چرا امام بايد معصوم باشد؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)
پرسش :

چرا امام بايد معصوم باشد؟


پاسخ :

عصمت در لغت به معناى امساك و منع است. ابن فارس مى گويد:
واژه ى عَصَم در لغت به معناى امساك و منع است[1] و در اصطلاح، نوعى مصونيت

است كه با وجود آن انسان دچار گناه و لغزش نمى شود. علامه طباطبايى مى گويد: عصمت نوعى علم و دانش است كه صاحبش را از

گناه و خطا باز مى دارد.[2]
در اين نوشتار دليل هاى لزوم عصمت امام بيان مى شوند.
دليل عقلى
امامت مقام و منصبى است كه خداوند تعالى به امام ارزانى داشته است. امام شخصيتى است كه به غير از دريافت و ابلاغ وحى، از تمام

شئون پيامبر(صلى الله عليه وآله) برخوردار است و بدين روى مقام امامت از عصمت انفكاك ناپذير است; زيرا «مقام امامت، آن گونه كه از

كتاب و سنت بر مى آيد، در رهبرى سياسى جامعه ى اسلامى خلاصه نمى شود، بلكه دنباله ى نبوت و كامل كننده ى رسالت است.

چنين تصويرى از مسئله، پيامبر و امام را در كنار هم مى نشاند و دلايل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نيز مى كشاند. با اين تفاوت كه

در اين جا، به جاى ابلاغ وحى، از تبيين معارف وحيانى سخن مى رود.»[3]
متكلمان و دانشندان برجسته ى شيعه براى اثبات و لزوم عصمت امام به دلايلى تمسك جسته اند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. برهان امتناع تسلسل
بر مبناى اين برهان، امام بايد معصوم باشد; چرا كه «اگر امام معصوم نباشد بايد امام ديگرى باشد تا او را به راه صواب هدايت و خطاى او را

اصلاح كند; پس آن امام ديگر، امام و معصوم است; اگر او هم معصوم نباشد، امام سوم لازم است و هكذا; و چون تسلسل محال است،

بايد به معصوم منتهى شود; پس امام بايد معصوم باشد.[4]
علامه حلى در شرح تجريد الاعتقاد مى گويد:
اگر امام معصوم نباشد، تسلسل لازم مى آيد و تسلسل باطل است (تالى); پس معصوم نبودن امام نيز باطل است (مقدّم).
بيان ملازمه اين است كه مقتضى وجوب نصب امام عبارت است از امكان خطا و اشتباه مكلفان; پس اگر همين مقتضى در حق امام نيز

ثابت باشد، او نيز نياز به امام ديگرى دارد كه در اين صورت تسلسل پيش مى آيد; بنابراين بايد به امامى منتهى شود كه او از خطا و

اشتباه و گناه مصون است و او امام واقعى است.
2. برهان حفظ شريعت
آيين پاك و شريعت ناب محمدى(صلى الله عليه وآله) براى زمان محدودى نيامده، بلكه تا روز قيامت ضامن سعادت و رستگارى پيروان و

رهروان خود است; بنابراين حفظ اين آيين واجب است. از سوى ديگر، پاسدارى از شريعت در صورتى امكان پذير است كه حافظ و نگهبان و

پاسدار آن، شرايط لازم و كافى براى حفظ آن را داشته باشد; يعنى كسى كه مسئوليت حفظ شريعت را به عهده دارد، بايد بتواند شريعت

را بدون كم ترين تغيير و تحريف حفظ نمايد و براى مكلفان بيان كند. بدين روى مى توان گفت:
1. شريعتى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آورده است بر عموم مكلفان تا روز قيامت واجب است; پس پيوسته به حافظى نياز دارد كه

بدون هرگونه تغيير و تحريفى آن را براى مكلفان بازگويد; زيرا در غير اين صورت، تكليف به ما لا يطاق لازم خواهد آمد.
2. آن ناقل و حافظ بايد معصوم باشد; زيرا در غير اين صورت احتمال تغيير و تحريف در شريعت وجود دارد; بنابراين براى مصون ماندن آن از

تغيير و تحريف، چاره اى جز اين نيست كه حافظ آن مصون از هر خطا و گناه و اشتباه باشد و او كسى جز معصوم نيست.
href=#_ftn5 name=_ftnref5>[5]

به تعبير علامه شعرانى:
امام حافظ شرع است; اگر معصوم نباشد چگونه حفظ شرع كند؟ شرع را كسى بايد حفظ كند كه به دو صفت، متصف باشد: يكى اين كه

همه ى اسرار شرع را نيك بداند، به راه يقينى، نه از طريق ظنى; و ديگر آن كه هواى خويش را در حفظ شرع به كار نبندد و احتمال چنين

امور در وى داده نشود; و آن غير معصوم نباشد.[6]
دليل نقلى
دلايل نقلى متعددى از آيات و روايات براى لزوم عصمت امام وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. آيه ى اولى الامر
خداوند تعالى مى فرمايد:
(أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ);[7] از خدا و رسول و اولى الامر

اطاعت كنيد.
آيه ى شريفه بدون هيچ گونه قيد و شرطى بر وجوب اطاعت از اولى الامر دلالت مى كند و در آيات ديگر هم چيزى كه مدلول اين آيه را مقيد

كند وجود ندارد.
(أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ...)، معنايش اين نيست كه اولى الامر را در جايى كه معصيت نكنند و تا به خطايشان واقف نشديد

اطاعت كنيد و هرگاه خطايى ديديد آن را با قرآن و سنت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) راست نماييد.
به ويژه اين كه خداوند قيدهاى واضح تر از اين را كه به مراتب پايين تر از اطاعت مفترضه ى امام است بيان فرموده است; مثل:
(وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما);

[8]
به انسان نسبت به نيكى به پدر و مادر سفارش كرديم و اگر آنان تلاش كردند تا به آنچه علم ندارى به من شرك بورزى، از آنان

اطاعت نكن.
پس چرا در اين آيه كه اساس دين و ريشه ى تمام خوشبختى هاى انسانى است، چيزى از اين قيود را ذكر نكرده است؟ با اين كه در آن

بين رسول و اولى الامر جمع كرده و براى هر دو يك اطاعت خواسته است. براى رسول كه امر به معصيت خدا يا اشتباه در حكم محال است;

و اگر در اولى الامر محال نبود، چاره اى نبود جز آن كه قيد آن را ذكر نمايد و (چون قيد ذكر نشده) پس آيه مطلق است و لازمه اش آن است

كه در اولى الامر هم قايل به عصمت شويم.»[9]
هم چنين خداوند تعالى در آيه ى شريفه به طور مطلق و بدون مقيد كردن به چيزى، امر به اطاعت اولى الامر كرده است. از سوى ديگر،

هيچ گاه خداوند كفر و عصيان را براى بندگانش نمى پسندد، حتى اگر به نحو اطاعت از شخص ديگرى باشد; بر اين مبنا، اطاعت از اولى

الامر، در صورتى كه به عصيان امر كنند، حرام است; در نتيجه، مقتضاى جمع بين اين دو امر اين است كه اولى الامر، كه اطاعتشان به طور

مطلق واجب است، تنها معصومان(عليهم السلام)هستند كه مطلقاً هيچ معصيتى از آنان صادر نمى شود.
name=_ftnref10>[10]

تطبيق اولى الامر بر ائمه(عليهم السلام)
طبق بيان پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مصاديق و افراد اولى الامر همان ائمه(عليهم السلام) هستند. ابن بابويه از جابر بن

عبدالله انصارى روايت مى كند كه وقتى آيه ى شريفه ى اولى الامر نازل شد، گفتم: يا رسول الله خدا و رسول را شناختيم، اولى الامر كه

خداوند اطاعتشان را همراه اطاعت تو قرار داده چه كسانى هستند؟ فرمود: جابر، آنان جانشينان من و پيشواى مسلمين اند. پس از من،

اول ايشان على بن ابى طالب است و پس از وى حسن و حسين و على بن الحسين و فرزند على، محمد معروف در تورات به باقر، كه تو

وى را خواهى ديد ـ وقتى او را ديدى سلام مرا به او برسان ـ و سپس صادق، جعفر بن محمد و بعد موسى بن جعفر و على بن موسى و

محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و بعد همنام و هم كنيه ى من كه حجت خدا و بقية الله او در روى زمين و نزد بندگان

است و فرزند حسن بن على كه خدا به دست وى مشرق و مغرب زمين را خواهد گشود... .
name=_ftnref11>[11]

2. حديث ثقلين
پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)فرمود:
من دو چيز گران بها در ميان شما مى گذارم: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم; تا زمانى كه به اين دو تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.

اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
در اين حديث، كتاب و عترت در كنار يكديگر محور هدايت به شمار آمده اند و ديگر آن كه در اين روايت بر جدايى ناپذيرى قرآن و عترت تأكيد

شده است. اگر اهل بيت معصوم از گناه و خطا نبودند، پيروى از آنان همواره موجب هدايت نمى گرديد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن، معناى

روشنى نمى يافت.[12]

  • [1]. احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 4، ص 331.
  • [2]. محمد حسين طباطبايى، الميزان، (اسماعيليان، چ 1)، ج 5، ص 78.
  • [3]. حسن يوسفيان، پرسمان عصمت، تحقيق مركز مطالعات و پژوهش هاىفرهنگى حوزه علميه، ص 52.
  • [4]. علامه شعرانى، ترجمه و شرح تجريدالاعتقاد، ص 510.
  • [5]. ابن ميثم بحرانى، قواعد المرام، (ناشر مكتبة آيت الله مرعشى نجفى، چ 2)،ص 178.
  • [6]. علامه شعرانى، همان، ص 510.
  • [7]. سوره ى نساء، آيه ى 59.
  • [8]. عنكبوت، آيه ى 8.
  • [9]. ترجمه الميزان، ج 4، ص 568.
  • [10]. محاضرات فى الالهيات، جعفر سبحانى، تلخيص على ربانى گلپايگانى، ص541.
  • [11]. ترجمه ى الميزان، ج 4، ص 588.
  • [12]. الغدير، ج 3، ص 297، پرسمان عصمت، ص 55.
  • اندیشه قم

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:14 آذر 1388 - 22:04

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد