَ زَوْجَهَا حُقُوقَهُمَا وَ هَمُّوا بِإِحْرَاقِ‏ بَيْتِهَا وَ أَسَّسُوا الظُّلْمَ.

امام صادق عليه السلام فرمود: دوستي اوليا خدا و قبول ولايت آنها و بيزاري از دشمنان آنها واجب است و نيز بيزاري از كساني‌كه به اهل بيت محمد صلي الله عليه وآله ظلم كردند، حرمت شان را شكستند، و از فاطمه سلام الله عليها فدك را گرفتند، او را از ميراثش منع كردند، حق ايشان وشوهرش را غصب كردند، و به سوزاندن خانه اش همت گماشتند و اساس ظلم را بنيانگذاري كردند.

الصدوق، ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الخصال، ص 603،‌ تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362

ششم:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ صلي الله عليه وآله إِلَي السَّمَاءِ قِيلَ لَه‏‏ ... أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً. ‏

امام صادق عليه السلام فرمود: وقتي پيامبر صلي الله عليه وآله به آسمانها سير داده شد، به ايشان گفته شد ... اما دخترت مورد ظلم واقع مي‌شود وحرمتش شكسته شده و حق او غصب مي‌شود.  ‏

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه _متوفاي367ق_، كامل الزيارات،  547،‌ تحقيق: الشيخ جواد القيومي، لجنة التحقيق، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي1417هـ

هفتم:

أبو محمد عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله عليه السلام قال : لما قبض رسول الله صلي الله عليه وآله وجلس أبو بكر مجلسه بعث إلي وكيل فاطمة صلوات الله عليها فأخرجه من فدك ... وخرجت فاطمة عليها السلام من عنده وهي تقول والله لا أكلمك كلمة حتي اجتمع أنا وأنت عند رسول الله صلي الله عليه وآله ...

آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رحلت نمود و ابوبکر در جايگاه او نشست، کسي را به سوي وکيل حضرت فاطمه عليها السلام فرستاد و او را از فدک خارج نمود ... (در اين هنگام) فاطمه عليها السلام از پيش او خارج شد در حالي که مي گفت: به خدا قسم با تو سخن نمي گويم تا آنکه من و تو نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم [در قيامت] جمع گرديم ...

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الاختصاص، ص 185، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م

هشتم:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ هَمَّامٍ الْكُوفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ الْكُوفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الزَّيَّاتُ الْكُوفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا انْصَرَفَتْ فَاطِمَةُ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) مِنْ عِنْدِ أَبِي بَكْرٍ، أَقْبَلَتْ عَلَي  أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَقَالَتْ: يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ...  هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ قَدِ ابْتَزَّنِي نَحِيلَةَ أَبِي ...

امام صادق عليه السلام فرمود: آنگاه که فاطمه عليها السلام از پيش ابوبکر برگشت، رو کرد به علي عليه السلام  و گفت: اي فرزند ابي طالب ... اين فرزند ابي قحافه [ابوبکر] است که عطاي پدرم [فدک] را از من گرفت ...

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الأمالي، ص 684، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولي، 1414هـ

گزارش امام هادی علیه السلام

(زيارة اخرى لمولانا أمير المؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله عليه مختصة بيوم الغدير) أَخْبَرَنِي الْفَقِيهُ الْأَجَلُّ أَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِيلَ الْقُمِّيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ الْفَقِيهِ الْعِمَادِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ الطَّبَرِيِّ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ عَنْ وَالِدِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ بْنِ رُوحٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ الْعَمْرِيِّ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا (وَ ذَكَرَ أَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ زَارَ بِهَا فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ فِي السَّنَةِ الَّتِي أَشْخَصَهُ‏ الْمُعْتَصِمُ) تَقِفُ عَلَيْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ تَقُولُ: السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ ... السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‏ ... لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى‏ مَنْ سَلَّ سَيْفَهُ عَلَيْكَ أَوْ جَحَدَ حَقَّكَ ... وَ الْأَمْرُ الْأَعْجَبُ بَعْدَ جَحْدِكَ حَقَّكَ غَصْبُ‏ الصِّدِّيقَةِ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ فَدَكاً وَ رَدُّ شَهَادَتِكَ وَ شَهَادَةِ السَّيِّدَيْنِ سُلَالَتِكَ.

المشهدي الحائري، الشيخ أبو عبد الله محمد بن جعفر بن علي (متوفاى610هـ)، المزار، ص 263، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة : الأولى ، رمضان المبارك 1419هـ .

امام عسكري (عليه السلام) روايت مي كند: پدرش امام هادي (عليه السلام) امير مؤمنان (عليه السلام) را در روز غدير اينگونه زيارت کرد: سلام بر محمد(صلي الله عليه وآله)، خاتم پيامبران و سرور آنها ... سلام بر تو اي امير مؤمنان ... لعنت خداوند متعال بر آنکه بر تو شمشير کشيد يا آنکه حق تو را انکار کرد ... عجيبتر از اين مسأله (نسبت به آنهايي است که) فدک را از فاطمه (سلام الله عليها) غصب نمودند و شهادت تو، حسن و حسين (عليهم السلام) را نپذيرفتند.

بررسي سند

سند اين زيارت را در نگاشته­اي مستقل، مورد بحث و بررسي قرار داديم. براي اطلاع از وضعيت سندي آن مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه کنيد:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=10160#_Toc462646980

گزارش رسول خدا صلی الله علیه وآله
یکم:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَي الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْم‏ ... ثُمَّ قَال‏ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ... وَأَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا.

ابن عباس مي‌گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله روزي نشسته بودند ... سپس فرمود: اما دخترم فاطمه سرور زنان دو عالم از اولين و‌آخرين است. همانا وقتي من او را مي‌بينم به ياد آن مصيبت هايي مي افتم كه بعد از من درحق او انجام مي‌دهند. گويا مي‌بينم ذلت در خانه او وارد شده و حرمتش شكسته شده و حق آن غصب شده و از ارثش منع شده است. ...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين _متوفاي381 ق_، الأمالي، ص174، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولي، 1417هـ.

گفتني است روايت شيخ صدوق را طبري امامي هم در کتاب بشارة المصطفي با سند ذيل نقل نموده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ عِمْرَانَ‏ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي  الله عليه وآله كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْم‏ ...

الطبري، عماد الدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم (متوفاي525هـ)، بشارة المصطفي (صلي الله عليه وآله) لشيعة المرتضي عليه السلام، (صلي الله عليه وآله) 306، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، طبع ونشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة الطبعة: الأولي1420 ه‍

دوم:

حَدَّثَنَا الْقَاضِي أَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَي بْنُ زَكَرِيَّا الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ الْكَاتِبُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُعَافًي السَّلْمَاسِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَاهِرٍ عَنْ عَبْدِ القُدُّوسِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ حَنَشِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ قَالَ قَالَ أَبُوذَرٍّ الْغِفَارِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ‏ دَخَلْتُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَقَالَ يَا أَبَاذَرٍّ ايتِنِي بِابْنَتِي فَاطِمَةَ قَالَ فَقُمْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ أَجِيبِي أَبَاكِ قَالَ فلبت [فَلَبِسَتْ‏] منحلها [جِلْبَابَهَا] وَ أَبْرَزَتْ [اتَّزَرَتْ‏] وَ خَرَجَتْ حَتَّي دَخَلَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم ... قَالَ يَا فَاطِمَةُ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي‏ مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً.

ابوذر غفاري رحمة الله عليه مي‌گويد: هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله مريض بود و از آن مريضي وفات يافت، به محضر ايشان وارد شدم. حضرت فرمود: اي ابوذر! دخترم فاطمه را بياور. من بر حضرت زهرا سلام الله عليها وارد شدم و گفتم: اي سرور زنان، پدرت را اجابت كن. ابو ذر مي‌گويد: فاطمه چادرش را پوشيد و از خانه بيرون شد تا اين‌كه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وارد شد. .. حضرت فرمود: اي فاطمه! تو نخستين كسي هستي كه به من ملحق مي‌شود؛ در حالي‌كه مورد ظلم قرار گرفته‌اي و حقت غصب شده است.

الخزاز القمي الرازي، علي بن محمد بن علي _متوفاي400 ق_، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص 36، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ .

سوم:

حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو الْحَسَنِ بْنُ شَاذَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ الْوَلِيدِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا الصَّفَّارُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام يَقُولُ‏ ... يَا يُونُسُ قَالَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مَلْعُونٌ‏ مَلْعُونٌ‏ مَنْ يَظْلِمُ بَعْدِي فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ يَغْصِبُهَا حَقَّهَا ...

يونس بن يعقوب مي‌گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که ‌فرمود: اي يونس جدم رسول خدا صلي الله عليه و‌آله فرمود: ملعون است ملعون است كسي‌كه بعد از من به فاطمه دخترم ظلم مي‌كند و حقش را غصب مي‌كند ...

الکراجکي، محمد بن علي (متوفاي 449ق)، کنز الفوائد، ص64، ناشر : مكتبة المصطفوي، چاپخانه : غدير، قم، چاپ : الثانية، سال چاپ : 1369 ش

گزارش امام علي عليه السلام
یکم:

أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ رَفَعَهُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ الشَّيْبَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِيُ‏ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام دَفَنَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ سِرّاً وَ عَفَا عَلَي مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَي قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ ... سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ‏ عَلَي هَضْمِهَا  ...فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا.

امام حسين عليه السلام فرمود: هنگامي‌كه فاطمه سلام الله عليها وفات يافت، اميرمؤمنان عليه السلام ايشان را به صورت مخفيانه دفن كرد و قبر او را پوشانيد سپس ايستاد و صورت را به سوي قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله بر گردانيد پس از آن فرمود: به زودي دخترت از اجتماع امت بر گرفتن حقش خبر خواهد داد ... در برابر نظاره خدا، دخترت مخفيانه دفن مي‌شود و حق او برده شد و ارث او دريغ شد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص 458، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

دوم:

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِيِ‏ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ عليه السلام لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِيِّ ... دَفَنَهَا (أَمِير الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام) (بقیه گزارش همانند روایت پیشین است)

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الأمالي، ص 282، تحقيق: الحسين أستاد ولي - علي أكبر الغفاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

سوم:

أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ هِبَةِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ ابْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْقُمِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ ابْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُسْكَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ لِي أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلَامُ) دَفَنَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه‏ (بقیه گزارش همانند روایت پیشین است)

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، (صلي الله عليه وآله) ص 137، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

چهارم:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْمَنْصُورِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ سَهْلٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ إِسْحَاقَ الْقُرَشِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ عَلِيٍّ الْخَفَّافُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ حُمَيْدٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ، عَنْ أَبِيهِ عَمَّارٍ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) مَرَضَهَا الَّذِي تُوُفِّيَتْ فِيهِ جَاءَهَا الْعَبَّاسُ بْنُ‏ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَائِداً، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّهَا ثَقِيلَةٌ، وَ لَيْسَ يَدْخُلُ عَلَيْهَا أَحَدٌ، فَانْصَرَفَ إِلَي دَارِهِ، فَأَرْسَلَ إِلَي عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ لِرَسُولِهِ: قُلْ لَهُ: عَمُّكَ يَقُولُ لَكَ: ... إِنِّي لَأَظُنُّهَا (فَاطِمَةُ) أَوَّلَنَا لُحُوقاً بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِنْ كَانَ مِنْ أَمْرِهَا مَا لَا بُدَّ مِنْهُ، فَاجْمَعْ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ حَتَّي يُصِيبُوا الْأَجْرَ فِي حُضُورِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَيْهَا فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِرَسُولِهِ وَ أَنَا حَاضِرٌ عِنْدَهُ: أَبْلِغْ عَمِّيَ السَّلَامَ، وَ قُلْ ... إِنَّ فَاطِمَةَ لَمْ‏ تَزَلْ‏ مَظْلُومَةً مِنْ حَقِّهَا مَمْنُوعَةً وَ عَنْ مِيرَاثِهَا مَدْفُوعَةً لَمْ تُحْفَظْ فِيهَا وَصِيَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَا رُعِيَ فِيهَا حَقُّه.

عمار بن ياسر مي‌گويد: هنگامي‌كه فاطمه سلام الله عليها مريض شد؛ همان مريضي كه در آن از دنيا رفت. عباس بن عبد المطلب براي عيادتش آمد و براي او گفته شد كه حضرت حالش خوب نيست و هيچ كسي بر او وارد نمي‌شود. عباس به خانه اش برگشت. سراغ علي عليه السلام فرستاد و براي پيغامرسان گفت: به علي بگو كه عمويت براي تو مي‌گويد. ...

من گمان مي‌كنم فاطمه اولين كسي است كه به رسول خدا صلي الله عليه و‌آله ملحق مي‌شود. اگر آن امري كه راه فرار از ‌آن نيست برايش پيشامد كند، مهاجرين و انصار را جمع كن تا در پاداش حضور و نماز خواندن بر ايشان برسند. علي عليه السلام به فرستاده عباس فرمود و من در ‌آنجا بودم: به عمويم سلام برسان و بگو: ... همانا فاطمه پيوسته مظلوم بود و از حقش منع شد و ميراثش گرفته، وصيت رسول خدا صلي الله عليه وآله در مورد او حفظ نشد و حق او هم مراعات نگرديد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الأمالي، ص 156، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولي، 1414هـ

گزارش امام مجتبي عليه السلام
يکم:

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْعَرْزَمِيُّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُثْمَانَ أَبِي الْيَقْظَانِ، عَنْ أَبِي عُمَرَ زَاذَانَ، قَالَ: لَمَّا وَادَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) مُعَاوِيَةَ، صَعِدَ مُعَاوِيَةُ الْمِنْبَرَ، وَ قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ رَآنِي لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ كَلَامِهِ، قَامَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَي ثُمَّ ذَكَر ... نَحْنُ أَوْلَي النَّاسِ بِالنَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَي لِسَانِ نَبِيِّهِ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَيْتِ مَظْلُومِينَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ (تَعَالَي) نَبِيَّهُ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَاللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا، وَ تَوَثَّبَ عَلَي رِقَابِنَا، وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَيْنَا، وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا مِنَ الْفَيْ‏ءِ، وَ مَنَعَ‏ أُمَّنَا مَا جَعَلَ لَهَا  رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ).

ابو عمر زاذان مي‌گويد: هنگامي كه امام حسن عليه السلام با معاويه وداع كرد معاويه مردم را جمع كرد و بر فراز منبر رفت و پس از سخنراني گفت: حسن بن علي مرا براي مقام خلافت لايق دانست و خويشتن را لايق ندانست. امام حسن يك پله از معاويه پائين‏تر نشسته بود موقعي كه سخنراني‏ معاويه خاتمه يافت امام حسن عليه السّلام بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناي خدا داستان مباهله را شرح داد و فرمود:

ما اهل بيت از آن وقتي كه خداي حكيم پيغمبر خود را قبض كرده مظلوم قرار گرفتيم خدا بين ما و آن افرادي كه حق ما را گرفتند، اشخاصي كه بر ما مسلط شدند. مردم را بر ما مسلط كردند، ما را از سهم غنيمت خويشتن ممنوع نمودند و آن افرادي كه مادر ما را از آن حقي كه پيغمبر خدا برايش قرار داد محروم كردند، قضاوت خواهد كرد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الأمالي، ص 560، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولي، 1414هـ

دوم:

حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الطُّوسِيُّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْهَمْدَانِيُّ بِالْكُوفَةِ وَ سَأَلْتُهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ قَيْسٍ الْأَشْعَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ الْوَاسِطِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ كَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ (بقیه همانند روایت پیشین است)

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، الأمالي، ص 566، تحقيق : قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولي، 1414هـ

سوم:

كِتَابُ الْبُرْهَانِ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ رَبِيعَةَ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ كَثِيرٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ: لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَي صُلْحِ مُعَاوِيَة قال ... أَنَّا لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَيْتِ مَظْلُومِينَ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَاللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا وَ نَزَلَ عَلَي رِقَابِنَا وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَي أَكْتَافِنَا وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْفَيْ‏ءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ مَنَعَ‏ أُمَّنَا فَاطِمَةَ عليها السلام مِيرَاثَهَا مِنْ أَبِيهَا ...

امام حسن عليه السلام وقتي با معاويه صلح كرد فرمود: ... از آن وقتي كه پيامبر صلي الله عليه وآله از دنيا رفت، ما اهل بيت پيوسته مورد ظلم قرار گرفتيم خدا بين ما و آن افرادي كه حق ما را از روي ظلم گرفتند، اشخاصي كه بر ما مسلط شدند. مردم را بر ما مسلط كردند، ما را از سهم غنيمت خويشتن ممنوع نمودند و آن افرادي كه مادر ما را از آن حقي كه پيغمبر خدا برايش قرار داد محروم كردند، قضاوت خواهد كرد. ...

المجلسي، محمد باقر _متوفاي1111ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 69 ، ص 155، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

گزارش امام کاظم عليه السلام

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا أَظُنُّهُ السَّيَّارِيَّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: لَمَّا وَرَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَي عليه السلام عَلَي الْمَهْدِيِّ رَآهُ يَرُدُّ الْمَظَالِمَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَا تُرَدُّ فَقَالَ لَهُ وَ مَا ذَاكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي لَمَّا فَتَحَ عَلَي نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله فَدَكاً وَ مَا وَالاهَا لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ‏ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَي نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله‏ وَ آتِ ذَا الْقُرْبي‏ حَقَّهُ‏ ... فَأَوْحَي اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَكاً إِلَي فَاطِمَةَ عليها السلام فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ لَهَا يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكِ فَدَكاً فَقَالَتْ قَدْ قَبِلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْكَ فَلَمْ يَزَلْ وُكَلَاؤُهَا فِيهَا- حَيَاةَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَلَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَكْرٍ أَخْرَجَ عَنْهَا وُكَلَاءَهَا ... .

علي بن اسباط مي‌گويد: چون موسي بن جعفر عليه السلام بر مهدي عباسي وارد شد، ديد (مشغول دادخواهي است و) آنچه از مردم به ظلم گرفته‏اند برمي‌گرداند. فرمود: اي امير المؤمنين چرا آنچه از ما به ظلم گرفته شده بما بر نمي‌گردانند؟ مهدي گفت: اي ابا الحسن! موضوع چيست؟ فرمود: همانا خداي تبارك و تعالي چون فدك و حومه آن را براي پيغمبرش فتح نمود، و بر آن اسب و شتر رانده نشد (با جنگ گرفته نشد) خدا بر پيغمبرش صلّي اللَّه عليه و آله اين آيه نازل فرمود: «حق خويشاوندان را بده- 28 سوره 17-» پيغمبر صلّي اللَّه عليه و آله ندانست آنها كيانند، به جبرئيل مراجعه كرد، جبرئيل هم به پروردگارش مراجعه نمود، خدا به او وحي فرمود: فدك را به فاطمه بده، پيغمبر صلّي اللَّه عليه و آله فاطمه را خواست و به او فرمود:

فاطمه! خداوند به من امر فرموده كه فدك را به تو دهم، فاطمه گفت: يا رسول اللَّه من هم از شما و از خدا پذيرفتم و تا زماني كه پيغمبر صلّي اللَّه عليه و آله زنده بود، وكلاء فاطمه آنجا بودند، و چون ابو بكر به حكومت رسيد، وكلاء او را از آنجا بيرون كرد،...

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص 543، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

گزارش جابر بن عبد الله

أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الشَّيْبَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ غَالِبٍ الْأَزْدِيُّ بابارح [بِأَرْتَاحَ‏] قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْغَنِيُّ الْحَسَنُ بْنُ مَعَالِي قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ هَمَّامٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي شَيْبَةَ قَالَ حَدَّثَنَا شَرِيكُ الدِّينِ بْنُ الرَّبِيعِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَال‏ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله‏ فَاعْتَلَّتْ فَاطِمَةُ دَخَلَ إِلَيْهَا رَجُلَانِ مِنَ الصَّحَابَةِ فَقَالا لَهَا كَيْفَ أَصْبَحْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ اصْدُقَانِي هَلْ سَمِعْتُمَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي قَالا نَعَمْ فَرَفَعَتْ يَدَيْهَا إِلَي السَّمَاءِ وَ قَالَتْ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنَّهُمَا قَدْ آذَيَانِي‏ وَ غَصَبَا حَقِّي ثُمَّ أَعْرَضَتْ عَنْهُمَا فَلَمْ تُكَلِّمْهُمَا بَعْدَ  ذَلِكَ.

جابر بن عبد الله انصاري مي‌گويد: هنگامي‌كه رسول خدا صلي الله عليه و‌آله از دنيا رفت، فاطمه سلام الله عليها مريض شد. آن دو نفر (ابوبكر و عمر) از صحابه بر او وارد شدند و گفتند: اي دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله چگونه صبح کردي؟. حضرت فرمود: مرا تصديق كنيد آيا از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيديد كه مي‌فرمود: فاطمه پاره وجود من است پس هر كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده است؟. هردو گفتند: بله، شنيديم. آنگاه فاطمه سلام الله عليها دستان خود را به سوي آسمان بالا برد و فرمود: خدايا تو را شاهد مي‌گيرم كه اين دو، مرا اذيت كردند و حق مرا غصب كردند. سپس صورت را از آنها بر گردانيد و پس از آن با ‌آن دو سخن نگفت.

الخزاز القمي الرازي، علي بن محمد بن علي _متوفاي400 ق_، كفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص 62، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ .

غصب فدک به گزارش ناقلان خطبه فدک
يکم:

أَخْبَرَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَسَنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَي بْنُ مِهْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَتْ‏ لَمَّا اجْتَمَعَ رَأَيُ أَبِي بَكْرٍ عَلَي مَنْعِ‏ فَاطِمَةَ عليها السلام فَدَكَ‏ وَ الْعَوَالِيَ وَ أَيِسَتْ مِنْ إِجَابَتِهِ لَهَا عَدَلَتْ إِلَي قَبْرِ أَبِيهَا رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَأَلْقَتْ نَفْسَهَا عَلَيْهِ وَ شَكَتْ إِلَيْهِ مَا فَعَلَهُ الْقَوْمُ بِهَا وَ بَكَتْ حَتَّي بَلَّتْ تُرْبَتَهُ عليه السلام بِدُمُوُعِهَا ...

عبد اللَّه بن محمّد بن سليمان هاشمي از پدرش از جدّش از حضرت زينب دخت گرامي علي عليه السّلام روايت مي‌كند كه فرمود: چون ابو بكر تصميم گرفت فاطمه عليهما السّلام را از فدك و عوالي ممنوع و محروم سازد (و كار از كار گذشت)، و فاطمه (ع) از اينكه ابو بكر فدك را باز پس دهد نااميد گشت، به سوي قبر پدرش رسول خدا (ص) رفت و خود را بر روي قبر انداخت و از اعمالي كه آن قوم‏ در حقّ وي انجام داده بودند به آن حضرت شكوه نمود، و آنقدر گريست تا تربت قبر شريف با اشكهاي حضرتش تر شد، ...

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الأمالي، ص 40، تحقيق: الحسين أستاد ولي - علي أكبر الغفاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

دوم:

2.1:

حَدَّثَنِي أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ الزَّيَّاتُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْقَصَبَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيُ‏ السَّكُونِيُّ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ الْأَحْمَرِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ الرَّبَعِيِّ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ (عَلَيْهَا  السَّلَامُ) إِجْمَاعُ أَبِي بَكْرٍ عَلَي مَنْعِ فَدَكٍ ...

ابن عباس مي‌گويد:‌ هنگامي‌كه به فاطمه سلام الله عليها خبر رسيد، ابوبكر بر منع فدك اجماع كرده است. ...

2.2:

وَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَي التَّلَّعُكْبَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَمْدَانِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ قَيْسٍ الْأَشْعَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ، عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ عَمَّتِهِ زَيْنَبَ بِنْتِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَتْ: لَمَّا أَجْمَعَ أَبُو بَكْرٍ عَلَي مَنْعِ فَاطِمَةَ (عَلَيْهَا  السَّلَامُ) فَدَكاً ...

2.3:

وَ قَالَ أَبُو الْعَبَّاسِ: وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَشْعَرِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي‏ أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الْجُعْفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ عَمَّتِهِ‏ زَيْنَبَ بِنْتِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، وَ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ‏ أَنَّ فَاطِمَةَ لَمَّا  أَجْمَعَ أَبُو بَكْرٍ عَلَي مَنْعِهَا فَدَكاً ...

2.4:

وَ حَدَّثَنِي الْقَاضِي أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَخْلَدٍ بْنِ جَعْفَرِ [بْنِ مَخْلَدٍ] بْنِ سَهْلِ ابْنِ حُمْرَانَ الدَّقَّاقُ، قَالَ: حَدَّثَتْنِي أُمُّ الْفَضْلِ خَدِيجَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الثَّلْجِ، قَالَتْ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الصَّفْوَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ عَبْدُ الْعَزِيزِ ابْنُ يَحْيَي الْجَلُودِيُّ الْبَصْرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ [بْنُ مُحَمَّدِ] بْنِ عُمَارَةَ الْكِنْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحِ بْنِ حَيٍّ- قَالَ: وَ مَا رَأَتْ عَيْنَايَ مِثْلَهُ- قَالَ: حَدَّثَنِي رَجُلَانِ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ، عَنْ زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَتْ: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ إِجْمَاعُ أَبِي بَكْرٍ عَلَي مَنْعِ فَدَكٍ، وَ انْصِرَافِ وَكِيلِهَا عَنْهَا،  لَاثَتْ خِمَارَهَا ... وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ.

زينب دختر علي عليه السلام مي‌گويد:‌ هنگامي‌كه به فاطمه سلام الله عليها خبر رسيد، ابوبكر بر منع فدك اجماع كرده و نماينده ايشان را از فدك بيرون كرده، چادر خود را بر سر انداخت. ...

2.5:

قَالَ الصَّفْوَانِيُّ وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ مَوْلَي بَنِي هَاشِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ‏ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِهِ ... وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ.

2.6:

قَالَ الصَّفْوَانِيُّ: وَ حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ عُثْمَانَ‏ قَالَ: حَدَّثَنَا نَائِلُ بْنُ نَجِيحٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) ... وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ.

2.7:

قَالَ الصَّفْوَانِيُّ: وَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الضَّحَّاكِ‏ قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ وَ عَوَانَةَ قَالَ الصَّفْوَانِيُّ: وَ حَدَّثَنَا ابْنُ عَائِشَةَ بِبَعْضِهِ.

2.8:

حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ بَكَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا حَرْبُ بْنُ مَيْمُونٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ قَالُوا: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ إِجْمَاعُ أَبِي بَكْرٍ عَلَي مَنْعِهَا فَدَكَ وَ انْصَرَفَ عَامِلُهَا مِنْهَا، لَاثَتْ خِمَارَهَا، ثُمَّ أَقْبَلَتْ فِي لُمَّةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا، تَطَأُ ذُيُولَهَا، مَا تَخْرِمُ مِشْيَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، حَتَّي دَخَلَتْ عَلَي أَبِي بَكْر ... ثُمَّ قَالَتْ أَنَا فَاطِمَةُ وَ أَبِي مُحَمَّد ... 

زيد بن علي از پدرانش عليهم السلام نقل كرده كه آنها فرموده اند:‌ هنگامي‌كه به فاطمه سلام الله عليها خبر رسيد، ابوبكر بر منع فدك اجماع كرده و نماينده ايشان را از فدك بيرون كرده، چادر خود را بر سر انداخت، همراه جمعي از زنان بني‌هاشم و خدمه‌شان به سوي مسجد روانه شد به گونه‌ي كه دامن چادرش به زمين كشيده مي‌شد و همانند رسول خدا صلي الله عليه وآله راه مي‌رفت تا اين كه بر ابوبكر وارد شد... سپس فرمود: من فاطمه هستم و پدرم محمد صلي الله عليه وآله است. ...

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص: 109 الي 122، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

ج. شکستن درب و هجوم به خانه فاطمه عليها السلام

برخي روايات هم از شکستن درب خانه فاطمه عليها السلام و هجوم به آن از سوي دستگاه خلافت، حکايت دارد.

گزارش امام صادق علیه السلام
یکم:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص إِلَي السَّمَاءِ قِيلَ لَه‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاث‏ ... أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ ... و يُدخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَي حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْن‏.

حمّاد بن عثمان، از امام صادق عليه السّلام نقل مي کند که فرمود: زماني كه نبي اكرم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم را به آسمان سير دادند به حضرتش عرض شد: خداوند تبارك و تعالي مي‏خواهد شما را در سه چيز بيازمايد ... و امّا دخترت: مورد ستم قرار گرفته، و به حريم و منزلش بدون اذن وي داخل‏ مي شوند.

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاي367هـ)، كامل الزيارات، 547، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، لجنة التحقيق، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولي1417هـ

دوم:

قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَيْبِيٌّ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّانِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر عن الصادق عليه السلام: وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِسَوْطِ أَبِي بَكْرٍ ... وَ رَكَلَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ ...

مفضل بن عمر نقل كرده كه امام صادق عليه السلام فرمود: عمر با تازيانه ابوبكر فاطمه را زد... و با پايش درب خانه را هول داد...

الخصيبي، الحسين بن حمدان (متوفاي334هـ)،‌ الهداية الكبري، ص 407، ناشر : مؤسسة البلاغ للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ : الرابعة، سال چاپ : 1411 - 1991 م

گزارش عمار یاسر

حَدَّثَنِي‏ أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَحْمَدَ الطَّبَرِيُّ الْقَاضِي، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي أَبُو الْحُسَيْنِ عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَالِكٍ السَّيَّارِيُ‏ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْغَلَابِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ الْكِنْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ يَقُولُ ... فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ جَرَي مَا جَرَي فِي يَوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ عَلَيْهَا دَارَهَا وَ إِخْرَاجِ ابْنِ عَمِّهَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ ...

آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه  وآله و سلم قبض روح شد و آن اتفاقات در روز داخل شدن قوم (دستگاه خلافت) به خانه حضرت فاطمه عليها السلام و خارج نمودن علي بن ابي طالب عليه السلام از خانه­اش رُخ داد ...

الطبري، ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي قرن پنجم)،‌ دلائل الامامة، ص 103، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، قم، چاپ: الأولي1413

گزارش عبد الرحمن بن حمید از پدرش

حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ وَ سُلَيْمَانُ بْنُ مَعْبَدٍ قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ قَالَ حَدَّثَنِي اللَّيْثُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ عُلْوَانَ بْنِ دَاوُدَ بْنِ صَالِحٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ كَيْسَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حُمَيْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ أَبُو  بَكْرٍ فِي مَرَضِهِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ أَمَا إِنِّي لَا آسَي مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا عَلَي ثَلَاثٍ فَعَلْتُهَا وَ وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهَا وَ ثَلَاثٍ تَرَكْتُهَا وَ وَدِدْتُ أَنِّي فَعَلْتُهَا وَ ثَلَاثٍ وَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَمَّا الَّتِي وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهَا فَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَ إِنْ كَانَ أُعْلِنَ‏ عَلَيَ‏ الْحَرْبُ‏.

حميد بن عبد الرحمن مي‌گويد: ابوبكر در مريضي كه منجر به فوتش شد گفت: همانا در اين دنيا تأسف نخوردم مگر به خاطر سه كاري كه انجام دادم و اي كاش انجام نمي‌دادم ... اما آن كاري كه اي كاش انجام نمي‌دادم آن بود كه دوست داشتم وارد خانه فاطمه نمي‌شدم هر چند براي اعلان جنگ بسته شده بود. ..

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الخصال، - ص 171،‌ تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362

گزارش ابومقدام از جدش:

أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: مَا أَتَي عَلَي عَلِيٍّ عليه السلام يَوْمٌ قَطُّ أَعْظَمُ مِنْ يَوْمَيْنِ أَتَيَاهُ فَأَمَّا أَوَّلُ يَوْمٍ فَالْيَوْمُ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ أَمَّا الْيَوْمُ الثَّانِي فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَجَالِسٌ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ عَنْ يَمِينِ أَبِي بَكْرٍ وَ النَّاسُ يُبَايِعُونَهُ ... فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ سَالِمٌ مَوْلَي أَبِي حُذَيْفَةَ وَ قُمْتُ مَعَهُمْ وَ ظَنَّتْ فَاطِمَةُ عليها السلام أَنَّهُ لَا تُدْخَلُ بَيْتُهَا إِلَّا بِإِذْنِهَا فَأَجَافَتِ الْبَابَ‏ وَ أَغْلَقَتْهُ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَي الْبَابِ ضَرَبَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ‏ فَكَسَرَهُ‏ وَ كَانَ مِنْ سَعَفٍ فَدَخَلُوا عَلَي  عَلِيٍّ عليه السلام وَ أَخْرَجُوهُ مُلَبَّبَاً فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرُ تُرِيدَانِ أَنْ تُرْمِلَانِي‏ مِنْ زَوْجِي وَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَكُفَّا عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِي وَ  لَأَشُقَّنَّ جَيْبِي وَ لَآتِيَنَّ قَبْرَ أَبِي وَ لَأَصِيحَنَّ إِلَي رَبِّي ...

عمرو بن ابي المقدام از جدش روايت كرده كه گفت: بر علي عليه السلام هيچ روزي كه مصيبتش بزرگتر از اين دو روز باشد، نيامده است. نخستين روز، روزي است كه در ‌آن رسول خدا صلي الله عليه وآله از دنيا رفت. اما روز دوم به خدا همان روزي است كه من در سقيفه بني ساعده طرف راست ابو بكر نشسته بودم و مردم با او بيعت مي‌كردند. ...

ابو بكر، عمر، عثمان، خالد بن وليد، مغيرة بن شعبه، ابو عبيده جراح و سالم مولي ابي حذيفه استادند و من نيز همراه آنها ايستادم. فاطمه گمان مي‌كرد كه او بدون اجازه وارد خانه اش نمي‌شود. آن حضرت درب را روي هم گذاشت و بست. چون آنها به درب خانه رسيدند، عمر با پايش درب را زد و آن را شكست، در حالي كه آن درب از چوب شاخه خرما بود. آنها بر علي عليه السلام وارد شدند وآ‌ن حضرت را بيرون آوردند در حالي‌كه مي‌كشيد.

فاطمه بيرون آمد و فرمود: اي ابو بكر و عمر! مي‌خواهيد مرا بي‌شوهر كنيد؟ به خدا سوگند اگر دست او از برندارد، موهايم را پريشان مي‌كنم و گريبان را چاك مي‌زنم ونزد قبر پدرم مي‌روم و به نزد پروردگارم فرياد مي‌زنم. ...

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الاختصاص، ص 185، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م

لازم به ذکر است عياشي هم همين روايت را با همين سند در تفسيرش مي‌آورد و مي گويد:

عن عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن جده ما أتي علي يوم قط أعظم من يومين ...

محمد بن مسعود العياشي _متوفاي320 ق_، تفسير العياشي، ج 2، ص 66،‌ تحقيق : الحاج السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر : المكتبة العلمية الإسلامية – طهران.

د. تهدید به آتش ، آتش زدن خانه فاطمه عليها السلام

در پاره­اي از اين روايات، تهديد به آتش کشيدن خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از سوي سردمداران حکومت به میان آمده و در پاره ای دیگر، از به آتش کشيدن خانه دختر رسول خدا صلي الله عليه  وآله و سلم توسط آن، سخن به ميان آورده است. این دو مطلب می تواند به دلیل تعدد و تکرار واقعه هجوم بوده باشد بدان معنا که در برخی دفعات، تهدید به هجوم بوده و در برخی دفعات، تحقق آن بوده است.

گزارش امام باقر علیه السلام

عن بعض أصحابنا عن أحدهما قال ... لَمَّا قُبِضَ نَبِيُّ اللَّهِ صلي الله عليه وآله كَانَ الَّذِي كَانَ لِمَا قَدْ قُضِيَ مِنَ الِاخْتِلَاف‏... فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ الثَّالِثَةَ عُمَرُ رَجُلًا يُقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ فَقَامَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا تَحُولُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عَلِيٍّ عليه السلام فَضَرَبَهَا فَانْطَلَقَ قُنْفُذٌ وَ لَيْسَ مَعَهُ عَلِيٌّ فَخَشِيَ أَنْ يَجْمَعَ عَلِيٌّ النَّاسَ فَأَمَرَ بِحَطَبٍ فَجَعَلَ حَوَالَيْ بَيْتِهِ ثُمَّ انْطَلَقَ عُمَرُ بِنَارٍ فَأَرَادَ أَنْ يُحْرِقَ عَلَي عَلِيٍّ بَيْتَهُ وَ عَلَي فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا رَأَي عليه السلام ذَلِكَ خَرَجَ فَبَايَعَ كَارِهاً  غَيْرَ طَائِعٍ.

 امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام فرمودند: هنگامي‌كه خداوند روح پيامبرش را گرفت، آن اختلافي‌كه واقع مي‌شد، واقع شد... در مرتبه سوم عمر مردي را كه به او قنفذ مي‌گفت، فرستاد. فاطمه سلام الله عليها پيش رويش ايستاد بين او و علي عليه السلام حائل شد. قنفذ حضرت زهرا سلام الله عليها را زد و رفت در حالي‌كه علي عليه السلام همراه وي نبود. خليفه ترسيد از اين كه مردم جمع شوند، پس دستور داد تا هيزم به دور خانه آن حضرت جمع كنند. سپس عمر با آتش رفت و خواست خانه را بر علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام آتش بزند. وقتي علي عليه السلام چنين ديد بيرون شد و با اكراه بيعت كرد.

محمد بن مسعود العياشي _متوفاي320 ق_، تفسير العياشي، ج 2، ص 306،‌ تحقيق : الحاج السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر : المكتبة العلمية الإسلامية – طهران.

گزارش امام صادق علیه السلام
یکم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ الْعِجْلِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَي بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد عليهما السلام: وَ حُبُّ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ الْوَلَايَةُ لَهُمْ وَاجِبَةٌ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَاجِبَةٌ وَ مِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ عليهم السلام وَ هَتَكُوا حِجَابَهُ فَأَخَذُوا مِنْ فَاطِمَةَ عليها السلام فَدَكَ وَ مَنَعُوهَا مِيرَاثَهَا وَ غَصَبُوهَا وَ زَوْجَهَا حُقُوقَهُمَا وَ هَمُّوا بِإِحْرَاقِ‏ بَيْتِهَا وَ أَسَّسُوا الظُّلْمَ.

امام صادق عليه السلام فرمود: دوستي اوليا خدا و قبول ولايت آنها واجب و بيزاري از دشمنان آنها واجب است و نيز بيزاري از كساني‌كه به اهل بيت محمد صلي الله عليه وآله ظلم كردند، حرمت شان را شكستند، و از فاطمه سلام الله عليها فدك را گرفتند، ايشان را از ميراثش منع كردند، حق ايشان وشوهرش را غصب كردند، و به سوزاندن خانه اش اهتمام ورزيدند و اساس ظلم را بنيانگذاري كردند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الخصال، ص 603، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362 .

دوم:

الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّيْنِ، عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْفُرَاتِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عن الصادق عليه السلام: ...‏ وَ يَأْمُرُ الْخَلَائِقَ بِالاجْتِمَاع‏ ثمَّ يَقُصُّ عَلَيْهِمْ قَصَصَ أَفْعَالِهِمَا فِي كُلِّ كُورٍ وَ دُورٍ حَتَّي يَقُصَ‏ عَلَيْهِمْ قَتْلَ هَابِيلَ بْنِ آدَمَ ... وَ إِشْعَالَ‏ النَّارِ عَلَي بَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ... ثُمَّ تَبْتَدِئُ فَاطِمَةُ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) بِشَكْوَي ما نالها وَ تَقُصُّ عَلَيْهِ قِصَّةَ ... جَمْعِ الْحَطَبِ الْجَزْلِ عَلَي النَّارِ لِإِحْرَاقِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ رُقَيَّةَ وَ أُمِّ كُلْثُومٍ وَ فِضَّةَ وَ إِضْرَامِهِمُ‏ النَّارَ عَلَي الْبَابِ. ...

مفضل بن عمر مي‌گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت دستور مي‌دهد كه مردم جمع شوند سپس براي آنها اعمال آن دو را در هر خانه شرح مي‌دهد تا آنجايي كه داستان كشتن هابيل پسر ‌آدم را مي‌گويد. .. و نيز از افروختن آتش بر درب خانه اميرمؤمنان عليه السلام سخن مي‌گويد ...

پس از آن، فاطمه سلام الله عليها شكايتش را از مصيبتهايي كه به ايشان رسيده، شروع مي‌كند و براي ايشان داستان جمع آوري هيزوم فراوان بر روي آتش براي سوزاندن اميرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسن و زينب، رقيه ، ام كلثوم و فضه و آتش روشن كردن بر در خانه را ... شرح مي‌دهد. ...

الخصيبي، الحسين بن حمدان (متوفاي334هـ)،‌ الهداية الكبري، ص 402 الي 407، ناشر : مؤسسة البلاغ للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ : الرابعة، سال چاپ : 1411 - 1991 م.

سوم:

رَوَي إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيدٍ الثَّقَفِيُّ قال حدثنا أَحْمَدَ بْنِ عَمْرٍو الْبَجَلِيِّ قال حدثنا أَحْمَدَ بْنِ حَبِيبٍ الْعَامِرِيِّ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليهما السلام قَالَ: وَ اللَّهِ مَا بَايَعَ عَلِيٌّ حَتَّي رَأَي‏ الدُّخَانَ‏ قَدْ دَخَلَ بَيْتَه‏.

امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند علي بيعت نكرد تا اين كه ديد دود آتش وارد خانه اش شده است.

نگ: الشريف المرتضى، علي بن الحسين الموسوي (متوفاي436هـ)، الشافي في الإمامة،‍ ج 3 ص 241، تحقيق و تعليق: السيد الحسيني الخطيب، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، چاپ: الثانية، سال چاپ1410 .

چهارم:

عيسي بن المستفاد عنه (موسي بن جعفر) عن أبيه ، قال : لما حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الوفاة دعا الأنصار ، وقال : يا معشر الأنصار ، قد حان الفراق . . إلي أن قال : ألا إن فاطمة بابها بابي ، وبيتها بيتي ، فمن هتكه ، فقد هتك حجاب الله " . قال عيسي بن المستفاد: فبكي أبو الحسن عليه السلام طويلا وقطع بقية الحديث و اکثر البکاء وقال: هُتِك والله حجاب الله، هتك والله حجاب الله، هتك والله حجاب الله ، و حجاب الله حجاب فاطمه يا اُمَه يا اُمَه صلوات الله عليها.

عيسي بن مستفاد از امام موسي بن جعفر عليه السلام از پدرش نقل كرده كه آن حضرت فرمود: هنگامي‌كه زمان وفات پيامبر صلي الله عليه وآله فرا رسيد، انصار را فراخواند وفرمود: اي گروه انصار! هنگامه جدايي فرا رسيده است... تا آنجا كه فرمود: آگاه باشيد، همانا درب  خانه فاطمه درب خانه من است، خانه فاطمه خانه من است، پس هر كسي حرمت آن را بشكند، حجاب خدا را شكسته است.

عيسي بن مستفاد مي‌گويد: امام كاظم عليه السلام طولاني گريه كردند و ادامه فرمايش را قطع كردند و زياد گريه كردند وفرمود: به خدا سوگند حجاب خدا دريده شد، سه مرتبه اين را فرمودند. و حجاب خدا حجاب فاطمه است. اي مادر اي مادر! صلوات خدا بر ايشان باد.

(کتاب الوصيه – عيسي بن المستفاد ص73)

گزارش امام کاظم علیه السلام

عيسي بن المستفاد متوفاي220 (از اصحاب امام کاظم عليه السلام): قال حدثني عيسي عن الکاظم عن النبي صلي الله عليه وآله: يا علي ويل لمن ابتزها حقها، وويل لمن هتك حرمتها، و ويل لمن أحرق بابها.

امام كاظم عليه السلام از پيامبر نقل كرده كه ايشان فرمود: اي علي! واي بر كسي كه حق او را با ستم بگيرد، واي بر كسي‌كه حرمتش را بشكند، واي به حال به كسي درب خانه اش را بسوزاند.

 (کتاب الوصيه – عيسي بن المستفاد ص90)

گزارش سلمان فارسی

عن أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس قال: سمعت سلمان الفارسي قال: لما أن قبض النبي صلي الله عليه وآله وصنع الناس ما صنعوا ... فقالت (فاطمة) يا عمر أما تتقي الله تدخل علي بيتي؟ ...و دعا عمر بالنار فأضرمها في الباب ثم دفعه فدخل فاستقبلته فاطمة عليها السلام وصاحت "يا أبتاه يا رسول الله" فرفع عمر السيف وهو في غمده فوجأ به  جنبها...

ابان بن عثمان از سليم بن قيس روايت كرده كه گفت: از سلمان فارسي شنيدم، هنگامي‌كه رسول خدا صلي الله عليه وآله از دنيا رفت و انجام دادند آنچه را انجام دادند ... فاطمه سلام الله عليها فرمود: اي عمر! آيا از خدا نمي‌ترسي كه وارد خانه‌ي من مي‌شوي؟ ... عمر دستور داد كه آتش بياورند و آتش را به درب خانه افروخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد. فاطمه سلام الله عليها با او رو به رو شد و فرياد زد: اي پدر اي رسول خدا! آنگاه عمر شمشير را بالا برد در حالي كه در غلافش بود و به پهلويش زد. ...

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، 150، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

گزارش سلیم بن قیس

أَبَانُ بْنُ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِي بَيْتِهِ وَ مَعَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ عليه السلام فَحَدَّثَنَا فَكَانَ فِيمَا حَدَّثَنَا أَنْ قَال يَا إِخْوَتِي تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ‏... فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّي ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَي يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ [افْتَحِ الْبَابَ‏] فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَدْخُلُ عَلَي بَيْتِي وَ تَهْجُمُ عَلَي دَارِي فَأَبَي أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَرُ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عليها السلام وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَأَخَذَ بَتَلَابِيبِ عُمَرَ ثُمَّ هَزَّهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ مَا أَوْصَي بِهِ مِنَ الصَّبْرِ وَ الطَّاعَةِ فَقَالَ وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لَا تَدْخُلُ بَيْتِي‏...

ابان بن ابي عياش از سليم بن قيس نقل مي‌كند كه گفت: نزد عبد اللَّه بن عباس در خانه‏اش بودم، گروهي از پيروان علي عليه السّلام با ما بودند، ابن عباس براي ما سخن مي‏گفت، از جمله گفت: اي برادران! ... عمر به در خانه آمد و بر در كوبيد و فرياد زد: اي پسر ابو طالب در را باز كن. فاطمه عليها السّلام فرمود: اي عمر! ما را به تو چه! ما را در مصيبت‏مان هم رها نمي‏كني؟

عمر گفت: فاطمه! در را باز كن و گر نه آن را بر سر شما به آتش مي‏كشيم. فاطمه عليها السّلام فرمود: اي عمر! از خدا نمي‏ترسي كه به سرايم درآمدي و به خانه‏ام يورش آوردي؟! عمر برنگشت، سپس آتش خواست، در خانه را آتش زد، در آتش گرفت. سپس عمر در را فشار داد و باز كرد فاطمه عليها السّلام جلو آمد و فرياد كشيد: اي پدر! اي رسول خدا! عمر شمشير را كه در غلاف بود بلند كرد و بر بازوي حضرتش كوبيد، حضرتش از درد فرياد كشيد، عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوي حضرتش نواخت، فاطمه عليها السّلام فرياد كشيد: اي پدر! علي بن ابي طالب از جا پريد و يقه عمر را گرفت و او را كشيد و بر زمين زد و بيني و گردنش را مالاند و خواست او را بكشد كه سخن رسول خدا صلّي اللَّه عليه و اله و سلم و وصيّت آن حضرت به يادش آمد كه او را به پايداري و اطاعت از دستورهايش سفارش كرده بود، لذا فرمود: اي پسر صهاك! به آن كه محمّد را به نبوّت گرامي داشت سوگند! اگر پيمان با رسول خدا صلّي اللَّه عليه و اله و سلم نبود مي‏دانستي كه نمي‏توانستي به خانه‏ام وارد شوي.

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 385، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

گزارش مروان بن عثمان

قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ الْعَبَّاسُ بْنُ الْمُغِيرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عُفَيْرٍ قَالَ حَدَّثَنِي ابْنُ لَهِيعَةَ عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي هِلَالٍ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ‏ لَمَّا بَايَعَ النَّاسُ أَبَا بَكْرٍ دَخَلَ عَلِيٌّ عليه السلام وَ الزُّبَيْرُ وَ الْمِقْدَادُ بَيْتَ فَاطِمَةَ عليها السلام وَ أَبَوْا أَنْ يَخْرُجُوا فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَضْرِمُوا عَلَيْهِمُ‏ الْبَيْتَ‏ نَاراً  ... خَرَجَ  عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام نَحْوَ الْعَالِيَةِ فَلَقِيَهُ ثَابِتُ بْنُ قَيْسِ بْنِ شَمَّاسٍ‏ فَقَالَ- مَا شَأْنُكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ أَرَادُوا أَنْ يُحْرِقُوا عَلَيَّ بَيْتِي وَ أَبُو بَكْرٍ عَلَي الْمِنْبَرِ يُبَايَعُ ... وَ إِذَا فَاطِمَةُ عليها السلام وَاقِفَةٌ عَلَي بَابِهَا وَ قَدْ خَلَتْ دَارُهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْقَوْمِ وَ هِيَ تَقُولُ لَا عَهْدَ لِي بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْكُمْ تَرَكْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله جِنَازَةً بَيْنَ أَيْدِينَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَكُمْ بَيْنَكُمْ لَمْ تَسْتَأْمِرُونَا وَ صَنَعْتُمْ بِنَا مَا صَنَعْتُمْ وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّاً.

مروان بن عثمان مي‌گويد: چون مردم با ابو بكر بيعت كردند، علي (عليه السلام) و زبير و مقداد داخل منزل حضرت فاطمه (عليها السلام) شدند و از بيرون آمدن خودداري نمودند. عمر بن خطّاب گفت: خانه را به روي آنان آتش زنيد. در اين هنگام زبير شمشير به دست بيرون شد، ابو بكر گفت: اين سگ را بگيريد، مهاجمان به او حمله آوردند، پاي زبير لغزيد و به زمين خورد و شمشير از دستش افتاد. ابو بكر گفت: شمشير او را به سنگ بزنيد، و آن را به سنگ كوبيدند تا شكست.

علي بن ابي طالب (عليه السلام) از منزل به سوي دهات نجد بيرون شد و در راه با ثابت بن قيس بن شمّاس برخورد نمود. ثابت گفت: اي ابا الحسن چه شده؟ فرمود: مي‏خواهند خانه‏ام را بر من آتش بزنند و ابو بكر بر فراز منبر نشسته و مشغول بيعت گرفتن از مردم است، نه از اين حمله‏ها جلوگيري مي‏كند و نه محكوم مي‏نمايد. ثابت گفت: هرگز دست از تو برندارم تا در راه دفاع از تو كشته شوم. پس با هم به مدينه باز گشتند، چون به منزل رسيدند، ديدند فاطمه (عليها السلام) كنار درب ايستاده و خانه از مهاجمين خالي شده است و آن حضرت صدا مي‏زند: هرگز قومي را زشت برخوردتر از شما سراغ ندارم، شما پيكر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را نزد ما رها ساخته و ميان خود مصمّم شديد كه حكومت را تنها از آن خود بداريد و ما را به امارات نگماريد، و هيچ از ما در اين باره نظر خواهي نكرديد، و به سر ما آورديد آنچه آورديد، و هيچ حقّي براي ما در نظر نگرفتيد!.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الأمالي، ص 49، تحقيق: الحسين أستاد ولي - علي أكبر الغفاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

فصل سوم: رويکرد عالمان امامي

دانشمندان امامي از دير هنگام، دغدغه ثبت مصائب حضرت فاطمه سلام الله عليها را داشته و در اين راستا قلم فرسايي کردند. کوشش اين انديشمندان را مي توان در ميراث کلامي، حديثي و فقهي­شان به نظاره نشست. در ادامه نمونه­هايي از ديدگاه اين عالمان تقديم مي گردد:

1: ابن أبي زينب نعماني

نُعماني متوفاي حدود 360 ق، مصائبي که بر حضرت فاطمه سلام الله عليها  توسط حکومت وقت روا گشته را بسيار درد آور معرفي مي کند و مي گويد:

فلو لم يكن في الإسلام مصيبة ... إلا ما لحق فاطمة ع حتي مضت‏ غضبي علي أمة أبيها و دعاها ما فعل بها إلي الوصية بأن لا يصلي عليها أحد منهم لكان عظيما.

اگر در اسلام هيچ مصيبتي نبود مگر آنچه که به فاطمه سلام الله عليها (از سوي دستگاه خلافت) رسيد تا به آنجا که از اين دنيا رخت بربست در حالي که بر اُمت پدرش غضبناک بود. همچنين باعث آن شد که وصيت کند تا احدي از آنان بر او نماز نگذارند، هر آينه مسأله­اي بسيار بزرگ و درد آور است.

النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب‍ ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه‍ـ)،‌الغيبة،‌ ص 55، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولي1422

2: استاد شيخ صدوق (رحمة الله علیه)

یکی از اساتید شيخ صدوق (رحمة الله علیه) در يک جا به مناسبتي سخن از سقط محسن به ميان مي آورد و مي نويسد:

هو(المحسن)السقط الذي ألقته فاطمة عليها السلام لما ضغطت بين البابين.

محسن همان جنيني است که فاطمه آنگاه که بين دو درب مورد فشار قرار گرفت، او را انداخت.

نگ: الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين،(متوفاي381هـ)، معاني الأخبار، ص 206، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.

3: شيخ صدوق (رحمة الله علیه)

در باب زيارت آن بانو، هم اينگونه مي گويد:

السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ... السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ ... السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَة.

سلام بر تو اي دختر رسول خدا ... سلام بر تو اي صديقه شهيده ... سلام بر تو که مورد ظلم واقع شدي و حق تو غصب شد. سلام بر تو که مورد ستم واقع شدي.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج 2 ص 573، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

3: شيخ مفيد

شيخ مفيد متوفاي 413ق، نيز در باب زيارت اين بانو، به شهادت او تصريح مي کند و مي نويسد:

فَإِذَا أَرَدْتَ زِيَارَتَهَا فَقِفْ بِالرَّوْضَةِ وَ قُل السَّلَامُ عَلَيْكِ ... يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ أَيَّتُهَا الْبَتُولُ الشَّهِيدَة ...

هر گاه اراده نمودي زيارت کني آن بانو را، در روضه توقف کن و بگو: سلام بر تو اي سرور بانوان عالم. اي بتول شهيده.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، كتاب المزار مناسك المزار، ص 179، تحقيق آية الله السيد محمد باقر الأبطحي،  ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م

4: سيد مرتضي

سيد مرتضي، دانشمند معروف امامي در قرن پنجم، مواردي از مصائب حضرت فاطمه سلام الله عليها، از جمله تهديد به آتش کشيدن درب خانه اين بانو توسط برخي سردمداران خلافت را مطرح مي کند و مي گويد:

هذا الخبر(فقالت (فاطمة) يا ابن الخطاب أتراك محرقا علي بابي قال: نعم ...) قد روته الشيعة من طرق كثيرة ... وأي اختيار لمن يحرق عليه بابه حتي يبايع؟

اين روايت را (فاطمه گفت اي پسر خطاب آيا مي خواهي خانه ام را بر سرم آتش بزني؟!) شيعه از طريق­هاي گوناگوني نقل کرد. حال اين چگونه اختياري است که درب خانه­ي کسي آتش زده شود تا بيعت کند؟

الشريف المرتضي، علي بن الحسين الموسوي (متوفاي436هـ)، الشافي في الإمامة،‍ ج 3 ص 241، تحقيق و تعليق: السيد الحسيني الخطيب، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، چاپ: الثانية، سال چاپ1410

5: شيخ طوسي

شيخ طوسي ديگر دانشمند پر آوازه قرن پنجم، ضرب فاطمه سلام الله عليها توسط خليفه دوم و سقط محسن را مساله‌اي اتفاقي در ميان شيعيان خواند و روايت‌هاي آن را مشهور شمرد. متن کلام او چنين است:

و المشهور الذي لا خلاف فيه بين الشيعة: أن عمر ضرب علي بطنها حتي اسقطت فسمي السقط محسنا و الرواية بذلك مشهورة عندهم.

اختلافي بين شيعيان نيست که عمر بن الخطاب بر شکم فاطمه سلام الله عليها زد تا آنکه فرزندش را سقط کرد و آن فرزند محسن ناميده شد. روايت در اين باره نزد شيعيان مشهور است.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تلخيص الشافي ج 3 ص 156

6 و7: ابو الصلاح حلبي و قاضي ابن براج

ابو الصلاح حلبي و قاضي ابن براج هم از جمله دانشمندان قرن پنجم­اند که بر اين موضوع تاکيد کردند. مسائلي مانند هجوم به خانه دختر رسول خدا صلي الله عليه  وآله  وسلم و شهادت آن بانو از جمله مسائلي است که در کلمات اين دو نفر به چشم مي خورد. متن هر کدام به ترتيب چنين است:

ومما يقدح في عدالة الثلاثة ... إحضار الحطب لتحريق منزله والهجوم عليه بالرجال من غير إذنه واضطرارهم بذلك زوجته وبناته وغيرهم إلي الخروج عن بيوتهم.

از جمله مسائلي عدالت سه خليفه را مورد خدشه قرار مي دهد... آماده کردن هيزم براي به آتش کشاندن منزل علي عليه السلام (و فاطمه) و هجوم بر آن خانه بدون اجازه او و مضطر کردن همسر و دختران او و ساير افراد در خانه، به خارج شدن از منزلشان، مي باشد.

الحلبي، أبو الصلاح (متوفاي447هـ)، تقريب المعارف،‌ ص 233، تحقيق: فارس تبريزيان الحسون،‌ سال چاپ: 1417 - 1375 ش.

 (زيارة مولاتنا السيدة فاطمة صلوات الله عليها) السلام علي البتول الشهيدة ... السلام عليك أيتها المظلومة.

(براي) زيارت دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، چنين مي گويي: سلام بر تو اي بتول شهيده.

القاضي ابن البراج، عبد العزيز بن البراج الطرابلسي(متوفاي481)‌ المهذب، ج 1 ص 277، تحقيق: مؤسسة سيد الشهداء العلمية / إشراف: جعفر السبحاني، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم

8: ابن شهر آشوب

در قرن ششم هم ابن شهر آشوب مازندراني با تصريح به شهادت اين بانو از او با عنوان " الْمَظْلُومَةُ الشَّهِيدَةُ " ياد کرد.

ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاي588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج 3 ص 132، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.

9: سيد بن طاووس

سيد بن طاووس دانشمند نام آشناي قرن هفتم، ظلم بر فاطمه سلام الله عليها توسط خليفه اول و دوم را مورد اتفاق علماء اهل بيت عليهم السلام مي داند. او مي گويد:

وعلماء أهل البيت عليهم السلام لا يحصي عددهم وعدد شيعتهم إلا الله تعالي ، وما رأيت ولا سمعت عنهم أنهم يختلفون في أن أبا بكر وعمر ظلما أمهم فاطمة عليها السلام ظلما عظيما.

دانشمندان اهل بيت عليهم السلام، تعدادشان و تعداد شيعيانشان قابل شمارش نيست. از کسي از آنان نديدم و نشنيدم که اختلاف داشته باشند در اينکه ابوبکر و عمر بر مادرشان فاطمه عليها السلام، ظلم بزرگ روا داشتند.

ابن طاووس الحلي، ابي القاسم علي بن موسي (متوفاي664هـ)، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ص 252، چاپخانه: الخيام ـ قم، چاپ: الأولي1399

10: خواجه نصير طوسي

خواجه نصير طوسي انديشمند کم نظير قرن هفتم نيز به برخي مصائب اين بانو اشاره مي کند و مي نويسد:

وبعث (ابوبکر) إلي بيت أمير المؤمنين عليه السلام لما امتنع من البيعة فأضرم فيه النار وفيه فاطمة والحسن والحسين وجماعة من بني هاشم.

آنگاه که علي عليه السلام از بيعت با ابوبکر امتناع ورزيد، او به سوي خانه آن حضرت (و فاطمه) فرستاد پس در آنجا آتش روشن کرد در حالي که فاطمه، حسن، حسين  و عده­اي از بني هاشم، در آن بودند.

الحلي، الحسن بن يوسف (متوفاي 726هـ)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 511.

11: علامه حلي

علامه حلي در توضيح گفتار پيشين استادش خواجه نصير، موضوع ضرب فاطمه سلام الله عليها و سقط محسن را بدان اضافه نمود و نوشت:

وضربت فاطمة عليها السلام فألقت جنينا اسمه محسن.

فاطمه سلام الله عليها مورد ضرب واقع شد پس جنيني را که اسمش محسن بود انداخت.

الحلي، الحسن بن يوسف (متوفاي 726هـ)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 511.

12: فاضل مقداد

فاضل مقداد، متکلم مشهور قرن هشتم، بار ديگر موضوع ضرب و سقط را در کنار برخي مسائل ديگر مطرح نمود و اينگونه نگاشت:

بعث (ابوبکر) إليها عمر حتّي ضربها علي بطنها و أسقطت سقطا اسمه محسن و أضرم النار ليحرق عليهم البيت و فيه فاطمة عليها السّلام و جماعة من بني هاشم فأخرجوا عليّا عليه السّلام قهرا.

خليفه اول، عمر بن الخطاب را به سوي فاطمه فرستاد تا آنکه بر شکم او ضربه­اي وارد آورد و در اثر آن جنيني که نامش محسن بود سقط شد وآتش روشن کرد تا خانه را بسوزاند در حالي که فاطمه و عده­اي از بني هاشم در آن بودند و علي عليه السلام را به اجبار از منزل بيرون آوردند.

 سيوري، المقداد، اللوامع الالهيه، ص 359.

13: بياضي نباتي

زين الدين بياضي، عالم قرن نهم، قرار گرفتن حضرت فاطمه سلام الله عليها در ميان درب و سقط محسن در اثر آن را مشهور ميان شيعيان مي داند ومي نويسد:

واشتهر في الشيعة أنه حصر فاطمة في الباب حتي أسقطت محسنا.

در ميان شيعيان مشهور است که او فاطمه را در پشت درب فشار داد تا آنکه محسن را سقط کرد.

العاملي النباطي، الشيخ زين الدين أبي محمد علي بن يونس (متوفاي877هـ) الصراط المستقيم إلي مستحقي التقديم، ج 3 ص 12، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، الطبعة الأولي، 1384هـ.

14: محقق کرکي

محقق کرکي، فقيه نامور شيعه در قرن دهم، برخي از اين آلام از جمله تهديد به آتش کشيدن و سقط محسن را مطرح نمود. متن او چنين است:

والطلب إلي البيعة بالإهانة والتهديد بتحريق البيت و جمع الحطب عند الباب وإسقاط فاطمة محسنا.

(آنان بر اهل بيت عليهم السلام غلبه کردند که از جمله­ي آن)طلب بيعت نمودن با اهانت و تهديد به آتش کشيدن منزل و جمع کردن هيزم نزد درب منزل، همچنين سقط کردن فاطمه فرزندش را ...

کرکي، علي بن الحسين، نفحات اللاهوت، ص130.

15: مجلسي اول

مجلسي اول در قرن يازدهم، سقط محسن در اثر ضربتي که از سوي حکومت وقت متوجه فاطمه سلام الله عليها گشته، همچنين به شهادت رسيدن آن بانو در پي آن ضربت را پذيرفته و مي نويسد:

شهادتها صلوات‏ الله‏ عليها كانت من ضرب عمر الباب علي بطنها عند إرادة أمير المؤمنين لبيعة أبي بكر و ضرب قنفذ غلام عمر السوط عليها بإذنه و سقط بالضرب غلام كان اسمه محسن.‏

شهادت فاطمه سلام الله عليها به سبب آن بود كه خليفه دوم ( با ضربت خود) درب منزل را به شکم آن بانو زد اين در آن هنگام بود که مي خواستند علي عليه السلام را براي بيعت با ابوبکر ببرند و قنفذ غلام عمر بن الخطاب هم به دستور او، تازيانه بر فاطمه زد و در اثر اين ضربت پسري که نامش محسن بود سقط شد.

مجلسي، محمد تقي، روضه المتقين، ج 5 ص 342.

16: ملا صالح مازندراني

بعد از او ملا صالح مازندراني متوفاي 1081ق، بر همين موضوع تاکيد کرد  وگفت:

 قتلوها بضرب الباب علي بطنها وهي حامل فسقط حملها فماتت لذلك.

فاطمه سلام الله عليها را با زدن (و ضربت) درب بر شکمش به قتل رساندند در حالي که او حامله بود و در اثر آن فرزندش سقط شد و به همان جهت درگذشت.

المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج 7 ص 231، تحقيق: مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني / ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور،‌ ناشر: دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ: الأولي1421 - 2000 م

17: فيض كاشاني

فيض كاشاني متوفاي 1091ق، روشن کردن آتش توسط خليفه دوم براي سوزاندن منزل علي و فاطمه عليهما السلام را از جمله مطاعن او به شمار مي آورد و مي گويد:

منها (المطاعن) ... إضرامه (عمر) النار في بيت عليّ ليحرقه و فيه فاطمة و جماعة من بني هاشم‏.

از جمله­ي مطاعن ... روشن کردن آتش در خانه علي (و فاطمه) توسط خليفه دوم براي آنکه آن را بسوزاند در حالي که فاطمه و عده­اي از بني هاشم در آن بودند.

فيض کاشاني، محسن، علم اليقين في أصول الدين، ج‏2، ص 829

18: صاحب وسائل

شيخ حر عاملي دانشمند نامدار قرن دوازدهم، موضوع سقط محسن را در ضمن اشعاري اينگونه مي سرايد:

أولادها خمس حسين والحسن * وزينب من أم كلثوم أسن

ومحسن أسقط في يوم عمر * من فتحه الباب كما قد اشتهر

فرزندان فاطمه پنج­تايند که عبارتند از حسن، حسين و زينب از (فرزند چهارم) ام کلثوم  بزرگتر است. (فرزند پنجم) محسن است که مشهور شده که بواسطه گشودن درب (خانه فاطمه) در ايام عمر بن الخطاب، سقط شد.

نگ: العاملي، السيد جعفر مرتضي (معاصر)، مأساة الزهراء عليها السلام، ج2 ص 23، ناشر: دار السيرة بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1418هـ ـ 1997م.

19: علامه مجلسي

علامه مجلسي متوفاي 1111ق، ذيل روايت " إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة " شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها را متواتر خوانده و به جزئيات اين جريان پرداخته است. مشروح سخن او چنين است:

إن هذا الخبر " إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة " يدل علي أن فاطمة صلوات الله عليها كانت‏ شهيدة و هو من‏ المتواترات‏ و كان سبب ذلك أنهم لما غصبوا الخلافة و بايعهم أكثر الناس بعثوا إلي أمير المؤمنين عليه السلام ليحضر للبيعة، فأبي فبعث عمر بنار ليحرق علي أهل البيت بيتهم و أرادوا الدخول عليه قهرا، فمنعتهم فاطمة عند الباب فضرب قنفذ غلام عمر الباب علي بطن فاطمة عليها السلام فكسر جنبيها و أسقطت لذلك جنينا كان سماه رسول الله صلي الله عليه و آله محسنا، فمرضت لذلك و توفيت صلوات الله عليها في ذلك المرض.‏

روايت " إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة " دلالت مي کند بر اينکه فاطمه سلام الله عليها به شهادت رسيد. اين موضوع از جمله موضوعات متواتر است. سبب آن هم اين بود که زماني که سردمداران حکومت، خلافت را غصب کردند و اکثر مردم با آنان يعت کردند، به دنبال علي عليه السلام فرستادند تا براي بيعت حاضر شود آن حضرت امتناع ورزيد در اين هنگام عمر بن الخطاب (برخي را) به همراه آتش فرستاد تا آنکه خانه­شان را بسوزاند و مي خواستند با اجبار وارد منزل شوند که فاطمه سلام الله عليها نزد درب خانه، مانع از ورودشان شد. پس قنفذ غلام عمر بن الخطاب، درب منزل را به شکم آن بانو زد که در اثر آن پهلويش شکست و جنينش که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را محسن ناميده بود، سقط شد. در اثر آن، مريض گشت و در همان مريضي، درگذشت.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، ج 5، ص 318، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ تهران، الطبعة : الثانية،1404هـ ـ 1263ش.

20: صاحب حدائق

شيخ يوسف بحراني فقيه صاحب نام شيعه در قرن دوازدهم، به مناسبتي برخي از مصائب حضرت فاطمه سلام الله عليها از جمله کتک خوردن او و سقط محسن را در کتاب فقهي خود، مطرح مي کند. او مي نويسد:

وضرب الزهراء عليها السلام حتي أسقطها جنينها ولطمها حتي خرت لوجهها وجبينها.

فاطمه سلام الله عليها را کتک زد تا آنکه جنينش را سقط کرد و به صورت او سيلي زد تا آنکه با صورت وپيشاني به زمين خورد.

البحراني، الشيخ يوسف، (متوفاي1186هـ)، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة،‌ ج 5 ص 180، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ طبق برنامه مكتبه اهل البيت.

21: شهيد صدر

عده فراواني از دانشمندان معاصر هم پيرامون مصائب حضرت فاطمه سلام الله عليها، قلم زدند. در ادامه از باب نمونه به سخن متفکر شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر، اکتفا مي شود. وي در کتاب "فدک في التاريخ" بدين صورت مي نگارد:

... قد هجم علي آل محمد صلي الله عليه وآله وسلم في دارهم وأشعل النار فيها أو كاد ... أن عمر هدد بحرق بيته وإن كانت فاطمة فيه ...

همانا عمر بن الخطاب به تحقيق هجوم آورد بر آل محمد عليهم السلام در خانه­شان و آتش روشن کرد يا نزديک بود آتش بزند ... همانا عمر بن الخطاب به سوزاندن خانه او تهديد کرد اگر چه فاطمه در آن باشد ...

صدر، السيد محمد باقر، فدك في التاريخ، ص 28 الي 92

نتيجه کلي:

از مجموع آنچه گذشت به دست مي آيد که بر پايه روايات منابع اماميه، عملکرد دستگاه خلافت در قبال حضرت فاطمه عليها السلام، به دو گونه­ي برخورد فيزيکي و غير فيزيکي تقسيم مي گردد. هر کدام از اينها به نوبه خود داراي تقسيماتي مجزايند و به لحاظ حجم، دست کم در حد استفاضه اند. با توجه به حجم مذکور، ظلم بر حضرت فاطمه سلام الله علیها در هر دو بخش برخورد فیزیکی و غیر فیزیکی قابل اثبات است. دانشمندان امامي نيز از قرنهاي نخستين تا به امروز، همواره يک رويکرد اثباتي پيرامون مصائب و آلام اين بانو، در دوران اندک پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، داشتند.

- لینک کوتاه این مطلب

» valiasr-aj.com
تاریخ انتشار:13 اسفند 1395 - 0:04

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد