(بسم الله الرحمن الرحیم)
1-
موقعیت سیاسی؛ مامون چون طی طرحی امام را تحت الحفظ از مقرّ و وطن وجوار
قبرجدّش رسول اكرم به اجبار به سوی مرو فرا خواند تا تحت نظر داشته وارتباط
اورا باشیعه قطع واورا از شیعه وبنی هاشم جدا کرده، و در مَرو حبس نماید ؛
در ظاهر آن حضرت را به خلعت حكم و ولايت مزین ، و در باطن آن حضرت را از
همه شؤون منع نمود.
2- اجازه برگذاری جلسات درس و خواندن نماز جمــعه و
عيـد نميدهد ؛ دراطراف منزل ومحل اقامت امام جاسوس گماشته بود؛ درحالي كه
مردم ميپنداشتند مامون درمقابل امام خاضع ومطیع وارادتمند اوست ؛
3-
امام را از آوردن اهل و عيال و فرزند دلبندش حضرت أبوجعفر أمام محمّد تقي
عليهالسّلام عملاً منع کرده تا امام مانوسی نداشته وتنها در منزلی محصور
گردید ومامون جهت تظاهر وتبرئه ی خود از اتهام قتل امام در تشييع جنازه
پيرهن خود را چاك زده وبه شدت گریست ، و مجالس تعزيه دائر و بطور معروف
براي بزرگداشت و تجليل از آن حضرت عزاي عمومي و تعطيل رسمي اعلام ميكند ؛
4-
مردم با دیدن این تظاهر وریاکاری از مامون فریفته ی رفتار اوشده وگمان
داشتند که امام در آسودگی بوده وبه مرگ طبیعی از دنیارفته است ؛ وَ
بِمِثْلِ هذا عَمِلَ السّياسيّونَ. فَهُوَ....رَئيسُهُمْوَقآئِدُهُم
لِهَذِهِ الطَّريقَةِ، وَأعْلَمُ مِن أبيهِ هَرونَ الَّذي اشْتَبَهَ
فـيسياسَةِ مَدينَتِهِ بِقَتْلِ أبيهِ موسَي بْنِ
جَعْفَرٍعَلَيْهِماالسَّلامُ مَسْجونًا بَعْدَسِنينَ عَديدَةٍ جِهارًا
5-
ازسوی دوستان نیز نسبت به امام ظلم بزرگ روا داشته شد چون نمایندگان امام
موسي بن جعفر بعد از شهادتش گفتند : امامت به همين امام ختم شده است و ديگر
امامي نيست . و لذا آنها را « واقفيّه» گويند که ازروی کبر وعناد وهوای
نفس امامت حجّت خدا عليّ بن موسي الرّضا را انكار كردند و او را كه والي
اين ولايت بود تكذيب نمودند؛ چه غربتي از اين بالاتر که سران وثقات معتمدین
چنین واکنشی دربرابر امام داشته باشند؛
6- افزون بر آن ،آنها شيعيان
پدرش حضرت موسي بن جعفر عليهماالسّلام را نيز به خود دعوت نموده و از
پيروي حضرت ثامن الأئمّه منع كردند ؛ و براي خود حزب و دستهاي تشكيل داده و
بدعت در دين گذارده ، و جماعت واقفيّه از اسلام فرقه خاصّي تشكيل دادند «
از يـونس بـن عبـدالرّحـمن كـه گفت: من بـر حضرت رضا عليهالسّلام وارد شدم
. فرمود : عليّ بن أبي حمزه مُرد ؟! گفتم : آري ! فرمود :داخل در جهنّم
شد . من از اين كلام حضرت به دهشت افتادم . فرمود : آگاه باش كه چون از
امام پس از موسي عليهالسّلام از وي پرسيدند گفت : من امامي را پس از او
نميشناسم ، لهذا يك ضربهاي به قبرش زدند كه از آن آتش بالا گرفت .»
« و
روايت است از أحمد بـن محمّد بـن أبي نـصر كـه گفت: حضرت امــام أبوالحسن
الرّضا عليهالسّلام در ميان طائفه بنـي زُرَيق ايستادند ، و در حالي كه
صداي خود را بلند نموده بودند به من گفتند : اي احمد ! گفتم : لبّيك !
فرمود : چون رسول خدا صلّي اللـه عليه و آله و سلّم رحلت نمودند ، مردم
براي خاموش كردن نور خدا كوشيدند ؛ امّا خداوند إبا نمود مگر از اينكه نور
خود را تمام كند به أميرالمؤمنين عليهالسّلام . و چون أبوالحسن موسي بن
جعفر عليهما السّلام وفات نمود ، عليّ بن أبي حمزه در خاموش كردن نور خدا
کوشيد ، امّا خداوند چنین خواست که نور خود را تمام كند .
دراین قضایا
وپیش آمد ها امام بسیار غمگین می شد که دوستان وشیعیان دراین آزمایش ها
ازدست می روند ؛ احساس غم به غربت امام می افزود می شد؛
7- انكار امامت
فرزندش محمّد بن عليّ (جواد)است ، بلكه انكار فرزندي او آنها تا حدی به
امام جسارت کرده وگفتند علی بن موسی فرزند پسر ندارد تا جانشین داشته باشد
؛پس امام نیست ؛خویشان وعمو ها وفرزندان عموها امامت و وصايت امام جواد را
انكار كردند ، مانند مخالفت هائي كه با خود آن حضرت مينمودند؛
عليّ
بن جعفر گفت : برادران امام رضا و همچنين ما عموهايش ، همگي به او گفتيم :
تا به حال در ميان ما امامي با چهره تند و سياه رنـگ نـيامـده اسـت؛
امام
رضا به آنها گفت : او پسر من است . آنها گفتند : رسول خدا صلّي اللـه
عليه و آله و سلّم کار قيافهشناسان را قبول کرد؛. حضرت قبول کرد تا قیافه
شناس دراین باره داوری نماید
چون قيافهشناسان آمدند ، و ما در بستان
نشستيم و عموهاي حضرت و برادرانش و خواهرانش صفّ بستند ، و به حضرت امام
رضا عليهالسّلام جُبّهاي پشمينه پوشاندند و يك كلاه ( قَلَنْسُوَه )
برزگري و كار بر سرش نهادند و برگردنش يك بيل نهادند ، و به او گفتند : تو
داخل بستان برو بطوري كه خود را نشان دهي كه چون كارگر عمله در آنجا بـه
كار اشتغال داري ! و سپس حضرت أبوجعفر امــام محمّد تقي را آوردند و به
قيافهشناسان گفتند : پدر اين طفل را مشخص كنيد ! آنها گفتند : از ميان اين
جمعيّت هيچكس پدر او نيست ؛ وليكن اين عموي پدر اوست ؛ اين عموي اوست ؛
اين عمّه اوست . و اگر در اينجا پدري براي او باشد همانا صاحب بستان است ؛
به علّت اينكه قدمهاي او با قدمهاي وي يكسان است .
و چون حضرت أبوالحسن امام رضا عليهالسّلام از ميان بستان به سوي ايشان باز آمد ، گفتند : اين است پدر اين طفل .
عليّ
بن جعفر گفت : من كه اين واقعه را مشاهده كردم برخاستم و آب دهان حضرت
أبوجعفر را مكيدم و به او گفتم : شهادت ميدهم كه تو امام من در نزد خدا
ميباشي . پس حضرت رضا عليهالسّلام گريستند و گفتند : اي عمو جان من !
آيا نشنيدي كه پدرم ميگفت : رسول خدا صلّي اللـه عليه و آله و سلّم
ميگفت : پدرم به فداي پسر بهترين كنيزان باد ! [1]
8- يكي ديگر از
حکمتهای غربت امام رضا عليهالسّلام این است که :نقشی که حضرت دررونق دادن
ورشد علو اسلامی داشته مغفول مانده ؛دفاعی که حضرت از ساحت دین کردبی
نظیربود؛تمدن اسلامی با تزریق ودفاع امام ازعلم اسلامی جهشی بزرگ به خود
گرفت [2]؛ چون امام دردوره ی شکوفایی تمدن اسلامی می زیست وجلساتی که مامون
با دانشمندان ادیان مختلف برگزار کرد امام دراین مناظرات برهمگان چیره شد؛
این نمود علمی امام طبعا درتمام اندیشه ها وعلوم تاثیرگذرار بود؛اما این
برجستگی هرگز درمیان آثارمورخین عهد عباسی به طورمحسوس ومشخص گزارش نشده
است؛ این نوع رویکرد درباره ی خدمات علمی نهایت ظلم به امام وغربت آن حضرت
است؛
علاوه برامام رضا (ع) امام حسین (ع) نیز درزیارت ناحیه از طرف امام
عسگری به این لقب نامیده شده .اگرچه به یک معنا همه ی ائمه از آن جهت که
بین مردم آنگونه که باید شناخته نشدند غریب اند.
[1]ـ « بحار الأنوار» طبع كمپاني ، ج 12 ،
در تاريخ أبي جعفر حضرت جواد عليهالسّلام ، بابٌ فـي فَضآئِلهِ و أحْوالِ
خُلَفآءِ زَمانِهِ و أصْحابِه ، ص 124 عن « عيون المعجزات » : لَمّا
قُبِضَ الرِّضا عَلَيهِالسَّلاَمُ كانَ سِنُّ أبـي جَعْفَرٍ
عَلَيهِالسَّلاَمُ نَحْوَ سَبْعِ سِنيـنَ ، فَاخْتُلِفَ الْكَلِمَةُ مِنَ
النّاسِ بِبَغْدادَ وَ فـي ألأمْصار ـ الرّوايةَ و كانتْ طَويلةً . ( ترجمة
اين روايت بطورل دمل در جلد سوّم « امام شناسي» از دورة علوم و معارف
اسلام ، در ضمن بحث لزوم متابعت از أعلم در درس سي و يكم آمده است . ـ
[2] .برگرفته از کتاب روح مجرد؛نوشته ی مرحوم تهرانی.