آخرالزمان طبيعی در سينما

(بسم الله الرحمن الرحیم)
طبيعتي که سال ها مسخر و مقهور انسان بوده، روزي عليه انسان قيام مي کند و انتقامش را مي گيرد. اين مطلب، زمينه اي تکراري براي نگرش غالب در دسته اي از فيلم ها با مضمون آخرالزمان طبيعي است. برخي ديگر از همين فيلم ها روايتي متفاوت دارد، به اين صورت که اين پايان را مجازاتي براي انسان مي داند، انساني که فساد او تمام کره ي خاکي را دربر گرفته است.
هم چنين مي توان نوع سومي براي اين دسته از فيلم ها در نظر گرفت که در آن ها بلاي طبيعي، مجازاتي از جانب طبيعت يا مکافات فسادهاي انساني نيست؛ بلکه چرخه اي معمولي از زندگي انسان را نشان مي دهد که از جايي شروع مي شود و به جايي ختم خواهد شد و اين پايان با حوادث طبيعي هم زمان شده است. فيلم هايي که پيش تر در بخش نشانه هاي طبيعي آمد، نمونه هايي براي اين دسته محسوب مي شوند؛ افزون بر آن ها فيلم هاي ديگري را نيز مي توان در اين دسته جاي داد.

 آخرالزمان طبيعی در سينما

 

گروه اول از اين فيلم ها مربوط به برخورد اجرام آسماني با کره ي زمين است. اين اجرام به دليلي نامعلوم يا بر اساس پيش گويي هاي باستاني مربوط به اقوامي همچون « تمدن مايا » (1) از مدار اصلي خود خارج مي شود و امري محال به وقوع مي پيوندد. با اين حادثه، حيات در کره ي خاکي به کلي در معرض نابودي قرار مي گيرد.
فيلم « آرمگدون » (2) يکي از نمونه هاي شاخص در اين گونه محسوب مي شود. در اين فيلم، شهاب سنگي غول پيکر در مسير برخورد با کره ي زمين قرار مي گيرد که برخورد آن انفجاري همانند آن چه نسل دايناسورها را به انقراض کشيد، به وجود خواهد آورد. ابتداي فيلم،‌ تصويري از کره ي زمين در دوران دايناسورها ديده مي شود و گوينده تلويزيون به احتمال اين برخورد در آينده اشاره مي کند.
رئيس جمهور امريکا در اين فيلم در مقام رهبر گروه منجي، پيش از انجام مأموريت براي از بين بردن شهاب سنگ، يک سخنراني طولاني ايراد مي کند و اين دوران را بر اساس آموزه هاي کتاب مقدس « آرمگدون » مي خواند.
الگوي مذکور در فيلم « گُرات » (3) هم ديده مي شود و شهاب سنگ بسيار عظيمي در مسير برخورد با زمين قرار مي گيرد. هم چنين مسير شهاب سنگ هايي که از کنار کره ي زمين در حال عبورند، در فيلم « طوفان بارش شهاب » (4) تغيير مي کند و بخش زيادي از کره ي زمين و انسان ها را نابود مي کنند.
در فيلم « شهاب آسماني » (5) ستاره ي دنباله داري با کمربند سياره اي برخورد مي کند و باعث مي شود شهابي به نام « اورفيوس » در مسير برخورد با زمين قرار گيرد و انسان ها را در معرض نابودي قرار دهد. در فيلم « برخورد شديد » (6) برخورد در دو مرحله صورت مي گيرد. اولين قطعه از ستاره در اقيانوس اطلس فرود مي آيد و سونامي عظيمي به سوي شهرها ايجاد مي کند. برخورد قطعه ي دوم که طبق پيش بيني ها در کشور کانادا به زمين اصابت خواهد کرد، نابودي نسل بشر و حيات روي کره ي زمين را به دنبال خود خواهد داشت.
در فيلم « وقتي دنيا با هم تصادف مي کنند » (7) برخورد ستاره با زمين اتفاق مي افتد و راه نجاتي در ميان نيست و کره ي زمين به کلي نابود مي شود. در فيلم « طوفان قطبي » (8) هم گذر ستاره اي دنباله دار از کنار کره ي زمين باعث مختل شدن مدارهاي مغناطيسي زمين و ايجاد طوفاني عظيم در سطح زمين مي شود.
در فيلم هاي توليد شده پس از سال 2008 م، بلاهاي آخرالزماني در سال 2012 م روي مي دهد. اين سال از شهاب ها و ستاره ها نيز بي نصيب نمانده است. در فيلم « 2012: اَبَر نو اختر » (9) ستاره اي عظيم در سال 2012 م با زمين برخورد مي کند و آن را به کلي به نابودي مي کشاند. پيش از اين فيلم، همين نوع از ستاره در « ابر نو اختر » (10) عامل نابودي حيات در کره ي زمين شده بود.
فيلم « آخرالزمان کوانتومي » (11) روايتي مشابه را پي مي گيرد. ستاره اي دنباله دار با سياره ي مريخ برخورد مي کند و باعث انفجارهاي عظيم و در پي آن تخريب قابل توجهي از سطح مريخ مي شود. اين برخورد باعث ايجاد سياه چاله اي در فضا مي شود که به سمت زمين مي آيد و به زودي زمين را خواهد بلعيد. روسيه و چين به عنوان دو کشور داراي سلاح هاي اتمي، چندين بمب اتمي به قطب شمال و جنوب کره ي زمين شليک مي کنند؛ هدف آن ها تغيير قطب هاي زمين و نجات کره ي خاکي از نابودي است؛ ولي اين انفجارها باعث اختلال در نظام طبيعت و ايجاد طوفان ها، زلزله و سونامي هاي بزرگي در جهان مي شود.
در فيلم « ماليخوليا » مدار حرکت ستاره اي بسيار بزرگ تر از کره ي زمين به نام ماليخوليا از منظومه ي عقرب، تغيير يافته و در مسير برخورد با زمين قرار مي گيرد. اين ستاره تا پايان داستان با زمين برخورد مي کند و آن را مي بلعد و از کهکشان محو مي کند. شخصيت اصلي در اين فيلم، اين واقعه را مجازاتي به علت فسادهاي بي حد و حصر انسان معاصر مي داند.
در برخي فيلم ها موقعيتي نادر از نحوه ي قرار گرفتن اجرام آسماني، عامل وقوع حادثه مي شود. در فيلم « آفتاب » (12) پنجاه سال بعد از دوران معاصر به تصوير کشيده مي شود که خورشيد رو به زوال است و به تبع اين واقعه، تاريکي مطلق پديد خواهد آمد و به دليل نبود گرما و نور خورشيد حيات روي کره ي زمين در حال نابودي است.
در فيلم « شناخت » (13) بر اثر موقعيت جديد خورشيد نسبت به زمين در منظومه ي شمسي، اشعه هاي خورشيدي بيش از مقدار معمول بر زمين مي تابد، به گونه اي که ابتدا باعث گرماي شديد در زمين مي شود و پس از آن کره ي زمين به کلي در اشعه هاي خورشيدي مي سوزد و همه ي انسان ها نابود مي شوند.
نکته ي قابل توجه در اين فيلم، آن است که وقوع اين حادثه و فاجعه هاي بزرگ انساني ديگر که پيش از اين رخ داده اند، در سال هاي پيشين از جانب موجودات فرازميني به انسان ها هشدار داده شده و دختربچه اي غير متعادل، اين پيش گويي ها را به نسل هاي بعدي انتقال مي دهد. موجودات فرازميني که پيش از اين چنين ارتباطي را با انسان ها برقرار کرده اند،‌ بار ديگر پيش از فرا رسيدن نابودي کامل، دوباره به زمين بازگشته، درصدد برقراري تداوم نسل انسان ها برمي آيند. اين موجودات از هرگونه ي انسان، زوجي کودک انتخاب مي کنند و به آسمان مي برند تا با بازگرداندن اين کودکان پس از ايجاد شرايط زندگي در زمين نسل انسان را تداوم بخشند.
نکته ي حائز اهميت ديگر را بايد در زندگي شخصيت اصلي فيلم جست و جو کرد. او به دليل رخدادهايي همچون مرگ همسرش دچار بي ديني مي شود و دائماً سؤالي درباره قوانين هستي از جهت جبري يا اختياري بودن در ذهنش دارد و همواره با اين مسئله درگير است و تاکنون، جوابي براي آن نيافته است. تا پايان داستان بر اساس حوادث پي در پي فيلم، اين سؤال پاسخ مي يابد و اين شخصيت متوجه مي شود که تمام امور در جهان بر اساس جبر بنا شده است.
جبر، در مقابل اختيار و آزادي است. انسان مجبور، قدرت، اختيار و آزادي ندارد. انسان درباره عملي خاص، وقتي قادر و مختار است که توانايي اراده و انجام دادن آن عمل و نيز توانايي ترک اراده و انجام ندادن آن را داشته باشد.
نظريه ي جبر در علوم مختلف، طرفداراني دارد و در هر علم، منشأ خاصي براي آن لحاظ مي شود. در جامعه شناسي، جبر اجتماعي ناشي از روابط اجتماعي حاکم بر انسان ها و در روان شناسي، جبر روان شناختي ناشي از وضعيت جسمي و روحي فرد مطرح مي شود. در فلسفه، گروهي جبرِ علي و معلولي را منشأ جبر مي دانند و در کلام، جبرِ ناشي از خداوند و اراده، قدر و قضاي او مطرح است. آن چه در اين گونه فيلم ها مطرح است، همان جبر کلامي است.
طرفداران جبر کلامي، به دو دليل، تمسک کرده اند (14) که اجمالاً طرح و نقد مي شود:

1. تمسک به قضا و قدر:

مهم ترين دليل متکلمان جبري مذهب، قضا و قدر خداوند است. اين گروه، اختيار انسان را منافي با عموميت قضا و قدر خداوند مي دانند و معتقدند که اگر خداوند براي انسان، کاري مثل خوردن شراب را تقدير کرده باشد، ولي انسان آزاد باشد که آن را ترک کند و اين کار را انجام ندهد، خداوند،‌ مغلوب و انسان،‌ غالب مي شود که چنين فرضي محال است.
در پاسخ اين دليل، بايد گفت که قضا و قدر در افعال اختياري انسان، به معناي مجبور کردن او به عمل خاصي نيست؛ بلکه تقدير خداوند، به اين معنا است که خداوند براي قدرت و توانايي انسان، حدي قائل شده و به اندازه ي معيني به وي قدرت بخشيده است.
قضاي خداوند نيز به اين معنا است که خداوند به اين محدوديت، حکم و آن را ايجاد کرده است و البته به کار بردن اين قدرت محدود نيز، مشروط به اذن خدا است. بنابراين اگر انسان معصيت کند، خداوند مغلوب نمي شود؛ چرا که خدا خود قدرت معصيت را به انسان داده و در هنگام معصيت نيز به طور تکويني مانع صدور معصيت نشده است، هر چند به طور تشريعي و از طريق پيامبرانش به انسان ها اعلام کرده که به معصيت، رضايت تشريعي ندارد.

2. تمسک به توحيد افعالي:

دليل ديگر طرفداران جبر از جمله اشعري بر نظريه جبر، توحيد اَفعالي خداوند است که بر اساس آن، خدا فاعل همه ي افعال محسوب مي شود.
درباره توحيد افعالي بايد گفت که اگر توحيد افعالي به معناي انجام شدن همه ي کارها ( از جمله کارهاي اختياري انسان و گناهان او ) به وسيله ي خدا باشد، اين معنا همان جبر است. اما معناي صحيح توحيد اَفعالي، اين است که قدرت و توانايي انجام دادن همه ي افعال، از خدا است؛ يعني حتي آن گاه که انسان، کاري اختياري انجام مي دهد نيز قدرت آن را از خدا دريافت کرده است.
افزون بر اين که دلايل طرفداران جبر براي اثبات آن کافي نيست و در واقع، هيچ دليلي براي اين نظريه وجود ندارد، دلايلي بطلان اين نظريه را تبيين مي کند:

1. علم حضوري به آزادي در افعال:

روشن ترين دليل رد نظريه ي جبر، وجدان و علم حضوري انسان به خود و افعال خويش است. اگر انسان به خود بازگردد و به افعالش توجه کند، درمي يابد عملي که اراده کرده و انجام داده، مي توانسته اراده نکند و انجام ندهد، يا کاري را که اراده نکرده و انجام نداده، مي توانسته اراده کند و انجام دهد.
اين برهان، افزون بر ابطالِ جبر کلامي، جبر اجتماعي، رواني و فلسفي را نيز باطل مي سازد؛ چرا که هر چند ساختار جامعه و جسم و روان، بر افعال انسان مؤثر است و اين تأثير در برخي موارد، بسيار زياد است؛ اما انسان با علم حضوري درمي يابد که تأثير عوامل مذکور، علت تامه براي انجام کارها نيست؛ بلکه او برخلاف اقتضائات رواني و اجتماعي، مي تواند راه ديگري را برگزيند.
به سخن ديگر، عوامل روحي و اجتماعي، ممکن است انتخاب کاري را دشوار کند؛ اما انتخاب کار دشوار محال نيست و انسان مي تواند کار دشوار را نيز انتخاب کند. واقعيت نيز گواه اين مدعا است؛ زيرا مي بينيم برخي افراد، با وجود زندگي در خانواده ي ناشايست و اجتماع فاسد، راه صحيح را برمي گزينند و به عکس، شماري از کساني که در خانواده هاي شايسته، پرورش يافته اند و محيط زندگي آنان سالم است، راه فساد و تباهي را پيش مي گيرند.
عليت فلسفي نيز چيزي جز مجموعه اي عوامل مؤثر بر افعال انسان نيست که اين عوامل هيچ گاه باعث سلب اراده از انسان نمي شود؛ به تعبير ديگر، عليت فلسفي درباره افعال انسان، هيچ گاه تحقق نمي يابد. (15)

2. جايز نبودن اِسناد « کار قبيح » و « ظلم » به خدا:

دليل ديگر بطلان نظريه ي جبر، اين است که لازمه ي اين نظريه، نسبت دادن کارهاي قبيح به خدا و ظالم دانستن او است. اگر فاعلِ همه ي افعال، از جمله کارهاي زشت انسان، خدا باشد، اين کارها به خدا منتسب خواهد شد و مجبور کردن افراد به گناه و مجازات آن ها به علت انجام دادن گناه، ظلمي آشکار است. اين در حالي است که عقلاً محال است که خدا، مرتکب ظلم و کارهاي قبيح شود.

3. مردود بودن نفي حسن و قبح عقلي و آموزه هاي ديني:

نظريه ي جبر، علاوه بر اين که با عدل خداوند منافات دارد، حکمت نبوت، امامت، معاد و نيز همه ي آموزه هاي ديني و حسن و قبح عقلي را نفي مي کند؛ چرا که انسان مجبور، همچون حيوانات و جمادات خواهد بود و درباره اين موجودات نمي تواند سخن از مسئوليت، تکليف، شريعت، معاد و ديگر آموزه هاي ديني به ميان آورد. بنابراين، دلايلي که آموزه هاي ياد شده را اثبات مي کند، همگي دلايل رد نظريه ي جبر نيز محسوب مي شود.
ناگفته نماند که اعتقاد به جبر در انديشه ي الهي شيعه، جايي ندارد و نظريه ي صحيح، امري ميان جبر و تفويض است که بحث ها و دلايل آن در جاي خود آمده است. (16)
در فيلم « 2012 » (17) هر ششصد و چهل هزار سال يک بار، اجرام منظومه ي شمسي در خطي واحد قرار مي گيرد که همين امر باعث بروز تأثيرات مخربي از ناحيه ي خورشيد بر هسته ي زمين مي شود؛ به گونه اي که باعث فعال شدن آتش فشان ها، سونامي ها، زلزله هاي بزرگ و ديگر حوادث طبيعي مي شود که در نهايت، تمام خشکي هاي زمين، زير آب مي رود و همه ي بشر در جهان از بين مي روند. اين ادعا در فيلم، منطبق بر زماني در سال 2012 م مي شود و فيلم آن را هم زمان با پايان تاريخ قوم مايا مي داند.
کارگردان اين فيلم « رولند امريک » (18) است که او را مادر گونه ي سينمايي بلاياي طبيعي مي خوانند. فيلم ديگر ديگر او که در اين دسته قرار مي گيرد « روز پس از فردا » (19) است. در اين فيلم به دليل گرم شدن تدريجي هواي کره ي زمين، تحولات آب و هوايي عجيبي در سطح زمين رخ مي دهد. اين تغييرات باعث دگرگوني هاي جوي فراواني و در نهايت يخ بنداني عظيم آغاز مي شود.
فيلم « 2012: عصر يخ بندان » (20) يخ بنداني در سال 2012 م را براي پايان دنيا پيش بيني مي کند. دليل اين يخ بندان، انفجارهايي است که به سبب اکتشافات در قطب صورت گرفته است و باعث ايجاد سونامي بزرگ و در پي آن يخ بنداني فراگير در تمام دنيا است و برف تا ارتفاع بلندترين ساختمان ها را مي پوشاند. در فيلم « انفجار قطبي » (21) بر اثر خورشيدگرفتگي توده ي هواي بسيار سرد قطبي به سمت شهرها مي آيد و دنيا را به سمت عصر يخ بندان جديد سوق مي دهد.
افزون بر اين نمونه ها، فيلم هايي يخ بندان دوران دايناسورها را دست مايه ي اصلي داستان قرار داده اند. در انيميشن « عصر يخ بندان » (22) که سه نسخه از آن تاکنون اکران شده است، يخ بنداني عظيم،‌ دوران انقراض دايناسورها و موجودات پيش از تاريخ را رقم مي زند. افزون بر يخ بندان در قسمت دوم، فيلم آب شدن يخ ها و ايجاد سيلي بزرگ، حيات موجودات ماقبل تاريخ را تهديد مي کند.
فيلم « دنياي آب » (23) دوراني از آينده را به تصوير مي کشد که تمام يخ هاي قطبي آب مي شود و زمين را فرا مي گيرد. انسان هاي باقي مانده در شهرهاي شناور روي آب يا قايق و کشتي زندگي مي کنند. در اين دوران آب آشاميدني، خاک و هر چيز بر جاي مانده از تمدن پيشين به بهايي گران معامله مي شود. گروهي از افراد شرور که بر روي يک کشتي بزرگ زندگي مي کنند، با حمله به شهرهاي شناور، اموال و دارايي آنان را غارت مي کنند و عده اي از مردم، منتظر تحقق پيش گويي و پيدا کردن سرزمين موعودند.
در فيلم « ذوب شدن » (24) هم بر اثر ذوب شدن يخ هاي قطبي، کره ي زمين در معرض خطر زيست محيطي گسترده اي قرار مي گيرد که نسل بشر را به نابودي نزديک مي کند. در اين ميان، تهديد اصلي، امر ديگري است، در جسدي يخي که از قطب کشف مي شود، اَنگلي ماقبل تاريخ وجود دارد که به سرعت در جهان منتشر مي شود و جان انسان ها را تهديد مي کند.
گرم شدن لايه هاي زيرين زمين در فيلم « زلزله ي يخي » (25) باعث مي شود رودخانه هاي زيرزميني به راه بيفتد که سبب زلزله هاي مهيب مي شود. اين رودخانه ها از نقاط مختلف جهان به راه مي افتد که اگر اين سيلاب هاي زيرزميني در نقطه اي زير سطح به هم برسد، از برخورد آن ها با يکديگر زلزله اي بزرگ پديد خواهد آمد که باعث نابودي کره ي زمين خواهد شد.
گروهي ديگر از فيلم ها به احتمال بروز فاجعه ي زيست محيطي در آينده به شکلي ديگر مي پردازد. در فيلم « مرکز زمين » (26) هسته ي مرکزي زمين به دلايلي ناشناخته از چرخش بازمي ايستد و باعث تغيير ميدان الکترومغناطيسي در کره ي زمين مي شود. در پي آن، فجايع و مشکلات فراواني به وجود مي آيد.
در فيلم « آبي وحشي دوردست » (27) گونه هاي مختلف حيواني و گياهي روي کره ي زمين به کلي نابود شده و منابع طبيعي و غذايي کاملاً از بين رفته است. انسان هاي بازمانده براي فرار از نابودي به دنبال سياره ي جديدي براي زندگي هستند و زمين را ترک مي کنند. موجودات فضايي ساکن در سيارات ديگر پس از ترک انسان ها قصد دارند اين سياره را به عنوان محل زندگي جديدشان انتخاب کنند.
در فيلم « سياره ي سرخ » (28) هم انسان ها در سال 2050 م در پي وقوع فاجعه ي زيست محيطي قصد ترک زمين و رفتن به مريخ را دارند تا در آن جا زندگي کنند. داستان بعد از اين تصميم روايت مي شود و مشکلات پيش آمده در اين باره را به نمايش مي گذارد.
در فيلم « گلوله هاي فضايي » (29) انسان ها مدتي در شهرهاي کيهاني و سيارات ديگر زندگي مي کنند؛ اما آن جا هم دچار مشکلي جديد مي شوند و هواي لازم براي تنفس کم مي شود و اکسيژن به قدر کافي وجود ندارد. انسان ها راه حلي را مي جويند که سرانجام رهبر بشر با دزديدن شاهزاده ي سياره ي ديگر، قصد دست يابي و دزديدن اتمسفر آن سياره را دارد. اين فيلم هم چنان تجاوز افراد را به محيط پيرامون به تصوير مي کشد که حتي در سيارات ديگر نيز وجود دارد.
در فيلم هاي خارج از گونه هاي ياد شده، دليلي مبهم و مرموز، پايان طبيعي را براي انسان رقم مي زند. در فيلم « اتفاق » (30) به دلايلي نامعلوم از لحاظ علوم گياهي، گازي مرگبار از طريق گياهان در سراسر دنيا منتشر مي شود. هر انساني که اين گاز را استنشاق کند، به حالتي دچار مي شود که به خودکشي مي انجامد. پس از گذشت داستان و ختم اين اتفاق، دوباره از شهري ديگر همين رخداد تکرار مي شود و ادامه مي يابد.
در فيلم « فرزندان انسان » (31) هم به دليلي نامعلوم در سال 2027 م زنان ديگر قادر به بچه دار شدن نيستند و تداوم نسل، امکان ندارد. اين امر به تدريج بالا رفتن سن انسان ها و نبود نيروي جديد و در نهايت نابودي نسل انسان را به دنبال دارد. هم چنين بدون علتي مشخص در فيلم « سفر به قعر دريا » (32) منطقه ي بزرگي از کره ي زمين آتش مي گيرد. اين آتش به سرعت گسترش مي يابد و اگر به همين منوال ادامه يابد، حيات روي زمين به انقراض کشيده مي شود.
بحران در برخي فيلم ها قالبي متفاوت دارد، در فيلم « پيشتاز » (33) آينده اي هولناک براي انسان رقم خورده است و بيش تر انسان ها بر اثر ويروسي ناشناخته به آدم خوار تبديل شده اند. دليل انتشار ويروس، هرج و مرجي است که به علت بحران انرژي در جهان و اتمام منابع نفتي در سال 2015 م، رخ داده است. اتفاق آخرالزماني فيلم در يک سير علي و معلولي به فاجعه و بحران زيست محيطي بازگشت مي کند.
مضمون اصلي داستان در گونه ي ديگري از فيلم ها با آخرالزمان طبيعي، در جهت تبيين اصل واقعه و پيش گويي آن است و چگونگي رخداد آن بيان شده و پرداختي در داستان در اين باره وجود ندارد. در فيلم « پيش گويي روز قيامت » (34) نويسنده اي فرا رسيدن پايان دنيا را در سال 2012 م پيش گويي مي کند و در تاريخ موعود، اتفاق آخرالزماني با زلزله هاي عظيم آغاز مي شود. در فيلم سعي شده اصل وقوع حادثه در ذهن مخاطب تثبيت شود و مي خواهد بگويد که اين واقعه حتماً رخ خواهد داد و پيش گويي محقق خواهد شد.
در فيلم « پيش گويي هاي مرد شاه پرکي » (35) شيوه ي پيش گويي به گونه اي متفاوت و شهودي صورت مي گيرد. پيش گو با ديدن انساني شاه پرک نما متوجه رخدادهاي ناگوار مي شود، به اين صورت که هر زمان او را مي بيند؛ واقعه اي رخ مي دهد و به همين ترتيب با حضور دوباره ي او از واقعه اي جديد با خبر مي شود. در داستان فيلم، انسان در موقعيتي دوباره شاه پرکي را مي بيند و به کمک آن، متوجه واقعه اي آخرالزماني در آينده اي نزديک مي شود.
در فيلم « داني دارکو » (36) همين اتفاق به گونه اي ديگر صورت مي گيرد. پسري نوجوان در زمان انتخابات رياست جمهوري امريکا در سال 1988 م، شبي در حال راه رفتن در خواب، خرگوشي غول پيکر و زشت را مي بيند که پايان دنيا را بيست و هشت روز و شش ساعت و چهل و دو دقيقه و دوازده ثانيه ي بعد مي داند. نوجوان تحت تأثير فشار روحي اين واقعه، به انساني ديگر تبديل مي شود و کارهاي عجيب مي کند. پيش گويي در فيلم به صورت جزئي و دقيق است و تغيير نوجوان، نوعي واکنش انسان ها به وقوع حادثه ي آخرالزماني است.
در فيلم « سواري مجاني به کهکشان » (37) موجودي فرازميني، وقوع حادثه و آخرالزمان طبيعي را در قالب نابودي نزديک کره ي زمين خبر مي دهد و به زودي، اين امر محقق مي شود. علت اين نابودي به طور دقيق مشخص نيست؛ اما حادثه به طور قطع رخ خواهد داد.
وقوع حوادث شگرف طبيعي در دوران پاياني و آخرالزمان در اديان و آيين هاي مذهبي هم آمده است؛ اما قطعاً به صورتي نيامده است که در برخي فيلم ها مشاهده مي شود و تمام انسان ها نابود مي شوند.
ممکن است برخي افراد، اين فيلم ها را نشانه هاي قيامت و مربوط به روز رستاخيز بدانند. اين تعبير زماني صحيح خواهد بود که بتوان دليل ديگري در فيلم مبني بر ارتباط با « روز قيامت » پيدا کرد؛ وگرنه چنين تعبيري صحيح نخواهد بود.
شايد بتوان به نوعي ديگر، اين فيلم ها را منطبق بر روز قيامت دانست؛ به صورتي که اين فيلم ها را منطبق بر نگرش مادي گرايي (38) دانست؛ زيرا اين فيلم ها دنيايي وراي جهان ماده را نشان نمي دهد و به آن اشاره اي ندارد و فقط در صورتي مي توان آن ها را در زمره ي فيلم هاي مرتبط با رستاخيز دانست که نگرش مادي برقرار باشد؛ به تعبير ديگر بايد بگوييم اين فيلم ها قيامت را بر پايه ي نگرش مادي به تصوير مي کشند، در اين نگرش جهان آخرت و مسائل مربوط به آن وجود ندارد و نظام زندگي انساني با جهان مادي به پايان مي رسد.
نکته ي ديگري که درباره فيلم هاي آخرالزمان طبيعي مي توان گفت اين است که اين آثار به نوعي منطبق با نگرش برخي انواع چهارگانه ي دئيسم (39) است. دئيست ها عقايد گوناگوني دارند؛ اما همگي خداباورند و خدا را علت اولي براي خلق جهان هستي مي دانند.
در ميان نگرش هاي موجود در اين مکتب، گروهي از آن ها نگرشي منطبق با مضمون اين فيلم ها دارند که تدبير خدا در امور جهان را به کلي رد مي کنند و عقيده دارند که موجود متعالي، تنها ماده ي در حرکت را خلق کرده و هيچ گونه حادثه ي طبيعي خاص را در جهان باعث نشده يا حتي قوانين طبيعي را که اين حوادث با توجه به آن ها وقوع مي يابند، وضع نکرده است. (40) به تعبيري تدبير جهان، معلول خود طبيعت است و آخرالزمان طبيعي در اين فيلم ها، پاياني معلول طبيعت يا مجازاتي از سوي آن محسوب مي شود.
ضعف هاي متعددي در مکتب دئيسم وجود دارد که مهم ترين آن ها عبارتند از:

1. ارتباط نداشتنِ خداي دئيسم با انسان:

خداي موصوف دئيسم، ارتباطي با انسان ها ندارد و پس از خلق اول، انسان را رها مي کند و جهان همچون ساعتي خودکار به کارش ادامه مي دهد؛ در حالي که دليلِ احتياج معلول به علت، امکانِ معلول است که لازمه ي ماهيتش است و اين ماهيت در حال حدوث و بقا همراه ممکن است. پس معلول يا همان ممکن در هر دو حال حدوث و بقا براي دريافت فيض به علتش نياز دارد. (41)

2. مقابله ي شديد با کليسا:

از خصوصيات بارز بسياري از دئيست ها، مبارزه با کليسا و آموزه هاي مسيحيت بود. اين افراد با دين مسيحيت به هر بهانه اي مقابله مي کردند، معجزات را خرافات مي خواندند و به همه ي اصول، عقايد و شعاير ديني حمله مي کردند.

3. فقدان اعتقادات مشترک:

يکي از ضعف هاي اين مکتب، آن است که در نگرش گروه هاي معتقد به آن توافقي بر اعتقادات اساسي و بنيادي مشترک وجود ندارد. مؤيد اين نکته انواع چهارگانه ي آن ها است که در امور بسيار زيادي با هم اختلاف دارند.

4. افراطي گري در استناد به عقل:

دئيسم هر نوع مسئله ي ديني را که مي توانست با عقل بنا نهاده شود، رد مي کرد. همين نگرش باعث شد که بيش تر سؤالات اصلي و غايي با زمينه ي ديني بر اساس دئيسم بي پاسخ بماند و يا مبهم شود و همين امر پايه ي تزلزلي براي دئيسم شد. بايد توجه داشت که حوزه ي علوم و قوه ي درک آن براي انسان با يکديگر متفاوت است و محال است بتوان همه ي امور حسي، شهودي و نقلي را تنها با عقل دريافت کرد؛ اگرچه در کل، مبتني بر قواعد عقلي باشد. (42)
فيلم هاي مرتبط با آخرالزمانِ طبيعي به علت به تصوير کشيدن اتفاقات عظيم طبيعي و استفاده از جلوه هاي بصري، معمولاً محبوبيت و مقبوليت ويژه اي در نظرِ مخاطب عام سينمايي دارد. به همين دليل اين گونه آثار، سهم ويژه اي در توليدات سالانه ي سينمايي و تلويزيوني دارد. کارکرد اين فيلم ها را مي توان در توجه دادن به طبيعت براي حفظ از فاجعه هاي زيست محيطي و ايجاد نگرش آخرالزماني در مخاطبان دنبال کرد.

پي‌نوشت‌ها:

1. Maya civilization.
2. Armageddon.
3. Gorath.
4. Meteor Storm.
5. Meteor.
6. Deep Impact.
7. When Worls Collide.
8. Polar Storm.
9. 2012: Supernova.
10. Supernova.
11. Quantum Apocalypse.
12. Sunshine.
13. Knowing.
14. ر.ک: محمدي ري شهري، محمد، ‌دانش نامه ي عقايد اسلامي، ج 8، صص 464 و 465.
15. ر.ک: فياضي، غلامرضا، جبر فلسفي از نگاه قاعده ضرورت سابق، آيين حکمت، شماره ي 2، صص 35-68.
16. ر.ک: سبزواري، هادي، شرح الأسماء الحسني، ج 1، صص 110-117؛ سبحاني تبريزي، جعفر، الإلهيات علي هدي الکتاب و السنة و العقل، ج 2، صص 267-319.
17. 2012.
18. Roland Emmerich.
19. The Day After Tomorrow.
20. 2012: Ice Age.
21. Arctic Blast.
22. Ice Age.
23. Waterworld.
24. The Thaw.
25. Ice Quake.
26. The Core.
27. The Wild Blue Yonder.
28. Red Planet.
29. Spaceballs.
30. The Happening.
31. Children of Men.
32. Voyage to the Bottom of the Sea.
33. The Vanguard.
34. Doomsday Prophecy.
35. The Mothman Prophecies.
36. Donnie Darko.
37. The Hitchhiker"s Guide to the Galaxy.
38. Materialism.
39. Deism.
40. ر.ک: کريمي، مرتضي، آشنايي با مکتب دئيسم، معرفت، شماره ي 74، صص 66-76.
41. ر.ک: طباطبائي، سيد محمدحسين، بداية الحکمة، صص 67 و 68.
42. ر.ک: مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، صص 35-39.

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد؛ (1391)، آخرالزمان و آينده گرايي سينمايي، (بررسي و تحليل بيش از پانصد فيلم)، قم: نشر ولاء منتظر (عج)، چاپ اول


- لینک کوتاه این مطلب

تاریخ انتشار:12 فروردین 1394 - 2:38

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد