شرح صحیفه سجادیه / دعای حضرت سجاد(ع)در روز چهارشنبه

(بسم الله الرحمن الرحیم)
روز چهارشنبه روز چهارم خلقت دنيا است از جمله از روايات فهميده مى‏شود كه تمام آن روز نحس است و در آن روز خداوند عالم آتش را خلق فرمود، روزه گرفتن در آن روز نيكو است از براى محفوظ ماندن در آن روز تنوير نمودن خوب نيست و همچنين حجامت نمودن.
روز چهارشنبه آخر ماه و وسط ماه نحوست او از ساير چهارشنبه‏ها زياده است، در روز چهارشنبه شرب دواء و مباشرت با زنان نيكو است.
در بلد الامين روايت نمايد از خاتم پيغمبران صلى الله عليه و آله و سلم كه هر كه در روز چهارشنبه دوازده ركعت نماز بگذارد و در هر ركعت حمد يك مرتبه و توحيد و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس هر يك را سه مرتبه بخواند منادى ندا كند از عرش كه‏اى بنده خدا عمل خود را از سر بگير كه خداى تعالى گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده. و در شب او هر كه دو ركعت نماز بگذارد و در هر ركعت يك دفعه بعد از حمد آية الكرسى و انا انزلناه را بخواند خواهد گناهان گذشته و آينده او آمرزيده شد.

شرح صحیفه سجادیه / دعای حضرت سجاد(ع)در روز چهارشنبه

 


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى جَعَلَ اللَّيلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً
وجه گردانيدن شب را لباس از براى آن است كه چنان كه لباس مى‏پوشاند بدن را و ستر عورت به او شود هم به واسطه تاريكى و ظلمت او حاجب شود از عالمشدن بعضى حال بعضى ديگر را.
سباة: به معنى راحت است و اين صفت در نوم واضح و هويدا است.
نشور: به معنى پراكندگى و متفرق شدن است و در روز مردم متفرق و پراكنده شوند از براى اصلاح امور معاشيه خود.
بعضى سبات را به معنى نوم و خواب گرفته‏اند و لذا بعضى عرض نمودند به سيد مرتضى رضى الله عنه كه: اگر سبات به معنى نوم باشد، پس مثل اين كه خداى عز و جل فرموده است: و جعلنا نومكم نوما؟
سيد بزرگوار در جواب او فرموده‏اند: سبات به معنى راحت و آسايش است نه به معنى نوم، روز سبت را سبت گويند زيرا كه فراغ از خلقت در آن روز بوده است.
و يا سبات به معنى قطع است پس معنى آيه اين است كه گردانيدم خواب شما را قاطع اعمال شما و تصرف شما.
لَكَ الْحَمْدُ أَنْ بَعَثْتَنِى مِنْ مَرْقَدِى وَ لَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً حَمْداً دَآئِماً لا يَنْقَطِعُ أَبَداً وَ لا يُحْصِى لَهُ الخَلائِقُ عَدَداً
اللغة:
مرقد: محل خواب را گويند و در اين مقام عبارت است از خود خواب.
بعث: برانگيختن و بر پا نمودن است.
احصاء: شماره نمودن است.
يعنى : مختص به تو است سپاس و ثناء به درستى كه بيدار نمودى تو مرا از خواب من و اگر مى‏خواستى مى‏گردانيدى او را هميشگى ثنائى هميشگى كه هرگز قطع نشود و تمام مردمان نتوانند او را شمرد.
تقديم جار و مجرور بر حمد از جهت افاده اختصاص است و غرض اين است كه ثناء مر غير ذات بارى سزا نيست اين ثناء مال او است بوده است، و هست، و خواهد بود و لذا فرموده است كه هرگز قطع نشود و شمرده نشود و نتواند تمام عالميان احصاء او نمود.
اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ
تسويه: راست كردن ضد اعوجاج تسويه در خلقت از راست گردانيدن اعضاء و جوارح را بر وفق حكمت و هر جزء و جوارح او در محلش قرار دادن.
يعنى : اى پروردگار من ثناء مختص به تو است، به درستى كه خلق نمودى تو پس تسويه فرمودى.
وَ قَدَّرْتَ وَ قَضَيْتَ
تقدير: اندازه نمودن آجال و ارزاق و قضاء حكم نمودن است.
يعنى : تقدير كرده‏اى تو و حكم نموده‏اى تو.
وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ وَ أَمْرَضْتَ وَ شَفَيْتَ وَ عَافَيْتَ وَ أَبْلَيْتَ
يعنى : مى‏رانيدى تو و زنده نمودى تو، ناخوش نمودى تو و شفا دادى تو، عافيت دادى تو و داخل در مرض نمودى تو، هر چه هست و نيست از تو است بندگان و مخلوقان همه در فرمان تو هستند، هر چه حكمت تو اقتضاء نمايد جاى آورى.
بگو هر چه هست از جانب او است به نحوى كه در رساله وسيلة النجاة خود ذكر نموده‏ام در افعال بندگان.
وَ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَيْتَ وَ عَلَى الْمُلْكِ احْتَوَيْتَ
عرش: تخت و سرير را گويند.
استواء : مقابل اعوجاج است و در مقام به معنى استيلاء.
احتواء: به معنى احاطه كردن و فرو گرفتن است.
يعنى بر تخت بزرگى تو برقرارى و بر پادشاهى تو احاطه دارى كسى را حد آن نيست كه در سلطنت با تو معارضه نمايد، سلاطين دنيا در گردن‏هاى ايشان طوق مذلت هست در جنب پادشاهى تو كه را زهره و جرئت آن است كه در مقام گردنكشى بيرون آيد اگر آنى از آنات نظر مرحمت تو اندك شود ارواح از قوالب خود فرار بر قرار اختيار نمايند.
أَدْعُوكَ دُعَآءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسِيلَتُهُ وَانْقَطَعَتْ حِيلَتُهُ وَاقْتَرَبَ أَجَلُهُ وَ تَدَانَى فِى الدُّنْيَآ أَمَلُهُ وَاشْتَدَّتْ إِلَى رَحْمَتِكَ فَاقَتُهُ وَ عَظُمَتْ لِتَفْرِيطِهِ حَسْرَتُهُ وَ كَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَ عَثْرَتُهُ وَ خَلُصَتْ لِوَجْهِكَ تَوْبَتُهُ
وسيله: سبب را گويند.
حيله: امرى جاى آوردن از طريقى و راهى كه راه و طريق او نبوده است.
تدانى: از دنو است به معنى نزديك شدن.
فاقه: شدت فقر را گويند و او اخص است از فقر.
زلت و عثرت به معنى لغزش و افتادن ناگهان.
يعنى : مى‏خوانم من تو را خواندن كسى كه سبب و واسطه او ضعيف، و چاره او تمام شده است، و مدت او نزديك شده است و شديد شده است پريشانى او به سوى رحمت تو، اندوه و حزن او از براى تقصير او بزرگ است بازگشت او و خلص است از جهت ذات مقدس تو.
بدان كه چون حال انسان به اين حال رسد بخواند هر كه را از براى هر امرى از امور موجب رحمت و عنايت و التفات او شود چه جاى آن كه ضعيف صرف و فناء محض و هيچ و عدم بخواند بى نياز صرف و غنى محض و قادر بر هر شى‏ء را پس او اولى و سزاوارتر است بر اين كه التفات و عنايت و افضال نمايد پس انسان در مقام دعا نمودن بايست حقيقتا خود را متصف به اين صفات و دعاء نمايد كه در خود اثر استجابت مشاهده نمايد و الا كاذب است و دعاكننده نيست.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيّينَ وَعَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ ارْزُقْنِى شَفَاعَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ وَ لا تَحْرِمْنِى صُحْبَتَهُ إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
پس رحمت بفرست بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آله كه خاتم رسولان است و بر اهل بيت او كه خوبان و پاكيزگانند، نصيب كن تو مرا از شفاعت او و نااميد مكن تو مرا از مرافقت و مصاحبت او به درستى كه تويى از همه رحيم‏تر و مهربان‏تر.
از عبدالله بن مسعود مروى است كه:
روز قيامت حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم يكى از چهار نفر است در شفاعت و آنها جبرئيل عليه السلام و ابراهيم عليه السلام و موسى يا عيسى عليهماالسلام هيچكدام از اين سه كسى زياده از پيغمبر ما ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء و على و على ذريته الطاهرين السلام و الثناء شفاعت نكند.
در خبر است كه آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند كه:
روز قيامت مرا چندان شفاعت دهند كه گويم بس است و بس است راضى و خشنود شدم.
اللَّهُمَّ اقْضِ لِى فِى الارْبِعَآءِ أَرْبَعاً:
اجْعَلْ قُوَّتِى فِى طَاعَتِكَ
وَ نَشَاطِى فِى عِبَادَتِكَ
وَ رَغْبَتِى فِى ثَوَابِكَ
وَ زُهْدِى فِيمَا يُوجِبُ لِى أَلِيمَ عِقَابِكَ إِنَّكَ لَطِيفٌ لِمَا تَشَآءُ

اى خداى من حكم بنما تو از براى من در چهارشنبه چهار چيز را:
بگردان تو توانايى مرا و قوت مرا در فرمانبردارى نمودن تو،
و خوشحالى نمودن مرا در بندگى نمودن تو،
و ميل مرا در ثواب تو،
و بى ميلى مرا در امورى كه باعث عقوبت تو باشد و به درستى كه تو مهربانى در چيزى كه مى‏خواهى.
بدان كه حقيقت بندگى آن است كه در بندگى نمودن و فرمان‏بردارى نمودن او را ميل و شوق باشد و مولى را مستحق بداند از براى اطاعت نمودن از اين او اهل است اين كه مطاع باشد اطاعت او نمايد نه اين كه خوف و بيم از او باعث شود فرمان‏بردارى را، خوف از عقاب و شوق به سوى ثواب بندگى اجير و مزدور است حتى جمعى از فقهاء مثل اين عبادت را باطل دانسته‏اند.

- لینک کوتاه این مطلب

» غدیر
تاریخ انتشار:3 دی 1393 - 14:00

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد