نقد و بررسی فيلم Fast Five / توهين گاليوری فیلم! +تصاویر

(بسم الله الرحمن الرحیم)
جان كالينز تئوريسين دانشگاه ملي جنگ در امريكا، جنگ نرم را چنين توصيف مي کند: «استفاده طراحي شده از تبليغات و ابزارهاي مربوط به آن، براي نفوذ در مختصات فكري دشمن با توسل به شيوه هايي كه موجب پيشرفت مقاصد امنيت ملي مجري شود».

 
به نظر مي رسد اين جمله  تعريفي جامع از قدرت نرم  ارائه داده است، بنابراين جنگ نرم را مي توان هرگونه اقدام در حوزه عمليات رواني و تبليغات رسانه-اي دانست كه جامعه هدف را نشانه گرفته و بدون درگيري و استفاده از زور و اجبار به انفعال و شكست وا مي دارد. جنگ سفيد، جنگ رسانه اي، عمليات رواني، براندازي نرم، انقلاب نرم، انقلاب مخملين، انقلاب رنگي و ... از اشكال مختلف جنگ نرم هستند. امريکا سالانه با اختصاص بودجه  هاي ميليارد دلاري به اين حوزه، در پي تصرف ذهن ها و قلب هاست.

به عبارت بهتر دول مستکبر بدون استفاده از دخالت نظامي و تصرف زميني با قدرت هوشمند، قلب ها را به تصرف درمي آورند و با تغيير سبک زندگي و انديشه ملل هدف، برنامه هاي استکباري خود را عملياتي مي نمايند؛ درست همان گونه که "جوزف ناي" "قدرت نرم" را شيوه غيرمستقيم رسيدن به نتايج مطلوب، بدون تهديد يا پاداش ملموس مي داند. بدين طريق کشوري همانند امريکا مي تواند به مقاصد مورد نظر خود در حوزه سياست جهاني دست يابد، چرا که ساير ملل ارزش هاي آن را پذيرفته و از آن تبعيت مي-کنند.

سرعت 5:
فيلم Fast Five (سرعت 5) يکي از فيلم هاي تبليغاتي و پروپاگانداي امريکايي است که در سال 2011 به کارگرداني "جاستين لين" ساخته شده است. اين فيلم قسمت پنچم از سري فيلم هاي "سرعت و خشم" است. مجموعه فيلم هاي "سرعت و خشم" در صدد تئوريزه ساختن باورهاي ليبرالي و تبليغاتي سبک زندگي امريکايي هستند، به طور شاخص فيلم "فست فايو" (سرعت پنجم) نمونه بارزي از پروپاگاندائيسم است.

نگاهي اجمالي به  فيلم:

نقد و بررسی فيلم Fast Five / توهين گاليوری فیلم! +تصاویر

 

پس از دستگيري "دومينيک تورنادو" (وين ديزل) به جرم سرقت در پايان قسمت چهارم، وي به بيست و پنج سال حبس محکوم مي شود، اما "ميا" (جوردانا بروستر) و "برايان" (پائولو الکر)، خواهر و شوهر خواهرش او را فراري مي دهند. پس از فرار اين سه، دولت امريکا ماُموري با سابقه به نام "هابز" را براي دستگيري آن ها به ريودوژانيرو مي فرستد.

دومينيک تصميم دارد با تراشه اي که از "ريس" دزديده است اموال او را سرقت نمايد؛ بنابراين نزاعي سه جانبه آغاز مي شود که از يک سو دومينيک و دستيارانش، از سوي ديگر هابز و نيروهاي اف بي آي و در طرف سوم ريس و گروهش وارد ميدان مي شوند. پس از دستگيري دوباره دومينيک به دست هابز، گروه ريس براي کشتن آن ها وارد ميدان شده و از آنجايي که دومينيک جان هابز را نجات مي دهد، اتحاد اين دو آنگلاساکسوني با يکديگر در مقابل ريس رقم مي خورد. در نهايت دومينيک، تمام پول هاي ريس را با کمک هابز مي دزدد و ريس نيز توسط هابز کشته مي شود.  پول ها ميان دومينيک و همراهانش تقسيم مي-شود و هر يک زندگي مورد علاقه خود را رقم مي زنند. هابز در پايان به دومونيک يکروز فرصت مي دهد تا دوباره بگريزد و قول مي دهد که بالاخره او را دستگير کند.


مشخصات فيلم و سازندگان آن
 


سرعت 5


ژانر: اکشن، جنايي، درام
کارگردان: Justin Lin – جاستين لين
نويسنده: Chris Morgan ،Gary Scott Thompson – کريس مورگان و گري اسکات تامسون
فروش افتتاحيه: 82 ميليون دلار
تاريخ اکران: 29 آپريل 2011
موقعيت فيلم برداري: آتلانتا، جورجيا- ايالات متحده آمريکا، ريو دو ژانيرو- برزيل
زمان فيلم: 130 دقيقه
زبان: English
محصول:Universal Pictures
درجه سني: PG-13

بازيگران اصلي:

 



مشخصات بازيگران

    













سازندگان مجموعه "سرعت و خشم"





نويسندگان:
نويسندگان اين فيلم دو نفر به نام هاي Gary Scott Thompson وChris Morgan مي باشند که نويسندگي هر پنج قسمت اين مجموعه را بر عهده داشته اند. 
قسمت يک تا چهار مجموعه "سرعت و خشم":

     


توليدکنندگان:
"وين ديزل" و "نيل موريتز" از تهيه کنندگان اصلي فيلم "سرعت و خشم" هستند و البته در ساخت اين فيلم تهيه کنندگان ديگري نيز حضور داشته اند.



نيل  موريتز:
او تهيه کننده اي با سابقه در سينماي هاليوود است که معروف ترين آثار وي فيلم "I Am Legend” و سريال "Prison Break” محسوب مي شود.

او از سال 1990 به طور جدي تهيه کنندگي را آغاز کرد و تا به امروز بيشتر از هفتاد فيلم توليد کرده است، وي پيش از تهيه کنندگي در چند فيلم به بازيگري پرداخت. از زندگي شخصي او اطلاعات زيادي در دسترس نيست در واقع مي توان او را مرد سايه ها ناميد.
مشهورترين آثار او:

          

ديگر عوامل فيم سرعت و خشم:
Michael Fottrell........................producer (توليد کننده)
Thomas Hayslip..................) associate producerدستيار توليد)
Amanda Lewis....................executive producer (تهيه کننده اجرايي)
Justin Lin..............................executive producer (تهيه کننده اجرايي)
Fernando Serzedelo.......................line producer: Brazil (خط توليد)
Leeann Stonebreaker..................) associate producerدستيار توليد)
Samantha Vincent................ executive producer(تهيه کننده اجرايي)



مولفه هاي استراتژيک فيلم:

الف)خط تعليق:

1- فرار
براي بررسي موضوع "فرار" بايد هر پنج قسمت مجموعه سرعت و خشم را در کنار هم قرار دهيم تا به نتيجه اي مطلوب دست يابيم.

دومينيک و برايان با جمع کردن دوستان سابقشان به دنبال سرقت تمام اموال ريس، رئيس قاچاق چيان شهر ريودوژانيرو هستند و تصميم دارند بعد از سرقت به جايي ديگر فرار کرده و بدون ترس به زندگي خود ادامه دهند.

اصلي ترين خط تعليق در اين قسمت از مجموع سرعت وخشم، موضوع فرار است. به گفته هابز، مامور پليس فدرال، دومينيک نيمي از عمر خود را  در فرار گذرانده است. در اينجا سئوالي که در ذهن بيننده ايجاد مي‌شود اين است که علت فرار دومينيک چيست؟!



 
 بعد از آن که ميا و برايان، دومينيک را در راه زندان فراري مي-دهند، از امريکا به برزيل مي گريزند. در واقع آن ها دومينيک را از يک زندان سخت نجات داده و همگي وارد زنداني نيمه سخت مي شوند.

بنابر انديشه دکترينال مدرن، فرار در سه قسم محقق مي گردد، اولين فرار از يک زندان سخت و بازداشگاه است که اساسا با ديوارهاي پولادين و حصار، شخص را محدود مي سازد، دومين نوع فرار نيمه سخت تلقي مي شود که در آن يک کشور به واسطه قوانين و شرايط ناهنجار سياسي_ اجتماعي خود همچون حصاري تنگ فرد را در ميان مي گيرد و به همين جهت او از اين سرزمين به قصد محيطي آزاد مي گريزد و سومين نوع فرار به فرار نرم و يا فرار از خود معروف است که فرد حصار تن را برنمي تابد و براي فرار از خود دست به خودکشي مي زند.  در فيلم "سرعت 5 " دومينيک و دوستانش به واسطه مشکلاتي که در امريکا دارند، از آنجا به قصد برزيل مي گريزند، به عبارت بهتر قوانين امريکا همچون حصاري نامرئي ايشان را محدود نموده است. به نظر مي-رسد علت نام گذاري مجموعه فيلم هاي "سرعت و خشم" به منظور القاي ترس و دلهره اي است که مقوله فرار در ذهن مخاطب ايجاد مي کند. سازندگان فيلم توانسته اند موضوع فرار را با خودرو هاي پرسرعت و حرکات سريع و اکشن به خوبي به نمايش گذارند.



 
2-    اتوپياگرايي

پس از آن که دومينيک و دوستانش موفق به دزديدن اموال ريس مي شوند به نقطه اي نامعلوم گريخته و به زندگي خود ادامه مي دهند. در سکانس انتهايي فيلم شاهد جزيره اي هستيم که دومينيک و خانواده اش در آن زندگي مي کنند و البته کجايي اين جزيره مشخص نيست. بنابراين مي توان آن را جزيره اي ناشناخته و اتوپيايي گمشده انگاشت که به دور از هياهوي دشمنان، آسايشي وصف ناپذير در خود دارد و همه چيز  و همه کس در آن به خوبي و خوشي زندگي مي کنند.
 

فرار به جزيره اي نامعلوم در فيلم Fast Five


                                            
اين تصوير، ذهن مخاطب را به سمت سريال "لاست" و جزيره جهاني مطرح شده در آن سوق مي دهد که در مکالمات افلاطون و نظريه آتلانتيس نمودار است.

در واقع انديشه اتوپياگرايي و يا همان مدينه فاضله مکملي است در مبحث فرار که انسان مردن غربي را در غايت به رسيدن به جزيره اي نامعلوم در ناکجاآباد رهنمون مي سازد و وي را غوطه ور در انواع لذات مادي به تصوير مي کشد، جزيره اي که قوم برتر يعني همان آنگولاساکسون ها فاتح آنند!

 براي درک عميق تر پيام فيلم "فست فايو" در القاي دو مفهوم "فرار" و "زندگي در جزيره گمشده"، بايد دو سريال "فرار از زندان" و "لاست" را بررسي نماييم. زندگي در جزيره ي جهاني ليبراليسم با تمام ويژگي هاي مطلوب آن و همچنين موضوع فرار از زندان براي رسيدن به آزادي، از مشابهت هاي فيلم مذکور با اين دو سريال است. نکته قابل توجه و تامل آن است که تهيه کننده ي اين فيلم يعني آقاي نيل موريتز، عهده دار تهيه کنندگي سريال فرار از زندان نيز بوده است.

استفاده از نام دومينيک پورسل، هنرپيشه نقش دوم سريال فرار از زندان که با نام لينکلن باروز در فيلم به ايفاي نقش پرداخت و در تمامي فصل ها در حال فرار بود، براي شخصيت اصلي فيلم سرعت 5، جالب توجه است، همچنين گريم يکسان و مشابه اين دو بازيگر از برنامه اي بزرگ پرده برمي دارد.
     

نام اصلي:Dominic Purcell                       نام در فيلم:Dominic Toretto


دو بازيگر اصلي در فيلم "فرار از زندان" و "سرعت 5"  که با اسامي و چهره هاي مشابه فرار را رقم مي زنند.

پيام هاي استراتژيک فيلم:
1-تقابل و تعامل کريستيانيسم و ليبراليسم
2-سکولاريزم
3-داروينيسم اجتماعی و سياسی
4-مديريت جهانی امريکا
5-شکست ناپذيري امريکا


در ذيل به هر يک از پيام های نهفته در فيلم به صورت مبسوط خواهيم پرداخت
تسلط بر قلوب به واسطه حربه هاي اغواگرانه، از جمله تاکتيک هاي اساسي و مهم رسانه اي غرب است، اين رسانه ها براي اغوا نمودن مخاطب خود از تاکتيک هاي متفاوتي استفاده مي کنند، يکي از اين تاکتيک ها ساختن فيلم هاي پر زرق و برق با چاشني اغراق هاي عوام پسند است.

در فيلم "سرعت 5" دو تن از بازيگران اصلي، يعني دومينيک و هابز با داشتن اندامي ورزيده و عضلاني نماينده نژاد امريکايي اند. در واقع اين دو با بازواني ستبر و سينه هايي فراخ نمايانگر انديشه ماچوئيستي در سينماي هاليوودند که با تکيه بر قدرت بدني خويش صحنه هايي خارق العاده خلق کرده و بيننده را مسحور خود مي سازند. هابز به عنوان مامور کار کشته فدرال که تا به حال در پرو نده اي شکستي نخورده و دومينيک نماينده قشر لمپن امريکايي و خلاف کاري حرفه اي که نيمي از عمر خود را در فرار سپري کرده است. هابز و دومينيک که معرف دو قطب قانون گرا و قانون گريز امريکايي اند، شباهت هاي خيره کننده اي با يکديگر دارند.



 
هابز مامور دستگيري دومينيک، برايان و ميا است، به همين خاطر به شهر ريودوژانيرو در برزيل اعزام مي شود، اما تلاش هاي وي براي دستگيري دومينيک به دليل وجود قاچاقچيان به سرانجام نمي رسد، او در درگيري با قاچاقچيان تمام تيمش را از دست مي دهد و در اين ميان دومينيک او را از خطر مرگ نجات مي دهد. از طرف ديگر دومينيک تصميم دارد باند قاچاقچيان ريس را نابود کند و تمام اموال او را از آن خود کند به اين جهت هابز با دومينيک متحد مي شود و ريس را از بين مي برند.

 يکي از نکات جالب توجه اين فيلم اتحاد هابز و دومينيک است، آن ها بعد از تقابل با يکديگر در مقابل دشمن خارجي متحد مي شوند و او را نابود مي کنند. اين در حالي است که در عالم واقع، چنين چيزي امکان ناپذير است، يعني چگونه امکان دارد که ماموري در انجام تکليف قانوني خود کوتاهي کرده و با دشمن براي دستگيري نفر سومي به اتحاد برسد و جالب آن که وي را در عمليات سرقت همراهي کند و چشم خود را بر اين همه قانون شکني ببند.
 
به نظر مي رسد يکي از اصلي ترين هنر هاي اغاواگرايانه سازندگان "سرعت 5" در همين پيوند خيالين باشد، اما دليل پذيرش اين امر در ذهن مخاطب را بايد در بازيگران اصلي اين فيلم جستجو نمود، هنرپيشگان اصلي اين فيلم، هابز و دومينيک قهرماناني هستند که به واسطه اندام ورزيده و عملکرد زيرکانه خود براي نابودي يک دشمن مشترک به ميدان آمده اند و از آنجايي که هر دو شخصيتي خاکستري دارند با مخاطب ارتباط خوبي برقرار مي کنند.

نکته ديگر را بايد در تيم دومينيک جستجو نمود، تيمي که به ياري دومينيک شتافته اند، جمعي از تمام مليت ها هستند که به نوعي نمايانگر مجموعه تمدن هاست و در اين ميان، دومينيک رياست جمع را برعهده دارد بدين معنا که او به عنوان يک آنگولاساکسون مديريت باقي تمدن ها و ملل را بر دوش مي کشد. القاي اين امر که مديريت و رياست بر جهان از آن انگلاساکسون هاست و ديگران کارگزار آن محسوب مي شوند از تاثيرات اين صحنه هاست. در واقع جمع آوري يک تيم چندمليتي براي مبارزه با تروريسم، به نوعي توجيه گر فلسفه وجودي و تشکيل "ناتو" است.


 
از ديگر القائيات پروپاگانداي فيلم مي توان به اشراف اطلاعاتي مامور فدرال، بر گروه دومينيک اشاره نمود که در کمترين زمان ممکن او را پيدا مي کند، قدرت اطلاعاتي تيم هابز و همچنين تجهيزات پيشرفته نظامي، از القائات اصلي در فيلم مي‌باشد که نشان دهنده قدرت امريکاست. هابز با ماشين زرهي ضد گلوله خود همه چيز را نابود مي کند بدون آن که اندکي آسيب ببيند و اين پيام شکست ناپذيري امريکا براي ملل عالم است چه در بعد تکنولوژيک و چه در ساير ابعاد.



 
يکي ديگر از تبليغات فيلم ارائه چهره اي توانمند از دستگاه اطلاعاتي و امنيتي امريکا و در مقابل ضعف نيروهاي امنيتي برزيل به سمبليت امريکاي لاتين است. همه قواي نظامي شهر ريودوژانيرو براي دستگيري دومينيک و هابز به ميدان مي آيند و به راحتي از ايشان شکست مي خورند.سکانس هاي متعددي در فيلم به شکست مفتضحانه پليس برزيل در مقابله با دومينيک ويارانش اختصاص يافته است.



 
قدرت نمايي امريکا در سرزمين شاخص امريکا لاتين از اساسي ترين تبليغات رسانه اي اين فيلم است. به عبارت بهتر اين فيلم براي ملت و حکومت برزيل و ساير کشورهاي امريکاي لاتين حاوي دو پيام است:

1)امريکا تنها ايجادکننده توازن در سرزمين هاي امريکاي جنوبي است، يعني کشورهاي امريکاي لاتين به قدري در کنترل و مديريت جوامع خود ناتوانند که نيازمند ياري امريکا در برقراري آرامش و ثبات در منطقه اند. به همين لحاظ بايد حضور نيروهاي امريکايي براي از ميان برداشتن تروريست ها و بازگشت آرامش را برتافته و ايشان را به عنوان ژاندارم منطقه بپذيرند. اين همان داروينيسم اجتماعي و سياسي است که مبتني بر آن قدرت برتر کنترل و هدايت يک جامعه را به دست گرفته و آن را مديريت مي کند.
 

صحنه کشته شدن ريس توسط هابز


2)توهين گاليوري به کشور هاي امريکاي لاتين : زماني که کاخ  شاه در شهر کوچک "لي لي  پوت" آتش مي گيرد،گاليور ابزاري براي خاموش کردن آتش نمي يابد، به همين علت بر روي کاخ شاه ادرار مي کند و بدينوسيله آتش را خاموش مي نمايد، در مقابل اين عمل ملکه به وي اعتراض مي کند و گاليور در مقام پاسخ مي گويد: « شما بايد از من تشکر کنيد، اگر اين کار را نمي کردم مي سوختيد».
 

تصويري از خاموش کردن کاخ شاه توسط گاليور


در فيلم "سرعت 5" نيز مبتني بر اين انگاره، در صحنه هايي که برايان و دومينيک گاو صندوق پر از پول را در شهر مي کشند، بسياري از آثار، ابنيه و امکن عمومي را تخريب مي کنند و در نهايت با به جيب زدن پول مردم شهر از آنجا مي گريزند.

بنابراين سکانس هاي پاياني فيلم به سبک داستان گاليور دزديدن اموال برزيلي ها را توجيه مي کند، در واقع آنگولاساکسون هاي فداکار فيلم به واسطه شجاعت و درايتي که دارند مردم شهر را از دست تبه-کار شرور يعني ريس رها مي کنند و به همين واسطه در برداشتن پول-هاي او حق دارند.

اين استراتژي امريکا که به نوعي در فيلم به نمايش گذاشته مي-شود، توجيه گر اقدامات اين کشور مستکبر در اشغال سرزمين هاي مختلف از جمله عراق است که در توجيه بيش از يک ميليون کشته و زخمي و بي خانمان ساختن مردم عراق، سرنگوني صدام را شيپور تبليغاتي خود ساخته و به واسطه ايجاد دموکراسي طالب تشکرند!


تقابل و تعامل مسيحيت و ليبراليسم:
دومينيک علي رغم آن که  خلاف کاری حرفه ای است در عين حال انساني مذهبي نيز می باشد، پدر او کشيش بوده و او همواره از گردنبند صليب استفاده می کند. در عين حال اين فيلم در شهر ريودوژانيرو تصويربرداري شده که بزرگترين مجسمه دنيا، يعنی مجسمه حضرت عيسي(ع) را در خود جای داده است.



 
چيدن اين المان ها در کنار يکديگر و پيوند دادن آن با خشونت، مافيا، فقر و جرايم گوناگون نشان از تقابلي است که سازندگان فيلم در صدد بيان آن هستند. به واقع در تمامی سکانس هايي که مجسمه حضرت عيسی بر فراز شهر به نمايش گذاشته می شود پس از آن صحنه ای از فقر و فضای آلوده و ناهنجاری از شهر نيز پديدار می-گردد.
 


دومينيک يک مسيحی معتقد است که هرگز گردنبند صليب را از خود دور نمی کند و زمانی که طی اتفاقاتی آن گردنبند به دست مامور پليس می افتد، جان خود را به خطر انداخته و برای بازپس گيری آن وارد عمل می شود.

دومينيک  در اين فيلم چهره اي خاکستري و انسان تراز متوسط ليبراليسم است. او يک خلاف کار دوست داشتنی و مثبت است و گردنبند صليب او نمايانگر کريستيانيسم (مسيح گرايي) است. از سوی ديگر رفتار او مبتنی بر انگاره های ليبراليستی است، دومينيک به گردنبند صليب خود بسيار وابسته است و در عين حال با الگوهای مدرنيسم از جمله ليبراليسم زندگی  می کند. او بر خلاف آموزه های مذهبی مسيحيت، اصالت سود و لذت را بن مايه حيات خود قرار داده است.

فضای سياهی که از جامعه لاتينی برزيل به تصوير کشيده می شود، با تاکيد مداوم بر مجسمه حضرت مسيح نشان گر آلودگی و عدم امکان مديريت يک جامعه بر مبنای دين و انگاره های ديني است. القائی که در اين بخش صورت می پذيرد تبليغ دين ستيزی و زدودن سبک زندگی دين مآب است که اصالتا با سبک زندگی مدرن امريکايي در تضاد قرار دارد.

زن نماد سرزمين و عقيده
بعد از ورود هابز به ريودوژانيرو، او تقاضاي يک مترجم پليس به نام "النا" را مي کند. همسر النا پليس بوده و در ماموريتي کشته شده است و به همين جهت او انگيزه زيادي براي مقابله با تبهکاران دارد.
 

نقد و بررسی فيلم Fast Five / توهين گاليوری فیلم! +تصاویر


پس از آغاز ماموريت و شروع درگيری ها، النا با دومينيک برخورد مي-کند و قصد دستگير کردن او را دارد، که در دام تيراندازان ريس می-افتد و در آن حين دومينيک او را نجات مي دهد، از اين پس النا به دومينيک علاقه مند شده و گردنبند او که بر روي زمين افتاده است را برمي دارد و به گردن خويش آويزان مي کند.
از آن جا که زن در نشانه شناسی هنر مدرن نماد سرزمين و عقيده است، اين رفتار و کنش عاطفی النا به دومينيک حاوی پيام علاقه انديشه و سرزمين امريکای لاتين به تصرف شدن توسط فرهنگ آنگولاسکسون است. جالب آن که او عاشق بخش لمپنيسم غرب مي‌شود، زيرا دومينيک نماد انسان متوسط ليبرال است. او در انتها به دومينيک مي پيوندد و با لباسي عريان به زندگی با او می پردازد.

اين در واقع به معناي غلبه فرهنگي غرب بر امريکاي لاتين است. البته علاقه دومينيک نسبت به النا نيز نشان از تمايل فرهنگ امريکايي در به تصرف درآوردن سرزمين های امريکاي لاتين دارد.
 

نتيجه گيری:
فيلم "سرعت و خشم" به تهيه کنندگي "نيل موريتز"، تهيه کننده پرآوازه سريال "فرار از زندان" و به کارگرداني "جاستين لين" کارگردان تايواني تبار، در سال 2011 ميلادي بر روي پرده سينما ظاهر شد. از ساخت اولين قسمت آن تا به امروز ده سال مي گذرد و قسمت ششم آن نيز براي سال 2013 در حال آماده سازی است. ساخت اين فيلم با بازي "وين ديزل" در نقش "دومينيک" آغاز شد. بستر تعليق اين فيلم دو موضوع مهم "فرار" و "اتوپياگرايي" مي‌باشد.

نگاه ايراني_ اسلامي به مقوله فرار:
در فرهنگ ايراني_ اسلامي فرار واژه اي منفي است و علي القاعده جايگاه مطلوبي ندارد. در مقابل، اين مکتب در بردارنده نوعي حرکت به نام هجرت است که مثبت تلقي شده و به حرکت از محيط يا سرزميني به محيط و سرزمين ديگر اطلاق مي شود. تفاوت اساسي مفهوم هجرت در اسلام و فرار در انديشه مدرن، هدف و غايتي است که اين دو حرکت به دنبال دارد، در واقع هجرت مورد نظر اسلام به دليل تحقق بالاترين سطح زندگي ديني و معنوي و رسيدن به آرامش مورد نظر اسلام است در حالي که فرار در انديشه مدرن براي رسيدن به حد مطلوب دنيويت و رضايت مادي است.

اين فيلم سراسر تبليغاتی، در انجام رسالت خود موفق بوده است. تاکيد بر مقوله فرار و سپس تبيين مدينه فاضله در ناکجاآباد (اتوپيا)، در عين نمايش قدرت امريکا در کنترل و مديريت منطقه امريکاي لاتين مبتنی بر انگاره های داروينيسم اجتماعی و سياسی و در نهايت دل سپردگی سرزمين برزيل به قدرت و شوکت انسان ليبرال امريکايي، همگی در فيلم به نمايش گذاشته شده است.

ديگر موضوع مهم آن تقابل و تعامل کريستيانيسم و ليبراليسم است که با نشان دادن صليب برگردن دومينيک و مجسمه حضرت مسيح بر فراز شهري آلوده به فساد با هدف سکولاريته کردن جوامع، به مخاطب القاء می گردد.
  • منبع: مشرق

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:28 اسفند 1391 - 6:03

نظر شما...
    • فروزان

      چرا انقدر آسمون و ریسمون بهم می بافید؟
    • امین

      با سلام و خسته نباشید
      جالب بود، ارزش وقت گذاشتن برای خوندن رو داشت، خسته نباشید
      فقط دو تا نکته: اول اینکه خواهشا زیر دیپلم حرف بزنید، یعنی چی همش کریستالیسم، کوفتالیسم، لیبرالیسم، بوووووقیسم، زهرماریسم، یه چیزی بگید ما بی سوادا هم بفهمیم، کلاس دانشگاه علوم سیاسی نیس که ایقدر قلمبه سلمبه حرف میزنید
      دوم اینکه این فیلم اولین قسمتش سال 2001 ساخته شده یعنی 4 سال قبل از شروع فیلم برداری فرار از زندان، پس انتخاب اسم دومینیک و قیافه اش هیچ ربطی به فرار از زندان نداره!

      با سلام و خسته نباشید
      جالب بود، ارزش وقت گذاشتن برای خوندن رو داشت، خسته نباشید
      فقط دو تا نکته: اول اینکه خواهشا زیر دیپلم حرف بزنید، یعنی چی همش کریستالیسم، کوفتالیسم، لیبرالیسم، بوووووقیسم، زهرماریسم، یه چیزی بگید ما بی سوادا هم بفهمیم، کلاس دانشگاه علوم سیاسی نیس که ایقدر قلمبه سلمبه حرف میزنید
      دوم اینکه این فیلم اولین قسمتش سال 2001 ساخته شده یعنی 4 سال قبل از شروع فیلم برداری فرار از زندان، پس انتخاب اسم دومینیک و قیافه اش هیچ ربطی به فرار از زندان نداره!
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد