چنانكه ديديم، خلفاى عباسى از هرگونه اعمال فشار و محدوديت نسبتبهامامان دريغ نمىكردند و اين فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسكرى در سامراء به اوج خود رسيد. شدت اين فشارها به قدرى بود كه سه پيشواى بزرگ شيعه كه در مركز حكومت آنها (سامراء) مىزيستند، با عمر كوتاهى جام شهادت نوشيدند: امام جواد در سن 25 سالگى، امام هادى در سن 41 سالگى و امام عسكرى در سن 28 سالگى كه جمعا 92 سال مىشود;و اين حاكى از شدت فشارها و صدمات رسيده بر آنها مىباشد. ولى در اين ميان، فشارها و محدوديتهاى زمان امام حسن عسكرى، به دو علت، از دو پيشواى ديگر بيشتر بود:
1-در زمان امام عسكرى-عليه السلام-شيعه به صورت يك قدرت عظيم در عراق در آمده بود و همه مردم مىدانستند كه اين گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع و قانونى نمىداند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على-عليه السلام-باقى است، و در آن زمان شخصيت ممتاز اين خانواده امام حسن عسكرى-عليه السلام-بود. گواه قدرت شيعيان، اعتراف «عبيد الله» ، وزير «معتمد» عباسى، به اين موضوع است. توضيح اينكه پس از شهادت حضرت عسكرى، برادرش جعفر «كذاب» نزد عبيد الله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن ساليانه بيست هزار دينار به تو مىدهم. وزير به او پرخاش كرد و گفت: احمق! خليفه آن قدر به روى كسانى كه پدر و برادر تو را امام مىدانند، شمشير كشيد تا بلكه بتواند آنان را از اين عقيده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام كوششهايى كه كرد توفيقى به دست نياورد، اينك اگر تو در نظر شيعيان امام باشى نيازى به خليفه و غير خليفه ندارى و اگر در نظر آنان چنين مقامى نداشته باشى، كوشش ما، در اين راه كوچكترين فايدهاى نخواهد داشت. (1) -خاندان عباسى و پيروان آنان، طبق روايات و اخبار متواتر، مىدانستند مهدى موعود كه تار و مار كننده كليه حكومتهاى خود كامه است، از نسل حضرت عسكرى-عليه السلام-خواهد بود، به همين جهت پيوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلكه بتواند فرزند او را به چنگ آورده و نابود كنند (همچون تلاش بيهوده فرعونيان براى نابودى موسى!) چنانكه در جريان شهادت امام توضيح خواهيم داد.
به دلائل يادشده در بالا، فشار و اختناق در مورد پيشواى يازدهم فوق العاده شديد بود و از هر طرف او را تحت كنترل و نظارت داشتند. حكومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعيت مهم اجتماعى امام نگران بود كه امام را ناگزير كرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. (2) (3) دربار عباسى به قدرى وحشت داشت كه به اين مقدار كفايت نكرد، بلكه «معتز» امام را بازداشت و زندانى كرد (4) و حتى به «سعيد حاجب» دستور داد امام را به سمت كوفه حركت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، تركان، خود او را به هلاكت رساندند. (5)
پس از او «مهتدى» نيز امام را بازداشت و زندانى كرد و تصميم به قتل حضرت داشت كه خداوند مهلت نداد و تركان بر ضد او شوريدند و وى را به قتل رساندند. (6)
تدابير امنيتى امام عسكرى عليه السلام
علاوه بر آنچه گفتيم، اسناد و شواهد ديگرى در دست است كه از يك سو عمق شيطنت و وسعت نقشههاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و يارانش را نشان مىدهد، و از سوى ديگر هشيارى و تدابير امنيتى امام را بخوبى جلوهگر مىسازد كه از آن جمله چند مورد ياد شده در زير را مىتوان نام برد:
1- «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» (7) مىگويد: ما چند نفر در زندان بوديمكه «امام عسكرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان كردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتيم و گرد ايشان جمع شديم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مىكرد كه از علويان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى كه از شما نيست نمىبود، مىگفتم كى آزاد مىشويد. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره كرد كه بيرون رود، و او بيرون رفت. سپس فرمود: اين مرد از شما نيست، از او برحذر باشيد، او گزارشى از آنچه گفتهايد براى خليفه تهيه كرده كه هماكنون در ميان لباسهاى اوست. يكى از حاضران او را تفتيش كرد و گزارش را كه در لاى لباس پنهان كرده بود، كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكى درباره ما نوشته بود. (8)
اين حادثه نشان مىدهد كه حتى در زندان هم براى كنترل امام و شيعيان، مامور مخفى گماشته بودند.
2-يكى از ياران امام بنام «احمد بن اسحاق» مىگويد: به حضور امام رسيدم و از او درخواست كردم كه چيزى بنويسد و من خط او را ببينم تا اگر نامهاى از او رسيد، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل كند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باريك و گاهى با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتى مشاهده كردى نگران نباش... (9)
3-يكى از ياران امام مىگويد: ما گروهى بوديم كه وارد سامراء شديم و مترصد روزى بوديم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانيم او را در كوچه و خيابان ببينيم. در اين هنگام نامهاى به اين مضمون از طرف امام به ما رسيد: هيچ كدام برمن سلام نكنيد، هيچ كس از شما به سوى من اشاره نكند، زيرا براى شما خطر جانى دارد! (10)
4- «عبد العزيز بلخى» مىگويد: روزى در خيابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكرى را ديدم كه به سوى دروازه شهر حركت مىكرد. در دلم گفتم: خوب است فرياد كنم كه: مردم! اين حجتخدا است، او را بشناسيد. ولى با خود گفتم در اين صورت مرا مىكشند! امام وقتى به كنار من رسيد و من به او نگريستم، انگشتسبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من بسرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش كنى، هلاك مىشوى! شب آن روز به حضور امام رسيدم. فرمود: بايد رازدارى كنيد و گرنه كشته مىشويد، خود را به خطر نيندازيد. (11)
5-در زمان امام عسكرى-عليه السلام-شخصى از علويان به عزم كسب و كار از سامراء بيرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد كرد و پرسيد:
-از كجا آمدهاى؟
-از سامراء.
-آيا فلان محله و فلان كوچه را مىشناسى؟
-آرى.
-از حسن بن على خبرى دارى؟
-نه.
-براى چه به جبل آمدهاى؟
-براى كسب و كار.
-من پنجاه دينار دارم، آن را بگير و با هم به سامراء برويم و مرا به خانه حسن بن على (عسكرى) برسان. علوى پذيرفت و او را به خانه امام برد... (12)
اين ماجرا بخوبى نشان مىدهد كه به واسطه كنترل بسيار شديد حكومت، دسترسى به امام تا چه حد دشوار بوده است.
از طرف ديگر، مبلغى كه مرد حلوانى-در برابر راهنمايى او به خانه حضرت-به شخص علوى پرداخت، نشانه اهميت ديدار با امام در آن روزگار است، زيرا پنجاه دينار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش يك دينار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل يك شتر دانستهاند (13) ، بنا بر اين پنجاه دينار از نظر قدرت خريد در آن زمان، مثل اين بوده است كه كسى در زمان ما، قيمت پنجاه شتر را بپردازد!
ابعاد هفتگانه فعاليت امام عسكرى عليه السلام
امام عسكرى، با وجود همه اين فشارها و كنترلها و مراقبتهاى بى وقفه حكومت عباسى، يك سلسله فعاليتهاى سياسى و اجتماعى و علمى در جهتحفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامى انجام مىداد كه مىتوان آنها را بدين گونه خلاصه كرد:
1-كوششهاى علمى در دفاع از آيين اسلام و رد اشكالها و شبهات مخالفان، و نيز تبيين انديشه صحيح اسلامى;
2-ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان مناطق مختلف از طريق تعيين نمايندگانو اعزام پيكها و ارسال پيامها;
3-فعاليتهاى سرى سياسى بر رغم تمامى كنترلها و مراقبتهاى حكومت عباسى;
4-حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه ياران خاص خود;
5-تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهم شيعه در برابر مشكلات;
6-استفاده گسترده از آگاهى غيبى براى جلب منكران امامت و دلگرمى شيعيان;
7-آمادهسازى شيعيان براى دوران غيبت فرزند خود امام دوازدهم.
اينك پيرامون هر كدام از اين فعاليتها، جداگانه توضيح مىدهيم:
1-كوششهاى علمى
گرچه امام عسكرى به حكم شرايط نامساعد و محدوديتبسيار شديدى كه حكومت عباسى برقرار كرده بود، موفق به گسترش دانش دامنهدار خود در سطح كل جامعه نشد، اما در عين حال، با همان فشار و خفقان شاگردانى تربيت كرد كه هر كدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثرى داشتند.
«شيخ طوسى» -ره-تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت كرده است (14) كه در ميان آنان چهرههاى روشن، شخصيتهاى برجسته و مردان وارستهاى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، عبد الله بن جعفر حميرى، ابو عمرو عثمان بن سعيد عمرى، على بن جعفر و محمد بن حسن صفار به چشم مىخورند كه شرح خدمات و كوششهاى آنان در اين كتاب نمىگنجدو زندگينامه پر افتخار و آموزنده آنان را مىتوان در كتب رجال خواند.
علاوه بر تربيت اين شاگردان، گاهى چنان مشكلات و تنگناهايى براى مسلمانان پيش مىآمد كه جز حضرت عسكرى كسى از عهده حل آنها بر نمىآمد. امام در اين گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با يك تدبير فوق العاده، بن بست را مىشكست و مشكل را حل مىكرد. براى اين مطلب مىتوان دو نمونه ذكر كرد:
الف-اشتباه فيلسوف!
«ابن شهراشوب» مىنويسد: «اسحاق كندى» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مىرفت و در عراق اقامت داشت (15) ، كتابى تاليف نمود به نام «تناقضهاى قرآن» ! او مدتهاى زيادى در منزل نشسته و گوشه نشينى اختيار كرده و خود را به نگارش آن كتاب مشغول ساخته بود. روزى يكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى-عليه السلام-شرفياب شد. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود:
آيا در ميان شما مردى رشيد وجود ندارد كه گفتههاى استادتان «كندى» را پاسخ گويد؟ شاگرد عرض كرد: ما همگى از شاگردان او هستيم و نمىتوانيم به اشتباه استاد اعتراض كنيم. امام فرمود: اگر مطالبى به شما تلقين و تفهيم شود مىتوانيد آن را براى استاد خود نقل كنيد؟
شاگرد گفت: آرى.
امام فرمود:
از اينجا كه برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار نماو سعى كن با او انس و الفت پيدا كنى. هنگامى كه كاملا انس و آشنايى به عمل آمد، به او بگو: مسئلهاى براى من پيش آمده است كه غير از شما كسى شايستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئله اين است كه: آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معانىاى غير از آنچه شما حدس مىزنيد اراده كرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممكن است چنين منظورى داشته باشد. در اين هنگام بگو: شما چه مىدانيد، شايد گوينده قرآن معانى ديگرى غير از آنچه شما حدس مىزنيد، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غير معناى خود به كار بردهايد؟ امام در اينجا اضافه كرد: او آدم با هوشى است، طرح اين نكته كافى است كه او را متوجه اشتباه خود كند.
شاگرد به حضور استاد رسيد و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمينه براى طرح مطلب مساعد گرديد. سپس سؤال امام را به اين نحو مطرح ساخت:
آيا ممكن است گويندهاى سخنى بگويد و از آن مطلبى اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ و به ديگر سخن: مقصود گوينده چيزى باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فيلسوف عراقى با كمال دقتبه سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود. استاد تاملى كرد و گفت: آرى، هيچ بعيد نيست، امكان دارد كه چيزى در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزى بفهمد كه وى خلاف آن را اراده كرده باشد.
استاد كه مىدانستشاگرد او چنين سؤالى را از پيش خود نمىتواند مطرح نمايد و در حد انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را قسم مىدهم كه حقيقت را به من بگويى، چنين سؤالى از كجا به فكر تو خطور كرد؟
شاگرد: چه ايرادى دارد كه چنين سؤالى به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است كه به چنين مسائلى رسيده باشى، به من بگو اين سؤال را از كجا ياد گرفتهاى؟
شاگرد: حقيقت اين است كه، «ابو محمد» (امام حسن عسكرى-عليه السلام-) مرا با اين سؤال آشنا نمود.
استاد: اكنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنين سؤالهايى تنها زيبنده اين خاندان است (آنان هستند كه مىتوانند حقيقت را آشكار سازند) . (16)
آنگاه استاد با درك واقعيت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن كردند و آنچه را كه به عقيده خود درباره «تناقضهاى قرآن» نوشته بود تماما سوزاند! (17)
ب-مشت راهب باز مىشود!
يك سال در سامراء قحطى سختى پيش آمد. «معتمد» ، خليفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز بهمصلا رفتند و ستبه دعا برداشتند، ولى باران نيامد. روز چهارم «جاثليق» ، بزرگ اسقفان مسيحى، همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت. يكى از راهبان هر وقت دستخود را به سوى آسمان بلند مىكرد بارانى درشت فرو مىباريد. روز بعد نيز جاثليق همان كار را كرد و آنقدر باران آمد كه ديگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همين امر موجب شگفت مردم و نيز شك و ترديد و تمايل به مسيحيت در ميان بسيارى از مسلمانان شد. اين وضع بر خليفه ناگوار آمد و ناگزير امام را كه زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را درياب كه گمراه شدند!
امام فرمود: از جاثليق و راهبان بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند.
خليفه گفت: مردم ديگر باران نمىخواهند، چون به قدر كافى باران آمده است، بنا بر اين به صحرا رفتن چه فايدهاى دارد؟
امام فرمود: براى آنكه ان شاء الله تعالى شك و شبهه را برطرف سازم.
خليفه فرمان داد پيشواى مسيحيان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسكرى-عليه السلام-نيز در ميان جمعيت عظيمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسيحيان و راهبان براى طلب باران دستبه سوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معينى را بگيرند و آنچه در ميان انگشتان اوستبيرون آورند. در ميان انگشتان او استخوان سياه فامى از استخوانهاى آدمى يافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچهاى پيچيد و به راهب فرمود: اينك طلب باران كن! راهب اين بار نيز دستبه آسمان برداشت، اما بعكس ابر كنار رفت و خورشيد نمايان شد! مردم شگفت زده شدند. خليفه از امام پرسيد:
اين استخوان چيست؟
امام فرمود: اين استخوان پيامبرى از پيامبران الهى است كه از قبور برخى پيامبران برداشتهاند و استخوان هيچ پيامبرى ظاهر نمىگردد جز آنكه باران نازلمىشود. خليفه امام را تحسين كرد. استخوان را آزمودند، ديدند همان طور است كه امام مىفرمايد.
اين حادثه باعثشد كه امام از زندان آزاد شود و احترام او در افكار عمومى بالا رود. در اين هنگام امام از فرصت استفاده كرده و آزادى ياران خود را كه با آن حضرت در زندان بودند، از خليفه خواست و او نيز خواسته حضرت را به جا آورد. (18)
2-ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان
در زمان امام عسكرى-عليه السلام-تشيع در مناطق مختلف و شهرهاى متعددى گسترش و شيعيان در نقاط فراوانى تمركز يافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: كوفه، بغداد، نيشابور، قم، آبه (آوه) ، مدائن، خراسان، يمن، رى، آذربايجان، سامراء، جرجان و بصره از پايگاههاى شيعيان به شمار مىرفتند. در ميان اين مناطق، به دلائلى، سامراء، كوفه، بغداد، قم و نيشابور از اهميت ويژهاى برخوردار بود. (19)
گستردگى و پراكندگى مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ايجاب مىكرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت از يك سو، و ارتباط آنان را با همديگر از سوى دوم برقرار سازد، و از اين رهگذر، آنان را از نظر دينى و سياسى رهبرى و سازماندهى كند.
اين نياز، از زمان امام نهم احساس مىشد و چنانكه در سيره آن حضرت و امام دهم توضيح داديم، شبكه ارتباطى وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقرارى چنين سيستمى، از آن زمان به مورد اجراگذاشته مىشد.
اين برنامه در زمان امام عسكرى-عليه السلام-نيز تعقيب گرديد: به گواهى اسناد و شواهد تاريخى، امام عسكرى-عليه السلام-نمايندگانى از ميان چهرههاى درخشان و شخصيتهاى برجسته شيعيان، برگزيده، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق پيروان تشيع را در همه مناطق زير نظر داشت. از ميان اين نمايندگان، مىتوان از «ابراهيم بن عبده» ، نماينده امام در «نيشابور» ، ياد كرد.
امام طى نامه مفصلى خطاب به «اسحاق بن اسماعيل» و شيعيان نيشابور، پس از توضيح نقش امامت در هدايت امت اسلامى، تشريح ضرورت و اهميت پيروى از امامان و هشدار از سرپيچى از فرمان امام نوشت:
«... اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامهاى كه توسط محمد موسى نيشابورى فرستادهام عمل كند. تو و همه كسانى كه در شهر تو هستند موظفيد بر اساس نامه مزبور عمل كنيد.
ابراهيم بن عبده اين نامه مرا براى همه بخواند تا جاى سؤال و ابهامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهيم بن عبده و بر تو و همه پيروان ما باد! همه كسانى كه از پيروان من و از مردم شهر تواند و اين نامه را بخوانند و كسانى كه در آن ناحيه از حق منحرف نشدهاند، بايد حقوق مالى ما را به ابراهيم بن عبده بپردازند و او نيز بايد آن را به «رازى» (20) يا به كسى كه وى معرفى مىكند، تحويل بدهد، و اين دستور من است... » . (21) از اين نامه، علاوه بر موضوع جمع آورى وجوه مالى شيعيان كه اهميتبسزايى در تقويت و تحكيم وضع اقتصادى جبهه تشيع داشت، استفاده مىشود كه نمايندگان امام داراى سلسله مراتبى بودند و حوزه فعاليت هر كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمعآورى شده مىبايست در نهايتبه دست وكيل اصلى برسد و او به امام برساند.
امام، گويا براى تقويت و تثبيت موقعيت ابراهيم بن عبده و نيز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعاليت او، طى نامهاى به «عبد الله بن حمدويه بيهقى» چنين نوشت:
«من ابراهيم بن عبده را براى دريافتحقوق مالى آن سامان و ناحيه شما منصوب كردم و او را وكيل امين و مورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم. تقوا در پيش گيريد و مراقب باشيد و وجوه مالى واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تاخير پرداخت آن معذور نيست... » (22)
گويا برخى از شيعيان در مورد اصالتخط و نامه امام درباره ابراهيم ايجاد شبهه و ترديد كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، ازينرو امام طى نامه جداگانهاى نوشت:
«نامهاى كه درباره وكالت ابراهيم از ناحيه من-جهت دريافتحقوق مالى مربوط به من از شيعيان آن منطقه-رسيده، به خط خود من است... » (23)
يكى ديگر از نمايندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبد الله قمى اشعرى» ، از ياران خاص امام و از شخصيتهاى بزرگ شيعى در قم، بود.
بعضى از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قميها و امام و ازجمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كردهاند. (24) اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانستهاند (25) . از روايتى در «بحار الانوار» استفاده مىشود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است. (26)
«محمد بن جرير طبرى» مىنويسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى، استاد شيخ صدوق، نماينده امام ابو محمد عسكرى بود. وقتى كه آن حضرت در گذشت، وكالتحضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامههايى خطاب به او صادر مىشد، و او وجوه و حقوق مالى قم و اطراف آن را گرد آورى نموده و به امام مىرساند. (27) احمد بن اسحاق صد و شصت كيسه طلا و نقره را كه از شيعيان قم گرفته بود، به امام تسليم كرد (28) و اين، حجم چشمگير وجوه جمعآورى شده را نشان مىدهد.
«ابراهيم بن مهزيار» اهوازى، يكى ديگر از وكلاى امام بود. اموالى از بيت المال نزد او جمعآورى شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسكرى تحويل دهد. پس از شهادت امام، هنگامى كه ابراهيم بيمار شد، به فرزندش محمد وصيت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نيز اين ماموريت را انجام داد و به جاى پدرش به نمايندگى امام دوازدهم منصوب گرديد (29) . در راس سلسله مراتب وكلاى امام، «محمد بن عثمان عمرى» قرار داشت كه وكلاى ديگر، به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعا اموال و وجوه جمعآورى شده را به وى تحويل مىدادند و او به محضر امام مىرساند (30) .
پيكها و نامهها
علاوه بر شبكه ارتباطى وكالت، امام از طريق اعزام پيكها نيز با شيعيان و پيروان خود ارتباط برقرار مىساخت و از اين رهگذر مشكلات آنان را برطرف مىكرد. در اين زمينه، به عنوان نمونه، مىتوان از فعاليتهاى «ابو الاديان» ، يكى از نزديكترين ياران امام ياد كرد (31) . او نامهها و پيامهاى امام را به پيروان آن حضرت مىرساند، و متقابلا نامهها، سؤالها، مشكلات، خمس و ديگر وجوه ارسالى شيعيان را دريافت نموده و در سامراء به محضر امام عسكرى مىرساند. آخرين ماموريت او را كه در روزهاى آخر حيات امام عسكرى رخ داد، در بخش جريان شهادت آن حضرت توضيح داد.
گذشته از پيكها، امام از طريق مكاتبه نيز با شيعيان ارتباط برقرار مىساخت و از اين رهگذر آنان را زير چتر هدايتخويش قرار مىداد. نامهاى كه امام به «ابن بابويه» نوشته-و در بخش تقويت و توجيه سياسى عناصر مهم شيعه از آن يادخواهيم كرد-نمونهاى از اين نامهها است (32) . از اين گذشته، امام دو نامه به شيعيان قم و آبه (آوه) نوشته است كه متن آنها در كتابهاى ما مضبوط است (33) . نامههاى ديگرى نيز به مناسبتهاى ديگر از امام در دست است (34) . بر اساس روايتى، امام عسكرى بامداد روز هشتم ربيع الاول سال 260 ه، اندكى پيش از رحلت، نامههاى فراوانى به مردم مدينه نوشت (35) .
3-فعاليتهاى سرى سياسى
امام عسكرى-عليه السلام-بر رغم تمامى محدوديتها و كنترلهايى كه از طرف دستگاه خلافتبه عمل مىآمد، يك سلسله فعاليتهاى سرى سياسى را رهبرى مىكرد كه با گزينش شيوههاى بسيار ظريف پنهانكارى، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور مىماند. در اين زمينه نمونههاى فراوانى به چشم مىخورد كه ذيلا دو مورد آن را از نظر خوانندگان محترم مىگذرانيم:
1- «عثمان بن سعيد عمرى» كه از نزديكترين و صميمىترين ياران امام بود (36) ، زير پوشش روغن فروشى فعاليت مىكرد. شيعيان و پيروان حضرت عسكرى-عليه السلام-اموال و وجوهى را كه مىخواستند به امام تحويل دهند، به او مىرساندند و اوآنها را در ظرفها و مشكهاى روغن قرار داده و به حضور امام مىرساند (37) .
2- «داود بن اسود» ، خدمتگزار امام كه مامور هيزم كشى و گرم كردن حمام خانه حضرت عسكرى بود، مىگويد: روزى امام مرا خواست و چوب مدور و بلند و كلفتى مانند پايه در به من داد و فرمود: اين چوب را بگير و نزد «عثمان بن سعيد» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به يك نفر سقا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواستحيوان را كنار بزنم. من چوب را بلند كردم و به قاطر زدم. چوب شكست و من وقتى محل شكستگى آن را نگاه كردم، چشمم به نامههايى افتاد كه در داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زير بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت...
وقتى به در خانه امام رسيدم، «عيسى» خدمتگزار امام كنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت مىگويد: چرا قاطر را زدى و چوب را شكستى؟ . گفتم: نمىدانستم داخل چوب چيست؟ . امام فرمود: چرا كارى مىكنى كه مجبور به عذر خواهى شوى؟ مبادا بعد از اين چنين كارى كنى، اگر شنيدى كسى به ما ناسزا (هم) مىگويد، راه خود را بگير و برو و با او مشاجره نكن. ما، در شهر بد و ديار بدى به سر مىبريم، تو فقط كار خود را بكن و بدان گزارش كارهايتبه ما مىرسد (38) .
اين قضيه نشان مىدهد كه امام، اسناد، نامهها و نوشتههايى را كه سرى بوده، در ميان چوب، جاسازى كرده و براى «عثمان بن سعيد» كه شخص بسيار مورد اعتماد و راز دارى بوده، فرستاده بوده و اين كار را به عهده مامور حمام كه كارش هيزم آوردن و چوب شكستن و امثال اينها بوده-و طبعا سوء ظن كسى را جلب نمىكردهواگذار كرده بوده است، ولى بر اثر بىاحتياطى او، نزديك بوده اين راز فاش شود!
4-حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان
يكى ديگر از موضعگيريهاى امام عسكرى-عليه السلام-حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه از ياران خاص و نزديك آن حضرت، بود. با يك مطالعه در زندگانى آن حضرت، اين مطلب بخوبى آشكار مىشود كه گاهى برخى از ياران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شكوه مىكردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را برطرف مىساخت و گاه حتى پيش از آنكه اظهار كنند، امام مشكل آنان را بر طرف مىكرد. اين اقدام امام مانع از آن مىشد كه آنان زير فشار مالى، جذب دستگاه حكومتستمگر عباسى شوند. در اين زمينه مىتوان براى نمونه چند مورد زير را ياد كرد:
1- «ابو هاشم جعفرى» (39) مىگويد: از نظر مالى در مضيقه بودم. خواستم وضع خود را طى نامهاى به امام عسكرى-عليه السلام-بنويسم، ولى خجالت كشيدم و صرفنظر كردم. وقتى كه وارد منزل شدم، امام صد دينار براى من فرستاد و طى نامهاى نوشت: هر وقت احتياج داشتى، خجالت نكش، و پروا مكن، و از ما بخواه كه بخواستخدا به مقصود خود مىرسى (40) .
2- «على بن زيد علوى» مىگويد: امام عسكرى-عليه السلام-مبلغى پول به منداد و فرمود: با اين پول كنيزى بخر، زيرا كنيز تو مرده است. وقتى كه به منزل برگشتم، ديدم كنيز مرده است! (41)
3- «ابو هاشم جعفرى» مىگويد: نياز مالى خود را به اطلاع امام رساندم، امام كيسهاى حاوى حدود پانصد دينار به من داد و فرمود: ابو هاشم! اين را بگير و اگر كم است عذر ما را بپذير! (42)
4- «ابو طاهر بن بلال» يك سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده كرد كه «على بن جعفر» (43) مبالغ هنگفتى انفاق كرد. وقتى كه از حجبازگشت، جريان را به امام گزارش كرد. امام در پاسخ نوشت: «قبلا دستور داده بوديم صد هزار دينار به وى بدهند، سپس مجددا بالغ بر همين مبلغ براى او حواله كرديم ولى او براى رعايتحال ما نپذيرفت» . بعد از اين جريان «على بن جعفر» به حضور امام شرفياب شد، به دستور حضرت سى هزار دينار به وى پرداخت گرديد. (44)
اين روايت نشان مىدهد كه «على بن جعفر» مبالغ درشتى در حجاز توزيع مىكرده است، و اگر چه مورد مصرف آنها در روايت معين نشده ولى حجم بزرگ پولها نشان مىدهد كه اين، يك برنامه وسيع و طراحى شده بوده و طبعا شيعيان نيازمندو شخصيتهاى بزرگ و برجسته و مبارز شيعه از آن برخوردار مىشدهاند و اين برنامه با آگاهى و هدايت و حمايت مالى امام اجرا مىشده است.
البته پرداخت چنين مبلغهايى با توجه به محدوديت امام، نبايد موجب ترديد يا انكار گردد زيرا بر رغم آنكه فعاليتهاى اجتماعى و سياسى امام بشدت تحت كنترل حكومت عباسى بود، رقمهاى قابل توجهى از شيعيان مناطق مختلف، توسط نمايندگان امام به آن حضرت مىرسيد. مثلا تاريخ مىگويد: شخصى از «جرجان» به محضر امام رسيد و اموالى را كه شيعيان آن منطقه فرستاده بودند به پيشكار امام به نام «مبارك» تسليم كرد (45) ، يا شخصى كه از منطقه جبل (قسمتهاى كوهستانى ايران تا قزوين و همدان) با راهنمايى يك نفر علوى به حضور امام رسيده بود، چهار هزار دينار به امام تقديم كرد (46) ، يا چنانكه قبلا گفتيم، نماينده امام در قم (احمد بن اسحق) صد و شصت كيسه طلا و نقره كه از شيعيان آن شهر تحويل گرفته بود، به امام تسليم كرد (47) . غير از اينها اموال و وجوه قابل توجهى نيز توسط نمايندگان امام عسكرى-عليه السلام-جمع آورى شده بود كه تحويل آنها تا زمان شهادت حضرت به تاخير افتاد و طبعا به پيشگاه حضرت ولى عصر تقديم شد كه مىتوان به عنوان نمونه از اموال فراوانى ياد كرد كه در اختيار «ابراهيم بن مهزيار» بوده و پس از مرگ او پسرش «محمد» به نماينده امام عصر تحويل داد (48) .
همچنين مىتوان از هفتصد دينارى كه نزد يكى از اهالى جبل بوده (49) ، و نيز از پانصد دينارى كه در اختيار يكى ديگر از شيعيان بنام «عمران همدانى» بوده (50) ، نام برد.
5-تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهم شيعه
از جالبترين فعاليتهاى سياسى امام عسكرى-عليه السلام-تقويت و توجيه سياسى رجال مهم شيعه در برابر فشارها و سختيهاى مبارزات سياسى، در جهتحمايت از آرمانهاى بلند تشيع بود. از آنجا كه شخصيتهاى بزرگ شيعه در فشار بيشترى بودند، امام به تناسب مورد، هر يك از آنان را به نحوى دلگرم و راهنمايى مىكرد و روحيه آنان را بالا مىبرد تا ميزان تحمل و صبر و آگاهى آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستيها فزونى يابد و بتوانند مسئوليتبزرگ اجتماعى و سياسى و وظايف دينى خود را بخوبى انجام دهند.
«محمد بن حسن بن ميمون» مىگويد: نامهاى به امام عسكرى-عليه السلام-نوشتم و از فقر و تنگدستى شكوه كردم، ولى بعدا پيش خود گفتم: مگر امام صادق-عليه السلام-نفرموده كه: فقر با ما بهتر از توانگرى با ديگران است، و كشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت:
هرگاه گناهان دوستان ما زياد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار مىكند و گاهى از بسيارى از گناهان آنان در مىگذرد. همچنان كه پيش خود گفتهاى، فقر با ما بهتر از توانگرى با ديگران است. ما براى كسانى كه به ما پناهنده شوند، پناهگاهيم، و براى كسانى كه از ما هدايتبجويند، نوريم. ما نگهدار كسانى هستيم كه (براى نجات از گمراهى) به ما متوسل مىشوند. هر كس ما را دوستبدارد، در رتبه بلند (تقرب به خدا) با ماست، و كسى كه پيرو راه ما نباشد، به سوى آتش خواهد رفت. (51) نمونه ديگر در اين زمينه نامهاى است كه امام عسكرى-عليه السلام-به «على بن حسين بن بابويه قمى» ، يكى از فقهاى بزرگ شيعه، نوشته است. امام در اين نامه پس از ذكر يك سلسله توصيهها و رهنمودهاى لازم، چنين يادآورى مىكند: صبر كن و منتظر فرج باش كه پيامبر فرموده است: برترين اعمال امت من انتظار فرج است.
شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود;همان كسى كه پيامبر بشارت داده كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
اى بزرگمرد و مورد اعتماد و فقيه من! صبر كن و شيعيان مرا به صبر فرمان بده! زمين از آن خداست و هر كسى از بندگانش را كه بخواهد، وارث (حاكم) آن قرار مىدهد. فرجام نيكو، تنها از آن پرهيزگاران است. سلام و رحمتخدا و بركات او بر تو و بر همه شيعيان باد! (52)
6-استفاده گسترده از آگاهى غيبى
مىدانيم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غيبىبرخوردار بودند و در مواردى كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار مىگرفت، از اين آگاهى به صورت «ابزار» هدايت استفاده مىكردند. پيشگوييها و گزارشهاى غيبى امامان، بخش مهمى از زندگينامه آنان را تشكيل مىدهد، اما با يك مطالعه در زندگانى امام عسكرى چنين به نظر مىرسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر آگاهى غيبى خود را آشكار مىساخته است.
بر اساس تحقيق يكى از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهاى غيبى و اقدامات خارق العاده امام عسكرى-عليه السلام-، «قطب راوندى» در كتاب «خرائج» جمعا چهل مورد، «سيد بحرانى» در «مدينة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شيخ حر عاملى» در «اثبات الهداة» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحار-الانوار» هشتاد و يك مورد را ثبت كردهاند (53) و اين، بخوبى روشنگر فزونى بروز كرامات و گزارشهاى غيبى از ناحيه آن حضرت مىباشد.
به نظر مىرسد علت اين امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مىكردند;زيرا از وقتى كه امام هادى از سر اجبار به سامراء منتقل گرديد-به شرحى كه در سيره آن حضرت گفتيم-بشدت تحت مراقبت و كنترل بود، ازينرو امكان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شيعيان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت در معرض خطر جدى قرار مىداد. به همين جهت كار معرفى امام عسكرى-عليه السلام-به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاى پايانى عمر امام هادى-عليه السلام-صورت گرفت، (54) به طورى كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسيارى از شيعياناز امامتحضرت «حسن عسكرى» آگاهى نداشتند. (55)
گويا عامل ديگرى نيز در اين زمينه بىتاثير نبوده و آن اعتقاد گروهى از شيعيان به امامت «محمد بن على» ، برادر حضرت عسكرى، در زمان حيات امام هادى بوده است. اين گروه بر اساس همين پندار او را در محضر امام هادى احترام مىكردند، ولى حضرت با اين پندار مبارزه مىكرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمايى مىنمود.
پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خيانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهويه» ، اين پندار را دستاويز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افكار از امامتحضرت عسكرى پرداختند.
اين عوامل دستبه دست هم داده و موجب شك و ترديد گروهى از شيعيان در امامت آن حضرت در آغاز كار گرديده بود، چنانكه برخى از آنان در صدد آزمايش امام بر مىآمدند (56) و برخى ديگر در اين زمينه با امام مكاتبه مىكردند (57) . اين تزلزلها و ترديدها به حدى بود كه امام در پاسخ گروهى از شيعيان در اين زمينه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:
«هيچ يك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شيعيان در امر امامت نشدهاند... » (58)
امام عسكرى براى زدودن زنگار اين شكها و ترديدها، و نيز گاه براى حفظ ياران خود از خطر، و يا دلگرمى آنان، و يا هدايت گمراهان، ناگزير مىشد پردههاى حجاب را كنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و اين، از مؤثرترين شيوه-هاى جلب مخالفان و تقويت ايمان شيعيان بود.
«ابو هاشم جعفرى» كه قبلا گفتيم يكى از نزديكترين ياران امام بود، مىگويد: هر وقتبه حضور امام عسكرى-عليه السلام-مىرسيدم، برهان و نشانه تازهاى بر امامت او مشاهده مىكردم (59) .
اينك كه انگيزههاى امام در اين زمينه روشن گرديد، چند نمونه از پيشگوييهاى غيبى امام عسكرى-عليه السلام-را از نظر خوانندگان گرامى مىگذرانيم:
1- «محمد بن على سمرى» كه يكى از نزديكترين و صميمىترين ياران امام بود، مىگويد: حضرت عسكرى-عليه السلام-طى نامهاى به من نوشت: «فتنهاى براى شما پيش خواهد آمد، آماده باشيد» .
بعد از سه روز در ميان افراد بنى هاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آيا اين همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «اين، آن نيست! مواظب باشيد! » . چند روز بعد «معتز» كشته شد! (60)
2-امام حدود بيست روز پيش از قتل «معتز» به «اسحاق بن جعفر زبيرى» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مىگويد: پس از آنكه «بريحه» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثهاى كه گفته بوديد، رخ داد، اينك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثهاى كه گفتم، حادثه ديگرى است! طولى نكشيد «معتز» كشته شد! (61) - «محمد بن حمزه سروى» مىگويد: توسط «ابو هاشم جعفرى» كه از نزديكترين ياران حضرت عسكرى-عليه السلام-بود، نامهاى به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائى در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به اين زودى تو را بىنياز گردانيد. پسر عموى تو «يحيى بن حمزه» درگذشت و وارثى ندارد، دارايى او كه صد هزار درهم استبزودى به دست تو خواهد رسيد. (62)
4- «ابو هاشم جعفرى» مىگويد: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگينى غل و زنجير به حضرت شكايت كردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نكشيد از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم! (63)
5- «احمد بن محمد» مىگويد: موقعى كه «مهتدى» ، خليفه عباسى، شروع به كشتار «موالى» كرد، طى نامهاى به حضرت عسكرى-عليه السلام-نوشتم: شكر خدا كه خليفه گرفتارى پيدا كرده و فرصت مزاحمتبه شما را ندارد، شنيدهام شما را تهديد مىكرده و مىگفته: «بايد اينها را از روى زمين بردارم» .
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او كوتاهتر از آن خواهد بود كه اين تهديدها را عملى كند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت كشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه كه امام پيشگويى كرده بود، مهتدى به قتل رسيد. (64) - «جعفر بن محمد قلانسى» مىگويد: برادرم محمد كه همسرش آبستن بود، نامهاى به حضرت عسكرى-عليه السلام-نوشت و خواهش كرد كه حضرت دعا كند زايمان همسرش بىخطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنايت مىكند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زاييد، يكى را محمد و ديگرى را عبد الرحمن نام نهادند. (65)
7- «محمد بن عياش» مىگويد: چند نفر بوديم كه در مورد كرامات امام عسكرى-عليه السلام-با هم گفتگو مىكرديم. فردى ناصبى (دشمن اهل بيت) گفت: من نوشتهاى بدون مركب براى او مىنويسم، اگر آن را پاسخ داد، مىپذيرم كه او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتيم. ناصبى نيز بدون مركب روى برگهاى كه مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستاديم. حضرت پاسخ سؤالهاى ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت! . ناصبى چون آن را ديد از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانيتحضرت را تصديق كرد و در زمره شيعيان قرار گرفت. (66)
8- «اسماعيل بن محمد» مىگويد: بر در خانه امام عسكرى-عليه السلام-نشستم. وقتى امام بيرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نيازمندى خويش شكوه كردم و سوگند خوردم كه حتى يك درهم ندارم!
امام فرمود: سوگند ياد مىكنى، در صورتى كه دويست دينار در خاك پنهان كردهاى؟ ! آنگاه افزود: اين را براى آن نگفتم كه به تو عطائى نكنم، و آنگاه رو به غلام خود كرد و فرمود: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دينار به من داد. خداىمتعال را سپاس گفتم و بازگشتم.
حضرت فرمود: مىترسم آن دويست دينار را، در وقتى كه بسيار نيازمند آن هستى، از دستبدهى. من سراغ دينارها رفتم و آنها را در جاى خود يافتم. جايشان را عوض كردم و طورى پنهان ساختم كه هيچ كس مطلع نشود. از اين قضيه مدتى گذشت. به دينارها نيازمند شدم. سراغ آنها رفتم چيزى نيافتم و اين امر بر من بسيار گران آمد. بعدا فهميدم پسرم جاى آنها را يافته و دينارها را برداشته و برده است! در نتيجه چيزى از آنها به دست من نرسيد و همان طور شد كه امام فرموده بود! (67)
9-شخصى بنام «حلبى» مىگويد: در سامراء گرد آمده بوديم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسكرى-عليه السلام-) از خانه بوديم تا او را از نزديك ببينيم. در اين هنگام نامهاى از حضرت دريافت كرديم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هيچ كس بر من سلام نكند و كسى با دست، به سوى من اشاره نكند، در غير اين صورت جانتان به خطر خواهد افتاد! » در كنار من جوانى ايستاده بود،كتاب: سيره پيشوايان ص 620
نويسنده: مهدى پيشوايى