آیا معصومین(ع) دارای تمام کمالات هستند یا مراتبی از کمالات را در دنیا طی می‌کنند؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

  • خلاصه پرسش
آیا معصومین(ع) دارای تمام کمالات هستند یا مراتبی از کمالات را در دنیا طی می‌کنند؟
  • پرسش
آیا ائمه معصومین(ع) و انبیاء الهى به‌ویژه پیامبر اکرم(ص) داراى تمام کمالات ممکن هستند و یا این‌که ایشان هم مراتبى از کمالات را در دنیا طى می‌‏کنند؟
  • پاسخ اجمالی

معصومان، انبیا و ائمه اطهار(ع)، انسان هایی مانند سایر انسان ها و افراد بشر می باشند و از این لحاظ تفاوتی با سایر مردم ندارند و این حقیقتی است که قرآن کریم بر آن تصریح دارد.

 

بنابراین، معصومان نمی توانند با داشتن تمامی کمالات ممکن پا به دنیا گذارند، و مسلماً تمام یا برخی از کمالات را باید با حضورشان در این دنیا، و پشت سر گذاشتن آزمایش های الهی و انجام عبادات فکری و بدنی و ریاضت ها و سیر و سلوک و تقرب به سوی خدا، کسب و تحصیل نمایند.

 

البته برخی کمالات از همان ابتدای تولد در معصومان وجود داشته است؛ خصوصیات نیکی که از پدر و آباء و اجداد و مادرانشان به ارث برده اند، رحم پاکی که نطفه ایشان در آن، تکون و پرورش یافته، دامان مطهری که پرورشگاه ایشان بوده و فضای سالمی که در آن بزرگ شده اند، همگی در سلامت روحی و طهارت قلبی و رسیدن ایشان به قله های کمال مؤثر بوده اند. ضمن اینکه الطاف خداوندی در رشد و تزکیه ایشان دخالت داشته و مخصوصاً با گذشت زمان و نشان دادن لیاقت و شایستگی از طرف ایشان، همواره راه کمال به ایشان نشان داده شده و آنان به سرعت آن را پیموده اند.

 

در اینجا ممکن است سؤالی به ذهن آمده و یا شبهه ای مطرح شود که:

 

اگر پیامبران، مسیر تکامل را در این دنیا طی می کنند و با گذشت زمان و بروز حوادث، شخصیت شان کامل می گردد، دین ایشان هم که تابعی از وجودشان است به تدریج متکامل می شود. پس اگر امکان ادامه حیات برای ایشان وجود داشت، یا حوادث دیگری برای ایشان پیش می آمد، دین شکل دیگری به خود می گرفت یا اینکه کامل تر می شد، و اکنون نیز باید سیر تکاملی انبیا را ادامه داد و به وجود ایشان بسنده نکرد. و همچنین راه و تجربه آنان را در پیش گرفت و دینی کامل تر ارائه نمود.

 

پاسخ این پرسش و شبهه این است که:

 

دین و وحی پیامبران با تجربه دینی و کشف و شهود و الهام متفاوت است. چرا که دین و دستورات تشریعی با برنامه ریزی دقیق از طرف پروردگارتوانا و حکیم، ارائه گردیده است.

 

سیر تکاملی ادیان الهی بدین صورت بوده که در طول تاریخ، پیامبرانی ظهور کرده اند تا اینکه زمینه برای ارائه کامل ترین دستور خداوند، به وسیله والاترین پیامبر که خاتم آنان نیز هست، فراهم گردد. این کار انجام شده است و قرآن به کامل شدن دین تصریح دارد. پس اشکال کامل نبودن دین نمی تواند صحیح باشد.

 

البته عده ای هستند که ادامه دهندگان راه انبیا می باشند و هر پیامبری برای خود جانشینان و اوصیایی داشته است. ائمه معصومین (ع) نیز عهده دار تبیین و تفسیر[1] معصومانه دستورات پیامبر و آیات قرآن هستند. پس از ایشان نیز عالمان وارسته و اسلام شناسان حقیقی، وظیفه دارند دین و آیات الهی را، مناسب با مقتضات زمان و فرهنگ هر عصری بیان نمایند.

 

  • پاسخ تفصیلی

قرآن کریم، پیامبر اکرم (ص) را انسانی همانند سایر مردم معرفی می کند: «بگو: من هم مثل شما بشری هستم، ولی به من وحی می شود، هر آینه خدای شما خدای یگانه است.»[2]

 

بنا بر این اصل که انبیا و ائمه و معصومان، انسان و بشر هستند، پس این گمان و اعتقاد که ایشان با وجود داشتن تمامی کمالات ممکن، پا به دنیا می گذارند، منتفی می گردد؛ زیرا این یک واقعیت مسلم است که انسان ها در حالی به دنیا می آیند که یا به طور کلی فاقدکمالات هستند و یا در حد بسیار پایین دارا هستند.

 

قرآن کریم در این باره می فرماید:

 

«و خداوند شما را از شکم مادرانتان – در حالی که چیزی نمی دانستید – بیرون آورد، و برای شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داد، باشد که سپاسگزاری کنید.»[3]

 

البته نفس بشری، حتی از حین تولد نیز بدون  قدرت ادراک نمی باشد، بلکه بسیاری از خوبی ها و بدی ها را از همان اوان حیات و زندگی درک می کند، همانطور که قرآن می فرماید:

 

«سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلید کاری و پرهیزکاری اش را به آن الهام کرد؛ که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد؛ و هر که آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.»[4]

 

پس هر انسانی برخی کمالات نفسانی را مانند علوم حضوری که بدون واسطه قابل دریافت هستند (و نه علم حصولی که باید فراگرفته شوند) در خود دارد؛ اما این کمالات، در افراد مختلف شدت و ضعف دارند و در برخی افراد، بیشتر و در برخی کمتر وجود دارند. برخی، از این کمالات استفاده می کنند و آنها را پایه ای برای رسیدن به کمالات برتر و بالاتر قرار می دهند، و برخی پا روی این کمالات ذاتی نهاده و آن ها را سرکوب و ندایشان را خاموش می کنند.

 

علت اینکه در برخی انسان ها کمالات بیش تر و شدیدتری وجود دارد، می تواند به محیط قبل از تولد و وراثت برگردد. طفلی که از صلب پاک به رحمی مطهر منتقل شده ، در تشکیل نطفه او هیچ گونه ناپاکی دخالت نداشته، و در خانواده ای طاهر به دنیا آمده و در دامانی طیب بزرگ شده باشد، مسلم است که آمادگی بیشتری برای رسیدن به قله کمالات دارد؛ ولی نطفه ای که از لقمه حرام و راه حرام و در محیط آلوده تشکیل شود و در دامان ناپاک تربیت گردد، مسلماً آمادگی او برای پیمودن درجات کمال بسیار کمتر می باشد.

 

در معصومان، این کمالات اولیه وجود دارد؛ یعنی نطفه آن ها از اصلاب طاهر صدور یافته، در رحم های مادران پاک قرار گرفته و محیط تولد و رشد آنها نیز در سطح بسیار بالای معنوی بوده است و قاعدتاً چنین افرادی باید کمالات اولیه را داشته و آمادگی رسیدن به مدارج عالیه کمالات را نیزداشته باشند. با رشد و نمو و تکامل سنی و جسمی، فعالیت فکری و روحی و جسمی آنها افزایش می یابد تا جایی که به بسیاری از حقایق و معارف دسترسی پیدا می کنند. البته لطف و عنایات خداوند شامل همه بندگانش می باشد، مخصوصاً اگر بنده ای شایستگی خود را برای دریافت عنایات و الطاف الهی، نشان دهد. این مسلم است که اگر بنده ای یک گام به سوی خداوند بردارد، خداوند ده ها و صدها گام به او نزدیک می شود، و به تعبیر قرآن:

 

«کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم، و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است»[5]

 

و در جای دیگر می فرماید:

 

«ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا دارید، او برای شما نیروی تشخیص ]حق از باطل[ قرار می دهد»[6]

 

و وقتی که به مقامات بالای علمی و عملی دست یافتند، ارتباط ویژه میان برخی از آنها با خداوند برقرار می شود، که آن را «وحی» می نامیم.

 

استاد جوادی آملی می فرمایند:

 

«انسانی که به مرحله اخلاص کامل و عقل مجرد رسیده است، معلم او خدا است که علم محض است و نسیان در آن بارگاه منیع راه ندارد؛ از این رو یافته ها و تنیده های عنکبوتی شیطان، بر یافته های عقلانی و شهودی و وجدانی انسان معصوم مؤثر نیست.همچنین، آن کسی که به پایه عصمت عملی رسد، نه عمداً مرتکب کار خلاف می شود و نه از روی جهل و سهو و نسیان. این مقام برای کسی حاصل و میسر است که به قله شکوهمند و یا عظمت اخلاص رسیده باشد. چنین کسی از دسترس دو نیروی جهنمی شهوت و غضب فرسنگ ها فراتر است، زیرا همه نیروهای عملی و تحریکی، تحت هدایت و حمایت عقل عملی تعدیل شده است.»[7]

 

به طور خلاصه، می توان گفت که انبیای عظام و ائمه ی اطهار از روزی که به منصب پیامبری و یا امامت برگزیده شدند حد نصاب کمالات و عصمت و پاکی و طهارت و علم را دارا بودند ولی این مقام ، عالی ترین منصب کمالات نبوده و با گذشت زمان و انجام فعالیت های فکری و روحی و عملی و بدنی خودشان و القای وحی از سوی پروردگار، راه کمال را ادامه داده و هر روز به مقامات بالاتر و کمالات والاتر نایل شده اند.پس معصومان، مقدار و مراتبی از کمالات را به صورت ارثی و خدادادی داشته و مراتبی از آن را کسب نموده تا به مقام عصمت[8] و امامت و یا پیامبری رسیده اند، و پس از آن نیز تا زمان مرگشان، همواره به مراتب و کمالات جدیدی رسیده اند.[9]

 

در اینجا ممکن است شبهه ای به ذهن بیاید و آن این است که اگر پیامبر اسلام، همواره در حال کامل شدن بوده اند، پس اگر او بیشتر عمر می کرد شخصیت و دین او کامل تر از آن چه اکنون هست، می شد، پس نمی توان گفت این دین کامل است و باید در تکمیل آن کوشش و جدیت نمود، یا اینکه شاید در هر عصری پیامبر دیگری ظهور کند و مناسب با هر عصر و فرهنگی دینی بیاورد و مطالبی را بیان کند.

 

برخی با نگرشی ناسوتی به وحی و برابر نمودن پیامبری با تجربه دینی، اشکال فوق را این چنین مطرح نموده اند:

 

«پیامبری نوعی کشف و شهود است.[10] هر جا سخن از تجربه می رود، سخن از تکامل تجربه هم درست است. هر جا سخن از مجرب شدن است، سخن از مجرب تر شدن روا است. شاعر با شاعری، شاعرتر می شود، و سخنران با سخنرانی، سخنران تر، و این امر در هر تجربه ای جاری است... . پیامبر که همه سرمایه اش شخصیت اش بود، این شخصیت، محل و موجد و قابل و فاعل تجارب دینی و وحیی بود، و بسطی که در شخصیت او می افتاد، به بسط تجربه (و بالعکس) منتهی می شد، و لذا وحی تابع او بود و نه او تابع وحی».[11]

 

«به عبارت دیگر، ارتباط پیغمبر با بیرون از خود قطعاً در بسط رسالت او و در بسط تجربه پیامبرانه او تأثیر داشت.[12] هم پیامبر انسان است، و هم تجربه او انسانی است، و هم اطرافیان او آدمیانند. از مواجهه این عناصر انسانی، به تدریج آئینی انسانی زاده می شود.»[13]

 

«خلاصه آنکه، پیامبر اسلام در دو سطح تجربه داشت و اسلام محصول این دو گونه تجربه است: تجربه بیرونی و تجربه درونی، و به مرور زمان، در هر دو تجربه، مجرب تر، و لذا دینش فربه تر و کامل تر شد. در تجربه بیرونی، مدینه ساخت، مدیریت کرد، به جنگ رفت، با دشمنان درافتاد، دوستان را پروراند و ...، و در تجربه درونی هم، رویا و وحی و الهام و معراج و مراقبه و تفکر داشت، و اینجا هم پخته تر و پر دستاوردتر شد. کاملتر شدن دین، لازمه اش کاملتر شدن شخص پیامبر است که دین، خلاصه و عصاره تجربه های فرد­ی و جمعی او است. در غیبت پیامبر هم باید تجربه های درونی و بیرونی پیامبر، بسط یابند، و بر غنا و فربهی دین بیفزایند... . اگر «حسبنا کتاب الله» درست نیست، «حسبنا معراج النبی و تجریة النبی» هم درست نیست.»[14]

 

نقد اشکال بیان شده:

 

1. اساس این اشکال و شبهه، یکی دانستن «وحی» و «تجربه» است در حالی که، این دو با یکدیگر تفاوت دارند. وحی از طرف خدا است و توسط فرشته وحی ابلاغ می گردد، و پیامبران به خوبی در می یابند که کسی بر آنان نازل می شود و با ایشان سخن می گوید، و شأن آنان تلقی و حفظ و ابلاغ این کلمات و آیات می باشد؛ ولی تجربه دینی از نفس تجربه کننده نشأت می گیرد، نوعی ارتباط بنده با خدا است و در حد کشف و شهود است. در وحی، خطا و اشتباه و القای شیطان راه ندارد، اما در کشف و شهود، همه اینها ممکن است. وحی به عنوان یک دستور از طرف خداوند به مردم و امت تلقی می گردد و از این بابت حجیت تام دارد، در حالی که کشف و شهود حداکثر می تواند برای بیننده آن حجیت داشته باشد ولی برای سایرین چنین ارزشی ندارد.[15]

 

2. قرآن کریم، خود بر کامل شدن دستوراتی که باید بر پیامبر نازل شود، و بر کامل شدن دین، در سال های پایانی عمر پیامبر تصریح می کند:

 

«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام رگردانیدم، و اسلام را برای شما ]به عنوان[ آئین برگزیدم.»[16]

 

بنابراین سیر تکاملی شخصیت پیامبر(ص) و سیر تکاملی دین اسلام به گونه ای بوده است که این سیر، با برنامه ریزی دقیقی از سوی خداوند توانا و حکیم، به ارائه دین کاملی که خاتم ادیان باشد، توسط پیامبری که خاتم انبیا باشد، منجر گردد. بنابراین نمی توان اشکال نمود که «اگر پیامبر هنوز زنده می ماند و عمرش طولانی تر می شد، دین فربه تر و کامل تر می شد و اگر جنگ ها و حوادث بیشتری برای او پیش می آمد، و اگر از او سؤالات بیشتری می کردند، و اگر حوادث به سمت دیگری پیش می رفت قرآن و دین شکل دیگری پیدا می کرد.[17]

 

زیرا آنچه جزء آموزه های اصلی اسلام بوده و آنچه مورد نیاز مردم واقع می شده، به گونه ای که ادامه راه و کشف حق و حقیقت، برای طالبان آن میسر باشد، توسط پیامبر ابلاغ گردیده است.

 

«البته وظیفه ادامه دهندگان راه نبوت، یعنی ائمه معصومین (در مکتب شیعه) و علمای ربانی و اسلام شناسان حقیقی، تبیین آیات و دستورات خداوند و سنت و راه و روش پیامبر (ص)و استخراج احکام و دستورات دین از میان متون دینی، و ارائه پاسخ مناسب به پرسش هایی که در هر عصر و فرهنگی بروز می نماید می باشد، به گونه ای که هیچ مشکل و پرسشی بدون جواب و پاسخ باقی نمی ماند.»[18]

 

3. از دیدگاه ما وجود مبیّن و معلم و مفسر معصوم در کنار کتاب خدا ضروری است، و این مفاد فرمایش پیامبر اکرم است که فرمود: «دو چیز گرانبها را در میان شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. مادامی که به این دو متمسک شوید گمراه نخواهید شد.»[19]

 

4. همچنین ما قائل به انحصار تجربه های دینی و الهامات و رؤیاها به پیامبر اکرم (ص) نیستیم که بگویید «حسبنا معراج النبی و تجربه النبی هم درست نیست». آنچه که ما به آن اعتقاد داریم محدود نمودن و منحصر کردن نبوت و پیامبری و ختم نمودن آن در حضرت محمد (ص) است، هرچند راه مکاشفه و الهام به روی بندگان پاک و مخلص خداوند بسته نیست. آنچه محدود به پیامبران است،وحی به معنای خاص آن (نزول فرشته و ارائه دستورات تشریعی خداوند) می باشد.

 

 

[1] لازم به تذکر است که شأن امام به آنچه گفته شد اختصاص ندارد و شامل شأن زعامت و رهبری و قضاوت هم می شود.

 

برای آگاهی بیشتر، نک: تأملات در علم اصول فقه، هادوی تهرانی،صص 46-22.

 

[2] کهف، 110؛ فصلت، 6.

 

[3] نحل، 78؛ لازم به توضیح است که ترجمه آیات از استاد فولادوند می باشد.

 

[4] شمس، -107.

 

[5] عنکبوت، 69.

 

[6] انفال، 29.

 

[7] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 3، (وحی و نبوت در قرآن)، ص 200.

 

[8] البته این به معنای نفی عصمت موهوبه نیست. برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:

 

نمایه های:

 

1- مفهوم عصمت و امکان عصمت افراد.

 

2- عصمت پیامبر (ص) و ترک اولی.

 

3- عصمت انسانهای معمولی.

 

[9] نک:همان، ص 213.

 

[10] سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص 11.

 

[11] همان، ص 13.

 

[12] همان، ص 16.

 

[13] همان، ص 21.

 

[14] همان، صص -2524.

 

[15] جوادی آملی، پیشین، صص 97-82؛ ساجدی، ابوالفضل، زبان دین و قرآن، صص 73-266.

 

[16] مائده، 3.

 

[17] سروش، عبدالکریم، مجله آفتاب، ش 15، مقاله «اسلام به وحی و نبوت».

 

[18]نک: مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص 37.

 

[19] بحار الانوار، ج23، ص 108.

- لینک کوتاه این مطلب

» اسلام کوئست
تاریخ انتشار:26 اسفند 1395 - 0:13

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد