رجعت در آیات قرآن کریم (1)

(بسم الله الرحمن الرحیم)
در دو بخش قبل، ادلّه بر اثبات رجعت، از نظر عقل و اجماع بیان گردید و ثابت شد که از نظر عقل، امتناع وجود ندارد و بر وقوع رجعت، اجماع وجود دارد. اکنون اثبات وقوع رجعت، توسط آیات قرآن که یکی از منابع اصلی اسلام و اساسی ترین منبع برای اثبات حقایق دینی است مورد بحث قرار می گیرد.
پیش از ورود در بحث یک نکته قابل ذکر است که بزرگان، آیات زیادی را برای اثبات رجعت ذکر کرده اند. مثلاً شیخ حرّ عاملی، در کتاب الایقاظ من الهجعة، 64 آیه و حائری یزدی، در الزام النّاصب، 72 آیه و مرحوم محمّد رضا طبسی، در کتاب الشّیعه و الرّجعة، تقریباً 76 آیه و علّامه مجلسی، در بحار الأنوار، بیش از 130 آیه را ذکر کرده اند که تعدادی از آن آیات، رجعت را در امّت گذشته ثابت می کند و برخی آیات، مربوط به قیامت است؛ امّا توسط روایات دلالت بر رجعت می کند و از بعضی آیات استفاده شده است که دلالت بر ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد. از این گونه نظرات، یک نوع سنخیت و مناسبت بین این سه روز، یعنی قیامت، رجعت و ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) استفاده می شود و این ممکن است که یک آیه مصداق های زیادی داشته باشد که در تمام موارد دلالت کند؛ ولی به نظر نگارنده، آنچه از آیات استفاده می شود، فقط «یک» آیه است که بر رجعت صراحت دارد و غیر از رجعت در دنیا مفهوم درستی نخواهد داشت و باقی آیات را باید توسط روایات تأویل بر رجعت کرد. که این آیات، در سه بند بیان خواهد شد.

 رجعت در آیات قرآن کریم (1)

 

1. آیه ای که صریح بر رجعت است؛
2. آیاتی که توسط روایات، بر رجعت دلالت می کند؛
3. آیاتی که رجعت در امّت های گذشته را ثابت می کند.

الف. آیه ای که صراحتاً دلالت بر رجعت می کند

(وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ‌ )(1)؛
[به یاد آور] روزی را که از هر امّتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب می کردند، محشور می کنیم، سپس آن ها متوقف می شوند.
در ادامه آیه آمده است:
(وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ‌ )(2)؛
روزی که در صور دمیده شود، همه کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، مگر آن کسی را که خدا بخواهد، به شدت می ترسند [ از شدت ترس جان دهند، آن گاه زنده شده ] و همگان با ذلّت نزد او حاضر می شوند.
با توجّه در آیه، می بینیم خداوند متعال در آیات فوق، از دو روز سخن به میان آورده است و «یوم » دوّم را بر «یوم» اوّل عطف کرده است. قرار دادن این دو روز در کنار هم، می رساند این دو روز با هم متفاوت هستند. علاوه بر این، در روز اول، تنها از زنده شدن گروهی خاص و در روز دوم، از مرگ همه انسان ها یاد کرده است.
نکته قابل توجّه این که از آیه نخست، به طور صریح استفاده می شود این حشر و زنده شدن، مخصوص عدّه ای است و غیر از حشر و زنده شدن عمومی روز قیامت می باشد؛ زیرا در آن روز، همه انسان ها پس از نفخ صور زنده می شوند؛ چنان که خداوند متعال می فرماید:
(إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً ...وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً )(3)؛
همه کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، با حال تسلیم به محضر خدای مهربان در می آیند... و همه آنان روز قیامت تنها نزد او حاضر می شوند.
از اختلاف آیات در مضمون، باید گفت جهان در انتظار دو روز است. در یکی، تنها برخی از انسان ها محشور می شوند که می فرماید:« از هر امّتی گروهی را زنده می کنیم» و در روز دیگر، همه انسان ها:«آنچه در آسمان ها و زمین هستند... نزد او حاضر می شوند.» یعنی این حشر، در قیامت و روز رستاخیز خواهد بود که فراگیر و همگانی است. آیات دیگری نیز وجود دارد که بر این حشر فراگیر دلالت می کنند:
(وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً)(4)؛
روزی را (به یاد آور) که کوه ها را به حرکت در آوردیم و زمین را آشکار ( و مسطح) می بینی و همه آنان (انسان ها) را بر می انگیزیم و احدی از ایشان را فرو گذار نخواهیم کرد.
در آیه دیگری، درباره حشر قیامت آمده است:
(وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمیعاً)(5)؛ به یاد بیاور روزی را که همه آنان را محشور می کنیم.
و نیز:
( ذلک یوم مجموع له الناس )(6)؛ در این روز همه مردم گرد آورده می شوند.
علّامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
و ظاهر الآیة انّ هذا الحشر فی غیر یوم القیامة لأنّه حشر للبعض من کل أمّة لا لجمیعهم و قد قال الله تعالی فی صفة الحشر یوم القیامة:«و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا»(7)
ظاهر، این است که این حشر مربوط به حشر در قیامت نیست؛ زیرا این حشر بعضی از هر امّت است، نه همه امّت ها و در مورد حشر همگانی قیامت خداوند فرموده است:« همه را محشور می کنیم و کسی را جا نمی گذاریم».
مرحوم طبرسی هم کیفیت استدلال به این آیه را چنین بیان می کند:
استدلّ بهذه الآیة علی صحة الرّجعة من ذهب إلی ذلک من الإمامیّه بأن قال انّ دخول «من» فی الکلام یوجب التبعیض فدلّ ذلک علی أنّ الیوم المشار إلیه فی الآیة یحشر فیه قوم دون قوم و لیس ذلک صفة یوم القیامة الّذی یقول فیه سبحانه : (وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أحَدا)(8)
شیعیانی که به رجعت عقیده دارند، با این آیه، بر درستی اعتقاد خود استدلال کرده و گفته اند: آمدن «مِن» در آیه، موجب تبعیض است و بر این دلالت دارد که در روز مورد نظر در آیه، برخی از اقوام برانگیخته می شوند و برخی دیگر نه و این صفت روز رستاخیز نیست؛ زیرا خداوند سبحان درباره آن فرموده است:« آنان را بر می انگیزیم و هیچ یک از ایشان را فروگذار نمی کنیم.»
تفسیر نمونه در ذیل آیه فوق می نویسد:
این آیه به یکی دیگر از نشانه های رستاخیز اشاره دارد. از این آیه چنین استفاده می شود که روزی فرا خواهد رسید که خداوند از هر قومی و جمعیتی، گروهی را محشور می کند و آن ها را برای مجازات و کیفر اعمالشان آماده می کند، بسیاری از بزرگان این آیه را اشاره به موضوع بازگشت گروهی از نیکوکاران و بدکاران به همین دنیا در آستانه رستاخیز می دانند.
سپس درباره هدف این رجعت چنین می نویسد:
گروه مؤمنین که در مسیر تکامل معنوی، با موانعی در زندگی خود رو به رو شده اند و تکامل آن ها ناتمام مانده است، با بازگشت به دنیا به سیر تکامل خود ادامه می دهند و شاهد حکومت جهانی حقّ و عدل خواهند بود و در تشکیل و استفاده از برکات آن حکومت، سهیم می شوند. به عکس آن ها، کافران و منافقان سرسخت، علاوه بر کیفر اخروی، در این جهان مجازات هایی مانند مجازات های اقوام سرکش گذشته چون فرعونیان و عاد و ثمود، خواهند دید و تنها راه آن، رجعت است.(9)
شیخ مفید (10) و شیخ طوسی (11) نیز هر کدام استدلال کرده اند بر این که آیه، دلالت بر رجعت در آخر الزّمان دارد؛
امّا بعضی از منکرین رجعت، حرف «من» را زائده و بی معنا می دانند و می گویند: حشر در آیه، عمومیت دارد. بدین ترتیب، استدلال آیه در مورد رجعت پذیرفته نمی شود.(12)
به این ایراد، چند پاسخ می توان داد:
الف. به اتّفاق همه مفسّران شیعه و سنّی،«مِن» به معنای تبعیض است.
ب.اگر «من» را برداشته و کلمه بعض را به جای آن بگذاریم، معنای آیه باز هم صحیح خواهد بود و تغییری نمی کند.
ج. طبق قواعد ادبیات عرب شرط زاید بودن حرف «من» این است که قبل از حرف «من»، لفظِ نهی، نفی یا استفهام بیاید و در آیه شریفه، این شرط وجود ندارد.
د. این جا «من » را اگر برای تبعیض نگیریم، کلمه «فوجا» معنایی نخواهد داشت.
دو اشکال بر معنای کلمه «فوج»:
1. آلوسی در تفسیر روح المعانی در ذیل این آیه می گوید:
و المراد بالفوج جماعة من الرّؤساء المتبوعین للکفرة.(13)مراد از «گروهی» (در آیه 83 سوره نمل) جمعی از سران مورد تبعیت کافرانند.
بنابراین آیه به قیامت نظر دارد و مراد از فوج، اشاره به سران جمعیت ها و رهبران آن ها در قیامت است.
جواب:
بر طبق آیات قرآن، به طور مثال آیه :( و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا)؛ همه آن ها را بر می انگیزیم و از یک نفر هم فروگذار نخواهیم کرد.
(ذلک یوم مجموع له النّاس)؛ در این روز، همه مردم گرد آورده می شوند.
بنابراین، برانگیختگی جزئی که در آیه 83 سوره نمل، مطرح شده است، با برانگیختگی عمومی روز قیامت طبق زبان این آیات تنافی دارد و این برانگیختگی، مربوط به روزی غیر از روز قیامت است.
2.طبق نظر برخی مفسّران مراد از «فوج» در آیه، این است که مردم در قیامت، گروه گروه محشور می شوند. و آیه را با جمله دیگری «و یوم نحشرهم افواجا» تعبیر می کنند.(14)
امّا جواب:
تفسیر (یوم نحشر من کلّ امّه فوجا) با «یوم نحشرهم افواجا» یک تفسیر به رأی است. اگر اراده خداوند بر بیان حشر گروه گروه مردم بود، به جای آیه یاد شده جمله «یوم نحشرهم افواجا» را بیان می کرد. همان طور که در سوره نبأ فرمود:( یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجا)(15)
امّا از ظاهر آیه استفاده می شود که مراد از آن، حشر جزئی است که ما به آن رجعت می گوییم.
بعضی از منکران رجعت، همانند شوکانی از مفسّران اهل سنّت می نویسد:
و المراد بهذا الحشر،«نحشر من کلّ امّة فوجا» هو حشر العذاب بعد الحشر الکلّی الشّامل لجمیع الخلق(16)؛ منظور از این حشر «از هر امّتی، گروهی را بر می انگیزیم» حشر عذاب است که پس از حشر کلّی همه انسان ها می باشد.
امّا این حرف قابل قبول نیست؛ زیرا وجود دو حشر در قیامت مردود است؛ چون وقتی حشر کلّی تحقّق یافت و همگی زنده شدند، عدّه ای به جهنم رفته، گرفتار عذاب می شوند و عدّه ای وارد بهشت می گردند و رسیدگی به امور انسان های خوب یا بد پایان می پذیرد.
بنابراین کسی از برانگیخته شدن کلّی استثنا نشده است که بخواهد پس از حشر کلّی، دوباره برانگیخته شود.
فخررازی نیز در کتاب تفسیر کبیر، با تأیید «دو حشر در قیامت»، حشر جزئی در این آیه را تأویل به بعد از حشر عمومی در قیامت کرده است. می نویسد:
فاعلم، أنّ هذا من الأمور الواقعة بعد قیام القیامة (17)؛ بدان این حشر از اموری است که پس از برپایی قیامت واقع می شود.
البتّه فخررازی برای این ادّعای خود هیچ دلیلی نیاورده است؛ به دلیل آنکه اساساً سخن او هیچ ضمانت استدلالی ندارد؛ زیرا حرف «مِن» در آیه یاد شده، برای تبعیض است و تنها به بعثت برخی از افراد اشاره دارد؛ امّا بعثت روز قیامت، شامل تمام انسان ها می شود؛ پس معلوم می شود این روز، بنابر ظاهر آیه، روز رجعت است. بله! اگر دلیلی وجود داشته باشد که بعد از قیامت، یک حشر جزئی پس از حشر کلی هست، باز هم یک صورتی دارد؛ ولی هیچ کس نگفته است بعد از حشر کلّی، یک حشر جزئی دیگری هم هست؛ زیرا پس از حشر کلّی، کسی نخواهد بود که برانگیخته شود.
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیه، فقط درباره رجعت گروهی از گنهکاران سخن گفته است و درباره رجعت گروهی از مؤمنان سخنی به میان نیاورده است و حال آن که قائلان به رجعت، به طور عام می گویند که گروهی از خوبان و گروهی از گنهکاران رجعت خواهند کرد؛ بنابراین مدّعی عام و دلیل خاص است و نمی توان به این آیه استدلال کرد.
امّا پاسخ:
مرحوم حّر عاملی در کتاب الإیقاظ، ذیل آیه مذکور می نویسد:
قد وردت الاحادیث الکثیره فی تفسیرها بالرّجعة، علی أنها نصّ واضح الدّلالة ظاهر بل صریح فی الرّجعة، لانّه لیس فی القیامة قطعا، و لیس بعد القیامة رجعة اجماعا فتعین کون هذه الرّجعة قبلها و انّما آیة القیامة ( و حشرناهم فلم نغاذر منهم أحدا) و اذا ثبت أنّه یحشر من کلّ امه فوج ممن یکذّب بآیات الله؛ ثبت باقی أقسام الرّجعة و الاّ لزم احداث قول ثالث، مع أنّه لا قائل بالفرق، فانّ الامامیة تقرّ بالجمیع، و العامة تنکر الجمیع، فالفارق خارق للاجماع.(18)
حدیث های زیادی این آیه را به رجعت تفسیر می کنند. علاوه که دلالت خودش هم واضح و صریح است؛ زیرا قطعاً مربوط به قیامت نیست؛ چون بعد از قیامت، به اتّفاق رجعتی نیست. پس باید قبل باشد. آیه مربوط به قیامت این است: همه را محشور کردیم و هیچ یکی شان را وانگذاریم. وقتی که بازگشت دسته ای از هر گروهی از تکذیب کنندگان آیات خدا ثابت شد، سایر اقسام رجعت (یعنی زنده شدن دسته های دیگر مانند جمعی از مؤمنان) هم ثابت می شود؛ و گرنه باید بین اقرار به رجعت و انکار آن، قول سومی قائل شد و کسی به این قول قائل نشده است. برای این که امامیه، همه اقسام رجعت را قبول دارند و اهل سنّت، همه را انکار می کنند و نظر سوّم، قولی است که نه شیعه گفته و نه سنّی. پس اصلاً قائلی بر تفصیل وجود ندارد.
جواب دیگری که می توان گفت این است که در قرآن بسیاری از موضوعات به شکل اجمالی بیان شده است و بیان تفصیلی آن ها به پیامبر و اهل بیت آن بزرگوار واگذار شده است. مثل نماز، روزه، زکات ،جهاد و... همگی از مسایلی هستند که تمام ابعاد و شرایط آن ها در قرآن بیان نشده است و بیان تفصیلی آن ها با مراجعه به احادیث به دست می آید. درباره «رجعت» نیز هدف از استدلال به این آیه، اثبات اصل «رجعت» است؛ امّا برای دانستن ویژگی های این مسأله، مانند عمومی بودن آن، یا این که چه اشخاصی رجعت دارند، باید از منابع روایی استفاده شود.
کوتاه سخن این که بازگشت در آیه مذکور، در یکی از سه زمان ممکن است: 1.پیش از قیامت؛ 2.پس از قیامت؛ 3.در هنگام قیامت و صورت چهارمی نخواهد داشت.
صورت سوّم باطل است؛ چرا که حشر در قیامت، کلّی است و نه این که از هر امتی تعدادی محشور شوند.
صورت دوّم نیز باطل است؛ زیرا بعد از قیامت، مجرمان به جهنم و نیکان به بهشت خواهند رفت.
با این بیان، تنها احتمال اولی باقی خواهد بود که قول شیعه امامیه است.
در این زمینه روایتی از ابوبصیر است که می گوید: امام باقر (علیه السّلام) به من فرمودند:
هل ینکرون اهل العراق الرّجعة؟ قلت: نعم. قال: أ ما یقرؤون القرآن وَ یَومَ نحَشُرُ مِن کُلّ أُمَّةٍ فَوجًا؛
آیا اهل عراق، رجعت را انکار می کنند؟ عرض کردم: آری! فرمود: آیا قرآن نمی خوانند که می فرماید:« و روزی که ما از هر امّتی گروهی را محشور می کنیم؟»(19)

ب. آیاتی که به تأویل روایات دلالت بر رجعت می کنند.

آیه نخست

(حَرَامٌ عَلیَ قَریَه أهلَکنَاهَا أنَّهُم لَا یَرجِعُونَ)(20)؛
و اهل دیاری را که هلاک گردانیم، دیگر زندگانی بر آن ها حرام است و هرگز باز نخواهند گشت.
برای استدلال به این آیه، نکاتی را مورد توجّه قرار می دهیم:
1.در قیامت، بازگشت انسان ها به حیات مجدّد، فراگیر است. مؤمن و کافر، چه آنان که به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند، یا دچار عذاب الهی شده و مرده اند؛ همه برای حسابرسی اعمالشان در قیامت زنده می شوند.
2. منظور از «حرام» در آیه، امتناع عقلی نیست؛ زیرا نظر به قدرت الهی، زنده کردن هلاک شدگان- چه در دنیا و چه در آخرت- هیچ گونه امتناعی ندارد.
پس مراد از لفظ «حرام» اخبار از آینده است؛ یعنی خداوند مردمی را که هلاک کرده است، دوباره آنان را به دنیا باز نمی گرداند.
3. از مطالب فوق چنین نتیجه می گیریم که این نفی بازگشت، مربوط به آخرت نیست و منظور، امتناع عقلی هم نمی باشد؛ بلکه خبر از عدم بازگشت هلاک شدگان به دنیا است؛ بنابراین از نفی بازگشت هلاک شدگان به دنیا، چنین بر می آید که خداوند برای بندگانش بازگشتی قرار داده و فقط هلاک شدگان را از بازگشت محروم ساخته است؛ چون اگر بازگشتی به دنیا برای انسان ها نباشد، تخصیص هلاک شدگان در محرومیت از بازگشت، ظاهراً لغو خواهد شد. پس مفهوم آیه این است که کسانی که هلاک نشده اند (با داشتن شرایط) به دنیا باز می گرداند.

تفسیر روایی آیه

در این باره، روایتی را علی بن ابراهیم با سند صحیح در تفسیرش آورده است:
فإنّه حدّثنی أبی عن ابن أبی عمیر عن ابن سنان عن أبی بصیر عن محمّد بن مسلم عن أبی عبد الله و أبی جعفر (علیهما السّلام) قالا کلّ قریة أهلک الله أهلها بالعذاب لا یرجعون فی الرّجعة؛
محمد بن مسلم از امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام) نقل می کند که آن دو بزرگوار فرمودند: هر شهر و آبادانی را که خداوند به وسیله عذاب هلاک کرد، هنگام رجعت برنخواهد گشت.
علی بن ابراهیم می گوید:
فهذه الآیة من أعظم الدّلالة فی الرّجعة لأنّ أحدا من أهل الإسلام لا ینکر أنّ النّاس کلّهم یرجعون إلی القیامة من هلک و من لم یهلک قوله لا یَرجِعُونَ أیضا عنی فی الرّجعة فأمّا إلی القیامة فیرجعون حتّی یدخلوا النّار(21)؛
این آیه، بهترین و بزرگترین دلیل بر اثبات رجعت است؛ زیرا کسی از مسلمانان، انکار ندارند که در قیامت همه انسان ها بر می گردند؛ چه آنان که به عذاب الهی هلاک شده اند و چه آنان که به مرگ طبیعی مرده اند. خداوند که می گوید: آنان بر نمی گردند، یعنی در عصر رجعت. امّا در قیامت، بر می گردند تا داخل جهنم شوند.
در تفسیر برهان نیز چنین آمده است:
قال الصادق (علیه السّلام): کل قریة أهلک الله أهلها بالعذاب لا یرجعون فی الرّجعة و امّا فی القیامة فیرجعون و من محض الإیمان محضا و غیرهم ممّن لم یهلکوا بالعذاب و محضوا بالکفر محضا یرجعون؛(22)
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: هر آبادی ای که خداوند با عذاب، اهلش را هلاک کرده است، به هنگام رجعت باز نمی گردند و امّا در قیامت بر می گردند و کسانی که دارای ایمان خالص یا کفر خالصند ولی با عذاب، هلاک نشده اند [به هنگام رجعت ] باز می گردند.
در این زمینه، روایات زیادی از امامان معصوم (علیهم السّلام) وارد شده است که خداوند کسانی را که به دنیا عذاب کرده است، در زمان رجعت بر نمی گرداند. برای این که یکی از اهداف رجعت این است که کفّار برگردند تا عذاب دنیایی را بچشند. این ها بر اثر عذاب، کیفر اعمالشان را در دنیا دیده اند؛ لذا بر نمی گردند. تنها مؤمنان صالح و کفّار محض که عذاب نشده اند، بر می گردند تا پاداش یا عذاب دنیوی را ببینند.

آیه دوّم

(قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثنَتَین وَ أحیَیتَنَا اثنَتَین فَاعترَفنَا بِذُنُوبِنَا فَهَل إِلَی خُرُوجِ مِّن سَبِیل) (23)؛
در آن حال کافران گویند: پروردگارا! تو ما را دو بار میراندی و دوبار زنده کردی. اکنون ما به گناه خود معترفیم. آیا اینک ما را راهی هست که از این (عذاب دوزخ) بیرون آییم؟
در این آیه کریمه، از دو احیا (زنده کردن ) و دو إماته (میراندن) سخن رفته است. مراد از دو بار زنده کردن و دوبار میراندن، چیست؟ مفسّران چهار وجه را ذکر کرده اند.
1.منظور از دو بار میراندن، مرگ در پایان عمر و مرگ در پایان برزخ است و مراد از دو مرتبه احیا، احیای برزخی و احیا در قیامت است. در نقد این وجه می توان گفت:
اوّلا: این احتمال متوقّف است بر حیات برزخی؛ به این معنا که بعد از مردن انسان و جدایی روح از بدن، دوباره انسان در برزخ زنده شود، تا آن که إماته ی دوّم بعد از آن معنا پیدا کند. آن چه مسلّم است، بعد از مرگ انسان، روح در عالم برزخ باقی می ماند و با قطع تعلّق روح از بدن، دامنه اطلاعاتش گسترده تر می شود و بسیاری از چیزهایی را که در این عالم نمی دیده می بیند؛ امّا این که روح دوباره در عالم برزخ به جسم باز گردد و زنده شود، برهان محکمی نداریم و مراد از حیات برزخی، همان بقای روح بعد از مرگ و گسترده شدن شناخت او بعد از رفع حجاب بدن است و بر چنین حیاتی، حیات صدق نمی کند.
مرحوم علاّمه طباطبایی می گوید:
و لولا الحیاة البرزخیه لم تتحقّق الإماتة الثانیة؛ اگر زندگی در برزخ نبود، دیگر میراندن دومی تصور صحیح نداشت.(24)
اگر مراد از «حیات برزخی» در کلام علامه، همان بقای روح در عالم برزخ باشد، می گوییم: آن چه از ظاهر لفظ «إماته » و «إحیا» با توجّه به غالب موارد استعمال آن دو، استفاده می شود، این است که إماته، به معنای جدا کردن روح از بدن و احیا، به معنای دمیدن روح به جسم است.
امّا نسبت دادن اماته و احیا به خود روح، با قطع نظر از بدن، خلاف ظاهر است و نیاز به قرینه دارد؛ مانند قول خداوند:
(یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم)(25)؛
ای کسانی که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات بخشد.
خطاب به مؤمنانی است که زنده اند و دعوت به برنامه حیات بخش در آیه، خود قرینه است بر این که مراد از احیا در این آیه، دمیدن روح در بدن نیست؛ در نتیجه، تفسیر دو احیا و دو اماته طبق وجه اوّل، خلاف ظاهر به نظر می رسد و در آیه مورد بحث قرینه برخلاف ظاهر نداریم.
2. منظور از دو حیات، زنده شدن در قبر برای پاره ای سؤالات و زنده شدن در قیامت است و منظور از دو مرگ، مرگ در پایان عمر و مرگ در قبر است؛ از این رو جمعی از مفسّران، این آیه را دلیل بر حیات موقّت در قبر دانسته اند.(26).
قابل ذکر است که در این وجه، پس از مدّتی زنده شدن در قبر، انسان می میرد، به خلاف وجه اوّل که تا پایان برزخ زنده است، سپس می میرد. اشکال این وجه این است که برهان محکمی بر دمیده شدن روح به بدن در عالم برزخ، قبل از قیامت نداریم. این قسم زنده شدن در عالم برزخ، از ضروریات هم نیست.
3. منظور از مرگ نخستین، مرگ قبل از وجود حیات انسان در دنیا است؛ چرا که پیش از حیات دنیوی خاک بود؛ بنابراین زندگی اوّل نیز زندگی این دنیا می شود و مرگ دوّم، در پایان این دنیا است و حیات دوّم، در رستاخیز.(27)
نقد واضح این وجه این است که به حالت اولیه انسان قبل از حیات دنیوی، إماته (میراندن) اطلاق نمی شود. این عنوان در جایی صادق است که مسبوق به حیات باشد. برخلاف موت که بر هر چیزی که زندگی بر خود نگرفته صدق می کند؛ مثل زمین مرده، یا سنگ مرده.
4.منظور از اماته و احیا، با توجّه به بیشتر موارد استعمال آن دو، به خصوص لفظ إحیا، دو بار میراندن و دو بار زنده کردن همین جسم است. این وجه، با ظاهر این دو لفظ سازگار است. با توجّه به این که هیچ یک از اشکالات سابق بر این وجه وارد نیست و از این جهت می توان گفت: این آیه، بهترین دلیل بر رجعت می باشد. بنابراین منظور از میراندن اوّل، همان پایان عمر دنیوی انسان و مرگ او است و احیای اوّل، هنگام رجعت است که خداوند عدهّ ای را زنده می کند و به دنیا باز می گرداند و میراندن دوّم نیز در همین دنیا و پس از رجعت است و زنده کردن دوّم، در قیامت، هنگام زنده شدن همه انسان ها است.
شیخ حرّ عاملی (28) و علّامه مجلسی (29) همین وجه را پذیرفته اند. مرحوم شبّر نیز مرگ و زندگی دوّم در این آیه را، مرگ و زندگی در رجعت، تفسیر کرده اند.(30)
علی بن ابراهیم در تفسیر قمی، به استناد روایتی از امام صادق (علیه السّلام) این آیه را درباره رجعت دانسته است.(31)
و قال علی بن إبراهیم فی قوله (رَبَّنا أمَتَّنَا اثنَتَینِ وَ أحیَیتَنَا اثنَتَینِ) إلی قوله مِن سَبِیل قال الصّادق (علیه السّلام) ذلک فی الرجعة. این (آیه درباره ) رجعت است.

آیه سوم

(وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذلِکُمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ‌ )(32)؛
و [یاد کن ] آن گاه که خدا از پیغمبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت بخشیدم، سپس به شما [اهل کتاب] رسولی از جانب خدا آمد که گواهی به راستی کتاب و شریعت شما می داد، به او ایمان آورده و یاری او کنید. خدا فرمود:«آیا اقرار داشته و پیمان مرا بر این امر پذیرفتید؟» همه گفتند: «اقرار داریم» خدا فرمود:« گواه باشید، من هم با شما گواهم».
بیان آیه، تصریح دارد بر این که نصرت و ایمانی که از پیامبران بر آن میثاق گرفته شده، بعد از آمدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. «و لتؤمننّ به و لتنصرنّه» مضارع مؤکّد است که بر انجام کار در زمان آینده دلالت دارد؛ یعنی زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیامبران گذشته، همگی زنده شوند و پیامبران پیشین، بر اساس پیمان الهی خود، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری دهند.
علی بن ابراهیم، در تفسیر خود ذیل آیه مذکور این روایت را آورده است:
حدّثنی أبی عن ابن أبی عمیر عن عبد الله بن مسکان عن أبی عبد الله (علیه السّلام) فی قوله وَ إذ أخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبیِّینَ لَما آتَیتُکُم مِن کِتابٍ وَ حِکمَةٍ ثُمَّ جاءَکُم رَسُولُ مُصَدِّقُ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنِنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرِنَّهُ قال ما بعث الله نبیا من لدن آدم إلی عیسی (علیه السّلام) إلّا أن یرجع إلی الدّنیا فینصر أمیر المؤمنین (علیه السّلام) و هو قوله «لَتُؤمِنُنَّ بِهِ » یعنی رسول الله و لتنصرنّه یعنی أمیرالمؤمنین (33)
امام صادق (علیه السّلام) فرمود:« از زمان حضرت آدم (علیه السّلام) تا حضرت عیسی (علیه السّلام) خدا هیچ پیامبری نفرستاده، جز این که به دنیا باز می گردد و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را یاری می کند و تأویل آیه که باید ایمان آورید، یعنی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و باید یاری کنید او را؛ یعنی: امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را.
هم چنین فخر رازی نیز در تفسیر خود از حضرت علی (علیه السّلام) نقل می کند:
خداوند آدم و سایر انبیا را مبعوث نکرد مگر آن که عهد و پیمان گرفت که هرگاه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شد به او ایمان بیاورند و یاری اش کنند.(34)
منظور از میثاق گرفتن از همه انبیای گذشته، در این آیه، ایمان آوردن به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و نصرت او ( و یاری وصی او طبق بعضی روایات) می باشد که در عالم رجعت صورت خواهد گرفت.

آیه چهارم

(إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذیِنَ ءَامَنُوا فیِ الحَیوهِ الدُّنیَا وَ یَومَ یَقُومُ الأشهَادُ)(35)؛
قطعاً ما فرستادگان خود و اهل ایمان را در زندگی دنیا و آن روزی که شاهدان قیام کنند، یاری خواهیم کرد.
این نویدی الهی با تأکید فراوان (إن، لام تأکید و...) بیان شده است که هرگز تخلّف پذیر نیست.
«فی الحیوة الدّنیا» متعلّق به «ننصر» است؛ یعنی این نصرت در دنیا محقّق می شود، علاوه بر این، قضیه نصرت و یاری، به صورت موجبه کلیه بیان شده است؛ یعنی همه انبیا و مؤمنان یاری خواهند شد، نه به صورت موجبه جزئیه؛ یعنی اگر در طول تاریخ، یک پیامبر و یک مؤمن یاری شده باشد هم صادق است. با توجّه به این نکته، اضافه شدن جمع «رسل» به ضمیر «نا» مفید عموم است؛ یعنی این نصرت، شامل همه انبیا می شود. و لو به صورت جمعی.
در سوره صافات چنین آمده است:
(وَ لَقَد سَبَقَت کلَمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرسَلِینَ. إِنهُّم لهُّم لمَنصُوروُنَ. وَ إِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغَالِبُونَ)(36)؛
همانا عهد ما درباره بندگانی که به رسالت فرستادیم [چنین در علم ازلی ] سبقت گرفته است. که البتّه آن ها [بر کافران ] فتح و پیروزی یابند و همیشه سپاه ما غالبند.
وقتی که این دو آیه را در کنار هم قرار می دهیم، می بینیم که در هر دو آیه، خداوند وعده مؤکدی بر نصرت و غلبه پیامبران خویش داده است؛ ولی در سوره غافر، نصرت مؤمنان را هم اضافه کرده است. از این دو آیه استفاده می شود که نصرت الهی، همه رسولان و مؤمنان را فرا می گیرد و چنان چه در یک مورد این وعده صورت نگیرد، مسلّماً با عمومیت آیه سازگار نخواهد بود.
مرحوم طبرسی، در تفسیر آیه 51 سوره غافر می نویسد:
.... ای ننصرهم بوجوه النصر فانّ النّصر قد یکون بالحجّة و یکون أیضا بالغلبة فی المحاربة و ذلک بحسب ما تقتضیه الحکمة، و یعلمه سبحانه من المصلحة و یکون ایضا بالألطاف و التأیید و تقویة القلب و یکون باهلاک العدو...(37)؛
آنان را با انواع راه ها و صورت های مختلف کمک می کنیم؛ گاهی به وسیله برهان، آن ها را یاری می کنیم. [ در مقام استدلال که منطق و برهان پیامبران بر منطق خصم غالب می شود ] و زمانی نیز نصرت (الهی) در میدان جنگ، به واسطه غلبه (بر دشمن) است. که همه این نصرت ها به مقتضای حکمت و مصلحتی است که خداوند سبحان به آن عالم است و گاهی نیز نصرت (الهی) به وسیله الطاف و تأیید و نیرو بخشیدن به قلب انجام می شود و گاهی هم با نابود کردن دشمن، صورت می گیرد.
با توجّه به مطالب فوق اگر چه نصرت، صورت های مختلفی دارد و لکن لفظ «نصر» وقتی که در قالب دو کلمه «لننصر» و «المنصورون» به صورت وعده الهی جلوه کند، در غلبه بر دشمن در میدان نبرد و جنگ یا هلاکت دشمن به وسیله عذاب دنیوی، ظهور دارد که خداوند این وعده را به پیامبران و مؤمنان داده است. متأسفانه با امعان نظر در تاریخ می بینیم این وعده در مورد بسیاری از پیامبران و مؤمنان (اوصیا) تحقّق نیافته است؛ بلکه بسیاری از آن ها، مثل هابیل ها، یحیی ها، زکریاها، حسین ها و... مظلومانه به شهادت رسیده اند و بدون یاری، از دنیا رفته اند؛ در حالی که آیات به صراحت می گویند: ما به طور قطع، فرستادگان خود و مؤمنان را یاری می کنیم.
پس یا باید بگوییم - العیاذ بالله - خداوند خلف وعده کرده است که این کفر خواهد بود؛(فإنّه لا یخلف المیعاد). یا باید بگوییم این وعده الهی، در آینده محقّق می شود که این تحقّق در آینده، مستلزم زنده شدن و رجعت آنان است تا با شمشیر انتقام الهی بر فرق ستمگران فرود آورد.
در این باره روایاتی در تفسیر این آیه وجود دارد که دو روایت را به عنوان نمونه ذکر می کنیم:
1.أخبرنا أحمد بن إدریس عن أحمد بن محمّد عن عمر بن عبد العزیز عن جمیل عن أبی عبدالله (علیه السّلام) قال قلت قول الله تبارک و تعالی (إنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاهِ الدُّنیا وَ یَومَ یَقُومُ الأشهادُ) قال ذلک و الله فی الرّجعة، امّا علمت أنّ أنبیاء کثیرة لم ینصروا فی الدّنیا و قتلوا و الأئمّة بعدهم قتلوا و لم ینصروا ذلک فی الرّجعة(38)
علی بن ابراهیم از جمیل نقل می کند که من به امام صادق (علیه السّلام) قول خداوند تبارک تعالی (إنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاهِ الدُّنیا وَ یَومَ یَقُومُ الأشهادُ) را خواندم، حضرت فرمود:« به خدا سوگند! آن [تحقّق وعده الهی ] در رجعت خواهد بود. آیا نمی دانی که بسیاری از پیامبران، بدون آن که در دنیا یاری شوند، کشته شدند و پیشوایان بعد از انبیا نیز کشته شدند و یاری نشدند؟ آن تحقق نصرت الهی در دنیا، در رجعت خواهد بود.»(39)
2.ابن قولویه در کامل الزّیارات از ابوبصیر نقل می کند:
عن ابی بصیر عن ابی جعفر (علیه السّلام) قال: تلا هذه الآیه: ( إنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذیِنَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَومَ یَقُومُ الأشهادُ) قال: الحسین بن علی (علیه السّلام) منهم و لم ینصر بعد ثم قال و الله لقد قتل قتلة الحسین (علیه السّلام) و لم یطلب بدمه بعد.(40)
امام باقر (علیه السّلام) آیه کریمه «انّا لننصر رسلنا...» را قرائت کرده، فرمودند:«حسین ابن علی از آنها است. [از کسانی که در آیه کریمه به آن ها وعده نصرت داده شده است ] ولی هنوز یاری نشده است»، سپس فرمودند:« به خدا سوگند! کشندگان حسین، کشته شدند؛ ولی هنوز خون حسین طلب نشده است [با این حال، انتقام خونش گرفته نشده است]».

آیه پنجم

(وَ إذَا وَقَعَ القَولُ عَلَیهِم أخرَجنَا لهُم دَابَّةً مِّنَ الأرضِ تُکلِّمُهُم أنَّ النَّاسَ کَانُوا بِایَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ)(41)؛
و هنگامی که وعده عذاب کافران به وقوع پیوندد، جنبده ای از زمین بیرون آریم که با آنان تکلم کند و بگوید که این مردم آیه های ما را باور نمی کرده اند.
در بسیاری از احادیث رجعت و همچنین علائم ظهور حضرت مهدی «عج» از خروج دابّة الارض سخن گفته شده است. بین علمای شیعه و سنّی، در تفسیر لفظ «دابّة الأرض» اختلاف فراوان دیده می شود. در عین حال در سه مورد، اتّفاق نظر وجود دارد:
1. «دابّة الأرض» در آخر الزّمان خروج می کند؛
خروج «دابّة الأرض» از نشانه های قیامت است؛
بیشتر علما معتقدند که محل خروج او، مسجد الحرام است؛ گر چه عدّه ای نیز، محل خروج او را کوه صفا دانسته اند.

  • پی نوشت ها :
  • 1. سوره نمل: 83.
    • 2.همان: 87.
    • 3.سوره مریم: 93-95.
    • 4.سوره کهف: 47.
    • 5.سوره انعام: 22.
    • 6.سوره هود: 103.
    • 7.المیزان، ج5، ص 397.
    • 8.مجمع البیان، ج7، ص 366.
    • 9.تلخیصی از تفسیر نمونه، ج15، ص 549.
    • 10.المسائل السّرویه، ص 32.
    • 11.التبیان، ج8، ص 120.
    • 12.همان.
    • 13.روح المعانی، ج10، ص236.
    • 14.تاریخ ما بعد الظهور، ص 907.
    • 15.نبأ: 18.
    • 16.فتح القدیر، ج4، ص 154.
    • 17.تفسیر کبیر، ج24، ص 218.
    • 18.الأیقاظ، ص73.
    • 19.بحارالانوار، ج53، ص 40،ح6، مختصر بصائر الدّرجات، ص25.
    • 20.سوره انبیاء: 95.
    • 21.تفسیر قمی، ج2، ص 76.
    • 22.تفسیر برهان، ج5، ص 248.
    • 23.سوره غافر: 11.
    • 24.تفسیر المیزان، ج17،ص313.
    • 25.سوره انفال:24.
    • 26.تفسیر نمونه، ج20، ص 44.
    • 27.همان.
    • 28.الأیقاظ، ص 56.
    • 29.بحارالانوار، ج53، ص 137.
    • 30.تفسیر شبّر، ص440.
    • 31.تفسیر قمی، ج2، ص 256.
    • 32.سوره آل عمران: 81.
    • 33.تفسیر قمی، ج1، ص 114.
    • 34.تفسیر کبیر، ج8، ص 123.
    • 35.سوره غافر: 51.
    • 36.سوره صافات: 171-173.
    • 37.مجمع البیان، ج8، ص 525.
    • 38.تفسیر قمی، ج2، ص258.
    • 39.این روایت را سعد بن عبدالله نیز از احمد بن محمّد بن عیسی نقل کرده است. تفسیر برهان، ج7، ص 30.
    • 40.کامل الزیارات، باب 18، ح2، ص 134.
    • 41.سوره نمل: 82.
  • منبع مقاله :
  • محسنی دایکندی، محمدعظیم، (1389)، رجعت در عصر ظهور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مرکز تخصصی مهدویّت، چاپ اول

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:17 اردیبهشت 1393 - 21:52

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد