رؤسای جمهور آمریکا در چنبره ی لابی صهیونیستی (2)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
غل و زنجیرهایی که در دوران ریاست جمهوری نیکسون و جرالد فورد، از سوی هنری کیسینجر بر دست و پای ساختار دولت آمریکا بسته شده بود، موجب شد که سیاست جیمی کارتر نیز در برابر یهودیان آمریکا و رژیم صهیونیستی، ادامه‌ی سیاست‌های پیشین باشد.
کارتر در سال 1976/م، در دویستمین سالگرد اعلان استقلال آمریکا، از حزب دموکرات به ریاست جمهوری ایالات متحده برگزیده شد. تأثیر یهودیان آمریکا بر رئیس جمهور جدید، از همان نخست، با انتخاب برژنسکی به عنوان مشاور کارتر در امور امنیّت ملی، که یک یهودی و صهیونیست کهنه‌کار به حساب می‌آمد، آشکار گردید.
 رؤسای جمهور آمریکا در چنبره ی لابی صهیونیستی (1)
«در انتخابات سال 1976/م آمریکا، کارتر موفق شد 68 % از آرای یهودیان را به دست آورد؛ ولی در سال 1980/م به دلیل آن که پیش‌تر اقدام به فروش چند فروند هواپیمای جنگنده از نوع (اف-15) به مصر و آواکس به عربستان سعودی کرده بود، موفق نشد بیش از 45% از آرای یهودیان را به دست آورد. با آن که در فروش این هواپیماها قید کرده بود که بر ضد اسرائیل به کار نرود. مضافاً این که ارتش آمریکا کنترل پرواز این هواپیماها را خود بر عهده داشت».(1)
سایروس ونس، وزیر خارجه دولت کارتر، سیاست کارتر را نسبت به خاورمیانه چنین توصیف کرده است: «جای تردید نیست که سنگ زیرین سیاست خاورمیانه‌ای کارتر، عبارت است از: تعهّد و پای‌بندی ما نسبت به امنیّت اسرائیل».
کارتر نیز در مصاحبه‌ی مطبوعاتی سال 1977/م، روابط آمریکا و اسرائیل را چنین توصیف کرد:
ما روابط ویژه‌ای با اسرائیل داریم و این بسیار مهم است که هیچ کس در کشور ما و در سراسر جهان یافت نمی‌شود که در این امر تردید کند که اولین و مهم‌ترین وظیفه و تعهد ما در خاورمیانه، حمایت از وجود اسرائیل است، وجود ابدی همراه با صلح و آرامش. چنین رابطه‌ای عملاً یک رابطه‌ی ویژه است.(2)
کارتر بارها در اظهارات خویش، به اختصاصی بودن رابطه میان ایالات متحده و اسرائیل اشاره کرده است. از جمله در جریان مذاکرات صلح مصر و اسرائیل، در مارس 1979/م در پارلمان اسرائیل «کنیست» گفت:
رؤسای جمهور سابق آمریکا، هر یک به گونه‌ای اظهار داشته‌اند که پیوند و رابطه میان ایالات متحده با اسرائیل، چیزی بیش از یک رابطه ویژه است. این پیوند در نوع خود بی‌نظیر بوده و ریشه در وجدان، اخلاق، دیانت و اعتقادات ملت آمریکا دارد. هر یک از دو ملت آمریکا و اسرائیل، مهاجرانی‌اند که در سرزمین خود، اسکان یافته‌اند. ما خود را شریک شما در میراث تورات می‌دانیم.(3)
کارتر التزام عملی و ابدی خود را در حمایت از اسرائیل، منوط به باورهای دینی و اعتقادی خویش شمرده و به عنوان یک مسیحی پروتستان مذهب، در باورهای توراتی خویش، خدمت به اسرائیل را یک وظیفه‌ی شرعی تلقّی می‌کرده است.
اسقف بیلی گراهام درباره‌ی او می‌گوید:
کارتر هر هفته یک شنبه‌ها به کلیسا می‌رود. او و همسرش هر شب پیش از خواب، فصل‌هایی از تورات را مطالعه می‌کنند و در کاخ سفید مشروبات الکلی صرف نمی‌کند.(4)
خانم گریس هالسل، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی آمریکایی، از قول کارتر می‌نویسد: «تأسیس ملت اسرائیل، یعنی تحقّق پیش‌گویی تورات و اجرای حقیقی آن».(5)
کارتر در مجلس ضیافتی که دانشگاه تل‌آویو به افتخار وی برپا کرده بود، گفت: «من به عنوان یک مسیحی مؤمن به خدا، بر این باورم که یک مشیت ویژه‌ی الهی، برای تأسیس دولت اسرائیل وجود داشته است».(6)
جالب‌تر این که «جیمی کارتر، در حالی که لباس بلند ویژه‌ای بر تن کرده بود، در معبد یهودی الیزابت در نیوجرسی، حضور یافت و ضمن سخنانی گفت: من خدایی را که شما تقدیس می‌کنید، می‌پرستم. ما به عنوان مسیحی، توراتی را که شما می‌خوانید، مطالعه می‌کنیم … پاسداری از کیان و موجودیت اسرائیل، در چارچوب سیاست نمی‌گنجد، این یک وظیفه‌ی اخلاقی است».(7)
کارتر بر آن بود کسانی که یهودیان را متهم به قتل عیسای مسیح می‌دانند، «یهود ستیز» به شمار می‌آیند.
او نخستین رئیس جمهور ایالات متحده بود که در سال 1978/م، کمیته‌ی ویژه‌ای را برای بررسی موضوع هالوکاست (یهوی سوزی نازی‌ها، تحت عنوان: President's Commission Of The Holocaust، تأسیس کرد.(8)
با این ملاحظات است که می‌توان پی برد چرا «دستگاه اداری کارتر، بزرگ‌ترین مرکز تجمع یهودیان گردید، به گونه‌ای که در تاریخ ایالات متحده بی‌سابقه بوده است».(9)
به هر حال، با وجود ارادت و حمایت بی‌دریغی که از سوی کارتر نسبت به یهودیان آمریکا و رژیم صهیونیستی ابراز می‌گردید،(10) لابی یهودی آمریکا، چنان که اشاره شد، به خاطر فروش حتی مشروط هواپیماهای فانتوم و آواکس به مصر و عربستان، از حمایت مجدّد کارتر در دوره‌ی دوم ریاست جمهوری وی، سرباز زد و رونالد ریگان را برای دو دوره‌ی متوالی (1980- 1988/م)، ریاست‌جمهوری، مورد تأیید و حمایت خود قرار داد.
در میان رؤسای جمهوری که در آمریکا خود را در دامان یهود افکنده و رژیم صهیونیستی را مورد حمایت بی‌دریغ خویش قرار دادند، رونالد ریگان، پدیده‌ای ویژه و جدید به شمار می‌آید. وی از گروه «بنیاد‌گرایان انجیلی» بود و به گونه‌ای که گریس هالسل در کتاب پیش‌گویی و سیاست گفته است، این جماعت معتقدند که «به موجب مشیّت و فرمان خداوند، آمریکا وظیفه دارد که اسرائیل را مورد تأیید و حمایت مالی خود قرار دهد.» تعداد این بنیادگرایان در آمریکا به چهل‌میلیون نفر می‌رسد.
ریگان در اوت 1979/م، اندکی پیش از ورود به کاخ سفید از «ارزش استراتژیک اسرائیل، به عنوان عامل استقرار ثبات و مانع سیطره‌ی گرایش‌های افراطی و موجب برقراری توازن نظامی اتحاد شوروی» سخن گفت.
او در کنفرانس مطبوعاتی مورّخ 2 /2/ 1981/م، در پاسخ به این پرسش که آیا به نظر شما شهرک‌های اسرائیلی در سرزمین‌های اشغالی، غیرقانونی است؟ گفت: «من با این نظریّه که ساخت شهرک‌ها غیرقانونی است، مخالفم. من آن‌ها را قانونی می‌دانم».(11)
وی هیچ تصمیمی را درباره‌ی خاورمیانه، بدون مشورت با لابی یهودی آمریکا، اتّخاذ نمی‌کرد.(12)
کاتلین کریستی سُن، (Cathleen Christison) تحلیل‌گر سابق سیا در سال 1988/م نوشت:
در دوران پرزیدنت ریگان، آیپاک به صورت یکی از تعیین کنندگان خط مشی سیاسی درآمد، نفوذ آیپاک در کاخ سفید و هم‌چنین در کنگره‌ و در جریان تصمیم‌گیری‌ها، آن چنان عمیق و همه جانبه است که امکان ندارد بتوان تشخیص داد، در چه مقطعی فشار آن‌ها پایان یافته و اندیشه‌های مستقل ریاست‌جمهوری آغاز می‌شود.(13)
رونالد ریگان تصریح کرده است که در جریان انتخابات ریاست جمهوری، همواره احساس می‌کرده است که مسیح مقدس دست او را می‌گیرد و در نتیجه به پیروزی خواهد رسید تا بتواند زمینه‌ساز وقوع معرکه «هرمجدون» که به زعم وی در میان نسل فعلی در منطقه‌ی خاورمیانه اتفاق خواهد افتاد، باشد.
در عین حال انتخاب مجدّد او در دوره ی دوم ریاست‌جمهوری، چندان مدیون یهودیان نبود؛ زیرا این طایفه 68% آرای خود را به والتر موندیل، کاندیدای دموکرات‌ها دادند که در شعارهای انتخاباتی خود، اعلام داشته بود: «من ترجیح می دهم که در مبارزات انتخاباتی شکست بخورم، اما یهودیان مرا تأیید کنند؛ ولی حاضر نیستم بدون آرا و حمایت یهودیان پیروز شوم».(14)
گریس هالسل، ریگان را یکی از «توراتیان» مؤمن به قداست اسرائیل و ضرورت تحقّق پیش‌گویی تورات معرفی کرده و می‌گوید: گرایش وی از سال 1971/م که در مقام فرماندار ایالت کالیفرنیا به سر می‌برد، کاملاً مشهود بود. به همین جهت تلاش ‌های ویژه دولت اسرائیل برای انتخاب وی به ثمر نشست و او به عنوان چهلمین رئیس‌جمهور این کشور برگزیده شد.
ریگان احساسات دینی خود را نسبت به یهودیان، در پیش و پس از تصدّی ریاست‌جمهوری، پنهان نمی‌کرد. او پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، به منظور نشان دادن مراتب التزام خود به صهیونیسم و عشق و ارادت مطلق خویش به یهود، کلاه ویژه(15) مراسم دینی یهودیان را بر سر نهاد و در همایش ایشان به ایراد سخنرانی پرداخت.(16)
ریگان در سال 1980/م، طی یک مصاحبه‌ی تلویزیونی با اسقف جیم‌بیکر، به گرایش دینی زودهنگام خویش اشاره کرده و گفته است:
«مادرم در کودکی، ایمانی قوی، خیلی بیش از آن چه در این سنین قابل درک است، به من بخشید».
وی تصریح کرده است:
«اگر به کتاب مقدس ایمان داشته و آن را مطالعه کنیم، درخواهیم یافت که این کتاب، حاوی کلیه‌ی نیازهای عصر حاضر و پاسخ همه‌ی مسائل حیرت‌زای بشری است.
اگر همه بکوشیم تا به موجب (ده فرمان)(17) زندگی کنیم، آن همه هزینه‌هایی که در مبارزه با مواد مخدّر و مشروبات الکلی و امراض اجتماعی صورت می‌گیرد، صرفه‌جویی خواهد شد. می‌گویند: از آغاز ظهور تمدن تاکنون، میلیون‌ها قانون وضع شده است، اما هیچ کدام به سطح قانون الهی مندرج در (ده فرمان) نمی‌رسد».
گفتنی است ریگان بر اساس باورهای دینی خود، با مسئله‌ی جدایی میان دین و سیاست به مخالفت برخاسته و اظهار می‌دارد:
چیزی به نام جدایی میان دین و سیاست وجود ندارد و کسانی که قائل به این جدایی‌اند، از ارزش‌هایی که جامعه‌ی آمریکا بر آن بنا شده است، بی‌خبرند.(18)
جیمز میلز، یکی از مسئولان سابق در ایالت کالیفرنیا، می‌گوید:
اکثر تصمیمات سیاسی ریگان، مبتنی بر باورها و برداشت‌های ظاهری او از الفاظ و پیش‌گویی‌های تورات بود. (19)
پل فیندلی که به مدت 22 سال نماینده‌ی کنگره آمریکا بوده و دوازده سال از این مدت را در کمیته‌ی روابط خارجی مجلس در امور اروپا و خاورمیانه خدمت کرده است، در کتاب فریب‌های عمدی می‌نویسد:
در دوران ریگان، آیپاک از نظر نفوذ و قدرت به نقطه‌ی اوج دیگری دست یافت. به آن چنان قدرتی رسید که هدریک اسمیت، خبرنگار کهنه‌کار نیویورک تایمز، با «اَبَر گروه فشار» نامیدن آیپاک، نوشت: «آن چنان قدرت سیاسی کسب کرده است که در سال 1985/م، پرزیدنت ریگان را مجبور کرده قولی را که به ملک حسین پادشاه اردن برای انجام یک معامله‌ی تسلیحاتی داده بود، زیرپا بگذارد. در سال 1986/م، این گروه فشار طرفدار اسرائیل موفق شد ریگان را از انجام معامله‌ی فروش جت‌های جنگنده به عربستان سعودی بازدارد. کار به جایی رسید که جورج شولتز، وزیر خارجه به جای مشورت با رهبران کنگره، با مدیر امور اجرایی آیپاک به گفت‌و‌گو نشست تا دریابد چه میزان فروش سلاح به عربستان سعودی از نظر آیپاک قابل تحمل است».
پل فیندلی می‌افزاید: آیپاک آن چنان بر کابینه‌ی ریگان مسلط بود که توماس داین، مدیر اجرایی آیپاک در بیست و هفتمین کنفرانس خط مشی سالیانه در 1986/م اظهار داشت: روابط بین اسرائیل و آمریکا … هیچ گاه بهتر از این نبوده است … داین گفت: پرزیدنت ریگان و شولتز وزیر خارجه، دو تن از بهترین دوستان اسرائیل می‌باشند و آن چه از خود باقی می‌گذارند، برای امنیت اسرائیل در دهه‌های آتی مهم خواهد بود. وی هم‌چنین گفت: شولتز به او تعهّد سپرده است آن چنان ترتیبات زیربنایی را پی‌ریزی خواهد کرد تا اگر از امروز الی هشت سال آینده، وزیر خارجه‌ای روی کار آید که نظر مثبت به اسرائیل نداشته باشد، قادر نخواهد شد بر روابط پیچیده اداری بین اسرائیل و آمریکا که ما ایجاد کرده‌ایم، فایق آید.(20)
جرج بول و داگلاس بول نیز درباره‌ی میزان کمک‌های اقتصادی دولت ریگان به رژیم صهیونیستی تأکید کرده‌اند که کمک‌های مالی ریگان به اسرائیل، بیش از مجموع کمک‌های مالی رؤسای جمهور پیش از او بوده است.(21)
موضع‌گیری‌های مثبت و خدمات بی‌دریغ ریگان نسبت به صهیونیسم، موجب شد که در پایان دوره‌ی هشت ساله‌ی ریاست جمهوری خود (سال 1988/م)، مفتخر به دریافت جایزه‌ی انسان دوست سال، از یکی از برجسته‌ترین نهادهای یهودی سوزی، مرکز- سیمون وینستال- بابت حمایت بی‌شایبه‌اش از اسرائیل شود. در سال 1994/م نیز، انجمن بهتان ستیزی که از هواداران اسرائیل به شمار می‌آید، جایزه‌ی مشعل آزادی را به او تقدیم داشت.(22)
پس از ریگان، جرج (هربرت واکر) بوش در سال‌های 1988- 1992/م به ریاست جمهوری ایالات متحده برگزیده شد.
برغم آن که وی با اقداماتی نظیر وارد آوردن فشار به گورباچف برای موافقت با مهاجرت یهودیان شوروی به فلسطین، و التزام به حفظ امنیت و رفاه اسرائیل و پای‌بندی به تمام تعهداتی که دولت‌های پیش از او و به ویژه دولت ریگان نسبت به رژیم صهیونیستی به عمل آورده بودند، مراتب اخلاص و خدمت‌گزاری خود را به یهودیان نشان داد، و از سوی دیگر در سال 1991/م درکنفرانس مادرید، با کمک جیمز بیکر، وزیر خارجه‌ی خود، این امکان را برای اسرائیل فراهم آورد تا تار و پود وحدت دنیای عرب را از هم بگسلد،(23) و با آن که جرج بوش (پدر) به طور نسبی از موقعیت مطلوبی در میان مردم آمریکا برخوردار بود، ولی در عین حال، یهودیان ایالات متحده، این گناه را بر وی نبخشیدند که با درخواست وام ده میلیارد دلاری اسرائیل مخالفت ورزید.(24) به همین جهت در انتخابات سال 1992/م، یهودیان او را ساقط کرده و بیل کلینتون، کاندیدای حزب دموکرات را مورد حمایت خویش قرار دادند، کلینتون با حمایت‌های یهودیان آمریکا، در دو دوره‌ی متوالی (1992- 2000/م) به ریاست جمهوری ایالات متحده برگزیده شد. (25)
در سده‌های گذشته، صهیونیست‌ها در آمیختن مفاهیم توراتی با باورهای مسیحی، چنان منظم و گسترده و حساب شده عمل کردند که به زودی یکی از باورها و التزامات کلیسای پروتستانی قرار گرفت.(26)
گرایش فکری کلیسای پروتستانی به این پدیده، تأثیرات فراوانی بر افکار عمومی آمریکا نهاد. معمولاً رؤسای جمهور آمریکا و سران بلند پایه این کشور، التزام نسبت به اسرائیل را نوعی «التزام ادبی و اخلاقی» که کنایه از تعهد اعتقادی و دینی است شمرده‌اند.
آشکارترین نمونه‌ی این التزام در عملکردها و بیانات بیل کلینتون، به خوبی قابل ملاحظه است. وی که از سرسپرده‌ترین رؤسای جمهور آمریکا نسبت به صهیونیسم به شمار می‌آید، دو نوبت در دوران ریاست جمهوری خود از اراضی اشغالی دیدار کرد.
در سفر نخست، طی نطقی که در 27 اکتبر 1994/م در پارلمان اسرائیل (کنیست) با حضور شارون، اسحاق رابین و نتانیاهو ایراد کرد، نکته‌هایی را بیان داشت که قابل تأمّل است.
او در بخشی از سخنان خود، از یهود و اسرائیل و ارزش‌های متعالی که ملت یهود به دنیای آزاد عرضه کرده است، بسیار تمجید و ستایش به عمل آورد و افزود:
به یقین بقا و موجودیت اسرائیل، امر مهمی است، نه تنها برای مصالح ما، بلکه برای تمام ارزش‌های والایی که بدان معتقدیم.
کلینتون در این سخنرانی، بمب باورهای توراتی و صهیونیستی خود را در حضور نمایندگان پارلمان و سران رژیم صهیونیستی منفجر ساخت و گفت:
حقیقت آن است که من تا سیزده سال پیش (1981/م) موفق نشدم از اسرائیل دیدار کنم. در آن سال به همراه همسرم و کشیشی که ما را همراهی می‌کرد، در قالب یک هیئت دینی، به این سرزمین آمدیم و من موفق شدم یک بار دیگر انجیل و اسفار تورات و تاریخ گذشته‌ی خود را مرور کنم.
در این سفر میان من و کشیشی که سرپرست هیئت دینی ما بود، رابطه‌ی مودّت و دوستی افتاد و چون پس از مدتی بیمار شد و بیماری‌اش شدت یافت، به دیدارش شتافتم. او در آن دیدار به من گفت: چنان می‌بینم که تو در آینده رئیس جمهور آمریکا خواهی شد، اما باید به خاطر داشته باشی که حتماً اسرائیل را مورد حمایت خویش قرار دهی …؛ زیرا در غیر این صورت، خداوند تو را نخواهد بخشید. مشیّت پروردگار آن بود که اسرائیل را سرزمین ما قرار دهد و اراده‌ی او بر آن تعلّق یافته که اسرائیل تا ابد باقی بماند.
وی افزود:
من معتقدم آن کشیش که تربیت دینی و روحی مرا به عهده داشت، هم اینک به من می‌نگرد و اگر نسبت به اسرائیل بی‌تفاوت شوم، خداوند خیلی زود مرا مورد خشم خود قرار خواهد داد.
کلینتون سخنرانی خود را با این جملات به پایان برد:
باید توجه داشته باشید که سرنوشت شما همان سرنوشت ماست و آمریکا هم اینک در کنار شما ایستاده و تا ابد در کنارتان خواهد ماند … متشکرم، خدا یارتان باد.(27)
او در سفر دوم خود به اراضی اشغالی، چنان تحت تأثیر ترور اسحاق رابین قرار گرفته بود که کلاه ویژه مراسم دینی یهودیان(28) را بر سر نهاده و با گردش به دور قبر رابین، با کلمات عبری شالوم حافیر (دوست من خدانگه‌دار) با او وداع می‌کرد.
ریختن اشک تمساح از سوی رئیس جمهور آمریکا در برابر دانش‌آموزان اسرائیلی، از دیگر سناریوهای شرم‌آور کلینتون، برای ابراز تملّق و چاپلوسی در برابر رژیم صهیونیستی بود.
در روزهایی که سلاح‌های سربازان رژیم اشغالگر، قلب کودکان فلسطین را نشانه می‌رفت و هر روز چندین کودک و نوجوان مسلمان را به خاک و خون می‌کشاند و صهیونیست‌ها با بمب‌های خوشه‌ای، دانش‌آموزان مدارس فلسطین را مورد تعرض قرار داده و آنان را به شهادت می‌رساندند، کلینتون پس از شرکت در کنفرانس شرم‌الشیخ، در دیدارش از سرزمین‌های اشغالی، بنا به دعوت دانش‌آموزان یکی از مدارس یهودی، برای آنان به سخنرانی پرداخت و طی آن گفت:
مایلم در این روزگار که رنج و اندوه، سراسر اسرائیل و به ویژه کودکان خردسال این امت عظیم را فرا گرفته است، مراتب شکر و سپاس خود را از استقبال پرشوری که از من به عمل آمد، ابراز نمایم … من از پیش راغب بودم که چنین فرصتی دست دهد تا بتوانم با شما نوجوانان در این سرزمین سخن بگویم؛ زیرا این مهم است که شما به این امر ایمان داشته باشید که فضای ترس و وحشت از میان خواهد رفت. چون آینده از آنِ شماست و عکس‌العمل و مقاومت شما در برابر این اقدامات ذلت‌بار، آینده‌ی کشورتان را رقم خواهد زد … .(29)
روزنامه‌ی اسرائیلی معاریو (Maariv) در شماره‌ی دوم دسامبر 1994/م در مقاله‌ای با عنوان «یهودیانی که دربار کلینتون را اداره می‌کنند»،(30) سیطره‌ی یهود را بر دولت کلینتون، موجب مباهات دانسته و اظهارات یکی از حاخام‌های سرشناس یهود را چنین نقل می‌کند:
دولت ایالات متحده، یک دولت غیریهودی تلقّی نمی‌شود؛ چه، یهودیان کاملاً در آن مشارکت داشته و در تمام سطوح تصمیم‌گیری، حضوری فعّال دارند. از این رو، چه بسا لازم باشد درباره‌ی اصطلاح حکومت غیریهودی در شریعت یهود، تجدید نظر به عمل آید؛ زیرا این اصطلاح در ایالات متحده، روزگارش به سر رسیده است».
معاریو می‌افزاید:
هفت نفر از یازده عضو برجسته‌ی شورای امنیّت ملی آمریکا، یهودی‌اند.
سپس با ذکر اسامی و سِمَت هر یک از آنان، فهرستی از نام‌های یهودیانی را که در بالاترین پُست‌های ایالات متحده قرارگرفته‌اند، بیان می‌کند.(31)
دیوک، پس از بحثی که طی چند صفحه در این باره به عمل می‌آورد، می‌پرسد:
آیا آمریکاییان آن قدر ساده‌اند که ندانند این یهودیان متعصب و نژاد‌پرست، با دست یافتن به این مقامات مهم و حسّاس، هم‌کیشان خود را در شبکه‌ی مدیریت دولت آمریکا وارد می‌کنند.(32)
تعصّب و خدمات کلینتون به رژیم صهیونیستی، چندان فوق‌العاده و چشم‌گیر بود که شیمون پرز یک بار او را به عنوان «بزرگ‌ترین شخصیت‌های جهان» و زمانی وی را «بزرگ‌ترین رؤسای جمهور» خواند.(33) افراط وی در حمایت از یهودیان نیز چنان بود که در کاخ سفید گفته می‌شد: «تنها یک کار مانده است و آن این که رئیس جمهور رسماً اعلام کند که یهودی شده است». (34)
جالب است که حسّاسیت کلینتون را نسبت به منافع اسرائیل، بیش از خود اسرائیلی‌ها ارزیابی کرده‌اند. چنان که یک بار شورای امنیت سازمان ملل، در قطعنامه‌ی صادره‌ی خود، اسرائیل را به خاطر مصادره‌ی بخش وسیعی از زمین‌های بیت‌المقدّس، محکوم ساخت و آمریکا با استفاده از حقّ وتو، بلافاصله این تصمیم را نقض کرد. در حالی که روز بعد، رژیم صهیونیستی، تحت فشار اعضای عرب پارلمان خود، مصادره‌ی زمین‌های مزبور را لغو کرد.(35)
در انتخابات سال 2000/م، جورج دبلیو بوش، از حزب جمهوری‌خواه به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد. در دوره‌ی ریاست وی، به ویژه پس از حوادث یازدهم سپتامبر، چهره‌ی استکباری و سلطه‌جویانه‌ی آمریکا، با خشونت تمام به ظهور پیوست.
در روز یازدهم سپتامبر 2001/م (بیستم شهریور 1380 ش) با برخورد سه فروند هواپیمای مسافربری به برج‌های دوقلو مرکز تجارت جهانی در نیویورک، این برج‌ها به طور کامل فرو ریخت و بخشی از وزارت دفاع آمریکا «پنتاگون» نیز تخریب شد. در پی این حادثه، موجی از ترس و وحشت، مردم آمریکا را فرا گرفت و جورج بوش در عکس‌العمل شتاب زده و خشمگین خود، اعلام داشت:
«جنگ صلیبی دیگری آغاز شده است».
او از اسلام به عنوان «غول خفته‌ای که از خواب بیدار شده است» یاد کرد.
وی طی سخنان دیگری گفت:
«هر کشوری در جهان باید موضع خود را معلوم سازد. یا با ماست و یا با تروریست‌ها. از امروز هر کشوری که از تروریسم حمایت کند و یا به تروریست‌ها پناه دهد، دشمن ایالات متحده به شمار خواهد آمد.
بدین ترتیب، با رجزخوانی‌های بوش، طبل جنگ و تجاوز ایالات متحده، به گونه‌ای جدید و بی‌سابقه در جهان، رسماً به صدا درآمد و فصل تازه‌ای از روابط بین‌الملل در سراسر گیتی سایه انداخت.
در منطق بوش، مفهوم تروریسم از سوی هیچ مرجع حقوقی و بین‌المللی تعیین نمی‌شود، بلکه این مقامات نظامی و امنیّتی آمریکا هستند که حق دارند معنای این واژه را معلوم داشته و مصادیق آن را مشخص کنند و مستقل از رأی و نظر مجامع بین‌المللی، به گونه‌ای که خود صلاح می‌دانند، با آن برخورد کنند.
آن چه سیاستمداران آمریکایی و نظریّه پردازان صهیونیست، پس از فروپاشی اتحاد شوروی، با طرح نظریه‌ی جنگ تمدن‌ها و جهانی‌سازی، جهانی یک قطبی، به سرکردگی آمریکا را در سر می‌پروراندند، اینک در قالب یک استراتژی جدید، به عنوان مبارزه با عنصر تروریسم- که عمدتاً مسلمانان بنیادگرا مورد نظر است- و سرکوبی دولت‌های یاغی و مقابله با سلاح‌های کشتار جمعی، شکل گرفت.
در حقیقت باید گفت: سه ضلع مثلث یاد شده، اولاً و بالذات به منظور تأمین حلقه‌ی امنیت و تحقق اهداف توسعه‌طلبانه‌ی رژیم صهیونیستی شکل گرفت.
دفاع مشروع فلسطینیان از سرزمین و موجودیتشان، اقدامات تروریستی خوانده شد، و حمایت کشورهای ایران و سوریه از مبارزات ملت فلسطین، و عدم پذیرش سیاست‌های استکباری آمریکا، آنان را در زمره‌ی کشورهای یاغی قرار داد، و دست‌یابی جمهوری اسلامی به تکنولوژی صلح‌آمیز هسته‌ای نیز یک خطر بالقوّه و بلکه بالفعل برای رژیم اشغالگر به شمار می‌آید. از این رو، غوغای آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای را علیه این کشور برانگیختند.
از سوی دیگر، اشغال نظامی دو کشور اسلامی افغانستان و عراق نیز به بهانه‌ی مبارزه با نیروهای تروریست القاعده و کشف و نابودی سلاح‌های کشتار جمعی صورت پذیرفت.
باری، حمایت‌های فزاینده و بی‌دریغ جورج بوش از اقدامات خشونت‌بار و جنون‌آمیز اسرائیل در برخورد با فلسطینیان، پشتوانه‌ی سیاست مشت آهنین آریل شارون، نخست وزیر رژیم صهیونیستی قرار گرفته و کشتارهای گسترده و هولناک شهرهای جنین و طولکرم، و بمباران‌های مکرّر و متناوب شهرهای خان یونس و رفح در نوار غزّه، و کشتار هر روزه‌ی مردم بی‌پناه مناطق دیگر فلسطین و تخریب خانه‌ها و مزارع ایشان، و ربودن شبانه‌ی جوانان و نوجوانان مسلمان از خانه‌هایشان و ترور سران و رهبران جنبش فلسطین … را موجب گردیده است.
در حالی که سیاستمداران ایالات متحده، همواره رهبران مبارز فلسطینی، چون شیخ احمد یاسین، دکتر عبدالعزیز رنتیسی، فتحی شقاقی، خالد مشعل و … را تروریست می‌خوانند و رژیم اشغالگر قدس آنان را هدف عملیات تروریستی خود قرار می‌دهد، جورج دبلیو بوش، در زمینه حمایت بی‌دریغ از سیاست‌های خشونت‌آمیز اسرائیل، با تعبیری چاپلوسانه و مضحک، آریل شارون را به عنوان «مرد صلح» معرّفی می‌کند!
یوری آونری یکی از سیاست‌شناسان آمریکایی، در مقاله‌ای با عنوان «شب بعد»،(36) اوضاع کاخ سفید را در دوره‌ی ریاست‌جمهوری جورج دبلیو بوش، چنین تشریح کرده است:
گروهی از نو بنیادگرایان مسیحی و گروهی از نو محافظه‌کاران یهودی، اینک متحد شده‌اند تا کاخ سفید را در اختیار گرفته، رؤیاهای خود را تحقّق بخشند. این رؤیا چیزی نیست جز امپراتوری آمریکایی. چیزی شبیه به امپراتوری روم، که یک نیمه‌ی امپراتوری به نام اسرائیل، آن را همراهی خواهد کرد … آن چه این‌ها در سر دارند، پیش از این توسط امپریالیسم بریتانیا به اجرا درآمد و آن‌ها بر آنند تا دوباره آن را به اجرا درآورند … ملغمه‌ای از لیبرالیسم، دموکراسی و صهیونیسم که محور و مرکز آن آمریکاست.(37)
پدیده‌ی ویژه و تازه‌ای که جرج بوش پسر را از دیگر رؤسای جمهور آمریکا متمایز می‌سازد، ائتلاف و پیوند میان اصول‌گرایان انجیلی صهیونیست، و سیاستمدارانِ سنت‌گرای افراطی مرتبط با اسرائیل و جنبش جهانی صهیونیسم، در ترکیب سیاسی دولت و مشاوران اوست. روزنامه‌ی فرانسوی لوموند، در 15 آوریل 2003/م، طی مقاله‌ای به تحلیل این پدیده پرداخته است.(38)
باور و التزام بوش به جنبش صهیونیسم مسیحی، آشکارتر از آن است که نیازمند بحث فراوان باشد. برجسته‌ترین چهره‌های فعال این جنبش در آمریکا، مانند پات رابرتسون (Pat Robertson)، جری واین (Jerry Vine)، فرانکلین گراهام (Franklin Graham) و جری فال ول (Jerry Falwell)،(39) پل ارتباط سیاسی و دینی بوش با شارون به شمار می‌روند.
جرج بوش در 18 آوریل 2003/م، ضمن شرکت در مراسم ویژه‌ی نماز فصح، که به پیشوایی اسقف فرانکلین گراهام برگزار شد، گفت: ایمان در دل من چنان ریشه دوانده است که از مصرف مشروبات الکلی خودداری کرده و تسلیم عیسای مسیح هستم. گراهام نیز در همین مراسم، ضمن سخنانی گفت: تفاوت میان اسلام و مسیحیت، مانند تاریکی و روشنایی است!
متن سخنرانی‌ها و اظهارات بوش توسط کشیش صهیونیست، مایکل گرسون تنظیم و نگاشته می‌شود و از این رو است که وی در بیانات و اظهارات خویش، به ویژه آن‌جا که از خاورمیانه سخن می‌گوید، گاه به عبارات دینی و توراتی استناد می‌کند.
از سوی دیگر، بر اساس یادداشت‌های منتشر شده‌ی دیوید فروم، اسقف موعظه‌گر کاخ سفید، هر روز صبح، مستشاران و مسئولان بلند پایه‌ی کاخ، همراه با شخص بوش، در جلسه‌ی موعظه‌ی دینی شرکت کرده و پس از نماز و دعای اسقف، راهی کار روزانه‌ی خود می‌شوند.(40)
تأثیر چهره‌های فعّال صهیونیسم مسیحی بر جرج بوش، چندان آشکار و نیرومند است که برخی ناظران، او را به یک «روبوت» برنامه‌ریزی شده، بیش‌تر شبیه می‌دانند تا انسانی مستقل و با اراده.(41)
------------------------------------------------------------
  • پی نوشت ها :
  • 1- روژه‌گارودی، الاساطیر المؤسسة للسیاسة الاسرائیلیه، ترجمه‌ی محمد هشام، ص 266.
    • 2- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 85.
    • 3- محمد السماک، الصهیونیة المسیحیه، ص 73.
    • 4- یوسف الحسن البعد الدینی فی السیاسة الامریکیة تجاه الصراع العربی- الصهیونی، ص 83.
    • 5- غریس هالسل، یدالله، ترجمه‌ی محمد السماک، ص 63.
    • 6- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 86.
    • 7- روژه‌گارودی، الاساطیر المؤسسة للسیاسة الاسرائیلیه، ترجمه محمد هشام، ص 264.
    • 8- رضا هلال، المسیح الیهودی و نهایة العالم، ص 117.
    • 9- نعمان عبدالرزاق السامرایی، الماسونیة و الیهود والتوراة، ص 50 (به نقل از: روزنامه‌ فرانسوی لوموند، شماره‌های 17 و 18 سپتامبر 1978/م).
    • 10- بنا به قول والتر موندیل، معاون کارتر، آمریکا طی چهار سال دوران ریاست جیمی کارتر، نزدیک به یازده میلیارد دلار (یعنی معادل همه‌ی کمک‌هایی که تا آن زمان آمریکا به رژیم صهیونیستی پرداخت کرده بود) به اسرائیل کمک نمود (ر.ک: احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 49).
    • 11- نویسندگان کتاب آمریکا و اسرائیل ... مناسباتی گرم تصریح کرده‌اند که ریگان با بیان این مطلب، نظر مستشار حقوقی وزارت خارجه آمریکا در سال 1979/م و قطعنامه‌های 468، 469 و 605 شورای امنیّت سازمان ملل را نقض کرده است (ر.ک: جورج و. بول و دوغلاس. ب. بول، امیرکا و اسرائیل علاقة حمیمه، ترجمه‌ی محمد زکریا اسماعیل، ص 127).
    • 12- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 50- 51.
    • 13- پل فیندلی، فریب‌های عمدی، حقایقی درباره‌ی آمریکا و اسرائیل، ترجمه‌ی محمد حسین آهویی، ص 102.
    • 14- یوسف العاصی الطویل، الصلیبون الجدد، ص 88.
    • 15- Skullcap.
    • 16- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 122.
    • 17- ده فرمان عهد قدیم در بخش‌های مختلفی از تورات، از جمله سفر خروج، باب 20 و سفرتثنیه، باب 5 آمده است.
    • 18- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 120.
    • 19- غریس هالسل، یدالله، ترجمه‌ی محمد السماک، ص 98.
    • 20- پل فیندلی، فریب‌های عمدی حقایقی درباره‌ی روابط آمریکا و اسرائیل، ص 102-103.
    • 21- جورج و. بول و دوغلاس ب. بول، امیرکا و اسرائیل علاقه حمیمه، ترجمه‌ی محمد زکریا اسماعیل، ص 9 و ص 124.
    • 22- نورمن ج. فینکشتاین، صنعت یهودی‌سوزی، ترجمه‌ی سوسن سلیم‌زاده، ص 36.
    • 23- گرچه مذاکرات صلح مادرید، پس از یازده دور بحث و گفت‌و‌گو، به نتیجه‌ی روشنی منجر نشد و در بن‌بست قرار گرفت؛ اما شکسته شدن قبح مذاکره با رژیم صهیونیستی و اعتراف به آن به عنوان یک دولت قانونی و مشروع، برای اسرائیل، یک پیروزی سیاسی بزرگ به شمار آمد.
    • 24- یوال نیمن (Yuval Neeman) وزیر علوم کابینه‌ی شامیر، در سال 1992/م، ضمن اشاره به بوش، اظهار داشت: «ما هرگز در ایالات متحده، یک رژیم ضدّ یهود و ضدّ اسرائیلی، مانند آن چه اکنون وجود دارد، نداشته‌ایم» (پل فیندلی، فریب‌های عمدی حقایقی درباره‌ی روابط آمریکا و اسرائیل، ترجمه‌ی محمد زکریا اسماعیل، ص 255).
    • 25- ر.ک: احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 55.
    • 26- از جمله‌ی این باورها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
    • الف) تأکید بر مشروعیت دولت اسرائیل، به موجب تحقق پیش‌گویی تورات؛
    • ب) تأکید بر حق مشروع دولت اسرائیل بر سرزمین فلسطین، متضمن کرانه‌ی غربی رود اردن و نوار غزّه؛
    • ج) ایجاد اطمینان و آرامش برای دولت اسرائیل از این که مسیحیان اصول‌گرا در ایالات متحده، متعهد و ملتزم به فعالیت برای تأمین امنیت اسرائیل هستند؛
    • د) تأکید بر این که یهودیان، ملت برگزیده‌ی خدایند و آن کس که ایشان را حرمت نهد، خداوند او را حرمت می‌گذارد و کسی که با آنان خصومت ورزد، خدا از او روی می‌گرداند.
    • 27- بخش‌هایی از نطق کلینتون در پارلمان اسرائیل، در بسیاری از منابع آمده است. از جمله ر.ک: احمد منصور، النوفذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 158-160؛ منیر العکش، امیرکا و الابادات الجماعیه، ص 150؛ یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 106-107؛ یوسف الحسن، جذور الانحیاز، ص 6.
    • 28- Skullcap.
    • 29- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 126.
    • 30- The Jews Who Run Clinton's Court.
    • 31- ر.ک: دیوید دیوک، الصحوة النفوذ الیهودی فی الولایات المتحدة الامریکیه، تعریب ابراهیم یحیی الشهابی، ص 208-209.
    • 32- همان، ص 213.
    • 33- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیة، ص 125.
    • 34- همان، ص 155.
    • 35- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 106-107.
    • ناگفته نماند، از جمله خدمات ویژه‌ای که کلینتون نسبت به یهودیان به عمل آورد، ایجاد یک پُست جدید رسمی در دولت آمریکا با عنوان «نماینده‌ی ویژه‌ی جامعه‌ی یهودیان» بود.
    • دیوک می‌نویسد: یقیناً جی فوتلیک در این مقام، نماینده‌ای بی‌نظیر به شمار می‌آمد؛ زیرا هیچ جمعیتی در ایالات متحده، مانند ایتالیایی‌ها، آلمانی‌ها، ایرلندی‌ها و حتّی مسیحیان، دارای نماینده‌ای در مجموعه‌ی دستگاه دولتی نیستند (دیوید دیوک، الصحوة النفوذ الیهودی فی الولایات المتحدة الامریکیه، ص 214).
    • 36- The Night After.
    • 37- مسعود ترقّی جاه، مقاله‌ی «گالیورهای قرن بیست و یکم»، روزنامه‌ی جام جم، شماره‌ی 904، مورخ 15/ 4/ 82، ص 8.
    • 38- برای دیدن گزیده‌ای از این تحلیل، ر.ک: محمد السماک، الدین فی القرار الامریکی، ص 67-68.
    • 39- کشیشان نام برده‌ی بالا در دشمنی با اسلام و مسلمانان و بغض و کینه نسبت به پیامبر اسلام (ص)، شُهره‌اند. رابرتسون در برنامه‌های تلویزیونی خود، اسلام را «دین ترور» نامیده و مسلمانان آمریکا را متهم به سازماندهی گروه‌های تروریستی برای نابودی آمریکا کرده است. اسقف جری واین در یکی از کنفرانس‌های مسیحی صهیونیستی که در سال 2002/م در فلوریدا برگزار شد، پیامبر اسلام (ص) را شیطان خواند! فرانکلین گراهام نیز در مراسم سوگند ریاست جمهوری بوش، اسلام را دین شیطانی و منشأ شرارت دانست و جری فال ول، آن را ساختگی و بی‌اساس خواند! ر.ک: همان، ص 60-61.
    • 40- همان، ص 61.
    • 41- همان، ص 62.
    • گفتنی است که خاندان بوش در آمریکا از نام و آوازه‌ی نیکی برخوردار نیست. انحرافات اخلاقی و سوابق تیره‌ی افراد این خاندان، به ویژه جرج بوش (پدر و پسر) چندان است که پاره‌ای از نویسندگان به تفصیل از آن یاد کرده‌اند، از جمله: ر.ک: کینیون غیبسون، اوکار الشر (دراسة حول آل‌بوش و وکالة المخابرات المرکزیة و الشکوک حول هجمات 11 /9)، الدار العربیة للعلوم، بیروت، 2004/م.
  • منبع :کریمیان، احمد، (1384)، یهود و صهیونیسم: تحلیل عناصر قومی، تاریخی و دینی یک فاجعه، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّة قم)، چاپ دوم.

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:24 شهریور 1392 - 11:09

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد