چشمتان دوخته شد با زر سفیانیها یادتان رفت خداوند و مسلمانیها شاهتان مُرد ولی جهل شما پا بر جاست خویتان شهوت و جنگ است و رجزخوانیها بوی نفت است که در خون کبوتر جاریست زخم دشمن نه ولی زخم برادر کاریست گرچه در چشم جهان هم نفس من هستید دلقک خیمه ی شب بازی دشمن هستید مثل باغی که حصارش غم و دودست افسوس قبله در مزبله ی آل سعودست افسوس آه، این طایفه از روز ازل بد کردند خار در چشم پر از نور محمد کردند دیو هستند اگر ظاهر انسان دارند به زر و سکه و دینار و درم جان دارند در حریم حرم از بی ادبی میرقصند مستهایی که به لحن عربی میرقصند مذهب باد ولی شکل مسلمان تا کی؟ بر سر نیزه چنین مصحف و قرآن تا کی؟ بوی نفت است که در خون کبوتر جاریست زخم دشمن نه ولی زخم برادر کاریست نفت خوردید و تب شعله کشیدن گل کرد سوخت در ظلم شما خرمن یمانیها مطمئن باش که خورشید میآید از دور و به سر میرسد اندوه و پریشانیها مطمئن باش که از دست شما میگیرند قبله را شیعه به تدبیر سلیمانیها