یکی از
سؤالهایی که ممکن است در باره ی مهدویّت در ذهنها پدید آید، این است که
((فلسفهی حکومت عدل جهانی چیست؟ چرا باید در آخر الزمان، حکومتی توحیدی و
عالمی بر پا شود؟ آیا صرفاً جنبهی تعبّدی دارد و از جمله اموری است که
قرآن و سنّت به آن خبر داده و تعبّداً باید به آن اعتقاد پیدا کرد – و لذا
در بعضی از کتب، این قیام جهانی، از علائم قیامت شمرده شده است – و یا این
که از غیر راه تعبّد نیز میتوان آن را اثبات کرد و به آن ایمان آورد؟)).
به
نظر میآید که از غیر راه تعبّد نیز میتوان ضرورت تحقّق این حکومت و قیام
را در آخر الزمان، به اثبات رساند و برای آن، زیر بنای عقلی یا عقلایی فرض
کرد.
ما، در این مقاله، این موضوع را از دو منظر، بررسی خواهیم کرد:
۱- ضرورت حکومت عدل جهانی از دید اندیشه و خرد.
۲- لزوم حکومتی عادل در آخر الزمان.
یکم – ضرورت حکومت عدل جهانی
ضرورت حکومت عدل جهانی را از چند راه میتوان اثبات کرد:
الف) راه فطری؛
ب) راه عقلی؛
ج) راه تاریخی.
الف) راه فطری
ایمان
به حتمیّت ظهور منجی عالم در فکر عموم انسانها وجود دارد. منشأ این فکر،
یک رشته اصول قویّ و متین است که از سرشت و فطرت اصیل انسانی سرچشمه گرفته
است؛ زیرا، بشر، فطرتاً، طالب رسیدن به کمال در تمام مجالات مربوط به خود
است و او میداند که این کمال، تنها، در سایهی حکومت عدل توحیدی الهی
تحقّق مییابد.
معنای فطرت
دانشمندان، معتقدند که انسان، از نوعی
کشش و میلِ همراه با آگاهی که عقلی و کلّی است و از غریزه آگاهانهتر است،
مثل حسّ حقیقت جویی، حسّ و گرایش به زیبایی، حسّ پرستش، حسّ کمال جویی،
برخوردار است که آن را فطرت میگویند.
در اثبات آن، همین بس که آن را در خود میبینیم.
خداوند متعال میفرماید: ((إنّما أنت مذکّر لستَ علیهم بمصیطر))؛(۱) همانا، تو، تذکّر دهندهای و تو مسلّط و توانا بر آنان نیستی.
نیز در جایی دیگر میفرماید: ((قد أنزل الله إلیکم ذکراً))(۲)؛ هر آینه، خداوند، برای شما، قرآن را فرستاد.
نیز میفرماید: ((إنّما یتذکّر أولوا الألباب))(۳)؛ منحصراً، خردمندان عالم، متذکّر میشوند.
از این آیات و آیات دیگر، استفاده میشود که انسان، معلوماتی فطری دارد که قرآن، در واقع، تذکّری بر آنها است.
ویژگیهای امور فطری
۱- انسان، به آنها درک روشن و معرفتی ویژه دارد.
۲- ثابت و پایدار و جاودانهاند؛ زیرا، لوازم ذات یک چیز، مانند ذاتیات آن، انفکاک ناپذیرند.
۳- همگانی و فراگیرند، کلیّت و عمومیّت دارند.
۴- با درک و معرفت فکری و عقلی همراهاند.
۵- از قداست و تعالی اخلاقی بر خوردارند و دلیل آن نیز، فکری و عقلانی بودن آنها است.
راه شناخت فطریّات
برای اقامهی برهان بر اثبات یک مطلوب، از دو شیوه میتوان بهره گرفت:
۱- شیوهی مستقیم؛ در این شیوه، مقدماتی ذکر میشود و مطلوب، مستقیماً، از آنها به دست میآید.
۲- شیوهی غیر مستقیم؛ در این شیوه، نقیض مطلوب، ابطال میگردد تا درستی مطلوب ثابت گردد.
شیوههای مستقیم
۱/۱- درون کاوی و مطالعهی حالات روانی؛ زیرا، گرایشهای فطری، از نهادِ روح و جان انسان سرچشمه گرفته و از پدیدههای روانی او است.
۲/۱- رجوع به آرای روان شناسان که به فعّالیّتهای روانی و رفتارهایی که نمودار آنها است، میپردازد.
اقسام فطریّات
این فطریّات، بر دو قسم است:
۱- فطریّات در ناحیهی دریافتها که از اصول مشترک است، مانند محال بودن تناقض.
۲- فطریّات در ناحیهی خواستها و احساسات و گرایشها. این نوع از فطریّات، از وجدانیّات است.
روان شناسان، تمایلات فطری انسان را به سه دسته تقسیم کردهاند:
۱/۲- تمایلات شخصی، مانند تحصیل خوش بختی، استقلالطلبی، کسب قدرت، سیادت، کبر و غرور، احتیاج به تأثّر یا هیجانات روحی و حسّ تملّک.
۲/۲-
تمایلات اجتماعی؛ اینها موجبِ نوعی علاقه و دل بستگی نسبت به همنوعان خود
میگردد. از مظاهر آن، محبّت و دوستیِ خانوادگی و میهن دوستی و تقلید و
الگو پذیری است.
۳/۲- تمایلات عالی؛ اینها عبارت است از حقّ جویی – که
از کودکی در انسان وجود دارد – و میل به زیبایی دوستی و تمایلات اخلاقی و
حسّ دینی.
ما، در این مقاله، در صدد بیان این مطلبایم که اعتقاد و میل
بشر به ظهور منجی برای عالمِ بشریّت، فطری و غریزی است و در نهان و کمون
همهی انسانها وجود داشته و دارد.
مرحوم شهید صدر ره میفرماید:
لیس
المهدیعلیه السلام تجسیداً لعقیده إسلامیه ذات طابع دینی فحسب، بل هو
عنوان لطموحٍ اتّجهت إلیه البشریّه بمختلف أدیانها و مذاهبها، و صیاغه
لإلهام فطری أدرک الناس من خلاله – علی الرغم من تنوّع عقائدهم و وسائلهم
إلی الغیب – أنّ للإنسانیه یوماً موعوداً علی الأرض تحقّق فیه رسالات
السماء بمغزاها الکبیر و هدفها النهایی، و تجد فیه المسیره المکدوده
للانسان علی مرّ التاریخ استقرارها و طمأنینتها بعد عناء طویل، بل لم یقتصر
الشعور بهذا الیوم الغیبی، و المستقبل المنتظر علی المؤمنین دینیّاً
بالغیب، بل امتدّ إلی غیرهم أیضاً، و انعکس حتّی علی أشدّ الأیدیولوجیات و
الاتجاهات العقائدیه رفضاً بالغیب و الغیبیّات، کالمادیّه الجدلیّه التی
فسّرت التاریخ علی أساس التناقضات، و آمنت بیوم موعود تصفّی فیه کلّ تلک
التناقضات و یسود فیه الوئام و السلام. و هکذا نجد أنّ التجربه النفسیه
لهذا الشعور التی مارستها الإنسانیه علی مرّ الزمان، من أوسع التجارب
النفسیه و أکثرها عموماً بین أفراد الإنسان.(۴)
خلاصهی فرمایش ایشان،
این است که، اعتقاد به مهدیعلیه السلام تنها نشانهی یک باور اسلامی – با
رنگ خاصِّ دینی – نیست، بلکه افزون بر آن، عنوانی است بر خواستهها و
آروزهای همهی انسانها، با کیشها و مذاهب گوناگون و نیز بازده الهامِ
فطریِ مردم است که با همهی اختلافهایشان در عقیده و مذهب، دریافتهاند که
برای انسانیّت، در روی زمین، روز موعودی خواهد بود که با فرا رسیدن آن،
هدف نهایی و مقصد بزرگ رسالتهای آسمانی، تحقّق مییابد و مسیر آن – که در
طول تاریخ پر از فراز و نشیب و پرت گاه بوده – به دنبال رنجی بسیار، همواری
و استواری لازم را مییابد.
انتظار آیندهای این چنین، تنها، در درون
کسانی که با پذیرش ادیان، جهان غیب را پذیرفتهاند، راه نیافته، بلکه به
دیگران نیز سرایت کرده است تا آن جا که میتوان انعکاس چنین باوری را در
مکتبهایی که با سر سختی، وجود غیب و موجودات غیبی را نفی میکنند، دید.
برای مثال، در ماتریالیسم دیالکتیک که تاریخ را بر اساس تضادها تفسیر
میکند، روزی مطرح است که تمامی تضادها از میان میرود و سازش و آشتی حکم
فرما میگردد.
بدین سان میبینیم که تجربهی درونیای که بشریّت، در طول
تاریخ، در مورد این احساس داشته، در میان دیگر تجربههای روحی، از گستردگی
و عمومیّت بیشتری برخوردار است.
فیلسوف یونانی زیو – که ۳۵۰ سال قبل از میلاد میزیسته – میگوید: ((تنها راه سعادت و نجات بشر، در پیروی از یک نظام واحد است.))
پلوتاک،
مورّخ و نویسندهی یونانی در سال ۴۶ تا ۱۲۰ میلادی، مینویسد: ((بر مردم
است که مجتمع واحدی را تشکیل داده و قانون واحدی را متابعت کنند تا به
سعادت برسند)).
متفکّر انگلیسی، بر تراند راسل، مینویسد: ((عالَم، در انتظار مصلحی است که همه را تحت یک پرچم و یک شعار قرار دهد.))(۵).
آلبرت
اینشتاین، صاحب نظریّهی نسبیّت، مینویسد: ((روزی که تمام عالم را سلامتی
و صفا فرا گرفته و همهی مردم با هم دوست و برادر باشند، دور نیست.)).
پر واضح است که این تعبیرات، برخاسته از فطرت و میل باطنی افراد است.
تبیین راه فطرت به صورت برهان
۱- راه فطرت، بر پایهی میل به حکومت عدل جهانی
صورت برهان
الف) انسان، در کمون و سرشت خود، میل و گرایش به حکومت عدل جهانی و الهی را احساس میکند.
ب) با مراجعه به دیگران، چنین گرایش و تمایلی را نیز در وجود آنان مییابد.
ج)
انسان، با مراجعه به سایر تمایلات فطری و غریزی، پی میبرد که همهی آنها
به دلیل قاعدهی: ((الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد)) ناظر به
واقعیّات بوده و امری خیالی نیست.
د) اگر چنین تمایلی در انسان وجود
دارد، پس باید آن حکومت عدل جهانی و توحیدی، در زمانی به صورت کامل، محقّق
گردد؛ زیرا، میل و کشش، از امور ذات الاضافه است و تحقّق این امور، بدون
تحقّق مضافٌ الیه، امکانپذیر نیست.
ه-) مصداق کامل حکومت عدل جهانی، همان حکومتی است که با تأییدات الهی، در آخر الزمان، به دست شخصی معصوم تحقّق مییابد.
نتیجه این که میل و گرایش به این نوع حکومت، از تمایلات فطری انسان است و لذا باید در خارج تحقّق یابد.
۲- راه فطرت بر اساس امید به حکومت برتر
صورت برهان
الف)
انسانها، در شرایط و حکومتهای مختلف و با قطع امید از وضعیّت موجودِ
جهان، در نهاد خود، احساس نوعی امید به حکومتی برتر از وضعیّت موجود در
عالم را دارند.
ب) طبق بیان سابق، وجود چنین امیدی، دلیل بر تحقّق یافتن آن در عالم خارج خواهد بود.
ج) این امید و آرزو، جز به آن حکومتی که اسلام و بالأخص مکتب شیعه معرفی میکند، تحقّق نخواهد پذیرفت.
نتیجه این که تحقّق یافتن حکومتی برتر در آخر الزمان، ضروری است.
۳- راه فطرت بر اساس احساس نیاز
صورت برهان
الف) انسان، در وجود خود و دیگران، نیاز به حکومت عدل جهانی و توحیدی را احساس میکند.
ب) این احساس، انسان را به چنین حکومتی با رهبریّت مردی الهی با صفاتی خاص، سوق میدهد.
نتیجه
این که انسان، به هدایت فطری خود، حاکمی الهی و معصوم و توانمند و نیز
حکومتی توحیدی و عادل را میجوید که بتواند بر آورندهی نیازهای او به صورت
کامل باشد و آن، غیر از حکومت عدل جهانی و توحیدی که با تأییدات خاص الهی
است، نیست.
شهید مطهری، رضوان الله علیه، نیز از همین راه برای اثبات معاد و حیات برزخی، استفاده کرده است. او، در کتاب (عدل الهی) مینویسد:
ترس
از مرگ و نگرانی از آن، مخصوص انسان است. حیوانات، دربارهی مرگ، فکر
نمیکنند. آن چه در حیوانات وجود دارد، غریزهی فرارِ از خطر و میل به حفظ
حیات حاضر است. البته، میل به بقا، به معنای حفظ حیات موجود، لازمهی مطلق
حیات است، ولی در انسان، علاوه بر این، توجّه به آینده و بقا در آینده نیز
وجود دارد. به عبارت دیگر، در انسان، آرزوی خلود و جاویدان ماندن، وجود
دارد و این آرزو، مخصوص انسان است… نگرانی از مرگ، زاییدهی میل به خلود
است و از آن جا که در نظامات، هیچ میلی، گزاف و بیهوده نیست، میتوان این
میل را دلیلی بر بقای بشر پس از مرگ دانست. این که ما، از فکر نیست شدن،
رنج میبریم، خود، دلیل است بر این که ما نیست نمیشویم. اگر ما، مانند
گُلها و گیاهان، زندگی موقّت و محدودی میداشتیم، آرزوی خلود به صورت یک
میل اصیل، در ما به وجود نمیآمد. وجود عطش، دلیلِ وجود آب است. وجود هر
میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی
آن متوجّه است. گویی، هر استعداد، سابقهای ذهنی و خاطرهای است از کمالی
که باید به سوی آن شتافت. آرزو و نگرانی دربارهی خلود و جاودانگی – که
همواره انسان را به خود مشعول میدارد – تجلّیات و تظاهرات نهاد و واقعیّت
نیستیناپذیر انسان است…(۶)
خلاصهی مطلب این که عشق به صلح و عدالت، در
درون جان هر کسی هست. همه، از صلح و عدل، لذّت میبرند و با تمام وجود
خود، خواهان جهانی مملوّ از این دو هستند. آیا این، یک عطش کاذب است یا
نیاز واقعی که در زمینهی آن، الهام درونی به کمک خرد شتافته تا تأکید
بیشتری روی ضرورت آن کند؟ آیا همیشه تشنگی ما، دلیل بر این نیست که آبی در
طبیعت وجود دارد و اگر آب، وجود خارجی نداشته باشد، آیا ممکن است عطش و
عشق و علاقه به آن، در درون ما وجود داشته باشد؟
ما، میخروشیم، فریاد
میزنیم، عدالت و صلح میطلبیم، و این، نشانهی آن است که سرانجام، این
خواسته تحقّق میپذیرد و در جهان پیاده میگردد.
اصولاً، فطرت کاذب،
مفهومی ندارد؛ زیرا، میدانیم که آفرینش و جهان طبیعت، یک واحد به هم
پیوسته است و هرگز مرکَّب از یک سلسله موجودات از هم گسسته و از هم جدا
نیست. روی این جهت، هر عشق اصیل و فطری، حاکی از وجود معشوقی در خارج و
جذبه و کشش آن است. به هر حال، فطرت و نهاد آدمی، به وضوح، فریاد میزند که
سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت. و بساط ستم برچیده خواهد
شد؛ چرا که این، خواست عمومی و فطری انسانها است. پس باید این خواست بشر،
روزی تحقّق یابد و هر روزی که میگذرد، زمینهی ظهور آن قیام، فراهمتر
میشود.
ب) راه عقلی
موضوع را از این زاویه با ذکر چند مقدمه، پی میگیریم:
مقدّمهی یکم
خداوند
متعال، انسان را عبث و بیهوده خلق نکرده و آنان را به حال خود وانگذاشته
است، بلکه هدف از خلقت – در عین بی نیازیِ از خلق – همان رسیدنِ خلق به
مصالح بزرگی است که کمال بشر به سبب آنها، تحقّق میپذیرد.
خداوند متعال میفرماید: ((و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون))(۷)؛ ما، جنّ و انس را، تنها، برای عبادت خالص خداوند، خلق کردیم.
آن
چه به یک معنای وسیع از این آیه استفاده میشود، این است که هدف نهایی از
خلقت، در دستْرسی بشر به کمال خود است که با توجیه عقیده و انحصار رفتار
انسان بر طاعت خدا و عدالت او در هر حرکت و سکونی، حاصل میگردد.
این کمال عالی برای انسان، از چند جنبه قابل طرح است:
جنبهی یکم – جنبهی فردی است، به این معنا که هدف از خلقت، آن است که افراد، به کمال مطلوب خود برسند.
جنبهی
دوم – جنبهی اجتماعی است، به این معنا که در جامعه، مجتمعی کامل و بشری
متکامل ایجاد گردد که زندگی افراد آن جامعه، بر اساس عدل و اخلاص است و از
هر کاری که با هدف عالی خلقت او منافات دارد، دورند.
جنبهی سوم –
جنبهی حکومتی است، به این معنا که در جامعه، حکومتی بر اساس عدل و حقّ،
حاکم شده که احکام آن، برگرفته از دستورهای الهی است.
مقدّمهی دوم
حال
که غرض از خلقت، مشخص شد، پس خداوند متعال، باید هر امری را که در جهت این
هدف بزرگ است، ایجاد کند، و هر چیزی را که ممکن است مانع تحقّق آن هدف
گردد، از میان بردارد، ولو تحقّق این هدف، مستلزم بر هم خوردن قوانین طبیعت
و ایجاد معجزات است، باید آن معجزه را در خارج ایجاد کند؛ زیرا، هدف از
ایجاد قوانین طبیعی، به اجرا گذاشتن اهداف خلقت است و اگر تحقّق اهداف
خلقت، متوقّف بر به هم خوردن قوانین نظام طبیعی است، به ناچار، باید معجزات
تحقّق یابد.
مقدّمهی سوم
با مراجعه به تاریخ، به طور قطع پی
میبریم که این هدف الهی که در این آیه به آن اشاره شده و عقل نیز به آن پی
میبرد، در طول تاریخ بشریّت، هنوز تحقّق نیافته است، پس باید به این
نتیجه برسیم که این حکومت عدل جهانی و توحیدی، در آیندهی عمرِ بشریّت، با
مشیّت الهی، تحقّق خواهد یافت.
نتیجهای را که از این آیهی شریف گرفتیم، به طور وضوح، میتوان از آیات دیگری مانند موارد زیر، نیز نتیجه گرفت:
۱-
((وعد الله الذین ءامنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الأرض کما
استخلف الذین من قبلهم و لیمکننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم، و لیبدلنّهم من
بعد خوفهم أمناً یعبدوننی لا یشرکون بی شیئاً و مَنْ کَفَر بعد ذالک
فأولئک هم الفاسقون))؛(۸) خدا به کسانی که از شما بندگان (که به خدا و حجّت
عصر) ایمان آرد و نیکوکار گردد، وعده فرموده است که در (ظهور امام
زمانعلیه السلام) در زمین خلافت دهد (و به جای امم سالفه، حکومت و اقتدار
بخشد) چنان که امم صالح پیامبران سلف، جانشینان خود شدند و علاوه بر خلافت،
دین پسندیدهی آنان را (که اسلام واقعی است) بر همهی ادیان تمکّن و تسلّط
عطا کند و بر همهی مؤمنان، پس از خوف و اندیشه از دشمنان، ایمنی کامل دهد
که مرا به یگانگی، بی هیچ شائبهی شرک و ریا، پرستش کنند و بعد از آن، هر
که کافر شود، در حقیقت، همان تبهکاراناند که با (وجود) شناسایی حق، از
پَسِ شهوت نفس، به راه کفر میروند.
دراین آیهی شریف، قرائنی وجود دارد که نشان میدهد مراد آیه، عصر ظهور حکومت جهانی است:
الف) کلمهی ((الارض)) که با نبود قرینه بر انصراف به موضع خاصّی، ظهور در عموم دارد.
ب) تمکین تام و استقرار حقیقی دین، بدون سیادت و تسلّط دین بر کلّ عالم، تحقّق نمیپذیرد.
ج) خوف، به طور کلّی، به امن و امان متبدّل نمیشود، مگر بعد از آن که سلطهی دین، بر کلّ روی زمین فراگیر شود.
۲-
((هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه و لو کره
المشرکون))؛(۹) او خدایی است که رسول خود را با دین حقّ، به هدایت خلق
فرستاد تا بر همهی ادیان جهان، تسلّط و برتری دهد.
در این آیه نیز، قرائنی وجود دارد که حکومت عدل جهانی را میرساند.
الف)
حرف ((ل)) در جملهی ((لیظهره)) دلالت بر علّت و غایت دارد. به این بیان
که سبب در فرو فرستادن شریعت اسلام، غلبه دادن آن بر جمیع ادیان و عقاید
است و این، تنها، با سیطرهی دین حقّ در کلّ جهان، تحقّق میپذیرد. و از آن
رو که اهداف الهی، غیر قابل تخلّف است، لذا این هدف، در آینده، تحقّق
خواهد پذیرفت.
ب) ضمیر ((ه)) در (لیظهره) به جهت نزدیکی آن به واژهی
((دین)) نیز به جهت لزوم سنخیّت میان غالب و مغلوب، به ((دین)) بر میگردد و
نه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم . از آن جا که مغلوب، جمیع ادیان است،
پس باید غالب نیز از جنس ادیان باشد که همان دین حق است.
نتیجه
از
مجموع مقدّمات گذشته، پی میبریم که برای تحقّق اهداف خلقت، خصوصاً خلقت
انسان – از آن جهت که افعال خداوند، هدفمند است – باید زمینهی حکومت عدل
جهانی و توحیدی فراهم شود، و با عنایات و توجّهات خاصّ الهی، رهبری الهی و
معصوم، ظهور کند تا آن حکومت، در روی زمین، تحقّق یابد و افراد جامعه نیز
در سایهی آن حکومت الهی، به کمال مطلوب خود برسند.
این حکومت عدل جهانی
و توحیدی، ولو تاکنون شرایطاش تحقّق نیافته، ولی در گذر زمان، با تحقّق
شرایطاش، در آخر الزمان، تحقّق پیدا خواهد کرد.
تفاوت راه فطری و عقلی
۱-
گاه، اشخاص را مییابیم که بر اثر عوامل مختلف معرفتی و روانی، نسبت به
مباحث مهدویّت موضعی شکّاکانه اتخاذ میکنند و به اِشکال تراشی و شبهه
آفرینی میپردازند. بدیهی است که راه فطری که بر پایهی امور فطری استوار
بوده و با وجدانهای بیدار و ذهنهای صاف و بی آلایش مردمان، سر و کار
دارد، برای اقناع چنین اشخاصی، کفایت نمیکند. در این جا است که دلیل عقلی،
راهگشا میشود و میتواند در خلال احتجاجات و مناظرههای کلامی، حقانیّت
اعتقاد به مهدویّت را به اثبات رساند.
بنابراین، امتیاز دلیل عقلی، آن
است که در مقام احتجاج و مناظره با منکران، کارایی بیشتری دارد، و اگر در
هدایت منکران لجوج و متعصّب، توفیق نیابد، دست کم، از تأثیر شبهات آنان در
سایر افراد جلوگیری میکند و نامعقول بودن ادلهی آنان را آشکار میسازد.
۲-
استدلال عقلی، میتواند در تقویّت اعتقاد دینی، مؤثّر باشد؛ زیرا، هر گاه،
عقل انسان، در برابر مطلبی خاضع گردد و به آن گردن نهد، قلب و دل او،
گرایش بیشتری به آن مییابد.
۳-
اعتقاد انسان، اگر بر عواطف مبتنی باشد، میتواند بر اثر شبهات تردید
آفرین، دچار تزلزل گردد. در این موارد، یافتن مبانی استوار عقلی و زدودن
شکها و تردیدها در سایهی آن، نقش مهمّی در پیشگیری و یا جبران آسیبهای
وارد شده دارد.
ج) راه تاریخی
با مراجعه به تاریخ گذشته و حال،
پی میبریم که بشر، در طول تاریخ خود، گرفتار انواع عذابها و شقاوتها و
قتل و غارتها بوده است، خصوصاً، انسانهای موحّد که به جرم پاسداری از حقّ
و حقیقت و توحید، انواع عذابها را به جان خریدند.
قرآن کریم، در رابطه
با قضیهی اصحاب أُخدود – که خندق بزرگی حفر کردند و در آن آتشی بس عظیم
فراهم آوردند تا مؤمنان و موحّدان را در آن انداخته و زنده زنده بسوزانند –
میگوید:
(( بسم الله الرحمن الرحیم * و السماء ذات البروج * و الیوم
الموعود * و شاهد و مشهود * قتل أصحاب الأخدود * النارِ ذاتِ الوقود * إذهم
علیها قعود * و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود * و ما نقموا منهم إلاّ
أنْ یؤمنوا بالله العزیز الحمید))؛(۱۰) به نام خدای بخشندهی مهربان. قسم
به آسمان بلندی که دارای کاخهای با عظمت است. و قسم به روز موعود (قیامت
که وعدهگاه خلایق است). و قسم به شاهدِ (عالَم، پیغمبر خاتم) و مشهودِ (او
قیامت و امّت). اصحاب اخدود، همه، کشته و نابود شدند. همان مردم ظالمی که
آتش سختی به جان خلق بر افروختند. که (بی رحمانه) در کنار آن خندقهای آتش
بنشستند. و سوختن مؤمنانی که به آتش افکندند، مشاهده کردند. و با آن
مؤمنانی که سوزاندند، هیچ عدواتی نداشتند جز آن که آنان به خدای مقتدر
ستوده صفات، ایمان آورده بودند.
در صفحهای دیگر از تاریخ میخوانیم که
فرعون مصر، به مجرّد دیدن رؤیایی در خواب، چه جنایاتی در طول عمر خود انجام
داد تا وجودش از گزند بلیّات محفوظ بماند.
باز در صفحهای دیگر از
تاریخ، جنایات شخصی دیگر به نام حجّاج بن یوسف ثقفی را مشاهده میکنیم که
در مدّت بیست سالی که بر عراق حاکم شد، جنایاتی هولناک را انجام داد.
مسعودی، در کتاب (مروج الذهب) مینویسد:
تعداد کسانی را که شخص حجّاج به
صورت قتلِ صبر، از پای در آورد، صد و بیست هزار نفر بوده است. و این، غیر
از آن مقداری است که به دست لشکریان او به قتل رسیدند. در زندانهای او،
حدود پنجاه هزار نفر مرد و سی هزار نفر زن، به قتل رسیدند که شانزده هزار
نفر آنان، عریان و برهنه بودهاند. زنان و مردان را در یک مکان زندانی
میکرد در حالی که برای آن مکان، هیچ سایبانی از گرما در تابستان و پوششی
از سرما در زمستان نبود…(۱۱)
این، بخش کوچک از جنایات در تاریخ است که با مراجعه به صفحات آن، به آنها پی میبریم.
جنایات
و ظلم بر مظلومان و موحّدان، نه تنها پایان نیافته، بلکه به طور سرسام
آوری، رو به افزایش نهاده است، به حدّی که روی جنایتکاران گذشته را سفید
کرده است!
جنگ جهانی اوّل بر پا شد و در آن، انسانهای بی گناهی به قتل
رسیدند که بنابر آمار رسمی، تنها، تعداد کشته شدگان این جنگ، به بیست و دو
میلیون نفر رسید.
بعد از مدّت زمانی کوتاه، آتش جنگ جهانی دوم، شعلهور
گشت و با کمال تأسّف، آتش آن، دامان هفتاد میلیون انسان را گرفت و به کام
مرگ فرو برد. در همین جنگ، فاجعهی عظیم هیروشیما و ناکازاکی رخ داد که
دهها هزار نفر، با سلاحهای اتمی که به دست همین بشر پیشرفته ساخته شده
بود، به کام مرگ فرو رفتند.
در قضیّهی استعمار کشور مسلمان الجزائر به
دست فرانسه، به جهت مقابلهی ملّت مسلمان آن دیار با استعمارگران، حدود دو
میلیون نفر به دست اشغالگران فرانسوی، به شهادت رسیدند. در آن جا، مردمی را
که به مساجد پناه برده بودند، با انفجار بمب، به شهادت رساندند.
در
تجاوزی که آمریکا به ویتنام کرد، صدها هزار نفر را با انواع بمبها و
سلاحها به قتل رسانید که عوارض شیمیایی آن جنگ، هنوز هم وجود دارد.
با
مراجعه به تاریخ پنجاه سالهی ملّت مظلوم فلسطین، به بخشی از جنایات
صهیونیستها بر این ملّت مظلوم، پی میبریم. در طول این مدّت، میلیونها
مسلمان را آواره کردند و دهها هزار نفر را به شهادت رساندند.
حال با
تأمّلی نسبت به آیندهی بشر و خصومتهایی که میان ملّتهای مختلف پدید آمده
– که به مانند آتش زیر خاکستر، آبستن جنایتها و فجایعی در آیندهی بشریّت
است – خصوصاً با در نظر گرفتن تسلیحات خطرناک کشتار جمعی که کشورها برای
نابودی هم دیگر فراهم آوردهاند که میتواند دهها بار، کرهی زمین را به
نابودی بکشاند، و بالاخصّ با طرح برخورد تمدّنها که از سوی بعضی از
روشنفکران آمریکایی از جمله ساموئل هانتینگتون داده شده و امروز، سیاست
مداران آمریکایی نیز آن را دنبال میکنند، در مییابیم که چه خطر عظیمی،
جامعهی بشر را تهدید میکند. حال، آیا بشر، امیدی به آیندهی زندگی خود
دارد؟ آیا در صورت عملی شدن آن طرح، احدی در روی زمین باقی خواهد ماند؟
راسل، در کتاب خود به نام امیدهای نو، مینویسد:
احساس
حیرت و ضعف و عدم قدرت در عصر حاضر، همه را فرا گرفته است. انسان، در خود
میبیند که هر لحظه، به سوی جنگی خانهمان سوز، پیش میرود که خود، خواهان
آن نبوده است، جنگی که در آینده، بیشتر بشر را به کام مرگ و نابودی خواهد
کشاند، ولی در عین حال، ما انسانها، به مانند خرگوشی که به جهت دیدن ماری
بزرگ در جای خود میخ کوب شده و متحیّر است که چه کند و چه میشود، نگاه به
آیندهای که بس خطرناک است میاندازیم که برای انسان پیشبینی شده، بدون آن
که کوچکترین کاری از ما برای جلوگیری از آن برآید…(۱۲)
حال با در نظر
گرفتن این ظلمها و تعدّیها و خطرهایی که آیندهی بشر را تهدید میکند،
راه حلّ چیست؟ آیا بشر خود میتواند با طرح برنامهای که ضمانت اجرایی نیز
داشته باشد، صلاح و سعادت را بر کلّ عالم حکم فرما سازد یا بر این بشر
نوشته شده که تا آخر عمرِ کرهی زمین، باید با درد و رنج و مصیبت زندگی کند
یا ضرورت اقتضا میکند که مُصلحی غیبی از جانب خداوند متعال، برای هدایت و
نجات این امّت ظهور کرده و امّت را از این ظلمها و تعدّیها نجات داده و
جلوی نابودی و هلاکت کلّ بشر قبل از رسیدن او به اهداف خود، گرفته و آنان
را به سعادت واقعی رهنمون سازد؟
امام مهدی علیه السلام امداد غیبی الهی
کلمهی
((غیب)) در مقابل ((شهادت)) به معنای ((امر پنهان)) به صورت مکرّر، در
قرآن کریم به کار رفته است. خداوند متعال دربارهی صفات و خصوصیّات متّقیان
میفرماید:(( الذین یؤمنون بالغیب))(۱۳)؛ متّقیان، کسانی هستند که به غیب
ایمان دارند.
ایمان به غیب، مصادیق متعدّدی دارد که یکی از آنها، ایمان
به امدادات غیبی است که گاهی به صورت اختصاصی و گاه نیز به صورت عمومی و
اجتماعی، برای بشر میرسد. این، به جهت لطف و عنایت الهی است که انسان را
رها نگذاشته و هر آن و لحظه، او را مورد لطف خود قرار میدهد. خداوند متعال
میفرماید:(( و کنتم علی شفا حفره من النار فأنقذکم منها))(۱۴)؛ در صورتی
که بر پرت گاه آتش بودید، خدا، شما را نجات داد.
ظهور امام مهدیعلیه
السلام یکی دیگر از امدادات غیبی اجتماعی و الهی است که کلّ بشریّت را به
سعادت و نجات رهنمون خواهد کرد و اعتقاد به آن نیز از واجبات است. شیخ ناصر
الدین البانی مینویسد:
إنّ عقیده خروجِ المهدی عقیده ثابته متواتره
عنهصلی الله علیه وآله وسلم یجب الایمان بها؛ لأنّها من أمور الغیب. و
الایمان بها من صفات المتّقین کما قال:(( الم * ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی
للمتقین * الذین یؤمنون بالغیب))،(۱۵) و إنّ إنکارها لا یصدر إلاّ من
جاهلٍ مکابرٍ. أسأل الله تعالی أنْ یتوفّانا علی الإیمان بها و بکلّ ما صحّ
فی الکتاب و السنه؛
همانا، عقیدهی به خروج مهدی، عقیدهای است ثابت و
متواتر از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله که ایمان به آن واجب است؛ زیرا،
این عقیده، از امور غیب است که ایمان به آن، از صفات متّقیان در قرآن کریم
شمرده شده است. خداوند میفرماید: ((این کتاب، شک در آن نیست (و) راهنمای
پرهیزکاران است. آن کسانی که به جهان غیب ایمان آوردند.))
همانا، انکار
این عقیده، جز از فرد جاهلِ زورگو، صادر نمیگردد. از خداوند متعال،
میطلبم که ما را بر ایمان به این عقیده و به هر امری که به طور صحیح، از
کتاب و سنت ثابت شده، بمیراند.
همین مطلب را استاد عبد المحسن بن حمد العباد در ردّ منکران عقیده به مهدویّت در دانشگاه مدینهی منوّره، ایراد کرد:
و
التصدیق بها داخل فی الإیمان بأنّ محمّداً رسول اللّهصلی الله علیه وآله ؛
لأنّ من الإیمان به تصدیقه فیما أخبر به، و داخل فی الإیمان بالغیب الذی
امتدح الله المؤمنین به بقوله: ((الم * ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین
* الذین یؤمنون بالغیب…)).(۱۶)
تصدیق و اعتقاد به قضیّهی مهدویّت،
داخل در ایمان به رسالت پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم است؛ زیرا، از
آثار ایمان به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم ایمان و تصدیق به او است در
اموری که به آنها خبر داده، و داخل در ایمان به غیبی است که خداوند متعال
مؤمنین را به جهت ایمان به آن، مدح کرده است آنجا که میفرماید: ((این
کتاب، شک در آن نیست (و) متقیان را هدایت میکند. آنان که به غیب ایمان
دارند و…)).
خوشبینی نسبت به جریان کلّی عالم
مرحوم شهید مطهری در کتاب قیام و انقلاب مهدیعلیه السلام مینویسد:
اندیشهی
پیروزی نهایی نیروی حقّ و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم، گسترش
جهانی ایمان اسلامی، استقرار کامل و همه جانبهی ارزشهای انسانی، تشکیل
مدینهی فاضله و جامعهی ایده آل، و بالاخره اجرای این ایدهی عمومی
وانسانی به وسیلهی شخصیّتی مقدّس و عالی قدر – که در روایات متواتر
اسلامی، از او به ((مهدی)) تعبیر شده است – اندیشهای است که کم و بیش،
همهی فرق و مذاهب اسلامی – با تفاوتها و اختلافهایی – بدان مؤمن و
معتقدند؛ زیرا، این اندیشه، به حسب اصل و ریشهی قرآنی است. این، قرآن مجید
است که با قاطعیّت تمام، پیروزی نهایی ایمان اسلامی، غلبهی قطعی صالحان و
متّقیان، کوتاه شدن دست ستمکاران و جباران را برای همیشه، و آیندهی
درخشان و سعادتمندانهی بشریّت را نوید داده است.
این اندیشه، بیش از
هر چیز، مشتمل به عنصر خوش بینی نسبت به جریان کلّی نظام طبیعت و سیر
تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده، و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار
بشریّت است که طبق بسیاری از نظریّهها و فرضیهها، فوق العادّه تاریک و
ابتر است…
امید و آرزوی تحقیق این نوید کلّی جهانی انسانی، در زبان
روایات اسلامی، ((انتظار فرج)) خوانده شده است و عبادت – بلکه افضل عبادات –
شمرده شده است. اصل انتظار فرج، از یک اصل کلّی اسلامی و قرآنی دیگر،
استنتاج میشود و آن، اصل ((حرمت یأس از روح الله)) است.
مردم مؤمن به
عنایات الهی، هرگز و در هیچ شرایطی، امید خویش را از دست نمیدهند و تسلیم
یأس و ناامیدی و بیهوده گرایی نمیگردند. چیزی که هست، این انتظار فرج و
این عدم یأس از روح الله، در مورد یک عنایت عمومی و بشری است، نه شخص یا
گروهی، بعلاوه، توأم است با نویدهای خاص و مشخّص که به آن قطعیّت داده
است.(۱۷)
ایشان، در جایی دیگر از کتاباش میفرماید:
آرمان قیام و
انقلاب مهدیعلیه السلام یک فلسفهی بزرگ اجتماعی اسلامی است. این آرمان
بزرگ، گذشته از این که الهام بخش ایده و راه گشای به سوی آینده است، آینهی
بسیار مناسبی است برای شناخت آرمانهای اسلامی.
این نوید، ارکان و
عناصر مختلفی دارد که برخی، فلسفی و جهانی است و جزئی از جهان بینی اسلامی
است، و برخی، فرهنگی و تربیّتی است، و برخی، سیاسی است، و برخی، اقتصادی
است، و برخی، اجتماعی است، و برخی، انسانی یا انسانی – طبیعی است.(۱۸)
دوم – وقوع حکومت جهانی توحیدی در آخر الزّمان
تکامل
فرد و در نتیجه ایجاد مجتمع کامل و نیز دولت و حکومت عدل در جامعه، با دو
عامل اساسی تحقّقپذیر است: ۱- عامل خارجی؛ ۲- عامل داخلی.
۱- عامل
خارجی، آن است که هر فرد از افراد جامعه و در نتیجه مجتمع، معنای عدل و
کمالی را که هدف از خلقت او در آن است، بداند، و نیز راهی را که باید انسان
در رسیدن به آن هدف بپیماید، بشناسد.
از آن رو که فهمهای بشری، قاصر
از درک این امور است، لذا بشر در طول تاریخ، محتاج به انبیا برای هدایت و
رسیدن به اهداف خود بوده است. این هدف بزرگ، از جانب خداوند، با ارسال
پیامبران و اوصیا، در طول تاریخ، تحقّق پیدا کرده است.
۲- عامل داخلی،
همان شعورِ بشر به این مسئولیّت و هدف بزرگ است. لذا به جهت رسیدن به هدف،
تحقّق این عاملِ داخلی در وجود انسان، لازم است. این شعورِ به مسئولیّت،
تحقّق پیدا نمیکند، مگر به این که
الف) عقل، اهمیّت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درک کند.
ب) بداند که این اطاعت، ضامن حقیقی برای سعادت خود و جامعه و ایجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج) حقیقت عدل و قسط و آثار و برکات آن را بداند.
این عامل داخلی، با انواعاش، از چند طریق قابل پیاده شدن است:
طریق
یکم – این که این ایمان و اخلاص، در افراد جامعه، به صورت معجزه، تحقّق
یابد. این احتمال، با قانون معجزات، منافات دارد؛ زیرا، معجزه، طریق
انحصاری است، در حالی که برای رسیدن به نتیجه و هدف، راههای دیگر غیر از
طریق معجزه وجود دارد. و نیز با اختیار انسان – که کمال او در گرو آن است –
منافات دارد. در نتیجه، بشر، باید خود به خود و بدون جبر، با تجربه و
ارشاد، به سطحی عالی از فهم و شعور به آن امور برسد تا بتواند آن هدف عالی
را با رهبری الهی، پیاده کند.
حال، با ملاحظهی حالات و خصوصیّات بشر،
پی میبریم که هنوز، انسان، به آن سطح عالی از فهم و شعور، برای رسیدن به
آن هدف کامل، نرسیده است؛ زیرا، بشر، از ابتدای خلقت، دو شرط اساسی از
شرایط تطبیق عدل کامل را نداشته است:
۱- شناخت عدل به صورت کامل؛
۲- آمادگی برای فداکاری در راه تطبیق و پیاده کردن عدالت، بعد از شناخت آن.
اگر
بر فرض، بشر، شرط یکم را دارا باشد، هنوز آمادگی برای شرط دوم را پیدا
نکرده است. انبیا، در طول تاریخ بشر، متکفّل این دو شرط بوده و مردم را به
غرض اساسی از ایجاد بشر که همان حکومت عدل جهانی و الهی است، بشارت
دادهاند. خداوند متعال میفرماید:
((و لقد کتبنا فی الزبور من بعد
الذکر أنّ الأرض یرثها عبادی الصالحون))(۱۹)؛ ما، بعد از تورات، در زبور
داود نوشتیم که ((یقیناً، بندگان نیکوکار من، زمین را وارث و متصرّف خواهند
شد.)).
و نیز خداوند متعال میفرماید:
((هوالذی أرسل رسوله بالهدی و
دین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون))؛(۲۰) او خدایی است
که رسول خود را با دین حقّ، برای هدایتِ خلق فرستاد تا بر همهی ادیانِ
عالم، تسلّط دهد.
ولی از طرفی دیگر میدانیم که برای هیچ یک از انبیای
الهی، به دو دلیلی که گذشت، شرایط اساسی برای هدایت فعلی کلّی بشر و ایجاد
حکومت عدل جهانی، میسّر نگردید.
خداوند متعال، در بارهی قوم حضرت نوحعلیه السلام که نهصد و پنجاه سال، قوم خود را به حقّ و حقیقت دعوت کرد، میفرماید:
((قال
ربّ إنّی دعوت قومی لیلاً و نهاراً)) فلم یزدهم دعائی إلاّ فراراً* و إنّی
کلّما دعوتهم لتغفرلهم جعلوا أصابعهم فی آذانهم واستغشوا ثیابهم و أصرّوا و
استکبروا استکباراً؛(۲۱) نوحعلیه السلام گفت: ((بارالها! من، هر چه قوم
خود را شب و روز دعوت کردم، دعوت و پندم، جز به فرار و اعراض آنان نیفزود! و
هر آن چه آنان را به مغفرت و آمرزش تو خواندم، انگشت (جهل و عناد) بر گوش
نهادند و جامه را به رخسار افکندند (تا مرا نبینند و سخنام را نشنوند) و
بر کفر اصرار و لجاج ورزیدند و سخت راه تکبّر و نخوت پیمودند!)).
نیز حضرت ابراهیمعلیه السلام پس از آن همه دعوت به توحید، به آتش افکنده شد. و قوم موسیعلیه السلام در جواب آن حضرت عرض کردند:
((فاذهب أنت و ربّکَ فقاتلا إنّا هاهنا قاعدون))؛(۲۲) پس تو پروردگارت بروید و با آنان قتال کنید و ما، این جا، نشستهایم.
خداوند متعال، در اعتراض به جماعتی از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:
((یا
أیّها الذین ءامنوا مالکم إذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثّاقلتم إلی
الأرض أرضیتم بالحیاه الدنیا من الآخره فما متاع الحیاه الدنیا إلاّ
قلیل))؛(۲۳) ای کسانی که ایمان آوردید! چرا آن هنگام که به شما امر شود که
برای جهاد در راه دین، بی درنگ آماده شوید، (چون بار گران) به خاک زمین دل
بستهاید؟ آیا راضی به زندگانی دنیا، عوض حیات ابدی آخرت شدید در صورتی که
متاع دنیا در برابر عالم آخرت، اندک و ناچیز است؟
حال به این نتیجه
میرسیم که بشر، تا کنون، به شروط اساسی برای تشکیل حکومت جهانی، دست
نیافته و زمینه را برای ظهور آن حضرت فراهم نساخته است. ولو ممکن است که از
ناحیهی خداوند متعال نیز، جهاتی برای این تأخیر، در نظر گرفته شده باشد،
ولی به طور قطع میدانیم که بشر، روزی، برای تأسیس این حکومت عدل جهانی و
توحیدی، برپاخاسته و زمینه و شرایط را، عملاً، مهیّا خواهد کرد و خداوند
نیز از باب لطف، این حکومت را عملی و پیاده خواهد کرد.
حکمت تأخیر از دیدگاه روایات
در روایتی، امام باقرعلیه السلام میفرماید:
دولتنا
آخرالدول، ولن یبقی أهل بیت لهم دوله إلاّ ملکوا قبلنا لئلاّ یقولوا – إذا
رأوا سیرتنا – : ((إذا ملکنا سرنا مثل سیره هؤلاء.)). و هو قول الله،
عزّوجلّ : ((والعاقبه للمتقین))؛(۲۴)
دولت و حکومت ما، آخرین دولتها و
حکومتها است. حکومت، برای هیچ اهل بیتی باقی نمیماند، مگر این که قبل از
ما، به حکومت رسیده و آن را به نهایت رسانده است، به جهت این که هرگاه
سیرهی ما را در حکومت مشاهده کردند، نگویند: ((اگر ما نیز مالک و عهده دار
حکومت بودیم، این چنین حکومت میکردیم.)). اشاره به این معنا است قول
خداوند متعال که میفرماید: ((عاقبت، برای پرهیزکاران است.)).
مقدمات ظهور
از
طرفی دیگر میدانیم که هر عمل اجتماعی، چه کوچک باشد و چه بزرگ، احتیاج به
آماده شدن ظروف مناسب است تا چه رسد به این امر بزرگ که در حقیقت، انقلابی
جهانی و فراگیر در تمام زمینهها، اعم از اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و…
است. لذا، این انقلاب، احتیاج به مقدّمات و آمادگیهایی دارد که بعضاً، به
آن اشاره میشود:
۱- پیشرفت و رشد عقلانی و دینی، و لو در طبقهی خاصّی از بشر.
۲- انحراف عمومی در میان بشر.
۳- انتشار ظلم و فساد در عالم در نتیجهی دور شدن بشر از دین الهی و متابعت از هواهای نفسانی.
۴- پیشرفت بشر در فن آوری؛ زیرا، تمام امور امام زمانعلیه السلام در عصر ظهور، با معجزه انجام نمیگیرد.
۵- آماده شدن یاران خاص امام مهدیعلیه السلام برای نصرت آن حضرت و شرکت در برپایی حکومت عدل جهانی.
پینوشتها:
۱) غاشیه: ۲۱ – ۲۲٫
۲) طلاق: ۱۰٫
۳) زمر: ۹٫
۴) بحث حول المهدی، ص ۷ – ۸٫
۵) امیدهای نو، راسل.
۶) مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۰۰ – ۲۰۱٫
۷) ذاریات: ۵۶٫
۸) نور: ۵۵٫
۹) توبه: ۳۳٫
۱۰) بروج: ۱ – ۸٫
۱۱) مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۶۶ – ۱۶۷٫
۱۲) امیدهای نو، از راسل.
۱۳) بقره: ۳٫
۱۴) آل عمران: ۱۰۳٫
۱۵) مجلهی التمدن الإسلامی، ش ۲۲، ص ۶۴۳،چ دمشق.
۱۶) مجلهی الجامعه الإسلامیه، ش ۳، سال یکم، ذوالقعدهی ۱۳۸۸، چ حجاز.
۱۷) قیام و انقلاب مهدیعلیه السلام، ص ۵ – ۷٫
۱۸) همان.
۱۹) انبیاء: ۱۰۵٫
۲۰) توبه: ۳۳٫
۲۱) نوح: ۵ – ۷٫
۲۲) مائده: ۲۴٫
۲۳) توبه: ۳۸٫
۲۴) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۲؛ الغیبه، طوسی، ص ۴۷۲؛ کشف الغمّه، ج ۲، ص ۴۶۵٫