فضائل و كرامات امام رضا(ع)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

 

برخی از فضائل و كرامات امام علی ابن موسی الرضا- علیه السلام- عبارت است از:

 

 


دعای مستجاب
1 - آل برمك، مخصوصاً یحیی بن خالد بر مكی برای حفظ حكومت و مقام خویش هارون عباسی را وادار كردند تا موسی بن جعفر - علیه السلام - را شهید كرد، بدین سبب امام رضا - علیه السلام - در مكه به آنها نفرین كردند، حكومت و مقامشان تار و مار گردید.
محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا - علیه السلام - را دیدم، در عرفات ایستاده و دعای می كرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویی چیزی به قلب مباركش الهام شد) كه وی علت سر به زیر انداختن را پرسیدند؟ فرمود: به برامكه نفرین می كردم كه سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعای مرا درباره آنها مستجاب كرد، امام از مكه برگشت، چیزی نگذشت كه در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان كرد،[1] جعفر برمكی شقه شد، پدرش یحیی به زندان رفت، بطوری متلاشی شدند كه مایه عبرت مردم گشتند.
علم غیب
2 - حسن بن علی بن وشا از مسافر نقل می كند: با ابوالحسن الرّضا - علیه السلام - در «منی» بودم، یحیی بن خالد با گروهی از آل برمك از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره ها نمی دانند در این سال چه بلایی به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب تر از این آن است كه من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارك را در كنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنی این كلام را نفهمیدم مگر بعد از آنكه امام را در طوس در كنار قبر هارون دفن كردیم.[2]
لقب رضا ازخدا است
3 - ابونصر بزنطی رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم: قومی از مخالفان شما می گویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب داد، كه به ولایت عهدی راضی شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهكار شده اند. پدرم را خدای تعالی رضا لقب داده است زیرا كه به خداوندی خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضی بود.
گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آری. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وی راضی شدند و چنین چیزی برای پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید.[3]
ناگفته نماند: مخالفان خواسته اند با این طریق منقصتی بر آن حضرت فراهم آوردند، ولی چنانكه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است، درست است كه همه امامان صادق، كاظم، رضا، جواد و هادی و... بودند ولی برای هر یك بمناسبتی لقب بخصوص تعیین گشته است.
حضرت ابوالحسن رضا - علیه السلام - در «نیاج»
4 - ابو حبیب نیاجی[4] گوید: رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را در خواب دیدم كه به «نیاج» آمد و در مسجدی كه حاجیان هر سال می آمدند نشست گویا محضر ایشان رفته و سلام كرده و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقی از برگ درختان خرمای مدینه بود و در آن خرمای صیحانی داشت. گویا رسول خدا مشتی از آن خرما را به من داد، شمردم هیجده تا بود، - پس از بیداری - خوابم را چنین تأویل كردیم كه هیجده سال عمر خواهم كرد.
بعد از بیست روز در زمینی بودم كه برای زراعت آماده می كردند، مردی پیش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا - علیه السلام - به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشسته اند. در این بین دیدم كه مردی به دیدار آن حضرت می روند، من هم به زیارت آن بزرگوار شتافتم، دیدم در محلی نشسته كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را در آنجا دیده بودم، زیر آن حضرت حصیری بود مانند حصیرری كه در زیر جدش بود. و در پیش وی طبقی از برگ درخت خرما و در آن خرمای صیحانی قرار داشت.
سلام كردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتی از خرما به من داد كه شمردم هیجده تا بود، گفتم: یابن رسول الله - صلی الله علیه و آله - ! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - زیاد داده بود ما هم زیاد می دادیم «فقال لوزادكَ رسولُ اللّه لزدْناكَ»[5].
فضایل امام رضا - علیه السلام - از زبان ابراهیم بن عباس
5 - ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا - علیه السلام - نشد كه به كسی در سخن گفتن ظلم یا جفا كند، هر كه با او سخن می گفت، كلام او را قطع نمی كرد و مجال می داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر كسی حاجت پیش او می آورد در صورت امكان ابداً او را رد و مأیوس نمی كرد. ندیدم كه در پیش كسی پایش را دراز كند، و ندیدم در پیش كسی تكیه كند. ندیدم كه به كسی از غلامانش فحش بدهد، ندیدم كه آب دهان را به زمین اندازد، و ندیم كه با صدا و قهقهه بخندد بلكه فقط تبسم می كرد.
چون سفره طعام را باز می كردند همه خدمتكاران و غلامانش را و حتی دربان را با خود در سر سفره می نشانید. شبها كم می خوابید، بیشتر بیدار می ماند، اكثر شبها از اول تا آخر احیا می كرد، بسیار روزه می گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وی فوت نمی شد. می گفت : این روزه همه عمر است «ذلك صومُ الدّهر».[6] در پنهانی بسیار احسان می كرد و صدقه می داد، این كار را بیشتر در شبهای ظلمانی انجام می داد، هر كه گوید: نظیر او را در خوبی دیده ام، باور نكنید[7].
مبارزه با اسراف
6 - روزی غلامانش میوه ای را خوردند ولی آن را تمام نخوردند و مقداری مانده به دور انداختند، امام صلوات الله علیه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله، اگر شما بی نیاز هستید دیگران بدان نیازمندند، بجای انداختن، به مستمندان انفاق كنید، «سبحان الله ان كنتم استغنیتم فان اُنا ساً لم یستغنوا اطعموه من یحتاج الیه» [8]
علم غیب
7 - محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض كردم: خودت را به امامت و پیشوایی مشهور كرده و در جای پدرت نشستی حال آن كه از شمشیر هارون خون می ریزد؟! فرمود: قول رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مویی از سر من بركند، بدانید كه من پیغمبر نیستم، و من می گویم: اگر هارون توانست مویی از سر من بگیرد بدانید كه من امام نیستم.[9]
فضیلت زیارت امام رضا - علیه السلام -
8 - رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: بزودی پاره ای از بدن من در زمین خراسان دفن می شود، هیچ غمگینی او را زیارت نمی كند، مگر آن كه خدا غمش را زایل می كند و هیچ گناهكاری او را زیارت نمی كند، مگر آن كه خدا گناهانش را می آمرزد. «قال رسول اللّه - صلی الله علیه و آله - ستّد فَنُ بضعهٌ منی بخراسان مازارها مكروب الا نفس الله كربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» [10]زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه از مكفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) می باشد، رسول خدا - صلی الله علیه و آله - این كلام را در وقتی فرموده كه هنوز پدر و مادر امام هم به دنیا نیامده بودند.
امام جواد صلوات الله علیه به داوود صرمی فرمود: «من زار ابی فله الجنه».[11] هر كه قبر پدرم را زیارت كند اجرش بهشت است.
و در روایت دیگری فرمود: هر كس قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت كند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت می كنم: «قال ابوجعفر محمد بن علی الرضا - علیه السلام - ضمنت لمن زار قبر ابی - علیه السلام - بطوس عارفاً بحقه الجّنهَ علی اللّه عزوجل» [12].
سخنی گهربار
9 - ثامن الائمه صلوات الله علیه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعی) نمی شود مگر آن كه در وی سه سنت (عادت و كار) باشد: سنتی از پروردگارش،سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است كه اسرار مردم رإ؛ّّ مخفی بدارد و افشا نكند و اما خصلتش از پیامبر آن است كه با مردم مدارا كند، و امام خصلتش از امام آن است كه در ضررهای بدنی و مالی صبر و استقامت داشته باشد. «قال الرضا - علیه السلام - لایكون المؤمن مؤمناً حتّی یكونَ فیه ثلاث خصالٍ: سنهٌ من ربه و سنه من نبیه و سنه من ولیّه، فاما السّنهُ من ربه فكتمان السر و اما السنه من نبیه فمداراه الناس و اما السنه من ولیّه فالصبر فی الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.
احسان
10 - مردی به محضر حضرت رضا - علیه السلام - آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان كن، فرمود: نمی توانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان كن، امام فرمود: آری، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او بده.
امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان كرد و به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلكه غنیمت است، آنچه را كه در آن پاداش و كرامت هست، غرامت مشمار.[13]
علی بن موسی عالم آل محمد
11 - موسی بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش می فرمود: برادرتان علی بن موسی عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه می گوید حفظ كنید، من ازپدرم امام صادق - علیه السلام - دفعات شنیدم می گفت: عالم آل محمد در صلب تو است ای كاش او را درك می كردم، او همنام امیرالمؤمنین علی است..[14] امام صادق صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجری از دنیا رفت، امام رضا - علیه السلام - بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.
تواضع
12 - مردی از اهل بلغ گوید: در سفر خراسان در خدمت امام رضا - علیه السلام - بودم.روزی طعام خواست، همه خدمتكاران از سیاهان و دیگران را كنار سفره جمع كرد، گفتم: فدایت شوم،بهتر آن است كه آنها در خوان دیگری بخورند. فرمود: آرام باش پروردگار همه یكی است، مادرمان حوا و پدرمان آدم یكی است، مجازات بسته به اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارك و تعالی واحد، والام واحده والاب واحد و الجزاء بالاعمال» [15].
بنده نوازی
13 - امام صلوات الله علیه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالای سرتان هم بایستم قبل از تمام كردن طعام برنخیزید، یاسر گوید: گاهی بعضی از ما را صدا می كرد، می گفتند: مشغول طعام خوردنند، می فرمود: پس بگذارید طعامشان را تمام كنند: «قال: ان قمت علی رؤوسكم و انتم تاكلون فلاتقوموا حتی تفرغوا». [16]
توحید
14 - بزنطی علیه الرحمه نقل می كند: مردی از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا - علیه السلام - آمد و گفت: از شما سؤالی می كنم اگر جواب دادید به امامتان معتقد خواهم بود، حضرت فرمود: از هر چه می خواهی بپرس.
گفت: مرا از خدایت خبر بده، در كجا بوده و چطور بوده و بر چه چیز تكیه كرده بوده است؟ امام - علیه السلام - فرمود: «انّ اللّه اَیّنَ الأَینَ بلاأینٍ و كَیّفَ الكْیفَ بلا كیفٍ و كان اعتمادُه علی قدرته».
یعنی خداوند به وجود آوردنده مكان است بی آنكه مكانی داشته باشد و به وجود آورنده كیفیت است بی آنكه كیفیتی داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا لامكان است، مكان از عوارض جسم است، خدا جسم نیست، كیفیت، مخلوق خداست، لازمه اش محدود بودن است، خدا بی انتها است، خدا بر قدرت خود ایستاده، هستی را از جایی دریافت نكرده است).
آن مرد چون این جواب را شنید برخاست، سر مبارك امام را بوسید و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان علیا وصی رسول الله والقیّمُ بعده بما أَقام به رسول الله و انّكم الائمه الصادقون و انك الخلف بعدهم» [17] ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام - علیه السلام - پی به دانایی و امامت آن حضرت برده است.
معجزه ای از امام رضا - علیه السلام - و مجسم شدن عكسها
15 - صدوق رحمه الله علیه در عیون اخبار الرضا - علیه السلام - نقل می كند: در عهد مأمون عباسی كه حضرت رضا - علیه السلام - ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا كند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم كرد، رسول خدا - صلی الله علیه و آله - دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب كه خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...
امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید.[18] امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضی از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه كه تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بنی عباس به خاندان علویان منتقل كنی!! بر علیه خود و خانواده ات اقدام كردی. این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردی، و او را پس از آن كه گمنام بود میان مردم شهرت دادی، آوازه اش را بلند كردی.
دنیا را با این جادو كه در وقت دعایش باران آمد، پر كرد. مرا واهمه گرفت كه خلافت را ازخاندان عباسی خارج گرداند، حتی وحشت كردم كه با سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملكت تو شورش بر پا دارد، آیا كسی بر علیه خود چنین جنایتی كرده است؟!!
مأمون گفت: این مرد در پنهانی مردم را به سوی خویش دعوت می كرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوی ما دعوت نماید و مردم بدانند كه اهل حكومت و خلافت (دنیا دوست) است و آنان كه به وی فریفته شده اند بدانند كه در ادعای خود از تقوا و فضیلت و زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولی ترسیدیم كه اگر او را به حال خود رها كنیم، برای ما از جانب او وضعی پیش بیاید كه جلوگیری نتوانیم كرد.
و اكنون كه كرده خود را كردیم و به خطای خود پی بردیم، مسامحه در كار وی ابداً روا نیست، ولی می خواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم كه بدانند لیاقت حكومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهی بلای او را از سر خود می توانیم قطع نماییم.[19]
آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را پایین آورم، اگر هیبت تو در سینه ام نبود او را سر جای خودش می نشاندم. و بر مردم آشكار می كردم كه از لیاقت ولایت عهدی كه به او تفویض كرده ای قاصر است.
مأمون گفت: چیزی برای من محبوبتر از این كار نیست كه به او اهانت و از قدرتش كاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملكت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن كنم، تا از مقامی كه او را در آن قرار داده ای پایین آید.
مأمون نامبردگان را جمع كرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا - علیه السلام - را در مقام ولایت عهدی در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت جلسه، آن شخص كه از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن كرد و گفت: مردم از شما بسیار حكایات نقل می كنند. و در تعریف شما افراط كرده اند، بطوری كه اگر خودتان بدانید از آنها بیزاری می كنید، اولین اینها آن است كه: شما خدا را درباره باران كه عادت باریدن دارد، دعا كردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزه ای از شما گذاشتند و نتیجه گرفتند كه در دنیا نظیر و مانندی ندارد. این امیرالمؤمنین ادام الله ملكه و بقاءه است كه با كسی مقایسه نمی شود مگر آن كه برتر آید، شما را در محلی قرار داده كه می دانید، این پاسداری از حق و انصاف نیست كه مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایی بگویند كه تكذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!
امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمی شوم ازاین كه نعمتهای خدا را درباره من یاد و حكایت كنند، اما این كه گفتی: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامی كه پادشاه مصر، یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز می دانی (یوسف پیامبر بود و او یك پادشاه مشرك).
در این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسی! از حد خود قدم فراتر گذاشتی، كه خداوند بارانی را در وقت معین خود نازل كرد و تو آن را وسیله بلندی مقام خود قراردادی، كه به مقام حمله به دیگران بر آیی؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده ای كه سرهای پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در كوهها پراكنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهای خود چسبیدند و شروع به پرواز كردند؟!!!
اگر راستگویی این دو عكس شیر را كه در مسند خلیفه هستند زنده كن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزه ای برای تو خواهد بود، اما باران كه با دعای تو آمد، تو از دیگران در این كار برتر نیستی.
امام صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عكس شیر فریاد كشید: این فاجر را بگیرید، پاره كنید، از او عینی و اثری نگذارید. در دم آن دو عكس به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد كردند و خوردند و خونش را كه ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه می كردند. آنگاه آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولی الله فی ارضه! دیگر چه فرمانی داری، می خواهی مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.
مأمون از شنیدن این سخن بیهوش گردید، امام فرمود: در جای خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض كردند: می فرمایید او را به رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیری است كه به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولایت تكوینی هر استفاده ای را بكنیم).
گفتند: پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولی خود، آن دو شیر در دم مبدل به عكس شده و در روی مسند قرار گرفتند.
مأمون گفت: خدا را حمد می كنم كه مرا از شر حمیدبن مهران خلاص كرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر می خواهی آن را به شما تحویل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را می خوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمی كردم و از تو آن را نمی خواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را كه با چشم دیدی كه چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل شدند.
ولی جهال بنی آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این كار زیانكار شده اند ولی خدا را در تدبیر آنها مشیتی است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضی نكنم و كاری را كه كردم بر تو ننمایم، چنان كه به یوسف - علیه السلام - نیز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...[20]
نگارنده گوید: در این كار ابداً شگفتی نیست، آن مانند مبدل شدن عصای موسی به اژدهاست. امام - علیه السلام - ولایت تكوینی داشت و خدا او را چنین قدرتی داده بود، چنان كه عیسی - علیه السلام - نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضی نقلها دیده ام كه مأمون به آن حضرت گفت: دعا كنید كه آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصای موسی جادوها را پس می داد، اینها نیز آن مرد را پس می دادند.




    • برگرفته از کتاب خاندان وحي- سيد علي اكبر قريشي، ص570 - 604








    • [1] . عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.




    • [2] . عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.




    • [3] . علل الشرایع: ج 2 ص 237 باب 172.




    • [4] . نیاج بر وزن كتاب روستایی است در بادیه.




    • [5] . عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.




    • [6] . چون بحكم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یك روز در جای ده روز است.




    • [7] . عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.




    • [8] . انوار البهیه ص 107.




    • [9] . انوار البهیه ص 107.




    • [10] . وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.




    • [11] . وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.




    • [12] . وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.




    • [13] . بحارالانوار /101/ 100/ 49.




    • [14] . بحارالانوار /101/ 100/ 49.




    • [15] . بحارالانوار /101/ 100/ 49.




    • [16] . فروع كافی: ج 6 ص 298.




    • [17] . اصول كافی: ج 1 ص 88 باب الكون و المكان.




    • [18] . با اختصار و نقل به معنی ترجمه شده است.




    • [19] . گفته های مأمورن پرده از روی بسیاری از كارها بر می دارد چنان كه در فصل قبول ولایت عهدی اجباری بود، آمده است.




    • [20] . عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 168 - 172 بحار: ج 49 ص 180 - 185.

 

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:5 مهر 1391 - 13:41

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت منتظرپاتوق