حجه الوداع و جانشینی پیامبر اسلام(ص)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
در میان عبادات دسته جمعی اسلام، مراسم حج بزرگ ترین و با شكوه ترین عبادتی است كه مسلمانان به جای می آورند. زیرا این مراسم آن هم سالی یكبار برای ملت مسلمان بزرگ ترین مظهر وحدت و یگانگی، نشانه كامل وارستگی از مال و مقام، نمونه بارز مساوات و برابری تمام انسانها و وسیله تحكیم روابط در بین مسلمانان و... می باشد. حال اگر ما مسلمانان از این خوان گسترده كمتر استفاده میكنیم و این كنگره سالانه‏ اسلامی را (كه به حق، می تواند پاسخگوی بسیاری از مشكلات اجتماعی ما و مبدأ تحولاتی عمیق در زندگانی ما باشد) بدون بهره بردای كامل برگزار می نماییم نشانه‎ی قصور قانون نیست، بلكه گواه بر قصور و یا تقصیر رهبران اسلامی است كه در صدد استفاده از این مراسم بر نمی آیند.
از روزی كه «خلیل الرحمان» از بنای كعبه فراغت یافت و خدا پرستان را به زیارت این خانه دعوت نمود، پیوسته این نقطه، كعبه‏ی قلوب، و مطاف ملتهای خداشناس بوده است. همه ساله گروهی از اكناف جهان، و نقاط مختلف عربستان به زیارت این خانه شتافته و مراسمی را كه از حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ آموخته بودند، انجام می دادند.
اما گذشت زمان، انقطاع ملت حجاز از رهبری پیامبران، خود خواهی قریش، حكومت بت بر افكار جهان عرب، موجب شده بود كه مراسم حج از نظر زمان و مكان، دستخوش تحریف و تغییر گردد و قیافه واقعی خود را از دست بدهد.
روی این جهات پیامبر خدا در سال دهم هجرت، از طرف خدا مأموریت یافت كه در آن سال شخصاً در مراسم حج شركت جوید، و عملاً مردم را به تكالیف خود آشنا سازد، و هر گونه شاخه های كج و معوجی را كه روی علل یاد شده بر پیكر این عبادت روییده بود، ببرد و حدود «عرفات» و «منی» و موقع كوچ از آنها را به مردم تعلیم كند. این سفر بیش از آنكه جنبه‏ی سیاسی و اجتماعی داشته باشد، جنبه‏ی تعلیمی داشت.
پیامبر در یازدهمین ماه اسلامی (ذی القعده) دستور داد كه در شهر مدینه و میان قبایل اعلان كنند كه پیامبر امسال عازم زیارت خانه خدا است. این اطلاعیه، شوق و علاقه فراوانی را در دل گروه عظیمی از مسلمانان برانگیخت و به دنبال آن، هزاران نفر در اطراف مدینه خیمه زدند و همگی در انتظار حركت پیامبر بودند[1].
پیامبر در بیست و ششم ذی القعده، «ابودجانه» را جانشین خود در مدینه قرار داد، و در حالی كه بیش از شصت قربانی همراه داشت، به سوی مكه حركت نمود. وقتی به «ذی الحلیفه» (نقطه ای كه «مسجد شجره» نیز در آنجا قرار دارد) رسید با پوشیدن دو پارچه ساده از مسجد شجره احرام بست، و هنگام بستن احرام، دعای[2] معروف احرام را كه «لبیك» و پاسخ به ندای ابراهیم است، قرائت نمود. و نیز هر موقع سواری را می دید و یا در بلندی و سرازیری قرار می گرفت، «لبیك» می گفت. وقتی به نزدیكی مكه رسید، «لبیك» را قطع كرد، روز چهارم وارد مكه شد، و یكسره راه مسجد را پیش گرفت و از باب «بنی شیبه» وارد مسجد الحرام شد؛ در حالی كه خدا را حمد و ثنا می گفت و به ابراهیم درود می فرستاد.
وقتی هنگام طواف، برابر «حجر الاسود» قرار گرفت، نخست آن را «استلام»[3] نمود، و هفت بار اطراف كعبه دور زد. سپس برای ادای نماز طواف، پشت مقام ابراهیم قرار گرفت و دو ركعت نماز خواند. وقتی از نماز فارغ شد، شروع به سعی میان صفا و مروه[4] نمود. سپس رو به زائران كرد و گفت: كسانی كه همراه خود قربانی نیاورده اند: از احرام خارج شوند، و تمام محرمات احرام برای آنان با تقصیر (كوتاه كردن مو و یا گرفتن ناخن) حلال می شود. اما من و افرادی كه همراه خود قربانی آورده اند؛ باید به حالت احرام باقی بمانند، تا لحظه ای كه قربانی خود را سر ببرند.
این كار بر گروهی سخت و گران آمد. عذر آنان این بود كه هرگز برای ما گوارا نیست كه پیامبر در احرام باشد و ما از احرام خارج شویم، و چیزهایی كه بر او حرام است، برای ما جایز و حلال گردد. گاهی می گفتند: صحیح نیست، ما جزو زائران خانه خدا باشیم، ولی قطرات آب غسل از سر و گردن ما بریزد[5].
دیدگان پیامبر به «عمر» افتاد، كه در حالت احرام باقی بود. به او گفت: آیا قربانی همراه خود آورده‏ای؟ گفت نه. فرمود: چرا از احرام خارج نشدی؟ گفت: برای من گوارا نیست كه از احرام خارج شوم، ولی شما به همان حالت باقی بمانی. پیامبر فرمود: شما نه حالا، بلكه پیوسته بر این عقیده باقی خواهی ماند.
پیامبر از تردید و دودلی مردم ناراحت شد و گفت: لو كنت استقبلت من امری ما استدبرت لفعلت كما امرتكم: یعنی اگر آینده برای من گذشته روشن بود، و از دودلی و تردید بیجای شما اطلاع می داشتم، من هم مانند شما بدون اینكه قربانی همراه داشته باشم؛ به زیارت خانه خدا می آمدم. اما چه كنم، من قربانی به همراه خود آورده ام و به فرمان خدا «حتی یبلغ الهدی محله» باید در حال احرام بمانم تا روز منی قربانی خود را در قربانگاه سر ببرم. ولی هر كس كه قربانی همراه نیاورده، باید از احرام خارج شود، و آنچه را كه انجام داده است عمره محسوب نماید، و بعداً برای حج احرام ببندد[6].
علی ـ علیه السلام ـ از یمن باز می گردد
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ از حركت پیامبر برای شركت در مراسم حج، آگاه گردید. وی با سربازان خود در حالی كه 34 قربانی همراه داشت، برای شركت در مراسم حج حركت كرد و پارچه هایی كه از مردم «نجران» به عنوان مالیات اسلامی گرفته بود، همراه خود آورد. علی در نیمه‏ی راه، فرماندهی سربازان را به یكی از افسران خود سپرد و به سرعت به سوی مكه حركت كرد و در نزدیكی مكه خدمت پیامبر رسید. پیامبر از دیدار علی و موفقیت او خوشحال گردید و از علی پرسید: چگونه نیت كردی؟! او گفت: من موقع احرام، به نیت شما احرام بستم و گفتم: «اللهم اهلالا كاهلال نبیك؛ بار الها! به همان نیتی كه پیامبر تو احرام بسته من نیز احرام می بندم»[7]. سپس پیامبر را از قربانی هایی كه همراه خود آورده بود آگاه ساخت. پیامبر فرمود: تكلیف من و شما در این یكی است و ما باید تا لحظه كشتن قربانیها در حالت احرام باقی بمانیم. سپس دستور داد كه علی به سوی سربازان خود باز گردد و آنها را به مكه برساند.
وقتی علی به سوی سربازان خود بازگشت، دید تمام پارچه هایی كه از ملت «نجران» طبق قرارداد روز «مباهله» گرفته بود، میان سربازان تقسیم شده و همگی آنها را به عنوان لباس احرام بر تن كرده اند. علی از این كار كه جانشین وی در غیاب او انجام داده بود، سخت ناراحت شد و به او گفت: چرا پارچه ها را پیش از آنكه به پیامبر خدا تحویل دهیم در میان سربازان تقسیم كردی؟! وی گفت: آنان اصرار كردند كه من پارچه ها را به طور امانت به آنها بدهم و پس از انجام مراسم حج، از آنان پس بگیرم. علی به او گفت تو چنین اختیاری نداشتی. سپس همه پارچه ها را از آنان باز گرفت، و بسته بندی كرد و در مكه تحویل پیامبر داد.
گروهی كه همیشه از عدل و دادگری و نظم و انضباط رنج می برند، و پیوسته می خواهند كه امور طبق خواسته های آنان بگردد، خدمت پیامبر رسیده و از علی درباره‏ی پس گرفتن پارچه ها ابراز ناراحتی كردند. پیامبر یكی از یاران خود را خواست كه در میان افراد شاكی برخیزد و پیام زیر را از ناحیه‏ او به آنان برساند و بگوید كه پیامبر می گوید: از بدگویی درباره‏ی علی دست بردارید. او در اجرای دستور خدا بی پروا و اهل تملق و مداهنه نیست[8].
مراسم حج آغاز می گردد
اعمال عمره به پایان رسید. پیامبر راضی نبود در فاصله عمره و اعمال حج، در خانه كسی به سر ببرد. از این رو دستور داد كه خیمه او را در بیرون مكه بزنند.
روز هشتم ذی الحجه فرا رسید. زائران خانه خدا همان روز از مكه به سوی عرفات حركت می كنند تا در عرفه، از ظهر روز نهم تا غروب آن روز توقف نمایند.
پیامبر روز هشتم ذی الحجه ـ كه به آن روز « ترویه» نیز می گویند ـ از طریق « منی» عازم عرفات شد، و تا طلوع آفتاب روز نهم در « منی » ماند. سپس بر شتر خود سوار شد و راه « عرفات » را پیش گرفت و در نقطه ای به نام « نمره » كه خیمه‏ی آن حضرت را در آنجا زده بودند، فرود آمد. در آن اجتماع باشكوه، در حالی كه روی شتر قرار گرفته بود؛ سخنان تاریخی خود را ایراد فرمود.
سخنان تاریخی پیامبر در حجه الوداع
... در آن روز، سرزمین عرفه شاهد اجتماعی عظیم و باشكوه بود، و ملت حجاز تا به آن روز، چنین اجتماعی را به یاد نداشت. ندای توحید و شعار یگانه پرستی در آن سرزمین طنین انداز بود. نقطه ای كه تا چندی پیش، اقامتگاه مشركان و بت پرستان بود، برای ابد پایگاه رجال توحید و خداپرستان گردید. پیامبر، نماز ظهر و عصر را در سرزمین عرفات با صدهزار تن به جا آورد. سپس خطبه‏ی تاریخی خود را در آن روز، در حالی كه روی شتر قرار گرفته بود ایراد فرمود. و یكی از یاران او ـ كه صدای بلند و رسایی داشت ـ سخنان او را تكرار كرده و به گوش افراد دوردست می رسانید.
او در آن روز سخنان خود را چنین آغاز كرد و گفت: «ای مردم! سخنان مرا بشنوید، شاید پس از این شما را در این نقطه ملاقات نكنم.
ای مردم! خونها و اموال[9] شما بر یكدیگر تا روزی كه خدا را ملاقات نمایید، مانند امروز و این ماه، محترم، و هر نوع تجاوز به آنها حرام است».
پیامبر برای اینكه از رسوخ و تأثیر پیام خود پیرامون احترام جان و مال مسلمانان مطمئن شود، به «ربیعه بن امیه» فرمود: از آنان چند مطلب زیر را بپرس و بگو: این ماه چه ماهی است؟ همگی گفتند: ماه حرام است و جنگ و خونریزی در این ماه ممنوع و قدغن می باشد. پیامبر به ربیعه گفت: به آنان بگو: خداوند خونها و مالهای شما را بر یكدیگر تا روزی كه رخت از این جهان بربندید؛ مانند این ماه، حرام كرده و محترم شمرده است.
باز فرمود: از آنان بپرس: این سرزمین، چه سرزمینی است؟ همگی گفتند: سرزمین محترم و خونریزی و تجاوز در آن، شدیداً ممنوع است. فرمود: به آنان برسان كه: خون و مال شما، بسان این سرزمین محترم و هر نوع تجاوز به آنها ممنوع می باشد.
باز فرمود: از آنان سؤال كن: امروز چه روزی است؟! گفتند حج اكبر است. فرمود: به ایشان ابلاغ كن كه خون و مال شما بسان امروز محترم می باشد[10].
هان ای مردم! بدانید: خونهایی كه در دوران جاهلیت ریخته شده، همگی باید به دست فراموشی سپرده شود، و قابل تعقیب نیست. حتی خون ابن ربیعه (یكی از نزدیكان پیامبر) نیز باید فراموش گردد.
شما به زودی به سوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیك و بد شما رسیدگی می شود. من به شما ابلاغ می كنم: هر كس امانتی نزد او باشد باید آن را به صاحبش باز گرداند.
هان ای مردم! بدانید ربا در آیین اسلام شدیداً حرام است. كسانی كه سرمایه های خود را در راه اخذ ربا، به كار انداخته اند؛ فقط می توانند سرمایه های خود را باز ستانند. نه ستم كنند و نه ستم بكشند و ربحی كه عباس قبل از اسلام از بدهكاران خود می خواست، اكنون ساقط است و حق مطالبه ندارد.
ای مردم! شیطان از اینكه در سرزمین شما مورد پرستش قرار گیرد، نومید گشته، ولی اگر در امور كوچك از او پیروی كنید، از شما راضی و خرسند می گردد. از پیروی شیطان بپرهیزید.
تغییر و تبدیل[11] ماههای حرام ناشی از افراط در كفر است، و افراد كافری كه با ماههای حرام آشنایی ندارند، بر اثر این تبدیل، گمراه می شوند، و این تغییر باعث می شود كه ماه حرام، یك سال ماه حلال گردد، و سال دیگر ماه حرام شود. آنان بدانند كه با این عمل، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می كنند.
باید ترتیب ماههای حلال و حرام در سال، به سان روزی باشد كه خداوند در آن روز آسمان و زمین و ماه و خورشید را آفرید. شماره ماهها نزد خدا دوازده تا است، كه چهار ماه از آن دوازده ماه را ماه حرام قرار داده است. این چهار ماه عبارتند از: ذی القعده و ذی الحجه و محرم كه پشت سر هم قرار دارند، و ماه رجب.
هان ای مردم! زنان شما بر شما حق دارند. شما نیز به گردن آنان حق دارید. حق شما این است كه بدون رضایت شما، كسی را به خانه نپذیرند و مرتكب خلافی نشوند. در غیر این صورت، خدا به شما اذن داده كه بستر آنها را ترك كنید و آنان را تأدیب نمایید و اگر به راه حق باز گشتند، سایه لطف و محبت خود را بر بستر آنها بیفكنید و وسایل زندگی آنها را به طور مرفه فراهم سازید.
«من در این سرزمین به شما سفارش می كنم كه به زنان نیكی كنید. زیرا آنان امانت های الهی در دست شما هستند، و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند».
هان ای مردم! در سخنان من دقت كنید و بیندیشید. من در میان شما دو چیز به یادگار می گذارم كه اگر به آنها چنگ بزنید گمراه نمی شوید. یكی كتاب خدا و دیگری سنت و گفتار من است[12].
هان ای مردم! سخنان مرا بشنوید و درباره آنها فكر نمایید. هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است، و همه‏ی مسلمانان جهان با یكدیگر برادرند، و چیزی از اموال مسلمانان برای مسلمانی حلال نیست، مگر اینكه آن را به طیب خاطر به دست آورده باشد[13].
هان ای مردم! حاضران به غایبان برسانند، بعد از من پیامبری نیست و پس از شما مسلمانان امتی نیست[14].
«ای مردم بدانید من امروز اعلام می كنم كه كلیه‏ی مراسم و عقاید دوران جاهلی را زیر پای خود نهاده، بطلان آن را به اطلاع شما می رسانم.»[15]
در این موقع پیامبر سخنان خود را قطع كرد و در حالی كه با انگشت سبابه (انگشت شهادت) به آسمان اشاره می كرد، گفت: بار الها! پیام های تو را رسانیدم.
سپس پیامبر با گفتن سه بار «اللهم اشهد» گفتار خود را به پایان رسانید.
پیامبر تا غروب روز نهم در عرفه توقف نمود. وقتی خورشید در افق مغرب پنهان گشت، و هوا كمی تاریك شد بر شتر خود سوار شد، و قسمتی از شب را در «مزدلفه» و فاصله طلوع فجر و آفتاب را در مشعر به سر برد. روز دهم، رهسپار «منی» گردید، و مراسم «رمی جمره» و «قربانی» و «تقصیر» را انجام داده، برای انجام مراسم دیگرِ حج عازم مكه گردید، و بدین وسیله مناسك حج را به مردم آموخت. گاهی در لسان حدیث و تاریخ، این سفر تاریخی را «حج وداع»، و گاهی «حج بلاغ» و «حج اسلام» می نامند، و هر كدام از این نامها روی مناسبتی است كه وجه آن برای افراد بصیر پنهان نیست.
در پایان این نكته را متذكر می شویم كه مشهور میان محدثان این است كه: پیامبر این خطبه را در روز عرفه ایراد فرموده است، ولی برخی[16] معتقدند كه این خطبه در روز دهم ذی الحجه ایراد شده است.
سرگذشت «غدیر»
مراسم حج به پایان رسید: مسلمانان، اعمال حج را از پیامبر عالیقدر آموختند. در این هنگام، پیامبر گرامی تصمیم گرفت، كه مكه را به عزم مدینه ترك گوید. فرمان حركت صادر گردید. هنگامی كه كاروان به سرزمین « رابغ »[17] كه در سه میلی « جحفه »[18] قرار دارد، رسید؛ امین وحی در نقطه ای به نام « غدیر خم » فرود آمد، و او را با آیه زیر مورد خطاب قرار داد كه: « بَلِّغ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ و إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه...؛[19] آنچه كه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ كن. و اگر ابلاغ نكنی رسالت خود را تكمیل نكرده ای، خداوند تو را از شرّ مردم حفظ می كند».
لحن آیه حاكی است كه خداوند انجام امر خطیری را به عهده‏ی پیامبر گذارده است. چه امر خطیری بالاتر از اینكه در برابر دیدگان صد هزار نفر، علی را به مقام خلافت و وصایت و جانشینی نصب كند. از این نظر، دستور توقف صادر شد. كسانی كه جلو كاروان بودند، از حركت باز ایستادند، و آنها كه دنبال كاروان بودند، به آنها پیوستند. وقت ظهر هوا به شدّت گرم بود. مردم قسمتی از ردای خود را بر سر، و قسمتی را زیر پا می افكندند. برای پیامبر سایبانی، به وسیله چادری كه روی درخت افكنده بودند، درست كردند و پیامبر نماز ظهر را با جماعت خواند. سپس در حالی كه جمعیت گرد او حلقه زده بودند، بر روی نقطه بلندی كه از جهاز شتر ترتیب داده بودند، قرار گرفت و با صدای بلند و رسا خطبه ای به شرح زیر خواند:
خطبه‏ی پیامبر در غدیر خم
حمد و ثنا مخصوص خدا است. از او یاری می طلبیم و به او ایمان داریم و بر او توكل می كنیم. از بدی های خود و اعمال ناشایست خود به او پناه می بریم. خدایی كه جز او هادی و راهنمایی نیست. هر كس را كه هدایت نمود، گمراه كننده ای برای او نخواهد بود. گواهی می دهم كه جز او معبودی نیست، و محمد بنده و پیامبر او است.
هان ای مردم! نزدیك است من دعوت حق را لبیك بگویم و از میان شما بروم. من مسئولم و شما نیز مسئولید، درباره من چه فكر می كنید؟! در این موقع صدای جمعیت به تصدیق بلند شد و گفتند ما گواهی می دهیم كه: تو رسالت خود را انجام دادی و كوشش نمودی، خدا تو را پاداش نیك دهد.
پیامبر فرمود: آیا گواهی می دهید كه معبود جهان یكی است و محمد بنده‏ی خدا و پیامبر او می باشد؛ و بهشت و دوزخ جاویدان در سرای دیگر جای تردید نیست؟ همگی گفتند: صحیح است و گواهی می دهیم.
سپس فرمود: مردم من دو چیز نفیس و گرانمایه در میان شما می گذارم، ببینیم چگونه با دو یادگار من رفتار می نمایید؟ در این وقت یك نفر برخاست و با صدای بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟ پیامبر فرمود: یكی كتاب خدا كه یك طرف آن در دست خدا، و طرف دیگر آن در دست شما است، و دیگری عترت و اهل بیت من. خداوند به من خبر داده كه این دو یادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد.
هان ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید، و در عمل به هر دو، كوتاهی نورزید كه هلاك می شوید.
در این لحظه دست علی را گرفت و آن قدر بلند كرد كه سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان گشت، و او را به همه مردم معرفی نمود. سپس فرمود: سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها كیست؟ همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند. پیامبر فرمود: خدا مولای من، و من مولای مؤمنان هستم، و من بر آنها از خودشان اولی و سزاوارترم.
هان ای مردم! «من كنت مولاه فهذا علیّ مولاه[20] اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحقّ معه حیث دار؛ هر كس را من مولایم، علی مولای اوست. خداوندا! كسانی كه علی را دوست دارند، آنان را دوست بدار؛ و كسانی كه او را دشمن بدارند دشمن دار. خدایا! یاران علی را یاری كن، دشمنان علی را خوار و ذلیل نما، و او را محور حق قرار بده».
واقعه‏ی غدیر، ابدی و جاودانی است
اراده حكیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است كه واقعه تاریخی غدیر، در تمام قرون و اعصار به صورت یك تاریخ زنده كه قلوب و دلها به سوی آن جذب می شوند، بماند؛ و نویسندگان اسلامی در هر عصر و زمانی در كتاب های تفسیر و تاریخ و حدیث و كلام، پیرامون آن سخن بگویند؛ و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه درباره آن دادِ سخن دهند و آن را از فضایل غیر قابل انكار امام بشمارند. نه تنها خطبا و گویندگان، بلكه شعرا و سرایندگان، از این واقعه الهام گرفته و ذوق ادبی خود را از تفكر و اندیشه پیرامون این حادثه و از مزید اخلاص به صاحب ولایت مشتعل سازند، و عالیترین قطعات را به صورت های گوناگون و به زبان های مختلف از خود به یادگار بگذارند.
از این جهت كمتر واقعه‏ی تاریخی در جهان، بسان رویداد «غدیر»، مورد توجه طبقات مختلف، از محدث و مفسر و از متكلم و فیلسوف، از خطیب و شاعر و از مورخ و سیره نویس قرار گرفته و این اندازه درباره آن عنایت مبذول شده است.
یكی از علل ابدیت و جاودانی بودن این حدیث، نزول دو آیه[21] از آیات قرآن پیرامون این واقعه است، و تا روزی كه قرآن ابدی و جاودانی است، این واقعه تاریخی نیز ابدی بوده و از خاطره ها محو نخواهد شد.
از آنجا كه جامعه اسلامی در اعصار دیرینه و هم اكنونِ جامعه‏ی شیعه، آن را یكی از اعیاد مذهبی می‏شمارند و مراسمی را كه در دیگر اعیاد بر پا می دارند، در این روز نیز انجام می دهند؛ طبعاً واقعه تاریخی غدیر رنگ ابدیت به خود گرفته و هیچ گاه از خاطره ها فراموش نمی شود.
از مراجعه به تاریخ، به خوبی معلوم می شود كه روز هیجدهم ذی الحجه الحرام، در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بود، تا آنجا كه «ابن خلكان» درباره «المستعلی ابن المستنصر» می گوید: در سال 487 در روز غدیر خم كه روز هیجدهم ذی الحجه الحرام است، مردم با او بیعت كردند[22] و درباره‏ی «المستنصر بالله العبیدی» می نویسد: وی در سال 487، دوازده شب به آخر ماه ذی الحجه باقی مانده بود، درگذشت. این شب همان شب هیجدهم ماه ذی الحجه شب عید غدیر است[23].
ابوریحان بیرونی در كتاب «الآثار الباقیه» عید غدیر را از عیدهایی شمرده كه همه مسلمانان، بر پا می‏داشتند و جشن می گرفتند[24].
نه تنها ابن خلكان و ابوریحان بیرونی، این روز را عید می نامند؛ بلكه «ثعالبی» نیز، این شب را از شبهای معروف در میان امت اسلامی شمرده است[25].
ریشه این عید اسلامی به خود روز غدیر باز می گردد. زیرا در آن روز پیامبر به مهاجر و انصار، بلكه به همسران خود دستور داد كه بر علی وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلتی بزرگ تبریك بگویند.
«زید بن ارقم» می گوید: از مهاجر، ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر، نخستین كسانی بودند كه با علی دست بیعت دادند و مراسم تبریك و بیعت تا مغرب ادامه داشت.
دلایل دیگر بر ابدیت این واقعه
در اهمیت این رویداد تاریخی، همین اندازه كافی است كه این واقعه‏ی تاریخی را صد و ده صحابی نقل كرده اند. البته این جمله نه به آن معنی است كه از آن گروه زیاد تنها همین افراد، این حادثه را نقل كرده اند؛ بلكه تنها در كتاب های دانشمندان اهل تسنن نام صد و ده تن به چشم می خورد. درست است كه پیامبر سخنان خود را در جامعه‏ی صدهزار نفری القاء نمود، ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دوردست حجاز بودند كه از آنان حدیثی نقل نشده است و گروهی از آنها این واقعه را نقل كرده اند، ولی تاریخ موفق به درج آنان نگردیده است و اگر هم درج كرده است، به دست ما نرسیده است.
در قرون دوم اسلامی كه عصر تابعان است، هشتاد و نه تن از آنان به نقل این حدیث پرداخته اند.
راویان حدیث غدیر، در قرن های بعدی همگی علماء و دانشمندان اهل تسنن می باشند. سیصد و شصت تن از آنها این حدیث را در كتاب های خود گرد آورده و گروه زیادی به صحت و استواری آنها اعتراف نموده اند.
در قرن سوم نود و دو دانشمند، در قرن چهارم چهل و سه، در قرن پنجم بیست و چهار، در قرن ششم بیست، در قرن هفتم بیست و یك، در قرن هشتم هیجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن یازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سیزده، در قرن سیزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بیست دانشمند، این حدیث را نقل كرده اند.
گروهی تنها به نقل این حدیث اكتفا نكرده، بلكه پیرامون اسناد و مفاد آن مستقلاً كتاب هایی نوشته اند.
مورخ بزرگ اسلامی، طبری، كتابی به نام «الولایه فی طرق حدیث الغدیر» نوشته و این حدیث را از هفتاد و پنج طریق از پیامبر نقل كرده است.
ابن عقده‏ی كوفی، در رساله‏ی «ولایت»، این حدیث را از صد و پنج تن نقل كرده است.
ابوبكر محمد بن عمر بغدادی، معروف به جمعانی، این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل نموده است.
از بزرگان حدیث:
احمد بن حنبل شیبانی به 40سند نقل كرده است.
ابن حجر عسقلانی به 25 سند نقل كرده است.
جزری شافعی به 80 سند نقل كرده است.
ابوسعید سجستانی به 120 سند نقل كرده است.
امیر محمد یمنی به 40 سند نقل كرده است.
نسائی به 250 سند نقل كرده است.
ابوالعلاء همدانی به 100 سند نقل كرده است.
ابو العرفان حبان به 30 سند نقل كرده است.
تعداد كسانی كه مستقلاً پیرامون خصوصیات این واقعه‏ی تاریخی كتاب نوشته اند، 26 نفر می باشد و شاید كسانی باشند كه پیرامون این رویداد رساله و كتاب نوشته اند كه تاریخ نام آنها را ضبط نكرده است. (مجموع این آمارها از كتاب الغدیر، جلد اول، گرفته شده است).
دانشمندان شیعه، پیرامون این واقعیت تاریخی كتابی های ارزنده ای نوشته اند. جامع ترین آنها كتاب تاریخی «الغدیر» است كه به خامه‏ی توانای نویسنده‏ی نامی اسلامی، علّامه‏ی مجاهد مرحوم «آیت الله امینی» نگارش یافته است. در نگارش این بخش، از این كتاب استفاده‏ی فراوانی به عمل آمد.
آنگاه فرمود:
مردم اكنون فرشته وحی نازل گردید و این آیه را آورد: «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دیناً[26]؛ امروز دین شما را كامل نمودم و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را یگانه آیین انتخاب كردم».
در این موقع صدای تكبیر پیامبر بلند شد. سپس افزود: خدا را سپاسگزارم كه آیین خود را كامل كرد و نعمت خود را به پایان رسانید، و از وصایت و ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود گشت. سپس پیامبر از نقطه‏ مرتفع فرود آمد و به علی فرمود: در زیر خیمه ای بنشیند، تا سران و شخصیت های بارز اسلام با علی مصافحه كرده و به او تبریك گویند. پیش از همه، شیخین به علی تبریك گفتند و او را مولای خود خواندند.
«حسان بن ثابت» فرصت را مغتنم شمرد و با كسب اجازه از محضر پیامبر، اشعاری چند سرود و در آنجا برابر پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خواند كه ما دو بیت آن را در این جا نقل می كنیم:
فقال لهم قم یا علی فاننـی رضیتك من بعدی اماماٌ و هادیاً
فمن كنت مولاه فهذا ولیه فكونوا له اتباع صدق موالیـــاً
به علی فرمود برخیز كه من تو را برای جانشینی و راهنمایی مردم پس از خویش انتخاب كردم.
من مولای هر كسی باشم علی ولیّ او است. شما در حالی كه او را از صمیم دل دوست می دارید، از پیروان او باشید.
این حدیث در طول تاریخ، بزرگ ترین سند بر فضیلت و برتری امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ بر تمام صحابه‏ اسلام بوده است. حتی امیرمؤمنان، در جلسه شورای خلافت ـ كه پس از درگذشت خلیفه دوم منعقد گردید ـ و در دوران خلافت عثمان، و ایام خلافت خویش؛ با آن احتجاج كرده است. از این گذشته، شخصیت های بزرگی از مسلمانان همواره با این حدیث در برابر مخالفان و منكران حقوقِ امام علی - علیه السلام- احتجاج كرده اند.

  • [1] - سیره حلبی ج 3 / 289.
  • [2] - لبیك اللهم لبیك لبیك لا شریك لبیك انّ الحمد و النعمه لك والملك لا شریك لك لبیك.
  • [3] - منظور از « استلام » این است كه پیش از طواف دستهای خود را به آن بمالند. و نكته‏ی آن این است كه این سنگ هنگام ساختن كعبه، زیر پای ابراهیم قرار داشت، و به وسیله آن دیواره های كعبه را بالا برده است. و دست گذاردن بر آن یك نوع پیمان بستن با ابراهیم است و اینكه ابراهیم وار تا پای جان در راه آیین توحید كوشا باشیم. پیامبر در مدت توقف دهساله‏ی خود، دو بار عمل عمره را انجام داده بود. یكی در سال هفتم و دیگری در سال هشتم كه پس از فتح مكه بوده است و این سومین عمره ای بود كه پیامبر همراه اعمال حج انجام داد ـ «طبقات كبری» ج 2 / 174.
  • [4] - صفا و مروه نام دو كوهی است كه در نزدیكی مسجد الحرام قرار دارند. و سعی، همان پیمودن فاصله میان دو كوه است، كه از صفا آغاز می شود و در مروه پایان می پذیرد.
  • [5] - این جمله كنایه از نزدیكی با زن و غسل جنابت است. چون یكی از محرمات احرام نزدیكی با زن است و با « تقصیر» تحریم آن برطرف می شود.
  • [6] - بحار ج 21 / 319 ـ این سرگذشت ما را به سرسختی گروهی از صحابه در مقابل دستورات اكید پیامبر، رهبری می كند. در تاریخ اسلام، گواههای زیادی بر این مطلب هست و مرحوم شرف الدین عاملی كتاب ویژه ای به نام «النص و الاجتهاد» در این مورد دارند.
  • [7] - كردار علی و امضای رسول گرامی حاكی است كه نیت اجمالی كافی است و هرگز لازم نیست كه نیّت كننده بر خصوصیات عمل خود آشنا باشد.
  • [8] - اِرفَعُوْا ألسِْنَتَكُمْ عَنْ عَلیٍّ فَإنّهُ خَشِنٌ فی ذاتِ الله، غیرُ مُداهِنٍ فی دِینِهٍ ـ بحار ج 21 / 385.
  • [9] - و نوامیس و اعراض ـ به « خصال صدوق» ج 2 / 84 مراجعه شود.
  • [10] - سیره ابن هشام ج 2 / 605.
  • [11] - متولیان كعبه با گرفتن پول از قبایلی كه اندیشه جنگ و خونریزی در ماههای حرام را در مغز داشتند، ماههای حرام را تغییر داده؛ به جای آنها، ماه های دیگری را ماه حرام اعلام می كردند.
  • [12] - پیامبر در این خطبه‏ی تاریخی قرآن و سنت را به مردم توصیه نموده و در خطبه‏ی غدیر، و روزهای رحلت خود كتاب خدا و عترت خویش را سفارش كرده و این دو حدیث از آنجا كه در دو واقعه وارد شده اند با یكدیگر منافاتی ندارند. زیرا هیچ مانعی ندارد كه پیامبر در یك واقعه سنت را معادل قرآن قرار داده و به یادگار بگذارد و در مورد دیگر خاندان و جانشینان خود را توصیه نماید و پیروی از آنان را كه در حقیقت پیروی از خود او و سنت نیز هست، تأكید كند. برخی از علمای اهل تسنن مانند شیخ شلتوت در تفسیر خود تصور كرده كه پیامبر فقط در یك واقعه سخن گفته و در پاورقی لفظ « عترت » را به عنوان نسخه بدل ذكر كرده است. در صورتی كه ما نیازی به چنین تحصیحی نداریم، زیرا اصولاً تعارضی میان دو نقل نیست تا از این طریق مطلب را حل نماییم.
  • [13] - سیره ابن هشام ج 2 / 605.
  • [14] - خصال صدوق ج 2 / 84.
  • [15] - بحار ج 21/ 405.
  • [16] - طبقات ابن سعد ج 2 / 184.
  • [17] - رابغ هم اكنون بر سر راه مكه به مدینه است.
  • [18] - یكی از«میقات» های احرام است و راه اهل مدینه و مصر و عراق از آنجا منشعب می شد.
  • [19] - سوره مائده / 67.
  • [20] - پیامبر برای اطمینان خاطر، این جمله را سه بار تكرار كرد كه مبادا بعدها اشتباهی رخ دهد.
  • [21] - سوره مائده / 67 و 3.
  • [22] - وفیات الاعیان ج 1 / 60.
  • [23] - وفیات الاعیان ج 2 / 223.
  • [24] - ترجمه‎ی «الآثار الباقیه» / 395؛ الغدیر ج 1 / 267.
  • [25] - ثمار القلوب / 511.
  • [26] - سوره مائده / 3.
  •  جعفر سبحاني- فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص503

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:3 اسفند 1390 - 23:11

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت منتظرپاتوق