(بسم الله الرحمن الرحیم)
پس
از آن كه در سقیفه خلافت از دست امام علی ـ علیه السّلام ـ خارج شد، و
كوششهای امام برای بازگرداندن خلافت به جایی نرسید، امام سعی كرد تا به
شكلی در حفظ اصول و فروع اسلام تلاش كرده و با دانش دینی خود تا اندازهای
جلوی خطاها را بگیرد. در عین حال، هر زمان فرصتی پیش میآمد و جو مناسب
میبود از حق از یاد رفتهی خود یاد میكرد. خلیفهی دوم، به رغم سختگیریش
در بهرگیری از مخالفان خود، در تلاش بود تا با استفاده از توانایی علمی
امام، مشكلات قضایی و در مواردی سیاسی را حل كند. ما پیش از این نمونههایی
از مشورت خلیفه را با امام آوردیم. دربارهی نمونههای قضایی، مصادر،
روایات و حكایت متعدد آوردهاند كه برخی از آنها را علامهی امینی در مجلد
ششم الغدیر در ضمن بحث «نوادر الاثر فی علم عمر» فراهم آورده است. در این
باره نصی در دست است كه نشان میدهد عمر در مسائل قضایی تأكید داشته است كه
هر چه امام گفت به آن عمل شود.[1]
غرور عثمان بسیار زیاد بود، به طوری كه كمتر نمونهای همانند آنچه زمان عمر بود یافت میشود. شاید دشمنیهای پیشین امویان و هاشمیان و نیز جنگ بدر و احد و كشتگان اموی در این باره مؤثر بوده است. به ویژه خلیفه شدن عثمان، درست با كنار زدن امام علی ـ علیه السّلام ـ همراه بود. خارج شدن عثمان از خط صحیح و اصرار امام در دفاع از جریانات حق، سبب شد تا عثمان احساس دشمنی بیشتری نسبت به امام داشته باشد. زمانی كه عثمان میخواست عمار را تبعید كند و امام اعتراض كرد، عثمان گفت: تو خود بیشتر سزاوار تبعید هستی![2] عثمان در موارد دیگری هم برخوردهای تند با امام داشت.[3] سعید بن مسیب میگوید: شاهد بودم كه بین علی و عثمان درگیری لفظی پیش آمد. عثمان شلاق را بلند كرد تا به علی بزند و من مانع شدم.[4] مكرر نقل شده است كه عثمان شكایت امام رانزد عباس میبرده است.[5] امام در برابر فتاوای اشتباه عثمان، مقاومت میكرد و همین سبب شد تا عثمان به آن حضرت اعتراض كند كه: «انك لَكثیرُ الخِلاف عَلینا»[6] امام سجاد ـ علیه السّلام ـ از قول مروان نقل فرمود كه در سفر حج عثمان را دیدم كه از انجام عمره در ایام حج نهی میكرد. امام علی ـ علیه السّلام ـ كه وضع را چنین دید محرم به احرام عمره و حج شد. عثمان گفت: میبینی كه من نهی میكنم و باز انجام میدهی! امام پاسخ داد: من به خاطر هیچ كس از سنت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دست بر نمیدام.[7] به نظر میرسد شرایط سیاسی در زمان عثمان، تا اندازهای اجازهی انتقاد بشیتر را میداده است. شاید یك دلیل عمدهی آن همراهی مردم با این حركتهای انتقادی بوده است. زمانی كه ولید بن عقبه را برای اجرای حد به مدینه آوردند، امام احساس كرد كسی جرأت اجرای حد را ندارد، ولید را روی زمین انداخت و حتی با اعتراض عثمان به این كه حق انداختن او را روی زمین نداری، به اجرای حد مشغول شد.[8]
میتوان از مجموع آنچه در شورش بر ضد عثمان رخ داد، چنین دریافت كه بسیاری از مخالفان، از كاندیداتوری امام برای خلافت حمایت میكردند، گرچه در میان مخالفان، كسانی چون عمرو بن عاص و طلحه و زبیر در پی منافع خود بودند. نفوذ امام در میان مخالفان، سبب شده بود تا عثمان، در برابر او موضع دوگانهای اتخاذ كند. از یك طرف احساس میكرد كه امام محرك اصلی این ماجراهاست و از طرف دیگر وقتی هیچ راهی نداشت از امام میخواست تا وساطت كرده و به اعتبار این كه سخن او را میشنوند آنان را آرام كند.[9] از برخی نقلها نیز استفاده میشود امام به عنوان سخنگوی مخالفان «متكلم القوم» شناخته میشده است.[10] با این حال این امر، به این معنا نبود كه كاملاً كنترل آنان در اختیار امام است. همچنین به این معنا نیست كه امام موافق همهی كارهای آنان بوده است. سئوال اصلی این است كه نظر امام دربارهی عثمان چه بوده است؟ باید توجه داشت كه امام پس از عثمان در میان مردمی بود كه عثمان را كشته بودند و نمیتوانست در این باره آزادانه سخن بگوید.
دربارهی «نظر سیاسی» امام، به راحتی میتوان گفت كه امام موافق با كشتن وی نبوده و این كار را به صلاح نمیدانسته است. امام دریافته بود كه این اقدام جز به نفع معاویه نیست و لذا به هر صورت میكوشید تا از كشته شدن او جلوگیری كند. حتی در آغاز میكوشید تا میان مردم و او را صلح دهد و شورش را بخواباند. یكبار دربارهی این حمایتهای سیاسی خود فرمود: آن اندازه ازعثمان حمایت كردم كه میترسم در این باره مرتكب گناهی شده باشم.[11] بعدها نیز فرمود كه شما عثمان را كشتید در حالی كه من در خانه بودم.[12]
در این باره بهتر است تا «نظر دینی» امام را از «نظر سیاسی» آن حضرت جدا كنیم. محتمل است كه امام، عثمان را به سبب اشتباهات عمدیش دربارهی اسلام و احكام آن و نیز به فساد كشاندن اوضاع جامعه، مستحق چنان برخوردی از ناحیهی مردم میدانسته است، هر چند نمیتوان دقیقاً در این باره اظهار نظر كرد. در این زمینه تعبیراتی از آن حضرت نقل شده است كه امكان چنین تلقی را طرح میكند. زمانی از امام سئوال شد: آیا در قتل عثمان شركت داشته است یا نه؟ امام فرمود: خدا عثمان را كشت و من با خدا هستم.[13] در مورد دیگری فرمود: من نه كشته شدن عثمان را دوست داشتم و نه از آن كراهت داشتم.[14] و بار دیگر فرمود: قتل عثمان نه مرا مسرور كرد و نه ناراحت.[15] امام در جای دیگر عثمان را «حمال الخطایا» خواند[16] و زمانی كه از او پرسیدند: آیا عثمان مظلوم كشته شده است یا نه؟ امام فرمود: او به صورت بسیاری بدی خود را فدای اهلبیت خود كرد و شما نیز به بد صورتی با او برخورد كردید.[17] امام دربارهی برخورد خود با عثمان به مردم كوفه نوشت: من شما را از كار عثمان آگاه میكنم، چنان كه شنیدن آن همچون دیدن بوَد: مردم بر عثمان خرده گرفتند. من یكی از مهاجران بودم،بیشتر خشنودی وی را میخواستم و كمتر سرزنشش مینمودم و طلحه و زبیر آسانترین كارشان آن بود كه بر او بتازند و برنجانندش و ناتوانش سازند. عایشه نیز سر برآورد و خشمی را كه از او داشت آشكار كرد و مردمی فرصتی یافتند و كار او را ساختند.[18] امام، زمانی كه مردم او را واسطهی خود كرده بودند به عثمان فرمود: مردم پشت سر منند، و مرا میان تو و خودشان میانجی كردهاند. به خدا نمیدانم به تو چه بگویم؟ چیزی نمیدانم كه تو آن را ندانی، تو را به چیزی راه نمینمایم كه آن را نشناسی... برای مروان همچون چاروایی به غارت گرفته مباش كه تو را به هر جا خواست براند، آن هم پس از سالیانی كه بر تو رفته و عمری كه از تو گذشته. عثمان در پاسخ گفت: با مردم سخن گوی كه مرا مهلت دهند تا از عهدهی ستمی كه بر آنان رفته برآیم. امام فرمود: آنچه در مدینه است مهلت نخواهد و مهلت بیرون مدینه چندان كه فرمان تو به آنجا رسد.[19] امام عامل عمدهی این تحریكات را مروان میدانست[20] و این از وقایعی كه مورخان نقل كردهاند كاملاً استفاده میشود.[21] به هر روی امام موافق با قتل عثمان نبود یك دلیل عمده، غلبهی مردم بر حاكمشان بود كه این خود هرج و مرجی را به دنبال داشت. نفس این كه مردم احساس كند كه میتوانند هر حاكمی را به سادگی بكشند كار بسیار خطرناكی است. مسلمانان تجربهی ایران ساسانی را در این اواخر شنیده بودند كه چگونه در عرض چند سال، چندین نفر شاهی كردند و به سرعت كشته شدند. لذا عبدالله بن عمر میگفت: آیا میخواهید كار را «هرَقْلی» كنید، هر زمان بر شاهی غضب كردید او را بكشید؟[22]
انتخاب امام توسط مردم مدینه و كسانی كه به این شهر درآمده بوند و برخی كه در شورش بر ضد عثمان نقش مهمی داشتند، سبب شد تا امام از سوی بنی امیه متهم شود كه عامل اصلی قتل عثمان بوده است. دربارهی عمروبن حَمِق خزاعی، از شیعیان امام، چنان شهرت داشت كه وی در شمار چهار نفری بوده است كه به داخل خانهی عثمان رفتند.[23] محمد بن ابی بكر نیز همین وضعیت را دارد. به علاوه امام در زمان محاصرهی عثمان، نماز عید را اقامه كرد. زمانی كه عثمان به خلافت رسید، همانند گذشته، اول نماز عید را میخواند بعد خطبه میخواند. عثمان متوجه شد كه مردم پس از خواندن خطبه، مصلی را ترك میكنند، بنابراین تصمیم گرفت تا اول خطبه را بخواند بعد نماز را.[24] زمانی كه امام در محاصرهی عثمان نماز عید را خواند و پس از آن خطبه را.[25] ظاهراً امام بدون اجازهی عثمان نماز را اقامه كرده است. با این حال عثمان گفته بود: اگر علی ـ علیه السّلام ـ كار را به دست گیرد بهتر از آن است كه دیگری به دست گیرد.[26] در ایام محاصره عثمان، نماز جماعت را سَهل بن حُنَیْف اقامه میكرد، گویا او به اجازهی عثمان نماز را میخوانده است.[27] حضور امام در آن شرایط در مدینه، خود سبب متهم شدن امام بود. لذا گفتهاند كه اسامه به امام اصرار میكرد تا به ینبع یا مكه برود.[28] البته چنین تصمیمی در آن شراط چندان معقول نمینمود، زیرا به هر روی امام عامل مهمی برای كنترل اوضاع بود.
امام بارها در ایام خلافتش، شركت در قتل عثمان را انكار كرد؛ اما تبلیغات عثمانیها تا اندازهای بود كه فاجعهی جمل و صفین را پدید آورد. ولید بن عقبه در شعری خطاب به بنیهاشم گفت: «هم قَتَلُوهُ حتّی یَكُونُوا مكانَه»[29] بنیهاشم عثمان را كشتند تا جانشین او شوند. این ولید در دوران حكومت امام، سختترین دشمنیها را با امام كرده و در اشعار زیادی كه نصر بن مزاحم آورده، معاویه را به جنگ با علی ـ علیه السّلام ـ ترغیب میكرد. دلیل این موضعگیری، به كشته شدن پدرش در بدر توسط امام و اجرای حد شرابخواری او باز هم توسط آن حضرت در مدینه، آنهم در پیش چشم مردم و عثمان بود.[30] خود عثمان نیز به دلیل توجه مخالفان به امام، او را مقصر دانسته و حتی در شعری كنایهً گفت كه علی منتظر قتل اوست.[31] این مطلب از تلقینات مراوان بن حكم فاسق فاجر بوده است. از مروان نقل شده كه به مردم میگفت: ابتدا از مصر جمعیت كمی آمده بود، علی به آنان گفت: بروید و جمعیت بیشتری بیاورید.[32] امام مكرر نقش خود را در قتل عثمان انكار كرده و میفرمود: اگر میدانستم كه بنی امیه با قسم چیزی را باور میكنند، در میان ركن و مقام قسم میخوردم كه من عثمان را نكشتم.[33] امام به معاویه نوشتند: اگر كسی در این باره حكم كند خواهد دید كه پاكترین افراد من هستم.[34] در سخن دیگری فرمودند: من نه عثمان را كشتم و نه به كشتن او دستور دادم.[35] ابن سیرین به درستی گفت: علی ـ علیه السّلام ـ وقتی متهم به قتل عثمان شد كه به خلافت برگزیده شد.[36] ابن شَبّه بابی را به كلمات امام كه ضمن آن دخالت خود را در قتل عثمان انكار كرده اختصاص داده است.[37]
جالب این است كه عثمان با همهی این سخنان در مدت محاصره، از تنها كسی كه كمك خواست امام بود،[38] زمانی كه طلحه دستور داده بود تا آب را به روی عثمان ببندند، عثمان از امام استمداد كرد، امام نزد طلحه آمده و از او خواست تا اجازه دهد آب برای عثمان ببرند. پس از آن ظرف آبی به دست فرزندش سپرد تا به عثمان برساند.[39] با این حال بعدها در كربلا ابن زیاد به استناد این كه در محاصره عثمان اجازه ندادند آب برای عثمان برده شود، دستور داد تا اجازه استفادهی از آب به امام حسین ـ علیه السّلام ـ داده نشود.
امام در شرایطی به عثمان كمك میكرد كه هیچ كس نه توانایی كمك داشت و نه جرأت این كار را میكرد. ابن شبه بابی را به عنوان استمداد عثمان از امام علی ـ علیه السّلام ـ منعقد كرده و اخبار آن را آورده است.[40] نكتهی دانستنی دیگر آن است كه مالك به عنوان یكی از هواداران جدی امام، در جریان محاصرهی عثمان، كوشید تا با استفاده از هودج امحبیبه، عثمان را از گیر محاصره بدر آورد اما محاصره كنندگان اجازه ورود به خانهی را به او ندادند.[41] گویا او در صدد بوده است تا پنهانی عثمان را از دست محاصره كنندگان خشمگین بیرون ببرد. آخرین سخن در این باب آن كه در صفین، امام در برابر نمایندگان معاویه حاضر نشد بپذیرد كه عثمان مظلوم كشته شده است.[42] معنای این سخن آن بود كه به هر روی او مقصر بوده است.
غرور عثمان بسیار زیاد بود، به طوری كه كمتر نمونهای همانند آنچه زمان عمر بود یافت میشود. شاید دشمنیهای پیشین امویان و هاشمیان و نیز جنگ بدر و احد و كشتگان اموی در این باره مؤثر بوده است. به ویژه خلیفه شدن عثمان، درست با كنار زدن امام علی ـ علیه السّلام ـ همراه بود. خارج شدن عثمان از خط صحیح و اصرار امام در دفاع از جریانات حق، سبب شد تا عثمان احساس دشمنی بیشتری نسبت به امام داشته باشد. زمانی كه عثمان میخواست عمار را تبعید كند و امام اعتراض كرد، عثمان گفت: تو خود بیشتر سزاوار تبعید هستی![2] عثمان در موارد دیگری هم برخوردهای تند با امام داشت.[3] سعید بن مسیب میگوید: شاهد بودم كه بین علی و عثمان درگیری لفظی پیش آمد. عثمان شلاق را بلند كرد تا به علی بزند و من مانع شدم.[4] مكرر نقل شده است كه عثمان شكایت امام رانزد عباس میبرده است.[5] امام در برابر فتاوای اشتباه عثمان، مقاومت میكرد و همین سبب شد تا عثمان به آن حضرت اعتراض كند كه: «انك لَكثیرُ الخِلاف عَلینا»[6] امام سجاد ـ علیه السّلام ـ از قول مروان نقل فرمود كه در سفر حج عثمان را دیدم كه از انجام عمره در ایام حج نهی میكرد. امام علی ـ علیه السّلام ـ كه وضع را چنین دید محرم به احرام عمره و حج شد. عثمان گفت: میبینی كه من نهی میكنم و باز انجام میدهی! امام پاسخ داد: من به خاطر هیچ كس از سنت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دست بر نمیدام.[7] به نظر میرسد شرایط سیاسی در زمان عثمان، تا اندازهای اجازهی انتقاد بشیتر را میداده است. شاید یك دلیل عمدهی آن همراهی مردم با این حركتهای انتقادی بوده است. زمانی كه ولید بن عقبه را برای اجرای حد به مدینه آوردند، امام احساس كرد كسی جرأت اجرای حد را ندارد، ولید را روی زمین انداخت و حتی با اعتراض عثمان به این كه حق انداختن او را روی زمین نداری، به اجرای حد مشغول شد.[8]
میتوان از مجموع آنچه در شورش بر ضد عثمان رخ داد، چنین دریافت كه بسیاری از مخالفان، از كاندیداتوری امام برای خلافت حمایت میكردند، گرچه در میان مخالفان، كسانی چون عمرو بن عاص و طلحه و زبیر در پی منافع خود بودند. نفوذ امام در میان مخالفان، سبب شده بود تا عثمان، در برابر او موضع دوگانهای اتخاذ كند. از یك طرف احساس میكرد كه امام محرك اصلی این ماجراهاست و از طرف دیگر وقتی هیچ راهی نداشت از امام میخواست تا وساطت كرده و به اعتبار این كه سخن او را میشنوند آنان را آرام كند.[9] از برخی نقلها نیز استفاده میشود امام به عنوان سخنگوی مخالفان «متكلم القوم» شناخته میشده است.[10] با این حال این امر، به این معنا نبود كه كاملاً كنترل آنان در اختیار امام است. همچنین به این معنا نیست كه امام موافق همهی كارهای آنان بوده است. سئوال اصلی این است كه نظر امام دربارهی عثمان چه بوده است؟ باید توجه داشت كه امام پس از عثمان در میان مردمی بود كه عثمان را كشته بودند و نمیتوانست در این باره آزادانه سخن بگوید.
دربارهی «نظر سیاسی» امام، به راحتی میتوان گفت كه امام موافق با كشتن وی نبوده و این كار را به صلاح نمیدانسته است. امام دریافته بود كه این اقدام جز به نفع معاویه نیست و لذا به هر صورت میكوشید تا از كشته شدن او جلوگیری كند. حتی در آغاز میكوشید تا میان مردم و او را صلح دهد و شورش را بخواباند. یكبار دربارهی این حمایتهای سیاسی خود فرمود: آن اندازه ازعثمان حمایت كردم كه میترسم در این باره مرتكب گناهی شده باشم.[11] بعدها نیز فرمود كه شما عثمان را كشتید در حالی كه من در خانه بودم.[12]
در این باره بهتر است تا «نظر دینی» امام را از «نظر سیاسی» آن حضرت جدا كنیم. محتمل است كه امام، عثمان را به سبب اشتباهات عمدیش دربارهی اسلام و احكام آن و نیز به فساد كشاندن اوضاع جامعه، مستحق چنان برخوردی از ناحیهی مردم میدانسته است، هر چند نمیتوان دقیقاً در این باره اظهار نظر كرد. در این زمینه تعبیراتی از آن حضرت نقل شده است كه امكان چنین تلقی را طرح میكند. زمانی از امام سئوال شد: آیا در قتل عثمان شركت داشته است یا نه؟ امام فرمود: خدا عثمان را كشت و من با خدا هستم.[13] در مورد دیگری فرمود: من نه كشته شدن عثمان را دوست داشتم و نه از آن كراهت داشتم.[14] و بار دیگر فرمود: قتل عثمان نه مرا مسرور كرد و نه ناراحت.[15] امام در جای دیگر عثمان را «حمال الخطایا» خواند[16] و زمانی كه از او پرسیدند: آیا عثمان مظلوم كشته شده است یا نه؟ امام فرمود: او به صورت بسیاری بدی خود را فدای اهلبیت خود كرد و شما نیز به بد صورتی با او برخورد كردید.[17] امام دربارهی برخورد خود با عثمان به مردم كوفه نوشت: من شما را از كار عثمان آگاه میكنم، چنان كه شنیدن آن همچون دیدن بوَد: مردم بر عثمان خرده گرفتند. من یكی از مهاجران بودم،بیشتر خشنودی وی را میخواستم و كمتر سرزنشش مینمودم و طلحه و زبیر آسانترین كارشان آن بود كه بر او بتازند و برنجانندش و ناتوانش سازند. عایشه نیز سر برآورد و خشمی را كه از او داشت آشكار كرد و مردمی فرصتی یافتند و كار او را ساختند.[18] امام، زمانی كه مردم او را واسطهی خود كرده بودند به عثمان فرمود: مردم پشت سر منند، و مرا میان تو و خودشان میانجی كردهاند. به خدا نمیدانم به تو چه بگویم؟ چیزی نمیدانم كه تو آن را ندانی، تو را به چیزی راه نمینمایم كه آن را نشناسی... برای مروان همچون چاروایی به غارت گرفته مباش كه تو را به هر جا خواست براند، آن هم پس از سالیانی كه بر تو رفته و عمری كه از تو گذشته. عثمان در پاسخ گفت: با مردم سخن گوی كه مرا مهلت دهند تا از عهدهی ستمی كه بر آنان رفته برآیم. امام فرمود: آنچه در مدینه است مهلت نخواهد و مهلت بیرون مدینه چندان كه فرمان تو به آنجا رسد.[19] امام عامل عمدهی این تحریكات را مروان میدانست[20] و این از وقایعی كه مورخان نقل كردهاند كاملاً استفاده میشود.[21] به هر روی امام موافق با قتل عثمان نبود یك دلیل عمده، غلبهی مردم بر حاكمشان بود كه این خود هرج و مرجی را به دنبال داشت. نفس این كه مردم احساس كند كه میتوانند هر حاكمی را به سادگی بكشند كار بسیار خطرناكی است. مسلمانان تجربهی ایران ساسانی را در این اواخر شنیده بودند كه چگونه در عرض چند سال، چندین نفر شاهی كردند و به سرعت كشته شدند. لذا عبدالله بن عمر میگفت: آیا میخواهید كار را «هرَقْلی» كنید، هر زمان بر شاهی غضب كردید او را بكشید؟[22]
انتخاب امام توسط مردم مدینه و كسانی كه به این شهر درآمده بوند و برخی كه در شورش بر ضد عثمان نقش مهمی داشتند، سبب شد تا امام از سوی بنی امیه متهم شود كه عامل اصلی قتل عثمان بوده است. دربارهی عمروبن حَمِق خزاعی، از شیعیان امام، چنان شهرت داشت كه وی در شمار چهار نفری بوده است كه به داخل خانهی عثمان رفتند.[23] محمد بن ابی بكر نیز همین وضعیت را دارد. به علاوه امام در زمان محاصرهی عثمان، نماز عید را اقامه كرد. زمانی كه عثمان به خلافت رسید، همانند گذشته، اول نماز عید را میخواند بعد خطبه میخواند. عثمان متوجه شد كه مردم پس از خواندن خطبه، مصلی را ترك میكنند، بنابراین تصمیم گرفت تا اول خطبه را بخواند بعد نماز را.[24] زمانی كه امام در محاصرهی عثمان نماز عید را خواند و پس از آن خطبه را.[25] ظاهراً امام بدون اجازهی عثمان نماز را اقامه كرده است. با این حال عثمان گفته بود: اگر علی ـ علیه السّلام ـ كار را به دست گیرد بهتر از آن است كه دیگری به دست گیرد.[26] در ایام محاصره عثمان، نماز جماعت را سَهل بن حُنَیْف اقامه میكرد، گویا او به اجازهی عثمان نماز را میخوانده است.[27] حضور امام در آن شرایط در مدینه، خود سبب متهم شدن امام بود. لذا گفتهاند كه اسامه به امام اصرار میكرد تا به ینبع یا مكه برود.[28] البته چنین تصمیمی در آن شراط چندان معقول نمینمود، زیرا به هر روی امام عامل مهمی برای كنترل اوضاع بود.
امام بارها در ایام خلافتش، شركت در قتل عثمان را انكار كرد؛ اما تبلیغات عثمانیها تا اندازهای بود كه فاجعهی جمل و صفین را پدید آورد. ولید بن عقبه در شعری خطاب به بنیهاشم گفت: «هم قَتَلُوهُ حتّی یَكُونُوا مكانَه»[29] بنیهاشم عثمان را كشتند تا جانشین او شوند. این ولید در دوران حكومت امام، سختترین دشمنیها را با امام كرده و در اشعار زیادی كه نصر بن مزاحم آورده، معاویه را به جنگ با علی ـ علیه السّلام ـ ترغیب میكرد. دلیل این موضعگیری، به كشته شدن پدرش در بدر توسط امام و اجرای حد شرابخواری او باز هم توسط آن حضرت در مدینه، آنهم در پیش چشم مردم و عثمان بود.[30] خود عثمان نیز به دلیل توجه مخالفان به امام، او را مقصر دانسته و حتی در شعری كنایهً گفت كه علی منتظر قتل اوست.[31] این مطلب از تلقینات مراوان بن حكم فاسق فاجر بوده است. از مروان نقل شده كه به مردم میگفت: ابتدا از مصر جمعیت كمی آمده بود، علی به آنان گفت: بروید و جمعیت بیشتری بیاورید.[32] امام مكرر نقش خود را در قتل عثمان انكار كرده و میفرمود: اگر میدانستم كه بنی امیه با قسم چیزی را باور میكنند، در میان ركن و مقام قسم میخوردم كه من عثمان را نكشتم.[33] امام به معاویه نوشتند: اگر كسی در این باره حكم كند خواهد دید كه پاكترین افراد من هستم.[34] در سخن دیگری فرمودند: من نه عثمان را كشتم و نه به كشتن او دستور دادم.[35] ابن سیرین به درستی گفت: علی ـ علیه السّلام ـ وقتی متهم به قتل عثمان شد كه به خلافت برگزیده شد.[36] ابن شَبّه بابی را به كلمات امام كه ضمن آن دخالت خود را در قتل عثمان انكار كرده اختصاص داده است.[37]
جالب این است كه عثمان با همهی این سخنان در مدت محاصره، از تنها كسی كه كمك خواست امام بود،[38] زمانی كه طلحه دستور داده بود تا آب را به روی عثمان ببندند، عثمان از امام استمداد كرد، امام نزد طلحه آمده و از او خواست تا اجازه دهد آب برای عثمان ببرند. پس از آن ظرف آبی به دست فرزندش سپرد تا به عثمان برساند.[39] با این حال بعدها در كربلا ابن زیاد به استناد این كه در محاصره عثمان اجازه ندادند آب برای عثمان برده شود، دستور داد تا اجازه استفادهی از آب به امام حسین ـ علیه السّلام ـ داده نشود.
امام در شرایطی به عثمان كمك میكرد كه هیچ كس نه توانایی كمك داشت و نه جرأت این كار را میكرد. ابن شبه بابی را به عنوان استمداد عثمان از امام علی ـ علیه السّلام ـ منعقد كرده و اخبار آن را آورده است.[40] نكتهی دانستنی دیگر آن است كه مالك به عنوان یكی از هواداران جدی امام، در جریان محاصرهی عثمان، كوشید تا با استفاده از هودج امحبیبه، عثمان را از گیر محاصره بدر آورد اما محاصره كنندگان اجازه ورود به خانهی را به او ندادند.[41] گویا او در صدد بوده است تا پنهانی عثمان را از دست محاصره كنندگان خشمگین بیرون ببرد. آخرین سخن در این باب آن كه در صفین، امام در برابر نمایندگان معاویه حاضر نشد بپذیرد كه عثمان مظلوم كشته شده است.[42] معنای این سخن آن بود كه به هر روی او مقصر بوده است.
- [1] . الخصائص، سید رضی، ص59.
- [2] . انساب الاشراف، ج5، صص55 ـ 54.
- [3] . الكامل فی الأدب، ج1، ص22.
- [4] . انساب الاشراف، ج2، ص132.
- [5] . الموفقیات، ص611؛ عیون الاخبار، ج3، ص92.
- [6] . مسند احمد، ج1، ص100.
- [7] . تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص1043.
- [8] . تاریخ الیعقوبی، ج2، ص165؛ انساب الاشراف، ج5، ص33.
- [9] . انساب الاشراف، ج5، ص61.
- [10] . همان، ج5، ص26.
- [11] . نهج البلاغه، (صبحی صالح)، ص358.
- [12] . الجمل، ص417.
- [13] . عیون الاخبار، ج2، ص207.
- [14] . انساب الاشراف، ج5، ص101؛ طبقات الكبری، ج3، ص82.
- [15] . الغدیر، ج9، ص29؛ تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص1263 (ما امرت ولا نهیت و لا سرّنی و لاساءنی قتل عثمان).
- [16] . الموفقیات، ج13؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص17.
- [17] . نثر الدر، ج1، ص274؛ الاغانی، ج6، ص233؛ نهج البلاغه، عبده، خطبهی 29.
- [18] . نهج البلاغه، نامهی 1.
- [19] . نهج البلاغه، خطبهی 164.
- [20] . نهج السعاده، ج4، ص27.
- [21] . الفخری، ص98.
- [22] . تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص1175.
- [23] . اسد الغابه، ج4، ص100: وی در سال 50 هجری به دست عمال معاویه به شهادت رسید و سرش به شام فرستاده شد. مزار او در موصل توسط حمدانیان ساخته شد و به خاطر همین مزار درگیری مفصلی میان شیعیان و عثمانیان رخ داد.
- [24] . مسند ابی داود، ج1، ص297؛ تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص964.
- [25] . تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص1216.
- [26] . همان، ج3، ص1206.
- [27] . همان،ج3، ص1218.
- [28] . همان، ج3، ص1211.
- [29] . الكامل فی الادب، ج3، ص38؛ انساب الاشراف، ج5، ص104.
- [30] . الفتوح، ج2، ص350.
- [31] . نثر الدر،ج1، ص63؛ انساب الاشراف، ج5، ص62.
- [32] . انساب الاشراف، ج5، ص89.
- [33] . انساب الاشراف، ج5، ص81.
- [34] . وقعه صفین، ص29.
- [35] . المصنف، ابن ابی شیبه، ج15، ص228؛ و نك: انساب الاشراف، ج5، ص100.
- [36] . المصنف، ابن ابی شیبه، ج15، ص229.
- [37] . تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص1258.
- [38] . طبقات الكبری، ج3، ص82؛ ربیع الابرار، ج1، ص415.
- [39] . تاریخ المدینه المنوره، ج3، ص1202.
- [40] . همان، ج3، ص1223 ـ 1219.
- [41] . همان، ج3، ص1313.
- [42] . وقعه صفین، صص202 ـ 201. رسول جعفريان- تاريخ سياسي اسلام (تاريخ خلفا)، ص178
- لینک کوتاه این مطلب
تاریخ انتشار:7 اسفند 1390 - 12:30
مطالب مرتبط...
نظر شما...