فتنه های هنگام ظهور

(بسم الله الرحمن الرحیم)

منجي موعود از منظر نهج البلاغه (7):

«أما بعد حمد الله و الثنآء عليه أيها الناس! فاني فقأت عين الفتنه... و ذلک اذا قلصت حربکم و شمرت عن صاق، و ضاقت (کانت) الدنيا عليکم ضيقاً، تستطيلون معه ايام البلآء عليکم، حتي يفتح الله لبقيه الأبرار منکم. ان الفتن اذا أقلبت شبهت و اذا أدبرت نبهت»(1)

 فتنه های هنگام ظهور

 

ترجمه:

«اما پس از حمد و ثناي خداوند متعال، اي مردم! من چشم فتنه و توطئه را شکافتم و برکندم... و اين حوادث زماني رخ مي نمايد که جنگ در ميان شما طولاني گشته و سخت گردد و دنيا چنان بر شما تنگ شود که ايام بلا را دراز پنداريد تا آن که خداوند پرچم فتح را براي باقيمانده نيکان تان به اهتزاز درآورد (زمان ظهور خضرت مهدي عليه السلام).
به راستي آن گاه که فتنه ها روي آورند، شبهه افکنند و باطل از حق دانسته نمي شود و هنگامي که مي گذرد حقيقت آشکار و شناخته شود...»

واژه ها:

فقأت: شکافتن و کندن، کور کردن.
حرب: جنگ
قلّص: زيادي و کثرت، جمع آمدن با هم، دامن به کمر زدن.
شمر: کوشيد و سرعت گرفت.
شمرت عن ساق: کنايه از ظاهر شدن شدت و سختي
شبهت: متشبه شدن حق و باطل

توضيح و تفسير:

اين يکي از خطبه هاي مشهور حضرت علي عليه السلام مي باشد که بعد از پايان جنگ نهروان ايراد فرمود، ايشان بعد از حمد و ستايش پروردگار و درود بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به فضايل بلند و موقعيت عظيم علمي و سياسي و شجاعت خود اشاره نموده (که اين که نه خودستايي است بلکه اظهار نعمت الهي و معرفي خويش براي بهره مندي ديگران از آن اقيانوس علم و فضيلت و اتمام حجت بر معاندان و بي خبران و... است) و اعلام مي فرمايد: سؤال کنيد از هر مسأله و مطلب مشکلي قبل از آن که از آنچه تا قيامت رخ خواهد داد آگاهم؛ «فاسئلوني قبل أن تفقدوني...».(2)
و آن گاه از فتنه ها و حوادث تلخ آينده خبر مي دهد(3) و بيش از همه خطر فتنه کور و تاريک بني اميه را خاطر نشان نموده، به تبيين ماهيت فتنه و راه برون رفتن از آنها مي پردازد:
«و ذلک اذا...» و اين امر هنگامي رخ خواهد داد که حوادث به اوج خود برسد، فتنه ها و فساد و جنگ، شدت يابد و شياطين همه ي توان خود را در نبرد با شما (و اسلام راستين) جمع کرده و سازمان دهند و دنيا با تمام وسعتش بر شما تنگ شده و ايام بلا را طولاني پنداريد و (دريچه هاي نجات را بسته يافته و دولت ها و سازمان هاي فريب گر به ياري تان نيايند، آر ي در شرايطي که از همه مأيوس شديد و دل به خدا بستيد و صادقانه او را خوانديد) خداوند فتح و پيروزي را بر باقيمانده ي نيکان شما پديد آورد.
برخي احتمال داده اند مقصود از «حتي يفتح الله لبقيه الأبرار منکم» انقراض دولت بني اميه و روي کار آمدن حکومت بني عباس براي فرزندان نيکوکاري که در آينده مي آيند باشد، ليکن با توجه به نظر جمعي از شارحين نهج البلاغه و دقت در متن خطبه مي توان گفت: اظهر و روشن تر تفسير به دولت حق و عدل حضرت مهدي عليه السلام مي باشد(4) که فتح واقعي و فراگير و ماندگار، همان پيروزي جهاني مهدوي خواهد بود و پيروزي هاي ديگر اگر گاه پيش مي آمده، نسبي و موقت و منطقه اي بوده، به علاوه ان حکومت هاي کوتاه در اختيار خوبان و اهل بيت عليهم السلام نبوده است، مضافاً فتنه ي بني اميه را حضرت به دنبال اين بيان و تبيين ماهيت فتنه ها به طور خاص مطرح مي کند.
بالاتر آن که ابن ابي الحديد معتزلي در شرح خود اين خطبه را با اضافاتي (که سيد رضي ذکر نکرده) از حضرت علي عليه السلام نقل نموده است، به گونه اي که کاملاً بر حکومت حضرت مهدي عليه السلام تطبيق مي شود و ما آن را براي تأييد بحث مي آوريم:
«فانظروا أهل البيت نبيّکم، فان لبدوا فالبدوا، و ان استنصروکم فانصروهم، فليفرّجنّ الله الفتنه برجل منا أهل البيت. بأبي ابن خيره الامام! لا يعطيهم الا السيف... هرجاً هرجاً موضوعاً علي عاتقه ثمانيه أشهر...(5)؛ پس در شرايط فتنه، اهل بيت پيامبرتان را بنگريد و دنبال آن حرکت کنيد، اگر توقف و اقامت کردند پس شما هم ملازم آنان باشيد و اگر از شما کمک خواستند آنان را ياري کنيد؛ چرا که خداوند فتنه ي عظيم را به وسيله ي بزرگ مردي از ما اهل بيت عليهم السلام بر مي دارد و پرچم فتح و پيروزي را به اهتزاز درآورد، هم او که پدرم به فدايش، فرزند بهترين کنيزان (نرجس) است و با شمشير و سلاح و قدرت نظامي، آشوب ها و فتنه ها را در هم مي کوبد و تا هيجده ماه جهاد و جنگ او براي سرکوب همه ي توطئه ها و فتنه ها ادامه مي يابد...»
جالب اين که تعبير «ابن خيره الاماء» کراراً در کتب روايي ما نسبت به حضرت مهدي عليه السلام آمده است.(6)
ابن ابي الحديد توضيح مي دهد: ابن خيره الاماء، همان موعود و منجي آخرالزمان و امام دوازدهم شيعيان بوده که زمين را از ظلم و جور پاک مي کند و سرشار از عدل و قسط مي نمايد و از دشمنان اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم انتقام مي گيرد و سفياني ( از نوادگان ابوسفيان بن حرب بن اميه) را که بر بخش وسيعي از سرزمين هاي اسلامي سلطه پيدا کرده، همراه با پيروانش از بني اميه به قتل مي رساند و با قدرت، کفار قريش و بني اميه و... را در هم مي شکند.
البته احتمال دارد در زمان قيام آن حضرت، ستمگران بني اميه که مرده اند دوباره به دنيا باز گردند(7) (عقيده به رجعت در شيعه و اسلام)(8) و از آنان انتقام جناياتي که انجام داده اند مي گيرد، (که يکي از آن ها واقعه ي جانکاه و جاويد کربلا و عاشوراي حسيني عليه السلام است که با تمام قساوت، پاکان و بي گناهان را به دستور يزيد بن معاويه به شهادت رساندند و سر از بدنشان جدا کردند و زنان و بازماندگان را به اسارت بردند).
و در منابع روايي شيعه نيز احاديث فراواني (9) نقل شده است که از ستمگران انتقام خواهد گرفت و حتي يکي از لقب هاي حضرت مهدي عليه السلام منتقم مي باشد و حضرتش مي فرمايد:
«أنا بقيه الله في أرضه و المنتقم من أعدآئه(10)؛ من ذخيره ي خدا در روي زمين و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم».
از امام صادق عليه السلام روايت است که : «... چون امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، فرشتگان گريستند و گفتند: پروردگارا! آيا قاتلين برگزيده ي تو و فرزند پيامبرت را به حال خود وا مي گذاري؟ پس خداوند سايه و نور امام قائم - عجل الله فرجه الشريف- را بر آنان نماياند و فرمود:
«بذلک القآئم أنتقم منهم(11)؛ به وسيله ي اين قائم - عجل الله فرجه الشريف- از ظالمين و قاتلين انتقام مي گيرم.»
نقل شده است: هروي از حضرت رضا عليه السلام مي پرسد: نظرتان درباره ي اين فرمايش امام صادق عليه السلام که مي فرمايد: «هرگاه قائم ما قيام کند، بازماندگان از قاتلان امام حسين عليه السلام به کيفر کردار پدرانشان کشته مي شوند.» چيست؟
حضرت فرمود: اين سخن صحيح است.
گفتم: پس معناي آيه قرآن (و لا تزر وازرة وزر أخري)(12) «هيچ گناه کاري بار گناه ديگري را بر نمي دارد» چيست؟
فرمود: «آنچه خداوند مي فرمايد صحيح است ولي بازماندگان قاتلان امام حسين عليه السلام به کردار پدران شان خرسند هستند و به آن افتخار مي کنند و هر کس از چيزي راضي و خشنود باشد مانند آن است که آن کار را انجام داده باشد، اگر مردي در مشرق کشته شود و مرد ديگري در مغرب به کشته شدن او شادمان باشد، نزد خدا شريک گناه قاتل است و حضرت قائم- عجل الله فرجه الشريف- فرزندان قاتلان امام حسين عليه السلام را هنگام ظهورش نابود مي سازد؛ چرا که به عمل پدرانشان راضي هستند (و ظاهراً در برابر نهضت مهدوي مزاحمت ايجاد کرده، مي ايستند و در حمايت از کردار پدران خود لجاجت و عناد مي ورزند)...(13)
حال با توجه به اهميت بحث فتنه ها و اين که هر قدر زمان ظهور و قيام حضرت مهدي عليه السلام نزديک تر مي شود فساد و فتنه ها فراگيرتر و پيچيده تر مي گردد، پسنديده به نظر مي رسد شرح اين بخش از خطبه را با کلام مرحوم علامه جعفري رحمه الله به پايان رسانيم:
به راستي آيا اميرالمؤمنين عليه السلام با اين جملات با همه ي تاريخ بشري صحبت نمي کند؟ آيا اين اصل کلي در همه ي جاده ها و طرق اصلي و فرعي تاريخ جريان ندارد؟
«ان الفتن اذا أقبلت شبهت، و اذا أدبرت نبهت، ينکرن مقبلات، و يعرفن مدبرات، يحمن حوم الرياح، يصبن بلداً و يخطئن بلداً(14)؛ بدانيد هنگامي که فتنه ها روي مي آورند مشتبه مي باشند (عوامل اشتباه) و وقتي که روي برمي گردانند بيدار مي سازند، در هنگام آمدن مورد انکار و ناشناسند و در موقع برگشت و روي گردان شدن شناخته مي شوند. فتنه ها مانند بادها مي گردند، (به شهري مي رسند) در يک شهر وارد مي شوند و مي ورزند و از شهري بدون اصابت مي گذرند.»
اميرالمؤمنين علي عليه السلام در اين چند جمله دو اصل بسيار مهم و فراگير را در تحرکات فتنه اي گوشزد فرموده است که با شناخت آن دو اصل مي توان مقداري فراوان از معماهاي تاريخ را حلّ و فصل نمود. اين دو اصل عبارتند از:
1) فتنه در هنگام شروع، ناشناخته و عامل اشتباه است.
2) فتنه در هنگام پايان يافتن و روي گردان شدن، شناخته شده و بيدار کننده است.
اصل اول- هر فتنه اي که با دست بشر و با تفکرات او در جامعه بروز مي کند، هرگز به عنوان فتنه و علائم و مختصات فتنه که همه و مهم باشد بروز نمي کند؛ يعني اين طور نيست که وقتي فتنه اي در يک جامعه سر بر مي آورد به قدري علامت ها و مختصات فتنه بودن آن واضح و روشن است که همگان مي توانند بفهمند. زيرا به وجود آورندگان فتنه ها آگاه تر و ماهرتر از آنند که کاري انجام بدهند که مردم جامعه از نخستين بروز نمودهاي آن، حالت مقاومت از خود نشان داده و آن را برگردان کنند. لذا مهم ترين و اساسي ترين کاري که فتنه گران براي گسترش و تعميق کار خود انجام مي دهند، چند چيز است؛
1) استخدام قيافه هايي که در جامعه به خوبي و پاکيزگي و اخلاص شناخته شده باشند، مانند بعضي از افراد خوارج نهروان که با پيشاني پينه بسته و لب هاي ذاکر و چشم هاي فرو رفته از شب بيداري ها و قرآن به بغل! وسيله اي براي بروز فتنه ي تباه کننده ي خوارج گشتند. چه خوب گفته آن شاعر زبر دست درباره ي قاتلين امام حسين عليه السلام:
جآؤوا برأسک يابن بنت محمد
و يکبرون بأن قتلت و انما
قتلوا بک التکبير و التهليلا
«اي پسر دختر محمد! (اي حسين عليه السلام) سر بريده ي تو را که با خونش آغشته بود، آوردند و آنان در موقع آوردن سر مبارک تو تکبير مي گفتند که تو کشته شده اي !! و جز اين نيست که با قتل تو، تکبير (الله اکبر) و تهليل (لا اله الا الله) را کشتند.»
2) استخدام بهترين شعارها براي مردم آن جامعه، مثلاً اگر فقر مادي در آن جامعه حکم فرماست، شعار «ثروت قارون براي همه»، اگر خفقان و اسارت و زنجير جبر جامعه اي را در خود فرو برده است، قطعاً شعارش آزادي مطلق است که ادعاي آزادي «جان استوارت ميل و اگزيستانسياليسم، سارتر و ياسپر و هايدگر» در برابرش نه تنها رنگ باخته مي باشند، بلکه اصلاً رنگي ندارند. اگر نژادپرستي هدف افراد و گروه هاي يک جامعه باشد، شعار نژادپرستي مانند «نژاد آلمان فوق همه» را سر خواهند داد! و به هر حال فتنه گران ماهر پيش از آن که مقتضاي جوّ جامعه را بشناسند به هيچ کاري اقدام نمي کنند. وقتي که جوّ جامعه را شناختند و فهميدند که تقاضاي اصلي و تقاضاي فرعي جامعه چيست تا عرضه کالاي خود را به آن جامعه با تقاضاي موجود تنظيم نمايند.
3) اگر فتنه گران مردم ژرف نگر و مطلع بوده باشند، تا آنجا که مي توانند دم از اصول عاليه ي انساني و ارزش هاي او مي زنند و چنان فرياد: واعدلا، واحقّا، وا آزاديا، واپيشرفتا، و به طور کلي چنان فرياد وا انسانها مي زنند که حتي بعضي از انسانهاي دانشمند و آگاه و خردمند را هم مي توانند به اشتباه بيندازند.(15)
4) موقعيت گذشته ي جامعه و اصول حقوقي و سياسي و اجتماعي و علمي و هنري و جهان بيني حاکم در آن را چنان بي امان و مطلق مي کوبند و چنان در آن کوبيدن قيافه ي حقّ به جانب از خود نشسان مي دهند که ساده لوحان را وادار مي کنند که حتي درباره ي بديهي ترين اصول و قوانين طبيعي و قراردادي دوران گذشته به ترديد بيفتند، مثلاً شک کنند در اين که آيا خورشيد دوران گذشته هم مانند امروز روي زمين را روشن مي ساخت !! آيا 2 ضربدر2هاي آن دوران، مانندحالا 4 نتيجه مي داد يا عدد ديگري!! آيا در دوران گذشته، کشاورزان با قراردادي معين با کارفرمايان زمين را زراعت مي کردند، يا با راهنمايي جانوران جنگلي به اين کار مي پرداختند!!
5) ايجاد اراده و حرکت از هر راه و با هر وسيله اي که ممکن است، اگر چه مقصد داراي حتي يک صدم ارزش سپري کردن آن راه و قرباني کردن وسيله را نداشته باشد.
مسلم است که اين امور پنج گاننه براي اغلب مردم که از نگرش هاي عميق و همه جانبه محرومند، همه ي امور جامعه را؛ از تفکرات اصلي گرفته تا تخيلات و از عالي ترين ارزش ها گرفته تا عادي ترين پديده ها، مورد سؤال قرار داده، در ابهام فرو مي برد.
اصل دوم- فتنه در هنگام پايان يافتن و رويگردان شدن، بيدار مي کند.
براي توضيح اين اصل، دو نوع فتنه ر ا به طور مختصر توضيح مي دهيم:
نوع اول: فتنه هاي گذرا
نوع دوم: فتنه هايي که در جامعه رسوب مي کنند و عناصر و اصول خود را به عنوان مکتب و عقيده بر جامعه تحميل مي کنند، به طوري که تدريجاً همه ي فرنگ جامعه را فرا مي گيرند.
دو نوع فتنه ي مزبور مشترکاتي دارند و تمايزاتي، مشترکان آن دو عبارتند از:
يک- امور پنج گانه اي که در تفسير اصل اول متذکر شديم.
دو- انقسام مردم در برابر فتنه ها به گروه هاي مختلف:
1) ساده لوحاني که مبناي زندگي، اراده، تصميم و هدف گيري آنان بر اساس کشمش و غوره است ( با يک کشمش گرمي و با يک غوره سردي شان مي شود).
2) مردماني که تا حدودي از اگاهي هاي مفيد در زندگي برخوردارند و يک کشمش و يک غوره نمي تواند وضع آنان را دگرگون کند، ولي باغي از کشمش و يا غوره مي تواند در دگرگون کردن وضع آنان مؤثر بوده باشد.
3) جمعي ديگر وجود دارند که بيدارتر و هوشيارتر از آنند که در بروز فتنه ها، عناصر معرفتي و اختياري شخصيت خود را ببازند، بلکه تا حدود زيادي مي توانند به تحليل و ترکيب قضايايي که فتنه با خود آورده است بپردازند؛ البته اينان در اقليّت اسف انگيزي اند همچنان که نوابغ در اقليّت اسف انگيزي مي باشند.
هر دو نوع فتنه پس از نزول يا استقرار، براي آگاهان قابل شناخت و آموزنده مي باشند؛ زيرا پس از آن که يک فتنه در معرض زوال قرار گرفت، عوامل و انگيزه هاي به وجود آمدن خود را آشکار مي سازد و هم چنين با شناخت چگونگي قطع علاقه ي مردم از آنچه که فتنه آن را مطلوب نشان مي داد مي توان حقيقت مطلوبيت آن را به خوبي ارزيابي کرد؛ مثلاً اگر مشاهده شد که «با بادي از بين رفت» کشف مي شود که «با بادي آمده بود».
اما تمايزات دو نوع فتنه، برخي از آنها بدين قرار است:
1) فتنه هاي گذرا از آن جهت که به اصل و قانون ثابت مستند نيستند و فقط از حوادث و تحولات مي توانند استفاده کنند، لذا دير يا زود صحنه ي جامعه را ترک مي کنند و در موقع ترک جامعه براي عده اي قابل توجه از مردم شناخته مي شوند. در صورتي که فتنه هاي رسوبي از آن جهت که با مهارت کامل خود را وابسته ي اصل و قانون ثابت نشان مي دهند، لذا مي توانند زمان هايي طولاني مغز و روان مردم جامعه را در اختيار خود بگيرند، بلکه چنان که در بالا اشاره کرديم، ممکن است تدريجاً به صورت فرهنگ ثابت جامعه درآيند.
2) شناختن فتنه هاي گذرا براي مردمي که تا حدودي از خرد و آگاهي برخوردارند، آسان تر است از شناختن فتنه هاي رسوبي، زيرا فتنه هاي رسوبي به جهت نمايش وابستگي به اصول و قوانين ثابت انساني چنان که اشاره کرديم مي توانند حتي هشيارترين انسانها را مبهوت بسازند و چنان که خزيمه با آن خرد و تقوا، نخست از پيکار با معاويه امتناع ورزيد، تا آن گاه که سپاهيان معاويه «عمار بن ياسر» را شهيد کردند و به يادش آمد که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي او فرموده بود:
«يا عمار! تقتلک الفئه الباغيه؛ اي عمار تو را گروه ستمکار خواهند کشت.»
3) فتنه هاي رسوبي که با گذشت زمان در جامعه رسوب مي کنند و چه بسا که به صورت فرهنگ ثابت جامعه در مي آيند، ممکن است با بروز شصيت هاي بزرگ و با تقوا مورد تصفيه قرار بگيرند، و امور نامناسب و ناشايست آنها را از واقعيات و امور شايسته تفکيک نموده و جامعه را از تصفيه ي مزبور برخوردار بسازند.(16)

پی نوشت:

1- نهج البلاغه: خطبه 92.
2- منهاج البراعه: ج7، ص73؛ شارح معتزلي از صاحب کتاب استيعاب (ابوعمر محمد بن عبدالبرّ) از قول جميع زيادي از راويان نقل مي کند که گفته اند: «جز علي بن ابي طالب عليه السلام، هيچ يک از صحابه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نگفته است».
3- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج7، ص47؛ او متجاوز از سي مورد خبر غيبي و پيشگويي تاريخي از امام علي عليه السلام ذکر کرده و گويد: «تتبع کرديم همه آنها تحقق يافته و کاملاً صحت داشته ».
4- منهاج البراعه: ج7، ص77؛ نهج البلاغه (دشتي): خطبه 93.
5- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج7، ص58؛ الغارات: ج2، ص678؛ معجم احاديث المهدي عليه السلام: ج5، ص305.
6- بحارالانوار: ج51، ص121 و ج 41 ص 354 و ج 33، ص 365 و...
7- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: ج7، ص59.
8- رساله العقايد الجعفريه: 250؛ مجمع البحرين: ج2، ص679؛ فرهنگ نامه مهدويت: 194؛ حقّ اليقين، ص351.
9- بحارالانوار: ج52، ص354 و ج 45 ص 299؛ غيبت نعماني: ص231.
10- کمال الدين: ج2، ص384؛ نجم الثاقب: ص106.
11- بحارالانوار: ج51، ص868 ؛ اصول کافي: ج1، ص534.
12- سوره ي انعام، آيه ي 164.
13- علل الشرايع: ج1، ص219- بحارالانوار: ج52، ص313؛ نجم الثاقب: ص819.
14- نهج البلاغه: خطبه ي 92.
15-ولي چه بايد کرد:
راه هموار است و زيرش دام ها++
قحطي معنا، ميان نام ها
لفظ ها و نام ها چون دام هاست++
لفظ شيرين ريگ آب عمر ماست
16-ترجمه و شرح نهج البلاغه/ علامه محمد تقي جعفري: ج16 ص 301-306.

منبع: کتاب منجي موعود از منظر نهج البلاغه

- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:3 مهر 1393 - 1:15

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد