مناظرات امام رضا(ع) با غیر مسلمین

(بسم الله الرحمن الرحیم)

 

گرچه مناظرات امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ فراوان است، ولی از همه مهمتر هفت مناظره است كه ذیلاً فهرست‌وار از نظر می‌گذرد.

 

 


این مناظرات را عالم بزرگوار، مرحوم شیخ صدوق، در كتاب عیون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه‌ مجلسی نیز در جلد 49 بحارالانوار از كتاب عیون نقل كرده و در كتاب مسند الامام الرضا جلد 2 نیز آمده است. این مناظرات عبارتنداز:
1ـ مناظره با جاثلیق.[1]
2ـ مناظره با رأس الجالوت.[2]
3ـ مناظره با هربز اكبر.[3]
4ـ مناظره با عمران صابی.[4]
این چهار مناظره در یك مجلس و با حضور مأمون و جمعی از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.
5ـ مناظره با سلیمان مروزی[5] كه مستقلاً در یك مجلس با حضور مأمون و اطرافیانش صورت گرفت.
6ـ مناظره با علی بن محمد بن جهم.[6]
7ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.
هر یك از این مناظرات دارای محتوای عمیق و جالبی است كه امروزه هم با گذشت حدود هزار و دویست سال از آن تاریخ رهگشا و بسیار آموزنده و پر بار است، هم از نظر محتوا و هم از نظر فن مناظره و طرز ورود و خروج در بحث‌ها. به عنوان نمونه به سراغ مناظره با جاثلیق كه در یكی از جلسات بزرگ مأمون واقع شده، می‌رویم.
تلاش مأمون در عیون اخبار الرضا در این باره چنین می‌خوانیم: هنگامی كه علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ وارد بر مأمون شد او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش، دستور داد كه پیروان مكاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) و رأس الجالوت (پیشوای بزرگ یهودیان) و نسطاس رومی (عالم بزرگ نصرانی) و همچنین علمای دیگر علم كلام را دعوت كند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را.
فصل بن سهل آنها را دعوت كرد، هنگامی كه جمع شدند نزد مأمون آمد و گفت: همه حاضرند مأمون گفت: همه‌ی آنها داخل شوند. پس از ورود، به همه خوش آمد گفت، سپس افزود: من شما را برای كار خیری دعوت كرده‌ام، و دوست دارم با پسر عمویم كه اهل مدینه است و تازه بر من وارده شده، مناظره كنید. فردا همگی نزد من آیید و احدی از شما غیبت نكند. همه گفتند: چشم، همه سر بر فرمانیم! و فردا صبح همگی نزد تو خواهیم آمد.
حسن بن سهل نوفلی[7] می‌گوید: ما خدمت امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ مشغول صحبت بودیم كه ناگاه یاسر خادم كه عهده‌دار كارهای حضرت بود، وارد شد و گفت مأمون به شما سلام می‌رساند و می‌گوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مكاتب مختلف و ارباب ادیان و علمای علم كلام از تمام فرق و مذاهب جمعند، اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمی‌كنم، و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما می‌آییم و این برای ما آسان است. امام ـ علیه السّلام ـ در یك گفتار كوتاه و پر معنا فرمود: «سلام مرا به او برسان و بگو می‌دانم چه می‌خواهی؟ من انشاء الله صبح نزد شما خواهم آمد.»[8]
نوفلی كه از یاران حضرت بود می‌گوید: وقتی یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام ـ علیه السّلام ـ نگاهی به من كرد و فرمود: تو اهل عراق هستی و مردم عراق ظریف و باهوشند، در این باره چه می‌اندیشی؟ مأمون چه نقشه‌ای در سر دارد كه اهل شرك و علمای مذاهب را گرد آورده است؟
نوفلی می‌گوید: عرض كردم او می‌خواهد شما را به محك امتحان بزند و بداند پایه‌ی علمی شما تا چه حد است؟ ولی كار خود را بر پایه‌ی سستی بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است.
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: چه بنایی ساخته و چه نقشه‌ای طرح كرده؟
نوفلی (كه گویا هنوز نسبت به مقام شامخ علمی امام معرفت كامل نداشت و از توطئه مأمون گرفتار وحشت شده بود) عرض كرد: علمای علم كلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند، چرا كه عالم، واقعیت‌ها را انكار نمی‌كند، اما اینها اهل انكار و سفسطه‌اند، اگر دلیل بیاوری كه خدا یكی است می‌گویند این دلیل را قبول نداریم، و اگر بگویی محمد رسول الله است می‌گویند رسالتش را اثبات كن، خلاصه (آنها افرادی خطرناكند و...) در برابر انسان دست به مغالطه می‌زنند و آن قدر سفطه می‌كنند تا انسان دست از حرف خود بردارد، فدایت شوم از اینها برحذر باش.
امام ـ علیه السّلام ـ تبسمی فرمود و گفت: ای نوفلی، تو می‌ترسی دلائل مرا باطل كنند و راه را بر من ببندند؟
نوفلی (كه از گفته‌ی خود پشیمان شده بود) گفت: نه به خدا سوگند من هرگز بر تو نمی‌ترسم، امیدوارم كه خداوند تو را بر همه آنها پیروز كند.
امام فرمود: ای نوفلی، دوست داری بدانی كه مأمون از كار خود پشیمان می‌شود؟
عرض كرد: آری.
فرمود: هنگامی كه استدلالات مرا در برابر اهل تورات و توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجلیشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر مؤبدان به زبان فارسی‌شان، و در برابر اهل روم به زبان رومی، و در برابر پیروان مكتب‌های مختلف به زبان خودشان. آری هنگامی كه دلیل هر گروهی را جداگانه ابطال كردم به طوری كه مذهب خود را رها كنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مأمون می‌داند مقامی را كه او در صدد آن است مستحق نیست! آن وقت پشیمان خواهد شد. و هیچ حركت و قوه‌ای جز به خداوند متعال عظیم نیست: «وَلا حَوْلَ وَلا قُوَهَ اِلا بِالله الْعَلیِّ الْعَظِیْمِ»
نوفلی می‌گوید: هنگامی كه صبح شد فضل به سهل خدمت امام ـ علیه السّلام ـ آمد و عرض كرد: فدایت شوم پسر عمویت (مأمون) در انتظار شماست و جمعیت نزد او حاضر شده‌اند، نظرتان در این باره چیست؟
امام فرمود: تو جلوتر برو، من هم انشاء الله خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقی[9] نوشید و به ما هم داد نوشیدیم، سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مأمون شویم.
مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر[10] با جماعتی از بنی‌هاشم و آل ابی‌طالب و جمعی از فرماندهان لشكر نیز حضور داشتند. هنگامی كه امام ـ علیه السّلام ـ وارد مجلس شد مأمون برخاست، محمد بن جعفر و تمام بنی هاشم نیز برخاستند. امام ـ علیه السّلام ـ همراه مأمون نشست، اما آنها به احترام امام ـ علیه السّلام ـ همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگی نشستند. مدتی مأمون بگرمی مشغول سخن گفتن با امام ـ علیه السّلام ـ بود، سپس رو به جاثلیق كرد و گفت:
ای جاثلیق! این پسر عموی من علی بن موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ است، من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره كنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مكن.
جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو كنم كه (با او قدر مشتركی ندارم) او به كتابی استدلال می‌كند كه من منكر آنم و به پیامبری عقیده دارد كه من به او ایمان نیاورده‌ام.
مناظره با جاثلیق
در اینجا امام ـ علیه السّلام ـ شروع به سخن كرد و فرمود: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال كنم اقرار خواهی كرد؟ جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را انكار كنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم كرد هر چند بر ضرر من باشد.
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش را بشنو.
جاثلیق: درباره نبوت عیسی و كتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انكار می‌كنی؟
امام ـ علیه السّلام ـ من به نبوت عیسی و كتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار كرده‌اند، اعتراف می‌كنم، و به نبوت (آن) عیسی كه اقرار به نبوت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و كتابش نكرده و امتش را به آن بشارت نداده كافرم.
آیا به قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی‌كنی؟
امام ـ علیه السّلام ـ آری.
جاثلیق: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از كسانی كه نصاری شهادت آنان را مردود نمی‌شمارند بر نبوت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اقامه كن و از ما نیز بخواه كه دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام ـ علیه السّلام ـ هم اكنون انصاف را رعایت كردی ای نصرانی، آیا كسی را كه عادل بود و نزد مسیح عیسی بن مریم مقدم بود می‌پذیری؟
جاثلیق: این مرد عال كیست؟ نامش را ببر؟
امام ـ علیه السّلام ـ درباره‌ی «یوحنای» دیلمی چه می‌گویی؟
جاثلیق: به به! محبوب‌ترین فرد نزد مسیح را بیان كردی.
امام ـ علیه السّلام ـ تو را سوگند می‌دهم آیا انجیل این سخن را بیان می‌كند كه یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد كه بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل كرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل‌بیت و وصیش داده است، اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام ـ علیه السّلام ـ اگر ما كسی را بیاوریم كه انجیل را بخواند و آیاتی از آن را كه نام محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و اهل‌بیتش ـ علیهم السّلام ـ و امتش در آنها است، تلاوت كند آیا ایمان به او می‌آوری؟
جاثلیق: بسیار خوب است.
امام ـ علیه السّلام ـ به نسطاس رومی فرمود: آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟
نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.
سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو كرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را می‌خوانی؟ گفت: آری به جان خودم سوگند. فرمود سِفْرِ سوم را برگیر، اگر در آن ذكری از محمد و اهل‌بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ سِفْرِ سوم را قرائت كرد تا به نام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق كرد و فرمود: ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری كه من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق: آری.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ نام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و اهل‌بیتش ـ علیهم السّلام ـ و امتش را برای او تلاوت كرد، سپس افزود: ای نصرانی! چه می‌گویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تكذیب كنی آنچه را كه انجیل در این زمینه می‌گوید، موسی و عیسی هر دو را تكذیب كرده‌ای و كافر شده‌ای.
جاثلیق: من آنجه را كه وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انكار نمی‌كنم و به آن اعتراف دارم.
امام ـ علیه السّلام ـ همگی شاهد باشید او اقرار كرد، سپس فرمود: ای جاثلیق: هر سئوال می‌خواهی بكن.
جاثلیق: از حواریان عیسی بن مریم خبر ده كه آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده كه علمای انجیل چند نفر بودند؟
امام ـ علیه السّلام ـ از شخص آگاهی سئوال كردی، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علمای بزرگ نصاری سه نفر بودند: یوحنای اكبر در سرزمین باخ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز، و نام پیامبر و اهل‌بیت و امتش نزد او بود، و او بود كه به امت عیسی و بنی‌اسرائیل بشارت داد.
سپس فرمود: ای نصرانی به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم كه ایمان به محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ داشت، ولی تنها ایرادی كه به پیامبر شما عیسی داریم این بود كه او كم روزه می‌گرفت و كم نماز می‌خواند.
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل كردی، و پایه‌ی كار خویش را ضعیف نمودی، و من گمان می‌كردم تو اعلم مسلمانان هستی.
امام ـ علیه السّلام ـ مگر چه شده؟
جاثلیق: به خاطر این كه می‌گویی عیسی ضعیف و كم روزه و كم نماز بود، در حالی عیسی حتی یك روز را افطار نكرد و هیچ شبی را (به طور كامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.
امام ـ علیه السّلام ـ برای چه كسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟
جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساكت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی می‌كرد با ادعای الوهیت او سازگاری نداشت.
امام ـ علیه السّلام ـ ای نصرانی، سئوال دیگری از تو دارم.
جاثلیق، با تواضع، گفت: اگر بدانم پاسخ می‌گویم.
امام ـ علیه السّلام ـ : تو انكار می‌كنی كه عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده می‌كرد؟
جاثلیق در بن‌بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انكار می‌كنم، چرا كه آن كس كه مردگان را زنده كند و كور مادرزاد را مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیّت.
امام ـ علیه السّلام ـ حضرت الیسع نیز همین كار را می‌كرد و او بر آب راه می‌رفت و مردگان را زنده كرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و كسی او را عبادت نكرد. حزقیل پیامبر نیز همان كار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده كرد.
سپس رو به رأس الجالوت كرده فرمود: ای رأس الجالوت، آیا اینها را در تورات می‌یابی كه بخت النصر اسیران بنی‌اسرائیل را در آن زمان كه حكومت با بیت المقدس مبارزه كرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده كرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ كس جز منكران حق از آن را انكار نمی‌كنند.
رأس الجالوت: ما این را شنیده‌ایم و می‌دانیم.
امام ـ علیه السّلام ـ : راست می‌گویی، سپس افزود: ای یهودی این سِفْر از تورات را بگیر، و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات كرد، مرد یهودی تكانی خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ رو به نصرانی كرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را درباره‌ی زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیر قابل علاج را به بركت او برشمرد و فرمود: با این همه ما هرگز او را پروردگار خود نمی‌دانیم، اگر به خاطر این گونه معجزات، عیسی را خدای خود بدانید باید «الیسع» و «حزقیل» را نیز معبود خویش بشمارید، زیرا آنها نیز مردگان را زنده كردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر كوه‌های اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند، موسی بن عمران نیز چنین كاری را در مورد هفتاد نفر، كه با او به كوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمی‌توانی این حقایق را انكار كنی، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفته‌اند، پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.
جاثلیق پاسخی نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن تو است و معبودی جز خداوند یگانه نیست.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ در باب كتاب اشعیا از او و رأس الجالوت سئوال كرد. او گفت: من از آن به خوبی آگاهم. فرمود: این جمله را به خاطر دارید كه اشعیا گفت: من كسی را دیدم كه بر دراز گوشی سوار است و لباس‌هایی از نور در تن كرده (اشاره به حضرت مسیح) و كسی را دیدم كه بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ) گفتند: آری، اشعیا چنین سخنی را گفته است.
امام ـ علیه السّلام ـ افزود: ای نصرانی، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری كه فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم می‌روم و «بار قلیطا» می‌آید و درباره‌ی من شهادت به حق می‌دهد (آن گونه كه من درباره‌ی او شهادت داده‌ام) و همه چیز را برای شما تفسیر می‌كند؟[11]
جاثلیق: آنچه را از انجیل می‌گویی ما به آن معترفیم.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ سئوالات دیگری درباره‌ی انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به وسیله‌ی چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متّی كه هر كدام نشستند و انجیلی را نوشتند (انجیل‌هایی كه هم اكنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفتن و تناقض‌هایی از كلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به كلی درمانده شده بود، به گونه‌ای كه هیچ راه فرار نداشت. لذا هنگامی كه امام ـ علیه السّلام ـ بار دیگر به او فرمود: ای جاثلیق، هر چه می‌خواهی سئوال كن، او از هر گونه سئوالی خودداری كرد و گفت: اكنون شخص دیگری غیر از من سئوال كند، قسم به حق مسیح كه گمان نمی‌كردم در میان مسلمانان كسی مثل تو باشد.[12]




    • مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان، ص515








    • [1] . جاثلیق (به كسر «ث» و «لام») «لفظی یونانی است به معنای رئیس اسقفها و پیشوای عیسوی، لقبی است كه به علمای بزرگ نصاری داده می‌شد و نام شخص خاصی نیست (المنجد) و شاید معرّب كاتولیك بوده باشد.




    • [2] . رأس الجالوت لقب دانشمندان و بزرگان ملت یهود است (این نیز اسم خاص نیست).




    • [3] . هربز اكبر، یا هیربد اكبر لقبی است كه مخصوص بزرگ زردشتیان بوده، به معنای پیشوای بزرگ مذهبی و قاضی زردشتی و خادم آتشكده.




    • [4] . عمران صابی چنانكه از نامش پیداست، از مذهب صابئین دفاع می‌كرد. صابئین گروهی هستند كه خود را پیرو حضرت یحیی می‌دانند ولی به دو گروه موحد و مشرك تقسیم شده‌اند: گروهی از آنان رو به ستاره پرستی آورده‌اند، لذا آنها را گاه به عنوان ستاره پرستان می‌نامند. مركز آنها سابقاً شهر حران در عراق بود، سپس به مناطق دیگری از عراق و خوزستان روی آوردند. آنها طبق عقاید خود بیشتر در كنار نهرهای بزرگ زندگی می‌كنند و هم اكنون گروهی از آنان در اهواز و بعضی مناطق دیگر به سر می‌برند.




    • [5] . سلیمان مروزی مشهورترین عالم علم كلام در خطه‌ی خراسان در عصر مأمون بود برای او احترام زیادی قائل می‌شد.




    • [6] . علی بن محمد بن جهم، ناصبی و دشمن اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بوده است. موحوم صدوق روایتی از علی بن محمد بن جهم نقل كرده كه از آن استفاده می‌شود كه وی نسبت به حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ محبت داشته است، آنگاه در ذیل همین حدیث آورده است كه: هذا الحدیث غریب من طریق علی بن محمد بن الجهم مع نصبه و بغضه و عداوته لأهل البیت ـ علیهم السّلام ـ ؛ عیون اخبار الرضا، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1377ق،‌ج1، ص204، صاحب جامع الرواه نیز همین مطلب را در شرح حال او آورده است (جامع الرواه، منشورات مكتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفی، قم، 1403ق، ج1، ص596 ـ 597.




    • [7] . با اینكه علمای رجال،‌حسن بن سهل نوفلی را توثیق نكرده‌اند، اما گفته‌اند: او را كتابی است خوب و كثیر الفائده (اردبیلی، جامع الرواه، قم، مكتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفی، 1403ق، ج1، ص226.




    • [8] . صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص155.




    • [9] . سویق شربت مخصوصی بوده كه با آرد درست می‌كردند.




    • [10] . فرزند اما صادق ـ علیه السّلام ـ و عموی امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ .




    • [11] . مقصود از «بارقلیطا» یا «فارقلیطا»، كه حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می‌باشد و این پیشگویی در انجیل «یوحنا» در ابواب 14 و 15 و 16 وارد شده است، و قرآن مجید نیز در آیه‌ی 6 از سوره‌ی صَف، این معنا را از قول حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ نقل كرده است (برای اطلاع بیشتر در این زمینه رجوع شود به كتاب «احمد موعود انجیل»، تألیف استاد جعفر سبحانی، انتشارات توحید، قم، 1361 هـ . ش، ص97 ـ 133.




    • [12] . مجموعه‌ی آثار دومین گنگره‌ی جهانی حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ ، 1366 هـ . ش، ج1، ص432 ـ 452، مقاله‌ی آیت الله نصار مكارم شیرازی، با تلخیص. مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان، ص515

 

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:6 مهر 1391 - 11:15

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت منتظرپاتوق