آیا یک کودک پنج‌ساله لیاقت امامت را دارد؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)
آیا یک کودک پنج‌ساله لیاقت امامت را دارد؟
در پاسخ به این پرسش مهم و اساسی، توجه به چند نکته بایسته است:

 آیا یک کودک پنج‌ساله لیاقت امامت را دارد؟

 

1. پیشینه نبوت و امامت در کودکی
از منظر قرآن، نبوت و ولایت در کودکی، نه‌تنها امری ناشدنی نیست، بلکه قرآن به صراحت از نبوت حضرت عیسی علیه‌السلام و اعطای حکمت به حضرت یحیی علیه‌السلام در کودکی خبر داده است. حتی این مسأله در جامعه شیعی، امری عجیب و ناگهانی نبود، بلکه قبل از امام مهدی علیه‌السلام نیز امام جواد و امام هادی علیهمالسلام در کودکی به امامت رسیده بودند.
در این رابطه چند آیه و روایت نقل می‌‌شود:
الف. خداوند خطاب به پیامبرش یحیی علیه‌السلام می‌‌فرماید:
«یَا یَحْیَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِیًّا.
ای یحیی! تو کتاب [الهی] را به قوت بگیر و [ما] در همان سن کودکی به او حکم نبوت دادیم.[1]
فخر رازی می‌‌گوید: «مراد از «حکم» در آیه شریفه، همان نبوت است؛ زیرا خداوند متعال عقل او را در کودکی محکم کرد و به او وحی فرستاد؛ چرا که خداوند متعال حضرت یحیی و عیسی علیهما‌السلام را در کودکی به پیامبری برگزید! برخلاف حضرت موسی علیه‌السلام و حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله که آنان را در بزرگ‌سالی به رسالت مبعوث کرد».[2]
ب. قرآن از زبان حضرت عیسی علیه‌السلام ـ که در کودکی زبان به سخن گشود و جواب منکران را داد ـ چنین می فرماید: «قَالَ إِنِّی عَبْدُاللَّـهِ آتَانِیَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّاً؛ [کودک] گفت: من بنده خداوندهستم؛ [او] به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».[3]
ج. امام علی‌النقی علیه‌السلام، شش سال و پنج ماه از سن شریفش بیشتر نگذشته بود که پدرش از دنیا رحلت فرمود و امامت به او منتقل شد.[4]
د. عبدالله‌بن‌جعفر می‌‌گوید: من و صفوان‌بن‌یحیی به خدمت امام رضا علیه‌السلام رسیدیم. ابوجعفر علیه‌السلام ـ که سه سال از عمرش می‌‌گذشت ـ ایستاده بود. عرض کردیم: خدا ما را فدای شما کند! اگر ـ پناه بر خدا ـ اتفاقی بیفتند، چه کسی بعد از شما [امام] خواهد بود؟ آن حضرت به امام جواد علیه‌السلام اشاره کرد و فرمود: این فرزندم. عرض کردیم: او با این سن و سال؟ فرمود: آری، او با همین سن و سال. خداوند تبارک و تعالی با [وجود] عیسای دو ساله احتجاج کرد [و او را به نبوت برگزید]».[5]
هـ. شیخ مفید رحمه‌الله می‌‌نویسد: «شیعه با مخالفان آنها، بر این امر اتفاق دارند که رسول خدا، حضرت علی علیه‌السلام را دعوت به وزارت، خلافت و وصایت کرد، درحالی‌که سن او کم بود، ولی از دیگر کودکان دعوت نکرد».[6]
وی همچنین می‌‌‌‌نویسد: «پیامبر اکرم همراه با حسن و حسین علیهم‌السلام ـ در حالی که آن دو طفلی بیش نبودند ـ با نصارا مباهله کرد و قبل از این واقعه، سابقه نداشت که پیامبر به همراهی اطفال مباهله کرده باشد...».[7]

2. لزوم شایستگی برای امامت
امامت و ولایت، مقام و منصبی است که به لیاقت و شایستگی افراد بستگی دارد، نه سن و سال آنان. ولایت و امامت، مقام بزرگی است که واجد آن مقام، طوری احکام خدایی و علوم نبوت را تحمل و ضبط می‌‌کند که خطا، نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبی مرتبط بوده، از افاضات و اشراقات الهی، بهره‌مند می‌گردد.شخص امام به واسطه علم و عمل، پیشوا، امام انسانیت، نمونه و مظهر دین و حجت خداوندی است. معلوم است که هرکس قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد، بلکه باید از حیث روحی، در مرتبه اعلای انسانیت قرار گرفته، لیاقت ارتباط با عوالم غیبی و دریافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. از حیث ترکیبات جسمانی و قوای دماغی نیز در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستی و افاضات غیبی را بدون خطا و اشتباه، به عالم الفاظ و معانی تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند.
پس پیغمبر و امام، از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خدای متعال، آنان را به مقام شامخ نبوت یا امامت انتخاب می‌‌کند. این امتیاز، از همان اوان کودکی، در آنان موجود است تا هر زمان که صلاح بود و شرایط موجود ‌‌شد و مانعی در کار نبود، آن افراد برجسته، به‌طور رسمی به مقام و منصب نبوت و امامت، منصوب و مأمور حفظ و تحمل احکام شوند. این انتخاب و نصب ظاهری، همان طور که می‌‌تواند بعد از بلوغ یا در بزرگ‌سالی انجام گیرد، ممکن است در ایام کودکی نیز تحقق پذیرد.[8]
بر این اساس امامت، ولایت و نبوت، به سن و سال نیست، بلکه به علم، دانایی، ورع، تقوا و سایر فضایل انسانی و اخلاقی است. حتی دستگاه خلافت نیز به این حقیقت پی‌برده بود که «امامت زود هنگام»، پدیده‌‌ای اصیل و الهی است، نه ساختگی، بی‌پشتوانه و عاری از واقعیت.

3. امامت منصبی الهی
مسأله امامت و ولایت، امری شخصی، وراثتی و انتخابی نبوده و در حیطه اختیارات هیچ‌کس قرار ندارد، بلکه این امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب اوست.
در واقع امامت برای ائمه اهل بیت علیهم‌السلام، مرکزیت قدرت و نفوذ حکومت ـ بسان خلفای اموی و عباسی و فاطمی ـ نیست تا از پدر به پسر منتقل شود، بلکه بر اساس انتخاب و فرمان الهی است؛ از‌این‌رو امام که فردی برگزیده از سوی خدای متعال است، در تمام زمینه‌‌ها سرآمد علم و قدرت الهی است؛ پس اعطای آن به بزرگ‌سال یا کودک، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه می‌‌داند که امامت و ولایت را در کجا قرار دهد و چه کسی را به این مقام نصب کند؛ «اللَّـهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِ‌سَالَتَهُ».[9]
پس امامت حضرت مهدی علیه‌السلام نیز خارج از این مدار نبوده و بر اساس تدابیر و سنت‌‌های الهی صورت گرفته است. خداوند متعال ـ پس از آنکه حضرت ابراهیم علیه‌السلام را به امامت برگزید ـ به او فرمود: «إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّ‌یَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین؛ من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. ابراهیم پرسید: [آیا] این پیشوایی را به فرزندانم نیز عطا خواهی کرد؟ خداوند فرمود: عهد من [هرگز] به ستمکاران نمی‌‌رسد».[10]
در منابع تاریخی آمده است، روزی  بنی‌عامر خدمت رسول خدا رسیدند. حضرت آنان را به سوی خدا دعوت نمود و نبوت خود را بر آنها عرضه کرد. در این هنگام شخصی از آنان به پیامبر گفت: اگر ما با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد، آیا در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟! آن حضرت فرمود: امر خلافت به دست خداوند است، هرکجا که بخواهد قرار می‌‌دهد.[11]

4. شهادت امامان و ضرورت نصب امام بعدی

یکی از نکات قابل توجه درباره زندگی اهل بیت علیهم‌السلام، فشارها، ظلم‌‌ها و سخت‌گیری‌‌های حاکمان جور علیه امامان است؛ به‌طوری‌که همه امامان شیعه، به دست ظالمان مقتول یا مسموم می‌‌شدند و خطر جانی همیشه ایشان را تهدید می‌‌کرد. چه بسا می‌‌شد که امامی به شهادت می‌‌رسید، در حالی که فرزند او در سنین کودکی قرار داشت و به ضرورت، همان کودک به مقام امامت می‌‌رسید.
در فرهنگ اسلام، زمین نباید خالی از حجت بماند و حتماً شخصی به‌عنوان واسطه فیض الهی و امام امت تعیین می‌‌گردد؛ پس شخص بعدی ـ هرچند در دوران کودکی قرار داشت ـ به مقام امامت می‌‌رسید و خلیفه و حجت الهی بر روی زمین می‌‌گردید.
در روایات آمده است: «لو بقیت الارضُ بغیر امام لساخت؛ اگر زمین بدون امام باشد، [به یقین] در هم فرو می‌‌ریزد».[12]
بر این اساس وقتی امام مهدی علیه‌السلام، پنج‌ساله بود، پدرش امام حسن عسکری علیه‌السلام به شهادت رسید و از آنجایی که زمین نباید خالی از حجت می‌‌ماند و مردم نیز باید امام و پیشوایی برای خود می‌‌داشتند، آن حضرت به امامت رسید و به عنوان آخرین وصی و حجت الهی، رهبری آنان را در دست گرفت.
از سوی دیگر شاید این مسأله (رسیدن به امامت در سن کودکی) برای حفظ جان برخی از امامان، ضروری بوده و دشمنان به تصور کودک بودن آنان، دست از ظلم و جنایت علیه ایشان بردارند. این مسأله در مورد امامان بعد از امام رضا علیه‌السلام اتفاق افتاد و به‌رغم کینه و بغض شدید خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت امام قبلی، آسیبی به امام بعدی برسانند و البته شاید دشمنان قدرت امامت را باور نمی‌‌کردند و آنها را خطری برای حکومت و سلطه خود نمی‌دانستند، اگرچه جست‌وجوی شدید آنان از حضرت مهدی علیه‌السلام نیز، بیشتر ناشی از شنیدن روایات فراوان در مورد آخرین حجت الهی و قیام و انقلاب او علیه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به این پیش‌گویی‌‌ها، در صدد چاره‌جویی و نابودی امام موعود بودند! بدین جهت آن حضرت در پنهانی می‌‌زیست و دور از چشم این حاکمان جور، هدایت و رهبری مردم را در دست داشت.

5. امتحان و آزمون مؤمنان
شاید یکی از دلایل «امامت در کودکی»، آزمون مسلمانان و سنجش میزان اطاعت و حق‌پذیری آنان بوده است. اگر کسی با ماهیت و ژرفای امامت آشنا باشد و آن را مقامی از جانب خدا بداند، چون و چرایی در سن امامان نخواهد داشت. اتفاقاً این مسأله در مورد امامان بعد از امام رضا علیه‌السلام ـ که همگی در سن کودکی یا جوانی به امامت رسیدند ـ مصداق داشت و شیعیان کمتر دچار اختلاف، تشتت، چنددستگی و انکار شدند، درحالی‌که قبل از حضرت رضا علیه‌السلام، فرقه‌های مختلفی در میان شیعه پدید آمدند که هریک به امامت شخصی خاص قائل بودند؛ البته کم نبودند انسان‌‌های وارسته و مطیعی که در برابر فرمایش امام، سر تعظیم و قبول فرود می‌‌آوردند و در برابر مشیت الهی با کمال رضایت آن را می‌پذیرفتند.
محمد‌بن‌حسن عمار گوید:
«من دو سال نزد علی‌بن‌جعفر محمد (عموی امام رضا علیه‌السلام) بودم و خبری که او از برادرش موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام شنیده بود، می‌‌نوشتم. روزی در مدینه خدمتش نشسته بودم، ابوجعفر محمدبن‌علی‌الرضا (جواد)، در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. علی‌بن‌جعفر برخاست و بدون کفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد.
ابوجعفر به او فرمود: ای عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت: آقای من! چگونه بنشینم و شما ایستاده باشید؟! چون علی‌بن‌جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند: شما عموی پدر او هستید [چرا] با او این گونه رفتار می‌‌کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید! اگر خدای عزّوجلّ این ریش سفید را سزاوار [امامت] ندانست و این کودک را شایسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد، [آیا] من فضیلت او را انکار کنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطیع) او هستم».[13]

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر
• حدیث پنج سال کودکی، سید مجتبی بحرینی؛
• امام زمان عجّل الله فرجه، حجّت حق، احمد رقمی؛
• دادگستر جهان، ابراهیم امینی؛
• امامت و مهدویت، صافی گلپایگانی؛
• موعودشناسی، علی اصغر رضوانی؛
• امامت در سنین کودکی، فصل نامه انتظار، شماره 3.

پی‌نوشت‌ها
1. مریم: 19.
2. تفسیر فخر رازی، ج 11، ص192.
3. مریم: 30.
4. مناقب ابن‌شهرآشوب، ج 4، ص401.
5. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج50، ص35، ح23.
6. فصول‌المختارة، شیخ مفید، ص316.
7. همان، ص316.
8. دادگستر جهان، ابراهیم امینی، صص122 ـ123.
9. انعام: 124.
10. بقره: 124.
11. سیره ابن‌هشام، ح 2، ص 32.
12. کافی، کلینی، ج1، ص179، ح.10.
13. همان، ج2، ص322، ح12.

- لینک کوتاه این مطلب

» پورتال جامع مهدویت
تاریخ انتشار:16 فروردین 1394 - 23:06

نظر شما...
ورود به نسخه موبایل سایت عــــهــــد