نبي گرامي فرموده است: جايگاه علي نسبت به من همانند جايگاه حضرت هارون نسبت به موسي است، غير از اين که نبوت بعد از من نيست و علي خليفه من بعد از من براي هر مؤمن و مؤمنة است؛ مگر اين که خودش را مؤمن يا مؤمنه تصور نکند.
اين که چرا اين تشيبه فقط به حضرت هارون شده است، با اين که ديگر انبياء هم وصي داشتهاند.
ليس من نبي الا وله وصي
سيرة ابن إسحاق، ج 2، ص 105
ما اين روايت را بررسي سندي کرديم و ثابت کرديم که اين روايت سندا صحيح است.
در بعضي روايات داريم:
وعلي خاتم الأوصياء
تاريخ الطبري، ج 2، ص 647 و المعجم الأوسط، ج 2، ص 336 و تاريخ مدينة دمشق، ج 29، ص 4 و البداية والنهاية، ج 7، ص 168 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 146 و فتح الباري، ج 8، ص 150
در اين ميان اين همه اوصياء، نبي گرامي علي را به حضرت هارون تشيبه ميکند.
علت اصلي آن اين است که در ميان اوصياء الهي، تنها وصيي که در قرآن به تفصيل سخن گفته شده است و تمام زواياي خلافت و وصايت او در قرآن مطرح شده است، وصي حضرت موسي، حضرت هارون سلام الله عليهما است.
در قرآن کريم، منازل و جايگاه و رتبههايي که براي حضرت هارون مطرح شده است، منزلت وزارت و اخوت و معاضدت و کمککار و مشارکت در امر است.
در آيه 29 تا 32 سوره طه که حضرت موسي از خداي عالم درخواست ميکند:
وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي
اينجا بحث وزارت حضرت هارون مطرح است.
وزير و کسي که جايگزين من باشد و تمام امور من به عهده او باشد و سنگيني کار من را متقبل شود و انجام دهد، قرار بده؛ نه از افراد ديگر، برادرم را وزير قرار ده.
جايگاه اخوت و بيت نبوت، خودش يک بحثي است که ان شاء الله اگر از سؤالهاي حاج آقاي محسني باشد، من اين را مفصل توضيح ميدهم.
بحث معاضدت و کمککار که ميفرمايد:
خدايا حضرت هارون را کمککار من قرار بده و در امر رسالت، او را شريک و هم کار من بگردان تا من را کمک کند.
در اين آيات 4 منزلت مطرح شده است:
1-وزارت
2-اخوت
3-معاضدت و کمککاري
4-مشارکت در امر
خداي عالم هم در خواست حضرت موسي را به اجابت ميرساند و ميفرمايد:
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى
سوره طه آيه 36
ما در خواست تو را قبول کرديم و حاجت تو را برآورده کرديم.
در اينجا جعل وزارت و اخوت و وصايت را به عهده خدا گذاشته است.
حضرت موسي نميفرمايد: خدايا من ميخواهم برادر را وصي و وزير خودم قرار دهم، اي مردم شما جمع شويد و برادر من يا يک شخصي را انتخاب کنيد که به عنوان وزير و وصي و خليفه من باشد.
ميفرمايد: خدايا تو قرار بده؛ معلوم ميشود که جعل وصايت و امامت از طرف خدا است.
در آيه 124 سوره بقره در رابطه با حضرت ابراهيم ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
ما تو را براي مردم امام قرار داديم، نميگويد: اي مردم:
اجعلوا لکم اماما
در آيات ديگر ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
سوره بقره آيه 30
جعل خلافت و امامت به دست خدا است.
در اينجا هم وقتي بحث وصايت حضرت هارون مطرح ميشود، اين 4 جايگاه را حضرت موسي از خدا ميخواهد و خدا هم ميفرمايد:
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى
سوره طه آيه 36
خداي عالم وحي فرستاد که اي رسول من، درخواست تو مورد اجابت واقع شد.
اين روايتي است که فخر رازي و ديگران نقل کردهاند.
حاکم حسکاني اين روايت را نقل کرده است، ان شاء الله اين روايت را عرض خواهم کرد.
4 جايگاه در آيه 29 تا 32 سوره طه مطرح است.
جايگاه خلافت:
وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي
سوره اعراف آيه 142
هارون به عنوان خليفه حضرت موسي مطرح است. اگر نبي مکرم ميفرمايد:
أنت مني بمنزلة هارون من موسي
يعني همان طوري که هارون رتبه خلافت از حضرت موسي را داشت، علي هم رتبه خلافت را دارد.
وجوب اطاعت از هارون:
وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي.
سوره طه آيه 90
به بني اسرائيل ميگويد: بايد از من تبعيت کنيد و بايد از دستورات من اطاعت کنيد.
انحراف قوم موسي در غياب حضرت موسي:
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ
سوره طه آيه 88
سامري يک گوسالهاي را درست کرد و از اين گوساله صدا درآمد و گفت: خداي شما اين گوساله است.
اي مردم اين طور صدا درميآورد و حرف ميزند. مردم هم تمام دستورات حضرت موسي را ناديده گرفتند. هرچه حضرت هارون گفت:
فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي
سوره طه آيه 90
به او گوش ندادند.
حضرت موسي يک چيزي گفت، فعلا سامري اين گوساله را درست کرده است.
هارون ديد جمعيت به طرف گوساله پرستي رفتند و توحيد و آن زحمات حضرت موسي و دستورات حضرت هارون، همه ناديده گرفته شد.
هارون نيامد با بعضي از دوستان قيام کند و در برابر گوساله پرستان جنگ و قيام به راه بيندازد. براي رعايت وحدت امت بني اسرائيل ساکت ماند.
حضرت موسي آمد و عصباني شد و از ريش برادرش گرفت و فرمود:
أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي
سوره طه آيه 93
چرا دستورات من را عصيان کردي و چرا گذاشتي مردم گوساله پرست شوند و از توحيد برگشتند؟
حضرت هارون ميفرمايد:
قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي
سوره طه آيه 94
اي فرزند مادرم (اين يک تعبير لطيفي است که وقتي ميخواهند طرف را به رحم و ترحم بياورند، ميگويند: اي فرزند مادرم؛ يعني ميخواهد آن عطوفت و آن محبت و مهرباني مادر را به رخش بکشد) از ريش و سر من نگير، من ترسيدم که اگر در برابر اين گوساله پرستان قيام کنم، بگويي: بين بني اسرائيل تفرقه انداختي.
من حرفم را زدم و اتمام حجت را کردم. گفتم که از من اطاعت کنند.
تمام آن حرفهايي که تو زده بودي و بحث توحيد را گفتم و گفتم: اين خلاف است و اين انحراف از آئين حضرت موسي است؛ ولي هيچ کس به حرف من گوش نکرد.
ديدم که اگر در برابر اينها قيام کنم، در ميان بني اسرائيل تفرقه ميافتد.
آن آقاياني که ميگويند: چرا اميرالمؤمنين در برابر انحراف امت قيام نکرد، اين هم پاسخ آن.
آقاي ابن عبد البر سني در کتاب الاستيعاب جلد 2 صفحه 497 همين تعبير را دارد.
من اين مطلب را از نهج البلاغه نياوردهام. اين تعابير در خطبههاي مختلف نهج البلاغه هم وجود دارد.
استيعاب از کتب معتبر تراز اول است. ميگويد: اميرالمؤمنين فرمود:
إن الله عز وجل لما قبض رسوله صلى الله عليه وسلم قلنا نحن أهله وأولياؤه لا ينازعنا سلطانه أحد فأبى علينا قومنا فولوا غيرنا وأيم الله لولا مخافة الفرقة وأن يعود الكفر ويبوء الدين لغيرنا فصبرنا على بعض الألم.
الاستيعاب، ج 2، ص 497
وقتي که پيغمبر از دنيا رفت، ما گفتيم: ما هستيم اولياء و ولي امر بعد از پيغمبر، اين مقام خلافتي که پيغمبر براي ما قرار داده است، کسي با ما مخالفت نميکند. قوم ما قريش، با ما مخالفت کردند.
آن جايگاهي که خدا و پيغمبر براي ما قرار داده بود، اينها را به ما ندادند و ديگران را خليفه کردند.
قسم به خداي عالم اگر ترس اين را نداشتم که ميان امت اسلامي تفرقه ميافتد و دوباره کفر بساطش را پهن ميکند و دين اسلام نابود ميشود، قطعا حکومت را تغيير ميدادم و در برابر هيئت حاکم ميايستادم و همه را کنار ميزدم و خلافت را به دست ميگرفتم. به بعضي از دردها صبر کردم.
صبرت وفي العين قذى وفي الحلق شجي أرى تراثي نهبا
شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 98
صبر کردم صبري که خار در چشم و استخوان در گلو است.
يکي از نکاتي که در رابطه با قوم بني اسرائيل است، اين است که بني اسرائيل با همه آنچه که از حضرت موسي ديده بودند، آن همه معجزات و آن همه نشانهها و آن همه تبليغ و نجات از دست فرعونيان:
وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ
سوره اعراف آيه 138
بني اسرائيل آمده است و درياي نيل کوچه کوچه شده است و همه آبها ايستادهاند و بني اسرائيل حرکت کرد و رفت و از آن طرف فرعونيان آمدند و غرق شدند.
چه معجزه مهمي رخ داده است؛ ولي وقتي که از دريا رد شدند و از رود نيل آن طرف رفتند، ديدند که يک عده بت پرست، يک بتهايي گذاشتهاند و اطراف آن طواف ميکنند و آنها را عبادت ميکنند.
گفتند: موسي تو که آدم خوبي هستي و اين همه معجزه و کرامت داري و هرچه که ما خواستيم به ما دادي، همان طوري که اينها بت ميپرستند و طواف ميکنند، يک بتي هم براي ما درست کن تا ما هم مشغول شويم.
نميدانم اسم اين را چه بگذاريم؛ ولي قرآن ميفرمايد:
قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
سوره اعراف آيه 138
شما قوم جاهلي هستيد.
ترمذي با سند خودش از ابو واقد ليثي نقل ميکند:
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَمَّا خَرَجَ إلى خيبر مَرَّ بِشَجَرَةٍ لِلْمُشْرِكِينَ يُقَالُ لها ذَاتُ أَنْوَاطٍ يُعَلِّقُونَ عليها أَسْلِحَتَهُمْ فَقَالُوا يا رَسُولَ اللَّهِ اجْعَلْ لنا ذَاتَ أَنْوَاطٍ كما لهم ذَاتُ أَنْوَاطٍ فقال النبي صلى الله عليه وسلم سُبْحَانَ اللَّهِ هذا كما قال قَوْمُ مُوسَى أجعل لنا إِلَهًا كما لهم آلِهَةٌ
سنن الترمذي، ج 4، ص 475
در بعضي از روايات دارد که اين قضيه براي بعد از فتح مکه است. پيغمبر اکرم 21 سال براي اين مردم زحمت کشيده است و تلاش کرده است. اگر خيبر هم باشد، 19 سال پيغمبر براي مردم زحمت کشيده است.
پيغمبر فرمود: اين همان سخني است که قوم حضرت موسي از حضرت موسي خواستند. وقتي که ديدند يک قومي يک بتي را ميپرستند، گفتند: براي ما هم همچين الهي درست کن.
عين همان حرفي که قوم حضرت موسي از موسي خواستند، شما مسلمانها و شما صحابه از من خواستيد. اينها از صحابه بودند، اينها که از يهوديها نبودند، اينها به جنگ يهوديها رفته بودند.
بعد پيغمبر فرمود:
وَالَّذِي نَفْسِي بيده لَتَرْكَبُنَّ سُنَّةَ من كان قَبْلَكُمْ
سنن الترمذي، ج 4، ص 475
قسم به خدايي که جان من پيغمبر در قبضه قدرت او است، تمام سنتهاي زشتي که در امم گذشته بود، در امت من قدم به قدم خواهد بود.
آقاي ترمذي ميگويد:
هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ
سنن الترمذي، ج 4، ص 475
در صحيح بخاري نبي مکرم ميفرمايد:
أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قال لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ من قَبْلَكُمْ شِبْرًا بِشِبْرٍ وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ حتى لو سَلَكُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَسَلَكْتُمُوهُ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1274
شما سنت گذشتهگان را وجب به وجب عمل خواهيد کرد، قدم به قدم؛ حتي اگر در گذشته يک فردي در سوراخ سوسمار رفته بود، در امت من کسي در سوراخ سوسمار خواهد رفت.
خود جناب حاکم نيشابوري ميگويد:
لو أن أحدهم جامع امرأته بالطريق لفعلتموه
المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 502
من اين را ترجمه نميکنم.
آقايان هم اگر خواستند حرف ابن تيميه را ببينند، ميتوانند به کتاب مجموعه فتاوي مراجعه کنند. در آنجا قضيه درخواست مسلمانها و صحابه از پيغمبر که براي براي ما ذات انواطي درست کن.
ايشان در آنجا ميگويد:
وحتى لو أن أحدهم جامع أمرأته في الطريق لفعلتموه
مجموع الفتاوى، ج 27، ص 137