نظر امام(ره) درباره شیخ اعظم/ ماجرای زمزمه «ولا الضالین» در گوش شیخ انصاری

(بسم الله الرحمن الرحیم)

امام خمینی درباره شیخ اعظم گفت: آن‌هایی که این کتاب‏‌هاى قطور را نوشتند و زندگى‏‌شان یک زندگى طلبگى بوده، مثل شیخ انصارى، آن‌ها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینى را افزایش بدهند.


شیخ مرتضی انصارى در شب 18 جمادى‌الثانى سال‏1281 هجرى قمرى در نجف اشرف دارفانى را وداع گفت و پس از 67 سال زندگى پر بار، روح بلندش به عالم ملکوت پرواز کرد، پیکر آن مرجع بى‏‌مثال و عالم نامدار، با حضور خیل بیشمار علما و شیعیان با عظمت خاصى تشییع شد و در باب قبله صحن مطهر مولاى متقیان حضرت على(ع) در نجف اشرف به خاک سپرده شد، نکته جالب توجه در وصیت شیخ انصاری این است که با وجود فقهای بزرگ آن زمان، ایشان وصیت کرد که نمازش را یک عارف بخواند.

 

 

 

 

*نظر امام(ره) درباره شیخ اعظم

امام خمینی در کتاب چهل حدیث از شیخ انصاری با تعابیر «علامه علماى متأخرین، محقق جلیل و جامع فضیلت علم و عمل، شیخ انصارى، رضوان الله تعالى علیه» نام می‌برد و در یکی از سخنرانی‌ها می‌فرماید: «در کیفیت تحصیل علوم هم هر چه بروید سراغ تجملات - و إن‌شاء‌الله نمى‏‌روید- از علومتان کاسته مى‏‌شود، آن‌هایى که این کتاب‏‌هاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگى‏‌شان یک زندگى طلبگى بوده، مثل شیخ انصارى و مثل امثال اینها؛ یک زندگى طلبگى بوده، آن‌ها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینى را افزایش بدهند - یعنى فروع را- و آن کتاب‌‏هاى ارزشمند را عرضه کنند به مردم، براى اینکه آن‌ها ارزش را به این نمى‌‏دانستند که من خانه‏‌ام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهار تا، شما خیال مى‏‌کنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافى براى شما هست؟ خیر، اگر همه این دنیا را به یک کسى بدهند، کافى نیست‏».

*ماجرای جالب پرهیز و فرار از مرجعیت دینی

شیخ با سعید العلماء مازندرانى در کربلا هم‌‏درس بود و او را بر خود ترجیح مى‏‌داد، به این سبب بعد از وفات صاحب جواهر از فتوا دادن خوددارى کرد، نامه‏‌‌اى به این مضمون به ایشان نوشت:

«هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف العلماء استفاده مى‏‌کردیم، فهم تو از من بیشتر بود، حال سزاوار است به نجف آمده و این امر مهم را متکفل شوى» و سعید العلماء در جواب نوشت: «آرى! لکن شما در این مدت در آنجا مشغول به تدریس و مباحثه بودید و من در اینجا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارتر هستى».

شیخ انصاری پس از رسیدن این نامه به حرم مطهر حضرت على(ع) مشرف شد و از حضرت خواست که وى را در این امر مهم یارى فرماید، از سال 1266 هجرى قمرى تا هنگام وفات شیخ، یعنى 15 سال تمام، ریاست حوزه علمیه نجف اشرف در دست با کفایت او بود و عامه شیعیان جهان از وى تقلید مى‏‌کردند.

*خواندن حمد توسط امام علی(ع) در گوش شیخ انصاری

یکى از شاگردان شیخ انصاری مى‌‏گوید: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ التحصیل گشتم، براى تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس شیخ انصاری درآمدم، ولى از مطالب و تقریراتش هیچ نفهمیدم، خیلى به این حالت متأثر شدم تا جایى که داشتم ناامید مى‏‌شدم.

بالاخره به حضرت امیر(ع) متوسل گشتم، شبى در خواب خدمت آن حضرت رسیدم و آن بزرگوار در گوشم «بسم الله الرحمن الرحیم» را قرائت کرد، صبح چون در مجلس درس حاضر شدم درس را مى‏‌فهمیدم. کم کم جلو رفتم و پس از چند روز به جایى رسیدم که در آن مجلس صحبت مى‏‌کردم.

روزى از زیر منبر درس با شیخ بسیار صحبت کردم و اشکال گرفتم، آن روز پس از ختم درس، شیخ آهسته در گوش من فرمود: آن کسى که «بسم الله» را در گوش تو خوانده است تا «و لا الضالین» را در گوش من خوانده! این بگفت و برفت.

من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ داراى کرامت است، زیرا تا آن وقت به کسى این مطلب را نگفته بودم.

*زنجیری که شیطان برای شیخ انصاری بافته بود

در زمان شیخ انصارى، شخصى در خواب شیطان را دید که تعداد زیادى افسار همراه خودش دارد ولى این افسارها مختلف است؛ بعضى از افسارها خیلى شل است، طناب بسیار ضعیفى را به صورت افسار درآورده است، بعضى از آن‌ها چرمى است و بعضى به صورت زنجیر، زنجیرهاى مختلفى که بعضى از آنها خیلى کلفت است. در میان اینها یک زنجیر خیلى کلفت و قوى‏ بود که خیلى‏ جالب بود.

از شیطان پرسید: اینها چیست؟ گفت: اینها افسارهایى است که به سر بنى‏‌آدم مى‌‏زنم و آن‌ها را به طرف گناه مى‏‌کشانم.

گفت: آن زنجیر کلفت براى کیست؟ گفت: این براى یک آدم خیلى گردن کلفتى است! گفت: چه کسى؟ گفت: شیخ انصارى؛ اتفاقاً دیشب زدم به سرش و چند قدم آوردم، ولى زد و آن را پاره کرد. بعد آن شخص گفت: حالا افسار ماها کجاست؟

شیطان گفت: شما که افسار نمى‌‏خواهید، شما دنبال من هستید! این افسار مال آن‌هایى است که دنبال من نمى‌‏آیند.

آن شخص صبح خواب را براى شیخ انصارى نقل کرد، مثل اینکه شبى بوده که شیخ خیلى اضطرار پیدا مى‏‌کند و از پولى که بابت سهم امام بوده و فردا بایستى تقسیم مى‌‏کرده است، به عنوان قرض چیزى بر مى‏‌دارد. مى‏‌آید تا دم در، ولى پشیمان مى‌‏شود، بر مى‌‏گردد و سر جایش مى‌‏گذارد.

شیطان که گفته بود زنجیر را زدم به سرش و او را چند قدم آوردم ولى پاره کرد و رفت، قضیه این بوده است‏.




- لینک کوتاه این مطلب

» فارس
تاریخ انتشار:19 فروردین 1394 - 13:38

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد