(بسم الله الرحمن الرحیم)
پس از قتل شمعون بن جمالیل اول (سال 70 میلادی) به مدت ده سال یوحنان بن ذکایی ریاست سنهدرین را به دست داشت. سپس، در سال 80 میلادی، ربان جمالیل دوم، پسر شمعون، ریاست الیگارشی حاخامی را به دست گرفت. به دلیل خلاء سیاسی آن زمان در رهبری یهودیان، دولت روم ریاست ربان جمالیل دوم را به رسمیت شناخت. بدینسان، او به یک مقام رسمی و «رئیس یهودیان» بدل شد. ربان جمالیل دوم با مقامات رومی رابطه نزدیک داشت؛ به اتفاق برخی از اعضای «سنهدرین» سفرهایی به شهر رم کرد و با مقامات عالیرتبه رومی و اعضای خاندان امپراتور دیدار نمود. در زمان او حاخامهای بزرگ یهودی به مسافرتهای متعدد دست زدند، با سران جوامع یهودی در فلسطین و خارج از فلسطین دیدار کردند و سرانجام بقایای پراکنده بزرگان یهودی را در سرزمینهای تابع دولت های ایران و روم در پیرامون رهبری «سنهدرین» و ربان جمالیل دوم سامان دادند. (1)
با مرگ ربان جمالیل دوم (116م.)، ریاست الیگارشی یهودی و «سنهدرین» به پسرش شمعون منتقل شد. در زمان ربی شمعون بن جمالیل دوم برخی از اعضای خاندانهای یهودی مستقر در بینالنهرین به فلسطین آمدند و مناصب عالی حاخامی را به دست گرفتند. از آن پس این سنت ادامه یافت (2). چنانکه پیشتر گفتیم، خاندان هیلل نیز خود از یهودیان بینالنهرین بود. شمعون بن جمالیل دوم پدر یهودا ناسی است.
یهودا بن شمعون بن جمالیل دوم، بزرگترین چهره الیگارشی حاخامی در سدههای نخستین دوران مسیحی به شمار میرود. سهم یهودا ناسی (3) در بنیانگذاری نهادهای سیاسی و فقهی یهودیت و اقتدار اقتصادی و سیاسی الیگارشی یهودی چنان عظیم است که به درستی میتوان او را بنیانگذار یهودیت جدید نامید. یهودیان او را «ربی شاهزاده یهودا» (4) و «آقای قدیس ما» (ربنو ها کدوش) (5) مینامند و بطور خلاصه به «ربی» شهرت دارد. زمانی که بطور مطلق از «ربی» سخن میرود منظور یهودا ناسی است. یهودا ناسی پیش از سال 192 میلادی به جای پدر رئیس یهودیان شد و قریب به پنجاه سال با اقتدار تمام ریاست یهودیان جهان را به دست داشت. امروزه، آرامگاه او در بیت شعارم فلسطین (6) زیارتگاه یهودیان است. (7)
بخش عمده دوران زندگی یهودا ناسی مقارن با حکومت خاندان سوروس بر امپراتوری روم (193-235) است. در زمان او، پیوند الیگارشی یهودی با اشرافیت روم به اوج رسید. به نوشته مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، برخی از اعضای خاندان سوروس به آئینی گرایش داشتند که آمیزهای از پاگانیسم رومی و یهودیت بود. (8) نزدیکی آلکساندر سوروس (9)، امپراتور روم (222-235)، با یهودا ناسی و الیگارشی یهودی تا بدانجا بود که دشمنانش به وی «آرکی سیناگوگوس» (10) (رئیس کنیسه) لقب داده بودند. (11) در حکایات کهن یهودی داستانهای فراوان از روابط شخصی یهودا ناسی و امپراتوران روم نقل میشود. (12)
دوران پیوند یهودا ناسی با خاندان سوروس مقارن با فروپاشی دولت اشکانی در ایران و صعود اردشیر اول، بنیانگذار دولت ساسانی و جنگهای اردشیر و آلکساندر سوروس است. به نوشته دایرة المعارف یهود، یهودا ناسی بر تمامی یهودیان، ساکن فلسطین یا سایر نقاط جهان، ریاست داشت؛ از همه جا وجوهات میگرفت و در همهجا عزل و نصب میکرد. (13) مورخین دانشگاه عبری اورشلیم دوران یهودا ناسی را «دوران سعادت اقتصادی و سیاسی یهودیان در فلسطین» میخوانند. (14)
در زمان حکومت خاندان سوروس، الیگارشی حاخامی حق گردآوری مالیات از اتباع خویش را بار دیگر به دست آورد و دامنه اختیارات و اقتدار «سنهدرین»، که در کوران شورشهای فلسطین محدود شده بود، افزایش فوقالعاده یافت. اینک بار دیگر «سنهدرین» اجرای احکام اعدام را راساً به دست گرفت. بدینسان، یهودا ناسی، به تعبیر یکی از معاصرین مسیحیاش، به امپراتوری کوچک در رأس اتباع یهودی خود بدل شد. او را بهسان شاهان گذشته یهود خواندهاند که احکام مرگ را بدون اطلاع رومیها و طبق قوانین یهودی، نه رومی، اجرا میکرد. (15)
یهودا ناسی بسیار مورد علاقه خاندان امپراتور بود و آنان اراضی پهناوری به وی اعطا کردند. (16) به نوشته دایرة المعارف یهود، او علاوه بر «پیوندهای نزدیک» با شخص امپراتور، با مقامات رومی نیز «رابطه سیاسی و اقتصادی» نزدیک داشت. (17) مجموعه این عوامل، یهودا ناسی را به فردی بسیار ثروتمند بدل ساخت. املاک پهناور و رمههای فراوان داشت و با کشتیهای خود تجارت نیز میکرد (قاعدتاً در حوزه دریای مدیترانه). چنان اقتدار داشت که یهودیان میگفتند «از زمان موسی تا زمان ربی [یهودا ناسی] توره [رهبری دینی] و بزرگی [ریاست سیاسی] چنین در دست یک تن متمرکز نبوده است.» (18)
یهودا ناسی بنیانگذار فقه مدون یهود
چنانکه گفتیم، بنیادهای استخراج قوانین یهودی از درون تورات به وسیله فریسیون نهاده شد و هیلل، نیای یهودا ناسی، ساختاری از فقهای یهودی (حاخامیم) پدید ساخت که کارکرد استخراج هلاخه (احکام شرعی) را به دست داشتند. این احکام بطور شفاهی سینه به سینه از استاد به شاگرد انتقال مییافت.
یهودا ناسی که در عین رهبری سیاسی وارث سنن حاخامی خاندان خود (بیت هیلل) و رئیس دینی الیگارشی یهودی بود، با اتکاء بر اقتدار و ثروت فراوانش به تأسیس بیت دین در بیتالمقدس دست زد، در پیرامون آن گروهی جدید و پرشمار از مدرسین و طلاب را سامان داد و به کمک آنان روایات شفاهی را برای نخستین بار به صورت کتاب مدون ساخت. این کتاب میشنا (19) نام دارد. «میشنا» واژه عبری و به معنی «تکرار» است.
تدوین میشنا پاسخ به نیازهای آن روز الیگارشی یهودی بود. در این زمان، حفظ بقایای فروپاشیده یهودیان و تجدید سازمان آنان در یک ساختار جدید اجتماعی تنها و تنها به کمک میشنا امکان داشت؛ زیرا الیگارشی یهودی فاقد مهمترین پایه برای ساماندهی اتباع خویش، یعنی استقرار در یک سرزمین واحد بود. لذا، تنها «احکام شرعی» میتوانست یک جامعه منسجم فرا ملی و پراکنده در سرزمینهای ایران و روم را بنیاد نهد. تدوین میشنا را باید نخستین گام اساسی در تأسیس نوع منحصر به فردی از جامعه انسانی دانست که دارای تمامی ساختارهای سیاسی و اجتماعی یک «ملت» است منهای سکونت در قلمرو مشخص و واحد و تقید و تعلق به سرزمین معین. این بنیادی است که یهودیت جدید تا به امروز بر آن قوام یافته و همان ساختار جهان وطنی (20) یهود است که امروزه میشناسیم.
در رأس این ساختار اجتماعی، الیگارشی یهودی جای داشت و مبانی حقوقی رهبری آن به وسیله «هلاخه» نهادینه میشد. به نوشته جئوفری ویگودر، نویسنده یهودی، اهمیت میشنا در آن است که یهودیت را از یک جامعه متکی بر «معبد» به یک جامعه متکی بر «شرع» بدل کرد. (21) این حادثه بسیار مهمی است زیرا بنیانهای رهبری الیگارشی یهودی را بر یهودیان سراسر جهان تأمین میکرد و مهمترین پایه نظری پیدایش «قوم یهود» را فراهم میساخت. در این معنای منحصر به فرد از «هویت قومی»، یهودیان بیشتر به یک «فرقه» بسته و کاملاً متمرکز و منسجم جهان وطن میمانند تا «قوم» به مفهوم متعارف نژادی و جغرافیایی آن. این همان پدیدهای است که طی سده های متمادی جوامع بشری را به حیرت واداشته و فرهنگ گسترده ای را درباره «یهودیان»، و عموماً بر ضد ایشان، پدید آورده است. آنچه در این میان کمتر مورد توجه قرار گرفته این واقعیت مهم تاریخی است که «قوم یهود»، به مفهوم جدید آن، از بنیان بر ساختاری یگانه پدید شد که نمونه مشابه دیگر برای آن نمیتوان جست. این تنها جامعه بشری فاقد مرزهای جغرافیایی است.
میشنا شامل شش «کتاب» یا «باب» به شرح زیر است: زراعیم (22) (زراعت و کشاورزی)، موعد (23) (اعیاد و مراسم دینی)، نشیم (24) (زنان، ازدواج و خانواده)، نزیکین (25) (آفتها، جرایم و مجازاتها)، کُدشیم (26) (امور مقدس، مناسک)، توهورت (27) (طهارت). میشنا نخستین بار در سال 1485میلادی در اسپانیا به چاپ رسید. ترجمه متن کامل آن به زبان انگلیسی به وسیله بلاکمن (28) صورت گرفته و در سال های 1951- 1956 در هفت مجلد منتشر شده است.
یهودا ناسی بنیانگذار نهادهای سیاسی یهودیت جدید
اقدام دیگر یهودا ناسی به منظور تجدید سازمان بقایای پراکنده یهودیان به صورت یک واحد اجتماعی منسجم و متمرکز تأسیس نهادهای ناسی و رش گلوتا است.
ناسی به معنای «رئیس» است و در عهد عتیق این واژه به عنوان فرد مهم به کار رفته؛ از شاه و رئیس قبیله تا روسای متنفذ خاندانها. به تعبیر دایرة المعارف یهود، «ناسی» رؤساییاند که گاه به مأموریتهای «جاسوسی» نیز میرفتند. (29) چنانکه گفتیم، در گذشته روسای «سنهدرین» ناسی نامیده میشدند. معهذا، این یهودا ناسی است که این مفهوم را به یک نهاد سیاسی رهبری بدل ساخت و ساختار «ناسیگری» (30) را بنیان نهاد. در این معنای جدید، «ناسی» مفهومی برابر با «شاه» است. (31) یهودا ناسی خود نماد مجسم شاه یهود بود.
یهودا ناسی برای اعطای مشروعیت و فرهمندی به نهاد «ناسیگری» به اقدامی مهم دست زد و آن انتساب خویش و سایر اعضای اصلی الیگارشی یهودی به خاندان داوود بود. بدینسان، سرآغاز تبدیل اسطوره «خاندان داوود» به یک نهاد سیاسی واقعی و بالفعل در یهودیت جدید به یهودا ناسی میرسد. (32) با این اقدام، الیگارشی حاخامی بطور رسمی از کارکردهای روحانی خویش فراتر رفت و وارث سنن سلطنتی قبیله یهودا نیز شد. از این زمان، خاندانهای عضو الیگارشی یهودی در فلسطین و بینالنهرین از طریق شجرهنامه واحد به هم پیوند یافتند و الیگارشی حاخامی ساختار نهایی خود را شکل داد.
اسطوره خاندان داوود (33) در روایات «عهد عتیق» ریشه دارد. «یهوه» «رسالت الهی» خاندان داوود را به ناتان نبی چنین ابلاغ کرده است:
برو و به بنده من داوود بگو… من ترا از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تا پیشوای قوم من اسرائیل باشی… ذریت ترا، که از صلب تو بیرون آید، بعد از تو استوار خواهم ساخت… و کرسی سلطنت او را تا به ابد پایدار خواهم ساخت. (34)
علاقه «یهوه» به «خاندان داوود» چنان عمیق است که حتی گناهان عظیم نیز نمیتواند رحمت او را از ایشان سلب کند. این رابطه درست به سان پیوند پدر است با فرزند:
من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود. و اگر او گناه ورزد، او را با عصای مردمان و به تازیانهای بنی آدم تأدیب خواهم نمود، ولیکن رحمت من از او دور نخواهد شد.. خانه و سلطنت تو… تا به ابد پایدار خواهد شد و کرسی تو تا به ابد استوار خواهد ماند. (35)
بر اساس این روایات است که اندیشه ابدیت سلطنت خاندان داوود ریشهای ژرف میگیرد. دایرة المعارف یهود «خاندان داوود» را نماد «امید به رهایی آینده» میداند که در طول اعصار متمادی مهر خود را بر یهودیان زده است؛ زیرا «خاندان داوود» نماد عشق «خدای اسرائیل» به مردم برگزیده خویش است. (36) در یهودیت جدید همه چیز در خاندان داوود خلاصه میشود.
در عهد عتیق تبارشناسی خاندان داوود در اوایل سده چهارم پیش از میلاد به پایان میرسد (37) و از آن پس از سرنوشت ایشان اطلاعی در دست نیست. در این دوران طولانی، و به ویژه به دلیل ستمگری خاندانهای پسین شاهان یهود، به تدریج «خاندان داوود» به یک «نوستالژی» بدل شد. اعتقاد به «برگزیدگی خاندان داوود» و مشروعیت سلطنت ایشان چنان ریشه گرفت که خاندان سلطنتی هیرود با جعل تبارنامهای خود را به «خاندان داوود» منتسب کرد. شاهان حشمونی، که خود روحانی بودند، نیازی به جعل تبارنامه ندیدند و به عکس با مطرح ساختن ماجرای روت موآبی اصالت تبار خاندان داوود را زیر سئوال بردند. (38)
در اواخر سده اول میلادی، نوستالژی «خاندان داوود» سخت رواج یافت. برای نمونه، زمانی که یوحنان بن ذکایی میمرد به شاگردانش گفت: «تختی فراهم کنید برای حزقیا (39) شاه یهود که میآید تا مرا در سفر به آن جهان همراهی کند.» (40) در چنین فضایی است که متی و لوقا نیز برای عیسی مسیح (ع) تبارنامهای میسازند و او را به داوود منتسب میکنند؛ (41) زیرا به زعم «عهد عتیق» مسیح موعود باید از «خاندان داوود» میبود.
حزقیا ، شاه یهود
یهودا ناسی با انتساب خود و خاندانهای اصلی الیگارشی حاخامی به خاندان داوود سود نهایی را از این نوستالژی برد. از آن پس، نهاد ناسیگری چنان با اسطوره خاندان داوود گره خورد که غیر «شاهزادگان داوودی» به این منصب راه نداشتند. در سدههای بعد، جعل تبارنامه دیگر به سادگی زمان یهودا ناسی نبود. برای نمونه، شم تاو (42)، که محترمترین «ناسی» سده یازدهم میلادی (زمان جنگ های صلیبی) بود، چون نتوانست تبار داوودی خود را به اثبات رساند از این سمت برکنار شد. (43)
دومین نهادی که در نیمه دوم سده دوم میلادی جعل شد، رش گلوتا است. در این زمان خاندانهای الیگارشی یهودی در دو کانون اصلی متمرکز بودند: فلسطین و بینالنهرین. یهودا ناسی از این وضع سود جست و اعلام کرد «داوود، شاه اسرائیل، زنده است و وجود دارد» (44). از این زمان است که در بینالنهرین نهاد «رش گلوتا» (شاه داوودی) پدید شد.
رش گلوتا (45) واژه آرامی است. «رش» به معنای «رئیس» و «گلوتا» به معنای «جماعت مهاجر» است. این مفهوم سیاسی عجیب و منحصر به فرد است. یهودیان معادل انگلیسی Exilarch را برای آن به کار میبرند که به معنی «رئیس تبعیدیان» است. این واژه دو ایراد اساسی دارد: نخست، «تبعید» به معنای اخراج اجباری از وطن است و در مورد مهاجرتهای یهودیان چنین اطلاقی درست نیست. دوم، «رش گلوتا» رئیس یک جامعه مهاجر به معنای متعارف نیست. او وارث تمامی اقتدارات یک خاندان پادشاهی اسطورهای (خاندان داوود) است که بطور مستقیم از حمایت «خدای اسرائیل» بهره میبرد و نهادهای سیاسی و قضایی خویش را در اختیار دارد. به عبارت دیگر، او رئیس یک دولت است. «شاه در مهاجرت» یا «شاه دور از وطن» نیز معادلهای دقیقی نیست زیرا این مفاهیم به معنای سلب حاکمیت از شاه است حال آنکه «رش گلوتا» از حاکمیت بالفعل برخوردار است. گمان میرود شاه یهود گویاترین معادل باشد زیرا واژه «یهود» متضمن مفهوم «جامعه مهاجر» (گلوتا) نیز هست. ما، بسته به جایگاه بحث، مفاهیم «شاه یهود»، «شاه در مهاجرت یهودیان» و «شاه داوودی» را به عنوان معادل «رش گلوتا» به کار میبریم.
در زمان یهودا ناسی «رش گلوتا» یا «شاه یهود» مستقر در بینالنهرین تابع او بود و جعل این نهاد فرهمند (46) تنها به منظور تحکیم پایههای اقتدار الیگارشی یهودی انجام گرفت. در زمان یهودا ناسی «شاه داوودی» یهودیان راو هونا رش گلوتا (47) نام داشت. هونا در زمان حیات یهودا ناسی درگذشت و خانوادهاش جنازه وی را برای دفن به فلسطین بردند. (48) میدانیم که اقتدار و شأن یهودا ناسی فراتر از هونا بود. در حکایات کهن یهودی است که یهودا ناسی در زمان صرف شام با دوستانش به شوخی، شاید تحت تأثیر شراب، گفت تا زمانی که حاخامهای اورشلیم و «شاهان داوودی» بینالنهرین وجود دارند مسیح ظهور نخواهد کرد. (49) این داستان نیز بیانگر اقتدار بیرقیب یهودا ناسی و سلطه او بر الیگارشی حاخامی و «رش گلوتا» است.
پس از مرگ یهودا ناسی در سدههای سوم و چهارم میلادی مهاجرت یهودیان به بینالنهرین گسترش یافت و به تدریج بر اهمیت «رش گلوتا» و «بیت دین» او افزوده شد. از نیمه اول سده پنجم میلادی مرکزیت یهودیان بطور کامل در بینالنهرین استقرار یافت و «شاهان داوودی» بدون تبعیت از خاندان هیلل ریاست یهودیان جهان را به دست گرفتند. دایرة المعارف یهود مینویسد: «یهودیان وجود شاهان داوودی را دلیلی بر آن میدانستند که حکومت خاندان داوود منقطع نشده است» (50) بنابراین، یهودیان برای «شاه داوودی» شأنی در حد یک شاه واقعی قایل بودند.
یهودا ناسی در زمان مرگ پسر بزرگ خویش، جمالیل را در سمت «ناسی» و پسر دیگرش، شمعون را در سمت «حاخام» یهودیان منصوب کرد. ربان جمالیل سوم، معروف به «ربان جمالیل ربی»، در حوالی نیمه سده سوم میلادی ریاست یهودیان را به دست داشت. او در نظرات فقهیاش از تجارت و ثروتاندوزی دفاع کرده است. (51)
از نیمه دوم سده سوم میلادی، جنبش مسیحیت اوج گرفت و سرانجام در ژوئن سال 313 میلادی کنستانتین اول (قسطنطین کبیر) (52)، امپراتور روم (306-337)، فرمان تاریخی خود، معروف به فرمان میلان را صادر کرد. برخلاف تصور رایج، قسطنطین مسیحیت را به عنوان «دین رسمی» امپراتوری روم اعلام نکرد بلکه سیاست جدید این امپراتوری را در اعطای آزادی دینی به اتباع خویش اعلام نمود. «فرمان میلان» بر آزادی دینی همه اتباع روم صراحت داشت و سخنی از تبدیل مسیحیت به دین دولتی یا تحمیل آن بر پیروان سایر ادیان در میان نیست. همین کافی بود که روم را به یک امپراتوری مسیحی نشین بدل کند. این گروش تودهای به مسیحیت شامل جمعیت کثیر یهودیشدگان و بقایای قوم یهود نیز میشد و این ضربت مهیبی بر پیکر الیگارشی یهودی بود.
صدور فرامین بعدی در نیمه اول سده چهارم میلادی، الیگارشی یهودی را بیش از پیش زیر ضربه گرفت. قسطنطین در فرمان دیگر سرکوب یهودیانی را که به مسیحیت میگرویدند ممنوع اعلام کرد. این بدان معناست که حق تعقیب و آزار و شکنجه یهودیان مسیحی شده از الیگارشی یهودی سلب شد.
در سال 339میلادی قسطنطین دوم، پسر قسطنطین اول و امپراتور بعدی (337-340)، فرمان آزادی بردگان مسیحی را که در خدمت یهودیان بودند صادر کرد. دایرة المعارف یهود مینویسد این فرمان برای یهودیان که املاک پهناور در تملک داشتند بسیار ناخوشایند بود. (53)
در این دوران، نفرت از الیگارشی یهود چنان شدید بود که استفن قدیس (54)، نخستین شهید مسیحیت (سده اول میلادی)، سخت به یهودیان به سبب پرستش «گوساله طلایی» میتاخت و آن را منشاء فساد یهودیان در تمامی طول تاریخ میدانست؛ و اگوستین قدیس (354-430) (55) پرستش «گوساله طلایی» را مترادف با «شیطانپرستی» میدانست. (56) دایرة المعارف یهود نگرش مسیحیان اولیه به یهودیان و تاریخ آن را آمیزهای از «عشق و نفرت» میداند و میافزاید: مسیحیان «آریان گرایی (57) و دیگر آئینهای کفرآمیز را که در این زمان پدید شد تلاش یهودیان» علیه خود و برای از میان بردن آئین مسیح میدانستند. (58)
در نیمه دوم سده چهارم میلادی چرخش حوادث به سود یهودیان بود. در سالهای 330-365 ربان جمالیل چهارم، از خاندان هیلل، «ناسی» یهودیان بود. او چنان در نزد ژولیان (59)، امپراتور جدید روم (361-363)، محترم بود که ژولیان در نامهای او را «برادر» خوانده است. (60) به این دلیل، تاریخنگاری یهود از ژولیان به نیکی یاد میکند و بهعکس، منابع مسیحی او را «ژولیان مرتد» مینامند. ژولیان به یهودیت گرایش داشت و حتی کوشید تا «معبد سلیمان» را بازسازی کند. در زمان او بار دیگر یهودیان در مناصب عالی امپراتوری جای گرفتند. در متون مسیحیان آن عصر چنین آمده است:
این خطاست که دشمنان سلطنت الهی و قوانین روم به مجریان قوانین ما بدل شوند و به پشتوانه قدرتی که به دست آوردهاند بر مسیحیان داوری کنند یا آنها را محکوم کنند. (61)
نفوذ الیگارشی حاخامی در دولت روم با واکنش شدید مسیحیان مواجه شد. در سال 388 مردم مسیحی در مستملکات رومی بینالنهرین کنیسهها و مراکز یهودیان را به آتش کشیدند. از اوایل سده پنجم میلادی بار دیگر مسیحیت در دولت روم قوت گرفت و مواضع یهودیان ضعیف شد.
ربان جمالیل ششم آخرین «ناسی» یهودیان در امپراتوری روم است. در سال 415 میلادی، هونوریوس (62) و تئودوسیوس (63)، امپراتوران روم، طی فرمانی نهاد «ناسیگری» یهودیان و «شورای سنهدرین» را منحل کردند. (64) در واقع، در این زمان جمعیت یهودی فلسطین چنان قلیل بود که تکاپوی این نهاد دیگر موضوعیت نداشت. دائرة المعارف یهود مینویسد: «در آغاز سده چهارم اکثریت عظیم یهودیان در کشورهای مدیترانه پراکنده شدند و این موج تا چند سده بعد تداوم یافت.» (65) ربان جمالیل ششم در سال 426 درگذشت و بر چهار سده ریاست خاندان هیلل بر یهودیان نقطه پایان نهاد.
در این زمان، بقایای الیگارشی حاخامی مستقر در امپراتوری روم به مصلحت دیدند که خود و نهادهای مرکزی یهودی را بطور کامل به مراکز «دور از دسترس» مسیحیان منتقل کنند و «تکاپوی فرهنگی و رهبری اجتماعی» خویش را در این مناطق متمرکز کنند. (66) این مناطق «دور از دسترس» قلمرو ایران ساسانی در بینالنهرین است.
ادامه دارد…
پینوشتها:
1.Ben-Sasson,ibid,pp.322-323;Judaica,viol.7,pp.296-298
2.Ben-Sasson,ibid,pp.337-338
3.Judah ha-Nasi
4.Rabbi Judah the Prince
5.Rabbenu ha-Kadosh
6.Bet Shearim
7.Geoffrey Wigoder,Dictionary of Jewish Biography,London:Simon & Schuster,1991,p.246
8.ibid,p.338
9.Alexander Severus
10.Archisynagogus
11.Judaica,vol.8,p.649;Ben-Sasson,ibid,p.339
12.Wigoder,ibid,p.245
13.Judaica,vol.8,p.648
14.Ben-Sasson,ibid,p.338
15.ibid,pp.338-339
16.ibid,p.339
17.Judaica,vol.10,p.367
18.Wigoder,ibid,p.245
19.Mishna
20.Cosmopolite
21.Wigoder,ibid,p.246
22.Zeraim
23.Moed
24.Nashim
25.Nezikin
26.Kodashim
27.Tohorot
28.P.Blackman
29.بنگرید به: سفر اعداد، باب 13؛ Judaica,vol.12,p.833
30.Nasi’ ism
31.Judaica,vol.12,p.835
32.Ben-Sasson,ibid,p.339;Judaica,vol.5,p.1344;vol.14,p.644
33.House of David
34.کتاب دوم سموئیل، 7/ 5-12.
35.همان مأخذ، 7/ 14-16.
36.Judaica,vol.5,pp.1339-1340
37.بنگرید به: کتاب اول تواریخ ایام، باب سوم؛ Judaica,vol.5,p.1340
38.ibid,vol.7,p.381
39.Hezekiah
40.ibid,vol.10,p.154
41.انجیل متی، 1/ 2-16؛ انجیل لوقا، 3/ 23-38.
42.Shem Tov
43.ibid,vol.12,p.835.
44.ibid,vol.10,p.367.
45.resh galuta
46.charismatic
47.Rav Huna Resh Galuta
48.ibid,vol.8,pp.1073-1074.
49.ibid,vol.10,p.370.
50.ibid,vol.6,p.1030.
51.ibid,vol.7,p.298.
52.Constantine.
53.ibid,vol.8,pp.652-653.
54.St.Stephen.
55.St.Augustine
56.ibid,vol.7,pp.712-713
57.آریان گرایی (Arianism) فرقه ای است منسوب به آریوس (Arius) که در نیمه سده چهارم پدید شد.
58.ibid,vol.8,p.653.
59.Julian.
60.ibid,p.486.
61.ibid,pp.653-654.
62.Honorius
63.Theodosius
64.ibid,vol.7,p.298
65.ibid,vol.8,pp.651-652
66.ibid,pp.655-656
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج 1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1390.