سپاهيان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
نيروهاى حضرت مهدى(عج) از ملّيت‏هاى گوناگونى تشكيل شده‏اند و به هنگام قيام، با شيوه خاصى فراخوانى مى‏شوند. افرادى كه از پيش براى فرماندهى تعيين شده‏اند، هدايت لشكريان و عمليات جنگى را به عهده مى‏گيرند. سپاهيانى كه با شرايط خاصى در ارتش مهدى(عج) پذيرفته مى‏شوند، داراى ويژگى‏هاى مخصوص به خود هستند. تعدادى در كادر اوّليه حضور دارند و گروهى به ارتش حضرت مى‏پيوندند و از گروهى به عنوان گارد حفاظت نام برده شده است.
در اين مقاله روايات مربوط به اين موضوع را ملاحظه مى‏فرماييد:

 سپاهيان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 

الف) فرماندهان سپاه

در روايات، نام افرادى را مى‏بينيم كه يا عمليات نظامى خاصى و يا فرماندهى تعدادى از لشكريان به آنان نسبت داده شده است. در اين قسمت به نام‏ها و عملكرد برخى از آنان اشاره مى‏كنيم:

1. حضرت عيسى(ع)

اميرمؤمنان(ع) در خطبه‏اى مى‏فرمايد: «... آن‏گاه مهدى(عج)، حضرت عيسى را به جانشينى خود، در عمليات تهاجمى عليه دجّال برمى گزيند. عيسى(ع) براى يافتن وسركوبى دجّال حركت مى‏كند. دجّال كه همه جهان را در سلطه خود دارد و كشاورزى و نسل بشرى را نابود كرده است، مردم را به خويش مى‏خواند و هر كس او را بپذيرد، مورد لطف قرار مى‏گيرد و اگر خوددارى ورزد، او را مى‏كشد. سراسر جهان، جز مكه، مدينه و بيت المقدس را درهم نورديده است و همه فرزندان نامشروع از شرق و غرب جهان پيرامونش گرد آمده‏اند.
دجّال به سوى حجاز حركت مى‏كند و عيسى (ع) در گردنه «هرشا» به او مى‏رسد و فريادى هولناك بر او مى‏كشد و ضربه‏اى سخت بر او فرود مى‏آورد و او را در شعله‏هاى آتش ذوب مى‏كند؛ آن سان كه سرب در آتش ذوب مى‏شود».(1)
فرود آوردن ضربه‏اى كه ذوب شدن دجّال را در پى دارد، شايد در اثر به كارگيرى مدرن‏ترين سلاح‏هاى آن روز باشد و ممكن است حكايت از اعجاز حضرت عيسى كند.
در ويژگى حضرت عيسى(ع) آمده است: او چنان اُبّهتى دارد كه چون دشمن او را مى‏بيند، به ياد مرگ مى‏افتد؛ چنان‏كه گويى عيسى قصد جانش را كرده است.(2)

2. شعيب بن صالح(ع)

اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: «سفيانى و صاحبان پرچم‏هاى سياه با يك‏ديگر رودررومى‏شوند، در حالى كه ميان آنان جوانى از بنى‏هاشم است كه در كف دست چپ او خال‏سياهى است و در پيشاپيش لشكريان او شخصى از قبيله بنى تميم به نام شعيب‏بن‏صالح است».(3)
حسن بصرى مى‏گويد: در سرزمين رى، شخصى به نام شعيب بن صالح كه چهارشانه، سبزينه و بدون ريش است، خروج مى‏كند. لشكرى چهارهزار نفرى تحت امر دارد كه لباس‏هاى‏شان سفيد و پرچم‏هاى‏شان سياه است و آنان پيشقراول سپاهيان مهدى اند».(4)
عمار ياسر مى‏فرمايد: شعيب بن صالح، پرچمدار حضرت مهدى است.(5)
شبلنجى مى‏گويد: فرمانده لشكريان پيشرو حضرت مهدى(عج)، مردى از قبيله بنى‏تميم است كه محاسن كمى دارد و او را شعيب بن صالح مى‏نامند.(6)
محمد بن حنفيه مى‏گويد: از خراسان سپاهى حركت مى‏كند كه كمربندهاى سياه و پيراهن سفيد پوشيده‏اند؛ جزو پيشقراولان سپاه، فرمانده‏اى به نام شعيب بن صالح يا صالح بن شعيب است كه از قبيله تميم است. آنان سپاهيان سفيانى را شكست داده، گريزان مى‏كنند و در بيت‏المقدس فرود مى‏آيند و زمينه حكومت حضرت مهدى را پايه‏ريزى مى‏كنند.(7)

3. اسماعيل فرزند امام صادق(ع) و عبداللَّه بن شريك

ابوخديجه مى‏گويد: امام صادق(ع) مى‏فرمود: «من از خدا خواستم كه (فرزندم) اسماعيل را پس از من بر جاى گذارد؛ ولى خداوند نخواست و درباره او مقام ديگرى به من بخشيد؛ وى نخستين كسى است كه با ده نفر از يارانش ظهور مى‏كند و عبداللَّه بن شريك يكى از آن ده نفر است كه پرچم دار اوست».(8)
امام باقر(ع) مى‏فرمود: «گويا عبداللَّه بن شريك عامرى را مى‏بينم كه عمامه مشكى بر سر نهاده، دو طرف عمامه‏اش بين شانه‏هايش افتاده، با سپاهى چهار هزار نفرى پيش روى قائم ما از دامنه كوه بالا مى‏روند و همواره تكبير مى‏گويند».(9)

4. عقيل و حارث

حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «... حضرت مهدى(عج) لشكر را حركت مى‏دهد تا آن كه وارد عراق مى‏شود؛ در حالى كه سپاهيان، پيشاپيش و پشت سر او حركت مى‏كنند و فرمانده نيروهاى پيشرو، مردى به نام عقيل است و فرماندهى سپاهيان پشت سر را مردى به نام حارث عهده دار است».(10)

5. جبير بن خابور

امام صادق(ع) از اميرمؤمنان(ع) نقل فرموده است: «اين شخص - جبير - در جبل الاهواز به‏همراه چهار هزار نفر - در حالى كه سلاح‏ها را از نيام كشيده‏اند - منتظرند تا قائم اهل‏بيت ما ظهور كند. آن‏گاه اين شخص همراه حضرت و در ركابش با دشمنان خواهدجنگيد».(11)

6. مفضل بن عمر

امام صادق(ع) به مفضل فرمود: «تو با چهل و چهار نفر ديگر با حضرت قائم(عج) خواهيد بود. تو در سمت راست حضرت(ع) امر و نهى مى‏كنى و مردم در آن زمان بهتر از امروز از تو اطاعت مى‏كنند».(12)

7. اصحاب كهف

اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: «اصحاب كهف براى يارى مهدى(عج) خواهند آمد».(13)

ب) ملّيت سپاهيان

نيروهاى حضرت مهدى(عج) از ملّيت‏هاى گوناگونى تشكيل مى‏شوند. در روايات، سخنان گوناگونى در اين باره وجود دارد. گاه از عجم‏ها به عنوان سپاهيان حضرت نام‏مى‏برند كه غير عرب را در بر مى‏گيرد. برخى روايات نام شهرها و كشورهايى را ذكرمى‏كنند كه سپاهيان از آن‏جا به يارى حضرت مى‏شتابند و گاهى سخن از قوم خاصى مانند توبه كنندگان بنى اسرائيل، مؤمنان مسيحى و انسان‏هاى وارسته رجعت يافته است كه به يارى حضرت مى‏آيند.
در اين فصل برخى روايات را در اين زمينه يادآور مى‏شويم:

1. ايرانيان

از روايات فهميده مى‏شود كه تعداد قابل توجّهى از سپاهيان مخصوص و ارتش مهدى(عج) از ايرانيان هستند و از آنان با تعبيرهاى، اهل رى، اهل خراسان، گنج‏هاى طالقان، قمى‏ها، اهل فارس و ... ياد شده است.
امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «نيروهايى با پرچم‏هاى سياه - كه از خراسان قيام كرده‏اند - در كوفه فرود مى‏آيند و هنگامى كه حضرت مهدى(عج) در شهر مكه ظهور مى‏كند، با آن حضرت بيعت مى‏كنند».(14)
امام باقر(ع) مى‏فرمود: «ياران حضرت قائم(عج) سى صد و سيزده نفرند و از فرزندان عجم (غير عرب) مى‏باشند».(15)
عبداللَّه بن عمر مى‏گويد: پيامبر(ص) فرمود: «خداوند قدرت شما (مسلمانان) را از عجم‏ها قرار مى‏دهد؛ آنان شيرانى هستند كه هرگز از رزمگاه نمى‏گريزند. شما (عرب‏ها) را مى‏كشند و دارائى‏هاى تان را مى‏برند».(16)
حذيفه نيز از پيامبر(ص) روايتى به همين مضمون نقل مى‏كند.(17) البته در دلالت اين روايت جاى انديشه و اشكال است. بر پايه روايات، روزى فرا مى‏رسد كه ايرانيان براى گسترش اسلام و بازگرداندن عرب‏ها به اسلام، بر آنان شمشير مى‏كشند و مخالفان را گردن مى‏زنند. وضعيت عرب‏ها در آن روزگار بسيار ناخوشايند است و روزهاى سخت و ناگوارى را در پيش دارند.
هر چند عجم به غير عرب گفته مى‏شود، ولى به‏طور قطع ايرانيان را نيز در بر مى‏گيرد. بر اساس رواياتى ديگر، در زمينه سازى عملياتى كه پيش از ظهور و به هنگام قيام حضرت مهدى صورت مى‏گيرد، ايرانيان نقش اساسى دارند و تعداد فراوانى از جنگ آوران را تشكيل مى‏دهند.
در خطبه‏اى كه على(ع) درباره ياران مهدى(عج) و ملّيت آنها، ايراد كرده است، نام برخى از شهرهاى ايران ذكر شده است.
اصبغ بن نباته مى‏گويد: اميرمؤمنان(ع) خطبه‏اى ايراد كرد و در ضمن آن، حضرت مهدى(عج) و يارانش را - كه همراه حضرت قيام مى‏كنند - بر شمرد و فرمود: «از اهواز يك نفر؛ از شوشتر يك نفر؛ از شيراز سه نفر به نام‏هاى حفص، يعقوب و على؛ از اصفهان چهار نفر به نام‏هاى موسى، على، عبداللَّه و غلفان؛ از بروجرد يك نفر به نام قديم؛ از نهاوند يك نفر به نام عبدالرزاق؛ از همدان‏(18) سه نفر به نام‏هاى جعفر، اسحاق و موسى؛ از قم ده نفر كه هم نام اهل بيت رسول خدا هستند (و در حديثى ديگر هيجده نفر ذكر شده است)؛ از شيروان يك نفر؛ از خراسان يك نفر به نام دريد و نيز پنج نفر كه هم نام اصحاب كهف هستند؛ از آمل يك نفر؛ از جرجان يك نفر؛ از دامغان يك نفر؛ از سرخس يك نفر؛ از ساوه يك نفر؛ از طالقان بيست و چهار نفر؛ از قزوين دو نفر؛ از فارس يك نفر؛ از ابهر يك نفر؛ از اردبيل يك نفر؛ از مراغه سه نفر؛ از خوى يك نفر؛ از سلماس يك نفر؛ از آبادان سه نفر؛ از كازرون يك نفر».
پس اميرمؤمنان(ع) فرمود: «پيامبر اكرم(ص) سى صد و سيزده نفر از ياران مهدى(عج) به تعداد ياران بدر را براى من بر شمرد و فرمود: خداوند آنان را، در كم‏تر از يك چشم به هم زدن از مشرق و مغرب زمين، در كنار كعبه گرد مى‏آورد».(19)
چنان‏كه مشاهده مى‏كنيد از سى صد و سيزده نفر سپاه مخصوص حضرت مهدى(عج) -كه در آغاز قيام همراه آن حضرت هستند - هفتاد و دو نفر از شهرهاى كنونى ايران مى‏باشند و اگر طبق نقلى كه دلائل الامامه‏(20) طبرى آمده است، محاسبه شود، يا نام شهرهايى كه در آن روزگار از ايران بوده است، آورده شود، تعداد ايرانيان از اين نيز بيش‏تر مى‏شود.
در اين روايت گاهى نام شهرى دوبار آمده است يا اين كه نام چند شهر از يك كشور آمده است و آن‏گاه نام همان كشور نيز ذكر شده است.
در صورتى كه روايت به‏طور صحيح نقل شده باشد، شايد نمايانگر تقسيمات و نام‏گذارى آن روزگار است و تقسيمات جغرافيايى اين عصر نمى‏تواند ملاك تفسير و فهم اين روايت قرار گيرد؛ زيرا نام شهرها تغيير يافته، گاهى نام يكى از شهرها، در روزگار كنونى بر كشورى گفته مى‏شود.
نكته ديگر اين كه با تطبيق دادن نام شهرها بر نقشه جغرافيايى كنونى جهان، شايد بتوان نتيجه گرفت كه ياوران حضرت در سراسر جهان پراكنده هستند و ممكن است واژه افرنجه - كه در روايت آمده است - اشاره به مغرب زمين باشد. اگر اين تطبيق و سخن صحيح باشد، روايت با جمله «لوخليت قلبت» مصداق و معنا پيدا مى‏كند؛ زيرا زمين در هيچ دورانى از افراد نيك تهى نمى‏گردد و گرنه سرنگون و نابود مى‏گردد.
در رواياتى ديگر از شهرهاى به خصوصى نيز نام برده شده است كه در اين‏جا به ذكر چند روايت درباره شهرهاى قم، خراسان و طالقان بسنده مى‏كنيم:
قم
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «خاك قم، مقدس است ... .مگر نه اين كه آنان ياران قائم ما هستند و دعوت كننده به حق ما مى‏باشند؟».(21)
عفان بصيرى مى‏گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: «آيا مى‏دانى چرا شهر قم را به نام قم ناميدند؟» عرض كردم: خدا و رسولش و شما بهتر مى‏دانيد. فرمود: «زيرا مردم قم پيرامون قائم گرد مى‏آيند و با او مى‏مانند و پايدارى مى‏كنند و به او يارى مى‏رسانند».(22)
خراسان
اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: پيامبر(ص) فرمود: «... در خراسان گنج‏هايى است كه از جنس طلا و نقره نيست؛ بلكه مردانى هستند كه عقيده به خدا و رسولش، آنان را در كنار هم ديگر گرد خواهد آورد».(23) شايد مقصود اين است كه آنان در اعتقاد راستين به خدا و رسولش مشتركند. يا اين كه همه را خداوند در يك روز در مكه گرد خواهد آورد.
طالقان
اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: «خوشا به حال طالقان! زيرا خداوند در آن‏جا گنج‏هايى دارد كه از جنس طلا و نقره نيستند؛ بلكه مردانى مؤمن هستند كه خداوند را به حق شناخته‏اند و آنان ياوران حضرت مهدى(عج) در آخر الزمان مى‏باشند».(24)

2. عرب‏ها

روايات مربوط به شركت عرب‏ها در قيام حضرت مهدى(عج) بر دو دسته‏اند: برخى بر عدم شركت آنان در انقلاب مهدى(عج) دلالت دارد و تعدادى از روايات، برخى ازشهرهاى كشورهاى عربى را نام مى‏برد كه از آن‏جا افرادى به پشتيبانى از حضرت قيام‏مى‏كنند.
رواياتى كه دلالت بر عدم شركت عرب‏ها دارد، در صورت صحيح بودن سند، قابل توجيه است؛ زيرا ممكن است در سپاهيان مخصوصى - كه در آغاز قيام همراه حضرت خواهند بود - عرب‏ها شركت نداشته باشند؛ چنان‏چه شيخ حرّ عاملى در كتاب اثبات الهداة روايات را اين گونه شرح داده است و درباره شهرهاى عربى نيز كه در روايات نام برده شده است، شايد از آن‏جا سپاهيان غير عربى - كه در آن‏جا سكونت دارند - به يارى حضرت بشتابند؛ نه كسانى كه اصالت عربى دارند و يا مراد حكومت‏ها و دولت‏هاى عربى است. به اين دسته روايات توجّه‏كنيد:
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «از عرب‏ها بپرهيزيد؛ زيرا آينده بد و خطرناكى درپيش‏دارند؛ مگر نه اين است كه كسى از آنان همراه حضرت مهدى قيام نمى‏كند».(25) شيخ حرّ عاملى مى‏گويد: شايد مراد از اين سخن امام صادق(ع) آغاز قيام حضرت(ع) است يا كنايه از كمى شركت آنان است ... .
رسول خدا(ص) مى‏فرمايد: «بزرگان و انسان‏هاى شريفى از سرزمين شام (سوريه) به حضرت مهدى(عج) مى‏پيوندند و نيز كسانى كه از قبايل و سرزمين‏هاى گوناگون اطراف شام هستند؛ آنان چنانند كه گويى دل‏هاى‏شان پاره‏هاى آهن است. آنان پارسايان شب و شيران‏روزند».(26)
امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «سى صد و سيزده نفر، به عدد ياران جنگ بدر، در ميان ركن و مقام (در كعبه) با حضرت مهدى(عج) بيعت مى‏كنند. در ميان آنان بزرگانى از مردم مصر و نيكانى از شام و نيكانى از مردم عراق به چشم مى‏خورند. حضرت فرمانروايى خواهدكرد، آن مقدار كه خدا بخواهد».(27)
نيز امام باقر(ع) درباره شهر كوفه مى‏فرمايد: «هنگامى كه حضرت قائم(عج) ظهور كند و به كوفه بيايد، خداوند از پشت كوفه (نجف) هفتاد هزار انسان صديق و راستگو را برمى انگيزد. آنان از ياران و اصحاب حضرتش خواهند بود».(28)

3. پيروان اديان گوناگون

مفضل‏بن‏عمر مى‏گويد: امام صادق(ع) فرمود: «هنگامى كه قائم آل محمد(ص) ظهوركند، تعدادى از پشت كعبه بيرون مى‏آيند كه عبارتند از: بيست و هفت نفر از قوم موسى -آنان كه به حق قضاوت مى‏كنند-، هفت نفر از اصحاب كهف، يوشع وصى موسى، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسى، ابادجانه انصارى‏(29) و مالك اشتر».(30)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «روح مؤمنان، آل محمد(ص) را در كوه‏هاى رضوى مى‏بينند و از غذاى آنان مى‏خورند و از نوشيدنى‏هاى آنان مى‏آشامند؛ در مجالس آنان شركت مى‏جويند و با ايشان هم سخن مى‏شوند تا روزگارى كه قائم ما اهل بيت قيام كند. در آن هنگام كه خداوند آنان را بر مى‏انگيزد؛ آنان گروه گروه، دعوت حضرت را مى‏پذيرند و همراه حضرت مى‏آيند. در آن روزگار صاحبان عقايد باطل به شك و ترديد دچار مى‏شوند و گروه‏ها و احزاب و مدّعيان طرفدارى و پيروى، از هم مى‏پاشند و مقرّبان درگاه الهى (و مؤمنان) نجات مى‏يابند».(31)
ابن جريح مى‏گويد: شنيده‏ام هنگامى كه دوازده قبيله از بنى اسرائيل پيامبران خود را كشتند و كافر شدند، يك قبيله از اين رفتار پشيمان شد، و از كرده خويش بيزارى جستند و از خداوند درخواست جدايى ميان آنان با ديگر قبايل كردند. خداوند كانالى در زيرزمين گشود كه آنان به مدّت يك سال و نيم در آن حركت مى‏كردند تا اين كه از پشت سرزمين چين سر در آوردند و هنوز در آن‏جا به سر مى‏برند. آنان مسلمان هستند و به قبله ما روى مى‏آورند.(32)
برخى مى‏گويند: جبرئيل در شب معراج، پيامبر اكرم(ص) را نزد آنان برد و حضرت ده سوره از سوره‏هاى مكى قرآن را براى آنان خواند. آنان ايمان آوردند و رسالت حضرتش را تصديق كردند. پيامبر(ص) به آنان دستور داد در همان‏جا اقامت داشته باشند و شنبه (كه روز تعطيلى يهوديان است) كار را رها كنند و نماز را به پا دارند و زكات بدهند. آنان نيز پذيرفتند و اين وظايف را انجام دادند.(33) و فريضه ديگرى واجب نشده بود.
ابن عباس مى‏گويد: در تفسير آيه مباركه (وقَلنا مِنْ بعَدِهِ لِبَنى إسرائيلَ اسْكُنُوا الأرضَ فإذاجاءَ وَعْدُ الآخرِةِ جِئْنابِكُمْ لَفيفاً؛(34) و پس از آن به بنى اسرائيل فرمان داديم كه در آن سرزمين ساكن‏شويد تا از آن پس كه وعده آخرت فرا رسد، همه شما را باز مبعوث گردانيم). گفته‏اند كه مراداز وعده آخرى، ظهور حضرت عيسى(ع) است كه بنى اسرائيل همراه آن حضرت قيام مى‏كنند؛ ولى اصحاب ما روايت كرده‏اند كه آنان به همراه حضرت قائم آل محمد(ص) قيام مى‏كنند.(35)
در تفسير آيه شريفه (وَمِنْ قَوْمِ موسى‏ أمَّةٌ يَهْدُونَ بِالحقِّ و به يَعْدلُونَ؛(36) گروهى از قوم موسى به (دين) حق هدايت گرديده، به آن دين باز مى‏گردند (مردم را هم به دين اسلام و قرآن دعوت مى‏كنند)). مرحوم مجلسى مى‏فرمايد: در اين كه اين امت چه كسانى هستند، اختلاف نظر است.
برخى چون ابن‏عباس مى‏گويند: آنان قومى هستند كه در آن سوى چين زندگى مى‏كنند و ميان سرزمين آنان و چين، بيابانى از شن روان فاصله شده است. آنان هرگز در حكم خدا، دگرگونى و تبديل پديد نمى‏آورند.(37)
امام باقر(ع) در وصف آنان مى‏فرمايد: «آنان مالى را مخصوص به خود نمى‏دانند، بدون اين كه برادر ايمانى‏شان را در آن شريك بدانند. آنان نيز شب استراحت مى‏كنند و روز بيدارند و به كشاورزى اشتغال دارند. ولى كسى از ما (مردم) به سرزمين آنان نمى‏رسد و فردى از آنان به سرزمين ما (مردم) نمى‏آيد و آنان بر حق هستند».(38)
درباره آيه شريفه (وَمِنَ الَّذينَ قالُوا إنّا نصارىَ أخذنا ميثاقَهُم، فَنَسُوا حَظَّاً مِمّا ذُكِرُوا به؛(39) برخى از آنان كه گفتند: ما به كيش عيسى هستيم، از آنان عهد گرفتيم كه پيرو (كتاب) و رسول خدا باشند. آنان از آن چه (در انجيل) پند داده شدند، نصيب بزرگى را از دست دادند (و با حق مخالفت كردند)).
امام صادق(ع) فرمود: «نصارا اين راه و رسم را متذكر خواهند شد و گروهى از آنان همراه حضرت قائم(عج) خواهند بود».(40)

4. جابلقا و جابرسا

امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «خداوند در شرق زمين، شهرى به نام جابلقا دارد كه داراى دوازده هزار در از طلاست. فاصله هر درى از ديگرى، يك فرسنگ است. بر روى هر يك از درها بُرجى وجود دارد كه يك لشكر دوازده هزار نفرى را در خود جاى داده است. آنان تجهيزات، سلاح و شمشير خود را آماده كرده‏اند و منتظر ظهور حضرت قائم مى‏باشند. نيز خداوند شهرى را در غرب زمين به نام جابرسا (با همان خصوصيات) دارد و من حجّت خدا بر آنان هستم».(41)
روايات متعدّد ديگرى نيز بر اين كه شهرها و سرزمين‏هاى ديگرى در جهان وجود دارد كه هرگز مردم آن، خدا را معصيت نمى‏كنند. براى آگاهى بيشتر به جلد 54 كتاب بحارالانوار رجوع كنيد.
از مجموع اين روايات فهميده مى‏شود كه حضرت مهدى(عج) در سراسر جهان لشكريان و پايگاه‏هايى به‏طور آماده دارد كه به هنگام ظهور، وارد پيكار مى‏شوند؛ ولى از برخى روايات فهميده مى‏شود كه آنان سال‏ها پيش، از دنيا رفته‏اند و براى يارى حضرتش، خداوند آنان را دوبار زنده كرده، به دنيا باز مى‏گرداند و آنان رجعت مى‏كنند.(42)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «نجم فرزند اعين از كسانى است كه در رجعت (دوباره زنده‏شده) جهاد مى‏كند».(43) نيز درباره حمران و ميسر مى‏فرمايد: «گويا حمران بن اعين و ميسربن‏عبدالعزيز را مى‏بينم كه شمشير به دست گرفته، بين صفا و مروه (در كعبه) براى مردم خطبه مى‏خوانند».(44)
آية اللَّه خوئى در معجم الرجال الحديث، «يخبطان الناس» را به زدن با شمشير تفسيرمى‏كند.
هم‏چنين امام صادق(ع) به داود(45) رقّى نگاه كرد و فرمود: «هر كس كه مى‏خواهد مردى از ياران حضرت قائم را ببيند، به اين مرد بنگرد. (يعنى اين مرد از ياران حضرت است كه دوباره زنده خواهد شد)».(46)

ج) تعداد سپاهيان

درباره تعداد لشكريان و ياران امام زمان(عج) روايات گوناگونى در دسترس است. برخى روايات، تعداد آنان را سى صد و سيزده نفر يادآور شده‏اند و برخى روايات، از ده‏هزار نفر و بيش‏تر سخن مى‏گويند. در اين‏جا يادآورى دو نكته ضرورى است:
الف) سى صد و سيزده نفر - كه در روايات آمده است - نيروهاى ويژه‏اى هستند كه در آغاز قيام همراه آن حضرت خواهند بود. آنان در حكومت جهانى امام زمان(عج) از كارگزاران مى‏شوند؛ چنان‏چه مرحوم اربلى در كشف النعمه فرموده است: از اين روايت (روايت ده‏هزارنفر) استفاده مى‏شود كه تعداد ياران حضرت در عدد سى صد و سيزده محدود نمى‏شود؛ بلكه اين تعداد، نفراتى هستند كه در آغاز قيام، همراه حضرت هستند.
ب) تعداد چهارهزار، ده هزار نفر و ... - كه در برخى روايات گفته شده است - آمار كل نيروهاى ارتش مهدى(عج) نيست؛ بلكه - هم‏چنان‏كه از روايات نيز استفاده مى‏شود- هريك از اين ارقام، نمايانگر تعداد نيروهايى هستند كه در برهه‏اى از زمان ظهور حضرت(ع) و يا در پيكار خاصى در گوشه‏اى از جهان شركت دارند. شايد هم مطلب ديگرى باشد كه ما آن را نمى‏دانيم كه با ظهور حضرت، روشن خواهد شد.

1. نيروهاى مخصوص

يونس پسر ظبيان مى‏گويد: خدمت امام صادق(ع) بودم كه ايشان نامى از ياران حضرت قائم به ميان آورد و فرمود: «آنان سى صد و سيزده تن هستند و هر يك خود را در ميان سى‏صد نفر مى‏بيند».(47)
از اين كه حضرت مى‏فرمايد: «هر يك خود را در ميان سى صد نفر مى‏بيند»، دو احتمال تصور مى‏شود: 1. اين كه توان جسمى هر يك از آنان برابر سى صد نفر باشد؛ چنان‏كه توان هر يك از مؤمنان در آن روزگار برابر نيروى چهل مرد است. 2.هر كدام از آنان، سى صد نفر نيرو دارند و خود را در ميان سى صد نيرو تحت فرمان مى‏بينند. بنابراين احتمال، آنان حدود سى صد گردان نيروى نظامى را فرماندهى مى‏كنند و محتمل است كه همان ظاهر لفظ مراد باشد؛ يعنى هر يك خود را جزء آن عدّه مى‏داند؛ چنان‏كه بعضى گفته‏اند.
امام زين العابدين(ع) مى‏فرمايد: «آنان كه از بستر خود براى يارى امام قائم(ع) ناپديد مى‏شوند، سى صد و سيزده نفر به تعداد اهل بدر هستند كه صبح آن شب (صبح روز بعد) در مكه گرد مى‏آيند».(48)
امام جواد(ع) مى‏فرمايد: «پيامبر خدا(ص) فرمود: امام زمان(عج) از سرزمين تهامه (مكه) ظهور مى‏كند. او گنج‏هايى دارد كه از جنس طلا و نقره نيست؛ بلكه آنها اسب‏هايى نيرومند و مردانى نامور به تعداد اصحاب بدر هستند. آنان سى صد و سيزده نفرند كه از سراسر جهان به دور او گرد مى‏آيند. كتاب مُهر كرده‏اى با حضرت است كه تعداد يارانش با نام، شهر، نوع نژاد، مشخصات و كنيه آنان در آن نوشته شده است. آنان همه در فرمانبردارى از مهدى(عج) مى‏كوشند».(49)
رسول خدا(ص) مى‏فرمايد: «مردم مانند پرندگان در اطرافش گرد مى‏آيند تا اين كه سى‏صد و چهارده مرد - كه در بين آنان زنانى نيز هستند - گرد مى‏آيند و آن حضرت بر هر ستمگر و فرزند ستمگرى پيروز مى‏گردد و عدالت چنان مى‏شود كه مردم آرزو مى‏كنند: اى كاش مردگانشان در بين زندگان بودند و از عدالت بهره‏مند مى‏شدند».(50)
امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «حضرت مهدى(عج) با سى صد و سيزده نفر به تعداد اصحاب بدر، بدون آگاهى و وعده قبلى ظهور مى‏كند؛ در حالى كه آنان چون ابرى پاييزى پراكنده‏اند؛ آنان شيران روز و نيايشگران شب هستند».(51)
ابان بن تغلب مى‏گويد: امام صادق(ع) فرمود: «به زودى سى صد و سيزده نفر به مسجد شما (مكه) مى‏آيند. مردم مكه مى‏دانند كه اين افراد نسبتى با پدران و اجدادشان ندارند (وجزو مردم مكه نيستند). هر كدام از آنان شمشيرى دارد كه بر روى آن كلمه‏اى ثبت‏است كه از آن كلمه هزار كلمه (مشكل) گشوده و حل مى‏شود».(52)
در برخى از روايات، نام برخى از آنان گفته شده است كه به ذكر دو روايت بسنده‏مى‏كنيم:
امام صادق(ع) به مفضل بن عمر - يكى از اصحاب آن حضرت - فرمود: «تو و چهل‏وچهار مرد ديگر، جزو ياران و همراهان حضرت قائم هستيد».(53)
شايد مراد از چهل و چهار نفر، كسانى باشند كه از اصحاب امام صادق(ع) هستند.
نيز آن حضرت مى‏فرمايد: «هنگامى كه قائم آل محمد(ص) ظهور كند، بيست و هفت تن از پشت كعبه بيرون مى‏آيند و بيست و پنج تن از قوم موسى - كه همگى قاضيان به حق و عادل هستند - زنده مى‏شوند و نيز هفت تن از اصحاب كهف، يوشع وصى موسى، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسى، ابادجانه انصارى و مالك اشتر به دنيا باز مى‏گردند».(54) در بعضى از روايات، مقداد بن اسود نيز ذكر شده است.
طبق روايات فرشتگان جابه‏جاكننده، مردگان نيكان را به اماكن مقدسى مانند خانه خدا منتقل مى‏كنند.(55) بنابراين، شايد اين مردگان از آن دسته‏اى باشند كه اجسادشان به كنار كعبه انتقال داده شده است و رجعت و دوباره زنده شدن آنان نيز از همان‏جا خواهد بود. طبق نقل ديگرى، اين مكان پشت شهر كوفه، يعنى شهر نجف است كه باز معناى روايت صحيح مى‏شود؛ زيرا اجسادشان به آن جا، يعنى نجف اشرف انتقال داده شده است.
شايسته ذكر است كه اين افراد، سابقه مبارزه در ابعاد سياسى و نظامى را با طاغوت‏هاى روزگار خويش داشته‏اند؛ به خصوص سلمان فارسى، ابودجانه، مالك اشتر و مقداد كه در جنگ‏هاى صدر اسلام شركت كرده، رشادت‏هاى بسيارى از خود نشان داده‏اند و گروهى از آنان سابقه فرماندهى نيز داشته‏اند.

2. ارتش مهدى(عج)

ابوبصير مى‏گويد: مردى از اهالى كوفه، از امام صادق(ع) پرسيد: چند نفر با حضرت قائم(ع) قيام مى‏كنند؟ مردم مى‏گويند: همراهان حضرت به تعداد سربازان بدر يعنى سى‏صد و سيزده نفرند. امام(ع) فرمود: «حضرت مهدى ظهور نمى‏كند، مگر با ارتشى قوى و نيرومند و ارتش قدرتمند كم‏تر از ده هزار نيروى رزمنده نخواهد داشت».(56)
نيز آن حضرت مى‏فرمايد: «هنگامى كه خداوند به حضرت قائم(عج) اجازه قيام دهد، سى صد و سيزده تن با او بيعت مى‏كنند. آن حضرت در مكه توقف مى‏كند تا اين كه عدد اصحابش به ده هزار نفر برسد. آن‏گاه به سوى مدينه حركت مى‏نمايد».(57)
اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: «مهدى حدّاقل با لشكر دوازده هزار نفرى و حدّاكثر پانزده‏هزار نفرى ظهور مى‏كند. رعب و ترس از نيروى نظامى او، پيشاپيش سپاهيانش در حركت است. هيچ دشمنى با ايشان روبه رو نمى‏شود، جز اين كه شكست مى‏خورد. آن‏حضرت و سپاهيانش در راه خدا به سرزنش كسى نمى‏انديشند. شعار لشكريانش اين‏است: بميران، بميران».(58)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «امام زمان(عج) ظهور نمى‏كند، مگر آن كه حلقه و تعداد آنان كامل گردد». راوى پرسيد: تعداد آنان چند نفر است؟ حضرت فرمود: «ده هزار نفر».(59)
شيخ حرّ عاملى مى‏گويد: در روايت است كه تعداد كامل سپاه امام زمان(عج) صد هزار نفر است.(60)

3. گارد حفاظت

كعب مى‏گويد: مردى از بنى‏هاشم، در بيت المقدس منزل مى‏كند. تعدد نيروهاى محافظ وى دوازده هزار نفرند و در روايت ديگرى مى‏گويد: تعداد محافظان وى سى‏وشش هزار نفرند و بر سر هر يك از بزرگ راه‏هاى منتهى به بيت المقدس، دوازده هزار نفر مستقر مى‏شوند.(61)
البته كلمه حرس كه در روايت است، به معناى اعوان و كمك نيز آمده است و اين معنا با عنوان حديث مناسب نيست؛ چون ممكن است مقصود ياران و اعوان حضرت باشد.

د) اجتماع سپاهيان

چنان‏كه پيش‏تر گفته شد، لشكريان حضرت مهدى(عج) از گوشه و كنار جهان گرداگرد او جمع مى‏شوند. درباره شيوه آگاهى سپاهيان از قيام و گرد هم آمدن آنان در مكه، روايات به شيوه‏هاى گوناگونى اشاره دارد. بعضى شب در بستر خود به خواب رفته‏اند و صبحگاهان خود را در محضر امام(ع) مى‏بينند. برخى با طىّ الارض - پيمودن مسافت طولانى در مدّتى بسيار كوتاه - به حضرت مى‏پيوندند و گروهى پس از آگاهى از قيام به وسيله ابرها نزد حضرت مى‏آيند.
به روايتى در اين‏باره توجّه فرماييد:
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «هنگامى كه به حضرت مهدى(عج) اذن خروج و قيام داده شود، خداوند را به نام عبرى آن مى‏خواند. در آن هنگام يارانش - كه سى صد و سيزده نفرند و همانند ابرهاى پاييزى پراكنده‏اند - مهيّا مى‏شوند و آنان همان صاحبان پرچم‏ها (وفرماندهان) هستند. برخى از آنان شب هنگام در حالى كه در بستر آرميده‏اند، ناپديد مى‏شوند و به هنگام صبح خود را در مكه مى‏بينند و برخى به هنگام روز سوار بر ابرها ديده مى‏شوند. آنان با نام خود و پدر و فاميل و شهرت شناخته مى‏شوند».(62)
مفضل بن عمر مى‏گويد: عرض كردم: فدايت شوم؛ كدام دسته از نظر ايمان در مرتبه برترى قرار دارند؟ حضرت فرمود: «آنان كه بر فراز ابرها در حركت خواهند بود، همان ناپديدشدگانند كه در شأن آنان اين آيه مبارك فرود آمده است: (أَيْنَ ماتَكُونوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً؛(63) هر كجا باشيد، خداوند همگى شما را خواهد آورد).
رسول خدا(ص) مى‏فرمايد: «پس از شما اقوامى خواهند آمد كه زمين زير پاى‏شان جمع مى‏شود و دنيا به روى آنان گشوده مى‏گردد و مردان و زنان فارس، آنان را خدمت مى‏كنند. زمين كم‏تر از يك چشم به هم زدن، زير پاى‏شان طى مى‏گردد؛ به گونه‏اى كه هر يك از آنان مى‏تواند، شرق تا غرب زمين را در يك لحظه سپرى كند. آنان از اين دنيا نيستند و دنيا نيز در آنان بهره و سهمى ندارد».(64)
امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «شيعيان و ياران مهدى(عج) از سراسر زمين به سوى او حركت‏مى‏كنند؛ زمين زير پايشان جمع مى‏شود و با طىّ الارض به امام(ع) مى‏رسند و با او بيعت مى‏كنند».(65)
عبداللَّه پسر عجلان مى‏گويد: خدمت امام صادق(ع) سخن از قيام حضرت مهدى(عج) به ميان آمد. به حضرت عرض كردم: چگونه از ظهور حضرت آگاهى مى‏يابيم؟ فرمود: «صبح مى‏كنيد، در حالى كه زير بالش خود، نامه‏اى را مى‏بينيد كه در آن نوشته شده است: پيروى از مهدى كار معروف و خوبى است».(66)
امام رضا(ع) مى‏فرمايد: «سوگند به خدا كه اگر قائم ما قيام كند، خداوند، شيعيان را از همه شهرها، نزد او گرد مى‏آورد».(67)
نيز امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «در حالى كه جوانان شيعه، بر پشت بام‏ها خوابيده‏اند، ناگهان آنها را گروه گروه در يك شب و بدون وعده قبلى نزد حضرت مى‏آورند. آن‏گاه همگى صبحگاه نزد حضرت گرد مى‏آيند».(68)

ه ) شرايط پذيرش و آزمايش سپاهيان

اميرمؤمنان(ع) در اين باره مى‏فرمايد: «ياران مهدى(عج) - كه سى صد و سيزده نفرند - به سوى او مى‏روند و او را كه پنهان شده است، مى‏يابند و مى‏پرسند: آيا تو مهدى موعود هستى؟ مى‏فرمايد: «آرى، ياران من!» آن‏گاه دوباره خودش را از آنان پنهان مى‏كند و به مدينه مى‏رود. ياران حضرت چون آگاهى مى‏يابند، به سوى شهر مدينه به راه مى‏افتند و آن‏گاه كه به شهر مدينه مى‏رسند، امام پنهانى به شهر مكه باز مى‏گردد و يارانش براى پيوستن به حضرت به مكه مى‏روند. بار ديگر امام(ع) به شهر مدينه مى‏رود و چون ياران مدينه مى‏رسند، حضرت به سوى مكه حركت مى‏كند و اين رفتار سه‏بار تكرار مى‏شود».
امام(ع) ياران را اين گونه مى‏آزمايد تا از ميزان پيروى ايشان آگاه گردد. پس از آن، در ميان صفا و مروه - در كعبه - ظاهر مى‏شود و خطاب به يارانش چنين مى‏گويد: «من به كارى دست نمى‏زنم، مگر آن كه شما با من بر شرايطى بيعت كنيد و بر آن پاى بند باشيد و چيزى از آن را تغيير ندهيد؛ من نيز هشت چيز را متعهد مى‏شوم». يارانش در پاسخ امام(ع) همگى مى‏گويند: ما به‏طور كامل تسليم هستيم و از تو پيروى مى‏كنيم و هر شرطى را كه قرار دهيد، مى‏پذيريم. بفرماييد آن شرايط چيست؟
حضرت به سوى كوه صفا در مكه به راه مى‏افتد و ياران نيز در پى او مى‏روند. در آن‏جا خطاب به آنان مى‏فرمايد: «با شما بر اين شرايط پيمان مى‏بندم: 1. از ميدان رزم نگريزيد. 2.دزدى نكنيد. 3. عمل نامشروع انجام ندهيد. 4.كارهاى حرام انجام ندهيد. 5. كار منكر و زشت انجام ندهيد. 6. كسى را جز به حق نزنيد. 7.زر و سيم نيندوزيد. 8. جو و گندم احتكار نكنيد. 9. مسجدى را ويران نسازيد. 10. به ناحق شهادت ندهيد. 11. مؤمنى را خوار و كوچك نكنيد. 12. ربا نخوريد. 13. در سختى‏ها و مشكلات پايدارى كنيد. 14.فرد خداپرست و يكتاپرستى را لعنت نكنيد. 15. شراب ننوشيد. 16. لباس زربافت نپوشيد. 17.لباس ابريشم و حرير بر تن نكنيد. 18. شخص فرارى را تعقيب نكنيد. 19.خون حرامى را نريزيد. 20. به منافق و كافر انفاق نكنيد. 21. لباس خز نپوشيد. 22.خاك را بالش خود قرار دهيد (شايد به اين معنا باشد كه فروتن و متواضع باشيد). 23.از كارهاى ناشايست بپرهيزيد. 24. به معروف امر كنيد و از منكر باز داريد.
اگر به اين شرايط، پاى بند شويد و رفتار كنيد، بر من واجب است كه جز شما را به‏عنوان ياور برنگزينم و نپوشم مگر آن چه شما مى‏پوشيد و نخورم جز، آن‏چه شما مى‏خوريد و بر مركبى كه شما سوار مى‏شويد، سوار شوم و هرجا كه شما باشيد، با شما باشم و هرجا كه رهسپار شويد، با شما بيايم و به نيروى كم خرسند و خشنود باشم و زمين‏را از عدل و داد آكنده سازم؛ آن سان كه از ستم و جور پر شده است و خدا را به‏گونه‏اى كه شايسته است، پرستش نمايم. من به آن چه گفتم، وفادار خواهم بود و شما نيز به عهد خود وفا كنيد».
اصحاب مى‏گويند: راضى شديم و به آن چه فرمودى با تو بيعت مى‏كنيم. آن‏گاه امام(ع) با تك تك ياران (به نشانه بيعت) مصافحه مى‏كند.(69)
البته بايد توجّه داشت كه حضرت، اين شرايط و آزمايش را با نيروهاى ويژه انجام مى‏دهد؛ زيرا آنان در حكومت امام(ع) از كارگزاران خواهند بود و آنانند كه با كردار خوب خود، در گسترش عدالت در جهان نقش مؤثرى دارند.
ضمناً، سند اين روايت مورد تأمّل است؛ چون از خطبة البيان است كه برخى آن را ضعيف دانسته‏اند؛ هر چند بعضى ديگر از بزرگان در مقام دفاع از آن برآمده، آن را تقويت‏كرده‏اند.(70)

و) ويژگى‏هاى سپاهيان

در روايات براى اصحاب و ياران مهدى(عج) ويژگى‏هاى بسيارى گفته شده كه به پاره‏اى از آنها بسنده مى‏كنيم:

1. عبادت و پارسايى

امام صادق(ع) در توصيف ياران حضرت مى‏فرمايد: «آنان مردانى شب‏زنده‏دار هستند كه شب را در حال قيام - به پرستش مى‏پردازند - و به هنگام نماز، زمزمه‏اى مانند زنبور عسل دارند و صبح هنگام در حالى كه بر اسب‏هاى خود سوارند، براى انجام مأموريت مى‏روند. آنان پارسايان شب و شيران روزند و از ترس خدا، حالت خاصى پيدا كرده‏اند. خداوند به وسيله آنان، به امام حق يارى مى‏رساند».(71)
و نيز آن حضرت مى‏فرمايد: «گويا قائم آل محمد(عج) و يارانش را در پشت شهر كوفه مى‏بينم. گويى پرندگان بر بالاى سر آنان بال گسترده‏اند. زاد و توشه‏شان پايان يافته و لباس‏هاى‏شان مندرس و ژنده است و سجده بر پيشانى آنان اثر گذارده است. آرى، آنان شيران روز و نيايشگران شبند. دل‏هاى‏شان مانند پاره‏هاى آهن، محكم و استوار است. هركدام از آنان نيروى چهل مرد را داراست. كسى جز كافر و منافق آنان را نمى‏كشد. خداوند در قرآن از آنان اين‏گونه ياد كرده است:«(إنَّ ذلكَ لآياتٍ لِلْمُتّوسِّمينَ؛(72) در اين مطلب، هوشمندان را آيت و عبرت بسيار است)».(73)

2. عشق به امام و فرمانبردارى از او

امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «صاحب امر را در برخى از اين درّه‏ها (ذى طوى) غيبتى خواهد بود. دو شب پيش از ظهورش، نزديك‏ترين پيشخدمتش، به ديدار برخى از ياران حضرت مى‏رود و از ايشان مى‏پرسد: شما در اين‏جا چند نفريد؟ مى‏گويند: چهل تن. مى‏گويد: چگونه خواهيد بود، اگر پيشواى خود را ببينيد؟ پاسخ مى‏دهند: به خدا سوگند، اگر در كوه‏ها زندگى كند، همراه او خواهيم بود و همان گونه زندگى خواهيم كرد».(74)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «ياران حضرت(عج) دست‏هاى خود را بر زين مركب امام(ع) مى‏كشند و با اين كار، درخواست بركت مى‏كنند. دور حضرت حلقه مى‏زنند و در جنگ‏ها جسم و جان خود را سپر بلاى او مى‏كنند و هر چه از آنان بخواهد، اجابت كرده، انجام‏مى‏دهند».(75)
نيز آن حضرت در توصيف ياران مهدى(عج) مى‏فرمايد: «او مردانى دارد كه گويا دل‏هاى شان از پاره آهن است ... آنان در برابر حضرت از يك كنيز نسبت به مولا و مالك خود، فرمانبردارتر و در برابر اوامرش تسليم هستند».(76)
رسول خدا(ص) مى‏فرمايد: «خداوند براى حضرت مهدى(عج) از گوشه و كنار جهان به تعداد اهل بدر، جنگجو گرد مى‏آورد. آنان در فرمانبردارى از حضرتش بسيار كوشا و مصمم‏هستند».(77)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «گويا مى‏بينم كه حضرت قائم(عج) و يارانش در نجف (كوفه) مستقر شده‏اند (و چنان ثابت و استوارند) كه گويى پرنده بر سر آنان نشسته‏است».(78)
جنگاوران چنان منظّم، بى‏حركت و تسليم محض در برابر حضرت مى‏ايستند كه گويى پرنده بر سرشان نشسته است كه اگر كوچك‏ترين حركتى از خود نشان دهند، پرنده پروازمى‏كند.

3. سپاهيان قدرتمند و جوان

اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: «ياران مهدى(عج) همه جوانند و پير و كهنسال در ميان آنان وجود ندارد، جز تعداد اندكى كه مانند سرمه براى چشم و نمك براى غذا لازم هستند. البته كم‏ترين چيز مورد نياز در غذا نمك است».(79)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «منظور لوط پيامبر، از اين سخن خود كه به دشمنان گفت: ''اى كاش نيروى قدرتمندى عليه شما داشتم يا به استوانه‏اى محكم پناه مى‏بردم‏00000110000012، نيرويى‏همانند نيروى مقتدر مهدى موعود(عج) و ياران او بود كه يك تن از آنان، توان چهل مرد را دارد. آنان دل‏هايى استوارتر از پاره‏هاى آهن دارند و چون از برابر كوه‏ها بگذرند، صخره‏ها به لرزه درآيند. شمشيرها را غلاف نمى‏كنند تا آن هنگام كه خداوند بخواهد و خشنود شود».(80)
امام سجاد(ع) در اين باره مى‏فرمايد: «آن‏گاه كه قائم ما قيام كند، خداوند سستى و ضعف را از شيعيان ما دور مى‏كند و دل‏هاى‏شان را چون پاره‏هاى آهن محكم و استوار مى‏نمايد و به هر كدام از آنان قدرت چهل مرد را مى‏بخشد و آنان فرمانروايان و بزرگان زمين مى‏شوند».(81)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «در حكومت مهدى(عج) شيعيان ما، فرمانروايان و بزرگان زمين خواهند بود و هر كدام از آنان، قدرت چهل مرد را داراست».(82)
امام باقر(ع) فرمود: «در دل شيعيان ما (امروز) از دشمنان ترس انداخته شده است؛ ولى روزگارى كه حكومت ما فرا رسد و امام مهدى(عج) ظهور كند، هر يك از شيعيان ما، از شير بى‏باك‏تر و از نيزه برنده‏تر خواهند شد. آنان دشمنان ما را با پا لگدمال مى‏كنند و با دست مى‏كشند».(83)
عبدالملك بن اعين مى‏گويد: هنگامى كه از خدمت امام باقر(ع) برخاستم، به دستم تكيه دادم و گفتم: آرزو داشتم، ظهور حضرت قائم(ع) را در روزگار جوانى، (روزهايى كه توان جسمى داشتم) درك كنم. امام(ع) فرمود: «آيا به اين خشنود نيستيد كه دشمنان شما يك ديگر را بكشند، ولى شما در خانه‏هاى تان در امان باشيد؟ اگر امام(ع) ظهور كند، به هر يك از شما توان چهل مرد داده مى‏شود و دل‏هايتان همانند پاره‏هاى آهن مى‏گردد؛ به گونه‏اى كه اگر با آن دل‏ها به كوه بزنيد، كوه‏ها را مى‏شكافد و ازجا مى‏كند و شما رهبران زمين و امانت داران آن خواهيد بود».(84)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «به هنگام فرا رسيدن امر ما (حكومت حضرت مهدى) خداوند، ترس را از دل شيعيان ما برمى‏دارد و در دل‏هاى دشمنان ما جاى مى‏دهد. در آن هنگام هر يك از شيعيان ما از نيزه بُرنده‏تر و از شير شجاع‏تر مى‏شود. يك شيعه، دشمن خود را با نيزه هدف مى‏گيرد و با شمشير مى‏زند و زير پاى خود لگدمال مى‏كند».(85)
هم‏چنين آن حضرت مى‏فرمايد: «ياران مهدى(عج) مردانى هستند كه دل‏هاى آنان مانند آهن سخت و محكم است. هرگز شك و شبهه‏اى در ذات خدا، بر آن دل‏ها راه نمى‏يابد. آنان از سنگ‏ها سخت ترند. اگر به آنان مأموريت داده شود تا كوه‏ها را از جاى بركنند و جابه‏جاكنند، اين كار را به سرعت انجام مى‏دهند و اگر مأموريت سركوبى و نابودى شهرى به آنان داده شود، آن را ويران مى‏سازند (در سرعت عمل و قاطعيت چنانند كه) گويى عقاب‏هايى بر اسب‏ها نشسته‏اند».(86)

4. سپاهيان محبوب

امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «گويا ياران مهدى(عج) را مى‏بينم كه سراسر زمين و آسمان را احاطه كرده‏اند و هيچ چيز در جهان نيست كه فرمانبردار و تسليم محض آنان نباشد. درندگان زمين و پرندگان شكارى نيز در پى خشنودى آنان هستند. آنان به قدرى محبوبيت دارند كه جايى از زمين بر جاى ديگر فخر و مباهات مى‏كند و مى‏گويد: امروز يكى از ياران مهدى(عج) بر من گام نهاد واز اين‏جا گذشت».(87)

5. عاشقان شهادت

امام صادق(ع) درباره ويژگى‏هاى ياران حضرت قائم(عج) مى‏فرمايد: «آنان از ترس خدا، بيمناكند و آرزوى شهادت دارند. خواسته‏شان اين است كه در راه خدإ؛غ‏غ كشته شوند. شعارشان اى خونخواهان حسين(ع) است. چون حركت مى‏كنند و رعب و ترس از آنان در دل دشمن به فاصله يك ماه در حركت است».(88)

پي نوشت :

1. الشيعة و الرجعه، ج‏ا، ص‏167.
2. ابن‏حمّاد، فتن، ص‏161.
3. ابن‏حمّاد، فتن، ص‏86؛ عقد الدرر، ص‏127؛ كنز العمّال، ج‏14، ص‏588.
4. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏53؛ عقد الدرر، ص‏130؛ الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏210.
5. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏53؛ الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏211.
6. نور الابصار، ص‏138؛ الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏211.
7. ابن‏حمّاد، فتن، ص‏84؛ ابن‏المنادى، ص‏47؛ دارمى، سنن، ص‏98؛ عقد الدرر، ص‏126؛ ابن‏طاووس، فتن، ص‏49.
8. الايقاظ من الهجعه، ص‏266؛ ر. ك: كشى، اختيار معرفة الرجال، ص‏217؛ ابن‏داود، رجال، ص‏206.
9. الايقاظ من الهجعه، ص‏266؛ ر. ك: بحارالانوار، ج‏53، ص‏67؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏561.
10. الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏158.
11. خرائج، ج‏1، ص‏185؛ بحارالانوار، ج‏41، ص‏296؛ مستدركات علم رجال الحديث 2: 118.
درباره جبير بن خابور با وجود پژوهش فراوان در كتاب‏هاى شيعه و سنّى جز مطلب زير، مطلب ديگرى يافت نشد.
امام صادق(ع) فرمود: «جبير بن خابور، گنجينه دار معاويه بود. او مادر پيرى داشت كه در شهر كوفه زندگى مى‏كرد. روزى جبير به معاويه گفت: دلم براى مادرم تنگ شده است؛ اجازه بده تا از او ديدار كنم تا كمى از حقوقى كه بر گردن من دارد، ادا كنم.
معاويه گفت: در شهر كوفه چه كار دارى؟ در آن‏جا مرد جادوگرى به نام على بن ابى‏طالب است و اطمينان ندارم كه تو را نفريبد. جبير گفت: من با على كارى ندارم. من مى‏خواهم به ديدار مادرم بروم و حقّ او را به‏جا آورم. جبير پس از كسب‏اجازه عازم سفر شد. آن‏گاه كه به شهر كوفه رسيد چون اميرالمؤمنين(ع) پس از جنگ صفين پيرامون شهر كوفه ديده‏بان گماشته بود و رفت و آمدها را كنترل مى‏كردند ديده بانان او را دستگير كردند و به شهر آوردند. على(ع) به او فرمود: «تو يكى از گنجينه‏هاى خداوندى. معاويه به تو چنين گفته است كه من جادوگر هستم». جبير گفت: سوگند به خدا كه چنين گفته است.
حضرت فرمود: «تو مالى همراه داشته‏اى كه مقدارى از آن را در منطقه عين التمر به خاك سپرده‏اى». جبير اين مطلب را نيز تصديق كرد. سپس اميرمؤمنان(ع) به امام حسن(ع) دستور داد تا از وى پذيرايى كند. روز بعد على(ع) به ياران خود فرمود: «اين شخص در جبل الاهواز ..». (ادامه مطلب در متن كتاب است).
12. دلائل الامامه، ص‏248؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏573.
13. حصينى، الهدايه، ص‏31؛ ارشاد القلوب، ص‏286؛ حلية الابرار، ج‏2، ص‏601.
افراد ديگرى هم‏چون: داو رق و نجم بن اعين، حمران بن اعين و ميسر بن عبدالعزيز هستند كه در روايات، به‏زنده‏شدن دوباره آنان و حضورشان در زمام امام قائم(عج) اشاره شده است كه مادر بخش آينده به‏آن اشاره خواهيم كرد.
14. ابن‏حمّاد، فتن، ص‏85؛ عقد الدرر، ص‏129؛ الحاوى للفتاوى، ج‏2، ص‏69.
15. نعمانى، غيبة، ص‏315؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏547؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏369.
16. فردوس الاخبار، ج‏5، ص‏366.
17. عبدالرزاق، مصنّف، ج‏11، ص‏385؛ المعجم الكبير، ج‏7، ص‏268؛ حلية الاولياء، ج‏3، ص‏24؛ فردوس الاخبار، ج‏5، ص‏445.
18. احتمال دارد كه منظور قبيله همدان از قبايل عرب باشد.
19. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏146.
20. دلائل الامامه، ج‏316.
21. عن ابى‏عبداللَّه الصادق(ع): «تربة قم مقدسة ... . أما و انّهم أنصار قائمنا و دعاة حقنا..».؛ بحارالانوار، ج‏60، ص‏218.
22. بحارالانوار، ج‏60، ص‏216.
23. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏147؛ روضة الواعظين، ص‏310؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏304.
24. كشف الغمّه، ج‏3، ص‏268؛ كنز العمّال، ج‏14، ص‏591؛ شافعى، بيان، ص‏106؛ ينابيع المودّه، ص‏91.
25. طوسى، غيبة، ص‏284؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏517؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏333.
26. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏142؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏304.
27. طوسى، غيبة، چاپ جديد، ص‏477؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏334؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏518.
28. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏43؛ ينابيع المودّه، ج‏2، ص‏435؛ الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏456.
29. نامش سماك بن خرشه انصارى است. مرحوم مامقانى درباره‏اش مى‏فرمايد: من او را حسن الحال مى‏دانم... (تنقيح‏المقال، ج‏2، ص‏68).
30. روضة الواعظين، ج‏2، ص‏266.
31. كافى، ج‏3، ص‏131؛ الايقاظ، ص‏290؛ بحارالانوار، ج‏27، ص‏308.
32. بحارالانوار، ج‏54، ص‏316.
33. بحارالانوار، ج‏54، ص‏316.
34. الاسراء (بنى اسرائيل) (17) آيه 104.
35. بحارالانوار، ج‏54، ص‏316.
36. اعراف (7) آيه 159.
37. بحارالانوار، ج‏54، ص‏316.
38. بحارالانوار، ج‏54، ص‏316.
39. مائده (5) آيه 14.
40. كافى، ج‏5، ص‏352؛ التهذيب، ج‏7، ص‏405؛ وسائل الشيعه، ج‏14، ص‏56؛ نورالثقلين، ج‏1، ص‏601؛ تفسير برهان، ج‏1، ص‏454؛ ينابيع المودّه، ص‏422.
41. بحارالانوار، ج‏54، ص‏334 و ج‏26، ص‏47.
42. شيعه بر اين عقيده است كه در همين دنيا و پس از ظهور حضرت مهدى(عج) امامان معصوم و گروهى از مؤمنان و گروهى از كافران دوباره زنده مى‏شوند و به دنيا باز مى‏گردند. در اين باره ده‏ها روايت وارد شده است. مرحوم آية اللَّه والد(ره) در جلد دوم الشيعه و الرجعه به گستردگى در اين باره سخن گفته است. اخيراً اين كتاب رإ؛غ‏غ حجة الاسلام ميرشاولد به نام ستاره درخشان ترجمه و منتشر كرده است و از اين جانب نيز پانزده سال پيش جزوه‏اى به نام رجعت از نظر شيعه منتشر شده است كه با استفاده از نوشته‏ها و سخنان مرحوم والدم مى‏باشد.
43. الايقاظ من الهجعه، ص‏269.
44. كشى، رجال، ص‏402؛ الخلاصه، ص‏98؛ قهبائى، رجال، ج‏2، ص‏289؛ الايقاظ، ص‏284؛ بحارالانوار، ج‏54، ص‏4؛ معجم رجال الحديث، ج‏6، ص‏259.
45. درباره موثق بودن داود، علماى رجال بحث‏هاى گسترده‏اى كرده‏اند. برخى اين روايت را ضعيف شمرده و بعضى آن را موثق دانسته‏اند. روايت ديگرى از امام صادق(ع) نقل شده كه فرموده است: «منزلت و مقام داود نزد من، همانند موقعيت مقداد نزد پيامبر(ص) است». تنقيح المقال، ج‏2، ص‏414.
46. الايقاظ، ص‏264.
47. دلائل الامامه، ص‏320؛ المحجّه، ص‏46.
48. كمال الدين، ج‏2، ص‏654؛ عياشى، تفسير، ج‏2، ص‏56؛ نورالثقلين، ج‏1، ص‏139 و ج‏4، ص‏94؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏323.
49. عيون اخبار الرضا، ج‏1، ص‏59؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏310.
50. مجمع الزوائد، ج‏7، ص‏315.
51. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏64؛ الفتاوى الحديثيه، ج‏31.
52. كمال الدين، ج‏2، ص‏671؛ بصائر الدرجات، ص‏311؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏286.
53. دلائل الامامه، ص‏248؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏573.
54. روضة الواعظين، ص‏266؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏55.
55. درر الاخبار، ج‏1، ص‏258.
56. كمال الدين، ج‏2، ص‏654؛ عياشى، تفسير، ج‏1، ص‏134؛ نورالثقلين، ج‏4، ص‏98؛ ج‏1، ص‏340؛ العدد القويه، ص‏65؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏548.
57. المستجاد، ص‏511.
58. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏65.
59. نعمانى، غيبة، ص‏307؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏545.
60. اثبات الهداة، ج‏3، ص‏578؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏307، 367؛ بشارة الاسلام، ص‏190.
61. ابن‏حمّاد، فتن، ص‏106؛ عقد الدرر، ص‏143.
62. كمال الدين، ج‏2، ص‏672؛ عياشى، تفسير، ج‏1، ص‏67؛ نعمانى، غيبة، ص‏315؛ بحارالانوار، ج‏2، ص‏368؛ كافى، ج‏8، ص‏313؛ المحجّة، ص‏19.
63. بقره (2) آيه 148.
64. فردوس الاخبار، ج‏2، ص‏449.
65. روضة الواعظين، ج‏2، ص‏263؛ عقد الدرر، ص‏65؛ متقى هندى، برهان، ص‏145.
66. بحارالانوار، ج‏52، ص‏324؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏582؛ ترجمه جلد 13، بحارالانوار ص‏916.
67. مجمع البيان، ج‏1، ص‏231؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏524؛ نورالثقلين، ج‏1، ص‏140، بحارالانوار، ج‏52، ص‏291.
68. نعمانى، غيبة، ص‏316؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏198؛ بشارة الاسلام، ص‏198.
69. الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏157؛ عقد الدرر، ص‏96.
70. مرحوم والدم در پاورقى جلد اوّل الشيعة و الرجعه، درباره خطبة البيان چنين فرموده‏اند: ما اين خطبه را از كتاب دوحةالانوار شيخ محمد يزدى نقل كرده‏ايم؛ ولى منحصر به اين كتاب نيست، بلكه در كتاب‏هاى ديگرى نيز درج شده است. چنان‏چه آقا بزرگ طهرانى در جلد 7 الذريعه نام چند كتاب را ذكر مى‏كند:
1. قاضى سعيد قمى در شرح حديث غمامه م. 1103 ه . ق؛
2. محقق قمى در جامع الشتات، ص‏772؛
3. نسخه‏اى در كتابخانه امام رضا(ع) به تاريخ 729 ه . ق؛
4. نسخه‏اى به خط على بن جمال الدين به تاريخ 923 ه . ق؛
5. خلاصة الترجمان؛
6. معالم التنزيل.
اين خطبه عباراتى دارد كه با توحيد نمى‏سازد، ولى در همه نسخه‏ها اين عبارات نيست و بدون شك از ساخته‏هاى غلات‏مى‏باشد.
امّا عباراتى هم چون: «انا مورق الاشجار و مثمر الثمار» مانند آن در روايت ديگر فراوان است؛ هم چون «بنا أثمرت الاشجار و أينعت الثمار، و جرت الأنهار و بنا تنزل الغيث و تنبت عشب الأرض» و در زيارت مطلقه چنين آمده است:
«وبكم تنبت الأرض أشجارها و بكم تخرج الأشجار و أثمارها ...». و در زيارت رجبيه: «أنا سائلكم و آملكم فيما إليكم التفويض و عليكم التعويض، فبكم يجبر المهيض و يشفى المريض و ...».
بنابراين، هر عبارتى كه مخالف ظاهر قرآن بود و قابل تأويل و توجيه صحيحى نبود، معصومين از آن برى و منزّه هستند؛ امّا جعلى بودن عبارات اين خطبه، سبب نادرستى همه خطبه شريف نمى‏شود.
71. بحارالانوار، ج‏52، ص‏308.
72. حجر (15) آيه 75.
73. بحارالانوار، ج‏52، ص‏386.
74. عياشى، تفسير، ج‏2، ص‏56؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏341.
75. بحارالانوار، ج‏52، ص‏308.
76. همان جا.
77. همان، ص‏310.
78. اثبات الهداة، ج‏3، ص‏585.
79. طوسى، غيبة، ص‏284؛ نعمانى، غيبة، ص‏315؛ ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏145؛ كنز العمّال، ج‏14، ص‏592؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏334؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏517.
80. كمال الدين، ج‏2، ص‏673؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏317 و 327.
81. كمال الدين، ج‏2، ص‏673؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏317، 327، 372؛ ينابيع المودّه، ص‏424؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏346.
82. مفيد، اختصاص، ص‏24؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏372.
83. مفيد، اختصاص، ص‏24؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص‏124؛ ينابيع المودّه، ص‏448، 489؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏557؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏318، 372.
84. كافى، ج‏8، ص‏282؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏335.
85. خرائج، ج‏2، ص‏840؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏336؛ ر. ك: حلية الاولياء، ج‏3، ص‏184؛ كشف الغمّه، ج، ص‏345؛ ينابيع المودّه، ص‏448؛ مانند اين روايت از امام باقر(ع) رسيده است: بصائر الدرجات، ص‏24؛ بحارالانوار، ج‏2، ص‏189.
86. بحارالانوار، ج‏52، ص‏308.
87. كمال الدين، ج‏2، ص‏673؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏493؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏327.
88. مستدرك الوسائل، ج‏11، ص‏114.

منبع:چشم اندازى به حكومت حضرت مهدى (علیه السلام)

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:17 آبان 1393 - 3:38

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد