الیگارشی حاخامی و یهودیت جدید (قسمت هفتم) / الیگارشی یهودی و ایران (2)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

روایات تلمودی از رابطه نزدیک حاخام‌های بین‌النهرین با شاپور دوم و مادرش، ایفرا هرمزد روایت می‌کنند.
شاپور هفتاد سال سلطنت کرد. این نشان می‌دهد که در کودکی به سلطنت رسید و در سال‌های نخست مادرش قدرت را به دست داشت. گفته می‌شود که راوا، رئیس حوزه پامبدیتا (که در این زمان در ماحوزا مستقر بود)، با دربار شاپور رابطه نزدیک داشت. راوا بسیار ثروتمند بود. او سرمایه‌ای از ثروتمندان یهودی گرد آورد و برای جنگ با رومی‌ها در اختیار شاپور قرار داد. ایفرا هرمزد، ملکه مادر، با راوا رابطه نزدیک داشت و گاه برایش پول می‌فرستاد تا در میان فقرا تقسیم کند. (90)
از راو حما و راو اشی نیز به عنوان نزدیکان شاپور دوم یاد شده است.
راو حما (91)، پس از راوا رئیس حوزه پامبدیتا (356-377) بود و به تجارت نیز اشتغال داشت. زمانی شاپور از او درباره منشاء آئین تدفین یهودیان در «تورات» پرسید و حما در پاسخ ماند. احا بن یعقوب (92) حاخام دیگر، ماجرا را شنید و گفت: «دنیا به وسیله احمق‌ها اداره می‌شود. چرا به آیه 23 باب 21 سفر تثنیه اشاره نکرد؟» (93)
راو اشی (94)، که به «ربنا» (95) (آقای ما) شهرت داشت، مقتدرترین حاخام اواخر سده چهارم و اوایل سده پنجم در بین‌النهرین است. در سال 371 به ریاست حوزه سورا رسید و 56 سال ریاست روحانی یهودیان بین‌النهرین را به‌دست داشت. شمار شاگردان او را «صدها نفر» ذکر کرده‌اند. حاخام‌هایی که از مکتب او پدید شدند به «ربی‌های مکتب راو اشی» شهرت دارند و مهم‌ترین آنان راوینای اول (متوفی 422) است. راو اشی همان کسی است که کار گردآوری و تدوین تلمود را آغاز کرد. راو اشی «ثروتی عظیم» داشت و چنان متنفذ بود که حتی هونا بن ناتان، «شاه داوودی» اقتدار او را به رسمیت می‌شناخت. تلمود می‌گوید:
از زمان ربی یهودا ناسی دانایی [قدرت روحانی] و بزرگی [قدرت سیاسی و مالی] در یک تن به‌سان راو اشی تمرکز نیافته است. (96)

راو اشی و تدریس در حوزه سورا

بدین‌سان، باید او را مقتدرترین حاخام یهودی پس از یهودا ناسی شمرد. همان‌گونه که یهودا ناسی با اتکاء بر قدرت و ثروت خود از طریق تدوین میشنا شالوده‌های یهودیت جدید را بنیان نهاد؛ راو اشی با تدوین تلمود این شالوده را به شکل نهایی استوار ساخت.
مع‌هذا، به رغم نزدیکی با یهودیان، تکاپوی الیگارشی یهودی و ساختار سیاسی پنهان آن گاه خشم شاپور دوم را نیز، چون شاپور اول، برمی‌انگیخت. در روایات تلمودی است که به دستور راوا یک یهودی را به سختی شلاق زدند و او در زیر ضربات شلاق مرد. شاپور از این حرکت سخت برآشفت و دستور قتل راوا را صادر کرد ولی با شفاعت مادرش او را بخشید. (97)
در زمان سلطنت شاپور دوم، الیگارشی یهودی فلسطین و در رأس آن ربان جمالیل چهارم نیز با «ژولیان مرتد»، امپراتور روم، رابطه نزدیک برقرار کرد. بدین‌سان، استقرار الیگارشی یهودی در دو کانون فلسطین و بین‌النهرین، امکانات گسترده‌ای برای نوسان در میان سیاست‌های دو امپراتوری روم و ایران در اختیار ایشان گذارد. در این دوران شالوده‌ای شکل گرفت که میراث و سنن آن تا به امروز تداوم یافته است. بر شالوده این میراث غنی تاریخی است که الیگارشی یهودی در سده‌های معاصر توانست در میان کانون‌های متنوع و متعارض قدرت سیاسی در قاره اروپا مانور دهد و سیاست مستقل خویش را پیش برد. این میراث در دوران یهودیت تلمودی تکوین یافت و در بنیان روان‌شناسی قومی و فرهنگ این نوع منحصر به فرد از جامعه بشری جای گرفت.
رابطه الیگارشی حاخامی با پادشاهان ساسانی در زمان یزدگرد اول (399-421) به اوج رسید تا بدان‌جا که ادعا می‌شود همسر یزدگرد، به نام شوشندخت دختر «شاه داوودی» یهود بود و بهرام گور و نرسی فرزندان اویند. (98)
تنها مدرکی که در آن وصلت یزدگرد و یهودیان ذکر شده کتاب شهرستان‌های ایران به زبان پهلوی است. این در حالی است که در تلمود هیچ اشاره‌ای به این وصلت مندرج نیست. (99)
کتاب فوق مأخذ معتبری برای اثبات این ادعا به شمار نمی‌رود. قدمت رساله شهرستان‌های ایران حداکثر به سده ششم میلادی می‌رسد یعنی حدود یکصد سال پس از زمان یزدگرد. ولی این رساله بعدها مورد دستکاری قرار گرفته است و در متنی که امروزه وجود دارد (در پاراگراف 61 چاپ بلوشه و مارکوارت) نام منصور خلیفه عباسی مندرج است. محققین این نسخه را متعلق به حوالی نیمه سده هشتم میلادی می‌دانند و همه موارد مندرج در آن را از نظر تاریخی معتبر نمی‌شناسند. (100)

سکه یزدگرد یکم

بهرروی، تلمود از رابطه نزدیک یزدگرد اول و سران یهودی یاد کرده است. مهم‌ترین چهره یهودی این زمان که با یزدگرد اول رابطه نزدیک داشت، هونا بن ناتان (هونای چهارم) «شاه داوودی» یهودیان (415-442) است.
روایات تلمودی از «جمع علم و مقام» در نزد او سخن گفته‌اند. وی پس از مرگ راو اشی حاخام بزرگ یهودیان نیز شد و «مورد احترام فراوان» یزدگرد بود. (101) گفته می‌شود وی زمانی به دیدار یزدگرد رفت، پادشاه متوجه کمربند شل او شد، از تخت پایین آمد و کمربند هونا را سفت کرد. حاخام‌های یهودی در تفسیر این حادثه می‌نویسند این تحقق یکی از آیات «کتاب اشعیاء نبی» است که «شاهان تو را خدمت خواهند کرد.» (102)
در دوران سلطنت بهرام پنجم (421-439)، معروف به بهرام گور نیز الیگارشی یهودی وضعی استوار در ایران داشت. امنون نتصر، نویسنده یهودی معاصر، تا بدان‌جا می‌تازد که بهرام گور را، طبق شرع یهود، یهودی می‌شمرد زیرا گویا مادر او، شوشندخت یهودی بود! (103)
ستیز دولت ساسانی با الیگارشی یهودی بین‌النهرین از زمان یزدگرد دوم (439-457)، پسر بهرام گور، آغاز شد.
روایات تلمودی از سختگیری و «آزار و شکنجه» او نسبت به یهودیان سخن گفته‌اند. (104) قاعدتاً این نشانه افزایش تکاپوی الیگارشی یهودی در ایران است تا بدان‌جا که پادشاه ساسانی را به تعارض واداشت. این تحول حدود 30 سال پس از تعطیل شورای سنهدرین در فلسطین (415میلادی) و انتقال کامل مرکز یهودیان به بین‌النهرین رخ داد.
این تغییر سیاست نسبت به یهودیان در سال‌های پسین نیز تداوم یافت.
در زمان فیروز، پادشاه ساسانی (459-484)، «دولت پنهان» یهود به شدت مورد حمله قرار گرفت؛ و در سال 470 میلادی هونای پنجم، «شاه داوودی»، و دو تن از حاخام‌های عالی‌رتبه اعدام شدند. از آن پس به مدت 14 سال (تا پایان سلطنت فیروز) کسی در این مقام جای نگرفت. این نشانه بهم‌ریزی ساختار سیاسی یهودیان در این زمان است. روایات یهودی از فیروز با عنوان فیروز شریر یاد می‌کنند. (105)
حمزه اصفهانی در کتاب معروف خود، سنی ملوک الارض و الانبیا، از قتل «نیمی از یهودیان اصفهان» به دستور فیروز سخن گفته است. (106) منابع یهودی درباره این «خشونت» داد سخن می‌دهند ولی این نکته را پنهان نمی‌کنند که علت این تعارض حضور «دولت پنهان یهود» بود که برای خویش اختیارات قضایی مستقل از قوانین ایران می‌خواست. امنون نتصر، نویسنده معاصر یهودی، می‌نویسد:
در این هنگام مؤسسات یهودی یکی پس از دیگری بسته شدند و یهودیان با خشونت تحت اوامر قضایی ایران قرار گرفتند. (107)
این همان تعارض اختیارات «دولت پنهان یهود» است با حقوق دولت‌های میزبان که پیشتر درباره آن سخن گفته‌ایم.
بهرروی، روایت حمزه اصفهانی پذیرفتنی نیست. کتاب حمزه در سال 350هجری/961میلادی تدوین شده یعنی حدود 480 سال پس از حادثه. منبع اطلاع او درباره یهودیان، چنان‌که خود تصریح کرده، روایت شفاهی یکی از «دانشمندان یهودی بغداد» به نام صدقیا است. (108)
این دگرگونی در رابطه دولت ساسانی و الیگارشی یهودی را ناشی از دو عامل می‌توان شمرد:
نخست، وضع دشوار اقتصادی ایران در سده پنجم میلادی؛
دوم، بحران اجتماعی جامعه ایران که به شورش‌های مردمی موسوم به «جنبش مزدکیان» انجامید.
منابع تاریخی از وضع دشوار اقتصادی ایران در این زمان و بروز قحطی و خشکسالی شدید در سال های 466-471 میلادی خبر می‌دهند. به همین دلیل است که گروه کثیری از یهودیان مستقر در ایران و بین‌النهرین به حواشی خلیج فارس و شبه‌جزیره عربستان و یمن و هند مهاجرت کردند. منشاء جوامع یهودی شبه جزیره عربستان و یمن در زمان ظهور اسلام به این تحول می‌رسد.
این بحران اقتصادی طبعاً از علل مهم پیدایش جنبش مزدکی و اقبال وسیع مردم به آن بود تا بدان‌جا که قباد، پادشاه ساسانی (488-531)، نیز در آغاز سلطنت خود به مزدک گرایش داشت. می‌دانیم که در زمان قباد یهودیان مورد حمله مزدکیان قرار گرفتند. (109) مع‌هذا، ستیز با الیگارشی یهودیان پیش از قباد، در زمان یزدگرد دوم و فیروز، آغاز شد که هیچ‌یک «مزدکی» نبودند. به علاوه، مزدک بامدادان نیز، چنان‌که آرتور کریستن سن ادعا کرده، «کمونیست» نبود. او از طبقه روحانیون و مغان بود و به روایت خواجه نظام الملک در مقام «موبدان موبد» جای داشت:
اول کسی که در جهان این مذهب معطله آورد، مردی بود که اندر زمین عجم بیرون آمد و او را موبدان موبد، گفتندی. نام او مزدک بن بامدادان. به روزگار ملک قباد بن پیروز و نوشروان عادل. خواست که کیش گبرکی را بر گبران به زیان آورد و راهی نو در جهان گسترد… چنانکه دین گبران و دین جهودان و ترسایان و بت پرستان را باطل کند… (110)
مزدک با دینی که کرتیر بنیان نهاد موافقتی نداشت و از طریق اصلاح آن نظام دینی نوینی را ارائه می‌داد. فردوسی او را موبدی «سخنگوی و با دانش و رأی و کام» توصیف کرده و گزارشش از ماجرای مزدک همدلانه است. (111)
تکاپوی مزدک و قباد را، به رغم افسانه‌پردازی‌های پسین، تنها باید تلاشی برای ایجاد رضایت در توده مردم شورشی از طریق کاهش فاصله طبقاتی و کوتاه کردن دست بخش آزمند و حریص و تجاوزگر اشرافیت آن روز ایران دانست. این نیاز مبرم آن روز جامعه ایرانی بود و آغاز آن به زمان فیروز می‌رسد نه قباد و مزدک. به نوشته پیگولوسکایا:
[در آن زمان] فلاکت‌های طبیعی متعددی گریبان‌گیر مردم کشور شد. کمبود محصول، قحطی و گرسنگی، توده‌های مردم را دچار فقر و مسکنت کرد. اخباری در دست است مبنی بر این‌که فیروز کوشید تا تسهیلاتی در زندگی مردم پدید آورد. وی از میزان مالیات سرانه کاست و از خزانه دولت اتباع کشور را یاری کرد. اخبار دیگر حاکی از آن است که فیروز از ثروتمندان خواست تا به یاری بی چیزان بشتابند. وی در این زمینه از کوشش دریغ نورزید. معاصران متذکر شده‌اند که دوران پادشاهی او [فیروز] با فلاکت و بدبختی فراوان همراه بود و مردم در آستانه تاج‌گذاری بلاش در فقر و مسکنت به سر می‌بردند. پس از سال 484، که سال تاج‌گذاری بلاش برادر فیروز بود، هیچ‌گونه بهبودی در وضع کشور حاصل نشد. پول در خزانه سخت کاستی پذیرفت. گردآوری مالیات از اهالی دشوار می‌نمود. روستاییان ورشکسته از شدت فقر و مسکنت کشتزارهای خود را ترک می‌گفتند. فریاد عدم رضایت و اعتراض سراسر کشور را فراگرفته بود. (112)
بلاش «نیک نفس و آشتی جو» نیز چون فیروز کوشید تا از طریق محدود کردن اقتدار و تاراج‌گری اشراف و ثروتمندان آزمند راهی برای نجات کشور بیابد ولی با توطئه آنان سرنگون و کور شد. و سرانجام قباد، پسر فیروز، به قدرت رسید. (113)
این تحولات درست مقارن است با ستیز فیروز و قباد با الیگارشی یهودی مستقر در ایران و مهاجرت یهودیان به ویژه به عربستان و یمن. می‌توان تصور کرد که تکاپوی اقتصادی و مالی یهودیان نفرت مردم را برانگیخت و تعارض‌های شدید را با ایشان سبب شد. الیگارشی یهودی بخشی از تکاپوی خود را به سرزمین پررونق تجاری و کشاورزی یمن و عربستان منتقل کرد و در توطئه‌های آن زمان گروهی از اشراف ایران علیه بلاش و قباد نیز شرکت جست. آن‌گاه که قباد سرنگون شد به شورش مسلحانه علیه دولت ایران دست زد؛ و سرانجام همه این حوادث را به پرچمی دیگر برای «مظلومیت» خویش بدل ساخت. این رویه متعارف و شناخته شده تاریخ‌نگاری یهود است.
شورش مسلحانه یهودیان علیه دولت ایران، و به تعبیر مورخین دانشگاه عبری اورشلیم «استقرار سلطنت یهودی در بین‌النهرین» (114)، در سال 495 میلادی آغاز شد؛ زمانی که آشوب ایران را فراگرفت و اشراف ساسانی و موبدان زرتشتی مخالف مزدک قباد را از سلطنت خلع کردند. به نوشته پیگولوسکایا:
[قباد] در نخستین سال‌های سلطنتش به گروه‌هایی تکیه داشت که از مزدکیان حمایت می‌کردند. این نیز موجب قوت‌یافتن جنبش مزدکیان شد که از پشتیبانی توده مردم برخوردار بود… گذشت نسبت به مزدکیان و نادیده گرفتن اعمال خصمانه این گروه علیه اشراف و بزرگان انفجارهایی را موجب گردید. اشراف و موبدان قباد را از تخت شاهی به زیر کشیدند و برادرش جاماسپ را به جای او بر تخت نشاندند. (115)
قباد به سرزمین هفتالیان گریخت، سه سال بعد (499) با حمایت آنان به ایران بازگشت و قدرت را به دست گرفت؛ ولی سال‌ها طول کشید تا نظم و امنیت را به سراسر ایران بازگرداند.

طاق کسری در تیسفون

ماحوزا (116) شهری بود در کناره جنوبی رود دجله در نزدیکی تیسفون پایتخت ساسانی. تیسفون (117) در زمان سلوکی ها ساخته شد. اویدوس کاسیوس (118) سردار رومی، در تهاجم سال 165میلادی به بین النهرین آن را خراب کرد. اردشیر اول ساسانی آن را از نو بنا کرد و «بی اردشیر» نام گرفت. این نام مکرر در تلمود به کار رفته که نشانه پیوند یهودیان با آن است.
در آغاز شکوفایی تیسفون، ماحوزا به یکی از مراکز مهم تجاری بین النهرین بدل شد زیرا در محل تردد کاروان های تجاری جای داشت. یهودیان در تجارت ماحوزا و تیسفون نقشی فعال به دست گرفتند و به روایت تلمود تجارت شان بسیار سودآور بود. یهودیان ماحوزا املاک کشاورزی پهناور نیز در اختیار داشتند.
در نیمه دوم سده چهارم میلادی، در زمان سلطنت شاپور دوم، ماحوزا به یکی از کانون های اصلی الیگارشی یهودی بدل شد تا بدانجا که راوا حوزه درس خود را از پامبدیتا به این شهر منتقل کرد و چهارده سال (تا زمان مرگ) در آنجا زیست. در این زمان، جمعیت انبوهی از یهودیان در ماحوزا استقرار یافتند و اکثریت مردم شهر یهودیان بودند. (119)
با آغاز آشوب در ایران و سقوط قباد، الیگارشی یهودی به رهبری مر زوترای دوم، «شاه داوودی»، از فرصت بهره جست، به کمک نیروی مسلح خویش دولت مستقل خود را در بخشی از بین النهرین برپا کرد و ماحوزا را، که قاعدتاً قلعه ای استوار بود، مرکز آن قرار داد.
مر زوترا پسر هونای پنجم است؛ همان «شاه داوودی» که در سال 470 به فرمان فیروز ساسانی گردن زده شد. مادر او دختر حنینا رئیس حوزه ماحوزاست. گفته می شود در ماجرای هونای پنجم تمامی اعضای «خاندان داوود» به قتل رسیدند و زوترا تنها بازمانده ایشان بود. مر زوترا از حمایت حنینا، پدر بزرگش برخوردار بود.
«سلطنت مستقل یهود» در ماحوزا هفت سال دوام آورد. سرانجام، در سال 502 میلادی ارتش ایران ماحوزا را تصرف کرد. مر زوترا و حنینا، و قاعدتاً گروهی دیگر از یهودیان، در کنار پل ماحوزا مصلوب شدند و نهادهای یهودی در سراسر ایران تعطیل شد. (120)
گفته می شود در پی این ماجرا از «خاندان داوود» تنها نوزادی از مر زوترا ماند که او نیز به نام پدر خوانده می شد. این مر زوترا را مخفیانه به بیت المقدس بردند و در سال 520، زمانی که 18 ساله شد، در رأس یهودیان جای گرفت. (121)
در این زمان است که راوینا بن هونا (راوینای دوم) رئیس حوزه سورا به تدوین تلمود پایان داد. با مرگ او (499) این مجموعه فقهی بسته شد و دوران «امورائی» در حاخامیم یهودی به پایان رسید. زمان زندگی راوینا بن هونا را دوران شدت عمل مقامات ایرانی علیه یهودیان و بستن کنیسه ها عنوان می کنند. (122)
امنون نتصر، استاد دانشگاه عبری اورشلیم، که می داند شورش مر زوترا نقض قوانین و تمامیت ارضی ایران است، چون نویسندگان تاریخ مردم یهود این حادثه را با افتخار «تأسیس سلطنت مستقل یهود» نمی خواند. او سیر و توالی حوادث را می آمیزد و روایت خود را به گونه ای تنظیم می کند که شورش مر زوترا عملی تدافعی جلوه گر شود. سپس، به توجیه آن دست می زند و می نویسد:
انگیزه این شورش هسته های نامشروع، خصوصاً در مورد پاکی خانوادگی و احترام به مالکیت شخصی، در آئین مزدک بود. (123)
این توجیه عجیبی است. جماعتی بیگانه و میهمان که برای کسب و کار در سرزمینی اقامت گزیده اند اینک برای خود رسالت پاسداری از «حریم اخلاق» و «شرع» مردم میزبان را قایل اند! (124)
انتقال کانون تکاپوی الیگارشی یهودی به یمن در اواخر سده پنجم و اوایل سده ششم میلادی، در تاریخ و فرهنگ این سرزمین، و تمامی شبه جزیره عربستان، بازتاب جدی و عمیق داشت. به دلیل تکاپوی مبلغین یهودی، حکمران یمن به نام تبع بن اسعد ابی کرب به آئین یهود گروید و مردم یمن را، که «جمله گبر و آتش پرست» بودند، به پیروی از خود خواند. او به زیارت خانه کعبه رفت و به سران قریش دستور داد که در زمان زیارتش آن را از بت پاک کنند. ابن هشام این را سرآغاز اشاعه دین یهود در عربستان می داند. (125)
تبع پدر یوسف ذونواس (126)، شاه یهودی یمن در اوایل سده ششم میلادی است. سلطنت ذونواس دوران جنگ های یهودیان با مسیحیان حبشه است و سرکوب خونین مسیحیان در یمن و منطقه.

کشتار مسیحیان به دست ذونواس اصحاب اخدود

کشتار مسیحیان به دست ذونواس و اصحاب اخدود

در قرآن کریم (سوره بروج) از ذونواس و پیروانش به نام اصحاب اخدود یاد شده است. اخدود به معنای «گودال» است. آنان گودال هایی از آتش فراهم آورده بودند و مسیحیان را به انتخاب میان سقوط در این گودال ها یا پذیرش یهودیت مخیر می ساختند. ذونواس با حاخام های بین النهرین مرتبط بود و اسناد کشف شده در سال 1953 میلادی نشان می دهد که در زمان جنگ‌های وی با مسیحیان حبشی (518میلادی) حاخام‌های اعزامی از بین‌النهرین در کنارش حضور داشته‌اند. طبق این اسناد، دو تن از حاخام های یهودی از سوی ذونواس با مسیحیان درباره سرنوشت اسرا مذاکره می کردند. تعداد کشته شدگان حبشی در این جنگ 13 هزار نفر و تعداد اسرا 9500 نفر ذکر شده است. گفته می شود که ذونواس با مر زوترا، «شاه داوودی» یهود، رابطه داشت و مر زوترا در سال 520 به یمن سفر کرد. این مر زوترا باید پسر مر زوترای دوم باشد؛ همان نوزادی که از ماحوزا به بیت المقدس برده شد. در سال 1931 باستان شناسان آلمانی مقبره ذونواس را کشف کردند. در این مقبره به همراه جسد اشیاء قیمتی نیز دفن شده بود. (127)
این تبلیغ نیز، چون تبلیغ یهودیت در میان مردم ادیابن، برای الیگارشی یهودی پیامد منفی داشت زیرا زمینه را برای اشاعه مسیحیت و سرانجام اسلام در یمن فراهم ساخت.
با ظهور پیامبراسلام (ص)، در سال ششم هجری/628میلادی مردم یمن عموماً به اسلام گرویدند. تجربه گروش «بیگانگان» به یهودیت در همه جا برای الیگارشی یهودی تجربه ای تلخ است. در زمان ظهور عیسی مسیح (ع) دیدیم این «نوکیشان یهودی»، که در آرمان های موسوی رنگ و بوی یکتاپرستی و عدالت را یافته بودند، به سرعت به کانون آشوب بدل شدند و به روی اشرافیت یهود تیغ کشیدند. در نمونه ادیابن گروش عمومی مردم «یهودی شده» به مسیحیت را دیدیم و تبدیل این ایالت به کانون اصلی اشاعه دین مسیح در ایران و بین النهرین. این تجربه های مکرر سبب شد که الیگارشی حاخامی از این پس ساختار خود را بطور اکید بر مبانی «نژادی» استوار کند. تنها نمونه «تبلیغ» که در سده های پسین می شناسیم در میان قبایل ترک خزر است که درباره آن سخن خواهیم گفت.
در دوره دوم سلطنت قباد رابطه الیگارشی یهودی با او تیره نماند. قباد، که «پس از بازگشت و جلوس مجدد به اریکه شاهی سخت نیرومند و ترسناک» می نمود (128)، برای تحکیم اقتدار خویش به قتل مزدک و سرکوب وسیع مردمی که «مزدکی» و «بد دین» نام گرفتند دست زد. کارگردان این کشتار خسرو (کسری انوشیروان)، ولیعهد آن زمان، بود. فردوسی جلسه محاکمه مزدک و قتل او و هوادارانش را چنین روایت کرده است:
چنین گفت کسری به پیش گروه … به مزدک که ای مرد دانش پژوه
یکی دین نو ساختی پر زیان … نهادی زن و خواسته در میان
جهان زین سخن پاک ویران شود … نباید که این بد به ایران شود
همه کدخدایند و مزدور کیست؟ … همه گنج دارند و گنجور کیست؟
ز دین آوران این سخن کس نگفت … تو دیوانگی داشتی در نهفت؟
پر آواز گشت انجمن سر به سر … که مزدک مبادا بر تاجور
همی دارد او دین یزدان تباه … مباد اندرین نامور بارگاه
به کسری سپردش همانگاه شاه … ابا مرگ او داشت آئین و راه
بدو گفت هرکو برین دین اوست … مبادا یکی را به تن مغز و پوست
که با این سران هرچه خواهی بکن … ازین پس ز مزدک مگردان سخن
یکی دار فرمود کسری بلند … فروهشت از دار پیچان کمند
نگونبخت را زنده بر دار کرد … سر مرد بی دین نگونسار کرد
از آن پس بکشتش به باران تیر … تو گر باهشی راه مزدک مگیر
بزرگان شدند ایمن از خواسته … زن و زاده و باغ آراسته (129)
خواجه نظام الملک نیز صحنه ای موحش از کشتار 12 هزار تن از پیروان مزدک، از «شهری و روستایی و لشکری» که به تعبیر فردوسی در زمره «سران» ایران بودند، در کاخ قباد توصیف کرده است. (130) احتمالاً از این زمان است که یهودیان را در کنار قباد و پسرش می یابیم. امنون نتصر می نویسد «به احتمال قوی» یهودیان در یک نبرد مسلحانه از قباد دفاع کردند. (131)
امنون نتصر می افزاید: «تا زمان حمله اعراب به ایران» وضع یهودیان به سان زمان قباد بود. (132) روشن است که منظور مرحله دوم سلطنت قباد است.
خسرو اول (انوشیروان) در دوران سلطنتش (531-579) آزار و کشتار مسیحیان و مزدکیان و مانویان را ادامه داد و به ویژه به سرکوب خونین شورشی دست زد که در خوزستان به رهبری پسر بزرگش نوش‌زاد (انوشگزاد) و با شرکت مسیحیان و مزدکیان ایران آغاز شد. در قیام نوش‌زاد مردم از همه گروه شرکت جستند؛ در میان آنان هم توانگران بودند و هم تهیدستان (133). به گزارش دینوری و فردوسی، این نوش زاد از مادری مسیحی به دنیا آمد.
برین سان زنی داشت پر مایه شاه … به بالای سرو و به دیدار ماه
به دین مسیحا بد این ماه روی … زدیدار او شهر پر گفت و گوی
یکی کودک آمدش خورشید چهر … ز ناهید تابنده تر بر سپهر
ورا نامور خوانده ای نوش زاد … نجستی ز ناز از برش تند باد (134)
نوش‌زاد به سان مادر مسیحی بود و به رغم تلاش نوشیروان حاضر به پذیرش آئین زرتشت نشد. او، در حوالی سال 550 میلادی، در جنگ مجروح و دستگیر شد. برای نجات جان خویش از مسیحیت عدول نکرد؛ پیش از مرگ بار دیگر بر وفاداری خود به دین مسیح پای فشرد و افزود که ایمان به این آئین او را به جنگ با پدر واداشته است. وی را به رسم مسیحیان به خاک سپردند. مناظره نوش‌زاد و فرستاده پدر چنین است:
جوانی، دل شاه کسری مسوز … مکن تیره این آب گیتی فروز
پیاده شو از باره زنهار خواه … به خاک افکن این گرز و رومی کلاه
دل شهریار از تو بریان شود … ز روی تو خورشید گریان شود
چنین داد پاسخ ورا نوش زاد … که ای پیر فرتوت سر پر زباد
مرا دین کسری نباید همی … دلم سوی مادر گراید همی
که دین مسیحاست آئین اوی … نگردم من از فره و دین اوی
اگر من شوم کشته زان باک نیست … کجا زهر مرگست و تریاک نیست
سر من ز کشتن پر از دود نیست … پدر بتر از من که خشنود نیست
مکن دخمه و تخت و رنج دراز … به رسم مسیحا یکی گور ساز
نه کافور باید نه مشک و عبیر … که من زین جهان کشته گشتم به تیر (135)
ظاهراً در تاریخ نگاری ایران انوشیروان «دادگر» نام گرفته از آن رو که در تلمود هیچ اشاره ای به «رفتار بد» او با یهودیان مندرج نیست!
از زمان سلطنت هرمزد چهارم (579-590) بار دیگر از تعطیل شدن نهادهای سیاسی و قضایی یهودیان مطلع می شویم. نتیجه آن شد که «یهودیان ثروتمند» از شورش بهرام چوبین حمایت کردند و در پاسخ به این اقدام ماهبد، سردار ایرانی، برخی از یهودیان را در یکی از شهرک های نزدیک تیسفون به قتل رسانید. (136)
بهرام چوبین از دودمان مهران (از خاندان های اشکانی) بود و از سرداران سپاه ایران. او هرمزد را از سلطنت خلع کرد، در تیسفون تاج شاهی بر سر نهاد و به نام «بهرام ششم» مدت کوتاهی (590-591) سلطنت کرد. خسروپرویز، پسر هرمزد، به روم پناه برد و موریس، امپراتور روم، با شرایطی او را یاری کرد. خسرو به ایران بازگشت، بهرام چوبین را شکست داد و سلطنت را به دست آورد. بهرام به بلخ گریخت، به ترکان پناه برد و در آنجا سرانجام به تحریک خسروپرویز به قتل رسید. بهرام چوبین را سرداری می خوانند که:
سر به نافرمانی برداشت و هوای پادشاهی در سر پروراند، و با این کار خود و پیامدهای آن آتش انقلابی را شعله ور ساخت که به نابودی یک شاه [هرمزد] انجامید و شاه دیگر [خسرو] را به ترک تاج و تخت و فرار از کشور واداشت که جز با کمک سپاه بیگانه موفق به باز پس گرفتن تاج و تخت خود نشد. (137)
دوران 60 ساله پایانی دولت ساسانی، از زمان خسروپرویز (591-628) تا یزدگرد سوم (632-651) اوج رابطه الیگارشی یهودی و ساسانیان است. (138)
در سال 614 میلادی، یهودیان به خسروپرویز در تسخیر فلسطین یاری رسانیدند و تا سال 617 بر آن سلطه داشتند. (139) می توان تصور کرد که آنان در این سه سال چه انتقام خونینی از مسیحیان گرفتند. در سال 628 میلادی فلسطین بار دیگر به دست رومی ها افتاد. این بار یهودیان اند که از «قتل عام فجیع» خود به دست «مسیحیان اورشلیم و فلسطین» سخن می گویند. (140) توجه کنیم که بسیاری از این «مسیحیان اورشلیم و فلسطین» کسی نیستند جز بازماندگان قبایل بنی اسرائیل که به مسیحیت گرویده اند.
در زمان ظهور پیامبر اسلام (ص) بوستان بن حنینای «شاه داوودی» یهود است. درباره بوستان بن حنینای این روایت تلمود شنیدنی است:
یزدگرد سوم تصمیم می گیرد تمامی «شاهزادگان داوودی» را به قتل رساند و تبار «خاندان داوود» را براندازد. شبی خواب می بیند که در بوستانی به قطع درختان میوه مشغول است. آنگاه که به آخرین درخت می رسد پیرمردی عجیب ظاهر می شود و از کار او ممانعت می کند. یزدگرد به توصیه درباریان پدر زن حنینای، «شاه داوودی» یهود، را به دربار می خواند و تعبیر خواب را از او می پرسد. در این زمان همسر حنینای باردار است. پیشگوی یهودی به پادشاه می گوید که آن پیرمرد داوود شاهبود و مانع شد که تو نسل فرزندانش را منقطع کنی. یزدگرد متأثر می شود، همسر باردار حنینای را به دربار می خواند و او را مورد عنایت قرار می دهد. این زن پسری آورد که به یاد رویای پادشاه ساسانی «بوستان» نام گرفت. زمانی که بوستان به سن بلوغ رسید به نزد یزدگرد فراخوانده شد و خردمندی اش یزدگرد و درباریان را متحیر ساخت. پادشاه او را ستود؛ منصب ریاستش را بر یهودیان رسمیت بخشید و بدینسان خشنودی یهودیان را برانگیخت. پس از تسخیر بین النهرین به وسیله عمربن خطاب، خلیفه اسلام بوستان را در مسند فوق تثبیت کرد؛ یکی از دختران اسیر پادشاه ایران را به همسری اش داد و دختر دیگر را خود به زنی گرفت. ابراهیم بن داوود، مورخ نامدار یهودی، در سفر قباله این داستان را به علی (ع) منتسب می کند. (141)
بی گمان، آن بخش از داستان فوق که از رابطه حسنه خلیفه اسلام با بوستان سخن می گوید برای جلب عنایت مسلمانان به «خاندان داوود» ساخته شده زیرا متضمن این پیام است که خلفای نخستین اسلام، عمر بن خطاب یا علی (ع)، ساختار سیاسی یهودیان را به رسمیت شناخته اند و انتساب سرانالیگارشی یهودی را به تبار داوود پیامبر (ع) تأیید کرده اند. معهذا، خویشاوندی بوستان با خاندانیزدگرد جدی است. این امر بعدها بحث شدیدی را در میان حاخام های یهودی بر سر «مشروعیت» ریاست نسل های بعدی «خاندان داوود» برانگیخت؛ زیرا در فرزندان بوستان خون غیریهودی یک شاهزاده ایرانی را جاری می ساخت. سرانجام، بحث فوق با این نظر به پایان رسید که نسل های پسین «شاهزادگان داوودی» از همسر اول و یهودی بوستان اند. معهذا، دایرة المعارف یهود ذکایی بن اهونای (142)، «شاه داوودی» (متوفی پیش از سال 771 میلادی)، را از تبار همسر ایرانی بوستان می داند. (143)

ادامه دارد…


پی‌نوشت‌ها:
90. Judaica, vol. 13, pp. 1579-1580
91. Hama
92. Aha b. Jacob
93. «بدنش در شب بر دار نماند. او را البته در همان روز دفن کن زیرا آنکه بر دار آویخته شود ملعون خداست تا زمینی را که یهوه خدایت تو را به ملکیت می دهد نجس نسازی» (ibid, vol. 7, p. 1218).
94. Rav Ashi
95. Rabbana
96. Judaica, vol. 3, pp. 10, 709-720
97. امنون نتصر، همان مأخذ، ص 27.
98. همان مأخذ، صص 30-31؛ Judaica, vol. 15, p. 14337
99. امنون نتصر، همان مأخذ، صص 29-30.
100. بنگرید به: پیگولوسکایا، همان مأخذ، صص 159-162.
101. ibid, vol. 8, p. 1076
102. امنون نتصر، همان مأخذ، ص 31.
103. همان مأخذ، ص 30.
104. همان مأخذ، صص 31-32.
105. Ben-Sasson, ibid, p. 380.
106. حمزه بن حسن اصفهانی، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، 1367، ص 54.
107. امنون نتصر، همان مأخذ، ص 33.
108. حمزه اصفهانی، همان مأخذ، ص 89.
109. Judaica, vol. 6, p. 1027
110. خواجه نظام الملک طوسی، سیاستنامه، به کوشش دکتر جعفر شعار، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم، 1364، ص 230.
111. شاهنامه فردوسی، مسکو، 1970، ج8، ص 42.
112. پیگولوسکایا، همان مأخذ، ص 414.
113. همان مأخذ، صص 414-415.
114. Ben-Sasson, ibid, p. 380
115. مأخذ، ص 429.
116. Mahoza
117. Ctesiphon
118. Avidus Cassius
119. Judaica, vol. 11, pp. 729-730.
120. ibid, vol. 16, pp. 1244-1245;Ben-Sasson, ibid, p. 380
121. Ben-Sasson, ibid, p. 381
در فهرست «شاهان داوودی» مندرج در دایره المعارف یهود زمان ریاست مر زوترای دوم بر یهودیان سال های 508-520 عنوان شده. (Judaica, vol. 6, p. 1024). حال آنکه زمان سقوط و بازگشت قباد تا تصرف ماحوزا سال های 495-502 است. بنظر می رسد در این فهرست، که بر اساس روایات و حکایات تنظیم شده، زندگی مر زوترای دوم و پسرش آمیخته شده است.
122. Judaica, vol. 13, pp. 1585.
123. امنون نتصر، همان مأخذ، ص 36.
124. بی توجهی به تاریخ یهود و ناآشنایی با ساختار سیاسی یهودیان سبب می شود که برخی محققین درباره این حادثه داوری های غریبی به دست دهند. برای نمونه، محقق نامداری چون پیگولوسکایا کمترین آشنایی با شورش زوترا ندارد؛ بطور گذرا به آن اشاره می کند و گمان می برد که در یهودیان نیز به تأثیر از جنبش مزدک، ‌و به سود آن، «هیجان و آشوب پدید آمده بود». (پیگولوسکایا، همان مأخذ، ص441).
125. بنگرید به: ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، تهران: خوارزمی، چاپ اول، 1360، ج1، صص 44-47.
126. Yusof Dhu Nuwas
127. Judaica, vol. 16, pp. 897-900
128. ibid
129. شاهنامه فردوسی، همان مأخذ، صص 48-49.
130. نظام الملک، همان مأخذ، صص 244-248.
131. امنون نتصر، همان مأخذ، ص 34.
132. همان مأخذ، ص 36.
133. بنگرید به:پیگولوسکایا، همان مأخذ، صص 442-453.
134. شاهنامه فردوسی، همان مأخذ، ، صص 95-96.
135. همان مأخذ، صص 106-107.
136. امنون نتصر، همان مأخذ، ص 35.
137. محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران: یزدان، 1372، ج1، ص 331.
138. ibid, vol. 6, p. 1027;vol. 11, pp. 729-730
139. ibid, vol. 8, p. 658
140. امنون نتصر، همان مأخذ، ص 36.
141. ibid, vol. 4, p. 1537
142. Zakkai b. Ahunai
143. ibid.

منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج 1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ دوم 1390.

 

- لینک کوتاه این مطلب

» jscenter.ir
تاریخ انتشار:9 تیر 1396 - 23:32

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد