بی‌بی‌سی فارسی و انتخابات ایران 6 / چگونگی بهره برداری از هیجانات منفی مخاطبان

(بسم الله الرحمن الرحیم)

انسان ذاتاً از هیجانات منفی گریزان است و در فنون کنترل ذهن، از همین گرایش افراد به دوری از این هیجانات برای دستکاری باورها و نگرش‌های آنها استفاده می‌شود.

 

رسانه‌های غربی و به خصوص رسانه دولتی بی‌بی‌سی، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران برنامه‌های ویژه‌ای برای اثرگذاری بر اذهان مخاطبان، از طریق تحریف واقعیت‌ها تدارک دیده‌اند.

فنون کنترل ذهن و دستکاری اذهان توده از جمله روش‌هایی هستند که رسانه‌ها به کرات از آنها برای متقاعد کردن مخاطبانشان، در راستای اهدافی که دارند، استفاده می‌کنند.

دستکاری اذهان توده به استفاده از تکنیک‌هایی بر اساس اصول روان‌شناسی توده گفته می‌شود که برای درگیر کردن، کنترل یا اثرگذاری بر تمایلات عامه مردم به کار می‌رود تا آنها را به سمت انجام رفتارهای خاصی هدایت کند.

در این گزارش که در چند قسمت تقدیم خوانندگان گرامی می‌گردد، ابتدا چندین فن عملیات روانی که رسانه‌های غربی، به ویژه رسانه دولتی بی‌بی‌سی از آنها برای دستکاری اذهان مخاطبان استفاده می‌کنند را بررسی خواهیم کرد و سپس استفاده این رسانه‌ها از این فنون در گزارش‌های مربوط به انتخابات ریاست جمهوری ایران را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

در قسمت اول و دوم این گزارش، به ترتیب فنون «حمله شخصی» و «توسل به مرجعیت» از فنون کنترل ذهن را مورد بررسی قرار دادیم. در این قسمت سومین فنی که رسانه‌ها از آن برای کنترل ذهن مخاطبانشان استفاده می‌کنند را بررسی می‌کنیم. این روش، «توسل به ترس و هیجانات منفی» نام دارد

3ـ توسل به ترس و سایر هیجانات منفی

توسل به ترس مغالطه‌ای است که در آن فرد یا رسانه‌ای تلاش می‌کند با ایجاد ترس و هیجانات منفی در مخاطب (و نه از طریق ارائه دلایل منطقی و مستدل) درست بودن ایده مد نظر خود را القاء و دیگران را به حمایت از آن ترغیب کند.

اثرگذاری این فن کنترل ذهن از آنجا ناشی می‌شود که انسان ذاتاً از هیجانات منفی مانند ترس،غم، حسادت و غیره و احساس ناخوشایند همراه آنها، گریزان است و در تلاش برای خلاصه کردن جهان در ذهنش، نه تنها از رویدادهای

انسان ذاتاً از هیجانات منفی گریزان است و در فنون کنترل ذهن، همین گرایش به دوری از این هیجانات، ابزار تغییر باورها و نگرش‌های افراد قرار می‌گیرد 

هراس‌انگیز، بلکه از هر رویدادی که همراه آنها می‌آیند هم اجتناب می‌کند ـ حتی اگر هراس از رویداد دوم کاملاً غیرمنطقی باشد.  

طبق اصل روان‌شناسی شرطی‌سازی کلاسیک، همراه شدن این هیجانات منفی با رویدادهایی که در ابتدا خنثی هستند آن احساسات را به این رویدادها تعمیم می‌دهد. از آن پس، این رویداد خنثی به تنهایی آن هیجانات منفی را فراخوانی می‌کند.

به عنوان مثال، فرض کنید به شما صحنه‌های یک حادثه هولناک مانند بریدن سر نمایش داده شود و بلافاصله استدلال شود که مسلمانان این جنایت را مرتکب شده‌اند. در صورتی که شما شناخت دیگری از مسلمانان نداشته باشید، در برخورد بعدی «نفرت» و «ترس» تداعی شده از رویداد قبلی، اولین واکنش ناخودآگاه شما به این فرد خواهد بود.

روند ذهنی این استدلال چنین است:

*  یا «الف» درست است، یا «ب»

 * «الف»، ترسناک (یا از لحاظ هیجانی ناخوشایند) است

* * نتیجه اینکه «ب» درست است.

هنگام جستجو برای مثالی درباره این مغالطه به زحمت می‌توان از صحبت‌های جورج دبلیو بوش، در نوامبر سال 2001 درباره حوادث 11 سپتامبر آن سال گذشت:

«با گذشت زمان برای ملت‌ها مهم خواهد بود که بدانند برای اهمالشان مسئول شناخته خواهند شد. شما در جنگ با ترور یا با

سخنان مشهور جورج بوش در 11 سپتامبر، نمونه‌ای از مغالطه «معمای غلط» است

ما هستید، یا با تروریست‌ها... امروز آزادی ما بار دیگر تهدید شده است.» ـ جورج بوش، 6 نوامبر 2001.

طی روزهای قبل از این سخنرانی، فضای باور عمومی جامعه آمریکا و بین‌الملل اینطور شکل داده شده که طالبان و القاعده مسئول انجام حملاتی هراس‌آور بوده‌اند ـ حملاتی که تصاویر روشنی از آنها در ذهن و خاطر دنیا ثبت شده است. اکنون جورج بوش می‌گوید کشورهای جهان یا طرفدار اقداماتی هستند که دولت او در واکنش به این حادثه ترسناک صورت خواهد داد که در این صورت، برحقند و یا با آن مخالفند که در این صورت خود آنها هم می‌توانند منشأ ایجاد حوادثی تا همان حد خطرناک باشند: نتیجه اینکه «جنگ با ترور»، به هر صورتی که باشد، هر کشوری را که هدف قرار دهد، به تصویب هر قانونی بینجامد و با هر کسی که گلاویز شود، لاجرم درست خواهد بود، چون مخالفان جنگ با ترور همان‌طور که همه به خاطر دارند و دیده‌اند، ذاتاً هراس‌انگیزند.

اسلام‌هراسی پس از حادثه 11 سپتامبر از جمله محورهای گزارش‌دهی رسانه‌های غربی و بی‌بی‌سی از حوادثی بوده که ماهیتی هراس‌انگیز داشته‌اند. جدیدترین نمونه‌های توسل رسانه‌ها به این فن کنترل ذهن، حادثه بمب‌گذاری ماراتن بوستون و یا حادثه بریدن سر سرباز انگلیسی در لندن،  هستند.

 

 

عکس 1ـ رسانه‌های غربی پس از ارائه شرحی احساسی از بمب‌گذاری بوستون، مظنون آن را فردی بسیار مذهبی و معتقد به اسلام معرفی می‌کردند. 

در گزارش‌های مربوط به بمب‌گذاری بوستون، رسانه‌ها بیش از آنکه به تابعیت روسی مظنونان این حادثه یا ویژگی‌های دیگر آنها اشاره کنند به این اشاره می‌کردند که آنها «روزی 5 بار نماز می‌خواندند.»  

پس از انتشار این گزارش‌ها، بدرفتاری با مسلمانان در آمریکا مجدداً اوج گرفت. به گونه‌ای که برخی از کودکان مسلمان به رسانه‌ها گفتند پس از این رخدادها همکلاسی‌هایشان با آنها بدرفتاری کرده و برخی از معلمان کیف آنها را بازرسی کرده‌اند. 

در حادثه دیگری که دو مهاجم با حمله به یک سرباز انگلیسی وی را سر بریدند، اوضاع همینگونه بود. بی‌بی‌سی فارسی در شرح آن نوشت: «گزارش ها حاکی است که مهاجمان ابتدا با اتومبیل به

گزارش بی‌بی‌سی از بریده شدن سر سرباز انگلیسی در لندن حاوی دست‌کم دو فن کنترل ذهن بود: «حمله شخصی» و «توسل به هیجانات منفی»


فرد مورد نظرشان زده‌اند و سپس در حالی که "الله اکبر" می‌گفتند، با قمه و ساطور به او حمله کردند و تلاش کردند سر او را ببرند.»


عکس 2ـ تمرکز بر اسلام‌هراسی محور تمرکز رسانه‌ها در شرح حادثه بریدن سر سرباز انگلیسی در لندن بود.

 

عکس 3ـ در این گزارش بی‌بی‌سی دست‌کم دو تکنیک برای کنترل ذهن مخاطب دیده می‌شود: توسل به هیجانات منفی و حمله شخصی

سوال مهمی که در اینجا پیش می‌آید این است که آیا ممکن نیست که رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی، هنگام شرح وقایعی اینچنینی به سادگی در حال گزارش شرح ماوقع ماجرا باشند؟ به عبارت دیگر، آیا ممکن نیست وقتی بی‌بی‌سی به الله‌اکبر گفتن فرد مهاجم اشاره می‌کند ناظر بی‌طرفی باشد که رویداد مذکور را روایت می‌کند؟

پاسخ این سوال منفی است. از یک طرف نحوه عملکرد این رسانه‌ها در موارد مشابهی که فردی غیرمسلمان مرتکب چنین اعمالی می‌شود به گونه‌ای است که شائبه گرایش‌های اسلام‌هراسی در این رسانه‌ها را تقویت می‌کند، زیرا آنها به ندرت در آن موارد بر پیشینه فرد تمرکز می‌کنند؛ و از طرف دیگر همان‌طور که در قسمت اول این گزارش گفتیم، متهم کردن یک جریان یا مکتب بر اساس عمل اشتباه عده‌ای از کسانی که خود را پیروان آن معرفی می‌کنند، فن دیگری از کنترل ذهن است که «حمله شخصی» نام دارد.

 

گزارش‌های زیر از بی‌بی‌سی فارسی، پوشش این رسانه از قتلی است که «آندرس برویک» نروژی سال گذشته انجام داد. در تمام این گزارش‌ها و گزارش‌های دیگری که در آنها یک غیرمسلمان عامل کشتار بوده، معمولاً اشاره‌ای به اینکه فرد چه سبقه‌ای دارد، نمی‌شود؛ به عبارت دیگر، منطق رسانه‌های غربی این است که اگر مسلمانی قتلی مرتکب شد، همه مسلمانان مقصرند، اما اگر یک غیر مسلمان مرتکب عملی اشتباه شود، تنها آن فرد مقصر است.

 

عکس 4ـ شاید اگر «آندرس برویک» مسلمان بود بی‌بی‌سی به جای تمرکز بر بیماری روانی او روی باورهای اسلامی وی تمرکز می‌کرد

 

عکس 5ـ در گزارش‌های رسانه‌های غربی از این تروریست نروژی او تنها متهم جنایتی دانسته می‌شود که مرتکب شد.

 

اما چرا توسل به ترس نوعی مغالطه یا راهکار دستکاری و فریب ذهن مخاطب قلمداد می‌شود؟ مگر نه اینکه رفتاری که منشأ ایجاد تهدید برای دیگران است، نادرست است و بالتبع، جلوگیری از آن عملی صحیح؟

در واقع برای پاسخ به سوال بالا باید توجه داشت وجه فریبکارانه «توسل به ترس» از آنجا ناشی می‌شود که این نوع مغالطع ذهنی دربرگیرنده مغالطه ظریف دیگری به نام «ذوالحدین جعلی» یا «معمای غلط» است.

در مغالطه معمای غلط به فرد طوری وانمود می‌شود که گویی تنها حالت‌های ممکن یک قضیه، همانهایی است که شخص بیان می‌کند، در حالی که حالت‌های دیگری هم ممکن است وجود داشته باشند. در این مغالطه ادعا می‌شود این عوامل دارای این

توسل به هیجانات منفی برای دستکاری ذهن، خود حاوی مغالطه دیگری به نام «معمای غلط» است.

نتایج است و چون او ناگزیر به برگزیدن یکی از عوامل می‌باشد، باید یکی از نتایج را بپذیرد؛ در حالی که در واقع اگر کمی فکر کنیم می‌بینیم ما ناگزیر به برگزیدن یکی از آن عوامل نیستیم یا آن عوامل لزوماً آن نتایج را نمی‌دهند.

به مثال زیر که سخن مادری است در یونان باستان و سپس مغلطه‌های به کار رفته در آن توجه کنید:

« پسرم! وارد جهان سیاست نشو؛ زیرا اگر راست بگویی، مردم از تو منزجر می‌شوند و اگر دروغ بگویی، خدایان از تو روی‌گردان. تو چاره‌ای نداری جز این که راست بگویی یا دروغ بگویی؛ پس یا مردم از تو منزجر می‌شوند و یا خدایان از تو روی‌گردان.»

حال با خواندن احتمالات زیر می‌توانیم متوجه شویم چگونه ممکن است ذهن به سمت گرفتن نتیجه‌ای (یعنی عدم ورود به دنیای سیاست) هدایت شده باشد که الزاماً درست نیست.

الف)ـ فردی ممکن است استدلال کند، من وارد دنیای سیاست می‌شوم، راست هم می‌گویم و مردم هم از من منزجر نمی‌شوند، بلکه بیشتر دوستم خواهند داشت.

ب) ـ استدلال دیگر ممکن است این باشد که راه‌های انتخابی بیشتری، غیر از موارد تعیین شده، وجود داشته باشند: مثلاً فردی ممکن است وارد جهان سیاست شود اما به کاری مشغول شود که اصلاً نیازی به سخنوری ندارد.

ج)ـ استدلال دیگر این است که فرد دیگری ممکن است این مغالطه را به کل زیر و  کند و با همان مقدمات به نتیجه عکس برسد: «من وارد جهان سیاست می‌شوم، زیرا اگر دروغ بگویم، مردم از من خشنود می‌شنوند و اگر راست بگویم، رضایت خدایان را به دست آورده‌ام؛ من چاره‌ای ندارم جز این که یا راست بگویم یا دروغ، پس یا مردم از من خشنود می‌شوند یا خدای.»

نتیجه اینکه در این نوع مغالطه، منحرف کردن ذهن از واقعیتها با بهره‌گیری از هیجانات منفی و ناخوشایند مخاطب انجام می‌شود. نمونه‌هایی از این فن مغالطه و کنترل ذهن را در گزارش‌های زیر بی‌بی‌سی ببیند.

در تمام این گزارش‌ها ابتدا با شرحی احساسی از اوضاع سوریه، احساسات منفی مخاطب برانگیخته شده و سپس بشار اسد، مقصر این اوضاع معرفی شده است.  

 

عکس 6ـ

عکس 7ـ

عکس 8ـ

 

در این گزارش‌های بی‌بی‌سی، مستنداتی درباره اینکه چرا دولت سوریه متهم این اوضاع نابسامان دانسته شده ارائه نشده و تنها تلاش شده پس از سوار شدن بر موج احساسات و هیجانات منفی مخاطب، و نه پس از ارائه مدارک و اسناد مستدل یک نتیجه خاص گرفته شود.  

بنابراین منطقی این است که هنگامی که با شرح‌نگاری‌های احساسی و هیجانی از رویدادها مواجه می‌شویم تأملی دوباره کنیم و اجازه ندهیم شارش احساسات جلوی تجزیه و تحلیل اطلاعات و تلاش برای جستجوی مستندات و موارد منطقی را سد کند.

ادامه دارد...

  • منبع: فارس

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:7 خرداد 1392 - 2:38

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد