در تاریکی شب نوای غمگین «ببار ای بارون ببار... شبیه مجنون ببار ... به حال ما خون ببار ... ای بارون... چرا هوا زمستونیه... دیوار خونمون خونیه... در خونه پر از هیزمه... مادر کجایی...» صدای هوهوی باد که زیر آسمان غم گرفته قم بیرقهای سیاه را این سو و آن سو میبرد گوش و چشمت را همزمان به خود میخواند.
دیوارهای گلی و کوتاه که در دل آن جرزهایی به چشم میخورد نشان از محلی قدیمی دارد و چنان تو را به خود میخواند که گویا با این محل انس و الفتی داری و ریشه در روح و جانت دارد.
این محله که کوچههای بنیهاشم نام گرفته است در ایام فاطمیه دل هر شیعهای را با خود همراه میسازد و تو را به حال و هوای غم غربت بانویی پهلو شکسته میبرد که 1400 سال پیش در آن قدم میگذاشت.
این کوچهها ماجرای ثقیفه و بیعت نکردن اصحاب دیروز پیامبر و دشمنان امروز امام نخست شیعیان و دخت نبی اکرم را به یاد تو میآورد.
کوچههای بنیهاشم تو را به روزهایی میبرد که حسن و حسین در اوج کودکی در خانه کوچک از مادرشان درس ولایتمداری را یاد میگرفتند و غاصبان حکومت جشنی شادانه از خانهنشینی علی (ع) به پا کردند.
نوای غمانگیز «هوای کوچمون مه شده ...گلای باغچمون له شده ...حیاتمون پر از مردمه... مادر کجایی... از آتیش در شعله ور هنوز داره زبونه میاد....داریم میمیریم از دلهره ....صدای تازیونه میاد...نکنه بوی آتیش از چادر مادره ...ای خدا...» بار دیگر تو را با خود همراه میکند و مرواریدهای غلطان اشک را بر پهنای صورتت جاری میکند.
در گذر این کوچهها و گذر از خانه حضرت فاطمه (س) چرخ چاه و سنگ آسیاب را در حیاط خانه مشترک علی (ع) و فاطمه (س) میبینی که سادگی یک زندگی در عشق به ولایت معنی میشود.
این کوچهها یادآور روزهایی است که برای گرفتن بیعت اجباری از علی (ع) برای ابوبکر درب خانه امام نخست شیعیان را عمر خطاب شکست و حرمت دخت نبی اکرم (ص) را از یاد برد. روزهایی که هیزم برای به آتش کشیدن درب خانه فاطمه (س) جمع شد و آتش نفاق در مقابل آن شعله گرفت.
کوچههای بنیهاشم گذری از تاریخ است گذری که روزهایی را در تقویم بیبرگ دنیا به ثبت رسانده است و فاطمه (س) پشت درب خانهاش برای حمایت از ولایت زخم میخ کینه دشمن را به جان میخرد تا لکه ننگی برای دشمن باشد، لکه ننگی که با آب هیچ فراتی از دامن دشمن پاک نشود.
در کوچههای بنیهاشم صدای بلال حبشی به گوش میرسد. همان بلال که قسم خورده بود پس از رحلت پیامبر هرگز بر فراز مناره اذان نگوید ولی برای دل فاطمه بر فراز مناره میرود. «اشهد ان لا اله الله ... اشهدان لا اله الله ... اشهد ان محمدا رسول الله ... »
پس از گذشت 1400 سال هنوز آتش کینه دشمنان از درب خانه فاطمه (س) خاموش نشده و هر سال جراحت داغ میخ کینه دشمن که بر جان فاطمه (س) نشسته است در سینه تمام شیعیان به ویژه سادات سر باز میکند و از درد سینه اشک میریزند.
کوچههای بنی هاشم یادآور وصیت فاطمه (س) است وصیتی که آتش کینه دشمنان را برای شرکت نداشتن در تشیع پیکر یاس کبود خانه علی (ع) شعله ورتر کرد. در این کوچهها که قدم میزنی تشیع و تدفین غریبانه بانویی به تو یاد آوری میشود که با صورت نیلی و پهلویی شکسته شبانه به آغوش خاک سپرده شد.
از کوچههای بنیهاشم که عبور کنی به قبرستان بقیع میرسی جایی که چندین قبر بینشان به چشم میخورد و کبوتری که بالش شکسته و خون آلود است جلوی پنجره نشسته است. گویا زهر میخ کینه دشمنان بال او را نیز مورد اصابت قرار داده است. دلت را از پشت پنجره مشبکی که مقابل بقیع قرار دارد به مزار بینشان بانوی دو عالم گره میزنی ... اشک امانت نمیدهد السلام علیک یا فاطمه الزهراء ... السلام علیک یا ایتها الصدیقه...
ببار ای بارون ببار...شبیه مجنون ببار...به حال ما خون ببار، ای بارون...
چرا هوا زمستونیه...دیوار خونمون خونیه...در خونه پر از هیزمه...مادر کجایی
هوای کوچمون مه شده...گلای باغچمون له شده...حیاتمون پر از مردمه مادر کجایی...