چرا امام صادق(ع) براي رسيدن به خلافت از فرصت‌ها استفاده نكرد؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)
سالروز شهادت امام صادق(ع) بهانه اي شد تا به يكي از سوالات كه در خصوص اين امام همام وجود دارد، پرداخته شود. آن سوال اين است؛« چرا امام صادق(ع) از فرصت ها براي رسيدن به خلافت استفاده نكرد؟»
 
در جواب به اين سوال بايد گفت: امام صادق عليه السلام بخوبي مي‌دانست كه هدف رهبران مبارز(عباسيان) عليه بني‌اميه، رسيدن به قدرت مي‌باشد و اعتقادي به امامت و خاندان رسالت ندارند به همين خاطر آن‌حضرت سعي كردند از فرصت‌هاي بوجود آمده بهترين استفاده را بكنند به همين خاطر ايشان دست به فعاليت‌هاي فرهنگي عميقي زدند كه همين فعاليت‌ها  نه تنها باعث رشد مكتب شيعه گرديد بلكه موجب احياء سيره نبوي شده و اين فعاليت‌ها تأثير بيشتر از مبارزان سياسي در جهان اسلام بر جاي گذاشت.
 
اين سوال در زمان آن امام بزرگوار نيز مطرح بوده است. كساني كه درباره امام صادق ـ عليه السّلام ـ به‌خصوص زندگاني سياسي آن‌حضرت بحث كرده‌اند، به اين نكته پرداخته و جواب‌هاي هم به آن داده‌اند.
 
مرحوم علّامه مجلسي در كتاب بحارالانوار نقل مي‌كند كه : «شخصي بنام «سهل بن حسن خراساني» خدمت امام صادق ـ عليه السّلام ـ رسيده، سلام كرده و نشست.
 
عرض كرد يابن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستيد، چرا از حق خود دفاع نمي‌كنيد؟ چه چيزي مانع اين امر است؟ در صورتي‌كه بيش از صدهزار شيعه شمشيرزن داريد!
 
حضرت فرمودند: اي مرد خراساني بنشين، سپس حضرت امركردند، تا تنور را روشن كنند، وقتي تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراساني نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در اين هنگام مرد خراساني ترسيد و عرض كرد: يابن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ مرا با آتش نسوزان، از من درگذر، ... حضرت فرمودند: تو را بخشيدم.
 
در اين هنگام يكي از اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ بنام «هارون مكي» وارد شد در حالي‌كه يك كفش خود را با انگشت گرفته بود.
 
خدمت آن‌حضرت رسيد و سلام كرد.
 
امام ـ عليه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلين را از دست خود بينداز و برو داخل تنور ... هارون مكي، نعلين را انداخت و داخل تنور شد.
 
امام ـ عليه السّلام ـ شروع كرد با مرد خراساني صحبت كردن و از اوضاع خرسان از او مي‌پرسيد شايد در دل مرد خراساني غوغا بود و دلش به حال هارون مي سوخت.
 
سپس فرمود: اي خراساني برو و داخل تنور را نگاه كن. مرد خراساني بطرف تنور رفت و ديد كه «هارون مكي» چهار زانو در تنور نشسته است.
 
امام ـ عليه السّلام ـ از مرد خراساني سئوال كرد: «از اين‌ها در خراسان چند نفر پيدا مي‌شود؟ مرد خراساني عرض كرد: بخدا قسم يك‌نفر هم نيست.
 
امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: ما در زماني كه پنج نفر ياور اينچنين نداشته باشيم قيام نخواهيم كرد. ما خودمان موقعيت مناسب را بهتر مي‌دانيم.(1)
 
آري يك رهبر وقتي در مبارزات خود پيروز مي‌شود كه داراي ياران و سربازان فداكاري باشد. نداشتن نيروهاي قوي و شرايط شركت در جنگ و مبارزه، نتيجه‌اي جزء شكست نخواهد به همراه نخواهد داشت.
 
در بررسي زندگي امام صادق ـ عليه السّلام ـ و موقعيت آن‌حضرت بخوبي در مي‌يابيم كه آن‌حضرت از چنين نيروئي برخوردار نبود و كساني كه آن‌حضرت را به مبارزه دعوت مي‌كردند در حقيقت منافع خود را جستجوي مي‌كردند مثل ابوسلحه خلال يا ابومسلم خراساني.
 
ابو مسلم خراساني بعنوان يك شيعه و پيرو امام صادق(ع) نبود. دعوت از امام صادق(ع) براي تحويل قدرت نيز به اين عنوان نبود بلكه او از سياست برتري جويي عربي از طرف امويان ناراضي بود و خودش نيز نمي توانست قدرت را در دست بگيرد چون مشروعيت نداشت. لذا به امام پيشنهاد كرد تا بعداً سهم بزرگي از قدرت را داشته باشد.
 
ابومسلم پس از مرگ «ابراهيم امام» به حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ چنين نوشت: «من مردم را به دوستي اهل بيت دعوت مي‌كنم، اگر مايل هستيد كسي براي خلافت بهتر از شما نيست؟ امام در پاسخ نوشت: «ما انت من رجالي و لا الزّمانُ زماني» (نه تو از ياران مني و نه زمانه، زمانه من است»(2)
 
«فضل كاتب» مي‌گويد: روزي نزد امام صادق ـ عليه السّلام ـ بودم كه نامه‌اي از ابومسلم رسيد، حضرت به پيك فرمودند: «نامه تو را جوابي نيست از نزد ما بيرون شو»(3)
 
هم‌چنين آن حضرت بعد از اين‌كه نامه‌اي از «ابوسلمه خلّان» دريافت كرد و آن‌حضرت را به مبارزه و به دست گرفتن قدرت دعوت مي‌كرد. فرمودند: مرا با ابوسلمه كه شيعه و پيرو ديگران است چه كار؟ و سپس نامه او را بدون اين‌كه آن را بخواند روي شعله چراغ گرفت و سوزاند.
 
بعلاوه به ديگر بزرگان علّوي كه چنين نامه‌اي را دريافت كرده بودند هشدار داد كه فريب اين‌گونه افراد را نخورند و جان خود و ياران و فرزندان خود را بي‌جهت به خطر نيندازند»(4)
 
و بار ديگر كه ابوسلمه به آن‌حضرت نامه نوشت و گفت: «هفتاد هزار جنگجو در ركاب ما آماده جنگ هستند، اكنون موضع خود را روشن كن» امام ـ عليه السّلام ـ باز همان جواب قبلي را دادند»(5)
 
شرايط گونه اي است كه ابتدا به نظر مي‌رسد آن‌حضرت بايد به اين‌ درخواست‌ها جواب مثبت مي‌داد و دست به مبارزه و قيام مي‌زد، ولي باگذشت زمان به خوبي به اين نكته مي‌رسيم كه امام ـ عليه السّلام ـ كاري را انجام داد كه شايسته يك رهبر واقعي بود. زيرا آن‌حضرت مي‌دانست كه رهبران قيام، هدفي جز رسيدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداري از اهل بيت(ع) را هم مطرح مي‌كنند، صرفاً به منظور جلب حمايت توده‌هاي شيفته اهل بيت است.
 
همچنين سعي مي كردند با سپردن قدرت به امام صادق(ع) دولت مشروع و مقبولي را درست كرده و حضرت را وامدار خويش كنند و بعد از تثبيت قدرت سهم بزرگي از قدرت را در دست داشته باشند.
 
امام ـ عليه السّلام ـ بخوبي مي‌دانست كه: ابومسلم و ابو سلمه دنبال چهره روشني از اهل بيت مي‌گردند كه از وجه و محبوبيت او در راه رسيدن به اهداف خود، بهره‌برداري كنند. آنها به امامت آن‌حضرت عقيده نداشتند وگرنه معنا نداشت كه نامه‌هاي ديگر به بزرگان علّوي به همين مضمون بنويسند.
 
امام ـ عليه السّلام ـ كه سرچشمه علوم و معدن حكمت بود به خوبي مي‌دانست كه هدف رهبران قيام عليه بني‌اميّه استفاده از موقعيت و شخصيت آن‌حضرت مي‌باشد.شاهد اين مطلب آنست كه در آن زمان مبارزات زيادي بر عليه بني‌اميه بود كه رهبران آن مبارزات از فرزندان پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند. ولي به‌خاطر سست عنصري ياران خود شكست خوردند و به اين بهانه جان و مال و ناموس زيادي از شيعيان به هدر رفت. مانند قيام زيد بن علي بن حسين(ع) و عبدالله بن حسن.
 
بنابراين امام صادق ـ عليه السّلام ـ دست به يك فعاليت فرهنگي عميق زدند و با تربيت شاگردان زيادي، مكتب حقّه اثني عشريه را براي هميشه بيمه كردند.
 
سعي حضرت بر اين بود كه اگر مبارزه مقدور نيست تفكر سالم و ظالم ستيز شيعه حفظ شود و قوت يابد. گذشت زمان نشان مي‌دهد كه هشياري و ژرف انديشي امام صادق ـ عليه السّلام ـ بيشترين ضربه را به دشمنان وارد كرد و بيشترين خدمت را به دين اسلام انجام داد،ً همين فعاليت‌ها باعث شد كه دشمنان مكتب شيعه نتوانند آن‌حضرت را تحمّل و آن امام بزرگوار را به‌وسيله سمّ به شهادت رسانيدند.
 
 
 
 
 
پی نوشت‌ها:
1. ـ مجلسي، بحارالانوار، ج47، ص123 و 124.
2. ـ شهرستاني، الملل و النحل، بيروت، دارالمعرفة، 1402 هـ ق، ج 1، ص 154 (به نقل از سيره پيشوايان، استاد مهدي پشوائي).
3. ـ كليني، الروضه من الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 2، ص 274 و مجلسي، بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، ج47، ص297، (به نقل از سيره پيشوايان، مهدي پشوائي).
4. ـ ابن الطقطقي، الفخري، بيروت، دارصادر، ص 154، مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دار الاندلس، ج3، ص 53، و 245 (به نقل از سيره پيشوايان، مهدي پشوائي).
5. ـ مجلسي، بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، ج47، ص133، (به نقل از سيره پيشوايان از مهدي پشوايي).


- لینک کوتاه این مطلب

» جام
تاریخ انتشار:20 مرداد 1394 - 2:15

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد