بحث اول که حديث منزلت در صحيحين است، بخاري از سعد بن ابي وقاص نقل ميکند: ميگويد: نبي مکرم به علي فرمودند:
أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى
صحيح البخاري، ج 3، ص 1359
آيا راضي نيستي که جايگاه تو همان جايگاه هارون نسبت به موسي باشد.
ان شاء الله ما در بحث ادله حديث بر امامت حضرت امير، جايگاه و منازل حضرت هارون نسبت به موسي را از قرآن و سنت بيان ميکنيم.
در اينجا بحث قضيه تبوک نيست.
در حديث ديگري از مصعب بن سعد از پدرش سعد بن ابي وقاص نقل ميکند که وقتي نبي گرامي ميخواست به جنگ تبوک بروند، اميرالمؤمنين را به عنوان خليفه در مدينه گذاشتند.
علي عرضه داشت:
أَتُخَلِّفُنِي في الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ
صحيح البخاري، ج 4، ص 1602
الان در مدينه غير از زنان و بچهها از مسلمانان کسي نيست، (صبيان و نساء مسلمين، وگرنه از منافقين مردهاي زيادي بودند و از يهود و غيره مدينه پر بود) بعد نبي گرامي فرمود:
ألا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ ليس نَبِيٌّ بَعْدِي
صحيح البخاري، ج 4، ص 1602
آيا راضي نيستي که جايگاه تو به من همانند جايگاه هارون نسبت به حضرت موسي باشد.
اين جمله که ميفرمايد:
إلا أَنَّهُ ليس نَبِيٌّ بَعْدِي
يعني چه؟
ميخواهد بفرمايد: تمام جايگاهي که حضرت موسي دارد و حضرت هارون دارد و من دارم، يا علي تو داري، فقط نبوتي در کار نيست.
بعد از من هم همان طوري که در زمان حياة موسي از دنيا رفت، علي تو ميماني و تمام جايگاه و منازل هارون بعد از من مختص تو خواهد شد غير از بحث نبوت.
در صحيح مسلم از سعد بن ابي وقاص از پدرش نقل ميکند که نبي مکرم به علي فرمود:
أنت مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1870
سعيد بن مصيب اين قضيه را نقل ميکند و ميگويد: اين را من از عامر بن سعد بن ابي وقاص شنيدم:
قال سَعِيدٌ فَأَحْبَبْتُ ان أُشَافِهَ بها سَعْدًا فَلَقِيتُ سَعْدًا فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حدثني عَامِرٌ فقال انا سَمِعْتُهُ فقلت آنْتَ سَمِعْتَهُ فَوَضَعَ أصبعيه على أُذُنَيْهِ فقال نعم وَإِلَّا فَاسْتَكَّتَا.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1870
من از پسر سعد بن وقاص شنيدم و دوست داشتم از سعد بن ابي وقاص شخصا بشنوم.
حديث مشخص است و روايت يک روايت عادي نيست و قضيه يک قضيه طبيعي نيست.
اين روايت با آنچه که در جامعه ميبيند که اميرالمؤمنين را کنار زدند و اميرالمؤمنين 25 سال خانه نشين شده است، براي سعيد بن مصيب عجيب است.
ميگويد: شايد عامر پسر سعد اشتباهي در لفظش داشته باشد.
ميگويد: دوست داشتم از دو لب سعد بن ابي وقاص بشنوم، رفتم پيش سعد و آنچه را که پسرش براي من گفته بود، گفتم، سعد بن ابي وقاص گفت: من خودم از پيغمبر شنيدم.
باز سعيد بن مصيب ميگويد: آيا تو خودت شنيدي؟
تا اين مقدار مسئله مهم است.
فَأَحْبَبْتُ ان أُشَافِهَ بها سَعْدًا
فَلَقِيتُ سَعْدًا فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حدثني عَامِرٌ فقال انا سَمِعْتُه
من خودم شنيدم.
آنْتَ سَمِعْتَهُ
آيا خودت شنيدي؟
فَوَضَعَ أصبعيه على أُذُنَيْهِ فقال نعم وَإِلَّا فَاسْتَكَّتَا
در صحيح مسلم ميگويد:
أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بن أبي سُفْيَانَ سَعْدًا
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
معاويه بن سعد بن ابي وقاص دستور داد.
اين که چه دستور داد، آقاي مسلم اين را حذف کرده است، شارحين گفتهاند که چه دستور داد. ابن تيميه ميگويد:
وأما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبى
منهاج السنة النبوية، ج 5، ص 42
معاويه دستور داد که به علي ناسزا بگو، سعد بن ابي وقاص ممانعت کرد.
شيخ موسي شاهين کتابي دارد به نام فتح المنعم شرح صحيح مسلم که ميگويد:
أمر معاوية بن ابي سفيان سعدا المأمور به محذوف و التقدير أمره بسب علي رضي الله عنه.
مأمور به محذوف است.
در ادامه روايت صحيح مسلم ميگويد:
فقال ما مَنَعَكَ ان تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
چه مانع شده است که تو به علي ناسزا نميگويي و فحش نميدهي؟ (گويا يک واجبي از واجبات ديني و ضرورتي از ضروريات ديني را سعد بن ابي وقاص ترک کرده است)
عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد.
سعد بن ابي وقاص ميگويد: من 3 چيز را در رابطه با علي از پيغمبر اکرم شنيدم:
فَلَنْ اسبه لان تَكُونَ لي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ الي من حُمْرِ النَّعَمِ.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
هرگز به علي ناسزا نخواهم گفت، اگر يکي از آنها براي من بود، از شترهاي سرخ مو ( آن زمان به عنوان يک ضرب المثلي بود، مثلا ما ميگوييم: طلا و جواهر به من دهند همچنين کاري نميکنم، آنها ميگفتند: شترهاي سرخ مو) براي من بهتر بود.
ميگويد: آن سه تا که هر کدامي از اينها براي من از شتران سرخ مو گراميتر و عزيزتر است، اين است:
سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول له خَلَّفَهُ في بَعْضِ مَغَازِيهِ فقال له عَلِيٌّ يا رَسُولَ اللَّهِ خَلَّفْتَنِي مع النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
رسول گرامي در بعضي از غزوات علي را در مدينه خليفه کرد و علي عرضه داشت: يا رسول الله من را همراه زنها و بچهها در مدينه گذاشتي، پيغمبر فرمود:
أَمَا تَرْضَى ان تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى الا انه لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
تمام روابط موجود بين هارون و موسي، منزله اخوت و خلافت و شراکت در امر و کمک کردن در امور، تمام آنچه را که از هارون نسبت به حضرت موسي ثابت است، تمام آنها را تو بعد از من، از من خواهي داشت مگر يک چيز و آن اين است که نبوت بعد از من نخواهد بود.
اين کلمه بعدي، را ميآورد که يعني علي تو بعد از من ميماني و تمام مقامات حضرت هارون نسبت به موسي را تو از من ارث ميبري و فقط نبوت را از من ارث نميبري.
همچنين شنيدم در روز خيبر پيغمبر اکرم فرمود: من فردا پرچم را به مردي ميدهم:
يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
خدا و پيغمبر را دوست دارد و خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند.
در حق کدام يک از صحابه همچنين تعبيري آمده است؟
اگر بنا است که هيچ روايتي در خلافت علي نباشد و ما بخواهيم افضل صحابه را براي خلافت انتخاب کنيم، هيچ عبارتي بالاتر از اين فکر نميکنم نسبت به هيچ يک از صحابه از نبي مکرم آمده باشد؛ آن هم در صحيح مسلم.
بعد ميگويد:
فَتَطَاوَلْنَا لها
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
همه گردن کشيده بوديم که اين افتخار نصيب ما شود.
جناب خليفه دوم ميگويد: من رياست را دوست نداشتم جز امروز. همه گردنها بلند بود که ببينيم اين افتخار نصيب چه کسي ميشود که خدا و پيغمبر را دوست دارد.
شايد اينها خدا و پيغمبر را خيلي دوست داشته باشند؛ اين که ميفرمايد:
وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند.
اين خيلي مهم است. پيغمبر فرمود: علي را صدا کنيد:
فَأُتِيَ بِهِ ارمد فَبَصَقَ في عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَ إليه
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
ديدند علي بن ابي طالب از شدت چشم درد، به خودش ميپيچد.
همچنين آيه مباهله، وقتي که اين آيه نازل شد پيغمبر اکرم، علي و فاطمه و حسن و حسين را صدا کرد و فرمود:
اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلِي
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
خدايا اينها اهل بيت من هستند.
اين نشان ميدهد که در آن زمان جناب ابوبکر و عمر و عثمان و ديگران هم بودند.