موضع اهل سنت در قبال وهابیت

(بسم الله الرحمن الرحیم)
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، الحمد لله و کفی و السلام علی عباد الله الذین اصطفی، اما بعد:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیماً.
موضوعی که قرار است در این مجلس نورانی پیرامون آن بحث داشته باشم مسأله وهابیت است. عرایض خودم را با کسب اجازه از محضر کلیه شما بزرگوارانی که تشریف دارید، آغاز می کنم.

 

اگر مسأله ی وهابیت پیش از این در میان علما و ائمه جمعه اهل سنت مورد بحث قرار نگرفته، نباید چنین تصور شود که علمای اهل سنت خدای ناکرده با وهابیت تبانی و توافقی دارند. موضوع علمای ما پیش از امروز و دهها سال قبل چنان در کتابها و فتاواهایشان به طور روشن بیان شده که شبیه به آن را در میان علمای بزرگوار تشیع بنده سراع ندارم- به علت محدود بودن معلومات خودم-. پیش از حضرت امام خمینی (ره) کسی به صورت مکتوب و نوشتار در کتابی با این مسأله با صراحت و فصاحت کامل برخود نکرده است(2) اما فکر نمی کنم کسی از میان علمای محترم اهل سنت نباشد که کتاب معروف رد المختار علی الدر المختار را نداشته باشد و این کتاب دهها سال قبل تألیف شده و در دسترس علمای اهل سنت قرار گرفته است و کم عالم، مفتی و قاضی در دیار ما هست که این کتاب را نداشته باشد و خود بنده تا به این کتاب مراجعه نکنم در هیچ فتوایی اطمینان به کتاب دیگر پیدا نمی کنم. مؤلف این کتاب با صراحت کامل در این مسأله اظهار نظر فرموده و بعد از ایشان هم علمای ما در هر فرصت مقتضی و زمانی که احساس کردند می توانند این مسأله را تبیین کنند به موضع گیری پرداختند و اگر در بلوچستان ما قبلاً این مسأله مطرح نشده علتش این نبوده که ما از این مسأله ناآگاه بوده ایم یا خدای ناکرده با وهابیان توافقی داشته ایم؛ نه. برای اینکه علما و خطبا با اطبا مشابهت دارند، تا بیماری و مرضی را در انسانی احساس نکنند به سراغ مداوایش نمی روند. هر مرضی که ظهور کند همان مرض را پیدا می کنند و تلاش می کنند آن را مداوا کنند و نسخه خاص آن بیماران را به او تحویل می دهند.
اما حالا که این مسأله مطرح شده و موضع گیری های این قشر علیه اسلام از گذشته جدی تر شده، وظیفه تک تک ماست که در مقابل آن، موضع خود را مشخص و روشن کنیم تا خدای ناکرده مثل گذشته با حسن ظنها و تصورهای مخلصانه ای که غرضی و شایبه ای هم نداشته، عده ای از جوانان ما جذب این افکار نشوند و الحمد الله با توجهات مقام معظم رهبری و عنایاتی که نظام جمهوری اسلامی ایران نسبت به اهل سنت بخصوص علمای حوزه ها، مدارس و طلبه ها دارد الان خود به خود این مسأله منتفی است که جوانان ما نیاز پیدا بکنند که به گونه ای با بهانه هایی به جایی برسند که در معرض فرهنگ های التقاطی قرار بگیرند.
مؤلف کتاب المهند علی المفند که همه ی شما برای او احترام قایل هستنید نه تنها موضع علمای احناف بلکه علمای مذاهب اربعه اهل سنت را در قبال این مسأله تبیین کرده اند.
فخر المحدثین مولانا خلیل احمد سهارنپوری مؤلف کتاب معروف و بذل المجهود شرح سنن ابی داود که بنده آن را ترجمه کرده ام و انشاء الله العزیز با توفیقات خداوند متعال و عنایات و توجهات مسؤولان امور و هماهنگی نماینده محترم مقام معظم رهبری در امور اهل سنت استان سیستان و بلوچستان سعی می شود که انشاء الله بزودی در دسترس جوانان و علاقه مندان قرارگیرد.(3) موضع ما را مشخص نموده اند. ما در موارد بسیاری با وهابیت اختلاف داریم و نمی توانیم با آنها سر سازش داشته باشیم و این اختلافات از محدوده آن اختلافاتی که جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای واعظ زاده شرح دادند که چه مواردی هست که با اینکه اختلاف وجود داشته باشد می توانیم با هم اتفاق داشته باشیم، وحدت داشته باشیم وحدت را جفظ بکنیم، از آن محدوده خارج شد. نظرات آنها زیر بنای فقهی و اجتهادی ندارد و وقتی بررسی می کنیم مبتنی بر اغراض سیاسی است و صرفاً غرض آنها لطمه زدن به اسلام و مسلمین است اگر شما در این زمینه مطالعه کرده باشید که طبعاً کرده اید، یک زمانی پس از تسلط رژیم آل سعود در اوایل این قدر اینها شدت عمل به خرج می دادند که اگر زایری در مواجهه با مزار شریف رسول اکرم (ص) با کلمه السلام علیک یا سیدی، یا سیدنا یا رسول الله سلام عرض می کرد، او را تهدید می کردند و می زدند.
مفسر جلیل القدر حضرت علامه شفعی احمد عثمانی (ره) می فرمایند که من در کنفرانسی که در زمان سلطان عبدالعزیز تشکیل داده بودند و علما را دعوت کرده بودند حاضر بودم، وقتی نوبت سخن گفتن به من رسید بلند شدم و روی مسایلی که حساس بود انگشت گذاشتم، یکی از آن مسایل همین بود که چرا اجازه داده نمی شود که مسلمین و زایرین کلمه ی سیدنا را به کار ببرند، چه اشکالی دارد؟ این را در جمعی مطرح کردم که دست راست من به اصطلاح مفتی زمان آنها نشسته بود و در طرف چپ من خود سلطان بود. من از سلطان پرسیدم که چرا مسلمانان را با این شدت منع می کنید که کلمه سیدنا را به کار نبرند؟ ایشان اشاره کرد به مفتی اش که از ایشان سؤال کنید. وقتی من رویم را به طرف او بر گرداندم گفتم چرا جناب شیخ؟ چرا جناب مفتی نهی می کنید؟ گفت: «لانه لم یثبت عن رسول الله (ص) لانه ما ورد فی القرآن و ما ثبت عن رسول الله (ص)».
گفتم اگر من برای شما از قرآن دلیل بیاورم و اثبات کنم آیا قبول می کنید؟ گفت: مگر امکان دارد که در قرآن آیه ای باشد که نسبت به رسول خدا (ص) کلمه ی سیدنا به کار برده باشد؟ ایشان می گوید من استشهاد کردم و استدلال نمودم به آیه ی کریمه ای که درباره ی حضرت یحیی (ع) - علی نبینا و جمیع الانبیاء صلوات الله - نازل شده؛ «سَیِّداً و حصُوراً و نَبیّاً مِن الصالِحینَ»(4)
گفت: این درباره ی حضرت یحیی است. گفتم عجیب است! وقتی درباره ی مفضول این کلمه در قرآن به کار برده شده چگونه شما روا نمی دانید که درباره ی افضل از ایشان به کار برده بشود و روایت «انا سید ولد آدم...» روایات دیگر را خواندم. چنان ایشان بی جواب ماندند که ساکت و خاموش شده و نتوانستند لب تکان بدهند. سلطان بیچاره هم وقتی که بی جوابی و سکوت محض مفتیش و شیخ الشیوخش را به عینه از نزدیک مشاهده کرد بدون اینکه از او سؤال دیگری بکند دستور داد و گفت: از امروز کسی حق ندارد مردم را منع کند که کلمه ی سیدنا را به کار ببرد. از اینجا نتیجه آن عرضم که قبلاً اشاره کردم و گفتم نقش علما در جامعه مهم است مشخص می شود و همه می دانیم اگر سلطانی منحرف شود گویا شخصی در غالب دانشمند و مفتی ای و شیخی و عالمی منحرف است.
اگر استاد و معلم و مربی سالم باشد شاگردان سالمی را به جامعه تحویل می دهد؛ اگر مذکّر و مبیّن و مبلّغ سالم باشد انسان های سالمی را در جامعه می آورد و به جامعه تحویل می دهد. حضرت کرخی (ره) یکی از اولیای کبار امت است و شیخ الشیخ جنید بغدادی؛ اینهم یکی از نقطه نظرهای اختلافی بین علمای اهل سنت و وهابیت است و همه ی این ثلاثه و اربعه ای که در میان اهل سنت رواج دارد؛ نقشبندیه، چشتیه، سهروردیه و قادریه، خوشبختانه همه اینها منتهی می شود به یکی از ستارگان درخشان اهل بیت و عترت.
حضرت امام جعفر صادق(ع) جنید بغدادی را سید الطائفه گفتند. مشایخ ما، مشایخ عرفانی ما مرید حضرت سری ثفقی هستند که عموماً سری خوانده می شود و سری ثقفی مرید حضرت معروف کرخی است و این حضرت معروف کرخی که امروز با این تقدس اسمش برده می شود، ترسا و مسیحی بوده که پس از تشرف به محضر حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) به اسلام مشرف شده اند و با تربیت پاک ایشان تربیت شد و در محضر چنین مذکی تزکیه شده اند. ایشان وقتی به میان قوم خودشان بر می گردند، وقتی که در می زنند پدر و مادرشان سؤال می کنند که: کیستی؟ ایشان پاسخ می دهند؛ معروف. پس سؤال می کنند: با چه آیینی بازگشته ای و ایشان در جواب می گویند: با آیین اسلام؛ اشهد ان لا اله الا الله و اشهدو ان محمداً رسول الله. مادرش که مدتها در فراغ بوده و زجر هجران کشیده بود، برای بازگشت فرزند نذر کرده بود که او برگردد اگر چه با هر دینی که باشد اشکال ندارد. و بر اثر تبلیغ ایشان پدر و مادر و همه ی اقوام او مشرف به اسلام شدند. حکایتی از ایشان نقل شده که وقتی با مریدان به کنار دجله رسیدند، عده ای از جوانان را در حال عیش و عیاشی سوار قایقی دیدند، مریدان کم ظرفیت و تزکیه نشده ای امثال ما، تقاضا کردند که یا حضرت شیخ! دعا بکن که خداوند اینها را در قعر دریا فرو ببرد و هلاکشان کند که این همه نعمتهای خدا را حتی در روی دریا هم در جهت نارضایتی و مبارزه با خدا به کار می برند. ایشان می گویند اشکال ندارد دست بلند کنید دعا می خوانیم، همه دست بر داشتند و منتظر شدند ایشان دعا بکنند تا آنها آمین بگویند، فرمودند: پروردگارا همانگونه که این جوانان را در این دنیا شادمان و خوشحال فرمودی آنها را در قیامت خوشحال بفرما.
مریدان تعجب کردند و گفتند: بنا نبود همچین دعایی بشود. این دعا با این قشر و با این عده از افراد چه تناسبی دارد؟ گفت لحظه ای صبر داشته باشید! مگر برای شما سنگینی می کند که خداوند چنین کاری بکند؟ دیری نشد که قایق آنها به کنار دجله رسید و شیخ را دیدند و در محضر ایشان حاضر شدند و همه توبه کردند و از زهاد و عباد روزگار شدند و بدین ترتیب دعای شیخ قبول شد. منظورم این است، وقتی که مذکی کامل باشد شاگردانی تزکیه شده و کامل از مدرسه اش تحویل جامعه می دهد، چون اینجا مذکی حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) بود شاگردش و مریدش معروف کرخی به بار آمد و ایشان در جهت سپاس این نعمت بزرگ به اندازه ی توان خود در خدمت آن حضرت بود و وقتی که حضرت علی ابن موسی راه می رفت ایشان جلوی مرکب آن حضرت کمر می بست و مانند غلام می دوید این شیخ مشایخ من و شماست.
اما اگر مفتی آن جوری باشد، مربی آن جوری باشد آن طور که سلطان عبدالعزیز داشت که بدون مدرک و دلیل و بدون صلاحیت اجتهاد و قابلیت علمی بگوید که در قرآن کلمه ی سید چون برای رسول خدا (ص) نیامده و در احادیث نیز ذکر نشده لذا ما آن را منع می کنیم و وقتی دلیل آورده می شود مبهوت و ساکت می ماند حاصل تربیت مشخص می شود
علامه شعفی می فرمایند که من گفتم که چرا شما نمی گذارید که زایرین به مولد رسول خدا (ص) بروند و نماز بخوانند؟ اگر واقعاً این جنایتها بررسی شود برای مسلمانها قابل تحمل نیست. من خودم که به لطف خداوند متعال از سال 47 به بعد چندین مرتبه مکه ی معظم مشرف شده ام شاید در چندمین سفرم موفق شدم که آن جایی را که مولد رسول خدا (ص) می باشد پیدا کنم، به علت اینکه هیچ نان و نشانی از آن نگذاشته اند. چرا؟ برای اینکه طوری با آن مکان متبرک رفتار کرده اند که در عالم کسی نپرسد کجاست و هیچ نام و نشانی به عنوان اینکه مولد ناجی عالم بشریت و فخر انبیاست ندارد.
امروزه هزاران زایر برای زیارت مولد آن حضرت رهسپار می شوند اما با حسرت و حرمان باز می گردند دلیل آنها هم این است که مردم کارهای شرک آمیز می کنند! و ای کاش آن گه که بقیع را با آهن و دیوار محاصره کردند مولد رسول خدا (ص) را هم چنین می کردید و آن شرکی که آنها شرک می دانند مردم انجام می دادند اما مشخص می شد که اینجا موجودی به دنیا آمده که نه تنها عالم بشریت که تمام کاینات و مخلوقات و موجودات به ولادتش افتخار کرده اند و افتخار می کنند. آیا من و شما حدیث معراج را نخوانده ایم که رسول اکرم (ص) می فرماید: «وقتی که ما در مسیر اسرا از مکه به بیت المقدس می رفتیم به جایی رسیدیم که جبرییل به من گفت پیاده شو در اینجا دو رکعت نماز بخوان، خواندم و سوار شدم. گفتم چه جایی بود؟ گفت: اینجا مولد حضرت عیسی است، جایی دیگر رسیدیم گفت: نماز بخوان. نماز خواندم. پرسیدم چه جایی است؟ گفت: اینجا محلی است که خداوند ذوالجلال با حضرت موسی کلیم (ع) سخن گفته. آیا مولد رسول خدا (ص) محل ولادت رسول اکرم (ص) -العیاذ بالله- کمتر از مولد محل ولادت حضرت عیسی (ع) است و رسول مکرم (ص) مأموریت می یابد که در مولد حضرت عیسی نماز بخواند و ما حق نداریم در مولد پیامبر بزرگوار اسلام دو رکعت نماز بخوانیم؟
علامه می فرماید وقتی که من این حدیث را در آن کنفرانس و روایات دیگری را خواندم، جوابی که سلطان در خاتمه داد این بود گفت: بیانات شما خیلی جالب بود، اما از محدوده ی معلوماتی که من دارم خارج است، باید علما روی آن قضاوت کنند! و من این قسمت عبارت علامه ابن عابدین (ره) را که در این زمینه فرموده اند، جهت اطمینان قرائت می کنم ایشان در جوابی که به مولانا خلیل احمد می دهد می فرماید: «الحکم عندنا فیهم ما قال صاحب در المختار و الخوارج و هم قوم لهم منعة خرجوا علیه یعنی علی الامام بتاویل یرون انفسم علی الحق و یرونه علی باطل کفراً و معصیته توجب قتاله بتأویلهم یستحلون دمائنا».
پس برادران شیعه ما ناراحت نشوند از اینکه اگر وهابیها بلا تشبیه آنها را مشرک گفته اند آنها به ما هم مشرک گفته اند.
این نظر علامه شامی است که «یستحلون دمائنا»؛ خون های ما را حلال می دانند و «اموالنا و یسبون نساءنا الی ان قال و حکمهم حکم البغاة». این درباره ی خوارج است! و باز توضیح می دهد که «ثم قال و انما لم نکفرهم لکونه عن تأویل و ان کان باطلاً». این عبارت در المختار است که علّامه ی شامی در حاشیه می نویسد: «کما وقع فی زماننا فی اتباع محمد ابن عبدالوهاب».
در اینجا من توضیحی می دهم که یکی از علما در تجزیه و تحلیل این مسایل ایرادی بر علامه شامی گرفته و می گوید که ایشان از وضعیت وهابیها خبر نداشته اند، چون ایشان نوشته اند که :«کما وقع فی زماننا فی اتباع عبدالوهاب» یعنی ایراد گرفته اند که ایشان از اسم پرچمدار این فرقه و نهضت خبر نداشته اند و چطور در تجزیه و تحلیل آنها قضاوتشان درست است؟ اما بنده فکر می کنم و با کمال جسارت در مقابل این گونه بزرگوارانی که نسبت به یک محقق عظیم الشأن از علمای احناف این نظر را دارد می گویم که چرا فکرشان به این متبادر نمی شود که شاید اینجا از کاتب سهو شده که کلمه محمد از قلم افتاده و در نسخه های کنونی که ما در دست داریم کلمه محمد ابن عبدالوهاب، محمد و کلمه ابن از قلم نویسنده افتاده و شاید نسخه های قدیمی را پیدا بکنیم و مسوده اصل پیدا بشود و در آنجا لابد و حتماً به طور حتمی من مطمئنم که محمد ابن عبدالوهاب است و آنچه الان در بعضی نسخه ها می باشد وجود دارد که کلمه ی محمد و ابن نیست و آمده که اتباع عبدالوهاب و این سهو کابت است.
من در این اذعان و یقین دارم عبارت شامی این است:
«الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابله لکنهم اعتقدوا انهم هم المسلمون و ان من خالف اعتقادهم مشرکون و استباحوا بذالک قبل اهل السنه و قتل علمائهم حتی کسرالله تعالی شوکتهم و حرب بلادهم و ظفریهم عساکر المسلمین عام ثلاث و ثلاثین و مأتین و ألف. (5) کسر یاسین شکستن از تکسیر حتی کسر الله شکوکتهم».
با توجه به ضیق وقت و کثرت مطالب، علما خودشان به اختلافی که ما با وهابی ها داریم آگاه اند و توجه دارند. بنابراین، نیازی به ادامه کلام آن هم به وسیله ی فرد کوچکی مثل بنده در حضور بزرگواران نیست. امید وارم که خداوند متعال جل و علی شأنه به همه ی ما توفیق بدهد که آگاهانه در جهت اعلای کلمه الله حرکت کنیم و همگام با نظام جمهوری اسلامی ایران و تحت سایه پر لطف و پر عنایت و قیادت داهیانه و آگاهانه رهبر معظم انقلاب اسلامی -اطال الله بقائه و عمره- در جهت خدمتگزاری به اسلام و مسلمین کوشا باشیم و قدم برداریم و نگذاریم که فرزندانمان و جوانانمان در این زمینه لغزش بخورند.
به امید روزی که اسلام موضع خودش را در سراسر بسیطه ارضی بیابد و پرچم پر افتخارش را بر فراز کاخ های ستمگران روی زمین به اهتزار در آورد و بساط کفر و استکبار جهانی بر چیده شود. و به امید توفیق همه ی شما و دعای طول عمر برای رهبر معظم انقلاب اسلامی و توفیق بیشتر مسؤلان امور، همه شما را به خداوند بزرگ می سپارم.
--------------------------------------------------------------
  • پی نوشت ها :
  • 1- این سخنرانی در نخستین سمینار ائمه جمعه اهل سنت استان سیستان و بلوچستان ایراد گردیده است.
  • 2- البته پیش از حضرت امام خمینی (ره) کتاب های فراوانی در رد وهابیت نوشته شده است که اکنون موجود است.
  • 3- این کتاب اکنون چاپ شده و در بازار موجود است.
  • 4- سوره ی آل عمران، آیه ی 39.
  • 5- رد المختار علی الدر المختار، ج3، ص 339.
  • منبع: تضاد عقاید حنفیّت با وهابیّت: مجموعه مقالات و گفتارهای علمای اهل سنت، مولوی کاشانی و دیگران، (1388)، قم، نشر آثار نفیس، چاپ اول

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:22 اردیبهشت 1392 - 12:00

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد