شش ماه پايانی (بخش دهم)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

حوادث ماه ذى‏الحجة
هرچه به زمان و مكان طلوع آن خورشيد تابان نزديك‏تر مى‏شويم احاديث و روايات تفصيل بيشترى مى‏يابند و مكانها و روزها و ساعتهاى بيشترى را پوشش مى‏دهند، از اين رو مى‏توانيم محدوده زمانى پيش آمدن حوادث (مختلف) را بنا بر محتواى روايات مشخص كنيم.

شش ماه پايانی (بخش دهم)


بسيارى از روايات از ماه ذيحجه به عنوان ماه خون و خون‏ريزى ياد كرده‏اند. ابوبصير ضمن حديثى طولانى نقل مى‏كند كه از امام صادق(ع) پرسيدم: ذيحجه چگونه ماهى است؟ فرمودند:
آن ماه خون (خونريزى) است1. حضرت رسول(ص) هم فرمودند:
در ماه ذيحجه حجاج غارت شده و خون به پامى‏شود2.

در اين ماه حوادث مهمى آن‏گونه كه روايات برشمرده‏اند رخ مى‏دهد كه يكى از آنها در زمره علايم حتمى است. وقايع اين ماه به قرار زير است:

1 - كشتارگاه دوم عراق

در روز شادى و عيد اين ماه كه همان روز عيد قربان (دهم ذيحجه) است. سپاهيان پس از كشتارهاى وحشيانه‏اى كه در بغداد طى 18 شب انجام مى‏دهند، سفيانى متوجه كوفه يا نجف شده و در آنجا هم كشتارى به راه مى‏اندازند كه مثل و مانند ندارد.

سفيانى سپاهى 130 هزار نفرى را به سوى كوفه و نجف گسيل مى‏دارد كه نيروهاى آن در روحا، فاروق و مقام حضرت عيسى(ع) و مريم(س) در قادسيه پياده مى‏شوند. به عبارت ديگر اين نيروها از جاده بابل به كوفه وارد مى‏شوند.

روحا منطقه‏اى است نزديك فرات كه برخى گفته‏اند منظور نهر عيسى(ع) است و فاروق محل جدا شدن جاده‏ها از همديگر است (چهارراه) كه يكى از اين جاده‏ها به سمت قادسيه (ديوانيه) مى‏رود و ديگرى بابل و بغداد و جاده سوم هم به سوى ذى‏الكفل و كوفه و نجف مى‏رود و ديگر جاده‏ها هم از اين جاده منشعب مى‏شود.

30 هزار نفر از سپاه سفيانى كه قصد حمله به نجف دارند به سمت قبر حضرت هود(ع) در نخيله (فضاى روحانى و معنوى وادى‏السلام در نجف اشرف) حركت كرده و روز عيد قربان از مسير بابل به كوفه مى‏رسند و سپس رو به نجف نموده و از اين دو شهر 70 هزار دختر جوان را اسير كرده و سوار بر وسايل نقليه به سمت شويه كه قبر كميل‏بن زياد و ديگر ياران حضرت على(ع) قرار دارد حركت مى‏كنند. در اين مكان گنبد و بارگاهى عظيم براى كميل و محله‏ها و خانه‏هايى در اطراف آن بنا كرده‏اند. دختران و زنان اسير شده را به همراه غنايم به دست آمده، در آنجا مى‏گذارند.

پس از آن كه سپاه سفيانى در كوفه كشتار و اعدامهاى بسيار انجام داده و بسيارى را اسير مى‏كند، ياوران خاندان رسول‏اللَّه(ص) و هر كه را كه گمان برند از اين دسته است، مى‏كشند. سخنگوى اين سپاه در شهر جار مى‏زند كه هر كس سر يكى از شيعيان على را بياورد هزار درهم جايزه مى‏گيرد. به دنبال آن همسايه به همسايه‏اش به دليل اختلاف مذهبى (در درون اسلام) حمله مى‏كند و مى‏گويد اين هم از آنهاست گردنش را مى‏زند و سرش را به فرماندهان سپاه سفيانى مى‏دهد و از آنها ده هزار درهم را مى‏گيرد.

نه تنها مقابله‏هاى كوچك و جنبشهاى ضعيف مردمى كه در كوفه شكل مى‏گيرد، نمى‏توانند آنها را از شر سلطه سفيان خلاص كنند بلكه به خاطر ضعف و ناتوانى زياد آنها، سفيانى اين امكان را مى‏يابد كه رهبر جنبش را در بين حيره و كوفه بكشد.

ظاهراً پس از ناتوانيهاى پديد آمده در جنبش وى، نيروهايش درهم شكسته و سفيانى قدرت مى‏يابد كه او را بكشد. مضاف براينكه سفيانى 70 نفر از صالحان را (منظور عالمان بزرگوار دينى است) مى‏كشد. سر دسته آنها مردى با منزلت است كه او را هم كشته و خاكسترش را در ميان جلولاء و خانقين برباد مى‏دهد و اين اعمال را زمانى مرتكب مى‏شود كه قبل از آن 400 هزار نفر را در كوفه كشته است.

آنگونه كه روايات بيان مى‏كنند جماعت يا حزبى غير دينى متشكل از 100 هزار مشرك و منافق تحت فرمان سفيانى سر به شورش برداشته و در اين مسير گام مى‏نهند تا اين‏كه به دمشق مى‏رسند.

پس از كشتارهاى سپاه سفيانى در نجف و شهادت علما و صالحان و مؤمنان و خراب كردن مقبره شريف حضرت على(ع) و اسير كردن زنان نجف و تاراج اموالشان، جنگ را تا منطقه اصطخر در ايران مى‏كشاند.

سيد خراسانى هم قيام كرده و مؤمنان ايران را خبر كرده و از آنها براى نجات اهل عراق يارى مى‏طلبد. در پى آن سپاهى پر توان و مستعد جمع مى‏شوند كه پيشاپيش آنها شعيب‏بن صالح حركت مى‏كند. در دروازه اصطخر سپاه خراسانى (صاحبان پرچم سياه) با سپاه سفيانى مقابله مى‏كند و جنگى عظيم رخ مى‏دهد. پرچمهاى سياه پيروز گشته و سپاه سفيانى درهم مى‏شكند كه اين اولين شكست سفيانى پس از آن همه پيروزى‏هاى پى درپى و سريعش درگذشته است. سيد يمنى هم از يمن قيام مى‏كند (نامش حسن يا حسين است) كه خبر اين حوادث به گوش او هم مى‏رسد و چنين اتفاقات ناراحت كننده‏اى او را بيمار مى‏كند، از اين رو خود را به سرعت به كوفه مى‏رساند، به سپاهيان سيد خراسانى برخورد مى‏كند و بر عليه سپاه سفيانى متحد شده و سلاح خويش را بر آنها نشانه مى‏روند و با حمله آنها را از نجف بيرون رانده و اسرا و هر آنچه را كه سفيانى و لشكريانش به غنيمت برده بودند به صاحبانشان باز مى‏گردانند. پس از آن مردم به حضرت مهدى(ع) دل بسته و چشم انتظار ديدارش گشته و به جست‏وجويش مى‏پردازند.

روايات شريف ما حوادث كوفه و نجف را به روشنى و صراحت به تصوير مى‏كشند كه به عنوان مثال به برخى از آنها اشاره‏اى خواهيم داشت:

اصبغ بن نباته از حضرت على(ع) نقل مى‏كنند كه فرمودند:
130000 نفر را به سوى كوفه گسيل مى‏دارد كه در روحا و فاروق پياده مى‏شوند. 60000 نفر از آنها به راه مى‏افتند تا اينكه به محدوده نخيله كه قبر حضرت هود(ع) در آنجاست در كوفه مى‏رسند. در روز عيد به آنها يورش مى‏برند. فرمانرواى مردم، ستمگر دشمنى پيشه‏اى است كه به كاهن و جادوگر مشهور است.
در بخش ديگرى از اين حديث آمده است:

70000 دختر جوانى را كه روسرى و لباسشان (تا آن موقع) برداشته نشده اسير كرده و آنها با وسايل نقليه به طويله (غرى) مى‏برند. سپس 100000 منافق و مشرك از كوفه خارج مى‏شوند و بدون آن‏كه نيروى قدرتمندى مانع حركت آنها بشود، وارد دمشق مى‏شوند. پرچمهاى نامشخصى از زمين بلند مى‏شود كه از جنس پنبه، كتان و ابريشم نيست و بر نوك نيزه (پرچم) عنوان «سيد اكبر» حك شده است. (اين سپاه) را مردى از آل محمد(ع) كه از مشرق نمايان مى‏شود، رهبرى مى‏كند. عطر آن همانند بوى مشك خوشبو در مغرب شنيده مى‏شود و از يك ماه پيش از آن ترس (در ميان غربيان) حاكم مى‏شود تا اينكه به خونخواهى پدران خويش وارد كوفه مى‏شوند در اين زمان كه آنها به اين امر مشغولند، سپاهيان يمانى و خراسانى (به آنها) رو مى‏كنند كه همانند اسبان مسابقه‏اى آشفته موى كه گرد سفر بر تن نشسته، شمشير از نيام بر كشيده و راست قامت و پولادين عزم و چونان تير كمان هستند وقتى يكى از آنها به باطن مردى نگاه مى‏كند مى‏گويد از اين پس، هيچ خيرى در مجلس ما نيست. بارالها حقيقتاً توبه كرده‏ايم. آنها همان «ابدالى» هستند كه خداوند متعال در كتاب عزيزش آنها را (چنين) توصيف كرده است:
إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ 3
(حقيقتاً خداوند توبه كنندگان و طهارت جويان را دوست دارد)
همانندان آنها هم از آل محمد(ع) هستند4.

جابر جعفى هم در حديثى طولانى از امام باقر(ع) نقل مى‏كند:
«سفيانى سپاهى را به كوفه اعزام مى‏كند كه 70000 نفر هستند. آنها اهل كوفه را به مصايب كشتار، اعدام و اسارت مبتلا مى‏كنند. در اين زمان است كه پرچمهايى از ناحيه خراسان نمايان مى‏شوند كه منازل را به‏سرعت سپرى مى‏كنند و در ميان آنها يكى از اصحاب حضرت مهدى(ع) وجود دارد. پس از آن مردى از موالى ساكن كوفه به همراه جمعى از ضعيفان شورش مى‏كند كه سپاه سفيانى او را در بين حيره و كوفه مى‏كشند5.»

امام صادق(ع) هم طى روايتى طولانى مى‏فرمايند:
«آن واقعه اتفاق نخواهد افتاد، تا اين‏كه يكى از شورشيان از نسل ابوسفيان سر به طغيان بردارد و به مدت باردارى يك زن؛ يعنى 9 ماه حكومت كند و چنين نخواهد شد تا اين‏كه يكى از فرزندان »شيخ« قيام كند و او را درون نجف پس از سيرش مى‏كشند. واللَّه گويى كه نيزه‏ها و شمشيرها و كالاهاى همراه آنها (الآن در مقابلم هستند و) دارم به آنها نگاه مى‏كنم كه در كنار ديوارى از ديوارهاى نجف در روز دوشنبه‏اى آنها را نهاده‏اند و روز چهارشنبه شهيد مى‏شود6.»
اصبغ بن نباته در حديث بلند ديگرى از اميرالمؤمنين(ع) روايت مى‏كند كه فرمودند:

«... و حصار كشيدن در اطراف كوفه به وسيله نگهبانى و كندن خندق و از بين بردن سه گوش خانه در بن‏بستهاى كوفه و تعطيلى مساجد به مدت 40 شب و پيدا شدن هيكل و تكان خوردن سر پرچم در اطراف مسجد اكبر كه قاتل و مقتول هر دو به آتش افكنده مى‏شوند و كشتار سريع و مرگ ناگهانى و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه در ميان 70 (نفر)7.»

از آن حضرت باز نقل شده كه:
«70 نفر از صالحان (عالمان دينى) كه سر دسته‏شان مرد با منزلتى است كشته خواهند شد كه او را (سفيانى) مى‏كشد و خاكسترش را در ميان جلولا و خانقين برباد مى‏سپرد و اين پس از آن است كه در كوفه 4000 نفر را كشته است8.»
از امام صادق(ع) هم چنين نقل شده است:
«گوييا (هم عصر) با سفيانى هستم كه بارَش را در ميدانهاى شما پهن كرده و سخنگوى او ندا در مى‏دهد كه هركس سر شيعه‏اى از شيعيان على را بياورد، 5000 درهم (جايزه) مى‏گيرد. پس همسايه به همسايه‏اش حمله مى‏كند و مى‏گويد اين از آنهاست. گردنش را مى‏زند و 1000 درهم (جايزه) را مى‏گيرد. فرمانروايى شما هم در آن زمان از آن حرامزادگان است. گوييا آن مرد آبله رو را مى‏بينم. پرسيدند او كيست؟ فرمودند: مردى كه به عنوان يكى از شما و هم عقيده با شما (عرب و مسلمان) وارد صحنه مى‏شود. او شما را خوب مى‏شناسد ولى شما او را نمى‏شناسيد پس شما را محاصره كرده و يك يك دستگير مى‏كند و نابود مى‏سازد و او زنازاده‏اى بيش نيست9.»

حضرت على(ع) هم فرمودند:
«وقتى سپاه سفيانى به سوى كوفه حركت كند، به طلب اهل خراسان گسيل مى‏شوند كه اهل خراسان هم به جست‏وجوى حضرت مهدى(ع) قيام كرده‏اند پس (سفيانى) و هاشمى (سيد خراسانى) كه پرچمهاى سياه را حمل مى‏كنند با هم رو در رو مى‏شوند. پيشاپيش آنها شعيب بن صالح در حركت است كه در دروازه اصطخر به سفيانى برمى‏خورد در ميان آنها جنگى شديد درمى‏گيرد و (صاحبان) پرچمهاى سياه پيروز مى‏شوند و سپاه سفيانى متوارى مى‏شود. پس از آن است كه مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدى(ع) مى‏شوند و به جستجويش مى‏پردازند10. »

2 - آشوبهاى منا

احاديث شريف ما از آشوبى كه در ميان حاجيان طى مراسم حج رخ خواهد داد خبر مى‏دهند كه در واقع دنباله اختلافات اهالى حجاز بر سر پادشاهى آن ديار است.

امام صادق(ع) فرمودند:
«مردم با هم حج مى‏كنند و وقوف در عرفاتشان را هم با همديگر و بدون امام انجام مى‏دهند. هنگامى كه در منا هستند فتنه سختى برمى‏خيزد و همه قبايل برهم مى‏شورند. «جمره عقبه» از خون رنگين مى‏شود. مردم وحشت‏زده گشته و به كعبه پناهنده مى‏شوند11. »

از اين حديث مى‏توان فهميد كه مردم در آن زمان چندان روابط صميمانه‏اى با هم ندارند كه بلافاصله پس از انجام مناسك حج و يا حتى پيش از اتمام آنها طى انجام «رمى جمرات در منا» كه بخشى از مناسك حج است، دسته دسته شده و شورشها شكل مى‏گيرد. حاجيان غارت مى‏شوند و اموالشان به تاراج مى‏رود و خودشان هم كشته مى‏شوند و پرده‏هاى نواميس مردم دريده مى‏شود.

سهل بن حوشب از رسول مكرم اسلام(ص) نقل كرده است كه:
«در ماه رمضان صدايى خواهد بود و در ماه شوال درگيرى و در ذى‏قعده قبايل با هم به جنگ مى‏پردازند و نشانه آن تاراج (در) حج است. جنگى در منا به پا مى‏شود و كشتار زيادى طى آن رخ مى‏دهد و چنان خون به جريان مى‏افتد كه به جزيره (جمره) مى‏رسد12. »

عبدالله بن سنان هم از امام صادق(ع) روايت كرده است:
«مردم چنان دچار مرگ و كشتار مى‏شوند كه به حرم پناه مى‏برند پس (از آن) منادى راستگويى ندا در مى‏دهد كه براى چه جنگ و كشتار به پا كرده‏ايد؟ سرور شما فلانى است13. »

3 - كشته شدن صاحب نفس زكيه (از علايم حتمى ظهور)

پس از وقوع مجموعه همه حوادثى كه تا به حال از آنها ياد كرديم شعاعهاى نورانى آن خورشيد تابان بيش از پيش نمايان گشته و حضرت مهدى(ع) فرستاده‏اى از جانب خويش به مكه اعزام مى‏كنند كه علاوه بر روشن شدن اوضاع و كسب خبر از آنها مقدمات آن انقلاب مبارك را فراهم كند. جوانمردى هاشمى (محمد بن الحسن كه همان نفس زكيه است)، در بيست و پنجم ماه ذى‏الحجة پس از قيام خويش وارد مسجدالحرام شده و بين ركن و مقام ايستاده و نامه‏اى شفاهى از ناحيه حضرت را براى مردم مكه قرائت مى‏كند كه در اين نامه خبرى از توهين و بى‏احترامى و تهديد نيست و ضمن آن حضرت از مردم مكه طلب يارى و نصرت مى‏كنند. بقاياى نظام منحوس حاكم در حجاز جرمى شنيع مرتكب شده و وى را در حالى كه بين ركن و مقام ايستاده، شهيد مى‏كنند كه اين جرم عاقبت آنها را مشخص مى‏كند و معلوم مى‏سازد كه حضرت 15 روز بعد كه بناست ظهور شريفشان رخ بدهد، بايد با آنها چگونه رفتار بكنند.

چنين فاجعه دردناكى در مدينه بر سر پسر عموى نفس زكيه - كه نام خودش محمد و نام خواهر (دوقلويش) فاطمه است - مى‏آيد و هر دو را بر سر در مسجدالنبى(ص) اعدام مى‏كنند.

امام صادق(ع) فرمودند:
«كشته شدن نفس زكيه از علايم حتمى (ظهور) است14.»

«ابو بصير هم از امام باقر(ع) ضمن حديثى بلند روايت كرده است:
حضرت مهدى(ع) به ياران خويش مى‏فرمايند: اى قوم (همراهان) اهالى مكه مرا نمى‏خواهند ولى براى آن‏كه حجت بر آنها تمام شود و خود هم به وظيفه‏ام عمل كرده باشم (يكى از شما را) به سوى آنها مى‏فرستم. سپس يكى از يارانشان را خوانده و به او مى‏فرمايند: به سوى اهل مكه برو و بگو: اى اهالى مكه من فرستاده فلانى (حضرت مهدى(ع)) هستم و او براى شما چنين پيغام فرستاده كه ما خاندان رحمت و معدن رسالت و خلافتيم. ما نوادگان حضرت محمد(ص) و سلاله پيامبران هستيم به ما ظلم شده وآزار رسانده‏اند و ما را سركوب كرده‏اند. حقمان را تا به امروز به زور از زمان رحلت پيامبر(ص) گرفته‏اند. از شما طلب يارى مى‏كنيم پس ياريمان كنيد. وقتى اين جوانمرد اين پيام را رساند به سوى او مى‏آيند و مابين ركن و مقام او را كه نفس زكيه است مى‏كشند (سر مى‏برند)15. »

اميرالمؤمنين على(ع) هم فرمودند:
«آيا شما را از انتهاى سلطنت «بنى‏فلان» باخبر كنم؟ كشتن نفس حرام! در روزى حرام در شهر حرام قسم به آنكه دانه را شكافت و آدمى را آفريد، پس از آن بيش از پانزده روز حكمرانى نخواهند كرد16. »

از امام صادق(ع) هم نقل شده كه فرمودند:
«فاصله قيام حضرت مهدى(ع) و كشته شدن نفس زكيه تنها 15 شب است17. »

زرارة بن اعين هم از آن حضرت روايت كرده است كه:
«حتماً جوانى در مدينه كشته خواهد شد. »
پرسيدم: «آيا سپاهيان سفيانى او را مى‏كشند؟» فرمودند:
«خير، ولى او را سپاهيان »بنى‏فلان« مى‏كشند. قيام كرده و خارج مى‏شود تا اين‏كه به مدينه مى‏رسد؛ مردم بدون آن‏كه بدانند چه مى‏گويد و چه مى‏خواهد، او رإ؛ مى‏كشند، و از آنجا كه ناجوانمردانه و از روى ستم او را مى‏كشند خداوند متعال هم به آنها مهلت نخواهد داد. در اين زمان چشم انتظار فرج باشيد18. »

امام باقر(ع) هم فرمودند:
«در آن زمان نفس زكيه در مكه كشته مى‏شود و برادرش را در مدينه هلاك مى‏كنند19. »

آنكه در مدينه منوره به همراه خواهرش كشته و اعدام مى‏شود از عموزادگان نفس زكيه است. امام صادق(ع) فرمودند:
«مظلوم در يثرب (مدينه) و پسر عمويش در مكه كشته مى‏شوند20. »

باز هم تأكيد مى‏كنيم كه نفس زكيه‏اى كه كشته شدنش از علايم حتمى ظهور است همان «محمدبن الحسن» است كه 15 روز پيش از ظهور حضرت مابين ركن و مقام شربت شهادت را مى‏نوشد و در روايات با اسامى و القاب مختلفى نظير: نفس زكيه21 (شخص بى‏گناه)، مستنصر (طلب كننده نصرت و يارى)22 مرد هاشمى و جوانى از آل محمد(ص)، حسنى23 ياد كرده‏اند.


 



پى‏نوشتها :

1 . بحارالانوار، ج52، ص272؛ بشارةالاسلام، ص142.
2 . منتخب‏الاثر، ص451؛ يوم‏الخلاص، ص280.
3 . البقره، ص222.
4 . بحارالانوار، ج52، ص274؛ الزام‏الناصب، ج2، ص120؛ بشارةالاسلام، صص58 و 69.
5 . الغيبة نعمانى، ص187؛ بشارةالاسلام، ص102؛ يوم‏الخلاص، ص637.
6 . بشارةالاسلام، ص155.
7 . بحارالانوار، ج52، ص273؛ بشارةالاسلام، ص67؛ يوم‏الخلاص، ص635.
8 . بحارالانوار، ج52، ص220؛ يوم‏الخلاص، ص635.
9 . الغيبة شيخ طوسى، ص273؛ بشارةالاسلام، ص124؛ يوم‏الخلاص، ص703؛ بيان‏الائمه(ع)، ج2، ص612.
10. بشارةالاسلام، ص184؛ يوم‏الخلاص، ص651.
11. الممهدون للمهدى(ع)، ص60؛ يوم‏الخلاص، ص570.
12. منتخب‏الاثر، ص451؛ بشارةالاسلام، ص34؛ يوم‏الخلاص، ص532؛ بيان‏الائمه(ع)، ج1، ص433 و ج2، ص355.
13. الغيبة نعمانى، ص178.
14. الغيبة نعمانى، ص169؛ بشارةالاسلام، ص119؛ يوم‏الخلاص، ص667.
15. بحارالانوار، ج52، ص307؛ بشارةالاسلام، ص224؛ المهدى(ع) من‏المهد الى‏الظهور، ص368؛ يوم‏الخلاص، ص662؛ بيان‏الائمه(ع)، ج3، ص20.
16. الغيبة نعمانى، ص173؛ بحارالانوار، ج52، ص234؛ الممهدون للمهدى(ع)، ص61.
17. الارشاد شيخ مفيد، ج2، 4ص37؛ الغيبة شيخ طوسى، ص271؛ كمال‏الدين و تمام‏النعة، ص649؛ اعلام الورى، ص427؛ بشارةالاسلام، ص128؛ المهدى(ع) من المهد الى الظهور، ص368.
18. بحارالانوار، ج52، ص147؛ بشارةالاسلام، ص117؛ يوم‏الخلاص، ص666.
19. بشارةالاسلام، ص177؛ يوم‏الخلاص، ص665.
20. بشارةالاسلام، ص187؛ يوم‏الخلاص، ص666.
21. طى داستان حضرت موسى در قرآن كريم (آيه 74 سوره كهف) هم آمده است: آيا نفس زكيه‏اى (يعنى مبرّا از گناه) را كشتى؟
22. فراموش نكنيم كه او كلامش را با طلب يارى براى حضرت (آل محمد(ص)) و پيروانش آغاز مى‏كند.
23. جهت اثبات سيادت وى و اينكه از ناحيه امام مجتبى(ع) هستند.

ماهنامه موعود- شماره 39



- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:8 تیر 1393 - 23:43

نظر شما...
    • دختر مبارز

      سلام
      میشه لطفا سخنرانی" ایرادات نظام آموزشی" استاد رائفی رو که در اراک سخنرانی کردن برای دانلود بذارین ؟من هرچی سرچ میکنم هیچ مطلبی نمیاد !
      ممنون
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد