تحریف تاریخ جاسوسی با کمک «نیکول کیدمن» +تصاویر

(بسم الله الرحمن الرحیم)

غربی‌ها صد سال قبل با کمک جاسوس زن انگلیسی به نام "گرترود بل" معروف به ملکه صحرا با تجزیه منطقه غرب آسیا، مرزهای جدیدی میان ملت‌ها کشیدند؛ امری اکنون غرب با کمک داعش در حال انجام آن است.

اکثر اخباری که از دهه‌های گذشته از رسانه‌ها در رابطه با منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا (خاورمیانه) منتشر شده، همیشه از آشوب و جنگ خبر داده و این منطقه اکنون نیز به علت درگیری‌های مسلحانه به یکی از ناامن‌ترین نقاط جهان تبدیل شده است. مردم جهان آنقدر نام غرب آسیا یا خاورمیانه را در کنار مفاهیمی مانند کشتار و خونریزی شنیده‌اند که به سختی این سوال برایشان مطرح می‌شود که از چه زمانی و چگونه این منطقه به داغ‌ترین نقطه در تحولات جهان امروز تبدیل گشته است؟ بازخوانی تاریخ و بررسی نقش زنان و مردان جاسوس غربی می‌تواند تا حدودی به این سوال پاسخ دهد.

 از چه زمانی و چگونه منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا (خاورمیانه) به داغ‌ترین نقطه در تحولات جهان امروز تبدیل گشته است؟

فاتح اصلی جنگ جهانی اول، معمار جدید غرب آسیا

جنگ جهانی اول که در سال 1914 شروع و در 1918 به پایان می‌رسد، در تعریف غرب آسیا یا خاورمیانه جدید نقش اساسی دارد؛ این جنگ بین ملل مختلف به بهانه قتل " آرشیدوک فرانسوا فردیناند" ولیعهد امپراتوری اتریش و مجارستان و فرمانده کل نیروهای مسلح، به همراه همسرش هنگام دیدار از شهر (سارایوو) در یوگسلاوی فعلی در روز بیست وهشتم ژوئن 1914 شروع شد.

در این جنگ امپراتوری‌های تزار روسیه، آلمان، اتریش – مجارستان، عثمانی و انگلیس به همراه دیگر کشورها با یکدیگر به جنگ پرداختند که در پایان جنگ فقط امپراتوری انگلیس باقی ماند و امپراتوری روسیه به دلیل انقلاب بلشویکی 1917 و سه امپراتوری دیگر به علت شکست نظامی، در پایان جنگ از بین رفته بودند.

جنگ جهانی اول به بهانه قتل " آرشیدوک فرانسوا فردیناند" ولیعهد امپراتوری اتریش و مجارستان شروع شد

در طول این چهار سال جنگ، که بیش از 20 میلیون نفر کشته و معلول به‌طور مستقیم برجای گذاشت و به استناد کتاب «قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران» نوشته حمد قلی مجد، حدود هشت میلیون کشته در ایران به‌طور غیرمستقیم (بر اثر قحطی و انتشار بیماری‌های واگیردار) برجای گذاشت، انگلیس و متحدانش به عنوان فاتحان جنگ، مرزهای جدیدی که به خون میلیون‌ها انسان رنگین شده بود، در دنیا می‌کشند و کشورهای جدید تاسیس می‌کنند.

یکی از مناطقی که توسط انگلیس و متحدانش آن را با ترسیم مرزهای جدید بین خود تقسیم کردند، سرزمین‌های تحت تسلط امپراتوری عثمانی بود؛ در واقع با سقوط حکومت عثمانی، این امپراتوری به بیش از 18 کشور تجزیه شد و خاورمیانه جدید در 100 سال پیش توسط انگلیسی‌ها بوجود آمد.

 

 یکی از مناطقی که توسط انگلیس و متحدانش آن را با ترسیم مرزهای جدید بین خود تقسیم کردند، سرزمین‌های تحت تسلط امپراتوری عثمانی بود. نقشه مناطق تحت حکومت عثمانی را نشان می‌دهد

نقش استراتژیک نفوذی‌های انگلیس در تجزیه عثمانی و ایجاد خاورمیانه جدید

انگلیس قبل از جنگ جهانی عواملی را روانه سرزمین‌های حکومت عثمانی کرده بود تا علاوه بر کسب اطلاعات، تجزیه از درون این امپراتوری را کلید بزند که اکنون با گذشت بیش از 100 سال از جنگ جهانی اول، نقش جاسوسانی چون ادوارد لورنس، گرترود بل و همفر به تدریج در این رابطه آشکار شده است.

همفر که در اقدامی بر پایه سیاست‌های استعماری انگلیس دست به توطئه مذهبی زد و با کمک به محمدبن‌عبدالوهاب، پایه‌های مذهب جعلی وهابیت را بنا نهاد تا تکفیری‌های تروریست امروزی از دل آن بیرون بیایند و منطقه را به هرج و مرج بکشند.

توماس ادوارد لورنس افسر نظامی – اطلاعاتی انگلیس نیز یکی از مشهورترین جاسوسان عملیاتی انگلیس در عمق خاک عثمانی بود؛ وی با عنوان باستان‌شناس و علاقه‌مند به تاریخ بین‌النهرین وارد سرزمین‌های عربی شد. علاوه بر مطالعه و تحقیق گسترده در خصوصیات قومیت‌ها و ارتباط با بزرگان و روئسای قبایل عرب، زمینه‌های شورش اعراب بدوی و صحرانشین را ضدحکومت عثمانی را رقم زد. لورنس در قامت مستشار نظامی قبایل را آرایش نظامی داد و قبایل را در کنار هم در خدمت اهداف استعماری انگلیس قرار داد. در واقع لورنس موفق شد اعراب را ترغیب به قیام مسلحانه و برضد عثمانی سازماندهی کند و با کمک آنان عثمانی را براند. لورنس فرهنگ اعراب را مطالعه می‌کرد و نه تنها زبان عربی را بلکه لهجه‌های قبایل مختلف را هم آموخته بود. او لباس عربی می‌پوشید و با مردان قبایل بیابانی زندگی می‌کرد و به همین دلیل لقب لورنس عربستان به او داده شد.

 توماس ادوارد لورنس (سمت چپ) معروف به لورنس عربستان افسر نظامی – اطلاعاتی انگلیس، یکی از مشهورترین جاسوسان عملیاتی انگلیس در عمق خاک عثمانی بود

اما یکی دیگر از نفوذی‌های بسیار مهم انگلیس در عمق سرزمین‌های عربی حکومت عثمانی، خانمی به نام "گرترود بل" (Gertrude Bell) بود که کمتر در رابطه با او در رسانه‌ها صحبت شده است. گرترود بل شاگرد نخست تاریخ اکسفورد، جغرافیادان، ادیب، عکاس، نقاش، باستان شناس، بیابان‌گرد و کوهنورد بود و در 1913 و یک سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول ماموریت پیدا کرد تا در سفری دشوار و خطرناک و در پوشش پژوهش باستان‌شناسی به صحرای نجد عربستان برود و برای ارزیابی قدرت آل رشید حاکم حجاز تا منطقه حائل که تا حالا پای هیچ اروپایی به آن منطقه باز نشده بود، سفر کند.

"گرترود بل" یکی دیگر از نفوذی‌های بسیار مهم انگلیس در عمق سرزمین‌های عربی حکومت عثمانی بود که کمتر در رابطه با او در رسانه‌ها صحبت شده است

او در تصمیم‌گیری انگلیس بعد از جنگ جهانی برای منطقه، نقش اصلی را بر عهده داشت: جابجایی حمایت انگلیس در عربستان از آل رشید به آل سعود. زمانی که توماس لورنس در حال انجام ماموریت خود در جدا کردن حجاز از عثمانی و تشکیل کشور عربستان بود، "بل" نیز در حال برنامه‌ریزی و اجرای طرح تجزیه کشور و مستقل عراق بود.

دو سال پیش در همین رابطه نشریه آمریکایی دیلی بیست در گزارشی با عنوان «گرترود عربستان، زنی که عراق را تاسیس کرد»، به شرح فعالیت این مامور اطلاعانی و جاسوس انگلیسی پس از 100 سال می‌پردازد.

 گرترود بل در میان نظامیان انگلیسی در منطقه

دیلی بیست به ماجرایی اشاره می‌کند که به یک‌صد سال پیش و چند ماه پیش از آغاز جنگ جهانی اول، باز می‌گردد و می‌نویسد بغداد در محاصره یک رژیم وفادار به ترک‌های عثمانی بود، و مقامات ترک در قسطنطنیه با بی‌میلی به گرترود بل، یک زن ۴۵ ساله بریتانیایی که پس از گذراندان ماه‌ها در یکی از ممنوعه‌ترین صحراهای جهان همراه با دسته کوچکی از مردان وارد بغداد شده بود، اجازه دادند به سفر صحرایی خود ادامه دهد.

آنها بر این باور بودند که او یک باستان‌شناس و اندیشمند غربی بوده و مانند دیگر کاوشگران بریتانیایی است که آنها پیش از آن دیده بودند. اما آن گونه که درگزارش دیلی بیست می‌خوانیم، خانم گرترود در حقیقت جاسوس بود و روئسای انگلیسی‌اش به او گفته بودند اگر به درد سر بیافتد، آنها مسئول نخواهند بود.

 نشریه آمریکایی دیلی بیست در گزارشی با عنوان «گرترود عربستان، زنی که عراق را تاسیس کرد»، به شرح فعالیت این مامور اطلاعانی و جاسوس انگلیسی پس از 100 سال می‌پردازد

کمتر از ۱۰ سال بعد، گرترود به بغداد بازگشت، در انتخابات دست کاری کرد، یک پادشاه وفادار به بریتانیا را برتخت نشاند، دولت را تجدید سازمان کرد، و مرزهای نقشه عراق امروز را مشخص ساخت.

در واقع بل با همکاری دیگر عوامل انگلیس، خاندان هاشمی را از حجاز به اردن کوچ داد و پس از جنگ جهانی اول، دو پسر حسین الهاشمی (معروف به شریف حسین) یعنی فیصل و عبدالله را به پادشاهی دو کشور عراق و اردن رساند. پس از آنکه در ۲۳ اوت ۱۹۲۱ فیصل در مراسمی در مرکز بغداد به عنوان پادشاه عراق منصوب شد، "بل" در جایی نوشت: «ما تاج را بر سر پادشاه خود گذاشتیم».

مراسم  تاج گذاری "فیصل اول" پسر حسین الهاشمی (معروف به شریف حسین) که با هدایت گرترود بل به عنوان  نخستین پادشاه عراق منصوب شد

"عبدالله اول"، برادر فیصل اول و پسر دیگر پسر حسین الهاشمی (معروف به شریف حسین)، که با هدایت گرترود بل به عنوان نخستین پادشاه اردن هاشمی منصوب شد

فیلم ملکه صحرا و تصویر انحرافی از گرترود بل جاسوس

سال گذشته میلادی "ورنر هرتزوک" کارگردان خوب آلمانی فیلم «ملکه‌ صحرا» را بر اساس زندگی گرترود بل (1868 تا 1926 میلادی) که نقش او را نیکول کیدمن بازی می‌کرد، ساخت. این فیلم یک درام عاشقانه به مخاطب عرضه می‌کند تا جلوی هر تصویر دیگری از گرترود بل که همان جاسوسی است، گرفته شود. استفاده از نیکول کیدمن نیز برای ارائه چهرای بسیار مهربان و لطیف، و عاشق زیبایی‌های دنیا از گرتورد بل در همین راستا صورت گرفته است.

با این حال در سکانس ابتدایی فیلم نشان داده می‌شود که چطور چرچیل و دیگر مسئولان انگلیسی در حال کشیدن مزها و مناطق جدید تحت حکمرانی خود در کشور تجزیه شده عثمانی هستند است؛ در این سکانس از گرترود اسم برده می‌شود که او از همه بهتر این منطقه و مردمش را می‌شناسد.

فیلم «ملکه‌ صحرا» یک درام عاشقانه به مخاطب عرضه می‌کند تا جلوی هر تصویر دیگری از گرترود بل که همان جاسوسی است، گرفته شود

جالب آنکه گرترود اولین سفر جدی خود را به ایران و تهران داشته که در این سفر زبان فارسی را یاد می‌گیرد و به شعر حافظ نیز علاقه زیادی نشان می‌دهد. البته متاسفانه هرتزوک با اینکه در این فیلم از موسیقی آواز ایرانی استفاده کرده، اما مردم ایران را با لباس‌هایی عربی به نمایش درمی‌آورد و فضای بازار ایران را نیز شبیه کشورهای عربی نمایش می‌دهد که بسیار جای تعجب دارد.

«ملکه‌ صحرا» به طرز خیلی ناشیانه‌ای اصرار دارد که بگوید گرترود جاسوس نیست و سه بار در فیلم، نیکول کیدمن این دیالوگ را که "من جاسوس نیستم" را به زبان می‌آورد و همچنین در ابتدای فیلم، گرترود و لارنس عربستان را باستان‌شناس معرفی می‌کند.

 

تناقض اصلی «ملکه‌ صحرا» نیز در اصرار گرترود در سفرهایش به مناطق مختلف اعراب مبنی بر دیدار با امیران و یا شیخ‌های هر قوم و قبیله است که هیچوقت علت و ارتباط این ملاقات‌های او در فیلم پاسخ داده نمی‌شود

جالب آنکه در اواخر فیلم رابطه عاشقانه میانه سفیر انگلیس در دمشق و گرترود را به تصویر می‌کشد که در طول سفر با یکدیگر با نامه در ارتباط هستند و گرترود خاطراتش را برای او می‌نویسد؛ در این خاطرات گرترود می‌خواهد که اطلاعات استراتژیک بدست آمده از "ابن رشید" و "ابن سعود" را در اختیار کنسولگری قرار دهد!

تناقض اصلی «ملکه‌ صحرا» نیز در اصرار گرترود در سفرهایش به مناطق مختلف اعراب مبنی بر دیدار با امیران و یا شیخ‌های هر قوم و قبیله است که هیچوقت علت و ارتباط این ملاقات‌های او در فیلم پاسخ داده نمی‌شود.

البته در آخر فیلم از زبان فیصل و عبدالله گفته می‌شود که گرترود بل در نقش یک عرب‌شناس، آنها را پادشاه اردن و عراق کرد و در نوشته آخر فیلم آمده است که گرترود بل مرزهای پاداشاهی آنها را محدود کرد و با راهنمایی او، انگلیس به "ابن سعود" کمک کرد که حکومت عربستان را بدست بگیرد.

«ملکه‌ صحرا» به طرز خیلی ناشیانه‌ای اصرار دارد که بگوید گرترود جاسوس نیست و سه بار در فیلم، نیکول کیدمن این دیالوگ را که "من جاسوس نیستم" را به زبان می‌آورد 

چرا غرب همچنان به‌دنبال تجزیه بیشتر غرب آسیا است؟

100 سال پیش غرب به سردمداری انگلیس، حکومت عثمانی را که به اسم اسلام حکومت می‌کرد را برنتابیدند و تجزیه کردند و اکنون پس از یک قرن، غرب این بار به سردمداری آمریکا دوباره احساس خطر کرده و دنبال تجزیه بیشتر این کشورهای منطقه هستند تا هسته مقاومت اسلامی که این بار رهبری آن به دست ایران است، کوچک شود و در صورت امکان از بین برود. خاورمیانه جدید که از 100 سال پیش صورت گرفته، گام دومی دارد که اکنون به‌وسیله تکفیری‌هایی که به دست خود غرب ساخته شده، در حال اجرا شدن است.

خاورمیانه جدید که از 100 سال پیش صورت گرفته، گام دومی دارد که اکنون به‌وسیله تکفیری‌هایی که به دست خود غرب ساخته شده، در حال اجرا شدن است 

غرب نگاه گالیوری به جهان و طرح تجزیه غرب آسیا را شروع کرده است که مشرق گزارشی تصویری با عنوان «نگاهی به استراتژی گالیوری آمریکا» در این رابطه منتشر کرده است. با توجه به این نگاه، غرب نمی‌خواهد قدرت بزرگی در منطقه غرب آسیا وجود داشته باشد و به همین دلیل از یک قرن پیش تا کنون به دنباله کوچک‌تر کردن مداوم کشورهای این منطقه است.

در این گام جدید، برای تجزیه کشورهایی مانند عراق و سوریه و لبنان، به مانند 100 سال پیش که از شورشی‌ها و بادیه‌نشین‌ها استفاده کردند، بازهم از این عناصر مانند تکفیری‌ها برای پیشبرد تحقق اهداف استعماری در حال بهره بردن هستند. نیروهای خشن و بی‌رحمی که بر اساس نظام بدوی تربیت قبیله‌ای که با پول به راحتی خریداری می‌شوند و کمی هم از آموزه‌های وهابیت تاثیر پذیرفته‌اند، به نیابت از استعمارگران هر جنایتی را انجام می‌دهند.

 تکفیری که از تلاش‌های جاسوسان انگلیس و مثلث ادوارد لورنس، گرترود بل و چرچیل (عکس بالا) بیرون آمده، اکنون بار دیگر برای غرب به دنبال کشیدن مرزهای جدید آغشته به خون میلیون‌ها انسان بی‌گناه بین ملت‌های منطقه هستند

در واقع مدل جنگ نیابتی را غرب صد سال قبل با نیروهای "ابن سعود" راه انداختند و الان هم با نیروهای تکفیری ادامه می‌دهند. این گروه‌های تکفیری مثل یک قرن پیش با اجرای همان خونریزی‌ها و کشتارها در حال اجرای سیاست‌های قدرت‌های بزرگ مانند انگلیس و آمریکا هستند؛ تکفیری که از تلاش‌های جاسوسان انگلیس و مثلث ادوارد لورنس، گرترود بل و چرچیل بیرون آمده و اکنون با خونریزی شبیه صد سال پیش، بار دیگر به دنبال کشیدن مرزهای جدید آغشته به خون میلیون‌ها انسان بی‌گناه بین ملت‌های منطقه هستند.

- لینک کوتاه این مطلب

» مشرق نیوز
تاریخ انتشار:1 فروردین 1396 - 22:39

نظر شما...
    • Unknown

      عید پاک در يوناني پاسخا و اصل آن کلمه اي عبري است به معني عبور و آن نام عيدي است که يهودیان به ياد عبور از دریای سرخ گيرند ... (لغت نامه دهخدا)؛ عيد يادآوري قيام مسيح از مرگ و معروف به عيد بزرگ است و نزد يهودیان عيد يادبود جدايي آنها از مصر... و اين کلمه معرب فسح عبراني و معناي آن گذشتن و عبور و نجات است . ( اقرب الموارد)

      واژهي «Påsk»، يک واژهي عبري است و در حقيقت شکلي از کلمهي لاتين «Pasach» است،که «Paska» تلفظ ميشود. عيد پسح يا عيد آزادي از مصر و رهايي از فرعون ...(داويد شوفط. هگاداشل پسح(تهران، انجمن كليميان)).با توجه به این نکته که حرف «پ» در زبان عربی وجود ندارد، واژۀ پسح در عربی فسح یا فصح تلفظ می شود. در «يونان» و «روسيه» نيز همين واژه را مورد استفاده قرار ميدهند. در زبان انگليسي چندين کلمه را بهکار ميبرند که باز هم ريشه در لغت «Pasach» دارد، مانند «Paschal» (تلفظ : پَشِل) و «Passover».

      معادل واژۀ «Passover» انگلیسی در زبان فرانسه «Pâque» ست که تلفظ آن پاک می باشد. (wordReference) یعنی ، عنوان عید "پاک" برخلاف آنچه برخی تصور میکنند، ربطی به «پاکی» و «مطهری» و «مقدسی» ندارد، بلکه صرفاً تلفظ فرانسوی passover مي باشد که این واژۀ فرانسوی بدون S در انتها اشاره به عید عبور یهودیان و با S اشاره به عید مسیحیان دارد و در هر دو صورت «پاک» تلفظ می شود.
    • Unknown

      عید پاک در يوناني پاسخا و اصل آن کلمه اي عبري است به معني عبور و آن نام عيدي است که يهودیان به ياد عبور از دریای سرخ گيرند ... (لغت نامه دهخدا)؛ عيد يادآوري قيام مسيح از مرگ و معروف به عيد بزرگ است و نزد يهودیان عيد يادبود جدايي آنها از مصر... و اين کلمه معرب فسح عبراني و معناي آن گذشتن و عبور و نجات است . ( اقرب الموارد)

      واژهي «Påsk»، يک واژهي عبري است و در حقيقت شکلي از کلمهي لاتين «Pasach» است،که «Paska» تلفظ ميشود. عيد پسح يا عيد آزادي از مصر و رهايي از فرعون ...(داويد شوفط. هگاداشل پسح(تهران، انجمن كليميان)).با توجه به این نکته که حرف «پ» در زبان عربی وجود ندارد، واژۀ پسح در عربی فسح یا فصح تلفظ می شود. در «يونان» و «روسيه» نيز همين واژه را مورد استفاده قرار ميدهند. در زبان انگليسي چندين کلمه را بهکار ميبرند که باز هم ريشه در لغت «Pasach» دارد، مانند «Paschal» (تلفظ : پَشِل) و «Passover».

      معادل واژۀ «Passover» انگلیسی در زبان فرانسه «Pâque» ست که تلفظ آن پاک می باشد. (wordReference) یعنی ، عنوان عید "پاک" برخلاف آنچه برخی تصور میکنند، ربطی به «پاکی» و «مطهری» و «مقدسی» ندارد، بلکه صرفاً تلفظ فرانسوی passover مي باشد که این واژۀ فرانسوی بدون S در انتها اشاره به عید عبور یهودیان و با S اشاره به عید مسیحیان دارد و در هر دو صورت «پاک» تلفظ می شود.
    • Unknown

      در تمام کشورهای انگلیسی زبان من جمله آمریکا و انگلیس برای عید پاک مسیحیان از واژۀ «Easter» (ایستر) استفاده می شود. ایستر، اولین یکشنبه ای ست که پس از اولین بدر ماه قمری ای (ماه شب چهاردهم) که در بیست و یکم مارس(زمان اعتدال بهاری که به لحظهای گفته میشود که خورشید از صفحه استوای زمین میگذرد و به سمت شمال آسمان میرود ...و در ایران به لحظه تحویل سال معروف است) یا بعد از آن رخ دهد، واقع می شود. (Wikipedia Encyclopedia، فرهنگ نامۀ ویکی پدیای انگلیسی) پس به همین دلیل است که زمان عید پاک ثابت نیست و بستگی به شب چهاردهم ماه قمری دارد.

      مسیحیان نخستین، یقیناً از این تقویم عبری آگاه بودند؛ اما هیچ سند مستقلی وجود ندارد که آنان هیچ عید مسیحی ای را جشن می گرفتند. بسیاری معتقدند که ملاحظۀ اعیاد مسیحی غیر یهودی بدعتی ست پس از دوران کلیسای نخستین. مورخ شهیر مذهبی Socrates Scholasticusسقراط شِلستيكاس (متولد سال 380 مسیحی) ملاحظۀ ایستر بوسیلۀ کلیسا را به جاودان سازی سنت های موجود نسبت می دهند، درست مانند سنت های بسیار دیگری که اینگونه تثبیت شدند؛ او می گوید که نه عیسی و نه حواریون امر به نگهداشتن این عید(ایستر) و یا هر عید دیگری نکردند.(فرهنگ نامۀ ویکی پدیای انگلیسی )

      نام ایستر ریشه اش به مسلک های باستانی مشرکان باز می گردد. در این مورد تمامی علما اتفاق نظر دارند. این نام هرگز در متون مقدس نخستین استفاده نشده بود و هرگز از لحاظ کتاب مقدس، ربطی به مرگ و رستاخیز عیسی مسیح ندارد. (Christian Answers Network، شبکۀ پاسخ مسیحی)

      واژۀ انگلیسی Easter ایستر، از واژۀ Eastre یا Estera در انگلیسی کهن(Anglo-Saxon) می آید که نام یک الهۀ تیوتنی (Teutonic) * بود که در ماه آوریل برای او قربانی می کردند، و در نتیجه این نام به عید پشل Pashal [عید پاک]سرایت داده شد.(International Standard Bible Encyclopedia ، فرهنگ نامۀ استاندارد بین المللی کتاب مقدس، جلد دوم، صفحۀ 889 )
    • Unknown

      «نام ایستر از نوشتار های اسطوره ای تروجان های باستانی (که حدود 1200 سال قبل از مسیح در ساحل جنوبی فلسطین زندگی می کردند) به ما رسیده است که در آن جا به «Ostern» آسترن شناخته می شود»( Grover Stevens ،گروور اِستیونز

      «نام ایستر صرفاً تلفظ تغییر یافتۀ انگلیسیِ نام الهۀ آشوری و بابلی Ishtar (ایشتر) می باشد.» «ایستر نام یک فستیوال بهاری مشرکان باستان می باشد.» (Webster Dictionary ،فرهنگ لغات وبستر)

      فرهنگ نامۀ ریشه شناسی لغات انگلیسی آکسفورد چنین می گوید: « لغت ایستر از نام الهه ای که فستیوالش در زمان اعتدال بهاری جشن گرفته می شد، مشتق شده است»

      دائرة المعارف مذهبی شالری، شف هرزاگ جدید (Scholary New Schaff-Herzog Religious Encyclopedia) می گوید: «این الهه، همچنین با نام Astart اَستارت شناخته مي شود...این مسلک در بابل آغاز شد و به آشور (آسور)، بین النهرین، سوریه، و فلسطین توسعه یافت، و توسط فنیقی ها به تمام مردمان مدیترانه سرایت کرد...ایشتر در ابتدا به عنوان ونوس شناخته می شد...انگیزۀ اصلی پرستش ایشتر، محرک درونی معبود کردن خواسته های نفسانی و شهوانی بود.»

      الکساندر هیسلوپ Alexander Hislop در کتاب دو بابل The Two Babylons در صفحۀ 103 می گوید: « ایستر ریشۀ کلدانی خود را بر پیشانی دارد[یعنی کاملاً واضح است] ایستر چیزی جز Asarte ( اَسارت) نیست که یکی از القاب Belltis (بلتيس)، ملکۀ آسمانی بود»
    • Unknown

      نتیجه می گیریم که مسلک های مشرکان که خدایان متعدد را می پرستیدند به فرهنگ های مختلف نفوذ می کردند و در هر فرهنگی نام ها و بت ها، تلفظ زبان آنها و هویت آن فرهنگ را می پذیرفتند.

      « ایشتر که ایستر تلفظ می شود، روزی بود که از مرگ برخاستن یکی از خدایان بابلی را که Tammuz تموز می نامیدند، جشن گرفته می شد. آنان باور داشتند که تموز تنها پسر زاده شده از الهۀ ماه[ آنان ماه را خدایی مونث می دانستند]و خدای خورشید[خورشید هم از دیدگاه آنان ، خدایی مذکر بود]می دانستند. نمرود پس از مرگ پدرش، با مادر خود ازدواج کرد و پادشاهی قدرتمند گشت. مردم، نمرود را یک خدا می دانستند و مادرش که همسرش هم بود ملکۀ قدرتمند بابل گشت. پس از مرگ نمرود سمیرامیس [مادر و همسر نمرود] به مردم بابل گفت که نمرود به خورشید عروج کرده است و از این پس می بایست Baal « بَعَل »یا خدای خورشید خوانده شود. سمیرامیس همچنین ادعا کرد که « بَعَل » بر روی زمین به صورت آتش(به فرم شمع یا مشعل یا...) در حین عبادت مردمان حضور دارد. در واقع سمیرامیس در حال خلق یک مسلک عرفانی بود، و با کمک شیطان خود را به عنوان یک الهه (خدای مونث) معرفی کرد. سمیرامیس مدعی شد که به صورت معجزه آسا باردار شده است. از تعلیمات وی این بود که ماه یک خدای مونث بود که دوره ای 28 روزه را طی می کرد و در زمان بدر کامل تخم ریزی می کرد. همچنین او مدعی شد که وی در درون یک تخم بزرگ از ماه بر روی زمین کنار رود فرات فرود آمده بود. این واقعه در زمان اولین بدر ماه پس از اعتدال بهاری اتفاق افتاده بود. سمیرامیس به عنوان ایشتر شتاخته شد که در انگلیسی ایستر تلفظ می شود و تخمی که در آن فرو افتاده بود، به عنوان تخم ایستر مشهور شده است [منشأ گرامیداشت تخم مرغ در عید پاک]. ایشتر به زودی باردار گشت و ادعا کرد که از خدای خورشید یا بعل حامله شده است. پسری که او به دنیا آورد تموز نام گرفت. تموز علاقۀ شدیدی به خرگوش ها داشت و در آن مسلک عرفانی خرگوش ها مقدس شدند چرا که تموز پسر خدای خورشید شمرده می شد[منشأ نماد خرگوش در عید پاک]. تموز که یک شکارچی شده بود بدست یک خوک وحشی کشته شد. ایشتر به مردم گفت تموز به سوی پدرش بعل عروج کرده بود و اینکه هر دوی آنها از این پس در شمع یا چراغ مقدس به صورت پدر و پسر در میان عبادت کنندگان خواهند بود. هر ساله در اولین یکشنبه [Sunday روز خورشید] پس از اولین بدر کامل ماه بعد از اعتدال بهاری، یعنی زمان مرگ و عروج تموز، جشنی بر پا می شد. آن یکشنبه به عنوان یکشنبۀ ایستر شناخته شد و با خرگوش ها و تخم مرغ ها جشن گرفته می شد. همچنین تموز چونکه بدست یک خوک وحشی کشته شده بود، ایشتر دستور داد که در آن روز خوک باید کشته و خورده شود. (David J.Meyer, Last Trumpet Minesteries Intenational كليساي بين المللي صور آخر؛Babylon Mystery Religion،مسلک عرفانی بابل، Ralph Woodrow، منتشر شده توسط موسسه انجیلی رلف وودرو، ریور ساید کالیفرنیا، 1966؛ دوبابل، نوشتۀ الکساندر هیسلوپ، انتشارات برادران لوییزو، نیویورک)
    • Unknown

      الکساندر هیسلوپ Alexander Hislop در کتاب دو بابل The Two Babylons در صفحۀ 103 می گوید: « ایستر ریشۀ کلدانی خود را بر پیشانی دارد[یعنی کاملاً واضح است] ایستر چیزی جز Asarte ( اَسارت) نیست که یکی از القاب Belltis (بلتيس)، ملکۀ آسمانی بود»
      اعتقاد به یک تخم عرفانی و رمز آلود از بابل به بسیار از نقاط جهان منتشر شد.(James G.Frazer، جمیز فریز ، The Golden Bough شاخه زرین ، جلد دوازدهم، چاپ سوم، سال 1907-1915 مسیحی، انتشار مجدد 1935-36 و 1955)در روم این تخم عرفانی در بزرگداشت الهۀ مادر، رومن «Roman»، بود؛ این تخم مرغ جزئی از جشن های مقدس الهۀ مقدس بشمار می رفت. (کتاب پیشین)

      در مورد داستان ایستر دقت کنید که مشرکان معتقد بودند که خورشید خدایی مذکر(خدای پدر) بود و ماه، خدایی مونث(خدای مادر)؛ آنان بر این عقیده بودند که دورۀ 28 روزۀ ماه، همانند عادت زنان بود که در روز چهاردهم که ماه بدر کامل داشت، ماه تخم ریزی می کرد؛ آنگاه ماه از خورشید باردار شد و فرزندش را در یک تخم در روز یکشنبه که حتی در زبان انگلیسی Sunday به معنای روز مقدس خورشید است، به زمین فرستاد؛ این فرهنگ است که با شکل ها و نام های گوناگون به رهبری شیطان به بسیاری از نقاط جهان سرایت کرد و متأسفانه مسیحیت این آئین را مبنای اعتقاد به خدای پدر (پروردگار)، خدای مادر(مریم)، و خدای پسر(عیسی) قرار داد.

      همانگونه که مشاهده می شود اغلب محققین برآنند که اینگونه عقاید در بابل آغاز گردید و به نقاط دیگر من جمله امپراطوری روم سرایت کرد. امپراطوری روم جایی ست که قرن ها پس از حضرت عیسی علیه السلام مرکز مسیحیت پولسی گشت، اعتقادی که به مرور بر تمامی جهان مسیحیت سایه افکند؛ و همچنین جالب است که عهد جدید کنونی، در مجموعه کتاب مقدس نیز توسط همین امپراطوری روم تدوین و تثبیت شد. ما در اینجا بر آنیم که نشان دهیم اعتقاد به مرگ خدا و زنده شدن او در بهار، گرامی داشت تخم مرغ و خرگوش و... که از سنت های عید پاک به شمار می روند، همگی ریشه در مسلک های مشرکان و بت پرستان دارند و هیچ ارتباطی با حضرت عیسی علیه السلام ندارد؛ حتی واژه ایستر که برای عید پاک استفاده می شود از القاب خدایان مشرکان بوده است که وارد فرهنگ مسیحیان گشته است.
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد