شرح صحیفه سجادیه / دعاى حضرت سجاد(ع)در روز دوشنبه

(بسم الله الرحمن الرحیم)
روز دوشنبه متعلق به قمر است از براى تجارت و زندگانى خوب است و او روز دويم دنيا است پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار مواظبت و مداومت داشته‏اند در روز گرفتن در او و روز پنجشنبه، فرمودند:
در اين دو روز اعمال خلايق بالا برده شود مرا خوش آيد كه عمل من بلند شود و من روزه باشم.
ابن جوزى نقل نمود كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه متولد شد، و روز دوشنبه مبعوث شد، و روز دوشنبه از دنيا به دار بقاء و سرور رحلت فرمود، و از مكه روز دوشنبه بيرون رفت، و در مدينه روز دوشنبه داخل شدند، در روز دوشنبه ميمون و مبارك بود، در اين زمان او را خوش ندانند و بنا بر بعض از روايات سيد شباب الجنة حضرت سيد الشهداء ارواح العالمين له الفداء و عليه و على اصحابه التحية و السلام و الثناء در اين روز شهيد فرقه كفار و مشركين گرديدند.

شرح صحیفه سجادیه / دعاى حضرت سجاد(ع)در روز دوشنبه

 


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً حِينَ فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالارْضَ
ثناء و سپاس مخصوص به معبود آن چنانى است كه گواه نگرفت كسى را در زمانى كه خلق نمود آسمان‏ها و زمين را.
اشهد: مى‏تواند به معنى حصر نيز بوده باشد گاهى توهم شود كه اين عبارت منافات دارد بر اين كه نور پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم خلق شد پيش از آن كه آسمان و زمين خلق شوند به چند هزار سال و همچنين در خلقت بعضى از ملائكه وارد شده است.
جواب توهم واضح است بر فرض ثبوت آن روايات زيرا كه مراد مى‏تواند آن شد كه از مخلوقات جسميه كسى حاضر نبود.
وَ لا اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَاتِ
و نگرفت خدا اعانت كننده‏اى را وقتى كه ايجاد نمود بندگان را.
زيرا كه اگر او را حاجت بر معين باشد نشايد او را خدايى بودن و حاجت داشتن با واجب الوجود در طرف ضد است.
برء: به معنى خلق است.
نسمات: جمع نسمه و نسمه بنده را گويند.
لَمْ يُشَارَكْ فِى الالَهِيَّةِ
شريك نگرفت در خدايى يا شريك گرفته نشد در خدايى.
زيرا كه در شركت علاوه بر اين كه اختلال و فساد مترتب است موجب امكان شود و امكان با وجوب ضد است.
وَ لَمْ يُظاهَرْ فِى الْوَحْدَانِيَّةِ
ياور و كمك نبوده است يا نگرفت در يگانگى و تنهايى.
زيرا كه او وحدانيت دارد من جميع الجهات، پس او را عضد و كمك نباشد وگرنه او را و حدانيت نباشد من تمام الجهات همين كه سلب وحدانيت او تمام شد خدا نمى‏شود.
كَلَّتِ الالْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ وَالْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ
عاجز است زبان‏ها از نهايت وصف نمودن او، و فهمها از حقيقت شناختن او.
در محلش معلوم شده است كه خداى عز و جل بسيط است و مجرد بحث واو را در هيچ نحو نتوان شناخت، و او ذات و صفت نيست مثل ممكن بلكه ذات او عين صفت او هست به اين معنى كه آن كارى كه از ذات و صفت ساخته شود او از ذات فقط ساخته شود اين اوصافى كه ما تعبير از او مى‏نماييم همه از عناوين و تعبيرات يك ذات است بلاتشبيه يك حجر يا يك معدن كه هزار خاصيت دارد نگويند آن خواص از اوصاف ذات بلكه از عناوين و تعبيرات او است.
غرض امام عليه السلام از اين عبارت آن است كه زبان‏ها را قدرت آن نيست كه تمام نمايند اوصاف او را زيرا كه اگر قدرت آن بوده باشد پس خواهد شناخته شد به كنه او زيرا ذات او نيست مگر صفات او.
وَ تَوَاضَعَتِ الْجَبَابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ
فروتنى نموده است ستم كاران از براى بزرگى او.
جبابره: جمع محلى به الف و لام است افاده عموم نمايد و شك نيست كه ستمكارانى در دنيا هستند كه غير از دهر خدايى ندانند و اعتقاد آنها به طبيعت است و ايشان كسى را خداى توهم نكنند تا اين كه به او فروتنى نمايند پس معنى عبارت محمول است به مجاز يعنى ستمكاران معتقد به خدايى يا وقت مردن و ياد دار قيامت.
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ
خوار و ذليل شده است گونه‏ها و صورت‏ها از براى ترسيدن از او.
وَانْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ
اطاعت نموده است هر بزرگى مر بزرگى او را.
فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَوَاتِراً مُتَّسِقاً وَ مُتَوَالِياً مُسْتَوْسِقاً
پس از براى تو است ثناء و درود حالكونى كه او زياد آورنده است و تمام و كامل كننده باشد و پى در پى آورنده و محكم كننده باشد.
وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى رَسُولِهِ أَبَداً وَ سَلامُهُ دَآئِماً سَرْمَداً
رحمت‏هاى او باد بر پيغمبر او هميشه، و بركات و تحيات او باد هميشه و مستمر.
اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِى هَذَا صَلاحاً وَ أَوْسَطَهُ فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجَاحاً
بار خدايا بگردان تو ابتداء امروز مرا رستگارى و وسط امروز مرا نجات يافتن و آخر روز مرا به مطلوب رسيدن و ظفر يافتن.
فرق مابين فلاح و نجاح مى‏شود آن باشد كه فلاح رستگار شدن، يعنى داخل در طايفه عصاة و بدان نيست لكن مى‏شود به آن چه مقصود است نرسد لكن نجاح آن است كه به مقصد نيز برسد و ظفر يابد.
غرض از اين مطلب آن است كه توفيق بده مرا در اين روز افعال و اقوال و خيرات و مبرات جاى آورم در اول روز و همين كه وسط روز آيد از مفلحين و منجحين باشم و چون آخر روز رسد از جمله بزرگان و اولياء و اتقياء باشم.
وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ
پناه مى‏برم به تو از روزى كه ابتداى او ترسيدن است، و ميان او ناله و فرياد است، و آخر او درد و مرض است.
بدان كه روز قيامت از براى عصات و بدكاران چنين است ايشان را كه از قبور نشر نمايند در كمال خوف و اضطراب كه هر يك دست دو ملك كه يكى طرف راست او را مى‏كشد و ديگرى طرف چپ را به ذلت و رسوايى حاضر سازند در محكمه خداى، و در آن محكمه عظيمه عظمت و سطوت و سلطنت خداى جل و علا ظاهر شود و جهنم را حاضر سازند پس او آواز واثبوراه واغوثاه بلند نمايد، و چون حكم به حق شود كه او را داخل آتش نمايند، درد و مرض وى هويدا و آشكار گردد اين روز كه در اين دعاء ذكر شده مى‏شود همان روز باشد، و ميشود اين روز، دوشنبه كه انسان در او هست باشد يعنى امروز را روز امن و سلامت و صحت من قرار بده نه اين كه در اين روز سالم نباشم و مبتلاء به بلاء يا آفت بوده باشم.
اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ وَكُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ وَكُلِّ عَهْدٍ عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ
بار خدايا به درستى كه من طلب غفران مى‏نمايم از تو از هر نذرى كه نذر نمودم آن را، و هر وعده‏اى كه وعده نمودم من او را، و هر پيمانى كه او را پيمان نمودم من، بعد وفاء ننمودم.
شك نيست كه نذر و عهد دو امر است كه انسان بر خود واجب سازد با اين كه واجب نبودند پس تكليفى خدايى بر او دارد و مخالفت واجب نموده است، وعده نمودن تخلف او اگر چه محل كلام است در حرمت و عدم آن لكن سبب نقص و انحطاط رتبه است و كيف كان اين امور وفاء آنها حق الله است و مخالفت ايشان نشايد پس اين حقوق علاج و دفع ايشان منحصر است به استغفار اگر او را قدرت بر دادن كفاره خلف نذر و عهد نباشد وگرنه كفار نيز حاجت دارد.
وَ أَسْأَلُكَ فِى مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِى
سئوال مى‏كنم من تو را جور و ستم‏هاى بندگانت را كه نزد من است.
از اين كه خداى جل شأنه قادر بر هر شى‏ء است و غير از او مملوك او است پس سوال از حقوق مخلوق او از او عيب نيست زيرا كه او تواند از جهاتى ظالم را خلاص كند از حق مظلوم به اين كه از او طلب عفو و هبه كند يا اين كه عوض به او بدهد اگر رفع درجات يا محو سيئات و يا اين كه قبول شفاعت او نمايد در حق اقارب و آشنايان او.
فَأَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَآئِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِى مَظْلَمَةٌ ظَلَمْتُهَآ إِيَّاهُ فِى نَفْسِهِ أَوْ فِى عِرْضِهِ أَوْ فِى مَالِهِ أَوْ فِى أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ
پس هر يك بنده‏اى از بندگان تو و يا كنيزى از كنيزان تو كه بوده باشد از براى او در نزد من آن كه تعدى نمودم من او را در خود او، و يا ناموس او يا در مال او يا در اهل و اولاد او.
مظلمه به فتح لام اسم است از براى آن چه كه گرفته شده از تو بدون سبب و حق، ظلم تجاوز نمودن از حدود خدا پس هر معصيت كار داخل در عنوان ظالم است.
عرض: به كسر عين محل خوبى و بدى از انسان است مى‏خواهد از خود انسان باشد يا از اقارب و عشاير او، بعد از اين كه سئوال نمود امام عليه الصلوة والسلام از خداى تعالى مظالم بندگان را كه نزد او است تفريع نمود بر او چگونگى آن مظالم را به قول خود فايما عبداه غرض تعداد مظالم است به اين كه آن مظلمه كه ظلم شد يا بر نفس و ذات او است يا بر چيزى كه مرتبط با او است، يا بر خويشان و اقارب او است در صورتى كه ظلم بر او نموده است بر اهل و عرض او اين ظلم عقوبت او زياده است بر ظلم بر خود او زيرا كه در ظلم اول بر دو كس ظلم نموده است مثلا در مقام شتم بر كسى بگويد پدر سوخته اين هم ظلم بر پدر است و هم ظلم بر پسر هست.
أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا
يا غيبت نمودنى كه غيبت نمودم من او را به آن غيبت.
غيبت از معاصى كبيره هست زيرا كه او را زياده از زنا شمرده است.
امام عليه السلام و علت آورده است كه زانى توبه او مقبول است و غيبت كننده توبه او مقبول نخواهد شد مگر اين كه صاحب او راضى شود از او، و نماز غيبت كننده قبول نخواهد شد مگر اين كه صاحب غيبت از او بگذرد، و هر عملى كه از حسنات نموده است از جهت صاحب او نويسند و سيئات او را بر غيبت كننده حمل نمايند.
امام به حق ناطق حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه الصلوة والسلام فرمايش نمود كه:
قسم به خداى عظيم دروغ مى‏گويد كسى كه غيبت مى‏نمايد و اعتقاد او آن است كه از اولاد حلال است.
أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوًى أَوْ أَنَفَةٍ
يا بار نمود به او به ميل و برگشتن از طاعت يا خواهش نفسانى يا دماغ فروشى.
تحامل: مرفوع است عطف بر مظلمه تحامل مصدر است به معنى واداشتن بر كلفت و مشقت و حمل نمودن ميل به معنى انحراف و برگشتن است شايد وجه مال به مال به واسطه آن باشد كه مال انسان را منحرف سازد از اطاعت خداى عز و جل.
هوى: خواهش نفسانى و امورى جاى آوردن مقابل طاعت خداى عز و جل.
انفه: دماغ فروشى نمودن به اين معنى به ديگرى تكبر نمودن و فرق مابين او و تكبر عموم مطلق است.
انفه خاص است و او تكبر نمودن به ديگرى است از جهت خودپسندى و منيت نمودن.
بدان كه اگر شخصى ديگرى را باعث شود كه معصيت نمايد يا اين كه سبب شود يا شرط ظاهر آن است كه او نيز فاعل محرم است ظاهر عبارت شريفه آن است كه او را نيز عقاب نمايند از جهت اين كه برادر دينى خود را واداشت بر معصيت نظر به اين كه اگر كسى سنت سيئه نمود و ديگرى نيز متابعت نمود بر آن كسى كه مبدع و محدث سيئه است دو عقاب نمايند: يكى اين كه خود جاى آورد ديگر اين كه مثل عقاب بر او حمل نمايند.
أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَآءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ
يا كمك و يارى نمودن از جهت رشك و خواهش به نفس يا عمل خود به ديگرى نماندن يا كمك و يارى نماندن از جهت قرابت و خويشى، و حميت و عصبيت مابين آنها عموم مطلق و هر دو شريك هستند در غيرت كشيدن، لكن حميت اعم است مى‏شود او از براى قرابت باشد يا از جهت اهل بلديه يا مطلق هوا و خواهش چنان بالعيان مشاهده شده كه اگر كسى ذم ماهى شور نمايد، چنان چه متداول است در بلده جيلان و ذم كننده از اهل رشت نباشد رشتى در مقام مذمت بعضى از مطعومات بلده ذم كننده بيرون آيد و مابين آنها جدال و نزاع واقع شود اين مطلب حرام است چنان چه اردبيلى در شرحش تصريح به آن نموده.
از امام به حق ناطق حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه الصلوة والسلام مروى است كه آن بزرگوار از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت نمايد كه ايشان فرمودند:
هر كه كينه ورزيده است و عصبيت نموده است يا اين كه از براى او كينه ورزيده شده است و عصبيت شده است ريسمان ايمان از گردن او كنده شد، هر كه عصبيت نمود خداى عز و جل عصابه و دستمال از آتش بر او مى‏بندند، و فرمود: هر كه عصبيت كند محشور نمايد خداى او را بااعراب جاهليت.
مفضل بن عمر از آن بزرگوار روايت نمايد كه ايشان فرمودند:
چون روز قيامت شود منادى ندا نمايد از جانب پروردگار كجايند آن كسانى كه منع نمودند اولياء مرا؟
فرمود: به پا شوند جماعتى كه نباشد بر روى‏هاى ايشان گوشت.
بعد فرمود اينها جماعتى باشند كه اذيت مومنين را نموده باشند و دشمنى با ايشان كرده باشند و به مشقت انداخته باشند ايشان را در دين ايشان.
بعد فرمودند كه: امر شود ايشان را در جهنم داخل نمايند.
غَآئِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً وَ حَيّاً كَانَ أَوْ مَيِّتاً
دور باشد او يا نزديك زنده باشد يا مرده.
فَقَصُرَتْ يَدِى وَضَاقَ وُسْعِى عَنْ رَدِّهَآ إِلَيْهِ وَالتَّحَلُّلِ مِنْهُ
پس كوتاه شد دست من و تنگشده است طاقت من از اداء نمودن آن حقوق به سوى او و قبول حليت نمودن از او.
از اين كه اين حقوق مذكوره از حقوق آدمى است پس وفاء از او نشود مگر به يكى از دو امر يا رد و اداء به سوى او يا طلب حليت نمودن و اين در حقوق ماليه خوب است و اما در غير ماليه مثل غيبت و شتم و باعث شدن او بر اين كه در معصيت داخل شود بيرون آمدن از امثال اين حقوق نشايد مگر اين كه از او حليت بگيرد و او را بحل نمايد و گرنه چگونه جاى آوردن امثال اين امور از ديگرى بالنسبه به سوى مرتكب رد و اداء خواهد بود جزاء سيئه، سيئه نخواهد بود نشود، العياذ بالله اگر كسى زناء به اهل نمايد و اين وفاء به مظلمه باشد حاشا ثم حاشا، پس طريق نجات در حقوق مشتركه بين الله و بين الناس توبه هست و طلب حليت از صاحب او نمودن اگر ممكن او شود و الا او منحصر است به بازگشت از خداى و از خداى التماس و طلب نمايد كه او جلت قدرته از صاحب حق از جهت او طلب عفو و رضا نمايد اين است كه امام عليه السلام مى‏فرمايد: دستم تنگ شد، و طاقت ندارم از وفاء بدان كه امام ظلم در عرض و اهل كه گاهى تعبير از او به زنا مى‏شود او را حق الناس دانسته و نزد جمعى او از حقوق خدا است تحقيق تفصيلى است كه مرحوم شيخ بهايى عليه الرحمه در جواب شيخ صالح جزائرى مى‏فرمايد:
كه اگر زن حره باشد بى شوهر و راضى هم باشد او حق الله صرف است اگر امه يا حره با شوهر يا مكرهه كه مركب است از دو تا از اين امور يا سه تا پس او مركب است از حق الله و حق آدمى يعنى حق زوج و مولى و حق خود زن شك نيست و شبهه‏اى نيست كه غصب عرض اشد است از غصب مال.
فَأَسْأَلُك يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ وَ هِىَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيئَتِهِ وَ مُسْرِعَةٌ إِلَى إِرَادَتِهِ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
پس سئوال مى‏نمايم تو را اى كسى كه مالك هستى مقاصد و مرادات را پس آنهاطلب اجابت كننده‏اند مر خواهش او را، و شتابنده‏اند به سوى اراده او اين كه رحمت بفرست بر محمد و آل او.
بدان كه اراده خداى ايجاد و ابداع او است اما مشيت كه تعبير از او شود به خواست و خواستن از چند روايت استفاده شود او به اراده يكى است و به حسب تعبير مختلف هستند چنان چه از اين دعاء و دعاى يا من تحل به عقد المكاره معلوم شود.
و از بعضى از روايات مرويه در كافى معلوم شود كه او غير اراده است و كيف كان اين دو تا غير همديگر هستند يا عين همديگر در افعال خود خدا است كه قدرت در ايجاد و عدم ايجاد دارد اين است معنى حديث ما شاء الله كان و ما لم يشأ لم يكن.
و اما در افعال عبيد از خير و شر قطعا مشيت او در جاى آوردن خوبى است و ترك نمودن بدى.
به عبارت اخرى خواست او جاى آوردن خيرات و ترك شرورات است و اراده او در افعال عبيد امر و نهى او است فتامل.
و أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّى بِمَا شِئْتَ
و اين كه خوشنود گردانى او را از من به آن چه خواسته باشى تو.
ترضيه باب افعال است ماء در كلمه بما شئت موصوله است عايد صله محذوف.
غرض آن است كه رضا نمودن او با شما است به عوضى كه خود مى‏دانى، يا اين كه سيئات را عفو نمايى يا اين كه درجات رفيعه به او عنايت فرمايى.
وَ تَهَبَ لِى مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً
و ببخشى تو مرا از جانب خود آمرزيدن را.
تنوين در كلمه رحمت احتمال هر يك از تنكير و تمكن را دارد.
إِنَّهُ لا تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ وَ لا تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ
به درستى كه شأن چنين است كه كم نمى‏نمايد تو را آمرزيدن و ضرر نمى‏رساند تو را بخشيدن.
چگونه چنين نباشد بعد از اين كه ثابت نموديم كه او واجب الوجود است و صفات ممكن او را نشايد پس او فياض صرف وجود او مطلق است زيادتى عطاى او افاده ننمايد مگر جود و كرم را و اين عبارت مى‏شود علت هر دو فقره باشد بر سبيل لف و نشر مرتب و مى‏شود فقره اخيره باشد، موهبه مصدر ميمى است.
يَآ أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
اى مهربان‏تر از همه مهربان‏ها.
مناسب فقرات سابقه آن است كه خلاق عالم به اين صفت خوانده شود نه به اوصاف ديگر زيرا كه خود فرض حامل وبال و مظلمه حقوقى از ناس در ذمه او است و او را ملجاء و منجا نيست مگر او جلت قدرته بلى اگر او را خداى حق بود فقط مناسب خواندن او بود به صفت غفران.
اللَّهُمَّ أَوْلِنِى فِى كُلِّ يَومِ اثْنَيْنِ نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ سَعَادَةً فِى أَوَّلِهِ بِطَاعَتِكَ وَنِعْمَةً فِى آخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ
اى خداى من عطاء بفرما تو مرا در هر روز دوشنبه دو خوشحالى از جانب تو:
اين دو يكى از آن دو نيكبختى در اول او به بندگى نمودن تو و ديگرى خوشحالى در آخر او به آمرزيدن تو.
يَا مَنْ هُوَ الالَهُ وَ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِوَاهُ‏
اى كسى كه او خدا است و نمى‏آمرزد گناهان را غير از او.
بدان كه روز دوشنبه روزى است كه مبارك است سفر در او نيكو است.
و همچنين است طلب علم در آن روز، و آن روزى است كه عرض عمل خلايق بر خدا و رسول او صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه هداى عليهم الصلوة والسلام مى‏نمايند.
ابن طاووس رضى الله عنه در كتاب جمال الاسبوع از اسعد بن عمر القاهر الاصفهانى روايت مى‏نمايد و او به اسانيد خود از شيخ ابو على الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسى فرمود در تفسير قوله جل جلاله:
وقل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون:
روايت نمودند اصحاب ما اين كه اعمال امت عرض شود بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در هر روز دوشنبه و پنجشنبه و همچنين عرض شود بر ائمه كه قائم مقام او هستند، ايشان اند كه اراده شده‏اند بقوله والمومنون.

- لینک کوتاه این مطلب

» غدیر
تاریخ انتشار:1 دی 1393 - 14:22

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد